یکشنبه, ۱۳ ذیقعده ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۵/۱۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش :

می‎دانیم که روسیه در هماهنگی با امریکا و یا به دستور آن، وارد سوریه شد تا از سقوط نظام سوریه جلوگیری نموده و فضاء را برای راه‎حل سیاسی-نزاع با مخالفان- آماده نماید. اما در عین حال دیده می‎شود که امریکا به نوعی از سهم‎گیری در تلاش‎‎های روسیه برای کنارهم نشاندن نظام و مخالفان در آستانه و سوچی و سائر اماکن، خود داری نموده و اگر حضور هم داشته، تنها جهت پیگیری اوضاع مانند اردن، بوده و بس؛ یعنی این‎که امریکا در قضیۀ سوریه، روس‎ها را با دست پس می‎زند و با پا پیش می‎کشد؛ پس تفسیر این برخورد دو گانه چیست؟

پاسخ :

تفسیر این مسئله را می‎توان در دو کلمه خلاصه نمود: غرور امریکا و حماقت روسیه، که شرح آن قرار ذیل است:

این دقیق است که مداخلۀ روسیه در هماهنگی و یا به دستور امریکا و به مصلحت آن صورت گرفت؛ در بیانیه‎ای که به تاریخ ۱۱ اکتوبر ۲۰۱۵م منتشر نموده بودیم، در این خصوص چنین گفته بودیم: «...این‎جا بود که امریکا در تنگنا قرار گرفت؛ زیرا از یک طرف طوری وانمود می‎کند که انگار در کنار انقلابیون بوده و از آنان حمایت می‎کند؛ بناً برایش مشکل است که به صورت علنی علیه آنان بجنگد و این در حالی است که انقلابیون، دولت سوریه را سخت ضربه زده اند؛ از جانب دیگر، بدیلی‎که امریکا در سوریه دنبال آن است، هنوز به پختگی نرسیده است. این‎جا بود که آن بازی کثیف و خونین روی دست گرفته شد و مسئولیت انجام آن بر دوش روسیه گذاشته شد و روسیه مؤظف شد تا علناً از نظام حاکم در سوریه پشتیبانی نموده و با انقلابیون به جنگ بپردازد. نظام سوریه به دستور امریکا رسماً از روسیه درخواست کمک نمود و روسیه با این توجیه(درخواست دولت سوریه) به جنگ با انقلابیون پرداخت. بناً روسیه پذیرفت که این نقش شرارت‎آمیز و کثیف را در سوریه و برای خدمت به امریکا بازی نماید.»

ویز این موضوع را در پاسخ به پرسشی‎که به تاریخ ۱۸ نومبر۲۰۱۵م زیر عنوان "آخرین تحولات عرصۀ سوریه" منتشر نمود بودیم، بیشتر واضح نمودیم و آن‎جا گفته بودیم: « تجاوز روسیه در سوریه که به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م آغاز گردید، درست یک روز پس از نشست اوباما و پوتین به تاریخ ۲۹ سپتمبر ۲۰۱۵م که ۹۰ دقیقه ادامه داشت، صورت گرفت. در بخش نخست این نشست، روی اوضاع اوکراین گفتگو صورت گرفت و در ادامه دو رئیس جمهور بالای اوضاع سوریه تمرکز نمودند. نتیجۀ این دیدار فوراً و درست یک روز بعد به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م ظاهر گردید و شورای اتحاد روسیه با اتفاق آراء با درخواست پوتین مبنی بر استفاده از نیروهای هوائی روسیه در سوریه موافقت نشان داد.» (منبع: روسیه امروز ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م)

حتی مواضعی را که روسیه در خاک سوریه هدف قرار می‎داد، اکثراً با هماهنگی امریکا بود، چنان‎چه تلویزیون سی ان ان به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۵م به نقل از جنرال اندری کارتاپولوف که یکی از مسئولین نظامی رهبری ارکان در اردوی روسیه است، مؤرخ ۳ اکتوبر ۲۰۱۵م گزارش داد که وی گفت: «مناطقی‎که توسط سلاح هوائی روسیه در سوریه هدف قرار گرفته قبلاً توسط مسئولین نظامی امریکا به مسکو به صفت مناطقی معرفی گردید که تنها تروریستان در آن مستقر می‎باشند.» آژانس "تاس روسیه" نیز به نقل از جنرال یاد شده چنین گزارش داد: «ایالات متحده از طریق تماس‎های مشترکی‎که داشتیم، به ما اطلاع داد که هیچ کس دیگری به‎جزء تروریستان در این منطقه حضور ندارد.»

به این ترتیب، امریکا روسیه را وارد سوریه نمود تا نظام حاکم آن را حمایت نموده و فضاء را برای راه‎حلی متناسب با خواست امریکا فراهم نماید؛ نه این‎که خود روسیه به عنوان یگانه طرف دخیل و مسلط بر اوضاع، دنبال ساختن راه‎حلی برای این کشور باشد. اما روسیه به دلیل حماقت و نادانی سیاسی که دارد، پس از اقدامات وحشیانه‎ای که در سوریه انجام داد و توانست از سقوط نظام جلوگیری نماید، گمان نمود که می‎تواند راه‎حل سیاسی را نیز اداره نماید و هرگز تصور نمی‎کرد که امریکا با آن مخالفت می‎نماید؛ بلکه باورش این بود که امریکا به دلیل نقش وحشیانه‎ای که روسیه در سوریه بازی نموده، قطعاً در هر فیصله‎ای با آن موافقت خواهد نمود.

روسیه بر اساس همین گمان غلط و تصور احمقانه‎ای که دارد، گردهمائی‎های آستانه و سوچی را راه‎اندازی نموده، گروه‎های مختلف را بدان فراخواند و در این زمینه برنامه‎ریزی‎هائی نمود، و از امریکا نیز خواست تا در این گردهمائی‎ها مشارکت نموده و نقش برجسته‎ای را بازی نماید. چنان‎چه بیسکوف در اظهاراتی گفت: «در خصوص حل بحران سوریه در این اواخر پیشرفت‎هایی مثبتی صورت گرفته، اما ایجاب می‎کند که برای رسانیدن این پیشرفت‎ها در سطوح و نوعیت جدید، تلاش‎های مشترکی صورت گیرد و لازمۀ این کار، تعامل میان روسیه و ایالات متحده است که به شکلی از اشکال باید انجام شود.» (منبع: اورینت نیوز ۴ نومبر ۲۰۱۷م)

روسیه امیدوار بود تا بتواند در جریان نشست اوپک که به تاریخ ۱۰ نومبر ۲۰۱۷م در ویتنام برگزار شد، زمینۀ دیدار پوتین و ترامپ را فراهم نماید؛ چنان‎چه به تکرار و به صورت علنی خواستار چنین دیداری میان دو رئیس جمهور شد. این درخواست‎های روسیه هم‎چنان ادامه داشت، در حدی‎که حتی در جریان نشست اوپک نیز مطرح گردید، که خود به نوعی شدت نیاز روسیه به هماهنگی با امریکا در قضیۀ سوریه را نشان می‎دهد؛ اما امریکا این درخواست‎ها را نپذیرفت و تنها موافقت نمود که بیانیۀ مشترکی از جانب دو رئیس جمهور منتشر گردد؛ طوری‎که انگار چنین دیداری صورت گرفته است، در حالی‎که چیزی در حد یک دیدار  نبوده؛ بلکه آن‎چه صورت گرفت، این بود که بیانیۀ مشترکی توسط آگاهانی از دو طرف تهیه شد و دو رئیس جمهور مختصراً در برابر رسانه‎ها با هم دست دادند، که این نیز نمونه‎ای از التماس‎های ذلیلانۀ روسیه از امریکا است.

شکی نیست، روسیه به خوبی می‎داند و بدون امریکا هرگز قادر نیست تا این مسئله را حل‎وفصل نماید. به همین دلیل است که درخواست‎های پی‎هم را به جانب امریکا به امید این‎که پذیرفته شود، می‎فرستد،. چنان‎چه قبلاً اشاره نمودیم؛ درخواست‎های روسیه از امریکا برای دیدار پوتین با ترامپ، به نوعی ذلیلانه و به گونۀ التماس آمیز مطرح گردید.

از آن جائی‎که روسیه عجله دارد تا قضیۀ سوریه را زودتر یک‎طرفه نماید، پوتین، بشار اسد جنایت‎کار را به سوچی فراخوانده و به تاریخ ۲۰ نومبر ۲۰۱۷م با وی دیدار نمود، سپس به تاریخ ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م با ترامپ تماس گرفته و وی را از جریان دیدارش با بشار باخبر نمود. شبکه روسیه امروز، چنین گزارش داد: «ولادیمیرپوتین امروز سه شنبه در تماسی تلفونی با همتای امریکائی‎اش، دونالد ترامپ، روی بحث بحران سوریه تمرکز نموده و در مورد نتائج دیدارش با بشار اسد سخن گفت.» (منبع: روسیه امروز ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م)

به این ترتیب، روسیه به سرعت و با تمام توان تلاش دارد تا بحران سوریه را حل و فصل نماید و مثل همیشه گمان می‎کند که یگانه نیروی بزرگی است که در این بحران در کنار امریکا قرار دارد. بنابر این، دیده می‎شود که با دلهره‎گی و اشتیاق تمام در پی ایجاد راه‎حل سیاسی است که باید امروز و قبل از فردا مطرح گردد؛ زیرا این کار مناسبت‎ترین راهی است که روسیه می‎تواند با استفاده از آن خودش را از این معضله نجات دهد؛ زیرا در راه‎حل سیاسی، هزینه‎های سنگینی‎که روسیه در عرصه‎های گوناگون متقبل می‎شود-به ویژه هزینه‎های اقتصادی ناشی از مشارکت نظامی- متوقف خواهد داد.

با توجه به تمام موارد ذکر شده، روسیه پیش‎گام شده، نشست‎هائی را پیشنهاد نمود که به گمان‎اش راه را به سوی حل سیاسی بحران سوریه هموار خواهد نمود، چنان‎چه بشار را به روسیه فراخواند، سپس اردوغان و روحانی را و اینک سرگرم برنامه‎ریزی برای فراخوانی به جانب نشستی با اشتراک آن‎چه که آن را "تمام اقشار مردم سوریه" می‎نامد، می‎باشد، تا راه‎حلی برای این بحران جستجو نمایند.

روسیه تلاش دارد، برای نزدیک‎تر نمودن راه‎حل سیاسی با سرعت بیشتر، امریکا را نیز وادار نماید تا در این نشست شرکت نماید، چنان‎چه اعلام نمود که قصد دارد شماری از نیروهایش را از سوریه بیرون نماید.  جیراسیموف رئیس ارکان نیروهای مسلح روسیه در اظهاراتی گفت: «به گمان اغلب، شمار نیروهای نظامی روسیه در سوریه تا حد زیادی کاهش خواهد یافت و احتمالاً این‎کار پیش از پایان سال جاری میلادی آغاز می‎شود.» (منبع: یورو نیوز ۲۳ نومبر ۲۰۱۷م)؛ اما امریکا پاسخ دادن به فراخوانی روسیه را هم‎چنان به تأخیر می‎اندازد.

این است بازیی‎که امریکا در قضیۀ سوریه با روس‎ها به راه انداخته؛ یعنی آنان را در منجلاب سوریه تنها گذاشته، درخواست‎هایش را نادیده می‎گیرد و در بسیاری از مسائل با آنان هماهنگی نمی‎کند، به‎جزء موارد اندکی که آن هم از طریق وابسته‎گان امریکا صورت می‎گیرد.

از آن چه گفته شد، چنین بر می‎آید که تمام تلاش‎های روسیه برای رهبری نمودن حل سیاسی بحران سوریه محکوم به شکست و ناکامی می‎باشد؛ زیرا روسیه عملاً توسط امریکا در منجلاب بزرگی در سوریه گیر افتاده است. امریکا در مورد این منجلاب حرفی به زبان نمی‎آورد و روسیه را تشویق می‎کند تا کارش را به صفت یکی از ابزارهای تسلط امریکا در سوریه علیه انقلابیون و روند بیداری اسلامی در آن‎جا هم‎چنان ادامه دهد و بدون این‎که در حل این بحران، هیچ‎گونه نقش رهبری کننده‎ای را داشته باشد؛ اما امریکا این هدف را زیاد برجسته نمی‎کند، چنان‎چه در نشست‎ها و کنفرانس‎هائی‎که در مسکو و سوچی برگزار می‎گردد، مشارکت می‎کند.

پیش از آن‎که مسیر روسیه با امریکا روشن گردد، تمام پیشنهادها و پیشگامی‎های روسیه برای حل بحران سوریه باید ناکام و عاجز ثابت شده و خواستار مشارکت امریکا شود. زمانی‎که تمام مواد حل قضیۀ سوریه به خوبی آماده و پخته گردد، آنگاه انتظار می‎رود که امریکا مستقیماً و از طریق سازمان ملل و یا از طریق دولت‎های مربوط و وابسته به خودش در منطقه پا پیش گذاشته و در حل این بحران اقدام نماید.

این است تحرکات روسیه و امریکا در سوریه-بازی موش و گربه- و نباید فراموش کنیم که این تحرکات به خواست الله سبحانه وتعالی قابلیت مهار شدن و شکست خوردن را توسط مسلمانان دارد، در صورتی‎که گروه‎های مسلح بتوانند استقامت نموده و روابط‎شان را با مزدوران منطقه‎ای امریکا، به ویژه ترکیه و سعودی قطع نموده و با صداقت و اخلاص در کنار یک‎دیگر قرار گرفته و با چنگ زدن به ریسمان مستحکم الله سبحانه وتعالی علیه استعمارگران و مزدوران‎شان به مبارزه ادامه دهند. آنگاه است که سوریه به خواست الله سبحانه وتعالی، تمام آرزوها و آرمان‎های امریکا و روسیه را با خاک یک‎سان نموده و پشت‎شان را خواهد شکست و آنان با ذلت و سر افگنده‎گی تمام، از این سرزمین مقدس بیرون رفته و پشت سرشان را هم نگاه نخواهند نمود. این کار بر الله عزیز و مقتدر قطعاً دشوار نیست.

۲۱ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ

۹ دسمبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

سایت "مدن" به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۷م نوشت: «تبلیغات مبارزه با فسادی‎که هم اکنون در سعودی غوغاء برپا نموده است، ابتداء دامن دوایر نظامی را گرفت؛ چنان‎چه مسئول اطلاع‎رسانی مخصوص این دستگیری‎های "مبارزه با فساد" در سعودی، مدعی شد که ۱۴ افسر بازنشسته که در وزارت دفاع کار می‎کردند و دو افسر گارد ملی با توجه به مشارکت‎شان در موارد فساد قراردادهای مالی، دستگیر شدند.

دستگیری‎ها از تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م آغاز شد؛ چنان‎چه در همین تاریخ، ملک سلمان پادشاه سعودی کمیسیونی را به منظور مبارزه با فساد، به ریاست محمد بن سلمان ولیعهد، تشکیل داد، که هدف آن دستگیری ده‎ها تن از وزرای سابق، تاجران بزرگ و مسدود کردن حساب‎های بانکی خود و اقارب‎شان بود.

به نقل از خبرگزاری رویترز: «کمیسیون تحقیق فساد مالی، حساب بانکی شهزاده محمد بن نایف ولیعهد برکنار شده و یکی از بارزترین اعضای حاکم آل سعودی و هم‎چنان، حساب بانکی اعضای فامیل نزدیک وی را مسدود نموده و ۱۱ شهزاده را دستگیر نمود. قبل از آن‎که شاه سعودی پسر خود محمد بن سلمان را به حیث ولیعهد برگزیند، محمد بن نایف ولیعهد کشور بود.» (منبع:  بی بی سی عربی ۸ اکتوبر ۲۰۱۷م) پس واقعاً چه چیزی در سعودی در حال جریان بوده و موقف امریکا در آن چیست؟

پاسخ:

به خاطر بهتر واضح شدن پاسخ، چکیده‎ای از تاریخچه آل سعود و روابط‎شان را بیان نموده و سپس به پاسخ پرسش بر می‎گردیم:

آل سعود از بدو اولین سرکشی‎شان از دولت اسلامی عثمانی، با کافر استعمارگر، انگلیس، ارتباط گرفته و در سال ۱۷۸۸م به کویت تاختند و در بین سال‎های ۱۸۰۳-۱۸۰۴م به مکه و مدینه یورش برده و آن سرزمین را اشغال نمودند. در سال ۱۸۱۰م به دمشق هجوم آوردند؛ ولی با مقابله سرسخت اهالی آن‎جا رو برو شدند؛ مگر شهر حلب و چند شهری دیگر را اشغال نمودند، و در کارهای‎شان از مذهب وهابی بهره جسته و انگلیس هم از ایشان برای سرکوبی دولت اسلامی بهره‎برداری نمود. مگر پس از آن‎که این جنبش سرکش را که آل سعود توسط "محمد علی" والی وقت مصر در سال ۱۸۱۸م رهبری می‎کردند و دولت عثمانی آن‎را سرکوب نمود، در نهایت در قرن نزدهم یعنی سال ۱۸۹۱م بار دیگر این جنبش را انگلیس، برانگیخت؛ مگر باز هم توسط دولت عثمانی سرکوب گردید؛ ولی یک بار دیگر در سال ۱۹۰۱م انگلیس این جنبش را تحریک نمود.

پیوند و حمایت انگلیس از این جنبش، واضح و آشکار بود. انگلیس برای تحکیم موضع آل سعود، علیه اهل نجد و حجاز که جنگ‎های طولانی‎ای با آل سعود داشتند، از ضعف دولت عثمانی و بعدها از وارد شدن‎اش به جنگ جهانی اول بهره گرفته و آل سعود را کمک نمود تا بر این مناطق غلبه یافته و سپس توانست که مملکت خویش را به کمک وی در سال ۱۹۳۲م که در آن زمان انگلیس نیز ابر قدرت جهان بود، اعلام نمایند.

مگر پس از آن‎که امریکا نفت را در این کشور کشف کرد و به محض دیدن این ثروت عظیم، بزاق دهانش سرازیر شد و برای ایجاد نفوذ سیاسی خویش در این کشور، تلاش زیاد نمود. به این منظور خواست تا افراد خانواده شاهی خصوصاً فرزندان شاه عبدالعزیز-مؤسس کشوری‎که در سال ۱۹۵۳م فوت نمود- و کسانی‎ را که وارث تاج و تخت شاهی‎اند، به خود جلب نماید، و این گونه بود که نبرد بین انگلیس و امریکا در این کشور آغاز شد.

اکنون سلمان مزدور امریکا مؤفق شد که زمام امور را به دست گرفته و به تصفیه مزدوران انگلیس و پیروان شان آغاز نموده است. عبدالله شاه قبلاً با انگلیس مرتبط بوده و تا قبل از وفات خویش نیز تلاش می‎نمود تا مزدوران انگلیس را بر گزیند. علی‎رغم این‎که می‎دانست، برادرش سلمان با امریکا مرتبط است؛ چون سنت فامیلی در امر واگذاری مناصب چنین ایجاب می‎کرد، به خاطر مصلحت حفظ استقرار امور خاندان سلطنتی، وی مجبور بود که سلمان را به حیث ولیعهد خویش برگزیند. به خاطری‎که وی برای تضمین بقای نفوذ سیاسی انگلیس زیاد حریص بود؛ ولی ولیعهد-یک منصب جدیدی را که اصلاً سابقه نداشت- ایجاد نموده و برادرش "مقرن بن عبدالعزیز" را که در نوکری انگلیس همتای خودش بود، برای احراز این منصب تعیین نمود. گویا وی می‎دانست که "سلمان" مسن و مریض بوده و تا مرگ سلمان، مقرن مسلط و صاحب اختیار خواهد بود و به محض مرگ سلمان، مقرن به آسانی زمام امور را به دست خواهد گرفت.

چنان‎چه وقتی "فهد" سالخورده شد، خودش یعنی عبدالله که ولیعهد بود، در واقع قدرت را به دست گرفت و وقتی فهد در سال ۲۰۰۵م مُرد، عبدالله قدرت را به شکل کامل آن تسلیم شد؛ مگر بعد از وفات عبدالله در آغاز سال ۲۰۱۵م و به دست گرفتن قدرت توسط سلمان، آن چه اتفاق افتاد، در محاسبات عبدالله گنجانده نشده بود؛ زیرا سلمان "مقرن" را از ولیعهدی عزل نموده و "محمد بن نایف" را به عنوان ولیعهد تعیین نمود و پسر خویش "محمد" را به عنوان ولی ولیعهد، برگزید. تعداد زیادی را که عبدالله در پُست‎های حساس گماشته بود، عزل کرده و به تحکیم سلطه فرزندش پرداخت تا این‎که به تاریخ ۲۱/۶/۲۰۱۷م محمد بن نایف را از سمت ولیعهدی برکنار نموده و پسرش را به عنوان ولیعهد خویش اعلام نمود و کسی را به عنوان ولی ولیعهد بر نگزید.

در پاسخ به پرسشی‎که به تاریخ ۲۵ جنوری ۲۰۱۵م و پس از آن‎که سلمان قدرت را بعد از وفات شاه عبدالله در دست گرفت، منتشر نموده بودیم، چنین تذکر دادیم: «و اما شاه فعلی(سلمان) از اعضای سازمان دفاع می‎باشد؛ بنابر این، انتظار می‎رود که نفوذ امریکا در جریان حکومت وی دست بالا را داشته باشد. ملک عبدالله این واقعیت را درک می‎نمود و به همین دلیل بود که رسم جدیدی را در انتقال قدرت در سعودی ابداع نمود و آن این‎که شاه نه تنها ولیعهد خویش را تعیین می‎کند؛ بلکه ولیعهد ولیعهد خویش را نیز مشخص می نماید. وی به خوبی می‎دانست که سلمان بن عبدالعزیز هم‎پای امریکا در حرکت خواهد بود و برای این‎که سلمان نتواند بر اساس رسم و رواج قبلی خود ولیعهداش را برگزیند، شاه عبدالله، ولیعهد ولیعهداش را نیز خود تعیین نمود تا با این کار راه را بر شاه جدید ببندد تا نتواند ولیعهداش را از کسانی برگزیند که وابسته به امریکا باشد. بناءً به همین دلیل بود که شاه قبلی، مقر را به صفت ولیعهد سلمان بن عبدالعزیز برگزید.»

هم‎چنین در همان پاسخ به پرسش گفته بودیم: «روشن است که مقرن وابسته به انگلیس است، چنان‎چه وی در انگلیس تحصیل نموده و از مکتب مشهور کرانویل در انگلیس فارغ التحصیل شد و وی مورد اعتماد عبدالله شاه سابق نیز بود؛ بلکه از جمله نزدیکان وی به شمار می‎رود. شاه سابق رسم جدیدی‎که بر اساس آن شاه می‎تواند، ولیعهد ولیعهد خویش را نیز برگزیند، به این دلیل مطرح نمود که سلسلۀ نفوذ امریکا پس از سلمان بن عبدالعزیز در سعودی را قطع نماید و برای استحکام بیشتر، شاه عبدالله تعیینات جدیداش را با صدور یک فرمان ویژه مورد تأکید قرار داد و آن این‎که هیچ کس حق ندارد، ولیعهد ولیعهداش را بر کنار نماید.»

اما محاسبات و پیش بینی‎های انگلیس نتیجه نداد، چنان‎چه سلمان رسم جدیدی را که شاه عبدالله تعریف نموده بود، زیر پا نموده و فرمان ویژه‎اش را پاره پاره نموده و مقرن را از سمت ولیعهد ولیعهد برکنار کرد و به جای وی محمد بن نایف را موقتاً به صفت ولیعهد خویش برگزید و دیری نگذشت که وی را نیز برکنار نموده و پسرش محمد را به صفت ولیعهد خویش تعیین کرد و صلاحیت‎ها و مناصب مهم و زیادی را به وی تفویض نمود تا بتواند قدرت را به طور انحصاری در اختیار داشته باشد.

اعلام تشکیل کمیسیون عالی مبارزه با فساد به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م توسط ملک سلمان به ریاست فرزندش محمد ولیعهد، که منجر شد نیروهای امنیتی ۱۱ شاهزاده و چهار وزیر برحال را فوراً از مناصب‎شان برکنار کرده و دستگیر کنند، دلالت بر این دارد که این امر عادی به نظر نرسیده و هیچ ارتباطی به مبارزه با فساد ندارد و بیشتر شبیه انقلاب است-شخصی را که دستگیر کرده و از وظیفه سبک‎دوش می نمایند، فوراً به وی تفهیم اتهام می‎کنند- چنان‎چه این دستگیری‎ها شامل ده‎ها تن از وزرای پیشین، تجار بزرگ و مسدود ساختن حساب‎های بانکی خود و اقارب‎شان می‎شود؛ حتی این حساب‎های بانکی بالغ بر ۱۷۰۰ حساب بوده و طبق گزارش "خبرگزاری رویترز" هنوز هم رو به افزایش است.

از جمله حساباتی‎که مسدود گردید است، یکی هم حساب محمد بن نایف، شخصی‎که در این اواخر از منصب "ولیعهد" برکنار شده و هم‎چنان حساب یک تعداد از نزدیکان افراد فامیل‎اش نیز مسدود گردید. خبرگزاری فوق می‎افزاید: «مقام‎های سعودی بیان داشتند که این دستگیری‎ها شامل افراد بیشتری از خاندان سلطنتی و تاجران و شکم‎بزرگانی از مسئولان پایین رتبه‎تر، نیز خواهد شد. این خود تأکید بر این دارد که آن‎چه در سعودی اتفاق افتاده بیشتر شبیه انقلاب است.

این دستگیری‎ها شامل فرزندان شاه سابق از جمله "متعب بن عبدالله" وزیر سابق گارد ملی که قوت دوم در کنار اردو می‎باشد و برادرش "ترکی بن عبدالله" امیر پیشین ریاض نیز شد. متعب بن عبدالله از فارغان اکادمی نظامی "ساندهرست" انگلیس بود و به رتبه "First Lieutenant" یا "لمړی بریدمن" از آن اکادمی فارغ شد و مسلماً که از این اکادمی مزدوران انگلیس فارغ می‎گردند و قبل از متعب نیز تعداد زیادی از امرای خلیج و و شاهان و امرای اردن نیز از آن فارغ شدند. برادر متعب "ترکی بن عبدالله" نیز به درجه ماستر در علوم نظامی و استراتیژی از دانشگاه "ویلز" انگلیس فارغ شده است. سلمان پس از آن‎که منصب امارت ریاض را از وی تسلیم شد، از حکومت سبک‎دوش نمود.

پس واضح می‎گردد که امریکا به بهانه فساد، راهی برای تصفیه مزدوران انگیس یافته و سلمان و فرزندش محمد ولیعهد را امر نموده تا به این ترتیب-چنان‎چه نظام‎های حاکم فعلی از این شیوه به منظور تصفیه دشمنان خویش سود می‎برند-به خصوص این‎که تمام مسئولان حکومتی فعلی و سابق دست‎شان به اعمال فساد از جمله رشوت، اختلاس، خوردن مال عامه، وارد کردن پول به حساب نزدیکان خویش، با دَور زدن قانون پروژه گرفتن، خوردن مال دیگران، استبداد به عام مردم، سوء استفاده از مناصب خویش برای خشنودی خود و اطرافیان‎شان، آلوده است. چه فسادی بزرگ‎تر است از این‎که ایشان به جای احکام الله سبحانه وتعالی، قانون کشورهای استعماری کافر را تطبیق می‎کنند؟!

ما شاهد بودیم که امریکا بر این کمپاین(مبارزه با فساد) و کسانی‎که آن را پیش می‎بردند،‌ مُهر صحه گذاشت؛ چنان‎چه رئیس جمهور امریکا به تاریخ ۶ اکتوبر ۲۰۱۷م در تویتر خویش چنین نوشت: «من به شاه سعودی و ولیعهد آن باور کامل دارم، ایشان آن‎چه را انجام می‎دهند، به خوبی می‎دانند.» و در تعقیقب آن در تویترش نوشت: «یک تعداد از اشخاصی‎که از طرف ایشان(شاه سعودی و ولیعهدش) به شدت برخورد شده‎اند، در طول سال‎های متمادی کشورشان را چپاول نموده بودند.» هم‎چنان خبرگزاری سعودی نوشت: «شاه سعودی روز یکشنبه مورخ ۵ اکتوبر ۲۰۱۷م پس از حوادث سیاسی و امنیتی اخیر در کشور، با رئیس جمهور امریکا تماسی تیلفونی داشت و هردو، بر همکاری بین دو کشور در زمینه‎های گوناگون و راه‎های پیشرفت آن‎ها و هم‎چنان اوضاع و تحولات منطقه و جهان بحث کردند.»

به نقل از رویترز، به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م : «ترامپ همراه شاه سعودی در باره منظور کردن شرکت نفت سعودی آرامکو در نیویارک صحبت نموده و گفت" سپاس‎گذار خواهد شد؛ اگر سعودی سهام شرکت متذکره را در بازار بورس نیویارک مطرح کند. پاسخ شاه این بود که روی استفاده از  بورس‎های امریکایی مطالعه خواهد کرد.» هم‎چنان خبرگزاری فوق به تاریخ ۷ اکتوبر ۲۰۱۷م به نقل از "هدر نوئرت" سخنگوی وزارت خارجه امریکا نوشت: «ما هم‎چنان مقام‎های سعودی را برای محاکمه مسئولان فاسد تشویق کرده و انتظار داریم تا این موضوع عادل و شفاف باشد.»

موارد فوق بر این تأکید دارد که امریکا در پس دستگیری اشخاص ذیل  قرار داشته و آن را حمایت و توجیه می‎کند. کسانی‎که امریکا با آن‎ها علاقه‎ای نداشته یا در دوستی‎شان با خود مشکوک بوده یا از مزدوران انگلیس می‎باشند، و یا هم کسانی‎که از آن‎چه در کشورشان جریان داشته و شاه و پسرش ولیعهد، به سرعت سرسام آوری کشورشان را به امریکا می‎فروشند، راضی نمی‎باشند.

آن‎چه که تأکید بر سیاسی بودن این کمپاین دارد، این است که کمیسیون کار خود را فوراً بر دستگیری‎ها و مسدود کردن حساب‎های بانکی اشخاص کلیدی نظام و افراد فامیل و اقارب شاه آغاز نمود. محققاً که این موضوع سیاسی بوده و هیچ ارتباطی به فساد و اصلاحات ندارد؛ بخصوص این‎که سلمان و فرزندش هر دو غرق در فساد و هدر دادن اموال عام مردم‎اند که یک نمونه آن، دادن ۴۶۰ ملیارد دالر به امریکا بود. لهجه اعلامیه‎ای‎که توسط آژانس خبرگزاری سعودی پخش شد، آن‎قدر قوی بود که گویی به سرکوب مخالفان نیروهایی بود که با دولت می‎جنگند؛

چنان‎چه در این اعلامیه آمده بود: «تشکیل کمیسیون به خاطر سوء استفاده از طرف بعضی از سُست عنصرانی‎که مصالح شخصی خویش را بر مصالح عام ترجیح داده، بر اموال عام مردم صرف نظر از معیارهای دینی، وجدانی، اخلاقی و وطنی تجاوز نموده، از نفوذ، سلطه و اعتبار خویش در چپاول، اختلاس و سوء استفاده اموال استفاده نمودند و راه‎های مختلفی را برای سرپوش گذاشتن اعمال ننگین خویش بکار گرفتند. می‎باشد» و پس از تشکیل این کمیسیون به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م، فوراً دستگیری‎ها آغاز شد.

پس از آن و مشخصاً به تاریخ ۵ اکتوبر ۲۰۱۷م اعلام شد که منصور بن مقرن معاون امیر منطقه عسیر که همرایش یک تعداد دیگر از مسئولان بودند، در سقوط هلیکوپترشان مُردند. شک و گمانه زنی‎هایی وجود دارند که این خود نوعی از تصفیه باشد؛ به خصوص این‎که شخص مذکور فرزند "مقرن" ولیعهد سابقی بود که سلمان پس از به دست گرفتن قدرت، وی را برکنار کرد.

تعداد توقیف شده‎گان بالغ بر صدها تن می‎باشد "سعودی المعجب" دادستان کل سعودی گفت: «در مورد تحقیقات فساد، ما ۲۰۸ تن را به منظور بازرسی جلب نمودیم تا از ایشان تحقیق شود و به خاطر عدم وجود دلایل کافی، 7 تن از ایشان را رها کردیم.» ارزش مالی پول‎های هدر رفته‎ای‎که در سال‎های متمادی در جریان سوء‌ استفاده و اختلاس اموال عام مردم به یغما برده شده، مطابق تحقیات ابتدایی بالغ بر ۱۰۰ ملیارد دالر امریکایی می‎شود. (منبع: الحیاة ۹ اکتوبر ۲۰۱۷م)

در سال‎های گذشته نیز در پرونده اشخاصی از خاندان سلطنتی و صاحب‎نفوذان حکومتی جریان داشت و این مسئله دلالت بر تصفیه نمودن اشخاصی دارد که صاحب نفوذ بوده و در حکومت تأثیرگذار می‎باشند و اگر سلمان به تصفیه شان نپردازد، ممکن است جدول برای فرزندش ولیعهد دگرگون شود. به خصوص این‎که وی تغییرات غیر مأمول بر ساختار نظام و اجتماع کشور آورده است، به اضافه این‎که بر حسب سنت‎های خاندان آل سعود، وی بدون این‎که مستحق باشد ولیعهد شده است.

به این ترتیب، آن چه در سعودی تحت نام مبارزه با فساد جریان دارد، به خاطر خشکاندن نفوذ انگلیس و وقایه کردن در مقابل تدبیر، تلاش برای انقلاب کردن علیه سلمان و فرزندش ولیعهد، و یا چیز شبیه آن می‎باشد. هم‎چنان برای تحقق انتقال مسالمت‎آمیز قدرت به ولیعهد تا کسی با وی مخالفت نکند؛ چنان‎چه این پسر(محمد بن سلمان) بدون منازعه داخلی کمر همت را برای ارائه خدمت به مصالح امریکا بسته نموده و هرکسی‎که در مقابل‎اش بایستد؛ ولو از خویشاوندانش نیز باشد، مقابله خواهد کرد و هیچ حریف خارجی به خصوص انگلیس باقی نخواهد ماند و نفوذ در شبه جزیره عرب برای امریکا باقی خواهد ماند. اين‎گونه ایشان خیانت می‎کنند:

﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ﴾

ترجمه: و خداوند بی‎گمان نيرنگ نيرنگبازان را(به سوی هدف) رهنمود نمی‎كند(و به هدف نمی‎رساند؛ بلكه باطل و بيهوده می‎گرداند.

در اخیر باید گفت: با هر روزی‎که می‎گذرد، این ثابت می‎شود که در این نظام‎ها هیچ خیری وجود ندارد. نه در نظام آل سعود، نه در نظام ایران و نه هم در نظام‎های دیگری‎که در جهان اسلام حاکم می‎باشند. نه در کسی‎که از این نظام‎ها پیروی نموده و به دستوراتش عمل می‎کنند، خیری است؛ زیرا این نظام‎ها از طرف غرب کافری‎که می‎خواهد پیوسته بر ما مسلط بوده و توسط این تسلط، دارایی‎های ما را به یغما ببرد، هدایت می‎شوند. به این ترتیب، لزوماً باید یکی از اولویت‎های بزرگ زنده‎گی ما، تغییر شرعی این نظام‎ها باشد؛ نظام‎هایی‎که همواره بر غرب كافر تكيه می‎کنند.

‏ ﴿وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾

[هود:  ۱۱۳]

ترجمه: و به كافران و مشركان تكيه مكنيد(اگر چنين كنيد) آتش دوزخ شما را فرو می‎گيرد، و(بدانيد كه) جزء الله(سبحانه وتعالی) دوستان و سرپرستانی نداريد(تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر و بلاء و زيان و ضرر را از شما به دور نمايند) و پس از( تكيه به كافران و مشركان، ديگر از سوی الله سبحانه وتعالی) ياری نمی‎گرديد و(بر دشمنان) پيروز گردانده نمی‎شويد.‏

تنها در این صورت خواهیم توانست که از شر این بدبویی، فساد و تباهی نظام‎های استعماری نجات بیابیم. چه امریکا باشد و چه هم انگلیس؛ زیرا کفار در دشمنی علیه اسلام و مسلمین، ملتی واحداند. هر کسی‎که از این کشورهای کینه‎توز پیروی نموده یا همرای‎شان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم پیمان بسته و نقشه‎ها و پروژه‎های‎شان را تطبیق می‎کند و از نظام‎های سیکولری حفاظت می‎نماید، وی مجرم بوده و عاقبت کارش رسوایی خواهد بود.

﴿...سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ﴾

[أنعام:  ۱۲۴]

ترجمه: از سوی الله(سبحانه وتعالی) هرچه زودتر خواری و رسوایی(در دنيا) نصيب كسانی می‎گردد كه بزهكاری پيش می‎گيرند، و عذاب سختی(در آخرت) به سبب نيرنگی‎كه می‎ورزند، بهره ايشان می‎شود.

تنها سقوط این نظام‎ها و تأسیس خلافت بر منهج نبوت راه‎حلی برای مشکلات ما خواهد بود و جدا از آن، دیگر راه‎حلی وجود نخواهد داشت؛ ولو اراجیف بافان آن را دور پنداشته و سست‎عنصران آن را سخت پندارند؛ مگر اخلاص به الله سبحانه وتعالی در عمل و صدق در پیروی از رسول الله صلی الله علیه وسلم، به فرمان او تعالی هر آن‎چه را که مردم تحقق‎اش را دور می‎پندارند، نزدیک خواهد شد.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا﴾

[إسراء:  ۵۱]

ترجمه: (آنان شگفت‌زده) خواهند گفت: چه كسی ما را باز می‎گرداند؟ بگو: آن پروردگاری‎كه نخستين بار شما را آفريد. پس از آن، سرهای‎شان را به سويت(به عنوان استهزاء) تكان می‎دهند و می‎گويند: چه زمانی اين(معاد) خواهد بود؟ بگو: شايد كه نزديك باشد.

 سپس وعده الله سبحانه وتعالی نيرومند و چیره، محقق خواهد شد.

﴿...وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم:  ۵-۴]

ترجمه: در آن روز مؤمنان شادمان می‎شوند(آري، خوشحال می‎شوند) از ياری الله(سبحانه وتعالی). الله(سبحانه وتعالی) هر كسی را كه بخواهد، ياری می‎دهد، و او بس چيره(بر دشمنان خود) و بسيار مهربان(در حق دوستان خويش) است.‏

۲ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ

۲۰ نومبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م، روزنامه شرق اوسط نوشت: «نشست‎های قاهره به توافق بر سر یک پارچه نمودن سازمان نظامی لیبیا، به پایان رسید.» مسئولان نظامی لیبیا به تاریخ ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م در قاهره زیر عنوان "مرتب نمودن ساختار نظامی لیبیا" نشستی را برگزار نمودند. با در نظر داشت این‎که "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، از تاریخ ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م گفتگوهای مربوط به اوضاع لیبیا را همراه حکومت سراج و مجلس نماینده‎گان در "طبرق" به منظور نقشۀ راه حلی‎که در نظر گرفته، آغاز کرده بود؛ مگر یک ماه قبل به خاطر معضل مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات، که به تاریخ ۱۷ سپتمبر ۲۰۱۷م به امضاء رسیده بود، این گفتگوها نیز به حالت تعلیق در آمد.

سؤال این‎جاست، که آیا آغاز نشست‎های نظامی به معنی ناکامی نشست‎های سیاسی است؟ و یا به عبارتی دیگر، آیا گفتگوهای نظامی پس از بی‎ثمر بودن گفتگوهای سیاسی، به خاطر یافتن راه‎حل نظامی برای مادۀ ۸ توافق‎نامه است؟ بعداً چه چیزِ جدیدی در این دو سال، پس از توافق‎نامۀ صخیرات اتفاق افتاده است که طرفین این توافق‎نامه را امضاء نموده؛ ولی حال اختلاف نظر دارند؟ تشکر!

پاسخ:

هیچ چیز جدیدی اتفاق نیفتاده است، از همان ابتداء که طرفین این توافق‎نامه را امضاء می‎نمودند، بذر اختلاف در آن موجود بود؛ مگر هرکدام از طرفین، آن را به هدف و انگیزۀ متفاوت امضاء نمودند. به خاطر روشن شدن موضوع، باید امور ذیل را به بحث گرفت:

۱- طبقۀ فعال سیاسی دوران قذافی، طرف‎دار انگلیس بود و امریکا در آن زمان دارای نفوذ فعال در آن کشور نبود. وقتی‎که دوران قذافی پایان یافت، طبقۀ سیاسی سابق صعود کرد؛ چون ریشه‎هایش موجود بوده و خشکانده نشده بود؛ زیرا اغلب سیاسیون زیر نفوذ انگلیس قرار داشتند و سیاسیون طرف‎دار امریکا عملاً فعال نبودند. به همین دلیل، اروپا به بالاترین سرعت ممکنه خواهان برگزاری انتخابات برای ایجاد دولت و پارلمان شد؛ چون به خاطر وجود طبقۀ سیاسی سابق انتظار داشت برنده این انتخابات گردد؛ ولی استراتیژی امریکا این بود که الی آماده کردن طبقۀ سیاسی جدیدی که در مقابل با طبقۀ سیاسی طرف‎دار اروپا بایستد، برگزاری هرگونه انتخابات را مختل کند. به عبارتی دیگر، برای اروپا، سرعت بخشیدن به راه‎حل سیاسی مهم بود؛ مگر آن‎چه برای امریکا اهمیت داشت، به تأخیر انداختن هرگونه راه‎حلی، الی ساختن طبقۀ جدید سیاسی بود. طبق عادت‎اش، تنها گزینه برای این مأمول، آشوب‎گری نظامی بود.

پس از این‎که حفتر در جنگ "چاد" شکست خورد و قذافی از حمایت او دست کشید، سپس در مارچ ۱۹۸۷م او با ۳۰۰ عسکر دیگری لیبیایی گروگان گرفته شد. در آن زمان امریکا با دولت "چاد" ارتباط برقرار کرد و سپس در سال ۱۹۹۰م استخبارات امریکا در خصوص رهائی حفتر با دولت چاد گفتگو کرد و او را آزاد کردند. پس از رهائی، حفتر توسط طیاره امریکایی متعلق به "سیا" به امریکا انتقال داده شده و به او پناهندگی سیاسی دادند. حفتر با جنبش مخالفان لیبیا که در خارج فعالیت می‎کرد، پیوست. او برای ۲۰ سال در ایالت ویرجینیای امریکا ساکن شد و گفته می‎شود که با سازمان سیا تماس‎های نزدیکی داشته و "سیا" او را آموزش نظامی داده است. هم‎چنین برای او جنگ‎های چریکی را آموزش داد و سرانجام در ۱۷ فبروری ۲۰۱۱م به لیبیا بازگشت و در شهر بنغازی دست به فعالیت‎های سازنده زد و نقش بزرگی را ایفاء کرد.

۲- امریکا حفتر را به منظور تلاش برای ایجاد یک نیروی نظامی تا بعدها از طریق کسب پیروزی‎های نظامی در برخی از مناطق طبقه جدید سیاسی را بسازد، به لیبیا فرستاد. لذا مستقیماً یا توسط مزدور خویش "سیسی" در مصر، وی را با پرداخت پول و سلاح مجهز نمود. امریکا هرگونه راه‎حل سیاسی در لیبیا را الی قدرت‎مند شدن و ایجاد نفوذ فعال حفتر، به حالت تعلیق در آورد. امریکا به شرق لیبیا(طرابلس) تمرکز داشت؛ چون تعداد زیادی از طبقه طرف‎داران اروپا به ویژه انگلیس، در آن حضور داشتند و به طور چشم‎گیری موفق به تثبیت نیرو در شرق لیبیا گردیده و نیز بر مجلس نماینده‎گان در شرق مسلط گردید.

۳- در سال ۲۰۱۵م اروپا می‎خواست الی ختم همان سال و قبل از آن‎که واقعیت طبقۀ سیاسی موجود تغییر کند، راه‎حلی سیاسی بیابد. به این منظور تمام توان خویش را به خرج داد تا نماینده سازمان ملل از طرف‎داران اروپا به لیبیا اعزام گردد تا نقشه وی به سرعتی بیشتر تطبیق شود و اروپا موفق شد تا "لئون" را به این منظور ارسال کند. اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده و موفق شد تا فضای فشاری را بر شورای امنیت سازمان ملل اعمال نموده و در عین زمان در صورت عدم پذیرش راه‎حل توسط امریکا، دیگران وی را ملامت کنند.

اما امریکا این قضیه را از این زاویه می‎دید که اگر پس از آن‎که اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده، اعتراضی داشته باشد، به مصلحت‎‎اش نخواهد بود و در عین زمان موضع موافق به توافق‎نامه صخیرات را اتخاذ نمود تا از این طریق بتواند بر تعدیل آن تسلط یافته و یا هم آن را در آینده، نقض کند و ‎چنان هم شد. مادۀ هشتم توافق‎نامه مربوط به تسلط بر نیروی نظامی بود. اروپا درک کرده بود که حفتر مزودر امریکا بوده و امریکا قصد دارد تا وی را به حیث رهبر ارتش مقرر کند؛ به این دلیل بود که مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات را وضع کرد و در آن تصریح شد که ارتش باید از نخست وزیر دستور بگیرد. این در حالی بود که "سراج" نخست وزیر، طرف‎دار اروپا است.

امریکا با استفاده از این ماده توانست که فرصت مناسبی برای معطل کردن این توافق‎نامه الی احراز جایگاه حفتر در اردو و در میدان عملی نبرد بیابد، که در نهایت بتواند، طبقه جدید سیاسی را ایجاد که با طبقۀ سیاسی اروپا در طرابلس و سایر شهرها رقابت کند.

۴- این واقعیت فعلی است و از زمان توافق‎نامه صخیرات؛ یعنی اواخر ۲۰۱۵م تا کنون، اهداف و انگیزه‎های سیاسی و نظامی طرفین تغییر چشم‎گیری نکرده است. ما در گذشته پاسخ به پرسشی را در مورد موضوع توافق‎نامه صخیرات لیبیا، بیان نمودیم و در آن این موضوع را برای کسی‎که دلی آگاه داشته باشد و با حضور قلب گوش فرا دهد، واضح ساختیم.

در پاسخ به سؤال مورخ ۳ جون ۲۰۱۴م گفته بودیم: «با این حال امریکا پی برد که حلقات سیاسی در لیبیا از سوی انگلیس طرح‎ریزی شده است و فرانسه نیز بر حلقات سیاسی لیبیا نفوذ دارد، این دو کشور تلاش دارند تا بر نفوذ خویش بیفزایند و امریکا این کار را به ضرر خویش دانست و پی برد که رئیس آیندۀ لیبیا مرد وفادار به اروپا خواهد بود؛ البته با اندک استقلالیت. امریکا اوضاع را ناهنجار پنداشت و گمان کرد که این کار مانع نفوذ‎اش می‎شود. بناً امریکا گمان کرد که از طریق انتخابات نمی‎تواند وارد صحنۀ سیاسی شود، پس از طریق نظامی وارد صحنه شد تا فضای لیبیا را به نفع خویش جهت دهد. بناً در فکر کارهای نظامی افتاد تا از این طریق طبقه خاص سیاسی را که وفادار به امریکا باشد، در لیبیا به قدرت رساند و سپس انتخابات عمومی برگزار کند. به خاطر این هدف، نخست مردی نظامی را مؤظف ساخت تا برضد اوضاع جاری دست به کودتای نظامی زند؛ زیرا فعلاً تمام حاکمیت و قدرت در دست کانگرس ملی لیبیا است و اکثریت اعضای این کانگرس وفادار به انگلیس هستند. بناً شخصی‎که از سوی امریکا مؤظف شد تا بر ضد اوضاع فعلی کودتا کند، به این هدف تعیین شد تا اوضاع را به نفع امریکا جهت دهد و مانع نفوذ انگلیس شود. بناً امریکا حفتر را داخل ماجرا ساخت و حفتر شخص وفادار به امریکا و یکی از سرسخت‎ترین غلام‎هایش می‎باشد.»

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۱ اپریل ۲۰۱۵م گفته بودیم: «اروپا به خوبی می‎داند امریکا در تلاش است تا روند گفتگوها را مختل کند، از این‎رو، نمایندۀ خاص و مورد اعتمادی را برگزید و او "برناردینو لئون" است. وی در اصل نمایندۀ اروپا است، پس او از سایر نماینده‎گان سازمان ملل در قضایای دیگر متفاوت می‎باشد؛ زیرا معمولاً سایر نماینده‎گان وابسته به امریکا می‎باشند؛ مانند: نماینده‎گان سرمنشی سازمان ملل؛ هم‎چون جمال بن عمر در یمن.

برناردینو لئون در شروع کارش بسیار تلاش نمود تا هرچه عاجل‎تر به راه‎حل سیاسی برسد و تمام توانش را به کار گرفت تا مسئولیت‎اش را در دور نخست نماینده‎گی خویش به اتمام رساند، دور نخست نماینده‎گی‎اش آخر ماه مارچ ۲۰۱۵ به پایان می‎رسید. سپس به اساس فیصلۀ شماره ۲۲۱۳ شورای امنیت، مدت نماینده‎گی‎اش تا ۱۵ سپتمبر ۲۰۱۵م تمدید شد. لئون گفتگوهای گسترده و پیوسته‎یی را میان طرف‎های درگیر لیبیا در المغرب و الجزایر و قبلاً در خود لیبیا و جنیو رهبری می‎نمود تا بتواند به راه‎حلی‎که منجر به حل مشکل حکومت لیبیا گردد، برسد. او تلاش داشت تا پایان دور اول نماینده‎گی‎اش به این هدف برسد، نخست کارش را در جنو آغاز کرد، سپس به لیبیا رفت و از آن‎جا به المغرب و الجزائر و سپس جلساتش را مجدداً به المغرب منتقل نمود.

در جریان گفتگوهایی‎که در المغرب جریان داشت، روز پنج شنبه ۱۲ مارچ ۲۰۱۵م اعضای پارلمان طبرق خواستار یک هفته تأخیر در گفتگوهای سیاسی میان طرف‎های لیبیا شدند؛ یعنی تا تاریخ ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م، فرصت بیشتری برای مشوره وجود داشته باشد. محمد الشریف یکی از اعضای پارلمان طبرق چنین گفت: «حد اقل یک هفته فرصت می‎خواهیم تا اوراق را به دقت ارزیابی کرده و سپس همه طرف‎ها به جلسه برگردیم.» وی افزود: «گفتگوها در مورد حکومت ملی و آمادگی‎های امنیتی و کمیتۀ قانون اساسی هنوز تکمیل نشده است». برناردینو لئون رئیس هیأت سازمان ملل با اعضای کنفرانس ملی و برخی از اعضای پارلمان طبرق در طرابلس دیدار نمود. آنان در این دیدار بر تأخیر یاد شده اصرار ورزیدند و لئون نیز آن را پذیرفت و قرار شد این گفتگوها تا پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م که به میزبانی المغرب برگزار می‎شد، به تأخیر افتد. این مدت زمان به عنوان فرصت حماسی جهت رسیدن به حکومت وحدت ملی و بیرون کشیدن لیبیا از کشمکش‎ها یاد شد.

لئون بر اهمیت دست‎یابی به راه‎حل سیاسی در نزدیک‎ترین زمان ممکن تأکید ورزید. وی گفت: «سازمان ملل به این باور است که یگانه راه‎حل قضیۀ لیبیا همانا راه‎حل سیاسی است و هیچ حل نظامی در کار نیست. لیبیا و قت زیادی پیش‎رو ندارد؛ زیرا اوضاع به شدت رو به وخامت است.» (منبع: رادیو سوای امریکا ۱۳/۳/۲۰۱۵) هم‎چنین به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۵م اتحادیۀ اروپا بیانیه‎یی را صادر نمود و در آن در مورد بی‎نتیجه ماندن گفتگوها هشدار داد. در بیانیه چنین تذکر داده شده است: «عدم دست‎یابی به توافق سیاسی، یک‎پارچه لیبیا را به خطر می‎اندازد. اتحادیۀ اروپا آماده است تا به مجرد دست‎یابی به توافقی مبنی بر تشکیل حکومت وحدت ملی و آمادگی‎های امنیتی مربوط به آن، فوراً کمک‎هایش را به لیبیا افزایش دهد.» (منبع: آژانس خبری آلمان ۱۶/۳/۲۰۱۵م)

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۶م گفته بودیم: «انگلیس مطمئن بود که تمام کدرهای سیاسی، یا اکثر آنان وابسته به انگلیس می‎باشند. بناً مطمئن بود که هرگونه حکومت مؤقتی‎که بر اساس پیشنهادات لئون به وجود آید، طرف‎دار آن خواهد بود. به همین دلیل بود که اصرار داشت، توافق‎نامه صخیرات هرچه عاجل‎تر امضاء شده و در زمان کاری لئون مورد تأیید دو طرف قرار گیرد؛ اما وقتی موفق نشد و کوپلر مسئولیت را بر عهده گرفت و تغییرات یادشده را در توافق‎نامه به وجود آورد، انگلیس پی برد که این تغییرات توسط فشارهای امریکا بالای کوپلر رونما گردیده و هدف از آن برداشتن یکی دیگر از گام‎هائی است که امریکا برای بی‎ثمر نمودن کامل توافق‎نامه برمی‎دارد تا این‎که بتواند توافقات جدیدی متناسب با خواسته‎های امریکا بسازد. امریکا تلاش دارد، از طریق ساختن کدرهای جدید سیاسی به این هدف برسد و آن‎هم پس از اقدامات نظامی‎که حفتر همزمان با نیرنگ‎های سیاسی به رهبری امریکا، انجام می‎دهد.

بناً انگلیس لازم دید که قبل از رخ دادن هرگونه تحول دیگر و پیش‎بینی نشده‎ای، هرچه عاجل‎تر توافق حاصل گردد، از این‎رو، توافقات حاصل شده، حتی پس از تغییراتی‎که در آن رونما گردید، بازهم توسط انگلیس پذیرفته شد. به این ترتیب، انگلیس کارها را با عجله به پیش برد و اصرار نمود تا گردهمائی نهائی جهت دست‎یابی به توافقات به تاریخ ۱۷ دسمبر ۲۰۱۵م در صخیرات المغرب برگزار گردد و برای این‎که این توافقات را جنبه رسمی و مشروعیت بین المللی دهد، به شورای امنیت متوسل گردید، چنان‎چه پیشنهاد فیصله شماره ۲۲۵۹ را جهت تصویب مواد توافق‎نامه نهائی به این شوراء تقدیم نمود.

بدون شک آن‎چه باعث شد انگلیس در زمینه عجله نماید، اقدامات امریکا به منظور مختل نمودن جریان توافقات بود؛ اقدامات امریکا یا مستقیماً صورت گرفت، مانند: مداخلات نظامی‎که به بهانه مبارزه با گروه دولت اسلامی وغیره راه اندازی نمود، هم‎چنین برخی اقدامات سیاسی؛ مانند راه اندازی کنفرانس روم به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م تا زمینۀ از سرگیری گفتگوها را فراهم نماید، بدون این‎که توافقات به دست آمده را در نظر گیرد و یا غیرمستقیم و توسط مزدورش حفتر صورت گرفت، چنان‎چه وی دست‎یابی به راه‎حل یادشده را تا جای ممکن به تأخیر انداخت تا امریکا فرصت داشته باشد، کدر سیاسی جدیدی را بسازد که از امریکا فرمان ببرد و سپس مسأله راه‎حل سیاسی را راه اندازی نماید و به این ترتیب اکثریت افراد شامل در این راه‎حل وابسته به امریکا باشند. عیسی عبدالقیوم مشاور اسبق رئیس مجلس نماینده‎گان لیبیا به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م در تلویزیون "الغد العربی" به این مسأله اشاره نموده گفت: «اظهارات کری وزیر خارجه امریکا نشان می‎دهد که امریکاییان رغبت کافی برای حل بحران ندارند، برعکس انگلیس و فرانسه که در زمینه تمایل نشان داده‎اند.»

در پاسخ سوال مورخ ۱۲ مارچ ۲۰۱۶م آمده بود: «دلیل این اخلال‎گری آن است که بیشترین جریان‎های سیاسی در لیبیا از بازماندگان قذافی می‎باشند، یعنی تمایل به اروپا دارند و این امر باعث می‎شود، هرگونه ساختاری برای تشکیل وزارت‎ها بر اساس همین معیار صورت گیرد، چنان‎چه ساختار اخیر نیز بر همین معیار بود. امریکا روی حفتر و تعدادی از نظامیانی تکیه کرده که در اطراف وی گرد آمده‎اند و انتظار داشت حفتر بتواند خودش را در کنار جریان جدید سیاسی جای داده و برایش پایگاه‎های سیاسی تشکیل دهد و به این ترتیب سهم بیشتری در قدرت سیاسی به دست آورد؛ اما وی هنوز به این هدف دست نیافته و در تمام فعالیت‎های نظامی‎اش موفق نبوده و فقط اخلال‎گری کرده است. بناً امریکا تلاش دارد با استفاده از مداخلات نظامی تا جایی‎که بتواند راه‎حل سیاسی را مختل نماید؛ زیرا مداخله نظامی یگانه وسیله‎ای است که امریکا برای نفوذ در سیاست لیبیا در اختیار دارد و به نظر می‎رسد این مداخلات نظامی تا زمان براورده شدن اهداف امریکا هم‎چنان ادامه پیدا کند.

موقف اروپا در لیبیا بر خلاف موقف امریکا است، به این معنی که اروپا تلاش دارد توافقات موفقانه به انجام رسد و حکومت تشکیل گردیده و مستقر شود، زیرا اروپا هنوز هم جریان‎های سیاسی را در اختیار دارد و دلایل آن زیاد است؛ از جمله این‎که: اولاند رئیس جمهور فرانسه به تاریخ ۱۷ فبروری ۲۰۱۶م با محمد ششم پادشاه المغرب که مزدور انگلیس می‎باشد، در فرانسه دیدار و گفتگو نمود. آنان در این دیدار اوضاع لیبیا را به بحث گرفته و در اخیر اعلام نمودند که هر دو جانب پارلمان لیبیا را تشویق خواهند نمود تا به حکومت وفاق ملی به ریاست سراج رأی اعتماد دهد. هم‎چنین، فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس به تاریخ ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م به الجزائر سفر کرد و در آن‎جا با رمطان العمامرة وزیر خارجه الجزائر دیدار نمود. وی در این سفر تأکید نمود: «مداخله نظامی راه‎حل مناسب بحران موجود در لیبیا نیست و باید روی راه‎حل سیاسی تمرکز صورت گیرد.» وزیر خارجه الجزائر نیز اظهارات همتای انگلیس‎اش را تأیید نموده گفت: «ما به این باور استیم که هیچ‎گونه مداخله‎ای نظامی راه‎حل بحران لیبیا به شمار نمی‎رود و تمام تلاش‎هائی که برای کمک به لیبیا جهت تأسیس حکومت وحدت ملی صورت می‎گیرد، قطعاً در مبارزه با تروریزم مؤثر و کارا خواهد بود.» (منبع: نشریه خبر الجزائر ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م)

۵- به این ترتیب، این امور برای هر کسی‎که چشم بصیرت داشت، از آغاز توافق‎نامه صخیرات در ماه ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م و حتی قبل از آن واضح بود و آن این‎که اروپا به خاطری‎که طبقۀ سیاسی موجود طرف‎داران‎اش می‎باشند، به راه‎حل سیاسی عجله می‎کند؛ ولی امریکا چون می‎خواهد توسط حفتر طبقۀ سیاسی طرف‎داران خویش را در لیبیا به وجود آورد، هرگونه راه‎حل سیاسی را به تعویق می‎اندازد. به این دلیل است که امریکا بعضی وقت‎ها از گفتگوها کناره‎گیری کرده و گاهی هم به توافق نزدیک شده و گاهی دور می‎شود. چنان‎چه پس از آغاز کمتر از یک ماه مذاکرات، نماینده‎گان طبرق از گفتگوها عقب‎نشینی کرده و سپس گفتگوها به حالت تعلیق در می‎آید. "سلامه" همراه افراد متعددی نشست داشته و پیشنهاداتی از مکان‎های مختلف ارائه می‎دهد. هم‎چنان بازگشت و عقب‎نشینی‎شان را از تونس به لیبیا برای مشوره با بازرسان خویش توجیه می‎کنند. حتماً "سلامه" می‎داند که خودش هیچ‎گونه اختیاری نداشته و توافق طرفین به راه‎حل نهایی، مستلزم دخالت قدرت‎های جهانی‎ای که در عقب‎شان قرار دارند، می‎باشد.

طبق دلایل ذیل، عقب‎نشینی، تبصره و بازگشت از تونس به لیبیا به دلیل مشوره با بازرسان‎شان صورت می‎گیرد. خبرنگار الجزیره گزارش داد که: «نماینده پارلمان لیبیا از گفتگوها همراه شورای عالی کشور بدون بیان دلیل بعد از دو دَور گفتگوها برای تعدیل توافق‎نامه صخیرات در تونس عقب‎نشینی نمود. خبرنگار در مورد این عقب‎نشینی گزارش داد که: «شاید دلایل آن متعلق به وضع مادۀ ۸ باشد که دریچه بحث و تبادل نظر را صبح امروز در جلسه‎ای پُر سر و صدا گشود و در آن مبحث شورای ریاست جمهوری و دولت به بحث گرفته شد.» (منبع: الجزیره ۱۶ اکتوبر ۲۰۱۷م) یک منبع به الجزیره گفته بود: «نشستی در مقر هیأت سازمان ملل در تونس بین "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، "موسی فرج" و "عبدالسلام نصیبه" رؤسای هیأت گفتگو، برای ارزیابی دلایل به تعلیق آمدن جلسات بین دو هیأت دیروز دوشنبه دائر شد.» (منبع: الجزیره  ۱۷اکتوبر ۲۰۱۷م)

خبرنگار الجزیره در تونس هم‎چنان گزارش داد که: «نماینده سازمان ملل در لیبیا برای هر کدام از نماینده‎گان طرفین، اوراقی را توزیع نمود که هرکدام‎شان دلایل نقاط اتفاق و اختلاف را بنویسند تا در نشست‎های دو جانبه روی آن بحث شده و هر کدام از طرفین به طور جداگانه نظریات خویش را ارائه بدارند.» (منبع: الجزیره  ۱۷ اکتوبر۲۰۱۷م)

در خلال کنفرانس مطبوعاتی‎که "سلامه" به تاریخ  ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م برگزار کرده بود، به این اشاره نمود که بین نماینده‎گان دو مجلس و نماینده‎گان مردم لیبیا که در تونس گفتگو کردند، نقاطی از تفاهم و توافق به چشم می‎خورد و ایجاب می‎کند که یکشنبه به لیبیا باز گشته و همراه رهبران سیاسی در آن‎جا تبادل نظر کنند، با تذکر این‎که نقاط اختلافی از جمله مادۀ ۸ نیز بین‎شان وجود داشت که فرستاده سازمان ملل در پی حل آن می‎باشد. (منبع: الجزیره  ۲۴ اکتوبر۲۰۱۷م)

۶- به این سبب است که حفتر بر عملیات نظامی تمرکز دارد و این پوشیده نیست؛ بلکه رفتار و اظهار نظر اش در خلال گفتگوهای شورای ریاست جمهوری و پارلمان طبرق که به ریاست "غسان سلامه" در ۲۱ س‍پتمبر۲۰۱۷م دائر شده بود، بر عملیات نظامی متمرکز بود، و در اثربخش بودن این گفتگوها شک و تردیدها را بر انگیخته بود؛ چنان‎چه الجزیره به تاریخ  ۱۴ اکتوبر ۲۰۱۷م خبر ذیل را به نشر رساند: «خلیفه حفتر جنرال باز نشسته لیبیا امکانات حل بحران لیبیا را از راه گفتگوهایی‎که از سوی امریکا دائر می‎شود، به شک و تردید انداخته است.» حفتر در اجلاس امنیتی شهر بنغازی که برای اولین بار دایر شده بود گفت: «علایمی به چشم نمی‎خورد که ملت لیبیا مطمئن باشند، گفتگوهای جاری نشانه راه‎حل برای بحران سیاسی موجود باشد، و تلویحاً به بدیل‎های دیگری برای گفتگوهای سیاسی؛ از جمله: اردو و تمام دستگاه‎های امنیتی‎ای‎که نماینده‎گی از تمایل ملت می‎نمایند، نمود. وی در اواسط اگست ۲۰۱۷م تصریح کرد: «ما مصمم هستیم به نبرد خویش تا تسلط کامل اردو به تمام خاک لیبیا را ادامه دهیم.» (منبع: شرق اوسط ۱۵‍‍‍/۸/۲۰۱۷م)

بنابر این، امریکا بر راه‎حل نظامی که در عقب آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند، تمرکز دارد. وی راه حل سیاسی را الی تسلط نظامی بر مناطقی بیشتر توسط "حفتر" اخلال می‎کند تا به این ترتیب در راه‎حل سیاسی نقش بارزتری نسبت به اتحادیۀ اروپا بازی کند. یعنی امریکا بر راه‎حل نظامی تمرکز دارد تا به واسطه آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند و برای نیل به این هدف از هر فرصت مناسب کار می‎گیرد.

به این اساس، به عقیده ما امریکا به خاطر تضمین تأثیر فعلی حفتر بر اردو، فرصت مناسبی برای برگزاری اجلاس نظامی در قاهره یافت و امریکا حفتر را به تاریخ  ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م دستور داد که اجلاس گروه‎های نظامی لیبیا در قاهره که همه‎یی‎شان حفتر را تأیید نموده و با وی مخالفتی ننمودند، برگزار کند؛ سپس این اجلاس در شام ۲ نومبر ۲۰۱۷م به پایان رسید. روزنامه شرق اوسط بیان داشت: «دور سوم از گفتگوهای یک‎پارچه‎سازی سازمان نظامی لیبیا که در قاهره بین افسران لیبیا برگزار شده بود، در شامگاه دیروز به پایان رسید. به نقاطی تقریباً نهایی در مورد یک پارچه‎سازی اردوی لیبیا و پیوند دادن‎اش با حکومت مدنی در لیبیا  که از سال ۲۰۱۱م از هرج و مرج نظامی و امنیتی رنج می‎برد، دست یافت.» (منبع: شرق اوسط  ۴ نوامبر ۲۰۱۷م)

به این دلیل، واضح است که امریکا و ابزارش(مصر و حفتر) به پیش‎روی چشم‎گیری نایل آمدند؛ چنان‎چه حفتر بر مناطق زیادی خصوصاً در شرق که منطقۀ نفت خیز بوده-در اثر سهل‎انگاری اروپا که قبلاً جزء عواید انگلیس و قسمتی هم از فرانسه و ایتالیا بود- تسلط یافته است. این بدان معنی نیست که نبرد به پایان رسیده است؛ زیرا اروپا نیروهای خودش را در لیبیا دارد و برعلاوه آن، اروپا در کارهای سیاسی از امریکا فریب‎کارتر است. به این ترتیب، انتظار می‎رود که نبرد جهانی هم‎چنان بین امریکا و ابزار آن و اروپا و ابزارش در لیبیا، ادامه داشته باشد، و لیبیایی‎ها در آتش این جنگ هم‎چنان می‎سوزند.

قابل ذکر است که قضایای مسلمان‎ها به دستان خودشان حل شدنی است؛ نه دشمنان‎شان و راه‎حلی را الله سبحانه وتعالی برای‎شان آسان کرده است؛ زیرا سلاح‎شان در پنهان و آشکار اخلاص به الله سبحانه وتعالی و صداقت با رسول الله صلی الله علیه وسلم در گفتار و کردار است. آنگاه است که مذاکره کننده‎گان خود را در مقابل شهر اصیل اسلامی که در زمان خلیفۀ راشده حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه فتح شد، خواهند دید. شهری که تمام ساکنان آن مسلمان اند و بدون داشتن ارتباط با کفار استعمارگر، برای حل تمام قضایای خویش، به کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول‎اش صلی الله علیه وسلم مراجعه می‎کنند.

﴿وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾

[هود: ۱۱۳]

ترجمه:  به كافران و مشركان تكيه مكنيد(اگر چنين كنيد)، آتش دوزخ شما را فرو میگيرد، و(بدانيد كه) جز الله(سبحانه وتعالی) دوستان و سرپرستانی نداريد(تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر، بلاء، زيان و ضرر را از شما به دور نمايند) و پس از(تكيه به كافران و مشركان، ديگر از سوی الله سبحانه وتعالی) ياری نمی‌گرديد و(بر دشمنان) پيروز گردانده نمی‌شويد.‏

در پایان، سخن گذشته خویش را تکرار می‎کنیم: جای بس تأسف است، سرزمین‎های اسلامی که روزی فتوحات و نشر اسلام عدل و خیر را به اطراف و اکناف عالم حمل می‎نمود، این سرزمین‎ها میدان کشتاری شده که کفار استعمارگر بر کشتن و چپاول ثروت ما، با هم به رقابت پرداخته‎اند، و با جاری شدن هر قطره‏ی خون ما که توسط خودشان یا غلامان شان-که از شهر و دیارمان‎اند- می‎ریزد، با دهان بسته می‎خندند.

این‎که کفار استعمارگر توان خویش را برای قتل ما به خرج دهند، عجیب نیست؛ چون ایشان دشمنان کینه‎توز ما اند؛ اما عجیب این است که فرقه‎هایی در لیبیا با ایشان در یک صف قرار گیرند و یک عده با امریکا دوستی برقرار کرده و عده‎ی دیگر با اروپا دوستی کنند و سپس با هم بجنگند، آن‎هم جنگی‎که نه به خاطر اسلام و اعلای کلمة الله بوده؛ بلکه بر اساس مصالح کفار استعمارگر باشد، و این یک بلایی بزرگ است. این‎که مسلمانان هم‎دیگر را به قتل برسانند، در اسلام گناهی نابخشودنی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ»

(رواه مسلم)

ترجمه: همه چیز مسلمان، از جمله ریختن خون، مال و آبرویش بر مسلمان دیگر حرام است.

«لَزَوَالُ الدُّنْيَا أَهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ»

(رواه نسائی)

ترجمه: نابود شدن دنیا نزد الله(سبحانه وتعالی) از کشتن مردی مسلمان آسانتر است.

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

ترجمه: به راستی در اين(سرگذشت پيشينيان) بيدارباش و اندرز بزرگی است، برای آنكه دلی(آگاه) داشته باشد، يا با حضور قلب گوش فرا دارد.

۱۷ صفر ۱۴۳۹هـ.ق

۶ نومبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش اول:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

این را می‎دانیم که هر نوع غصب  حرام است؛ اما اگر دولت زمین مردم را غصب نموده و آن را بفروشد، و یا این‎که بر آن ساختمانی بسازد و سپس آن را بفروشد، آیا خرید و ساخت و ساز آن جواز دارد؟ در صورتی‎که شخص دیگری زمین غصب شده را از دولت بخرد، آیا خرید آن از شخص دوم جواز دارد؟ و یا اگر همین شخص دوم بالای آن زمین غصب شده ساختمانی بسازد، آیا خرید آن جواز دارد؟

پاسخ:

وعلیکم والسلام و رحمة الله و برکاته!

1- بلی، هر نوع غصب حرام است. به اساس این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنْ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ»

(اخرجه مسلم من حديث عائشة رضی الله عنها)

ترجمه: هر کس به اندازهای يک وجب زمينی را به ظلم غصب کند، آن قطعه زمين تا هفت طبقهی زير آن به گردنش آويخته میشود.

هر کسی‎که زمینی را غصب کند، مرتکب حرام و گناه بزرگی شده است؛ بدین معنی: اگر کسی‎که قسمتی از زمین را و لو کم باشد یا زیاد، غصب کند، مرتکب گناهی شده است که به سبب آن در آخرت مجازات می‎شود، و در دنیا مستحق مجازات تعزیری شده و هم‎چنان بالایش لازم است تا شیء غصب شده را به همان حالتی که غصب نموده بود، به مالک‎اش واپس گرداند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«علی الید ما آخذت حتی تودی»

(اخرجه الترمذی)

ترجمه : هر شخصی که از راه نامشروع در مال دیگری تصرف کند، ضامن و مسئول آن است تا آنکه آن را به صاحبش باز گرداند.

 و هنگامی‎که غاصب شیء غصب شده را تلف کند و یا حالتش را تغیر دهد؛ بطور مثال: غاصب تکه غصب شده را  بدوزد، یا معدن غصب شده را استخراج نماید، و یا حیوان غصب شده را ذبح نماید، در تمامی این حالات بالای غاصب واجب است تا قیمت آن را بپردازد.

۲- اگر غاصب بالای زمین غصب شده ساختمانی بسازد؛ شخص مذکور صاحب آن شده نمی‎تواند و مالک اصلی آن زمین، حق دارد که خواستار از بین بردن ساختمان با این‎که هزینه آن بر عهده غاصب باشد، شود، و در صورتی‎که در اثنای از بین بردن ساختمان زیانی به زمین برسد، بالای غاصب واجب است که هزینه آن را بپردازد؛ زیراکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَيْسَ لِعِرْقٍ ظَالِمٍ حَقٌّ»

 ترجمه: سعی و تلاش ظالم مستحق پاداشی نیست.

 پس کسی‎که روی زمین غصب شده کشت کند و یا آن را بازسازی کند؛ نه صاحب زمین می‎شود و نه صاحب بازسازی آن، و خرید این نوع زمین و ساختمان از غاصب، جواز ندارد.

۳- هم‎چنان، گاهی در خرید چنان می‎شود که شیء غصب شده را مشتری می‎خرد و این سلسله‎ای خرید و فروش تا چند شخصی ادامه می‎یابد. هنگامی‎که مشتری بفهمد که شیء مذکور غصب شده است؛ خرید آن بر وی حرام بوده و گنهکار می‎شود، و زمین ملکیت شخصی است که از آن غصب شده بود(مالک اولی آن). در صورت تغییر حالت زمین، مثل این‎که ساختمانی روی آن ساخته شود، فقها در حکم ساخت و ساز آن از دو دید اختلاف نظر دارند:

 اول: از دید کم و زیاد بودن هزینه ساختمان نسبت به قیمت زمین؛

 دوم: از دید این‎که بازسازی کننده غاصب است یا مشتری؟

نظری را که من ترجیح داده و با آن به نتیجه رسیده‎ام قرار ذیل است:

۱- خریدن ساختمان از غاصب و یا از شخصی که آن را از غاصب به شکل تحفه یا بخشش گرفته و یا به اساس موقف و قدرت خویش از دولت گرفته باشد، حرام است . مثلاً زمینی را دولت غصب نموده و آن را برای کارمندان و صاحب منصبان به اساس موقف شان تقسیم نماید؛ حکم خرید این زمین همانند حکم خرید زمین غصب شده از دولت است؛ یعنی حکم آن همانند مستقیماً غصب نمودن است. بنابر این، خرید زمین از این‎ها جواز نداشته و حرام است.

۲- اگر شخص دوم مطابق به قیمت معمول بازار روز، آن را از دولت می‎خرد و بر آن ساختمانی می‎سازد که هزینه ساخت آن بالاتر از قیمت زمین می‎باشد، برای شخص سوم خرید آن از شخص دوم جواز دارد؛ چون حق مالک اصلی، از زمین ساقط شده و صاحب قیمت آن می‎گردد؛ نه از خود زمین؛ چنان‎چه اگر حالت جنس غصب شده تغییر یابد، صاحب اصلی مستحق قیمت آن می‎شود، نه اصل جنس، و در صورتی‎که غاصب دولت باشد، ضامن پرداخت قیمت کامل زمین و ضامن تغییر زمین به حالت اولی آن(ضامن پرداخت هزینه زیانی که به سبب غصب بالای صاحب اصلی وارد شده است) می‎باشد؛ پس به همین اساس خرید جنس غصب شده از  شخص دوم با در نظرداشت شرایط ذیل جواز دارد:

۱- غاصب باید دولت باشد؛ پس در این صورت این مال توسط دولت غصب شده است که باید دولت آن را به مالک اصلی آن واپس گرداند. بنابر این، شخص دوم غاصب قیمت زمین است؛ نه خود زمین؛ به همین اساس، شخص دوم مکلف به پرداخت قیمت جنس غصب شده نمی‎باشد؛ اما اگر غاصب شخص باشد؛ نه دولت؛ پس ضامن پرداخت قیمت جنس غصب شده مشتری‎ها می‎باشند؛ مشتری اول، دوم و به همین ترتیب سوم و....

۲- باید مشتری دوم، جنس غصب شده را از دولت به قیمت معمول بازار همان عصر گرفته باشد.

۳- باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد.

بنابر این، خلاصه‎ی پاسخ به پرسش تان قرار ذیل است:               

خریدن جنس غصب شده از دولت جواز ندارد؛ اما خرید آن از شخصی که از دولت خریده باشد، به دو شرط جواز دارد:

اول: به قیمت معمول بازار همان عصر خریده باشد؛ نه این‎که به شکل تحفه، بخشش و یا به اساس موقف دولتی خویش بدون پرداخت قیمت آن، بدست آورده باشد. هم‎چنان مشتری اول اگر انجمن و یا فرد معینی باشد، مشکلی ندارد.

دوم: باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد. در صورتی‎که زمین غصب شده را انجمن از دولت بخرد، دراین صورت برای جواز خرید این زمین، شرط سومی اضافه می‎گردد که باید انجمن به اساس شریعت اسلامی برگزار شده باشد؛ نه این‎که همانند شرکت‎های سهامی و امثال آن باشد.

پرسش دوم:

آیا مستفید شدن از سهولت‎ها و خدمات اتحادیه‎ها؛ بطور مثال: خرید اشیاء به طور اقساط و کمک‎های مالی در حالات مشخص برای اعضای اتحادیه جواز دارد؟

پاسخ:

 ما عدم جواز اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها را تبنی نموده‎ایم؛ اما اگر اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها به سان جواز کار باشد؛ مثلاً: اگر یک شخص در شغل(پیشه و حرفه) خویش بدون عضو بودن در اتحادیه و انجمن، کار کرده نمی‎توانست؛ یعنی عضو بودن در اتحادیه و انجمن لازمی باشد، کسب عضویت اتحادیه به هدف گرفتن جواز کار جائز است، و در این حالت، بهره مند شدن از خدمات و سهولت‎های اتحادیه که مخالف شریعت نباشد، جواز دارد. مثلاً: گرفتن کمک مالی بطور رباء(سود) نباشد.

خلاصه این‎که: در صورتی‎که اشتراک ورزیدن در اتحادیه و عضو شدن در انجمن جواز داشته باشد؛ پس بهره‎مند شدن و استفاده از سهولت‎ها و خدمات آن نیز جائز است، و اشتراک نمودن در اتحادیه زمانی جواز دارد که ثبت و اشتراک کردن برای هر کارمند همان شغل لازمی باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

۱۲ محرم الحرام ۱۴۲۵هـ.ق

۴ مارچ ۲۰۰۴م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

بی‎بی‎سی به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۷م از دفتر مطبوعاتی ماریانوراخوی نخست وزیر اسپانیا خبر ذیل را به نشر رساند: «حکومت برای بکارگیری ماده ۱۵۵ قانون اساسی که طبق آن حکومت مرکزی اجازه اشراف بر کاتالونیا را دارد، اجتماع خواهد کرد.» از طرفی هم "کارلس پوگدمون" رئیس حکومت کاتالونیا در خطابه‎ای که عنوانی حکومت اسپانیا ایراد نمود، در آن حکومت اسپانیا را مادامی‎که فشار آورده و از راه مذاکره وارد نشود، به تأیید همه‎پرسی از طرف پارلمان منطقه خود مختار کاتالونیا تهدید نمود. رئیس اقلیم پس از همه‎پرسی، به تاریخ ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م استقلال کاتالونیا را از اسپانیا اعلام نمود؛ مگر اجراء و تطبیق آن را قابل مذاکره دانست.

علی‎رغم مخالفت پادشاه، حکومت و محکمه قانون اساسی اسپانیا، چرا اقلیم این همه‎پرسی را انجام داد، موقف جهانی در قبال آن، چه خواهد بود و چقدر امکان دارد این استقلال عملاً به انجام برسد؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

به خاطر این که تصویر واضح و پاسخی بهتر ارائه کنیم، واقعیت کاتالونیا و جنبش‎های جدایی طلب قبلی و سپس همه‎پرسی اخیر را به بحث گرفته و پس از آن موقف جهانی را در قبال آن به بحث خواهیم گرفت، و بعد از آن امکانات عملی استقلال را به بررسی خواهیم گرفت.

اول) واقعیت تاریخی و جغرافیایی کاتالونیا: منطقه خودمختار کاتالونیا در شمال شرق اسپانیا قرار داشته و مساحت آن بالغ بر ۳۲.۱ هزار کیلو متر مربع؛ یعنی ۸ درصد کُل مساحت اسپانیا را احتوا می‎کند. کاتالونیا متشکل از چهار ایالت: بارسلونا، لریدا، خرنا و تاراگونا بوده و پایتخت آن بارسلونا می‎باشد. ساکنین آن ۷.۵ میلیون؛ یعنی حوالی ۱۶ درصد از باشندگان اسپانیا را تشکیل می‎دهد. اسپانیا متشکل از ۱۷ اقلیم بوده که هر کدام آن، خودمختار اند.

نور اسلام در سال ۹۵ هـ.ق در اثنای فتوحات اسلامی اندلس وارد کاتالونیا گردید. زمانی‎که حکومت اسلام در اندلس به پایان رسید، اقلیم کاتالونیا تا سال ۱۷۱۴م به عنوان کشوری مستقل بود که پس از آن اسپانیا آن را علی‎رغم خواست مردم کاتالونیا به خود ملحق کرد و مردم آن، همواره برای رهایافتن از اشغال اسپانیا مبارزه می‎کردند، و در دهه‎ی سیِ قرن گذشته، جنگ‎های داخلی که یک طرف آن حکومت مرکزی و هم‎پیمانش-کاتالونیا که در آن زمان نیز در امور داخلی خویش مستقل بود- و یک طرف دیگر آن اردوی "فرانکو" بود، در گرفت.

"فرانکو" پس از پیروزی به سرکوب کاتالونیایی‎ها پرداخت، تدریس لسان کاتالونیایی را در مدارس منع نموده و زبان کاتالونیایی را از لسان‎های رسمی کاتالونیا حذف کرد و در مجموع هویت کاتالونیایی را انکار کرد. پس از سقوط نظام سرکوبگر "فرانکو" همه‎پرسی ملی در اسپانیا برگزار شد که در آن ۳۰ درصد به نفع قانون اساسی اسپانیا که متضمن یک پارچگی کشور بود و در عین زمان حق خودمختاری را برای اقوام، اقلیت‎ها و اقلیم‎های متشکله اسپانیا داده بود، رأی دادند. در سال ۱۹۷۹م مردم کاتالونیا مجدداً حق خودمختاری را کسب کرده و لسان اسپانیایی و کاتالونیایی به حیث زبان‎های رسمی کاتالونیا به رسمیت شناخته شد و پس از آن جنبش‎های جدایی طلب مجدداً قد علم نمودند.

دوم) مراحل نوین جنبشهای جدایی طلب: جرقه جنبش‎های فوق از سال ۲۰۰۶م رقم خورد، زمانی‎که قانون جدیدی تصویب شد، خودمختاری را تأیید نموده بود و برای تأیید و یا رد این قانون، همه‎پرسی صورت گرفت و این همه به خاطر اعطای صالحیت‎های بیشتر به خودمختارها بود؛ چنان‎چه قانون جدید، کاتالونیا را به عنوان "ملت" تعریف نموده بود؛ ولی در سال ۲۰۱۰م محکمه قانون اساسی اسپانیا، این قانون را ملغی اعلام نمود که منجر به تظاهراتی تحت نام "ما ملتی مستقل بوده و ما خود تصمیم می‎گیریم" شد.

در اکتبر ۲۰۱۲م یک همه‎پرسی سمبولیک برگزار شد و ۳۷ درصد از ساکنان اقلیم کاتالونیا در آن اشتراک کرده و به نفع استقلال از دولت اسپانیا رأی دادند. در جنوری ۲۰۱۵م "آرتورماس" رئیس حکومت کاتالونیا انتخابات زودهنگام را در سپتمبر همان سال اعلام نمود که در نتیجه انتخابات برگزار گردیده و جریان ناسیونالیستی که فریاد جدایی را سر می‎دادند، برنده این انتخابات گردیده و ۷۲ چوکی را احراز نمودند. در مقابل، احزابی که طرفدار استقلال نبودند، ۶۳ چوکی را به خود اختصاص دادند؛ چون اکثریت اعضای پارلمان متشکل از طرفداران استقلال بود، در نومبر ۲۰۱۵م قانونی را تصویب نمودند که "آغاز پروسه تأسیس دولت مستقل کاتالونیا" را اعلام می‎نمود. حکومت اسپانیا به خاطر تجدید نظر این قانون به محکمه قانون اساسی مراجعه نمود و محکمه هم در آن تجدید نظر کرد.

وقتی جنبش‎های جدایی طلب قوی‎تر و شدیدتر شدند، رئیس حکومت اقلیم کاتالونیا به تاریخ ۹ اپریل ۲۰۱۷م اعلام نمود که به تاریخ ۱ اکتوبر ۲۰۱۷م همه‎پرسی عمومی استقلال از اسپانیا را برگزار خواهد کرد و در آن سؤالی "آیا دوست دارید که کاتالونیا دولتی مستقل حایز نظام جمهوری گردد"، را مطرح کرد. (منبع: نووستی ۹ اپریل ۲۰۱۷م) روز بعد حکومت اسپانیا اعلام نمود که مانع هرگونه تلاش برای استقلال خواهد گردید.

در ۶ سپتمبر ۲۰۱۷م پارلمان کاتالونیا قانونی را تصویب نمود که چگونگی استقلال اقلیم کاتالونیا از اسپانیا را مشخص می‎نمود. ماریانوراخوی این قانون را رد نموده گفت: «حکومت اسپانیا از صلاحیت‎های قانونی خویش برای تعلیق نمودن خودمختاری کاتالونیا و مانع شدن آن از استقلال، استفاده خواهد کرد.» محکمه قانون اساسی اسپانیا به تاریخ ۸ سپتمبر ۲۰۱۷م به طور قطع به توقف این همه‎پرسی بر طبق قانون اساسی حکم نمود.

با این همه، این همه‎پرسی در موعد مقرره‎اش ۱ اکتوبر ۲۰۱۷م برگزار شد و در آن بالغ بر ۴۳ درصد از ساکنان کاتالونیا اشتراک ورزیده بودند که در نتیجه ۹۰ درصد از رأی دهندگان خواهان جدایی از اسپانیا و استقلال شدند. به تاریخ ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م پس از همه‎پرسی، "فلیپ ششم" شاه اسپانیا سخنرانی ایراد نموده و در آن همه‎پرسی را "غیرقانونی و غیردموکراتیک" توصیف نمود؛ مگر حاکم اقلیم کاتالونیا مدعی شد که به زودی در اخیر این هفته یا اوایل هفته آینده استقلال را اعلام خواهد کرد. وی افزوده گفت: «پادشاه اسپانیا نقش میانجیگر را که می‎شد کارها به شکل آرام آن به انجام برسد و قانون اساسی نیز آن اختیارات را برایش داده بود، بازی نکرد.» (منبع: بی‎بی‎سی ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م)

به این ترتیب واضح می‎گردد که اوضاع اسپانیا آشفته است و قادر نیست تا مانع پروسه همه‎پرسی گردد، به همین دلیل هم، به سرکوب جدایی طلبان مبادرت کرد؛ چنان‎چه درگیری‎هایی که بین پولیس و جدایی طلبان صورت گرفت، منجر به زخمی شدن ۸۹۳ تن گردید؛ چون این سرکوب‎گری خشم افکار عامه را بر انگیخته است، و هم‎چنان اسپانیا ‌راه‎های دیگری برای از کار انداختن موتور ماشین استقلال طلبی را جستجو کرده و جنگ اقتصادی را علیه این اقلیم آغاز نموده است. چنان‎چه شرکت‎ها و مؤسسات مالی بزرگ اعلام نموده‎اند که از بارسلونا پایتخت کاتالونیا به خارج انتقال می‎نمایند؛ چنان‎چه "کیشا بانک" که سومین بانک بزرگ اسپانیا است این کار را به تاریخ ۶ اکتوبر ۲۰۱۷م انجام داد. اسپانیا به منظور ایجاد موانع بزرگ مردمی به تاریخ ۸ اکتوبر ۲۰۱۷م صدها هزار تن را به عنوان مخالفین استقلال به جاده‎ها سرازیر نمود.

کارلس رئیس اقلیم کاتالونیا به تاریخ ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م در برابر پارلمان اعلام نمود که کاتالونیا استقلال‎اش را گرفته، اما روند عملی شدن این استقلال را به تأخیر انداخت. وی گفت: «به نیازی که کاتالونیا به دولتی مستقل و با ساختار جمهوری دارد، من می‎پذیرم که باید گفتگو صورت گیرد. پیشنهاد می‎کنم، پیامدهای اعلام استقلال را تا انجام مذاکرات به منظور دست‎رسی به راه‎حل قابل قبول برای همه، به تأخیر بیندازیم.» اما وی از حمایت صریح پارلمان در خصوص اعلام استقلال برخوردار نگردید. (منبع: یورو نیوز، رویترز  ۱۰ اکتوبر ۲۰۱۷م) این اظهارات نشان می‎دهد که وی نمی‎خواست با اعلام نهایی استقلال، خود را زیر فشار قرار دهد؛ زیرا می‎داند که عملی شدن این برنامه، کار آسانی نیست. بناً دروازه را تا انجام مذاکرات با دولت اسپانیا، هم‎چنان نیمه باز گذاشته و خود را از برخورد با آن برحذر داشت. به این ترتیب، این اقلیم هم‎چنان بخشی از اسپانیا باقی خواهد ماند؛ اما مشکل آن هم‎چنان فعال بوده و به لقمه‎ای می‎ماند که در گلوی اسپانیا و اتحادیه اروپا گیر کرده تا این‎که شرایط طوری فراهم گردد که کاتالونیایی‎ها بتوانند استقلال‎شان را عملی نمایند.

سوم) موقف جهانی در برابر تحولات کاتالونیا: در این بخش موقف دولت‎های مؤثر، یعنی اتحادیه اروپا، امریکا و هم‎چنین موقف سازمان ملل را از این نظر که موقف این سازمان به شدت از موقف امریکا متأثر می‎باشد، به بحث و بررسی خواهیم گرفت.

موقف اتحادیۀ اروپا طوری است که آشکارا و کاملاً بی‎پرده مخالف همه‎پرسی بوده و با استقلال کاتالونیا مخالفت نشان داده؛ چنان‎چه آلمان، فرانسه و اتحادیۀ اروپا، موقف‎گیری حکومت اسپانیا را تأیید نمودند. مایکل روفث معاون وزیر خارجه آلمان در اظهاراتی گفت: «تحولات اقلیم کاتالونیای اسپانیا نگران کننده بوده و جدایی این اقلیم از اسپانیا راه‎حل نیست. تحرکات جدایی طلبانه هیچ مشکلی را حل نمی‎کند و تمام اعضای اتحادیۀ اروپا باید اصول و قواعد حاکمیت قانون و دموکراسی را رعایت نموده و با قاطعیت تمام به آن پایبندی نشان دهند. کشمکش‎های سیاسی در داخل اتحادیه را باید از طریق گفتگو حل و فصل نماییم؛ نه اعمال خشونت در جاده‎ها.» (منبع: رویترز ۲ اکتوبر  ۲۰۱۷م) 

فرانسه موقف‎اش را از زبان نتالی لوازو، وزیر امور اروپا علام نمود و آن این‎که: «فرانسه هرگز استقلالی را که تنها از جانب اقلیم کاتالونیا اعلام شود، به رسمیت نخواهد شناخت. هرچند به رسمیت شناختن استقلال کاتالونیا مستحیل است؛ اما بر فرض محال اگر به رسمیت هم شناخته شود، پیامد فوری آن، این خواهد بود که اقلیم کاتالونیا از اتحادیۀ اروپا اخراج خواهد شد». (منبع: رویترز ۹ اکتوبر ۲۰۱۷م) جان کلود یونکر رئیس کمیشنری‎های اتحادیه اروپا، موقف این اتحادیه را در زمینه چنین بیان نمود: «از همه می‎خواهیم تا به تصامیم حکومت اسپانیا و محکمه قانونی آن احترام بگذارند.» این در حالی است که دونالد توساک رئیس پارلمان اروپا به تاریخ ۲ اکتوبر ۲۰۱۷م در حساب تویتر خویش نوشت: «استدلال‎های قانونی و فراخوانی راخوی نخست وزیر اسپانیا برای ایجاد راه‎حل‎هایی که بتواند، از تداوم تنش‎ها و استفاده از خشونت را کاهش دهد، تأیید می‎کنم.»

در مورد موقف امریکا باید گفت: به نظر می‎رسد که امریکا حکومت و رئیس اقلیم کاتالونیا را پشتیبانی و تشویق نموده، چنان‎چه هیدرنویرت سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا در اظهاراتی گفت: «ایالات متحده این همه‎پرسی را یک مسئله داخلی تلقی نموده و علاقمند نیست در آن مداخله نماید. ما منتظر می‎باشیم حکومت و مردم آن‎چه راه‎حلی برای این قضیه پیدا خواهند نمود و با هر حکومت و نهادی که پس از حل بحران تشکیل گردد، تعامل خواهیم نمود.» (منبع: الفجر مصر ۱۶ سپتمبر ۲۰۱۷م) این جمله اخیر نشان می‎دهد که امریکا همه‎پرسی و استقلال را تأیید می‎کند؛ زیرا می‎گوید: «با هر حکومت و نهادی که پس از حل بحران تشکیل گردد، تعامل خواهیم نمود.»؛ یعنی در صورت استقلال کاتالونیا ما آن را به رسمیت خواهیم شناخت.

در عین حال، روزنامه اسپانیایی باییس نیز در خبری می‎گوید: «کارلس رئیس اقلیم کاتالونیا، اظهارات سخنگوی وزارت خارجه امریکا را نشانه تأیید و احترام این کشور به اراده ملت کاتالونیا و نتیجه همه‎پرسی آن خواند.» دلیل این‎که امریکا به استقلال کاتالونیا چراغ سبز نشان می‎دهد، این است: همه می‎دانند که امریکا در پی تکه و پارچه نمودن اتحادیۀ اروپا می‎باشد؛ چنان‎چه خروج انگلیس از این اتحادیه را نیز تأیید نمود و سایر دولت‎های اروپا را نیز تشویق به جدایی می‎کند و یا حد اقل می‎خواهد این اتحادیه سرگرم حرکت‎های جدایی طلب شده و فرصتی برای آن و یا دولت‎های بزرگ آن باقی نماند تا در قضایای بین المللی با امریکا رقابت نموده و یا برایش مزاحمت نماید.

بناً تشویق نمودن به چنین تحرکات جدایی طلبانه به نفع امریکا می‎باشد. این موقف‎گیری امریکا درست بر عکس موقف‎گیری آن در خصوص همه‎پرسی کردستان عراق برای استقلال است؛ چنان‎چه با قوت تمام آن را رد نموده و دولت‎های منطقه و وابسته به خود؛ مانند: عراق، ایران و ترکیه را وظیفه داد تا با آن همه‎پرسی مخالفت نموده و بالای بارزانی فشار آورند تا از آن صرف نظر نماید؛ زیرا استقلال کردستان عراق در حال حاضر به نفع امریکا نیست، به ویژه با توجه به این، این تنها امریکاست که در عراق نفوذ دارد. مسئله همه‎پرسی استقلال کردستان به اشاره انگلیس به مزدورش بارزانی مطرح گردید و هدف انگلیس این بود که با استفاده از این گام می‎خواست، به امریکا مزاحمت نموده و امریکا را وادار نماید تا در بدل جلوگیری از همه‎پرسی، تحریم‎های امریکا علیه دولت قطر را که توسط عربستان سعودی و مصر اعمال گردیده، بر دارد.

موقف سازمان ملل که امریکا بالای آن تسلط دارد، در قبال موضوع کاتالونیا این است که به جانب استقلال تشویق می‎کند، چنان‎چه انتونیوس سرمنشی این سازمان در اظهاراتی ابراز امیدواری نمود که مؤسسات دموکرات در اسپانیا بتوانند برای بحران به وجود آمده میان حکومت مرکزی و مسئولین اقلیم کاتالونیا، به راه‎حلی دست پیدا کنند. هم‎چنین سخنگوی رئیس هفتاد و دومین دور مجمع عمومی سازمان ملل در سخنانیِ گفت: «حق ملت‎ها در تعیین سرنوشت شان، یک حق اساسی است.» وی اشاره نمود که این حق باید بدون مخالفت با اساسات سرزمین این کشور و از طریق توافق میان طرفین جامۀ عمل پوشانیده شود. (منبع: اسوشیتد پرس امریکا ۳ اکتوبر ۲۰۱۷م) این اظهارات بیانگر آنست که سازمان ملل با استقلال کاتالونیا موافق بوده و به سوی آن تشویق می‎کند؛ اما این در حالی است که این سازمان با همه‎پرسی اقلیم کردستان و استقلال آن مخالفت نمود؛ زیرا امریکا بالای تصامیم اتخاذ شده در سازمان ملل تسلط کامل دارد.

این موقف‎گیری‎ها نشان می‎دهد که تحرکات اخیر اقلیم کاتالونیا در خصوص همه‎پرسی از جانب امریکا، با چراغ سبز مواجه گردیده و حتی مورد تشویق قرار گرفته است، به این دلیل که مهم برای امریکا گل آلود کردن آب در اروپاست، به ویژه در جریان حکومت ترامپ. موقف‎گیری‎ها و اظهاراتی را که قبلاً یاد آوری نمودیم به خوبی این ادعا را تقویت می‎کند.

چهارم) امکان عملی شدن استقلال کاتالونیا از اسپانیا: واقعیت اینست که این کار اقلاً در آیندۀ نزدیک، آسان نیست و شکی نیست که امریکا این واقعیت را به خوبی می‎داند؛ اما دلیل تشویق‎اش به جانب استقلال اینست که چنان‎چه گفته شد، می‎خواهد آب را در اروپا گل آلود نموده و اروپاییان را مشغول خودشان کند، تا این تحولات گام‎های ابتدایی به سوی فروپاشی این اتحادیه در دراز مدت باشد. گذشته از آن، مسائل دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آن اسپانیا نمی‎تواند به هیچ وجه با جدایی کاتالونیا موافقت نماید، و این مسائل را می‎توان به دو سبب خلاصه نمود:

اقلیم کاتالونیا با وجود جغرافیای کوچکی که دارد، ۲۰ درصد از درامد داخلی اسپانیا از آن به دست می آید که ۷۰ درصد ترانسپورت تجارت خارجی اسپانیا از طریق آن صورت می‎گیرد و یک سوم بخش صنعت اسپانیا از آن حاصل می‎گردد. بنابر این، ساکنان کاتالونیا به این باور استند که آن‎چه به حکومت مرکزی می‎دهند، به مراتب بیشتر از آنچه است که می‎گیرند، و این‎که حکومت اسپانیا مالیات سنگینی که به ۱۰ درصد از تولید این اقلیم می‎رسد، از آنان می‎گیرد، که تمام این موارد، سر و صداها و کشمکش‎های استقلال طلبی را تقویت می‎کند. این در حالی است که اسپانیا از مشکلات اقتصادی، ضعف در تعادل اقتصادی، روزافزونی ضعف بودجه‎ای و افزایش میزان بیکاری رنج می‎برد، گذشته از این، سال‎هاست که برنامه‎های ریاضت اقتصادی را روی دست گرفته و اقتصاد کاتالونیا یکی از عناصر مهم معالجه این مشکلات اقتصادی به شمار می‎رود.

جدایی طلبی کاتالونیا منجر به جدایی طلبی مناطق دیگری در اسپانیا و غیراسپانیا خواهد شد؛ زیرا استقلال کاتالونیا، اقلیم باسک اسپانیا را نیز تشویق خواهد نمود که خواستار استقلال شود؛ زیرا این اقلیم نیز در گذشته در این مورد تلاش‎هایی را به کار گرفته بود. اقلیم باسک استقلال طلبی کاتالونیا را تأیید نمود که خود بیانگر احتمال استقلال طلبی مجدد آن در آینده می‎باشد؛ پس روح استقلال طلبی و کشمکش‎های مربوط به آن هنوز در اقلیم باسک زنده است؛ چنان‎چه نشریه سیاست پوست به تاریخ ۲۴ سپتمبر ۲۰۱۷م با نشر خبری گفت: «اقلیم باسک عملاً اعلام نموده که تمایل دارد از سال آینده استقلال‎اش را از اسپانیا بگیرد.»

اقلیم باسک همان اقلیمی است که قبلاً از خشونت‎ها و کشته شدن صدها تن در جریان حرکت ایتا رنج برده، حرکتی که سال‎های زیادی تحرکات استقلال طلبی را با فعالیت‎های مسلحانه رهبری می‎نمود تا این‎که سر انجام سه سال قبل در پی دستیابی به آتش بس، این حرکت از فعالیت‎های مسلحانه دست برداشت؛ اما در عوض آن صلاحیت‎های بیشتری را برای این اقلیم کسب نمود. بناً در صورت استقلال یک اقلیم، سائر مناطق نیز به گمان اغلب خواستار استقلال خواهند شد؛ چنان‎چه وزیر عدالت اسپانیا در مورد این امکان هشدار داده گفت: «نگرانی شدید من این است که استقلال اقلیم کاتالونیا به معنی پایان دادن به دولت اسپانیا خواهد بود؛ زیرا استقلال این اقلیم مانند سقوط پی هم دومینو در پی سقوط نخستین بخش آن خواهد بود.» (منبع: الجزیره ۲ اکتوبر ۲۰۱۷م)

بنابر این به هیچ وجه امکان ندارد که اسپانیا با استقلال کاتالونیا موافقت نشان دهد؛ بلکه پیوسته هشدار می‎دهد، در صورتی‎که نتواند جلو تحرکات جدایی طلبانه را به هیچ وسیله‎ای بگیرد، ماده ۱۵۵ قانون اساسی اسپانیا را به کار خواهد گرفت. این مسئله از گزارشی که بی‎بی‎سی به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۹م به نقل از دفتر نخست وزیر اسپانیا منتشر نمود، بر داشت می‎شود. از جانب دیگر، در صورت انتشار مفکورۀ استقلال در گوشه و کنار اتحادیۀ اروپا، این اتحادیه در معرض فروپاشی قرار خواهد گرفت، به ویژه اگر در برخی موارد عملاً بعضی‎ها استقلال‎شان را به دست آورند؛ زیرا جریان‎های استقلال طلب در فرانسه نیز وجود دارد و اقلیم کاتالونیا و اقلیم باسک میان فرانسه و اسپانیا تقسیم شده است.

هم‎چنین در جزیره کورسیکا نیز یک جریان استقلال خواه وجود دارد که تلاش دارد، استقلال‎اش را از فرانسه بگیرد و در حال حاضر منتظر است که اقلیم کاتالونیا در این اقدام‎اش موفق شود. در ایتالیا، بلژیک و سائر کشورها نیز جریان‎های استقلال خواه فعالیت دارند که این واقعیت به وضوح می‎تواند همبسته‎گی اتحادیۀ اروپا را تهدید نماید. به علاوۀ بحران‎های فراوان و تهدیدهای زیاد دیگری که این اتحادیه از جانب جریان‎های قومی جدایی طلب دیگر مواجه است؛ چنان‎چه در بریکست انگلیس اتفاق افتاد. تمام موارد فوق‎الذکر احتمال عملی شدن جدایی کاتالونیا را به شدت دشوار و دور از واقعیت قرار می‎دهد؛ زیرا این خطری نیست که تنها اسپانیا را تهدید نماید؛ بلکه سراسر اتحادیۀ اروپا می‎تواند از آن متأثر گردد.

به نظر می‎رسد رئیس این اقلیم، اندک اندک به این واقعیت پی می‎برد؛ چنان‎چه خود را تقریباً تنها می‎بیند؛ حتی در داخل خود اقلیم، چنان‎چه دیدیم که گروه‎های زیادی از مردم علیه اقدام وی دست به اعتراض زدند. به همین دلیل بود که فیصله اعلام استقلال به صورت کامل صورت نگرفت و رئیس اقلیم عملی شدن استقلال را تا انجام مذاکرات و تحقق استقلال بیشتر برای اقلیم و هم‎چنین فراهم شدن فرصت بهتر و شرائط مناسب‎تر، چه در خصوص اوضاع خود اسپانیا و چه در خصوص اوضاع سراسر اروپا، به تأخیر انداخت.

این مسأله آن قدر حائز اهمیت است؛ اگرچه امریکا موقف تشویق و ترغیب را گرفته بود؛ اما زمانی‎که موقف تند و تیز و قوی اسپانیا و حمایت اتحادیۀ اروپا از آن را مشاهده نمود، در کمک به اقلیم دست‎اش را اندکی به عقب کشید، چنان‎چه ترامپ رئیس جمهور امریکا در جریان دیداری که با راخوی نخست وزیر اسپانیا که به منظور آگاهی از موقف ترامپ به امریکا سفر نموده بود، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «ما داریم با یک دولت بزرگ تعامل می‎کنیم، لازم است این دولت هم‎چنان یک پارچه باقی بماند.» (منبع: روزنامه شروق مصر ۲۷ سپتمبر ۲۰۱۷م) رئیس اقلیم کاتالونیا به زودی پی خواهد برد که ترامپ در وعده‎اش به سان شیطان عمل می‎کند؛ چنان‎چه الله سبحانه وتعالی می‎فرماید:

﴿يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾

[نساء: ۱۲۰]

ترجمه: به آنان وعده میدهد و آرزوها ایجاد میکند؛ اما وعده شیطان چیزی جزء مغرور نمودن نیست.

اما با وجود همه، باز هم امریکا تلاش‎هایش را برای متزلزل نمودن اتحادیۀ اروپا ادامه خواهد داد و مطمئناً سرانجام کسی را در آن پیدا خواهد نمود که به وعده‎های آن باور نموده و از آن استقبال نماید.

پنجم: به این ترتیب دیده می‎شود که ملیت‎گرایی، گردانندگان ایدیولوژی سرمایه‎داری را پیوسته می‎گزد و هر روز آنان اتحاد، همبستگی و فعالیت‎های سیاسی شان در خارج را ضعیف و ضعیف‎تر می‎کند. دلیل‎اش این است که این ایدیولوژی نتوانسته مسئله ملیت‎گرایی را معالجه نماید و هرگز نخواهد توانست؛ زیرا سرمایه‎داری به علاوۀ این‎که اساساً یک ایدیولوژی باطل است، به دلیل جدایی انداختن میان دین و زنده‎گی عملاً ناکام نیز است. به علاوۀ آن، مفکورۀ دموکراسی‎اش نیز یک ایدیولوژی فاسد است؛ زیرا سرمایه‎داران با استفاده از قوانین دموکراسی، مقام‎های بلند را غصب نموده و امتیازات زیادی را به خود اختصاص می‎دهند. در عین حال به دلیل جنگ علیه دین و دینداران و تمیز قائل شدن میان انسان‎ها بر اساس دین و نژاد، این ایدیولوژی یک ایدیولوژی ظالم و ستمگار نیز می‎باشد. نمونه‎های این ناکامی، فساد و ستم ناشی از این ایدیولوژی را به وضوح می‎توان در امریکا و اروپا مشاهده نمود.

بدون شک هیچ یک از قوانین وضعی زادۀ فکر ناقص بشر خالی از ظلم، فساد، جنایت و سوء استفاده نیست. این تنها اسلام است که به دلیل طراحی شدن‎اش توسط آفریدگار جهانیان، توان تحکیم حق و عدالت در میان مردم را دارا بوده و زنده‎گی بشر را استحکام می‎بخشد؛ زیرا الله سبحانه وتعالی می‎داند چه چیزی به صلاح مخلوقات او است.

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾

[ملک: ۱۴]

ترجمه: آيا كسى كه آفريده است نمى‏داند با اينكه او خود باريك بين آگاه است.

 بدون شک این تنها اسلام است که تمام ملت‎ها را در یک صف قرار داده و تفرقه‎ها و تنفرهای ناشی از ملیت‎گرایی و عصبیت را از آنان دور می‎کند؛ زیرا قوانین اسلام تمام کشش‎های ملی و تعصبات وطنی را حرام قرار داده و بدون در نظر داشت هیچ‎گونه ملاحظه‎ای، علیه آن می‎جنگد. آری، این تنها اسلام است که در رعایت و سرپرستی از امور زنده‎گی مردم، عدالت را بدون هیچ‎گونه تمیزی بر اساس دین، نژاد، رنگ جلد، جنسیت و هیچ چیز دیگری، در میان آنان تأمین نموده و تمام مردم در برابر محکمه‎ای که زیر سایۀ دولت خلافت راشده عمل می‎کند، با یکدیگر برابر و یک سان می‎باشند. امام احمد در مسند خویش می‎گوید: اسماعیل به نقل از سعید جریری و وی از ابو نضره و او از کسی‎که خطبه رسول الله صلی الله علیه وسلم را در ایام تشریق شنیده بود، روایت نموده که وی صلی الله علیه وسلم فرمود:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَلَا إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ، وَإِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ، أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ، وَلَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ، وَلَا أَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ، وَلَا أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ، إِلَّا بِالتَّقْوَى أَبَلَّغْتُ»، قَالُوا: بَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ»

ترجمه: ای مردم! آگاه باشید که پروردگار تان یکی است و پدر تان یکی است. آگاه باشید که هیچ عربی بر هیچ عجمی برتری ندارد و هیچ عجمی بر هیچ عربی نیز برتری ندارد، هیچ سرخ پوستی بر هیچ سیاه پوستی و هیچ سیاه پوستی بر هیچ سرخ پوستی بر تری ندارد؛ مگر بر اساس تقوی و پرهیزگاری. آیا این پیام را برای تان رسانیدم؟ حاضران در آن خطبه همه گفتند: آری، رسول الله(صلی الله علیه وسلم) این پیام را برای مان رسانید.

این است شیرازۀ حق و عدالت:

﴿فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾

[یونس: ۳۲]

ترجمه: اين است الله(سبحانه وتعالی) پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جزء گمراهى چيست پس چگونه(از حق) بازگردانيده مى‏شويد.

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! بنده پرسشی دارم مبنی بر این‎که آیا کار کردن و اشتراک در اردو یا لشکر دولت‎هایی که در حال حاضر در سرزمین‎های اسلامی هستند، جایز است؟ حال آن‎که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم اشتراک در لشکرهای حکام ظالم را منع نموده است. و دیگر این‎که جنگ کردن همراه حکام ظالم و طلب نصره از ایشان جایز است یا خیر؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمة الله وبرکاته!

از ابوسعید خدری و ابوهریره رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ سُفَهَاءُ يُقَدِّمُونَ شِرَارَ النَّاسِ وَيَظْهَرُونَ بِخِيَارِهِمْ وَيُؤَخِّرُونَ الصَّلاةَ عَنْ مَوَاقِيتِهَا، فَمَنْ أَدْرَكَ ذَالِكَ مِنْكُمْ فَلا يَكُونَنَّ عَرِيفًا وَلا شُرْطِيًّا وَلا جَابِيًا وَلا خَازِنًا»

(رواه أبويعلى و رجاله رجال الصحيح خلا عبدالرحمن بن مسعود وهو ثقة)

ترجمه: زمانی بالای مردم خواهد رسید که امیران(حاکمان) شان مردمان بیعقل و پیشوایان و مقتدای شان بدترین مردم میباشند و مردم به اختیار آنها اظهار نظر میکنند و نماز را از وقتش تأخیر مینمایند، پس اگر کسی از شما این زمانه را دریابد، باید وکیل، عسکر یا سرباز، جمع کننده مال و نگهبان(معتمد) ایشان نباشید.

در روایت دیگر کنزالعمال از ابوهریره رضی الله عنه چنین آمده است:

«...فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلا يَكُوْنَنَّ لَهُمْ عَرِيفًا وَلا جَابِيًا وَلا خَازِنًا وَلا شُرْطِيًّا»

ترجمه: پس اگر کسی از شما این زمانه را دریابد، قطعاً وکیل، جمع کننده مال، نگاهبان(معتمد) و عسکر یا سرباز ایشان نباشید.

برای شخص تحقیق کننده پیرامون این موضوع مسایل ذیل واضح می‎گردد:

۱ـ در حدیث ابویعلی رسول الله صلی الله علیه وسلم از این چهار امر زیر حُکمِ حُکَام ظالم بی‎عقل، به صورت مطلق منع نموده است. در روایت کنزالعمال نیز از این چهار چیز به طور خاص منع می‎فرماید؛ چنان‎چه در حدیث لفظ(لهم) ذکر گردیده و لام در این‎جا برای تخصیص است، پس نهی(منع) مرتبط به حراست خاص برای این امراء و جمع و خزانه نمودن مال برای ایشان است.

در این دو حدیث حمل مطلق بالایی کسانی مقید می‎گردد؛ يعنی نهی به صورت مطلق، از وکیل، جمع کننده مال و نگهبان(معتمد) در دولت‎هایی که به اسلام حکم نمی‎کنند نیست؛ بلکه نهی از این چهار امور برای آن کسانی‎که همراه این حکام کار می‎کنند و افراد مخصوص(با دیگاردهای) شان می‎باشند.

۲ـ کسانی‎که به حُکم زمامداران ظالم و بی‎عقل راضی شوند، گنهکار می‎شوند، چه این وظیفه در اردو باشد یا در غیر اردو؛ زیرا تلاش نکردن برای تغییر زمامدارانی که نظام اسلام را تطبیق نمی‎کنند و انکار نکردن از اعمال آن‎ها و راضی بودن از ایشان، همه‎ای این‎ها نزد الله سبحانه وتعالی گناه بزرگ است. چنان‎چه رسول الله صلی الله علیه وسلم می‎فرماید:

«سَتَكُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْكِرُونَ، فَمَنْ كَرِهَ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْكَرَ فَقَدْ سَلِمَ، وَلَكِنْ مَنْ رَضِيَ وَتَابَعَ.»

(رواه مسلم)

ترجمه: زود است که شما حاکمانی داشته باشید که آنها را میشناسید و ناپسند میدانید، پس کسیکه آنها را بد دانست، نجات یافت و کسیکه ناراض بود، سالم ماند. بدا به حال کسیکه راضی شد و از وی پیروی نمود.

۳ـ طلب نصره از کسانی صورت می‎گیرد که آن‎ها اهل قوت باشند، فرق نمی‎کند که در نگهبانی زمامداران ظالم باشند یا نباشند؛ زیرا هدف تغییر همان حاکمان ظالم و بی‎عقل است که نظام اسلام را تطبیق نمی‎کنند، و این طلب نصره از ایشان جایز است؛ لیکن بعد از بیان واقعیتِ نظام فاسدی که در آن کار می‎کنند؛ چون اصلاً واجب تغییر همان نظام فاسد است، هرگاه قناعت شان حاصل شد و به خاطر الله سبحانه وتعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم این امر را اجابت کردند، بدون شک این عمل شان کار بزرگی است، اگر در چنین موقفی که دارند آن را در راه تعجیل به تطبیق نظام اسلام(اقامه دولت خلافت) استعمال نمایند، نزد الله سبحانه وتعالی پاداش بزرگی را به دست آورده‎اند.

بنابر این‎که، پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد قبایل مختلف کفار می‎رفت و ایشان را به اسلام دعوت می‎کرد تا این‎که جهت اقامه حکم بماأنزل الله طلب نصرتش را قبول کنند. هم‎چنین حُکم کسانی‎که در اردوهای ظالمین کار می‎کنند، در صورتی‎که به حق اجابت نمایند و حکم شرع را در رابطه به انکار از ظالمین و تغییر دادن ایشان فهمیدند و در حال آماده باش قرار گیرند؛ پس در این حالت طلب نصرت از آن‎ها جایز است.

۴ـ بلی، جنگ در کنار حکام ظالم در صورتی‎که جنگ با کفار بوده نه همراه مسلمانان، جایز می‎باشد؛ زیرا جهاد در همه حالات تحت حاکمیت حاکم مسلمان بالای مسلمانان فرض می‎باشد، در این صورت فرق نمی‎کند که حاکم مسلمان نیکوکار باشد یا بدکار، این هم زمانی درست است که جنگ علیه کفار باشد؛ زیرا آیات جهاد به طور مطلق آمده است نه مقید. چنان‎چه الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾

[نساء : ۷۵]

ترجمه: شما را چه شده است که در راه الله جهاد نمیکنید.

﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾

[نساء : ۷۶]

ترجمه: مؤمنانی هستند که در راه الله جهاد میکنند.

﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾

[نساء : ۷۴]

ترجمه: ‏بايد در راه الله كسانی جنگ كنند كه زندهگی دنيا را به آخرت میفروشند.

آیات بسیاری است که ظالم بودن یا غیر ظالم بودن حاکم را شرط نگردانیده، البته تا وقتی‎که جهاد برضد کفار بوده باشد. چنان‎چه از احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز واضح می‎شود که ظالم بودن حاکم، جهاد را همراه وی بر ضد کفار منع نمی‎نماید، یعنی جهاد همراه با حاکم ظالم بر ضد کفار جواز دارد. از انس رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«وَالْجِهَادُ مَاضٍ مُنْذُ أن بَعَثَنِى اللَّهُ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخَرُ أُمَّتِى الدَّجَّالَ، لاَ يُبْطِلُهُ جَوْرُ جَائِرٍ وَلاَ عَدْلُ عَادِلٍ»

(سنن الكبرى بيهقی ۹/۲۶۳)

ترجمه: جهاد از زمانیکه الله مرا مبعوث گردانیده تا وقتیکه آخرین امتم، دجال را به قتل میرسانند، ادامه دارد. بدانید که هیچ ظلم ظالم و عدل عادل جهاد را باطل کرده نمیتواند.

برادر شما عطاء بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

معنی: تا آخر ماه رجب کمی صبر کن؛ چیزهای عجبی را خواهی دید.

(ترجمه)

نوت: این یک ضرب المثل عربی جاهلی است، مردم مظالم خویش را در ماه اخیر رجب پیش کش کرده و برای ظالم دعای بد می کردند و منتظر نتیجه آن بودند تا بعد از رجب چی اتفاقی خواهد افتاد. اکنون به این معنی استفاده می شود که کمی صبر کن در تجربه عمرت چیزهای عجیبی خواهی دید.

دو سال قبل یک تن به نقل از یک مرد دیگر که شیطان های جنی را در تسخیر خود داشته به وی خبر داده است که عنقریب امیر حزب التحریر شیخ عطاء ابن خلیل ابورشته بر کنار خواهد شد. بعد از سپری شدن دو سال مطابق با مفهوم "مقوله فوق" امیر حزب هیچ برکنار نگردید؛ درین مقطع مردى جن دار با مشارکت برخی شیاطین انسی خواستند تا برای تحقق این وظیفه مهم دست بکار شوند. برخی کسانی که قسم خود را شکستانده بودند یا برخی کسانی که حزب را ترک کرده بودند و یا هم کسانی که در قلب های آن ها مرض بودند، دست به پخش و نشر این چنین اخبار زده و از هر طرف با اسماء انترنتی مستعاری؛ چون: امین، منصور، منتصر و سپس در اخیر نام مسوول خود "الجوال" را ذکر کردند تا نشان دهند که آن ها خیلی زیاد اند؛ در حالی که واقعیت آن ها چنان است که شاعری گفته است:

لو كنت من أحد يهجى هجوتكم           يا ابن الرقاع ولكن لست من أحد

معنی: ای ابن رقاع! هرگاه تو شخصی صاحب وزن می بودی، حتماً تو را نقد می کردیم؛ اما تو چنان بی ارزشی که نقد ما تو را نزد مردم مشهور خواهد کرد.

آن ها در پیام های خود عطاء ابورشته را سومین امیر حزب التحریر می نوشتند و سپس بدون کدام صبری مردِ صاحب جن خواست تا فوراً امیر را برکنار نماید و ازین جهت، پیام چهارم خود را به نقل از فلان و فلان "تا عطاء ابورشته امیر السابق الحزب التحریر" رسانیده و سپس نوشته است که شیطان های جنی وی را به خانه یی که من در آن پنهانم، آوردند و چنین گفته است: من را مانند انبوهی از گوشت و استخوان بر زمین افتاده یافته، هيچ سخن نگفته به جزء لرزه ی شدیدی که نشانی از ترس و وحشت من بوده، و به گفته ی وی: به این دلیل سخن نمی گفتم که دیگر توان سخن گفتن را نداشتم. این چنین سخنان از انسان های فرو مايه بدور از تعجب نیست؛ ولی من با بیان دو مسأله سخن خود را تمام می کنم:

اول: چگونه این صاحب جن نیفتاد؛ در حالی که حسب گفته وی، شیطانه خود را از راه های دور و دراز به خانه من در لبنان رسانده است؟

دوم: وی گفته که گویا وی به خانه یی که من در آن پنهانم آمده است. ازین سخن معلوم می گردد که خانه من پنهان و  زير زمينی بوده؛ پس چگونه وی داخل زیر زمینی شده و با شیطان هایی که در پوست وی بودند، سر آن ها به دیوار زیر زمینی بر نخورده است؟ واقعیت آن ها با این مقولۀ عربی صدق می کند: "عش رجبا تر عجبا" یعنی: تا آخر ماه رجب کمی صبرکن؛ چیزهای عجبی را خواهی دید.

و در اخیر تذکر می دهم: صاحب جن خودش افشاء خواهد نمود که شیطان هایش هرگز نفعی به وی نخواهند رساند، آرزوی وی را نیز تحقق نخواهند بخشید و شیطان ها حسرت وی را بیشتر خواهند نمود؛ چون شیطان های بزرگ پیروان خود را کدام نفعی نمی رسانند و آرزوی آن ها را نیز پوره نخواهند کرد؛ بلکه حسرت ها را بیشتر می سازند. الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُم بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾

[ابراهیم: ۲۲]

ترجمه: و چون كار از كار گذشت[و داورى صورت گرفت] شيطان مى‏ گويد: در حقيقت ‏الله به شما وعده داد، وعده ی راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم، مرا بر شما هيچ تسلطى نبود، جز اين كه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد؛ پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فرياد رس شما نيستم و شما هم فرياد رس من نيستيد؛ من به آن چه پيش از اين مرا[در كار الله] شريك مى‏ دانستيد، كافرم، آرى! ستمكاران عذابى پر درد خواهند داشت.

و ان شا ءالله امیر حزب؛ مانند خار در گلوی صاحب جن و شیاطین انسی و جنی وی باقی خواهند ماند؛ الله سبحانه وتعالی قوی، عزیز و ولی صالحان است. در اخیر به شباب پاک و پرهیزگار حزب که نزد الله سبحانه وتعالی هیچ کس را تزکیه نمی کنیم و به خوانندگان صفحه ام می گویم: به این پیام های کثیف و فرومایه خود را هیچ مصروف نسازید و آن را به نوک پای خود زده و مانند دانه خرما دور اندازید و بعد ازین، این قسم کلمات را به من منتقل نکنید. این قسم اخبار خیلی ضعیف اند که دعوت رهبران و اهلِ آن را فریب دهند، یقین داشته باشید که الله سبحانه وتعالی دین و دعوت گران خودش را حفظ می نماید و در مورد می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور﴾

[حج: ۳۸]

ترجمه: قطعاً الله از كسانى كه ايمان آورده‏ اند، دفاع مى ‏كند؛ زيرا الله هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.

برادر شما عطاء بن خليل ابورشته

امیر حزب التحریر

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

چرا بارزانی باوجود عدم توافق جهانی و منطقه ای برای همه پرسی، بازهم اصرار دارد که این همه پرسی صورت گیرد؛ مگر چنین همه پرسی در شرایط کنونی به ضرر خود کُردها نیست؟! پرسش دیگر این که آیا انتظار می رود، این همه پرسی صورت گیرد، و اگر صورت گیرد و اکثریت با جدایی کردستان موافقت نشان دهند، آیا ممکن خواهد بود که کردها در منطقه دولت مستقل خود را داشته باشند؟

پاسخ

نقل قول معروفی است که می گویند: اگر حاکمی علیه سرزمین خودش تصمیمی اتخاذ نمود، به این معنی است که آن حاکم مزدور کسی دیگری بوده و تصمیمی را که اتخاذ نموده به اشارۀ دولت دیگری است و در آن منافع آن دولت را در نظر دارد. واقعیت کردهای اقلیم کردستان مصداق دقیق این نقل قول بوده و شرح آن قرار ذیل است:

۱. هر سیاست مدار آگاهی، به خوبی می داند که دستیابی کردها به یک دولت مستقل کاری بس دشوار است؛ بلکه حتی ممکن در شرایط کنونی، تلاش برای ساختن دولت مستقلی برای کردها می تواند به ضرر اقلیم کردستان تمام شود، نه تنها ضرر سیاسی و معنوی؛ بلکه حتی ضرر مادی نیز دارد. بنابر این مسئلۀ اصلی و سیاست جاری در عراق این نیست که کردها صاحب دولت مستقلی شوند؛ زیرا اگر چنین می بود، امکانات تشکیل چنین دولتی و زمینه سازی برای آن از گذشته ها صورت می گرفت. منظور این است: نظامی را که امریکایی ها پس از اشغال عراق در این سرزمین برپا نمودند و به نام قانون اساسی بریمر شهرت یافت، این نظام عراق را به سرزمینی دارای حکومت فدرالی تبدیل نمود، حکومتی که دارای یک مرکزیت ضعیف و کم صلاحیت باشد، در حدی که اقلیم کردستان از نظر حکومتداری و اجرای امور در این اقلیم نسبت به حکومت مرکزی بغداد، از صلاحیت و تصرفاتی به مراتب بیشتر بر خوردار می باشد.

شکی نیست که دولت های استعمارگر کافر خواب تقسیم و پاره پاره کردن هر بخشی از سرزمین های اسلامی را که اشغال می کنند، در سر می پرورانند؛ اما برای بر آوردن این هدف شوم شان در انتظار فرصت مناسب می نشینند و دلیل آن کینه و نفرتی بی پایانی است که از اسلام و مسلمانان در دل دارند. در پاسخ به پرسشی که قبلاً به تاریخ ۱۲/۰۸/۲۰۱۴م، منتشر نموده بودیم گفتیم:

«امریکا از ابتدای اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م، پیوسته در پی زمینه سازی برای تقسیم عراق می باشد، چنان چه قانون اساسی را که بریمر گذاشت، مبتنی بر اساس قومی و مذهبی و برخورداری هر قوم و مذهب از سهمی مشخص، طوری که سهمی برای رئیس جمهور، سهمی برای رئیس پارلمان و سهمی برای نخست وزیر در نظر گرفته است. از آن جایی که قدرت اجرایی را نخست وزیر در اختیار دارد، بریمر این پست را هدفمندانه یک پست مذهبی قرار داد تا بهانه ای برای تحریک و بر انگیختن تنش ها به نسبت سایر ساختارها باشد. این قانون اساسی خود به صراحت خواستار تشکیل حکومتی اتحادی و متشکل از اقلیم های مختلف و با صلاحیت های زیاد می باشد. به این ترتیب دیده می شود که امریکا در فراهم نمودن شرایط تقسیم عراق به چند اقلیم موفق بوده. ...»

حکومت اتحادی طوری است که هر اقلیم آن از نظر عملی یک دولت به شمار می رود، با این تفاوت که بعضی ساختارهای رسمی را کم دارد؛ مانند: سفارت خانه ها، عضویت سازمان ملل و سایر امور ظاهری و ساختاری؛ اما از نظر عملی، اقلیم یک دولت مستقل با اختیارات کامل به شمار می رود و به این ترتیب اقلیم کردستان در حقیقت دولتی در داخل دولت دیگر بوده و عملاً از دولت مرکزی جدا می باشد، و واقعیت این است که عراق به عنوان یک دولت یک پارچه عملاً وجود ندارد. بنابر این اقلیم کردستان در حقیقت نیاز به برخورداری از استقلال و تشکیل دولتی در داخل دولت عراق ندارد؛ زیرا از نظر عملی، عملاً یک دولت مستقل به شمار می رود.

چنان چه اشاره شد، مسئلۀ اصلی این نیست که کردها بتوانند برای خودشان دولت مستقل و با مرزهای مشخص اقلیم کردستان عراق را تشکیل دهند و ارتباطی با سایر مناطق کردنشین بیرون از مرزهای عراق باشد؛ بلکه حتی تشکیل هر گونه دولتی برای کردها خود می تواند تحرکات شدیدی را در پی داشته و سر و صداهای آنان را بلند نماید؛ زیرا دولت کردی به اقلیم کردستان خلاصه نمی شود. با این حساب تشکیل دولتی مستقل برای کردها در عراق، ضربۀ سنگینی است، به ویژه برای امریکا و مزدوران منطقه ای آن، یعنی ترکیه، ایران و سوریه. بنابر این هر سیاست مدار آگاهی به خوبی می داند که ساخت دولتی برای کردها، چه در عراق یا ترکیه و یا سوریه، ممکن نیست و شراط فعلی بین المللی و اقلیمی هرگز اجازۀ تشکیل چنین دولتی را نمی دهد.

بعید می دانم که سیاست مداران کرد به شمول مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان، این واقعیت را درک کرده نتوانند؛ بلکه چنان چه قبلاً اشاره نمودیم، ممکن است هدف اصلی از سر و صدای تشکیل دولت کردی در شرایط فعلی این باشد که آب گل آلود شود و سپس تنش هایی در منطقه بالاگیرد، به ویژه منطقۀ کردستان که به ضرر خود آنان تمام شود، ضرری که به ضرر سیاسی و معنوی خلاصه نشده؛ بلکه خسارت های مادی نیز برای شان به بار آوَرد. با این حساب، این تصمیم بارزانی در شرایط کنونی به ضرر سرزمین خود اش تمام خواهد شد.

۲. حالا این پرسشی مطرح می شود، دولتی که پشت پرده بارزانی را به این تصمیم تحریک نموده و حمایت می کند، کدام دولت است و این تصمیم برای آن دولت پشت پرده چه منفعتی دارد؟ باید گفت نشانه ها و دلایل واضح و روشنی وجود دارد که بر اساس آن تشخیص این دولت پشت پرده کار دشواری نیست؛ روشن است که بارزانی هرگز توان این را ندارد تا در برابر امریکا و دولت های وابسته به امریکا که اقلیم کردستان را احاطه کرده اند، قرار گرفته و بدون تحریک هیچ جهتی، شخصاً اعلام نماید که تصمیم دارد برای جدایی اقلیم کردستان از عراق، همه پرسیِ به راه اندازد و به هیچ وجه توان رویارویی با مخالفان بین المللی و منطقه ای این تصمیم را نیز ندارد؛ مگر این که دولت بزرگ دیگری پشت پرده از وی حمایت نموده و او را به اتخاذ چنین تصمیمی تشویق نماید.

آری، اقلیم کردستان با تمام دار و ندارش بسیار ناتوان تر از آن است که بتواند در برابر این دولت ها، به ویژه امریکا که عراق به صورت کامل در چنگال آن قرار دارد، ایستادگی کند. چنان چه پیشتر اشاره شد، درک این که دولت بزرگی پشت پرده از بارزانی حمایت نموده و به وی اشاره می کند که چنین تصامیمی را اتخاذ نماید، این دولت بزرگ نیست؛ مگر انگلیس. خانوادۀ بارزانی ها از اواخر دولت عثمانی تا کنون با انگلیس ارتباط دارند و مسعود بارزانی این ارتباط را از پدرش مصطفی ملا بارزانی و وی از برادر خویش احمد بارزانی و پیش از همۀ آنان عبدالسلام بارزانی به ارث برده اند. عبدالسلام بارزانی از سال ۱۹۰۹م تا سال ۱۹۱۴م رهبری مخالفت مسلحانه ای کردی را علیه دولت عثمانی به عهده داشت و انگلیس آشکارا از وی حمایت می نمود. بنابر این خانوادۀ بارزانی از گذشته های دور با انگلس در ارتباط می باشد.

در عین حال اگر به واکنش های جهانی که در برابر اعلام همه پرسی صورت گرفت، نظری بیندازیم، خواهیم دید که انگلیس علی رغم مکر و اسلوب خبیثانه ای که معمولاً در سیاست هایش به کار می گیرد، این بار موافقت اش با این همه پرسی را آشکا را اعلام نمود؛ به طور مثال: بارزانی به تاریخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷م با فرانک بیکر سفیر انگلیس در عراق دیدار نمود تا حمایت انگلیس را به رخ جهان بکشد. صفحۀ انترنتی "رووداو" به تاریخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷م در بخشی از خبرهای مربوط به این دیدار گفت: «در دیداری که بارزانی با سفیر بریتانیا در عراق داشت، طرف مهمان(سفیر) ابراز نمود که کشور اش حقوق مردم کردستان را درک می کند. وی موقف بریتانیا در خصوص راه اندازی این همه پرسی را به اطلاع رئیس اقلیم کردستان رسانید.» واژۀ "درک کردن" در زبان دیپلوماسی به معنی تأیید بوده و معنی "به اطلاع رسانیدن" بدون نام بردن از چیزی، نیز تأیید است، این بدان معنی است که موقف انگلیس در خصوص تصمیم بارزانی برای همه پرسی مثبت می باشد؛ بلکه واقعیت این است که انگلیس از آن پشتیبانی می کند و با وجود مخالفت امریکا و دولت های وابسته به امریکا در منطقه، این کشور از بارزانی می خواهد تا روی تصمیم اش هم چنان استوار بماند.

به طور مثال:  مصطفی مسوول روابط خارجی اقلیم کردستان در گفتگو با پایگاه خبری کردستان ۲۴ چنین گفت: «بریتانیا با راه اندازی همه پرسی مخالفت ندارد و علیه خواسته های کردها قرار نمی گیرد. مصطفی این سخنان را پس از دیدار الیستر بیرت و زیر امور شرق میانه و شمال افریقای بریتانیا در اربیل با شماری از مسوولین کرد مطرح نمود. وزیر نامبرده روز یک شنبه گذشته جهت دیدار و گفتگو با مسوولین کرد در خصوص پاره ای از مسایل وارد شهر اربیل شد و این در حالی است که کردها قصد دارند، به تاریخ ۲۵ سپتمبر سال جاری در گامی به سوی تأسیس دولتی مستقل برای کردها، همه پرسی استقلال اقلیم کردستان از عراق را راه اندازی نمایند.» (منبع: ۲۴Kurdistan  اربیل ۵ سپتمبر ۲۰۱۷م) به این ترتیب روشن است که تصمیم برای همه پرسی را که بارزانی بر سر زبانها انداخته، در اصل به فیصلۀ انگلیس مطرح گردیده است.

۳. جریان منافع انگلیس از این تصمیم بر می گردد به زمان پیروزی ترامپ در انتخابات، آنگاه که تریزامی نخست وزیر انگلیس با عجله خودش را به تاریخ ۲۶ جنوری ۲۰۱۷م به واشنکتن رسانید تا پیروزی ترامپ را از نزدیک برایش تبریک و تهنیت بگوید. در آن دیدار ترامپ تعریف و توصیف های بی شمار را نثار تریزامی نمود و وی نیز از ترامپ تعریف و توصیف فراوانی نمود؛ اما هدف هر یک از دو جانب از این تعریف و توصیف ها چیز متفاوتی بود. ترامپ در پی این بود که انگلیس تمام توان اش را برای از هم پاشانیدن اتحادیه اروپا به کارگیرد، طوری که در قدم نخست انگلیس بدون هیچ تأخیری خود اش را از پیکر اتحادیه جدا کند و در عین حال تمام تلاشش را برا ایجاد فضای فروپاشی اتحادیه نیز به کار اندازد، به ویژه در فرانسه و هالند که در شرف برگزاری انتخابات قرار داشتند.

اما خواست تریزامی از ترامپ این بود که یک سلسله توافق نامه های تجارتی را با انگلیس امضاء نماید تا وی در زمان خروج از اتحادیۀ اروپا با استفاده از آن، از سایر دولت های اروپا امتیاز گیری نماید. هر یک: ترامپ و تریزامی در جریان آن دیدار روی هدف خودش اصرار می نمود. تریزامی تلاش داشت تا با استفاده از سیاست معمولی که انگلیس در روابط بین المللی دارد، هدف اش را که دست رسی به توافقات تجارتی بود، پنهان نگهدارد و آن را با اسالیب غیر مستقیم مطرح نماید؛ اما درک پایین ترامپ از برخوردها و روابط دیپلوماتیک و اظهارات بی پرده اش، این فرصت را از تریزامی گرفت که نیت اش را پنهان نگهدارد.

زمانی که طرف داران اتحادیۀ اروپا در انتخابات فرانسه و هالند پیروز شدند، به علاوۀ این که آلمان با تمام توان از اتحادیه حمایت می کند و توجه ویژه ای برای حفظ آن به خرج می دهد، آنگاه بود که ترامپ متوجه شد که هدف اصلی انگلیس بستن قرار دادهای تجارتی با امریکا بوده و تریزامی به موضوع از هم پاشی اتحادیه اروپا که خواست اصلی ترامپ بود، توجه کافی نکرده. این مسئله ترامپ را عکس العملی نمود و در نتیجه قطر را که از وابسته گان انگلیس است، هدف قرار داده و دستور داد تا کشورهای خلیج همجوار قطر با آن قطع رابطه نمایند. قبلاً در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۲۳ جولای ۲۰۱۷م منتشر نمودیم، گفته بودیم:

«و اما در مورد انگلیس باید گفت که سفر مبتکرانۀ تریزامی نخست وزیر این کشور به واشنگتن به تاریخ ۲۶ جنوری ۲۰۱۷م و اصرار اش برای امضای توافق نامۀ تجارتی با واشنگتن به این منظور بود که تشویقی برای سایر دولت های اتحادیۀ اروپا در جهت بیرون شدن از دایرۀ این اتحادیه باشد. به این ترتیب انگلیس مجدداً خود را به امریکا پیوند زده و به ادارۀ حکومت ترامپ خوش بین شد؛ اما پس از آن که آرزوهای امریکا مبنی بر فروپاشی اتحادیۀ اروپا به حقیقت نپیوست، چنان چه طرف داران اتحادیۀ اروپا در انتخابات فرانسه و هالند به پیروزی رسیدند، دید مثبت ترامپ نسبت به انگلیس به عقب برگشت؛ زیرا خواست ترامپ از انگلیس این بود که روند فروپاشی اروپا را رهبری نماید؛ اما زمانی که تجربۀ لندن در پاریس و امستردام تکرار نشد، امریکا مجدداً شروع به هدف قراردادن منافع انگلیس در سطح جهانی نمود که باعث شوکه شدن لندن از این موقف شد. چنان چه امریکا به مزدور اش عبدالفتاح السیسی دستور داد تا خلیفه حفتر را بدون در نظر داشت منافع انگلیس در لیبیا حمایت و پشتیبانی نماید. از جانب دیگر به مزدوران خلیجی اش دستور داد تا بالای قطر فشار وارد نمایند، قطری که ابزار اصلی انگلیس در منطقۀ عربی و اسلامی به شمار می رود.»

به این ترتیب تمام موارد فوق الذکر باعث شد که ترامپ دیوانه وار به سعودی سفر نموده و آن جا نشست چند جانبه را به راه اندازد و پس از آن با طرح قطع رابطه با قطر، خواست که انگلیس را به کشتارگاه بکشاند.

۴. انتظار می رفت که انگلیس نیز علیه منافع امریکا در منطقه دست به مزاحمتی بزند و به همین دلیل بود که تصمیم اخیر مبنی بر تحریک بارزانی برای راه اندازی همه پرسی فوق الذکر را اتخاذ نمود تا مزاحمتی برای امریکا و مزدوران منطقه ای آن باشد. طبیعتاً از دست انگلیس کاری فراتر از مزاحمت به امریکا بر نمی آید؛ زیرا توان رویارویی مستقیم و علنی با امریکا را ندارد؛ بلکه تنها می تواند دست به مزاحمت زده و امریکا را اذیت کند، به ویژه در صورتی که شرایط مناسب و کار موثری برای مزاحمت پیدا کند؛ مانند همه پرسی کردستان.

انگلیس اصرار دارد که بارزانی تا آخرین حد ممکن پیش برود؛ زیرا شرایط کنونی برای امریکا و هم چنین مزدوران اش؛ هر یک ترکیه، ایران و سوریه به دلیل تحرکات مسلحانۀ موجود، شرایط بسیار داغ و حساسی است. به همین دلیل است که بارزانی پیوسته اصرار دارد که این همه پرسی باید برگزار شود و انگلیس فضا را برای این همه پرسی آماده نموده و به نحوی هشدار می دهد که در اقلیم کردستان برای کردها دولت مستقلی ایجاد خواهد نمود. انگلیس طبق معمول و بر اساس سیاست نیرنگ آمیز و گمراه کننده ای که از آن ثابت است، قطعاً به اندازه ای که منافع خود اش را ترجیح می دهد، به منافع کردها اهمیت نمی دهد و تاریخ تعاملات فریبندۀ آن با کردها مملو از مثال هایی است که این ادعا را به خوبی تأیید می کند. در پاسخ به پرسشی که به تاریخ ۱ اپریل ۲۰۰۹م منتشر نموده بودیم، گفتیم:

«انگلیس به محمود حفید در سال ۱۹۱۹م وعده داد که اگر به حریم عثمانی ها در سلیمانیه حمله نماید، برای وی در کردستان دولتی مستقل تشکیل خواهد داد. کردها به سلیمانیه حمله نموده و برادران عثمانی شان را به قتل رسانیده و نجات یافته گان شان را فراری دادند؛ اما انگلیس به وعده اش وفا نکرد؛ بلکه محمد حفید را به مستعمره اش، هند انتقال داد. هم چنین انگلیس بالای معاهدۀ سیفر در سال ۱۹۲۰م با دولت عثمانی اصرار نمود که در آن بندی مربوط به برپایی دولت کردی به منظور مزاحمت به خلیفه محمد وحید الدین علاوه گردد، چنان چه هیأت خلیفه خود طرف مذاکره را تشکیل می داد؛ اما زمانی که انگلیس بعدها موفق شد که مصطفی کمال را به صفت رئیس جمهور ترکیه منصوب نماید و خلافت به پایان رسید و طرف معاهده جمهوری ترکیه به ریاست مصطفی کمال شد که در لوزان و در سال ۱۹۲۴م راه اندازی گردید، آن جا بود که انگلیس یک بار دیگر پایش را پس کشیده و نخواست در آن معاهده بندی مبنی بر ایجاد دولتی برای کردها وجود داشته باشد؛ زیرا هدف اش بر آورده شده بود که همانا سقوط دادن خلافت بود. انگلیس از همان گذشته احساسات قوم گرایی کردی و سایر اقوام را در منطقه بر می انگیخت و با استفاده از کسانی که تحریک می شدند، علیه دولت اسلامی تخریب کاری می نمود تا این که سر انجام هدف اش را بر آورده نمود؛ اما پس از آن تمام همکاران اش برای تحقق این هدف آن را به دور انداخت و یا با تعیین نمودن آنان به صفت حکام و رهبران، آنان را به بنده گی گرفت.» به این ترتیب دیده می شود که نیرنگ و فریب کاری های انگلیس تاریخ طولانی دارد.

۵. به این ترتیب بارزانی در همه پرسی تاریخ ۲۵/۰۹/۲۰۱۷م  بخاطر تشکیل دولتی برای خود، بدون توجه به مواضع بین المللی و منطقوی؛ حتی با وصف عدم پذیرش آن از طرف یک تعداد از کُردها اصرار دارد؛ چنان چه تصریح داشته است: «اقلیم کردستان روز چهارشنبه، بر همه پرسی تجزیه طلبی از عراق که قرار است به تاریخ ۲۵ سپتمبر آینده برگذار شود.» وی مجدداً تأکید نمود و هرگونه تأخیر یا لغو این پروسه را علی رغم رد آن و نتایج اش از سوی حکومت مرکزی، به اضافه  تلاش های بین المللی و منطقوی که برای منصرف کردن اربیل از برداشتن این گام در جریان است، رد نمود.

شورای عالی همه پرسی اقلیم کردستان، دیروز در خلال نشستی به ریاست مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان ، نتایج بازدید اخیر نماینده گان کُرد از بغداد بخاطر همه پرسی و هم چنان گفتگوهای دو روز پیش بارزانی همراه ماتیس در اربیل را به بحث گرفت. مشاور بارزانی گفت: «مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان تأکید دارد تا همه پرسی در موعد مقرره اش ۲۵ سپتامبر برگذار شده و حتی یک دقیقه هم از موعد اش تأخیر نداشته باشد.» (منبع: به نقل از شبکه العربیه مورخ ۲۴ اگست ۲۰۱۷) این اظهارات در حالی بیان می گردد که مواضع مخالف منطقوی و فرامنطقوی در مورد همه پرسی به وضاحت صورت گرفته است؛ بطور مثال:

الف) مسعود بارزانی به تاریخ ۰۷/۰۶/۲۰۱۷م همه پرسی را در مناطق کُردنشین عراق به منظور تأسیس دولت مستقل کُردنشین اعلام نمود و مدعی شد که این همه پرسی را در ۲۵ سپتمبر آینده برگذار خوهد کرد. امریکا از همان بدو اعلان فوق، این همه پرسی را رد نمود؛ چنان چه "برت مک گورک" نماینده ویژه دونالد ترامپ در ائتلاف جهانی مبارزه با داعش، چنین گفت: «اجرای این همه پرسی در حال حاضر منجر به بی ثباتی خواهد شد و ما معتقدیم که این همه پرسی در ماه سپتامبر با توجه به این جدول زمان بندی سریع، مناسب نیست؛ چون قرار است این همه پرسی در مناطقی به ویژه مورد نزاع، به شکل ملموسی منجر به بی ثباتی خواهد شد.» (منبع: أ ف ب ۰۸/۰۶/۲۰۱۷م)

اخیراً به تاریخ ۱۱/۰۸/۲۰۱۷م ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در تماسی تیلفونی با مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان، به نماینده گی از واشنگتن ابراز تمایل نمود که این همه پرسی به تأخیر افتد. وی هم چنان بر حمایت از گفتگوها و جستجوی راه حل با بغداد تأکید کرد. به تاریخ ۲۲/۰۸/۲۰۱۷م امریکا وزیر دفاع خویش جیمز ماتیس را به بغداد به منظور نشست با عبادی نخست وزیر عراق فرستاد تا پس از آن به اربیل همراه بارزانی دیدار کند. هم چنان وی به تاریخ ۲۳/۰۸/۲۰۱۷م به ترکیه رفت تا از بازوی موثر(ترکیه) در منطقه استفاده کند.

ب) هم چنان کشورهای طرفدار امریکا در منطقه نیز این همه پرسی را نپذیرفتند؛ چنان که سعد حدیثی سخنگوی نخست وزیر عراق بیان داشت: «هر موضع و گامی که از طرف جناح های عراقی برداشته می شود، لزوماً باید مطابق قانون اساسی بوده و هر گونه تصمیم در مورد آینده عراق که قانون اساسی آن را به عنوان یک کشور دموکراتیک فدرالی با حاکمیت ملی کامل معرفی نموده است، باید مواد مربوطه قانون اساسی در آن رعایت شود... تنها یک جناح نمی تواند با به انزوا کشانیدن سایر جناح ها، سرنوشت عراق را تعیین کند.» (منبع: آزادی امریکا ۰۹/۰۶/۲۰۱۷م)

ترکیه نیز از آوان اعلام همه پرسی و استقلال کردستان، مخالفت خویش را ابراز نمود؛ چنان چه وزارت خارجه این کشور این تصمیم رئیس اقلیم کردستان را خطای فاحشی که وحدت و سلامت اراضی عراق را تهدید می کند خواند. (منبع: آزادی امریکا ۰۹/۰۶/۲۰۱۷م) هم چنان اردوغان پس از نشستی که با وزیر دفاع امریکا ماتیس داشت گفت: «تصمیم این  همه پرسی یک تصمیم اشتباه است.» (منبع: الجزیره ۲۴/۰۸/۲۰۱۷م)

هم چنان ایران شنبه به تاریخ ۱۱/۰۶/۲۰۱۷م بعد از مدت زمان اندکی از اعلام همه پرسی، اعلام نمود که این کشور به شدت مخالف همه پرسی ای می باشد که قرار است در سپتمبر آینده در کردستان عراق برگذار شود. با تأکید بر این که "موضع تهران در مورد تمامیت ارضی عراق روشن است"، بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت: «تصامیم فردی و دور از معیارها و چارچوب قانونی و ملی، منجر به مشکلات مزید و پیچیده گی اوضاع امنیتی در عراق خواهد شد.» (منبع:  afkarhura.com۱۵/۰۶/۲۰۱۷م) و همین شبکه به تاریخ ۰۷/۰۹/۲۰۱۷م اظهارات رئیس مجلس شورای ایران را نقل کرد که وی گفته بود: «حسین امیر عبداللهیان دستیار خاص رئیس مجلس شورای اسلامی در امور بین المللی، تأکید کرد که اجرای همه پرسی در کردستان عراق، بحران جدیدی را به بار خواهد آورد.»

امریکا در داخل کردستان نیز طرفدارانی دارد که می توان به جنبش کُردی گوران(تغییر) و حزب طالبانی(حزب اتحادیه میهنی کُردستان) اشاره نمود که جنبش گوران به اعلان بارزانی برای اجرای همه پرسی مخالفت نشان داده و هوشیار عضو این جنبش در پارلمان کردستان گفت: «جنبش تغییر هنوز به همان نظر سابق خویش ثابت است که اجرای همه پرسی در این برهه از زمان اشتباه بوده و تمام این اجنداء، اجندای شخصی و حزبی مسعود بارزانی است.» وی تأکید داشت که: «حزب دموکرات کردستان همانند بازی شطرنج پیاده است نه بازیکن.» (منبع: ایلاف ۰۵/۰۸/۲۰۱۷م)

هم چنان فواد معصوم رئیس جمهور عراق که منتسب به حزب طالبانی(حزب میهنی دموکرات کُردستان) می باشد، این همه پرسی را رد نموده گفت: «چوکی ریاست جمهوری بر شانه ها و آرای کُردها بناشده و معادل یک قطره خون و فداکاری شان نیست، به معصوم اجازه خیال پردازی رسیدن به دولت شان را نخواهند داد و در روز همه پرسی به آن جواب "نه" خواهند گفت.» حزب دموکرات کُردستان در بیانیه ای اظهارات معصوم را خطرناک تلقی نموده و مدعی شد که این بیانیه، پیام بدی به جهانیان خواهد داشت که در نهایت کار، همه پرسی را مشکل کرده و از ارزش اش می کاهد. (منبع: afkarhura.com)

علی رغم مخالفت های جهانی و منطقوی؛ چنان چه قبلاً تذکر دادیم، بارزانی آن قدر در اجرای این همه پرسی جدی است که حتی یک دقیقه تأخیر آن را نمی پذیرد. دلیل این همه، چنان چه قبلاً جریان امور اتفاق افتاده را بررسی کردیم، فشارهایی است که از طرف انگلیس به سر بارزانی تحمیل می شود.

۶. حال پس از آن که رویدادهای همه پرسی را با عوامل مختلف تأثیر گذار آن به بررسی گرفتیم، انتظار می رود تا پاسخی قناعت بخش در مورد این همه پرسی ارایه کنیم. در روشنایی مسایلی که بیان شد، احتمال می رود که امور ذیل اتفاق افتد:

الف) در هر صورت انتظار نمی رود که برای کُردها یک دولت قانونی با معیارهای جهانی تأسیس شود؛ چون پروژه امریکا در عراق این است که این کشور، دولتی اقلیمی و فدرالی با ارتباطی شکننده با مرکز باشد؛ یعنی از ناحیه عملی بخاطر حکومتداری این تقسیم صورت می گیرد، و اما از ناحیه رسمی دولتی باقی می ماند که متشکل از چند اقلیم فدرالی بوده و به نام عراق یاد خواهند شد.

پروژه امریکا از بدو اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م چنین بود. چنان چه در خلال اشغال خود بذر تقسیم، تکه و پارچه کردن آن را افشاند؛ مگر اعلام آن ها را به حیث کشورهای مستقل، الی رسیدن به وقت مناسب اش معطل کرد. در سال ۲۰۰۳م "بریمر" حاکم امریکا در عراق، قانون اقلیم های فدرالی را در عراق وضع نمود که در نتیجه آن، دولت یک پارچه و قوی مرکز از بین رفت و دولت فدرالی شکننده و ضعیف جایگزین آن شد که در آن قدرت اقلیم ها قوی تر از مرکز است تا امریکا در زمان مناسبی که می تواند و مصلحت خویش را نیز در آن می بیند، عراق آماده اعلام رسمی چند دولت باشد.

اما اکنون پروژه امریکا در عراق این است تا آن را به کشور چند اقلیمی و فدرالی که داری ارتباط شکننده و ضعیف با مرکز باشند، تبدیل کند. ما جواب سوال گذشته را به تاریخ ۱۲/۰۸/۲۰۱۴م ارایه کرده بودیم که در آن آمده بود: «امریکا از بدو اشغال عراق در سال ۲۰۰۳م به شکل مستمر به فکر پارچه کردن عراق است. قانون اساسی ای که "بریمر" وضع کرده بود، بر بنیاد اختلافات فرقه ای و مذهبی استوار بوده که در آن حصه هر فرقه و مذهب مشخص شده بود... وی این قانون را به رئیس جمهور، نخست وزیر و رئیس پارلمان توضیح داد؛ چون نخست وزیر قدرت اجرایی را به دست دارد و از طرفی هم "بریمر" این پُست و سمت را مذهبی جلوه داد که این کار باعث تحریک و فتنه انگیزی برای سایر پُست ها شد... چون در همین قانون اساسی، حکومت ائتلافی شامل اقلیم ها بوده و هم زمان صلاحیت های اقلیم ها نیز قوی ذکر شده بود. به این ترتیب امریکا موفق به ایجاد اوضاع مناسب برای پارچه کردن عراق گردید.»

بنابر این، سیاست فعلی امریکا خواهان حکومت های متعدد در عراق نبوده؛ بلکه حکومت فدرالی ضعیفی می خواهد که عملاً تقسیم شده و صرف از لحاظ شکلی به عنوان حکومت باقی مانده است. بناً در شرایط فعلی تقسیم عراق به حکومت های متعدد، بعید به نظر می رسد. حد اقل تا مدتی مطابق پروژه "بریمر" عراق باید از لحاظ عملی؛ چنان چه به اقلیم های متعددی که قدرت شان از مرکز قوی تر است، باقی بماند.

ب) چنان چه اعلام همه پرسی به فرمان انگلیس بخاطر نفس کشیدن در تنگنای تحریم های قطر است؛ بناً اگر امریکا انگلیس را در برداشتن یا حتی کاهش تحریم های قطر یاری رسانده و آبرویش را حفظ کند، این همه پرسی نیز لغو خواهد شد.

ج) چون امریکا یگانه دولت مسلط بر عراق است، اگر بخواهد می تواند این همه پرسی را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، با تحریک کردن جنبش های کُرد وفادار خویش در کردستان، یا با تحریک ترکیه و ایران علیه اقلیم یا به طور مشخص علیه بارزانی؛ حتی در صورت نیاز با وارد کردن فشارهای مادی لغو کند.

محمد باقری رئیس ستاد کُل نیروهای مسلح ایران ، از آغاز تأسیس جمهوری ایران در سال ۱۹۷۹م برای اولین بار از ترکیه دیدار کرد. این دیدار که به تاریخ ۱۵/۰۸/۲۰۱۷م خاتمه یافت، سه روز را به طول انجامید. چنان چه خبرگذاری اناضول نقل می کند: «رئیس جمهور ترکیه از وی در مجتمع ریاست جمهوری در انقره استقبال کرده و دیدار بین این دو ۵۰ دقیقه به طول انجامید.» این خود دلالت بر اهمیت موضوع دارد. چنان چه خبر گذاری رسمی ایرنا نقل می کند:« در این سفر رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران را، فرمانده نیروهای زمینی و فرمانده گارد مرزی و یک تعداد دیگر از فرمانده هان بلند پایه نظامی ایران، همراهی می کردند.»

بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران ، دیدار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، از ترکیه و نشست همراه همتایش را "جهش" و "گامی در راستای همکاری روابط بین دو کشور" توصیف کرد.(منبع: خبر گذاری مهر ایران ۲۱/۰۸/۲۰۱۷م) بعید به نظر نمی رسد که این دیدار برای هماهنگی در مورد عکس العمل مادی برای لغو همه پرسی و یا هم نتایج قابل اجرایش باشد، و دیدار وزیر دفاع امریکا از انقره به تاریخ ۲۳/۰۸/۲۰۱۷م یعنی پس از دیدار رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران، این فرضیه را قوت می بخشد.

د) اگر امریکا از نتیجه تطبیق بند "ج" احساس نگرانی جدی داشته باشد، می تواند اجرای همه پرسی را لغو نکرده؛ مگر به آن نتیجه موثر یا قابل اجرایی ندهد و بر اساس این همه پرسی، هیچ گونه اقدامات عملی جدایی طلبانه، صورت نگیرد.

۷. در اخیر باید گفت: واقعاً دردناک است که کفار توانستند رابطه اسلامی را از زنده گی مسلمان ها بَر کنند و بجای آن که زمانی به مسلمان های عرب و عجم عزت داده بود، روابط بد بوی قومی و... را جایگزین کنند رابطه ویران کننده ای که مسلمان ها را گروه گروه کرد که در نتیجه برادری اسلامی از بین شان رخت بر بسته و جنگ های خانمان سوز در بین شان در گرفت. قوم گرایی بسان کلنگی است، برای برکندن اساس امت، چنان چه این کافر مستعمر، دیروز با همین کلنگ دولت اسلامی را از بین بُرد، امروز هم به شکل دوامدار از این کلنگ در صورت توان، برای از بین بردن باقی مانده وجود و هستی امت استفاده می کند. سپس سرزمین های اسلامی را عرصه نبرد بین کشورهای بزرگ و وسیله ای برای ریختن خون مسلمانان قرار می دهد و مسلمان گردن مسلمان دیگر را می زند. اسلام تمام این را حرام قرار داده است و بر وحدت و برادری تأکید کرده است. چنان چه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾

ترجمه: ‏و همگی به رشته(ناگسستنی قرآن) الله چنگ زنيد و پراگنده نشويد و نعمت الله را بر خود به ياد آوريد كه بدانگاه كه(برای هم ديگر) دشمنانی بوديد و الله ميان دل های تان(انس و الفت برقرار و آن ها را به هم) پيوند داد؛ پس(در پرتو نعمت او برای هم) برادرانی شديد و(هم چنين شما با بت پرستی و شركی كه داشتيد) بر لبه گودالی از آتش(دوزخ) بوديد(و هر آن با فرا رسيدن مرگ تان بيم فرو افتادن تان در آن می رفت) ولی شما را از آن رهانيد(و به ساحل ايمان رسانيد). الله اين چنين برای تان آيات خود را آشكار می سازد، شايد كه هدايت شويد.‏

و هم چنان می فرماید:

﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾

ترجمه: فقط مؤمنان برادران هم ديگرند.

هم چنان اسلام تمام انواع تعصب؛ قومی، وطنی، قبیله ای و... را حرام قرار داده است:

«فعَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ يَقُولُ:كُنَّا فِي غَزَاةٍ، فَكَسَعَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ الأَنْصَارِيُّ: يَا لَلأَنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَسَمَّعَهَا اللهُ رَسُولَهُ e، قَالَ: مَا هَذَا؟ فَقَالُوا: كَسَعَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ الأَنْصَارِيُّ: يَا لَلأَنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ النَّبِيُّ e: «دَعُوهَا، فَإِنَّهَا مُنْتِنَةٌ.»

(رواه بخاری)

ترجمه: از عمرو بن دینار روایت است که می گوید: من از جابر بن عبدالله شنیدم که می گفت: ما در غزوه ای بودیم که شخصی از مهاجرین با دست یا پای خود بر پشت یک تن از انصار زد؛ انصاری گفت: ای انصار! و آن مهاجر گفت: ای مهاجرین! پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:  تعصب را ترک کنید که بد بوست.

وعَنْ أَبِي مِجْلَزٍ، عَنْ جُنْدبِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْبَجَلِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «مَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَايَةٍ عُمِّيَّةٍ، يَدْعُو عَصَبِيَّةً، أَوْ يَنْصُرُ عَصَبِيَّةً، فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ.»

(رواه مسلم)

ترجمه: ابی مجلز از جندب بن عبدالله بجلی روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه سلم فرمود: کسی که کورکورانه در زیر پرچم دعوت تعصب کرده یا متعصبانه کسی را یاری رسانده و کشته شود، به مرگ جاهلیت مرده است.

مسلمان ها صدها سال را با چنگ زدن به دین خویش و داشتن پیوند مستحکم با پروردگارشان با عزت زیستند که ایشان را اسلام به دور هم جمع نموده بود. حضرات ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سلمان فارسی و بلال حبشی رضوان الله علیهم اجمعین صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، بندگان الله سبحانه وتعالی و برادر هم بودند و در راه الله سبحانه وتعالی می جنگیدند. حضرت عمر عرب، فاتحانه وارد قدس می شد، صلاح الدین کُردی قدس را از دست صلیبیان آزاد می کرد و عبدالحمید تُرکی، قدس را از کثافت یهود حفظ می کرد. این چنین مسلمان ها عزت می یابند، کسی که شاهد است و گوشی شنوا دارد، لازم است تا این چنین عمل کند.

﴿إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ﴾

[أنبياء :۱۰۶]

ترجمه: ‏اين(سخن برای مفهوم قانون زنده گی دنيوی و آگاهی از سرنوشت حيات اخروی) مردمان عبادت‌پيشه را كافی و بسنده است.‏

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته!

پرسش من از متن کتاب تکتل حزبی، صفحۀ ۲۰-چاپ ۰۹/۰۵/۱۹۸۵م است، که در آن گفته شده است: «حزب تمام نواقص و اسبابی را که سبب ناکامی گروه هایی که جهت بیداری مسلمانان به پا خواسته بودند، درست درک کرده است.»

به نظر من در متن فوق اشتباهی وجود دارد، یعنی حزب صفت خطاء را از خود دور نموده، در حالی که عدم خطاء از صفات رب العالمین بوده، و هر مخلوق خطاء کننده است. و نیز در قسمت دیگری از متن این کتاب گفته شده است: «بلکه بر حزب واجب است که امت را تربیه نموده و همراه اش در حال حرکت باشد، زیرا که حزب در افکارش یگانه حزب ثابت و قایم است....»

این جا نیز در کلمۀ "یگانه"، غلطی را احساس می نمایم؛ پس در رابطه به این موضوع نظر شما چیست؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

در قدم نخست باید متذکر شوم که در مفهوم عبارت مذکور: «حزب تمام نواقص واسبابی را که سبب ناکامی گروه هایی که جهت بیداری مسلمانان به پا خواسته بودند درست درک کرده است.»

برای شما ابهامی ایجاد شده است، زیرا حزب این مطلب را در تعریف، بعد از این که اسباب ناکامی حرکات را در کتاب تکتل ذکر نموده، گفته است: «پژوهشگرانی که در زمينه تحقيق نموده اند عوامل ناکامی اين حرکات را از ديدگاه ساختار حزبی به چهار علت خلاصه كرده اند:

نخست: اين حرکات بالای افکار عام و نامحدود، غامض(فهم نشده؛ مثلاً: ما استقلال می خواهیم...) و شبه غامض استوار بودند و بر علاوه آن، وضاحت پاکی و صفائی در افکار ایشان دیده نمی شد.

دوم: طريقۀ تنفيذ افکار ايشان تعريف نشده بود و با وسائل آنی و نامشخص پیش می رفتند؛ علاوه از این که این وسائل پی چیده و مبهم بود.

سوم: اين حرکات بالای اشخاصی که آگاهی کامل و ارادۀ صحيح نداشتند، استوار بود. اين اشخاص تنها آرزو، شوق و حماسۀ تحرک و تغيير حالت بد موجود را داشتند.  

چهارم: در ميان اعضای اين حرکات رابطۀ صحيح وجود نداشت، آنان صرف به دليل فعاليت در يك کتله، زير نام ها و شعارها و فعاليت های گوناگون يك جا شده بودند.» (منبع: تکتل)

بعداً حزب بنابر سعی و تلاش و اجتهاد خود، این اسباب را درک نمود؛ پس خطاء در این قولش که گفته بود: «حزب تمام نواقص و اسباب آن را درک نموده است.» کجاست؟ و این که هر مخلوق خطاء می کند، و الله سبحانه وتعالی از هر نقص منزه است؛ چه ارتباط با این سخن ما دارد؟

اکنون از شما می پرسم: اگر شما معلم یا مدرس باشید، برای شاگرد تان بعد از این که در جواب ارایه شده از آن نظر اندازی نموده باشی، بگویی "در جواب شما چنین و چنان نواقص وجود دارد، و آن ها را در چند حد معین؛ مثل: ۱،۲،۳ و... نشانی نمائی، و برایش بگویی آن ها را تکمیل نمایید! و آن شاگرد آن نواقص را اصلاح نموده دوباره به شما مراجعه نموده و بگوید استاد گرامی همه نواقص را درست نمودم، و این پاسخ جدید من است". پس آیا این شاگرد خود را به صفات رب العالمین توصیف نموده است؟!

ولیکن ملاحظۀ دیگر شما پیرامون این عبارت که گفته شده: «بلکه بر حزب واجب است که امت را تربیه نموده و همراه او در حال حرکت باشد، زیرا که حزب در افکارش یگانه حزب ثابت و قایم می باشد....» قبل از وارد شدن به موضوع مورد بحث، این جا قسمتی از عبارت کتاب را که قبل از موضوع مورد بحث است نقل می کنم، و بعد آن عبارتی را که در پرسش مطرح نموده اید.

در قسمتی از عبارت کتاب چنین آمده است: «حزب فکره و طریقه را از آن چه وحی الله سبحانه وتعالی و سنت رسولش صلی الله علیه وسلم است به صورت دقیق و فکری درک نموده است، و از آن چه که از رهنمائی اجماع صحابه و قیاس به دست می آید، و این ها(اجماع و قیاس) مصدر تفکیر حزب نبوده، بلکه موضوع فکرش می باشد تا این که این ها را طبق احکام اسلام تغییر دهد، و هم چنان حزب در حمل دعوت به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم پابند می باشد؛ چنان چه رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت را از مکه آغاز نمود تا این که دولت اسلامی را در مدینه قایم نمودند، و حزب رابطه ای را که در بین افرادش قایم نموده همانا عقیدۀ اسلامی و آن چه از افکار و احکام اسلام گرفته می شود، می باشد. بناً سزاوار برایش این است که امت را تربیت نموده و همراهش در حال حرکت باشد، بلکه برایش واجب است که امت را سر پرستی کرده و در حمل دعوت او را همراهی نماید، زیرا حزب یگانه حزب ثابت و قایم در افکارش بوده، در طریقۀ خود واضح و در مطلبش دقیق بوده، پابند به طریقه و سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بدون کدام تنزل از موقفش و بدون این که چیز دوم آن را از رسیدن به هدفش باز دارد، می باشد.»

شما نقد یا اعتراض بر این قول داشتید که گفته است: «... حزب، یگانه حزب ثابت و قایم در افکارش بوده، در طریقه خود واضح می باشد....» و نقدی بر کلمه "واحد"(یگانه) داشتید و آن را از صفات رب العالمین گفته بودید.

خواهر گرامی! این موضوع از هم جدا و مختلف است، حزب نمی گوید که در هر چیز یگانه حزب است، بلکه او فکره و طریقۀ خود را طبق اصول صحیح، از ادلۀ شرعی استنباط درست نموده است؛ پس در این صورت طبیعی است که بنابر این استنباط، در فکرش ثابت و قایم است. پس سخن از شخص نیست، بلکه از حزبی است که این فکره و طریقه را تبنی کرده است، و هر کسی که این فکره و طریقه را حمل نماید او از حزب محسوب می شود و بر او باورمند گردیده است. بنابر این او بر حزبی اعتماد نموده است که فکره و طریقه اش را استنباط از سخنی کرده که آن یگانه و ثابت است، پس او کسی است که آن را استنباط و تدریس نموده و به آن عمل و از آن دفاع نموده است، در این صورت چه مشکل است که بگوید آن یگانه و ثابت در این فکره است، و این چه ربطی دارد به وحدانیت الله یگانه(که او بی نیازی است که مثلش وجود ندارد)؟

و از الله سبحانه وتعالی استدعا می نمایم که هدایت کامل را نصیبت نموده و سینه ات را به پذیرش خیر باز گرداند، بدون شک اوست هدایت کننده به راه راست.

برادر شما عطاء بن خلیل ابوالرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

﴿وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾

[فجر: ۱-۲]

ترجمه: قسم به سپیده دم، قسم به شب های ده گانه[ماه ذی الحجة]!

تقدیم به دعوتگران متقی، مخلص، نیکوکار و بخشنده(عاقبت شان را ما تعیین نمی کنیم)، الله سبحانه وتعالی دانا و حکیم است. تقدیم به بازدید کننده گان این صفحه؛ کسانی که حقیقت ها و نیکی هایی را که این صفحه به نشر می رساند، قبول نموده و آشکارا حق و حقیقت را بیان می دارند. تقدیم به تمام مسلمانانی که الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست دارند، رضایت الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم را نسبت به همه چیز ترجیح می دهند. به تمامی آن ها درود و احترامات اسلامی، تحت عنوان "السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!" تقدیم می نمایم.

طوری که می دانید، همه عادت نموده ایم که در صبح روزعید به یکدیگر عید را تبریکی دهیم و غیر از این، امام های مساجد سورۀ مبارکۀ فجر را در نمازهای صبح تلاوت نموده اند:

﴿وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾

[فجر: ۱-۲]

ترجمه: قسم به سیده دم، قسم به شب های ده گانه[ماه ذی الحجة]!

اما من مناسب دیدم که حدیث ذیل را در روز اول ایام ده گانه که الله سبحانه وتعالی به آن قسم یاد می کند و رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام عمل نیکو را در این ماه نسبت به غیر از این ایام نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر قرار داده است، با شما شریک سازم:

«عن ابنِ عبَّاسٍ رَضيَ اللَّه عَنْهُمَا، قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « ما مِنْ أَيامٍ العَمَلُ الصَّالحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللَّهِ مِنْ هذِهِ الأَيَّامِ» أَيامَ العشر، قالوا: يا رسول اللَّهِ وَلا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه؟ قال: «ولا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه، إِلاَّ رَجُلٌ خَرجَ بِنَفْسِهِ، وَمَالِهِ فَلَم يَرجِعْ منْ ذلك بِشَيءٍ»

(رواه البخاری)

ترجمه: از ابن عباس رضی الله تعالی عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ روزی نیست که عبادت در آن نزد الله محبوب تر و پسندیده تر از این ایام(دهه ی اول ذی الحجة) باشد. گفتند: ای رسول الله، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؟ فرمود: بلی؛ حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست) مگر(جهاد) مردی که با جان و مال خویش برای جهاد در راه الله بیرون رود و سرانجام هیچ چیزی از آن را باز نگرداند(به سنگر شتافته و شهید شود).

این ده روز، ایام پر عظمت است که از اول ماه ذی الحجة آغاز و به روز قربانی(روز عید اضحی) به پایان می رسد. از الله سبحانه وتعالی می خواهم که این عید، خیر و برکت بر اسلام و بر همه مسلمانان باشد و نیز از الله سبحانه وتعالی استدعا می دارم که طاعات مان را قبول نموده و این شب های ده گانه را مبدل به روز آغاز خیر و نیکویی به کسانی که این ایام را دریافت نموده و حق آن را ادا می نمایند، بسازد؛ چون این ایام ده گانه ایام صدق و اخلاص و تقرب به الله سبحانه وتعالی با انجام عمل صالح و دعاء قبول شونده به اذن الله سبحانه وتعالی است.

برادران عزیز! بعضی از جوانان می گویند که آزار و اذیت های بین المللی، محلی و منطقوی بر ما شدیدتر و بیشتر گردیده است. بلی، این درست است؛ اما این سبب و علت بر ناامیدی و پریشان شدن نیست؛ بلکه این خود علامه و نشاندهنده ی کامیابی است؛ چون شدید شدن بحران نشاندهنده ی نجات و پیروزی و سیاهی تاریکی شب، علامۀ حلول صبح صادق است.

اگر به سیرت نبوی صلی لله علیه و سلم تدبر نماییم، در می یابیم که سیرت نیز این موضوع را تأیید می نماید؛ چون کفار قریش با دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم رزمیدند و در مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم از راه های مختلف ایستادند و موقف مخالفت نشان دادند، این ایستاده شدن ها و مخالفت شان سطح آزار و اذیت ها و سختی ها را بلند برد؛ آنان با رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب کرام قطع روابط نمودند، آنان را در شعب بنی هاشم تعذیب نمودند، پاهای رسول الله صلی الله علیه وسلم را زخمی نمودند و به رسول الله صلی الله علیه و سلم تهمت ساحر، دیوانه و دروغگو بودن را زدند که این سخنان ایشان بیهوده بود و هیچ اصلی نداشت. چنان که الله متعال فرمود:

﴿كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِبًا﴾

[کهف: ۵]

ترجمه: چه سخن[وحشتناک و] بزرگی از دهانشان بیرون می آید! آنان جز دروغ و افتراء چیزی دیگری نمی گویند).

سپس بحران و مشکلات شدیدتر شد و کفار قریش توافق کردند که رسول الله صلی الله علیه وسلم را باید به قتل برسانند و پای رسول الله صلی الله علیه وسلم را به غار ثور کشانیدند که در آن غار وی صلی الله علیه وسلم و رفیق وی حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه پنهان شدند و کفار به تعقیب آن ها پرداختند تا این که در مقابل دروازه ی غار رسیدند و متوقف شدند، میان آنان و رسول الله صلی الله علیه وسلم فاصله ای جز یک یا دو ذراع(مساحت از سر آرنج تا نوک انگشت میانه) نبود. این(شدت بحران و سختی ها) غروب آن ایام و روزگار تلخ بود، یک یا دو روز بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم دولت خویش را در مدینۀ منوره برپا کرده، کاخ اسلام را تأسیس و بلند نمود که دنیا را روشن نمود و حق را منتشر ساخت.

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لأُوْلِي الأَلْبَابِ﴾

[زمر: ۲۱]

ترجمه: واقعاً در این عبرتی برای خردمندان است.

و هم چنین این دعوتی را که ما به پیش می بریم، دعوتی است که به رسول الله صلی الله علیه و سلم اقتداء گردیده است؛ چون حزب التحریر که این دعوت را رهبری می نماید، خود حزب جوانان و رهبران آن به تنگناها و سختی های مختلف و تعذیب هایی که منجر به شهادت بعضی از جوانان انجامید و با مکر و حیله ی مکاران و جواسیس ظالمین و  با بغضو کینه ی کینه توزان مواجه شده اند.

حزب: فعالیت های حزب در سرزمین های اسلامی ممنوع قرار گرفت؛ حتی در سرزمین هایی که در آن جا انواع مختلف احزاب اجازه ی فعالیت داشتند؛ مانند اندونیزیا، فعالیات حزب را ممنوع قرار داده است. و هم چنان سرزمین هایی که قانون گذاری نموده بودند که همه احزاب به طورکامل، حتی احزاب ناسازگار با اسلام، اجازه ی فعالیت را دارند؛ مانند تونس، در این کشور هم حزب ممنوع الفعالیت است. تمامی این ها صرف بخاطر چنگ زدن حزب به حق و بیان نمودن حق است.

راجع به شباب حزب التحریر: زندان های ظالمان خائن، از حالت شباب سخن می گویند؛ چون شباب در زندان های آنان تعذیب می شوند و اکثر آنان در زندان ها وفات می نمایند.

﴿إنا لله وإنا إليه راجعون﴾

[بقره: ۱۵۶]

ترجمه: ما از آن الله ایم و به سوی او باز می گردیم.

رهبریت حزب: امیر اولی هدف افتراء و تهمت های آشکارا و بی مورد کینه توزان و جواسیس قرار گرفت و امیر دومی، نه تنها به افتراء و تهمت زدن اکتفاء کردند؛ بلکه گمان کردند که وی مخالف فکره و طریقه ی حزب فعالیت می نماید؛ اما در مورد منِ بنده ی فقیر(امیر سوم): نه تنها این که به تهمت زدن و افتراء و به گمان مخالفت با فکره و طریقه اکتفاء نکردند؛ بلکه وفات من را شایعه کردند و گمان بردند که با این کارشان خشم خویش را پایین می آورند، واقعاً آنان احمق هستند؛ چون آن ها قلب هایی دارند که با آن حق را درک نمی کنند و اگر آنان درک می نمودند، لزوماً می دانستند که وفات امیر حزب به معنای وفات و سقوط حزب نیست؛ بلکه عطاء، عطاهای قوی تر و ثابت تر به جا می ماند؛ و آن ها را با این قول الله سبحانه وتعالی مخاطب قرار می دهم:

﴿وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾

[آل عمران: ۱۱۹]

ترجمه: و چون با هم خلوت کنند، از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را می گزند. بگو: به خشمتان بمیرید، همانا الله به درون سینه ها آگاه است.

بدون شک این دعوت خاص برای کسب رضایت الله سبحانه وتعالی است و هرگز حیله و مکر مکاران و جواسیس ظالمین، کینه ی کینه توزان و تهمتِ تهمت زنان، دعوت را متضرر ساخته نمی تواند؛ بلکه دعوت از یک بلندی به بلندی مرتفع تر قرار می گیرد، نور آن به اذن الله سبحانه وتعالی به دامنه های بلند آسمان امتداد پیدا می کند و وعده الله سبحانه وتعالی و مژدۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم در سه بخش تحقق می یابد.

این حاکمیت جبریه(ظالمانه) به مکان دور پرتاب گردیده و خلافت بر منهج و روش نبوی صلی الله علیه وسلم برپا می گردد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«...ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةٍ ثُمَّ سَكَتَ»

«فتنير الدنيا ويحق الله الحق بكلماته ويقطع دابر الكافرين...»

(رواه احمد، روایت حذیفه بن یمان)

ترجمه: و این خلافت دنیا را روشن و منور می گرداند و الله سبحانه وتعالی حق را با کلمات و قدرت خویش ثابت و استوار ساخته و کافران را ریشه کن می سازد....

کیان وقدرت یهود را از بن و ریشه اش برمی کنیم؛ زیرا مسلم در صحیح خویش از ابوهریره رضی الله عنه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُقَاتِلَ الْمُسْلِمُونَ الْيَهُودَ، فَيَقْتُلُهُمُ الْمُسْلِمُونَ...»

ترجمه: قیامت برپا نمی شود تا وقتی که مسلمانان با یهود مبارزه کنند و مسلمانان آن ها(یهود) را به قتل برسانند....

در حدیث دیگربه این الفاظ روایت گردیده است:

«تُقَاتِلُكُمُ يَهُودُ، فَتُسَلَّطُونَ عَلَيْهِمْ»

ترجمه: قیامت برپا نمی شود تا وقتی که مسلمانان با یهود مبارزه کنند و مسلمانان بر آنان مسلط شوند.

به سرزمین مبارک فلسطین آزادگرانه و فاتحانه وارد شده، در مسجدالاقصی به آذان دوست عراقی مان، که پیام فرستاده بود در آن نزد الله سبحانه وتعالی تضرع نموده و از الله سبحانه وتعالی استدعا نموده بود که بعد از آزادی مسجدالاقصی اولین مؤذن باشد که در مسجدالاقصی آذان می دهد، نماز را  برپا خواهیم کرد و هم چنان روم را به اذن الله سبحانه وتعالی فتح خواهیم کرد. احمد در مسند خویش و نیز حاکم و ذهبی از ابوقبیل روایت می کنند:

«عن أبي قَبِيلٍ,  قَالَ : كُنَّا عِنْدَ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، وَسُئِلَ: أَيُّ الْمَدِينَتَيْنِ تُفْتَحُ أَوَّلًا: الْقُسْطَنْطِينِيَّةُ أَوْ رُومِيَّةُ؟ قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللهِ: بَيْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللهِ نَكْتُبُ، إِذْ سُئِلَ رَسُولُ اللهِ: أَيُّ الْمَدِينَتَيْنِ تُفْتَحُ أَوَّلًا: قُسْطَنْطِينِيَّةُ أَوْ رُومِيَّةُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: «مَدِينَةُ هِرَقْلَ تُفْتَحُ أَوَّلًا، يَعْنِي قُسْطَنْطِينِيَّةَ»

ترجمه: نزد عبد الله بن عمرو بن العاص بودیم، پرسیدند: کدام شهر اول فتح می شود: قسطنطنیه یا روم؟عبدالله گفت: زمانی که ما در اطراف رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم، نوشته می کردیم، در این هنگام از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیدند: کدام شهر اول فتح می شود: قسطنطنیه یا روم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: شهر "هرقل" یعنی قسطنطنیه اول فتح می گردد.

قسطنطنیه فتح گردیده است و إن شاء الله روم نیز فتح خواهد شد و آرزوی دوست مان در فلسطین، که پیام فرستاده بود در آن(مسجدالاقصی) نزد الله سبحانه وتعالی تضرع نموده و از الله سبحانه وتعالی استدعاء نماید که برای وی از سیرت تمیم الداری رضی الله عنه سهم نصیب کند؛ یعنی وی را مالک قطعه ای از زمین در اکناف روم بگرداند، بر آورده شود.

سپس هیچ خانه ی سنگی و گِلی نمی ماند؛ مگر این که اسلام به آن برسد و این وعده ی الله سبحانه وتعالی با عزت عزت مندان و ذلت ذلیلان تحقق می یابد؛ عزتی که الله سبحانه وتعالی اسلام را بدان عزت خواهد داد یا ذلتی که کفر را بدان ذلیل خواهد کرد. در حدیثی که احمد در مسند خویش روایت نموده است که تمیم الداری فرمود: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند:

«لَيَبْلُغَنَّ هَذَا الْأَمْرُ مَا بَلَغَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَلَا يَتْرُكُ اللَّهُ بَيْتَ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ هَذَا الدِّينَ بِعِزِّ عَزِيزٍ أَوْ بِذُلِّ ذَلِيلٍ عِزًّا يُعِزُّ اللَّهُ بِهِ الْإِسْلَامَ وَذُلًّا يُذِلُّ اللَّهُ بِهِ الْكُفْرَ...»

(وأخرج نحوه البيهقي في السنن الكبرى وكذلك الحاكم في مستدركه)

ترجمه: اسلام تا جایی که شب و روز رسیده اند، خواهد رسید. هیچ خانه ی سنگی و گِلی پیدا نمی شود که اسلام در آن داخل نگردد، این وعده ی الهی با عزت عزیزان یا ذلت ذلیلان تحقق پیدا خواهد کرد، عزتی که الله اسلام را بدان عزت خواهد داد یا ذلتی که کفر را بدان ذلیل خواهد کرد....

کینه توزان، فتنه اندازان و کسانی که در قلب های شان مرض و یا فسادِ بالاتر از مرض باشد، می گویند که ما خواب می بینیم و یا ما در خواب هستیم. باید به آنان بگویم: کسانی مثل شما بودند، این چنین سخنان را به زبان خویش می آوردند و راجع به رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب وی چنین می گفتند: «مسلمانان را دینشان مغرورشان کرده است، چگونه امکان دارد که مسلمانان به خزانه های کسری و قیصر دست بیابند؟» اما وعده ی الله سبحانه وتعالی تحقق یافته و آنان شرمنده شدند. کسری و قیصر سقوط نمود، دولت اسلامی و پرچم اسلام بلند شد و ان شاء الله دوباره این طور خواهد شد.

کینه توزان و جواسیس ظالمین، مکاران، حیله گران و هر کسی که به باطل گردن نهاده باشند، با خشم خویش می میرند:

﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ﴾

[شعراء: ۲۲۷]

ترجمه: و کسانی که ستم می کنند، خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشت شان چگونه است.

برادران عزیز! ما کارهای خیالی نمی کنیمِ بلکه ما کار و فعالبت نموده و به نصرتی که الله سبحانه وتعالی وعده داده است، مطمئن هستیم و این وعدۀ نصرت فقط برای انبیاء نیست وهم چنان فقط در آخرت نیست؛ بلکه برای مؤمنان در دنیا و آخرت است.

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ﴾

[غافر:  ۱۵۱]

ترجمه: قطعاً پیامبران خود را و مؤمنان را درزنده گی دنیا و در آن روزی که گواهان بپا می خیزند، نصرت و یاری می دهیم.

و تأیید می کنم که حزب از زمان تأسیس و نشأت خویش تا به امروز، چندین بار نزدیک بود به هدف خویش نایل گردد؛ اما﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾(برای هر زمان و دوره ای کتاب و قانون است). و حکمت روشن و رساء تنها از آن الله سبحانه وتعالی است، زمانی که ذات قوی و عزیز فرمان کار را صادر کند، اسباب اش را آماده می سازد و انجام آن کار از وعده گاه اش به تأخیر نمی افتد.

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾

[طلاق: ۳]

ترجمه: الله کار خود را محقق می سازد، همانا الله برای هرچیز اندازه ای قرار داده است.

در اخیر، سخنان آغازین خویش را تکرار می نمایم: اما من مناسب دیدم که حدیث ذیل را در روز اول ایام ده گانه که الله سبحانه وتعالی به آن قسم یاد می کند و رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام عمل نیکو را در این ماه نسبت به غیر از این ایام، نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر می شمارد، با شما شریک سازم:

«عن ابنِ عبَّاسٍ رَضيَ اللَّه عَنْهُمَا، قال: قالَ رسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: ما مِنْ أَيامٍ العَمَلُ الصَّالحُ فِيها أَحَبُّ إِلى اللَّهِ مِنْ هذِهِ الأَيَّامِ » يعني: أَيامَ العشر، قالوا: يا رسول اللَّهِ وَلا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه؟ قال: « ولا الجهادُ في سبِيلِ اللَّه، إِلاَّ رَجُلٌ خَرجَ بِنَفْسِهِ، وَمَالِهِ فَلَم يَرجِعْ منْ ذلك بِشَيءٍ»

[رواه بخاری]

ترجمه: از بن عباس رضی الله تعالی عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ روزی نیست که عبادت در آن نزد الله سبحانه وتعالی محبوب تر و پسندیده تر از این ایام(دهه ی اول ذی الحجة) باشد. گفتند: ای رسول الله، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؟ فرمود: بلی، حتی جهاد در راه الله(نیز نسبت به آن محبوب تر نیست)؛ مگر(جهاد) مردی که با جان و مال خویش برای جهاد در راه الله بیرون رود و سرانجام هیچ چیزی از آن را باز نگرداند(به سنگر شتافته و شهید شود).

این ده روز، ایام پر عظمتی است که از اول ماه ذی الحجة آغاز و به روز قربانی(روز عید اضحی) به پایان می رسد و از الله سبحانه وتعالی می خواهم که این عید خیر و برکت بر اسلام و بر همه مسلمانان باشد و نیز از الله سبحانه وتعالی استدعاء می دارم که طاعات مان را قبول نموده و این شب های ده گانه را مبدل به روز آغاز خیر و نیکویی به کسانی که این ایام را دریافت نموده و حق آن را ادا می نمایند، بسازد؛ چون این ایام ده گانه ایام صدق و اخلاص و تقرب به الله سبحانه وتعالی با انجام عمل صالح و دعاء قبول شونده به اذن الله سبحانه وتعالی است.

از الله سبحانه وتعالی استدعاء می دارم که ایام و روزگاری که تحت سایه رایة العقاب(پرچم عقاب) زنده گی می نمودیم و در منصب پاکی که خیر(اسلام) را با دستان خویش حمل می نمودیم، دوباره ارزانی دارد؛ که زبان های مان آن را شعار خویش قرار داده است، قلب ها به آن آرام گرفته مطمئن می گردد و سینه ها فراخ می گردد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم: ۴-۵]

ترجمه: و در آن روز(پیروزی) مؤمنان خوشحال خواهند شد. الله سبحانه وتعالی هرکسی را بخواهد به یاری خود یاری می کند و او قدرت مند مهربان است.

و باز هم در اخیر تکرار می نمایم که: بدون شک این دعوت خاص برای کسب رضایت الله سبحانه وتعالی است و هرگز حیله و مکر مکاران و جواسیس ظالمین، کینه ی کینه توزان و تهمت تهمت زنان، دعوت را متضرر ساخته نمی تواند؛ بلکه دعوت الله سبحانه وتعالی ترقی خواهد کرد و نور آن بینایان صادق را خورسند و روشنی آن قلب های کینه توزان تهمت زنان را خاموش می کند.

﴿وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ﴾

[ص: ۸۸]

ترجمه: و خبرش را پس از مدتی خواهید دانست.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

برادر شما عطاء بن خليل أبوالرشته

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه