پنجشنبه, ۱۹ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
دلایل قیام حزب التحریر
بسم الله الرحمن الرحيم

دلایل قیام حزب التحریر

بدون شک قیام حزب التحریر استجابت و لبیک است به این قول الله سبحانه وتعالی:

وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

[آلعمران:104]

بايد از ميان شما گروهی باشند كه(تربيت لازم را ببينند و قرآن و سنّت و احكام شريعت را بياموزند) و مردم را امر به معروف و نهی از منكر نمايند و آنان خود رستگارند.‏

هدف از ایجاد این حزب بلند کردن(انهاض) امت اسلامی ازانحطاط هست که دچار آن گردیده اند، ورهانیدن امت از افکار، نظامها و احکام کفر و سیطره و نفوذ دولت های استعمارگر میباشد. هدف فعالیت حزب التحریر برای برپایی خلافت اسلامی بر منهج نبوت به صفحۀ هستی است تا حکم «بما أنزل الله» اعاده گردد.

وجوب قیام احزاب سیاسی از نظر شرع

اما اینکه گفتیم ایجاد حزب همانا استجابت و لبیک به این قول الله سبحانه وتعالی است:

وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ...

و باید از میان شما مسلمانان جماعتی باشد....

این بدان دلیل است که الله سبحانه وتعالی  در این آیه مسلمانان را امر کرده که باید از میان آنان جماعتی درست شود که اقدام به دو کار ذیل نماید:

نخست؛دعوت به سوی خیر و صلاح یعنی دعوت به اسلام، چون همه خوبی ها دراسلام است.

دوم؛ امر به معروف(کارهای نیک) و نهی از منکر(کارهای زشت).

امر مذکور به ایجاد جماعت و گروه طلب و خواست مجرد است. لیکن قرینه ای وجود دارد که دلالت به جازم بودن وجدی بودن طلب مذکور میکند، زیرا وظیفۀ که آیه ای ذکرشده به جماعت مذکورمشخص کرده-دعوت به سوی اسلام، امر به معروف و نهی از منکر- بالای مسلمانان فرض میباشد که به آن اقدام نمایند. چنانچه این مطلب از آیات و احادیث زیادی ثابت میباشد. رسوالله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

والذی نفسی بیده لتأمرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیوشکن الله أن یبعث علیکم عقاباً من عنده ثم لتدعنه فلایستجاب لکم

قسم به ذاتی که جان من در دست اوست، به معروف امر میکنید و از منکر نهی میکنید و یا اینکه الله عزوجل بر شما عذابی را از جانب خود روان خواهد کرد که بعد از آن دعا میکنید ولی دعای تان به دربارش پذیرفته نخواهد شد.

این خود یک قرینه بر آنست که طلب مذکور جازم بوده و امرمتذکره برای وجوب میباشد،اما اینکه باید جماعت مورد نظر حزب سیاسی باشد بدان جهت است که آیۀ مذکور از مسلمانان خواسته است که باید از میان ایشان جماعتی تشکیل دهند و از جانب دیگر وظیفۀ جماعت را مشخص کرده که آن دعوت به سوی اسلام و امر به معروف و نهی از منکر هست، و وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر شامل امر کردن حُکام به معروف و نهی کردن شان از منکر نیز میشود.حتی این مسئله از مهمترین بخش های امر به معروف و نهی از منکر به شمار میآید که در محاسبه با حاکمان و تقدیم نصیحت به آنان برملا میگردد که این خود یک کار سیاسی بوده و از مهمترین کارهای سیاسی و ازعمده ترین وظایف احزاب سیاسی به شمار می رود. پس آیه مذکور دال بر وجوب تشکیل احزاب سیاسی است.

علاوتاً آیت این را مشخص کرده که باید گروهها وتشکیلات مذکور اسلامی باشند، چون وظیفه ای را که آیت مقرر کرده-دعوت به سوی اسلام، امر به معروف و نهی از منکر مطابق احکام اسلام میباشد- این وظیفه را انجام داده نمیتواند مگر تشکیلات و احزاب ایدیولوژیک اسلامی.پس حزب سیاسی اسلامی آنست که بر عقیدۀ اسلام استوار بوده افکار، احکام و معالجات اسلامی را برگزیند و نیز طرز و روشش همانا طریقهٔ پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد.

بنابرآن جائز نیست که در میان مسلمانان گروه و کتله ای بهغیراز اساس اسلام استوار باشد، چه از لحاظ فکره و چه از لحاظ طریقه؛ چون الله عزوجل ایشان را چنین امر کرده است، زیرا تنها اسلام یگانه مبدء و اساس صالح در عالم هستی میباشد که مبدء و اساس جهانی بوده موافق فطرت انسانی است و به معالجۀ انسان منحیث انسان می پردازد و نیروهای اصلی زندگی اوکه«غرائز و حاجات عضویش» هست، معالجه و تنظیم نموده اشباع آنرا بطور درست برنامه ریزی میکند.البته بدون سرکوب کردن، بدون آزادی مطلق و بدون اینکه یک غریزه برغریزۀ دیگری تجاوز و طغیان کند و آن مبدء و اساس شاملی است که تمام امور زندگی را تنظیم میکند.

بدون شک الله عزّوجل بر مسلمانان لازم گردانیده که به همۀ احکام اسلام پابند و ملتزم باشند، برابر است که در مورد برقرار کردن روابط آنان با خالقشان باشد؛ مثل: احکام عقاید و عبادات، یا در مورد تنظیم امور شخصی شان باشد؛مثل: احکام اخلاق و احکام خوراکه و پوشیدنی ها و یا در مورد تنظیم امور شان با دیگران باشد؛ مانند: احکام معاملات و تشریعات.

همچنان بالای شان واجب ساخته است که اسلام را به طور کامل و شامل در همه امور زندگی تطبیق نموده آن را حاکم سازند و اینکه باید قانون اساسی و سائر قوانین آن ها احکام شرعی و مأخوذ(برگرفته) شده از کتاب الله و سنت رسول الله باشد. چنان که الله عزّوجل فرموده است:

فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ

[مائده: 48]

پس حکم کن در میان شان به آنچه الله بر تو(رسول الله) نازل کرده و پیروی از خواهشات نفس ایشان را مکن.

همچنین می فرماید:

وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ

[مائده: 49]

و ميان آنان به موجب آنچه الله نازل كرده داورى كن و از هوای نفس ایشان پيروى مكن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه الله بر تو نازل كرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت كردند بدان كه الله مى‏ خواهد آنان را فقط به[سزاى] پاره‏ اى از گناهانشان برساند و در حقيقت بسيارى از مردم نافرمانند.

 هم چنان الله سبحانه وتعالی عدم حکم به اسلام را کفر شمرده چنانچه او سبحانه وتعالی فرموده است:

وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ

[مائده :44]

هر آنکس که بر خلاف آنچه الله نازل کرده است حکم نکند، از کافران خواهد بود.

مبادی دیگر غیر از اسلام مثل سرمایه داری و کمونستی که جزء سوسیالیستی ونظام کپیتالستی اند، همه اش مبادی فاسد و متناقض با فطرت انسانی بوده، مبادیی می باشند که انسان آن ها را وضع کرده و فساد و ناهنجاری آنها آشکار گردیده است، و آنها همه با اسلام و احکام آن در تناقض بوده، گرفتن و پذیرفتن آنها و دعوت به سوی آنها و تجمع و تحزب بر اساس آنها حرام میباشد.

بناً واجب است که احزاب مسلمانان چه از نگاه فکره و چه از نگاه طریقه تنها و تنها براساس اسلام باشد،وبرآنان حرام است که براساس سرمایه داری و یا کمونستی-اشتراکی-، قومی، وطنی، نژادی و یا بر اساس ماسونی(شیطان پرستی) تکتل و تحزب نمایند. لذا بر آنان حرام است که احزاب بر مبنایسرمایه داری، کمونستی-اشتراکی-، قومی، وطنی، نژادی و یا ماسونی ایجاد نمایند و همچنان عضویت شان در احزاب مذکور و ترویج آنها بر مسلمانان حرام میباشد؛ چون آنها احزاب کفری بوده به سوی کفر دعوت می نمایند. چنان چه الله سبحانه وتعالی دراین باره چنین فرموده است:

وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏

[آل عمران: 85]

هر کس دینی غیر ازاسلام اختیار کند هرگز از وی پذیرفتنی نیست، و چنین کسی در آخرت از زیانکاران اند.

 و آیتی در این باره می فرماید:

...یدعون إلی الخیر...

[آلعمران:104]

یعنی:...جماعت به سوی خیر دعوت کنند(به سوی اسلام)...

هم چنین رسوال الله صلی الله علیه وسلم دراین باره می فرماید:

من عمل عملاً لیس علیه أمرنا فهو رد

هر کس کاری را انجام دهد که درآن امر ما نباشد آن عمل مردود است.

و نیز فرموده:

من دعا إلی عصبیة فلیس منا

هر کس به سوی تعصب(قومیت) فراخواند وی از ما نیست.

اما نهضت و به پا ایستاده کردن امت اسلامی از انحطاطِ که به آن رسیده و آزاد کردنش از افکار، نظامها و احکام کفری-سرمایه داری و نجات دادنش از سیطره و نفوذ دولت های استعماری، به واسطۀ بلند بردن سطح فکری امت از طریق تغییرافکار و مفاهیمی خواهد بود که همین این افکار منجر به انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان گردیده است. البته تغییراساسی وهمه جانبهازطریق ایجاد افکارومفاهیم درست اسلام نزد امت به جود آمده می تواند تا طرز دیدگاه و روش زندگی در میان مسلمانان با وفق دادن افکار واحکام اسلام هم آهنگ گردد.

 بدون شک آنچه به این انحطاط و عقبمانده گی شرم آور و غیر سزاواری که امت به آن مبتلا گردیده، همانا ضعف و ناتوانی شدید فکری مسلمانان در مورد فهم اسلام و ابلاغ آن بود که در اثر عوامل مغشوش سازدربرابر فکرۀ اسلام و طریقه اش از قرن دوم هجری تا حال بر اذهان مسلمانان راه یافته است، می باشد.

 این عوامل مغشوش ساز در نتیجۀ اموری بمیان آمد که برخی  آن قرار ذیل اند:

  1. انتقال فلسفه های هندی، فارسی و یونانی؛ اقدام برخی از مسلمانان به آوردن موافقت میان آنها و اسلام، در حالیکه میان آنها و اسلام تناقض و منافات شدید وجود دارد.
  2. وارد کردن افکار و احکامی که آنها از اسلام نبوده وتوسط دشمنان اسلام، البته به خاطر زشت جلوه دادن اسلام و دور ساختن مسلمانان از آن، وارد شده است.
  3. فرو گذاشتن زبان عربی در فهم و رسانیدن اسلام و جدا ساختن آن از اسلام در قرن هفتم هجری. این در حالیستکه دین الله سبحانه وتعالی بدون زبانش دانسته نمیشود؛ همانطور که استنباط احکام جدیده برای واقعات جدید از طریق اجتهاد بدون فهم لغت و زبان عربی امکان پذیر نمیباشد.
  4. جنگ تبشیری و ثقافتی و سپس جنگ سیاسی از جانب دولت های استعمارگر غربی، از قرن هفدهم میلادی بدینسو برای منحرف ساختن مسلمانان از اسلام و دور کردن ایشان از آن به هدف نابود کردن اسلام.

بدون شک اقدامات زیاد و حرکات متعدد اسلامی وغیراسلامی برای برپایی دولت اسلامی و نیز نهضت مسلمانان صورت گرفته، لیکن همۀ آنها ناکام گردیده و نتوانسته اند که مسلمانان را سرپا سازند و یا جلو ازهم پاشی و عقب ماندگی شرم آور را بگیرند. سبب ناکامی اقدامات و حرکات مذکور که برای بیدارسازی مسلمانان از طریق اسلام بمیان آمده بودند به چند چیز بر میگردد که قرار ذیل اند:

  1. عدم فهم دقیق فکرۀ اسلامی توسط دست اندرکاران حرکات مذکور به سبب متأثر بودن شان از عوامل مغشوش ساز. چنانچه ایشان بدون مشخص کردن افکار و احکامیکه میخواستند مسلمانان را مطابق آن نهضت دهند و مشاکل شان را با آن حل و فصل کرده آنرا تطبیق نمایند، به سوی اسلام به طورعام و نامحدود دعوت میکردند؛ چون: افکار واحکام مذکوردراذهان افرادی این احزاب روشن نبود. ایشان اوضاع موجود را مصدرومنبع تفکیر خویش قرار میدادند و از آن مفکورۀ خویش را اخذ میکردند، و میکوشیدند به خاطر موافق ساختن اسلام با وضع موجوده اسلام را چنان تأویل و تفسیر نمایند که نصوص اش گنجایش آن را نداشت. در حالی که وضع موجوده متناقض با اسلام بود، چنان نکردند که وضع موجود را موضوع تفکر خویش قرار دهند و آن را مطابق اسلام و احکام آن تغییر دهند.

بنابرآن ایشان به آزادی های نظریه دموکراسی تحت نظام های «سرمایه داری» و کمونیستی آواز بلند نمودند و آنها را ازاسلام و موافق با آن پنداشتند، در حالیکه آنها به طور کلی با اسلام در تناقض قرار دارند.

  1. عدم روشن بودن طریقهٔ اسلام نزد آنان در مورد تنفیذ مفکوره و احکام آن. لذا ایشان فکرۀ اسلامی را با وسائل مرتجل(خودسرانه) و بشکل غامض(نامعلوم) و پیچیده حمل کردند و چنان فکر میکردند که بازگشت اسلام همانا توسط اعمار مساجد، تألیف کتب و نشر آن ویا توسط ایجاد سازمانهای خیریه و یاهم توسط تربیه اخلاقی و اصلاح افراد میباشد. از فساد جامعه و سیطرۀ افکارکفر و استعمار،احکام و نظامهای آنغافل بوده فکر مینمودند که اصلاح جامعه توسط اصلاح افراد صورت میگیرد. در حالیکه اصلاح جامعه تنها با اصلاح افکار، احساسات و نظامهایش صورت گرفته میتواند که اصلاح این ها منجر به اصلاح افراد در جامعه می شود، نه برعکس که اینان می پنداشتند. به دلیل این که جامعه تنها عبارت ازافراد نیست، بلکه آن عبارت از افراد و روابط است، یعنی عبارت از افراد، افکار، احساسات و نظامهاست.همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای تغییر دادن جامعۀ جاهلی به جامعۀ اسلامی عمل کرد.

چنانچه پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در راه تغییر دادن عقاید موجوده به افکار وعقیدۀ اسلامی و تغییر دادن افکار، مفاهیم و عادات جاهلی به افکار، مفاهیم و احکام اسلام آغاز به کار و فعالیت کرد، و بدین وسیله احساسات مردم را از ارتباط به عقاید و افکار وعادات جاهلی به سوی ارتباطبه عقیدۀ اسلامی، افکار و احکام اسلام تغییر داد، تا آنکه الله سبحانه وتعالی وی را نصرت داد وتوانست جامعه را در مدینه تغییر دهد. چنانکه جمهوراهل مدینه به عقیدۀ اسلام گرویده افکار،مفاهیم و احکام اسلام را برگزیدند که آنگاه بعد از اخذ بیعت دوم عقبه،رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش به سوی مدینه هجرت کردند، و وی صلی الله علیه وسلم به تطبیق احکام اسلام بر ایشان آغاز کردند. بدین ترتیب جامعه اسلامی در مدینه پایه گذاری شد.

بعضی گروها پنداشتند که با انجام اعمال مادی و برداشتن سلاح، اسلام اعاده میگردد؛ در حالی که میان دار اسلام و دار کفر، فرق نمیکردند و چگونه گی حمل دعوت و منع كردن منکر را در هر یکی از این دو «دار» از هم تمیز نمیدادند. درحالیکه داری که امروز در آن زندگی میکنیم دار کفر است، چون احکام کفر در آن تطبیق میشود، و مشابه به دوران مکه می باشد.

در هنگام بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم حمل دین و رسانیدن دعوت درآن زمان توسطکارهای سیاسی صورت میگرفت، نه توسط کارهای مادی. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه دعوت را پیش میبرد که تنها به ابلاغ دعوت و رسانیدن آن اکتفا میکرد و اسباب مادی را استعمال نمینمود، زیرا در چنین حالت هدف تغییر حاکمی نیست که به «غیر ماأنزل الله» در دار اسلام حکم کرده باشد، بلکه هدف یک سره تغییر دارکفر با افکار و نظام های آن میباشد، و تغییر آن توسط تغییر دادن افکار، احساسات و نظامهای موجود درآن صورت میگیرد. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه همینطور کرد.

اما دار اسلام داریست ک در آن به آنچه الله سبحانه وتعالی حکم فرستاده عمل شود. هرگاه حاکمش برخیزد و به کفربواح(آشکار) حکم کند، آنگاه بر مسلمانان واجب میگردد که حاکم را ازین کار منع نموده او را مورد محاسبه و بازپرس قرار دهند تا دوباره به حکم مطابق اسلام برگردد و اگر برنگشت بالای مسلمانان واجب میشود که در مقابلش سلاح برداشته او را به برگشت به سوی حکم به آنچه الله نازل کرده است، مجبور سازند. چنانچه در حدیث که  صحابی جلیل القدر «حضرت عباده بن صامت» از رسوال الله صلی الله عیله وسلم روایت می کند که ایشان فرمود:

و أن لاننازغ الأمر أهله الا ان ترواکفراً بواحاً عندکم من الله فیه برهان

اینکه درامرحکومت با اهلش منازعه نکنیم مگر آنکه کفر آشکاری را از او ببینید که نزد شما در مورد آن از الله سبحانه وتعالی دلیلی وجود داشته باشد.

 ودر حدیثی دیگری که صحابی جلیل القدر«عوف بن مالک» از رسوال لله صلی الله علیه وسلم روایت کرده است:

قیل یا رسول الله أفلا ننابذهم بالسیف؟فقال:لا، ما اقاموافیکم الصلاة

(رواه مسلم)

گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم،آیا در مقابل شان شمشیر بیرون نکنیم؟ گفت: نخیر تا وقتیکه نماز را در میان تان برپا میدارند.

و برپا داشتن نماز کنایه از حکم به اسلام است. این دو حدیث در مورد محاسبه حاکم مسلمان در داراسلام و دربیان کیفیت محاسبه اش میباشد و اینکه چه وقت در مقابلش قوت مادی استعمال میشود. لذا آن برای منع ظهور کفر آشکاردر دار اسلام از حاکم مسلمان ظاهر شود.

اما این هدف که باید برای اعادۀ دولت خلافت به صحنۀ وجود و حکم به آنچه الله فرستاده کار و فعالیت شود، دلیل آنست که الله سبحانه وتعالی پابندی به تمام احکام شرعی را بر مسلمانان واجب گردانیده و نیز حکم به«ماأنزل الله» را بر ایشان فرض گردانیده است و این امر بدست نمی آید مگر توسط ایجاد دولت اسلامی و خلیفه مسلمان که اسلام را بالای مردم تطبیق کند.

از وقتیکه دولت خلافت در جنگ جهانی اول از بین رفت، مسلمانان بدون دولت اسلامی و بدون حاکمیت اسلام زندگی میکنند، بنابر آن کار و فعالیت برای برپایی خلافت و برپایی حکم «بماأنزل الله» درزنده گی بالای مسلمانان فرض حتمی است که آنرا اسلام واجب و لازم ساخته است، و آن واجب ضروریست که هیچگونه اختیار و مسامحه در شأن آن گنجایش ندارد و کوتاهی در اجرای آن گناه بزرگ بوده که الله سبحانه وتعالی مرتکب آنرا شدیداً عذاب خواهد کرد. چنان کهپیامبر صلی الله عیله وسلم فرموده است:

و من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة

هر کسی که درحالتی بمیرد که در گردنش حلقه بیعت وجود نداشته باشد وی به مرگ جاهلیت مرده است.

باز نشستن ازبرپایی خلافت در واقع باز نشستن ازاجرای فرضِ از مهم ترین فرایض اسلام میباشد، زیرا اقامه و برپا کردن احکام اسلام بر آن موقوف است، و آوردن اسلام در برنامۀ زنده گی متوقف بر آن می باشد واین بزرگترین قاعدهٔ فقی می باشد که میگوید: «هر آن عملی که یک واجب بر آن معطل باشد خود آن نیز وجب است.»

روی این عوامل حزب التحریر برپا شد، تکتل و تحزب خود را بر عقیدۀ اسلامی استوار ساخت.ازافکارو احکام اسلام به اندازۀ که در سیر به سوی هدف و برآورده شدن آن ضرور بود برگزید و تمام نواقص، اسباب و عواملی را که باعث ناکامی احزاب و تکتلاتی شده بودکه برای بیداری مسلمانان به اسلام برخاسته بودند، تلافی و اصلاح کرد، و فکره و طریقه را از وحی نازل شده درکتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول لله صلی الله علیه وسلم و آنچه این دو بدان ارشاد کرده اند از اجماع اصحاب و قیاس به طور دقیق و عمیق درک و برداشت نمود.هم چنین وضع موجود را موضوع تفکر خود گردانید تا آنرا مطابق احکام اسلام تغییر دهد و طریقهٔرسول الله صلی الله علیه وسلم را در ابلاغ دعوت و پیشبرد آن در مکه تا برپا کردن دولت در مدینه مشعل راه خود قرار داده به آن التزام جست. همچنان عقیده وآنچه ازافکارواحکام اسلامی راکه برگزیده بود، یگانه رابطه میان افرادش قرارداد.

لذا سزاوار وحتی واجب است که امت این حزبرا به آغوش کشد و باآن حرکت کند، زیرا حزب التحریر یگانه حزبی است که مفکوره اش را عمیقاً درک کرده وبنابرطریقه ای که دارد بادرک قضیه مهم خویش می باشد، و به سیرت رسول اللهصلی الله علیه وسلم بدون انحراف پابند بوده و هیچ چیزی او را از بر آورده ساختن هدفش باز نمیدارد.

Last modified onسه شنبه, 20 جون 2017

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه