پنجشنبه, ۲۰ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۱۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار! در مسئله‌ای که تقلید بیشتر از یک مجتهد در آن جواز ندارد، توضیح و تفصیل آن چگونه است؟ و چگونه بدانیم که این یک مسئله است یا بیشتر از آن؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

تفصیل این مسئله در کتاب شخصیه‌ی اسلامی، باب التنقل بین المجتهدین، جلد اول صفحه 234-235، به شکل ذیل بیان شده است: «در مسئله‌ای که شخص از یک مجتهد تقلید می‌کند و بعد برایش جواز دارد که تقلید این مجتهد را ترک نماید و از مجتهد دیگری تقلید کند؛ حال باید واضح شود که این چه نوع مسئله است؟ پس لازم است که در نوعیت این مسئله دو مطلب رعایت شود. اول این‌که این مسئله از غیرش منقطع(مستقل و جدا) باشد. دوم این‌که به ترک آن در احکام دیگری اخلال واقع نشود؛ اما اگر مسئله قسمی باشد که به غیرش متصل باشد یا به عبارت دیگر، فروعات داشته باشد، در این صورت ترک آن جواز ندارد؛ مگر این‌که تمام مسائل متصل به آن را ترک نماید؛ زیرا در این صورت همه‌ای مسائل به مثابه‌ی یک مسئله می‌باشد. مثل این‌که همان مسئله یا شرط به حکم دیگری است، یا رکنی از ارکان یک عمل کامل باشد، مانند: نماز، وضو و ارکان نماز.

بدین اساس، برای کسی‌که مقلد امام شافعی باشد، درست نیست که در یک مسئله از امام ابو حنیفه(لمس نمودن زن وضو را نمی‌شکند) تقلید نماید، در حالی‌که سایر امور نمازش را مطابق مذهب امام شافعی می‌خواند. هم‌چنان، درست نیست از کسی تقلید کند که می‌گوید: عمل کثیر به هر اندازه که برسد، نماز را باطل نمی‌کند، و یا قرائت سوره‌ی فاتحه رکنی از ارکان نماز نیست و سپس نماز را مطابق تقلید از کسی اداء کند که می‌گوید: عمل کثیر نماز را باطل می‌کند، یا سوره‌ی فاتحه رکنی از ارکان نماز است. بنابر این، حکمی‌که ترک آن جائز است، آن حکمی است که ترک آن بر اعمال دیگری‌که وفق احکام شرعی دیگر بدان می‌پردازد، تأثیر گذار نباشد.»

از بحث فوق واضح می‌شود که شناخت مسئله مربوط به منقطع یا مستقل بودن از غیرش می‌باشد، قسمی‌که با ترک آن به حکم شرعی دیگری خلل مرتب نشود، یعنی نه رکن و نه شرط انعقاد یا شرط صحت از حکم دیگری باشد؛ زیرا در این صورت منقطع از غیرش نمی‌باشد. توضیح بیشتر این مسئله قرار ذیل است:

تعریف مسئله: منظور ما از مسئله در این‌جا هر آن فعل یا مجموعی افعالی است که صحت غیرش به آن متوقف نباشد. اما جزء مسئله عبارت از هر‌آن فعلی است که برای تحقق صحت آن  وجود جزء دیگر لازمی باشد. مانند: شروط و ارکان.

مثال ها:

وضو: وضو از جمله افعالی است که صحت غیرش به وی متوقف می‌باشد؛ زیرا صحت نماز متوقف به وضو است. بناءً وضو حسب تعریف فوق یک مسئله‌ی مستقل نبوده؛ بلکه جزئی از نماز است؛ زیرا صحت نماز مربوط به آن می‌باشد.

نماز: نماز از جمله افعالی است که صحت غیرش به آن متوقف نیست، لذا نماز یک مسئله‌ی مستقل بوده که برای تحقق صحت آن، موجودیت هر جزء آن ضروری می‌باشد، مانند: ارکان و شروط صحت‌اش(طهارت و استقبال قبله).

نیت در روزه: نیت در روزه فعلی است که صحت غیرش به آن متوقف می‌باشد؛ زیرا صحت روزه متوقف به نیت است، لذا نیت مسئله‌ی مستقل نبوده؛ بلکه جزء مسئله‌ی دیگر می‌باشد.

روزه: روزه فعلی است که صحت غیرش به آن متوقف نمی‌باشد، لذا آن مسئله مستقل است و هر جزء آن برای تحقق صحت دیگرش ضروریست. مانند: نیت و خودداری از شکننده‌های روزه(اعم از خورد و نوش شهوت و...).

بدین اساس، وقتی یک شخص مجتهدی را در نماز تقلید می‌کند، لازم است در همه اجزای نماز از وی تقلید کند. مانند: وضو، غسل جنابت، تیمم، استقبال قبله و بقیه ارکان نماز. هرگاه یک شخص در احکام روزه از مجتهدی تقلید می‌کند، لازم است در تمام اجزای روزه از آن تقلید نماید. مانند: نیت و وجوب نیت در شب برای هرروز یا کل ماه و این‌که نیت‌اش در روز صحیح است یا حتماً از شب نیت کند، هم‌چنان در مفطرات، رخصت‌ها و افطار؛ اما در یک مسئله‌ای مستقل جواز دارد که از مجتهد دیگری تقلید کند.

تمام آن‌چه گفته شد، برای شخص مقلد می‌باشد؛ اما اگر کسی به حدی توانمندی علمی داشته باشد که امکان استنباط احکام از ادله و ترجیح ادله را داشت، پس برای چنین شخصی جواز دارد که مجتهدی را که تقلید می‌کرد، ترک نموده و از قوی‌ترین دلیل پیروی کند. آرزو مندم موضوع برای تان روشن شده باشد.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابو رشته

19 شوال 1433هـ.ق

6 سپتمبر 2012م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

آیا جنبش جنوب یمن هنوز وابسته به امریکاست؟ یا این‌که مجلس به دلیل تسلط امارات بالای آن، پس از این مزدوری انگلیس را می‌کند؟ زیرا امارات نمایندۀ انگلیس در یمن می‌باشد. به عبارت دیگر، آیا امریکا در تلاش‌هایش برای حفاظت از جنبش جنوب  به نفع خود، ناکام شده و انگلیس توانسته با استفاده از امارات آن را به جانب خود بکشاند؟ یا این‌که هنوز به نفع امریکا عمل می‌کند و تمام آن‌چه اتفاق افتاده، این است که امارات به دلیل اردوی قدرت‌مندی که در عدن دارد، توانسته بالای آن تأثیر بگذارد، بدون این‌که جنبش جنوب  تغییر جهت داده و وابسته به انگلیس شود؟

پاسخ:

1- امریکا در اوائل دهۀ نود با استفاده از مصر و عربستان سعودی در زمان ملک فهد توانست، علی سالم بیض و علی ناصر محمد را با به کارگیری اسالیب مستقیم و غیرمستقیم به جانب خود جلب و متمایل نماید، که این‌کار انگلیس را سخت آزرد؛ زیرا این انگلیس بود که از طریق مزدوران‌اش در منطقه "جبهۀ تحریر قومی در جنوب یمن" را تشکیل داده و آن را به مذاکرات ژینو به تاریخ 20 نومبر 1967م فرا خوانده و سپس به تاریخ 30 نومبر1967م و پس از بیرون نمودن نیروهایش از جنوب یمن، به این منطقه استقلال داد و علی بیض به کمک انگلیس حاکم این منطقه شد. بناءً همراهی علی بیض با امریکا از نظر انگلیس نمک‌حرامی و قدرنشناسی به شمار می‌رفت. این‌جا بود که انگلیس تصمیم گرفت هر دو تن را از قدرت برکنار نماید؛ به ویژه با توجه به این‌که توان این‌کار را به خوبی داشت؛ زیرا مزدورش علی صالح در شمال از قدرت و امکانات کافی بر خوردار بود. به این ترتیب، در سال 1994م و پس از گذشت تنها چهار سال از آغاز وحدت میان شمال و جنوب یمن، مجدداً جنگ و نزاع‌های دو طرف بالا گرفت. پس از آن‌که جنگ با شکست نیروهای نظامی، به اصطلاح جنوبی به پایان رسید، علی سالم بیض و هم‌چنین علی ناصر محمد از صحنه فرار نموده و تا حدودی به انزوا رفتند.

پس از اتمام جنگ به نفع شمال، حکومت علی صالح نظامیان جنوب را سخت زیر فشار قرار داده و آنان را پیوسته تعقیب می‌نمود. این روند سال‌ها ادامه داشت تا آن‌که نظامیان بازنشسته در جنوب، انجمنی را تشکیل دادند، که شعار و خواست این انجمن، توقف اعمال فشار، پیگرد و پایان دادن به محرومیت از حقوق‌شان بود. تداوم اعمال فشار و ظلم و بیداد، نظامیان پیشین و اعضای انجمن مذکور تمایل به جدائی‌طلبی پیدا نمودند و به این ترتیب، هسته و زیربنای جدائی‌طلبان شکل گرفت و فعالیت‌های‌شان سر انجام تبدیل به چیزی شد که امروزه از آن به نام جنبش جنوب  یاد می‌شود؛ جریانی‌که در سال 2007م رسماً اعلان وجود نمود. به علاوۀ این جریان، جریان‌های خورد و کوچک و کم اهمیت دیگری نیز تشکیل گردید که ما در این بحث به آن‌ها نخواهیم پرداخت.

2- امریکا از این فرصت استفاده نموده و تلاش کرد تا در جنوب یمن برای خود جای پایی ایجاد نماید؛ چنان‌چه در شمال یمن نیز با استفاده از تحرکات حوثی‌ها و حمایت آنان توسط ایران، جای پایی ایجاد نموده بود. به این ترتیب، جنبش جنوب  در دام نزاع‌های بین‌المللی افتاد و از جریانی عدالت‌خواه، به ابزاری جدید برای امریکا به منظور مداخله در یمن تبدیل شد؛ یمنی‌که حکومت‌اش وابسته به انگلیس است.

دولت‌های بزرگ با استفاده از اوضاع داخلی و تنش‌های موجود میان دولت‌های کوچک، تلاش می‌کنند نفوذ خویش را به تدریج در این کشورها گسترش دهند؛ چنان‌چه امریکا بر اساس همین پالیسی و با استفاده از استخبارات ملک فهد در عربستان سعودی سعی نمود، در جریان دهۀ نود یعنی پس از جنگ داخلی سال 1994م، با نظامیان جنوب یمن ارتباط برقرار نماید. اگرچه در آن زمان سالم بیض یکی از وابسته‌گان و ابزار امریکا به شمار می‌رفت، اما انزوا و سروصداهایش از تبعیدگاه برای اعمال مادی علیه حکومت صالح، هرگز برای امریکا کافی نبود و می‌دانست که او نمی‌تواند برای پیشبرد اهداف امریکا موفق باشد. بنابر این، امریکا در جستجوی کسی بود که بتواند فعالیت‌های سیاسی قوی را پیش برده و مردم جنوب یمن را متحد سازد تا از آنان برای اعمال فشار مؤثر علیه حکومت صالح استفاده نماید. در نتیجه، امریکا گمشده‌اش را پیدا نمود و او حسن باعوم، فعال منتقد سیاسی بود، چنان‌چه با قوت تمام و به پیمانۀ فراخی خواستار جدائی جنوب یمن بود. حسن باعوم در همان آغاز، از یک شهر به شهر دیگر رفت و آمد نموده و پیوسته با سران قبایل دید و باز دید داشت و از آنان می‌خواست تا وی را حمایت نموده و خواسته‌های جدائی‌طلبانۀ وی را تأیید کنند. باعوم درست در زمانی این مسائل را مطرح می‌نمود که مردم جنوب یمن در اوج فشار و ظلم اعمال شده توسط حکومت به سر می‌بردند.

باعوم فعالیت‌هایش را یکی پس از دیگری ادامه می‌داد تا با استفاده از این فرصت، مسئلۀ جدائی‌طلبی جنوب یمن را بر سر زبان‌ها انداخته و طرف‌داران آن را افزایش دهد. اسلوب وی کاملاً مسالمت‌آمیز بوده و با فعالیت‌های خشونت‌آمیز مخالفت نشان می‌داد. تحرکات جدائی‌طلبانۀ حسن باعوم رفته‌رفته طرف‌دارانی پیدا نمود و در برخی موارد حجم بزرگی از اهالی جنوب را به خود کشانید و این مفکوره را در میان آنان عمیق نمود که حکومت یمن به گونۀ منسجم و برنامه‌ریزی شده آنان را به حاشیه رانده و علیه‌شان ظلم روا می‌دارد. این‌جا بود که باعوم مورد تعقیب و پیگرد حکومت صنعاء قرار گرفت و بارها بازداشت شد. باعوم در میان سال‌های 2007 تا 2008م برای مدتی بیشتر از یک‌سال در بازداشت به سر می‌برد؛ سپس در سال 2010م مجدداً باز داشت شده و پس از دو ماه باز داشت در سال 2011م رها گردید و دیری نگذشت که در همین سال یک‌بار دیگر باز داشت شد. به این ترتیب، حسن باعوم جدائی‌طلب، به دلیل تلاش‌های خسته‌گی ناپذیر و نزدیک نمودن نظامیان پیشین و قبایل و فعالان علیه حکومت مرکزی صنعاء، تبدیل به رمز بزرگی برای وحدت و انسجام جنبش جنوب  گردید. باعوم موفق شد، خواسته‌های جدائی‌طلبانه را استحکام بخشیده و آن را در میان مردم عمیق نماید.

باعوم با امریکا ارتباط داشت و از طرف ایران نیز حمایت می‌شد و به این ترتیب، فعالیت‌هایش خیلی سریع رشد نمود، در حدی‌که شورای عالی جنبش جنوب را تشکیل داده و خود به صفت رئیس آن شروع به فعالیت نمود. چنان‌چه صفحۀ خبری الجزیره نت به تاریخ 3 مارچ 2011م در خبری چنین نگاشت: «شورای عالی حراک مسالمت‌آمیز آزادی جنوب، شاخۀ اصلی جنبش جنوب به شمار رفته که شاخه‌های دیگری؛ از جمله: هیئت عالی ملی استقلال جنوب، شورای عالی ملی آزادسازی، تشکیل مجدد دولت جنوب، تجمع دموکراتیک جنوب و اتحاد جوانان محصل جنوب. ولایت ضالع یکی از داغ‌ترین و و فعال‌ترین مناطق جنوب نیز به آن وابسته می‌باشند.»

مناطقی نیز هست که باعوم را به صراحت مزدور ایران می‌خوانند، چنان‌چه به تاریخ 13 سپتمبر 2016م در صفحۀ انترنتی موسوم به "این‌جا عدن است" چنین گفته شد: «جریان جنبش جنوب  به رهبری حسن باعوم، که بر اساس تفرقه‌افگنی تشکیل گردیده، یک حرکت سیاسی بوده و از همان ابتدای تشکیل‌اش توسط امریکا پشتیبانی می‌شود. این حرکت ابزاری است که امریکا می‌تواند نفوذاش را با استفاده از آن در یمن و از طرف جنوب استحکام بخشد. مرکز فعالیت‌ها و تحرکات این جریان در شهر ضالع بوده و این در حالی است که حسن باعوم خود از شهر حضرمی مکلا می‌باشد و نه شهر ضالع. این تحرکات در حقیقت به مثابۀ تمریناتی بود که این گروه جهت تقویت فعالیت‌های سیاسی خویش به کار می‌گرفت، اما حکومت صنعاء در ابتداء این فعالیت‌ها را جدی نمی‌گرفت، زیرا از ناحیۀ آن احساس خطر نمی‌نمود، به دلیل این‌که فعالیت‌های برجستۀ آن به برخی تحرکات سیاسی خلاصه می‌شد. به همین دلیل بود که حکومت به بازداشت شماری از سران آن اکتفاء می‌نمود؛ کسانی مانند حسن باعوم، احمد بن فرید، علی غریب، علی مناصر، که برای مدتی بازداشت شده و سپس آزاد می‌شدند.

3- به این ترتیب، مزدوران امریکا در جنبش جنوب، مفکورۀ جدائی‌طلبی را به خوبی آموزش دیده و این مفکوره برای آنان تبدیل به یک ایدیولوژی و بخشی از زنده‌گی گردیده؛ اما آنانی‌که از همراهی با جنبش جنوب دست برداشتند، برخی از آنان از فعالان داخلی بوده و برخی دیگر کسانی استند که تحت تأثیر انگلیس و مزدوران‌اش در یمن قرار گرفته اند؛ چنین کسانی گاهی اوقات طرف‌دار وحدت بوده و گاهی خواستار جدائی بودند و جدائی‌طلبی به هیچ‌وجه نزد آنان تبدیل به ایدیولوژی نگردید. حکومت صنعاء با عادی جلوه دادن مفکورۀ جدائی‌طلبی، که توسط مزدوران امریکا دامن زده می شد، از آنانی‌که کاملاً پایبند جدائی‌طلبی نبودند، استفاده می‌نمود و گاهی اوقات افراد خویش را در میان آنان و به همین هدف جابجا می‌نمود.

چنان‌چه گفته شد، حکومت صنعاء در ابتداء از ناحیۀ جدائی‌طلبان جنوب احساس خطر نمی‌کرد، اما زمانی‌که برای حکومت صالح و انگلیس روشن شد، که این جریان اندک اندک تبدیل به یک حرکت بزرگ می شود و این‌که خطرهای ناشی از آن به شدت در حال افزایش است، به ویژه با توجه به این‌که مزدوران امریکا در رأس آن قرار دارند، حکومت صنعاء، انگلیس و سایر وابسته‌گان منطقه‌ای شان به گونۀ جدی دست‌به‌کار شده و در پی مهار این جنبش برامدند؛ به خصوص پس از آن‌که معلوم شد، به هیچ‌وجه نمی‌توان این جریان را-که در سایۀ احساسات به شدت روبه‌رشد جدائی‌طلبانه در جنوب- به صورت کامل نابود نمود. نقشۀ مهار جنبش جنوب، که توسط امریکا طراحی گردیده بود، همزمان با گسترش جنبش، گسترش یافته و متنوع می‌شد؛ چنان‌چه از تلاش‌های جدی برای برهم زدن یک‌پارچه‌گی آنان شروع تا پیگردهایی که به باز داشت و بعضاً به خشونت می‌انجامید.

این روند هم‌چنان ادامه داشت تا آن‌که امارات با استفاده از حضورش در پیمان عربی، نیروهای پیاده‌اش را وارد صحنه نمود. سپس با کشته شدن علی صالح، که نفوذ انگلیس در شمال یمن تضعیف گردید، حضور نظامی امارات به اوج خود رسید، زیرا انگلیس از این بیم داشت که مبادا حوثی‌ها با استفاده از خلای موجود، نفوذ خویش را در شمال گسترش دهند. بناءً با جدیت تمام به ایجاد و استحکام نیرو در جنوب اندیشید تا از آن به عنوان برگ برنده‌ای در حاکمیت بالای یمن استفاده نماید و اگر موفق نشود، اقلاً در جنوب یمن سهمی داشته باشد. به همین دلیل بود که با جدیت کامل در پی استحکام نفوذ در جنوب برامد، به ویژه با توجه به این‌که نمی‌توانست کاملاً به هادی منصور اعتماد نماید، زیرا عربستان سعودی بالای وی تسلط داشت. به این ترتیب، انگلیس با استفاده از امارات، به علاوۀ برگشت دادن نیروهای رئیس جمهور قبلی یمن-علی صالح که در اواخر سال 2017م توسط حوثی‌ها به قتل رسید- به سمت جنوب و قرار دادن آنان در صف نیروهای امارات علیه حوثی‌ها، به این مسئله توجه جدی نمود. صفحۀ انترنتی یمنی موسوم به ناس تایمز به تاریخ 5 فبروری 2018م با انتشار خبری گفت: «یک مسئول حکومتی یمن ادعاء نموده که طارق صالح، برادرزادۀ علی صالح در حال حاضر در یمن و زیر حمایت نیروهای امارات به سر می‌برد. برخی از منابع دیپلوماتیک نیز گفته‌اند که امارات سرگرم تلاش‌هایی جدی به منظور برطرف نمودن تحریم‌های اعمال شده علیه احمد فرزند علی صالح می‌باشند تا بتواند در بازی‌های آینده نقش سیاسی فعالی داشته باشد.»

عیدروس زبیدی فرمانده نیروهای شورای انتقالی جنوبی در اظهاراتی گفت: «ما از طارق صالح حمایت نموده و در شمال و سراسر خاک یمن، تا آزادی کامل صنعاء، در کنار او خواهیم ایستاد.» (منبع: کانال فرانس 24 ،30 جنوری 2018م) این اظهارات بیانگر آن است که انگلیس سرگرم یک بازی جدید در جنوب یمن بوده و تلاش دارد تا نفوذ خویش را با استفاده از مزدوران‌اش و اقارب علی صالح-که در نیروهای گارد ریاست جمهوری نفوذ دارند و هم‌چنین حزب کنگرۀ عمومی- در این منطقه استحکام بخشد. لازم به یادآوری است که نیروهای جدائی‌طلب توسط امارات حمایت شده و امارات در یمن توسط نیروهای هوایی و زمینی مشارکت دارد، در حالی‌که عربستان سعودی تنها با نیروهای هوائی‌اش سهم دارد.

4- به این ترتیب، انگلیس با استفاده از امارات تلاش دارد، صف جنبش جنوب را متفرق نموده و یا آن را به حاشیه براند و به جای آن جنبش جدیدی را ایجاد نماید که اوضاع این منطقه را در دست گیرد. هرچند انگلیس می‌دانست که امریکا به پیمانه‌ای زیادی تلاش دارد، جناح علی سالم بیض و علی ناصر را پشتیبانی نماید-از جملۀ این تلاش‌های امریکا می‌توان به پیشنهادهای کمک‌های ایران و هم‌چنین تسهیلاتی که مصر فراهم نمود، مانند گردهمایی جنبش جنوب در قاهره به رهبری علی ناصر محمد در سال 2014م؛ هم‌چنین تسهیلاتی که لبنان فراهم نمود، چنان‌چه بیروت از زمان پناهنده‌گی وی به عمان در سال 1994م و محرومیت‌اش از یک منبر رسانه‌ای در آن‌جا، پناهگاه و منبر رسانه‌ای وی به شمار می‌رود و هم‌چنین انتقال وی به ریاض همزمان با آغاز طوفان قاطع سعودی در سال 2014م و دریافت پول‌های بی‌شمار از آن- اما با وجود این‌که انگلیس از تمام این امور با خبر بود، باز هم تلاش نمود از طریق امارات بالای جناح علی بیض و علی ناصر تأثیر گذاشته و آن را به جانب خود بکشاند.

این‌که چرا انگلیس تصمیم گرفت از این جناح آغاز کند، دو دلیل دارد؛ اول: این‌که وی طبیعت خشن و متمایل به جنگ و نزاع‌های مسلحانه دارد. دوم: پیشینۀ دوستی‌اش با انگلیس، چنان‌چه این انگلیس بود که جبهۀ قومی وی را تشکیل داده و حکومت جنوب یمن را به وی تسلیم نمود. این بار نیز انگلیس‌ها خواستند، که با زنده نمودن خاطرات آن دوران در ذهن علی بیض، او را به خود نزدیک نمایند. پس از آن‌که عملیات پیمان عربی در یمن در سال 2015م آغاز گردید، انگلیس‌ها علی بیض را از عربستان سعودی به امارات انتقال دادند و تا کنون در "ابوظبی" به سر می‌برد، زیرا وی قبلاً در کشورهایی به سر می‌برد که وابسته به امریکا بود؛ چنان‌چه در حدود دو سال(2012 و 2013م) در لبنان به سر می‌برد و توسط ایران و حزب آن حمایت می‌شد؛ سپس به سعودی نقل مکان نمود که از آن‌جا به عنوان یکی از اعضای پیمان عرب وی را به جانب خود کشانید.

چنان‌که گفته شد، علی بیض در حال حاضر در ابوظبی به سر می‌برد و به شدت مورد احترام و تقدیر قرار می‌گیرد. همه می‌دانند که سالم بیض شخصیت متقلبی دارد، چنان‌چه زمانی‌که ریاست یمن جنوبی را در دست داشت، سروکارش با انگلیس بود؛ سپس در اوایل دهۀ نهم امریکا او را به جانب خود کشانید و وابسته‌گی‌اش به امریکا هم‌چنان ادامه داشت. علی بیض در میان کشورهای وابسته به امریکا رفت و آمد می‌نمود و اینک در امارات به سر می‌برد؛ تلاش‌ها جریان دارد که امریکا وی را به جانب خود بکشاند و بعید نیست که یک‌بار دیگر تغییر جهت دهد؛ اگر چنین شود، روابط وی با امارات متشنج خواهد شد. در هر صورت، در حال حاضر موقف وی به شورای انتقالی نزدیک‌تر است، چنان‌چه وی این شورا را در اظهاراتی توصیف نمود: «علی سالم بیض، معاون اسبق رئیس جمهور یمن اعلام می‌نماید که با فراخوان تشکیل "ساختار سیاسی جنوب یمن" موافقت داشته و آن را به فال نیک می‌گیرد.» وی یک روز پس آن با تشکیل این ساختار موافقت نمود که سه تن از والیان سه ولایت جنوبی با فراخوان صادره توسط والی عدن موافقت نمودند. بیض در اظهاراتی که توسط چینل "العربی الجدید" منتشر گردید، تأکید نمود که از این فراخوان با تمام توان پشتیبانی خواهد نمود و حرکت‌های مختلف سیاسی جنوب و شخصیت‌های مستقل را تشویق نموده تا با این فراخوان تعامل مثبت نموده و از حالت انتظار و بی‌اعتنائی بیرون آمده و وارد مرحلۀ جدید شوند. (منبع: تلویزیون العربی جدید 16 سپتمبر 2016م)

علی ناصر محمد نیز در این زمینه‌ها به علی بیض شباهت دارد، چنان‌چه او نیز گاهی طرف‌دار جدائی است و گاهی خواستار حکومت واحد در یمن، اما با شرایطی‌که خودش وضع می‌کند. علی ناصر در پاسخ به پرسشی‌که قبل از تهاجم علی صالح علیه حوثی‌ها در اواخر سال 2017م در مورد حل بحران یمن از وی صورت گرفت، گفت: «راه‌حل این است که حکومت وحدت ملی و توافقی تشکیل شود. عناصر اصلی دخیل در جنگ، اعم از حوثی‌ها و حکومت هادی، باید در جریان مرحلۀ انتقالی از مناصب رسمی‌شان برکنار شوند. سلاح‌های تمام طرف‌ها و احزاب باید جمع آوری شده و تسلیم وزارت دفاع شود، زیرا یمن نیاز به یک رئیس جمهور و یک حکومت و یک وزیر دفاع و روی آوردن به صندق انتخابات دارد.» (منبع: اهرام عربی 4 اکتوبر 2017م)

از تمام امور فوق چنین بر می‌آید که انگلیس‌ها توانسته‌اند با استفاده از امارات تا حدود زیادی روی این دو تن(علی بیض و علی ناصر) و جناح‌های مربوط به آنان تأثیر بگذارند، زیرا این دو تن مسئلۀ جدائی‌طلبی را به عنوان یک اساس ثابت و غیرقابل تغییر، آن‌چه که جنبش جنوب بر اساس آن تشکیل گردید، اتخاذ نکرده‌اند؛ بلکه این مسئله را در شرایط و اوضاعی‌که آنان را احاطه نموده بود، اتخاذ کرده اند.

5- اما جناح حسن باعوم یک جناح سیاسی، ایدیولوژیک و جدائی‌طلب بود. انگلیس‌ها متوجه شدند که هیچ یک از راه‌حل‌های فریبنده و اعمال زور، کارا نیست؛ بناءً تلاش نمودند به گونۀ مرموز یعنی بدون کدام فیصلۀ رسمی، وی را وادار کنند تا در عمان اقامت کند. دلیل این‌که باعوم به عمان رفت، این بود که عمان طوری تظاهر می‌نمود که انگار هیچ رابطه‌ای با انگلیس نداشته و فعالیت‌هایش از قبل طراحی شده نیست. انگلیس با استفاده از مزدوران عمانی‌اش بالای حسن باعوم فشار آورد و وی را وادار نمود تا در شهر صلاله‌مان برای مدت طولانی سکونت کند. با دور نگهداشتن مرد درجه اول امریکا در جنبش جنوب، جریان‌های وابسته به امریکا در جنوب تا حد زیادی تضعیف شدند و انگلیس این فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از امارات به شدت تلاش نمود تا جنبش موازی با جناح باعوم در جنوب ایجاد نماید تا در قضیۀ جنوب یمن دست بالاتری داشته باشد.

انگلیس‌ها دنبال فرد مناسبی برای رهبری این جنبش جدید و وابسته به خود بودند تا این‌که گمشدۀ شان را در شخصی به نام عیدروس زبیدی یافتند. عیدروس زبیدی یکی از رهبران سرشناس جنبش جنوبی و بنیان‌گذار حرکت جدائی‌طلب تعیین سرنوشت در سال 1996م می‌باشد. هادی رئیس جمهور یمن به دلیل نزدیکی زبیدی با انگلیس، وی را به تاریخ 7 دسمبر 2015م به صفت والی ولایت عدن مقرر نمود و این‌کار درست چند ماه پس از راه‌اندازی عملیات طوفان قاطع توسط سعودی در ماه مارچ 2015م صورت گرفت که خود بیانگر اعتماد مزدوران انگلیس به وی می‌باشد. عدروس زبیدی در عدن موفقیت‌های زیادی را به دست آورد، چنان‌چه وی توانست جریان برق این ولایت را مجدداً فعال نماید، ملیشه‌های مسلح را از ولایت بیرون راند، با حوثی‌ها جنگید و با پیش نهادهای ولد شیخ نمایندۀ سازمان ملل، که وابسته به امریکا بود، به شدت مخالفت نمود و به همین دلایل بود که به صفت یکی از والی‌های موفق شهرت پیدا نمود.

زبیدی به دلیل پشتیبانی مالی و نظامی علنی و مستقیم امارات، به این موفقیت‌ها دست یافت؛ وی به عنوان شخصیت سیاسی برجسته و رقیب سرسخت و تاریخی حسن باعوم در جنبش جنوب عرض اندام نمود و دلیل این برجسته‌گی و شهرت وی به چند مسئله بر می‌گردد؛ نخست: این‌که وی در جنگ داخلی سال 1994م به صفت مبارز شرکت داشته و در حرکت‌های جدائی‌طلبانه از همان بدو شروع این حرکت‌ها، به صفت رهبر پرتلاش نقش داشته. دیگر این‌که از زمان تبعیداش به جیبوتی در سال 1994م با حکومت علی صالح درگیر بود. به علاوۀ موفقت‌هایی که زبیدی به عنوان والی عدن و جنگ علیه حوثی‌ها به دست آورد، نکتۀ دیگر این‌که زادگاه وی منطقۀ ضالع می‌باشد و این منطقه مرکز ثقل جنبش جنوب به شمار می‌رود.

عیدروس زبیدی از نظر نظامی به علی هانی بن بریک، مؤسس نیروهای کمربند جنوبی وابسته می‌باشد، کسی‌که خود در جنوب به وابسته‌گی‌اش به امارات مشهور می‌باشد. ساسه پوست به تاریخ 2 نومبر2017م در بخشی از یک گزارش‌اش در مورد هانی بن بریک چنین می‌نویسد: «هانی بن بریک نخست به صفت یک مبارز  علیه حوثی‌ها در یمن عرض اندام نمود؛ سپس امارات با اعمال فشار وی را به عنوان وزیر وارد عرصۀ سیاست نمود، زیرا امارات به دلیل کمک‌های سخاوت‌مندانۀ ابوظبی در یمن نفوذ دارد. بن بریک جریانی را زیر نام نیروهای "کمربند امنیتی" ایجاد نمود و این جریان ملیشه‌هایی بودند که به گونۀ علنی توسط دولت امارات در جنوب یمن پشتیبانی می‌شدند.»

دلیل شهرت و موقف زبیدی و بریک در جنوب از این قرار بود. اما از آن‌جایی که این دو تن در حکومت هادی نیز سهم داشتند و همه می‌دانند که هادی وابسته به انگلیس است و به همین دلیل آنان نمی‌توانند در میان جنبش جنوب از شهرت مردمی برخوردار گردند. بناءً نخستین گام این بود که باید هر دو از حکومت هادی اخراج شده و طوری وانمود شود که انگار با هادی و حکومت‌اش اختلاف دارند، تا این باعث شود مردم جنوب، دور آنان، به ویژه دور زبیدی جمع شده و جنبش جدید جنوب را تشکیل دهند که دقیقاً چنین هم شد.

6- رئیس جمهوری یمن به تاریخ 27 اپریل 2017م با صدور فرمانی عیدروس زبیدی والی عدن و هم‌چنین هانی بن بریک وزیر دولت را از مناصب‌شان برکنار نموده و دستور داد تا هانی بن بریک تحت بازجویی قرار گیرد. هزاران تن از ساکنان شهر جنوبی عدن برای تقبیح و اظهار مخالفت با این تصمیم رئیس جمهور دست به تظاهرات گسترده زدند. شماری از جناح‌های وابسته به جنبش جنوب به تاریخ 4 می 2017م با صدور اعلامیه‌ای اعلام نمودند که آنان به عیدروس زبیدی صلاحیت می‌دهند تا کتله‌ای را جهت اداره و نماینده‌گی از جنوب تشکیل داده و در راستای تحقق اهداف و خواست‌های آنان فعالیت نماید؛ به علاوۀ این‌که به وی صلاحیت عام و تام داده می‌شود تا به منظور عملی شدن بندهای این اعلامیه، هر آن‌چه را لازم می‌بیند اتخاذ نماید.

درست یک هفته پس از آن‌که جنبش جنوب، زبیدی را مؤظف نمود تا رهبری سیاسی جدیدی را به منظور اداره و نماینده‌گی از جنوب تشکیل دهد، زبیدی به تاریخ 11 می 2017م از شهر عدن اعلان نمود که به علاوۀ عضویت 26 تن دیگر در این هیأت خوداش رئیس هیئت شورای انتقالی جنوب بوده و بن بریک را به صفت معاون خویش برگزیده است. زبیدی برای ابراز حضور و رقابت با علی باعوم، بیرق سابق یمن جنوبی را در کنار خود گذاشته و صحبت می‌نمود. زبیدی در سخنان تلویزیونی‌اش، در حالی‌که بیرق دولت سابق یمن جنوبی را در کنارش گذاشته بود، گفت: «به دلیل اعلامیۀ تاریخی عدن، رهبری سیاسی جنوب زیر نام هیئت ریاست شورای انتقالی جنوب، با افتخار تشکیل گردید.» وی افزود که هانی بن بریک به عنوان معاون رئیس این شوری و 26 تن دیگر به عنوان اعضاء شروع به فعالیت خواهند نمود. او ابراز داشت که: «هیئت ریاست شورای انتقالی جنوب مسئولیت دارد، اقدامات لازم برای تأسیس هیئت شورای انتقالی جنوب را روی دست گرفته و به نماینده‌گی از جنوب یمن در داخل و خارج شروع به فعالیت نماید.» (منبع:  شبکۀ CNN  عربی 11 می 2017م)

به این ترتیب بود که زبیدی و بن بریک، در حقیقت امارات و انگلیس، صلاحیت تشکیل رهبری جنوب را به صورت کامل در اختیار گرفتند. والیان را رئیس جمهور یمن تعیین می‌کند، که خود نیز از افراد حلقۀ وابسته به انگلیس می‌باشد و هم‌چنین سایر رهبران اعضای شورای انتقالی همه از طرف‌داران آن می‌باشند، بلکه حتی توانستند شماری از افراد جناح باعوم را مانند علی سعدی و ناصر خبجی نیز با خود یک‌جا کنند؛ هرچند برای مدت کوتاهی اند و اگر چهرۀ شان افشاء شود، از این جمع بیرون روند و یا بیرون کرده شوند و یا شاید هم این راهی به سوی جلب و جذب آنان باشد.

بنابر این، می‌توان گفت که انگلیس به دلایل زیر مسئلۀ جنبش جنوب را تا اندازه‌ای زیادی بر محور مزدوراش عیدروس زبیدی یک طرفه نموده است: تسلط تقریباً همه‌جانبه بالای شورای انتقالی به ریاست عیدروس زبیدی در عدن، برخورداری از نیروهای نظامی نسبتاً بزرگ به رهبری بن بریک در سایر ولایات جنوب، حتی در ولایت مأرب، جمع شدن والیان ولایات جنوب در اطراف رهبری عیدروس زبیدی، طرف‌داری مسئولین سابق دولت جنوب از اشتراکی‌ها-مانند علی سالم بیض که بسیار زود از زبیدی اعلان طرف‌داری نمود- تأیید طارق فضلی و جریان وابسته به وی-که به علاوۀ نفوذ قبیلوی که در ابین دارد- چهرۀ اسلامی نیز به شمار می‌رود و سر انجام حمایت مالی، سیاسی و نظامی دولت امارات از زبیدی. در صورتی‌که اوضاع سیاسی به همین منوال ادامه پیدا کند، به ویژه حضور سنگین امارات در جنوب، در این صورت تسلط انگلیس به همین شکل ادامه خواهد یافت.

7- اما امریکا به تأخیراش پی برده و اظهار ناراحتی نمود. آن‌چه بیانگر ناراحتی امریکا از تشکیل شورای انتقالی است، این است که ولد شیخ نمایندۀ جهانی‌اش با تشکیل این شورا مخالفت نمود. یک منبع آگاه خبر داده که اسماعیل ولد شیخ نمایندۀ سازمان ملل به یمن با ارسال نامه‌ای به عیدروس زبیدی والی برکنار شدۀ عدن، وی را به دلیل اعلان تشکیل شورای انتقالی به منظور جدائی جنوب، مستقیماً تهدید نموده است. منبع یادشده افزوده که ولد شیخ با زبیدی دیدار نموده و وی را مستقیماً تهدید نموده که در صورت اصرار بر تداوم شورای اعلان شده با خطر مواجه خواهد شد. ریاست جمهوری یمن، شورای همکاری خلیج، گروه حوثی‌ها و بسیاری دیگر از داخل جنبش جنوب با این شورا مخالفت نموده اند. ولد شیخ خطاب به زبیدی گفته که در صورت تداوم این شورا، سازمان ملل متحد و شورای امنیت جهانی وی را در لیست کسانی قرار خواهد داد که در پی برهم زدن روند صلح و عملی شدن فیصلۀ شماره 2216 منتشر شده در فصل هفتم می‌باشد و در این صورت با وی مانند حوثی‌ها و صالح، یعنی به صفت متمرد برخورد خواهد شد. (منبع: خبرگزاری روسیه امروز 14 می 2017م)

به نظر می‌رسد امریکا به وخامت اوضاع پی‌برده و بالای عمان فشار آورده که باعوم را آزاد نماید. پس از آن‌که عمان باعوم را آزاد نمود، وی فعالیت‌های قویی را علیه شورای انتقالی، که توسط حمایت دولت امارات تشکیل گردیده آغاز نمود، که بیانگر مظهر بزرگی از کشمکش امریکا و انگلیس در یمن می‌باشد. روشن است که اقدامات باعوم علیه شورای انتقالی توسط عربستان سعودی حمایت می‌شود، زیرا نخستین کنفرانس شورای جنبش انقلابی به رهبری وی به تاریخ 17 اگست 2017م در شهر عدن و زیر نظر سعودی‌ها برگزار گردید. در این کنفرانس شش‌صدتن از وابسته‌گان به سعودی حضور داشته و دولت امارات را متهم نمودند که جنوب یمن را اشغال کرده است. در بیانیۀ منتشر شده از این کنفرانس، چنین گفته شده: «ما با قاطعیت تمام سوء استفاده از احساسات مردم خویش در جنوب و پخش و نشر دروغ و سوء استفاده از احساسات آنان را به هدف کسب تأیید مردمی و تحرک بر خلاف ارادۀ مردم در جنوب رد نموده و آن را تقبیح می‌کنیم. تأکید می‌کنیم که حسن باعوم رهبر و رئیس شورای عالی جنبش انقلابی و رهبر و رمز وحدت جنوب بوده و ما به وی افتخار می‌کنیم. آن‌چه امروزه در جنوب یمن جریان دارد، در حقیقت کشمکش داغی است که نیروهای خارجی در آن دخیل می‌باشند. نیروهایی مانند دولت امارات عربی، که به منابع اقتصادی جنوب چشم دوخته و تلاش دارد، سرنوشت و رویکردهای مردم ما را در اختیار گرفته و سپس مبالغ ناچیزی را به یک مشت افرادی بدهد که آنان را وابسته به خود نموده است.» (منبع: تلویزیون عدن فردا 17 اگست 2017م) این بدان معنی است که گروه باعوم علناً با امارات سر دشمنی گرفته و از آن می‌خواهد پایش را از یمن بیرون کند. چنان‌چه کنفرانس باعوم، طرف‌داران زبیدی را متهم به وابسته‌گان امارات نمود که مقدار ناچیزی از منافعی‌که امارات به دست می‌آورد، نصیب آنان می‌شود.

دومین کنفرانس گروه مربوط به باعوم به تاریخ 11 نومبر 2017م در عدن برگزار گردید. در بیانیۀ پایانی دومین کنفرانس شورای جنبش انقلابی باعوم، که  تلویزیون عربی جدید به نسخه‌ای از آن دست پیدا نموده بود، چنین گفته شد: «ما از تمام دولت‌هایی سهیم در آن‌چه که پیمان مشترک عربی نامیده می‌شود، می‌خواهیم تا در خصوص دشمنی شان با شورای عالی جنبش جنوب با ما مستقیماً وارد گفتگو شوند؛ البته بعد از آن‌که تمام نیروهای شان را از سرزمین ما بیرون کنند. لازم به یاد آوری است که ما به شدت علاقه‌مند حفظ روابط اجتماعی و دینی خویش با این دولت‌ها بوده و حریص استیم تا این روابط هم‌چنان حفظ گردد.» این شورا که توسط باعوم ریاست می‌شود، پیمان مذکور را "پیمان دولت‌های اشغالگر" نامیده و می‌افزاید: «تأکید می‌کنیم، ما حق کامل داریم که در تعامل خویش با اشغالگران از هر راه و امکانات مشروع در زمان و مکان مناسب و بر اساس منافع ملی خویش استفاده نمائیم.» در بیانیۀ مذکور تأکید شده است که: «هرگونه مذاکرات و راه‌حلی‌که قضیۀ جنوب و نمایندۀ قانونی آن را استثناء قرار دهد، هرگز موفق نخواهد شد؛ زیرا نماینده گان قانونی جنوب کسانی استند که جنبش را از همان روز نخست تشکیل آن رهبری نموده اند و نه کسانی‌که بر اساس تصادف وارد میدان شده و یا توسط پول و یا هم بیگانه‌گان اشغالگر به صحنه آورده شده اند.» (منبع: تلویزیون عربی جدید 11 نومبر 2017م) اگرچه در این بیانیه از پیمان عربی نام برده شده، اما هدف اصلی آن دولت امارات است؛ زیرا این کنفرانس به حمایت عربستان سعودی راه اندازی گردیده بود.

8- خلاصۀ این که: پس از آن‌که علی سالم بیض و علی ناصر محمد در سال 1994م شکست خوردند و علی صالح بالای جنوب یمن تسلط پیدا نموده، مردم جنوب را به حاشیه راند و بسیاری از نظامیان آن را زیر فشار قرار داد، از آن روز به بعد حرکت‌های مخالف گوناگونی قدعلم نموده و این روند تا امروز ادامه دارد که برجسته‌ترین آن سه حرکت زیر است:

1- جنبش جنوب جناح علی سالم بیض، که پیوسته در حال تغییر رویکرد می‌باشد، گاهی با امریکا و مزدوران‌اش همکاری می‌کند و گاهی طرف دار انگلیس و مزدوران آن می‌باشد.

2- جنبش جنوب جناح حسن باعوم، که توسط امریکا و مزدوران آن، به ویژه ایران حمایت می‌شود.

3- جنبش جنوب جناح زبیدی، که توسط انگلیس و مزدوران آن، به ویژه امارات حمایت می‌گردد.

مهم‌ترین تحولات و واقعیت‌های جاری در یمن را به گونۀ فوق بررسی و بیان نمودیم؛ اما آن‌چه که در اخیر باید تذکر داد، این است که آن‌چه دردآور و سخت آزاردهنده است، این است که کفار استعمارگر ابزار فرسودۀ خویش را-که متأسفانه از فرزندان خودمان استند- تربیت نموده و می‌فرستند تا باعث خون‌ریزی در یمن و غیریمن شده و منافع کفار را تأمین نمایند. آنان برخی امور و مسائل را فراموش کرده‌اند و یا خود را در مورد آن به فراموشی زده‌اند-اگر لحظه‌ای سر به گریبان فروبرده و بیندیشند- قطعاً به خاطر رفتار زشت و غلط خویش خون از دیده‌گان فروخواهند ریخت؛ زیرا الله توانا و مقتدر به شدت از قرار گرفتن مسلمان در کنار کفار ظالم منع نموده و هشدار داده که چنین کاری فرجام‌اش آتش جهنم خواهد بود:

﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾

[هود: 113]

ترجمه:و به كسانىكه ستم كرده‏اند، متمايل مشويد كه آتش(دوزخ) به شما مى‏رسد و در برابر الله(سبحانه وتعالی) براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام يارى نخواهيد شد!

هم‌چنین رسول الله صلی الله علیه وسلم خون‌ریزی ناحق را سخت‌تر از نابودی تمام جهان در نزد الله سبحانه وتعالی خوانده است ترمذی از حضرت عبدالله بن عمرو روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَزَوَالُ الدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ»

ترجمه:: نابود شدن دنیا آسانتر است در نزد الله(سبحانه وتعالی) از کشتن یک مردم مسلمان.

چه رسد به این‌که این قتل‌ها به خاطر تأمین منافع کفار استعمارگر باشد. بدون شک چنین کاری جنایتی بس بزرگ است که هیچ جنایت دیگری به قباحت آن نمی‌رسد.

﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾

[انعام: 124]

ترجمه: از سوی الله(سبحانه وتعالی) هرچه زودتر خواری و رسوائی(در دنيا) نصيب كسانی می‌گردد كه بزهكاری پيش می‌گيرند، و عذاب سختی(در آخرت) به سبب نيرنگی كه می‌ورزند، بهرۀ ايشان می‌شود!

اما با وجود این همه، باز هم فراموش نمی‌کنیم؛ یمنی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را سرزمین ایمان و حکمت خوانده، هرگز عاری از مردان مؤمن، صادق و مخلصی نخواهد شد که در کمین مزدوران و وابسته‌گان کفار استعمارگر نشسته و پرده از نفاق و غلامی آنان بر می‌دارند و سر انجام یمن را به خواست الله سبحانه وتعالی تبدیل به دارالاسلام خواهند نمود که رایه و لوای اسلام در قالب دولت خلافت راشده بر فراز آن به اهتزاز در آمده و عزت و شوکت از دست رفتۀ آن را به آن برخواهند گرداند و فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم یک بار دیگر در حق آن مصداق پیداخواهد نمود. آن جا که در حدیثی به روایت امام بخاری رحمه الله از حضرت ابی هریره رضی الله عنه می‌فرماید:

«أَتَاكُمْ أَهْلُ الْيَمَنِ هُمْ أَرَقُّ أَفْئِدَةً وَأَلْيَنُ قُلُوبًا الْإِيمَانُ يَمَانٍ وَالْحِكْمَةُ يَمَانِيَةٌ»

ترجمه:مردم یمن نزد شما خواهند آمد که دلهای نرم دارند. ایمان، ایمان یمنیان است و حکمت، حکمت یمنی.

دوم جمادی الثانی 1439هـ.ق

24 فبروری 2018م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما، در حفظ الله متعال بوده باشید! دو پرسش دارم که قرار ذیل می‌باشند:

۱- وقتی‌که نطفۀ مردی با نطفۀ زن(همسرش) یک‌جا گردد و در لابراتوار آزمایش گردد، بعداً آن نطفۀ بارور جهت حامله گردیدن به رحم زن دیگری‌که بنابر سببی از حمل گرفتن به طور عادی عاجز بوده باشد، گذاشته شود، آیا چنین کاری جائز است یا خیر؟

۲- اگر آن زن همسر دوم این مرد بوده باشد، چه اشکالی دارد؟ آیا کدام حالت وجود دارد که این کار جائز بوده باشد؛ مثلاً اگر همسر دومی از انتقال نطفۀ بارور خود به همسر اولی شوهرش امتناع ورزد، شوهر همسر دوم‌اش را تهدید به طلاق نماید؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

گرفتن نطفۀ شوهر همراه نطفۀ(تخمه) زن و بعد از بارور ساختن آن در آزمایشگاه و انتقال آن در رحم زنی دیگر، جواز نداشته و حرام می‌باشد؛ زیرا واجب این است که آن نطفۀ بارور شده به خود آن زن(مادری‌که صاحب آن است) باز گردانیده شود، و دلیل این مدعاء پیوست بودن کلمۀ(والدات) به کلمۀ(اولادهن) در قرآن کریم می‌باشد؛ چنان‌چه الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ﴾

[بقرة: ۲۳۳]

ترجمه: مادران، اولادهایشان را شیر بدهند.

بناءً مادر طفل به دنیا می‌آورد و طفل اولاد او می‌باشد. بنابر این، برای زن جایز نیست که غیر از اولادش را به دنیا آورد. در جای دیگر الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾

[نحل: ۷۸]

ترجمه: الله(سبحانه وتعالی) شما را از شكمهای مادرانتان بيرون آورد.

و هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾

[مجادله: ۲]

ترجمه: هر آینه مادرانشان تنها زنانی هستند كه ايشان را زائيده‌اند.

با در نظر داشت آیات قرآنی، مادر است که تولد می‌نماید؛ پس برای مادر جایز نیست که به غیر از اولادش، کسی را تولد نماید که مادر او نمی‌باشد. بناءً هیچ حالتی وجود ندارد که مرتکب شدن این حرام جائز بوده باشد، و لو اگر زن این‌کار را ننماید، تهدید به طلاق و یا چیز دیگری گردد؛ زیرا حق همان چیزی است که باید از آن پیروی شود؛ نه از چیز دیگر، و کسی‌که زن را در این حالت تهدید می‌نماید، به گناه رو آورده است.

خلاصۀ سخن این‌که: وقتی‌که تداوی چنین اقتضاء نماید که تخمۀ زن با نطفۀ شوهرش در آزمایشگاه بارور شود، پس واجب است که آن تخمۀ بارور شده به رحم همان زن، که صاحب آن تخمه است، گذاشته شود، نه در رحم زن دیگر؛ اگرچه آن زن، همسر دوم این مرد باشد؛ در غیر آن چنین کاری حرام می‌باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

پس از عملیات "سپر فرات" و کوتاهی اردوغان در حق حلب، که تسهیلات تسلط نظام بشار را به آن فراهم کرد، شاهد آرام گرفتن نسبی اقدامات اردوغان در سوریه بودیم. ولی از شنبه مورخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م مجدداً عملیاتی را تحت نام "غصن زیتون(شاخۀ زیتون)" به شهر "عفرین" با توپخانه و حملات هوایی به راه انداخت. چنان‏چه در اعلامیه‏ای که رئیس ستاد ارتش ترکیه به روز یک‏شنبه به نشر رسانده بود، آمده است: «عملیات شاخۀ زیتون، که دیروز شنبه آغاز یافت، با طرحی‌که در نظر گرفته شده است، هم‏چنان ادامه خواهد داشت.» (منبع: تُرک پرس، مؤرخ ۲۱ جنوری ۲۰۱۸م) در پس عملیات شاخۀ زیتون که اکنون نیز جریان دارد، چه چیز نهفته است؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

پیش از آن‏که به تحلیل آن‏چه جریان دارد، بپردازیم، باید به یک امر مهم توجه کنیم و سیاست کنونی ترکیه نیز به محور آن می‏چرخد، که در روشنائی آن، عملیات، رفتار و تصریحات اردوغان را می‏توان درک نمود و آن این‏که اردوغان به‏شکل واضحی طرف‏دار امریکاست و انتظار دارد با این خوش‌خدمتی‌هایش، امریکا از بقای حکومت‌اش حمایت کند؛ چنان‏چه وی را به قدرت رساند. دلیل آن‏هم آن‏چه است که روزنامۀ صباح، طرف‏دار دولت ترکیه، به‏تاریخ ۱۸ اپریل ۲۰۱۷م به نشر رسانده بود: «شب گذشته رئیس جمهور امریکا در تماسی تلیفونی همراه اردوغان، همتای ترکی خود، نتایج همه‏پرسی اصلاحات قانون اساسی و نظام ریاستی ۱۶ اپریل را تبریک گفته و افزود که وی شخصاً این همه‏پرسی را از نزدیک تعقیب نموده و اردوغان به خوبی توانسته از پس این کار بر آید و برای اردوغان گفت: من به دوستی دو طرفۀ‌مان اهمیت زیادی قائل شده و کارهای زیادی است که باید باهم انجام دهیم.»

به این ترتیب سیاست کنونی اردوغان در سوریه همکاری برای تطبیق طرح‏های امریکاست چنان‏چه می‏خواهد پایه‏های نظامرا تحکیم بخشیده و بر گروه‌های مخالف بشار فشار آورد تا از مناطقی‏که به بشار حیاتی است، عقب‌نشیننی کنند. دیری نمی‏گذرد که اردوغان مخالفان بشار اسد را در حلب با صحنه‌سازی و تزویر قضایاء، توانست که مخالفان را مجاب کند؛ به‏جای این‏که در مناطق خویش به‏منظور جلوگیری از ورود نظام در آن بجنگند، و وقتی‏که رژیم بشار متوجه حلب بود و تمام تمرکزش را برای هجوم‌آوری به آن شهر مبذول کرده بود، از این مناطق عقب‌نشینی کنند و به این ترتیب اردوغان به رژیم قدرت بخشید تا حلب ‏را به تسخیر خود در آورد. این‌همه به خاطر نبرد "سپر فرات" بود. باید دانست که نبرد "سپر فرات" با اشارۀ امریکا آغاز شد.

ترکیه در سال ۲۰۱۶م به اشارۀ امریکا در منطقۀ طرابلس داخل شد؛ چنان‏چه "جوزف بایدن" معاون رئیس جمهور پیشین امریکا به انقره سفر نموده و از یگان‌های مدافع خلق(Y P G) خواست تا در برابر نیروهای ترکی که تحت نام "سپر فرات" می‏جنگند، عقب‌نشینی نمایند. ما در پاسخ به سوال تاریخی ۲۵ سپتمبر ۲۰۱۶م گفته بودیم: «به‏خاطر این‏که امریکا در نقشه‏ای که به حلب دارد، نیاز است تا مجدداً این شهر محاصره گردد و در دو محور امریکا تلاش نمود که محاصره را به آن برگرداند؛ اول: داخل کردن ارتش ترکیه به شمال سوریه و ابتداء ترکیه به نام درع فرات(سپر فرات) به طرابلس داخل شده و انقلابیون طرف‏دار خویش را برای مبارزه با داعش از جنوب حلب فراخواند؛ یعنی تضعیف جبهات واقعی جنگ در حلب و تشکیل جبهات جدید برای جنگ داخلی و این‌که انقلابیون را از جبهۀ جنگ اصلی، که حلب است، دور نگهدارد. ...»

و به این ترتیب اردوغان گروه‏های طرف‏دار خویش را عقب‌نشینی داد تا در منطقه "الباب" بجنگند و به استثنای اندکی از مؤمنان، حلب تقریباً از مقاومت خالی گردیده و اکثر گروه‌ها با ندای اردوغان تحت نام "سپر فرات" لبیک گفته و از حلب خارج شدند، و اردوغان باز هم این خیانت را تکرار می‏کند. این اقدامات هنوز هم پابرجاست و آخرین بار-نه برای بار آخر- نظام سوریه را قادر ساخت تا به مناطق مهمی از ادلب تسلط یابد؛ چون گروه‌های انقلابی‏ای‏ که تحت اوامر ترکیه قرار دارند، محل اصلی نبرد ادلب-جایی‌که نظام در هماهنگی با امریکا با تمام توان در حال پیشروی است- را به فراموشی سپرده و تمرکزشان را به عفرین نموده اند. امریکا به ترکیه بهانه داد که گویا به‏خاطر منع تجهیز نیروهای جدید طرف‏دار امریکا، روابط ترکیه و امریکا، به تیره‏گی گرائیده است.

باید توجه داشت که امریکا از طریق ترکیه به سوریه وارد شد و تنظیم‏های مزدور خود از جمله یگان‏های مدافع خلق متشکل از اکثریت نیروهای دموکراتیک سوریه- را از طریق میدان هوایی انجرلیک مسلح نمود. این چنین است که اردوغان سناریوی "سپر فرات" که توسط آن تسهیلات ورود نظام به حلب را فراهم کرد، تکرار می‏کند و هم‏چنان توسط صحنه‌سازی "شاخۀ زیتون" می‏خواهد موانع سر راه ورود نظام به ادلب را بردارد؛ چون دقیقاً نظام سوریه وقتی به‏طرف ادلب روان بوده و به دروازه‌های فرودگاه "ابوضهور" رسیده بود که اردوغان جنگ را به عفرین سمت و سو داد و در حدود ۲۵ هزار تن از مخالفان نظام نیز ترکیه را در این جنگ همراهی می‏کنند. چنان‏چه "یاسر عبدالرحیم" یکی از رهبران گروه "فیلق الشام" تأکید داشت: «در حدود ۲۵ هزار تن از جنگ‏جویان "ارتش آزاد سوریه" در عملیات عفرین سوریه شرکت ورزیدند. (منبع: روسیه امروز ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

این عملیات با اطلاع و توافق امریکا صورت گرفته است، چنان‏چه مولود چاووش اوغلو وزیر خارجه ترکیه تصریح نمود: «بحران سوریه و مسئلۀ یگان‌های مدافع مرزی را در شام دوشنبه ۱۵ جنوری ۲۰۱۸م در کانادا، همراه جیمز ماتیس وزیر دفاع امریکا به بحث گرفته و تذکر داد که در حاشیه "جلسۀ بین‌المللی وزراء در مورد امنیت و ثبات شبه‌جزیره کره" در ونکوور کانادا، شام سه شنبه ۱۶ جنوری ۲۰۱۸م همراه تیلرسون وزیر خارجه امریکا نشست داشته است. چاووش اوغلو افزود: «وزیر دفاع امریکا از ما خواسته است، اخباری را که در خصوص ایجاد اردوی جدید در شمال سوریه به نشر می‏رسد، باور نکرده و تأکید نموده است که وی شخصاَ اوضاع را تعقیب نموده و همراه ما در این خصوص در تماس خواهد بود.» (منبع: خبرگزاری آناتولی تاریخ ۱۷ جنوری ۲۰۱۸م)

از تصریحاتی‏که در دو روز گذشته از سوی امریکا صورت گرفته دانسته می‏شود که شاخۀ زیتون، موضوع عفرین و تحرکات اردوی ترکیه و لشکر آزاد سوریه همه به رضایت کامل امریکا و روسیه که اصلاً خود روسیه نیز به همکاری امریکا وارد سوریه شد، صورت گرفته است و دلیل آن‏هم تصریحات ذیل می‏باشد:

بر اساس گزارش‏های الجزیره: «جمعۀ گذشته حملات نظامی ترکیه در مراحل ابتدایی با بمباردمان شدید در مناطقی معین از عفرین با سرعت رو به افزایشی آغاز یافت. این حملات که با عقب‌نشینی نیروهای نظامی روسیه از عفرین و اطراف آن هم زمان بود، نورالدین جانیکلی وزیر دفاع ترکیه از آن به عنوان "آغاز حملۀ واقعی" یاد نمود.» شبکۀ تلویزیونی عربی جدید از منبع آگاه تُرکی نقل کرد که: «پیشنهاد دیگری بر تسلط یافتن به شهر در مقابل توافق بین انقره و مسکو به نحوه اداره کردن آن صورت گرفته است. دولت ترکیه بازسازی مناطق زیادی را از درع فرات و مؤفق شدن کنفرانس سوچی را به شکلی‌که بالای مخالفان فشار آورد تا در آن حضور یابند، به‏دوش گرفته است؛ در حالی‏که روسیه اصرار دارد تا پس از تسلط یافتن به شهر، این شهر به دولت سوریه واگذار گردیده و هیچ‏گونه نیروی مخالفین در آن باقی نماند. علاوه بر آن، به نظام سوریه اجازه داده شود تا در ولایت ادلب بیشتر پیشروی کند.»

در عین حال، نورالدین جانیکلی وزیر دفاع ترکیه روز گذشته در مصاحبۀ تلویزیونی تأکید کرد که: «می‏دانیم که روسیه به شکل زیادی نظام را حمایت می‏کند.» اما راجع به انتظارهایی که ترکیه از عملیات دارد، منبع آگاه ترکی به عربی جدید گفت: «انتظار می‏رود که حداقل این عملیات پنج الی شش ماه را دربر گیرد.» وی هم‏چنان اشاره نموده گفت: «راه های دیپلوماتیک همراه واشنگتن قطع نشده است.» (منبع‌: ‌العربی الجدید، ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م)

در اعلامیه‏ای وزارت خارجه روسیه گفت: «در ۲۰ جنوری نیروهای نظامی ترکیه به عفرین شمال غرب سوریه حمله نمودند. مسکو راجع به این معلومات نگران است، با توجه به این‏که از نزدیک تعقیب می‏کند.» این وزارت‏خانه اضافه نمود که: «بر اساس حفظ تمامیت ارضی کشور و احترام به حاکمیت آن، روسیه هنوز هم خود را به موضع گذشته خویش که تلاش برای یافتن راه‏حل در کشمکش سوریه بود، پای‌بند می‏داند.»  (منبع: روداو، ۲۰ جنوری ۲۰۱۸م)

امریکا می‏خواهد که عملیات نظامی ترکیه در زمان و محدودۀ معین بوده و تشویق به خویشتن‏داری و حفظ زنده‏گی غیر نظامیان نمود. هدر ناورت سخنگوی وزارت خارجه امریکا گفت: «ما ترکیه را به خویشتن‏داری، تضمین محدودیت زمانی و جغرافیایی عملیات و حرص به عدم زیان زدن به غیر نظامیان، تشویق می‏کنیم.» جیمز ماتیس وزیر دفاع امریکا بر این تأکید داشت که: «ترکیه پیش از حمله به عفرین به ما اطلاع داده و اشاره نمود که راجع به تحولات اوضاع سوریه همراه ترکیه در تماس است.» هدر ناورت هم‏چنان افزود: «سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه همراه همتای امریکایی خویش ریکس تیلرسون اجراآتی را که به هدف اطمینان از ثبات در شمال کشور است،‌ با هم به بحث گرفتند.» وزیر خارجه ترکیه همراه همتای امریکایی خویش در رابطه به این عملیات نظامی بحث نمودند؛ مگر از آن‏چه که بین این دو تن تبادله شده، چیزی در دست نیست. (منبع: بی بی سی عربی، ۲۲ جنوری ۲۰۱۸م)

ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا گفت: «کشورش امیدوار است با همکاری برای پاسخ‏گویی به نیازمندی‌های امنیتی انقره، در شمال غرب سوریه منطقۀ امن ایجاد کند.» جنرال جوزف واتل فرمانده ستاد مرکزی ارتش امریکا تأکید کرد کهترکیه از عملیات عفرین کشورش را به‏جریان قرار داده و اشاره نمود که این شهر در محدودۀ عملیات نظامی امریکا قرار ندارد. و وزارت دفاع امریکا، با در نظر داشت درک نگرانی‏های امنیتی ترکیه در منطقه، آن کشور را به عدم افزایش تنش فرا خواند. (منبع: روسیه امروز، ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

فرمانده ستاد مرکزی ارتش امریکا نیز گفته است که ترکیه ایشان را از عملیات نظامی شهر عفرین سوریه مطلع نموده و در عین حال تأکید بر این نمود ‏که این شهر در محدودۀ عملیات نظامی امریکا قرار ندارد. وی که در کنفرانس مطبوعاتی سخن می‏راند افزود: «کشورش توجه خاصی به منطقه عملیات ترکیه ندارد.» (منبع: قدس،۲۱ جنوری ۲۰۱۸م)

ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا گفت: «کشور‏ش امیدوار است، به منظور پاسخ‏گویی به نیازمندی‌های امنیتی ترکیه همراه این کشور به‏خاطر ایجاد منطقۀ امن در شمال غربی سوریه کار کند.» این اظهارات را که در روز سوم عملیات "شاخۀ زیتون"-عملیاتی‏که نیروهای مسلح ترکیه و ارتش آزاد سوریه در منطقه عفرین سوریه به راه انداخته اند- ایراد نمود، افزود: «همراه یک‏تعداد از مقامات ترکی و برخی نیروهایی‌که در میدان جنگ می‌رزمند، به چگونگی آرام گرفتن اوضاع و پاسخ‏گوئی به نگرانی‌های مشروع امنیتی انقره بحث کردیم.» (منبع: تُرک پرس، ۲۳ جنوری ۲۰۱۸م)

راجع به اظهارات ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در مورد اعلام قصد کشورش برای تشکیل ارتش ۳۰ هزار نفری که وظیفۀ نگهبانی مرزی را به‏دوش داشته باشند، که خشم انقره را نیز بر انگیخته بود، تیلرسون را واداشت تا در متن هواپیمای حکومتی امریکا تبصره‌ای در این مورد داشته باشد؛ چنان‏چه به خبرنگاران گفت: «کشورش قصد ایجاد هیچ‏گونه نیروی مرزی با سوریه را ندارد.» به اساس گزارش آناتولی وی اضافه نموده گفت: «کشورش راجع به اخباری‌که خبرگزاری‌ها در رابطه به موضوع تصمیم ایالات متحده امریکا به ایجاد تشکیل نیروی امنیتی مرزی در سوریه نقل کردند، به ترکیه توضیح خواهد داد.» در همین مورد ناورت سخنگوی وزارت خارجه امریکا اضافه نموده گفت: «همراه ترک‏ها هدف از همکاری همراه عناصر محلی را شریک ساختیم و گفتیم که عناصر محلی امنیت مناطقی را که از داعش پس گرفته می‏شود، تأمین می‏کنند.» (منبع: اورینت نیوز، ۱۹ جنوری ۲۰۱۸م)

اریک پاهون سخنگوی وزارت دفاع امریکا گفته بود: «کشورش نگرانی ترکیه را به‏خاطر ایجاد نیروی نظامی مرزی درک می‏کند.» وی به بحث در این باره همراه ترک‏ها اشاره نمود و در حین پاسخ دادن به خبرنگاران افزود: «کشورش به شکل منظمی در حال تماس‌های عمیق همراه ترکیه-شریک خویش در ناتو- است و بر اساس گزارش خبرنگار آناتولی: «باهون در خلال پاسخ به پرسش‏های خبرنگاران عبارت "نیروی امنیتی مرزی فرضی" را به‏کار برد.» مگر روز پنج‏شنبه ریکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا در تبصرۀ خویش در خصوص این خبر اعلام کرد که کشورش هیچ برنامه‏ای برای ایجاد نیروی مرزی در سوریه ندارد و در اظهارات مطبوعاتی خویش اضافه نمود: «بعضی از اشخاص به شکل اشتباهی در این مورد صحبت نمودند و تصویر و تعریف اشتباهی از این موضوع شکل گرفته است؛ چون قرار نیست که هیچ‏گونه نیروی مرزیی ایجاد گردد.» (منبع: ینی شفق العربیه ۱۷ جنوری ۲۰۱۸م)

از اظهارات فوق واضح می‏گردد که "شاخۀ زیتون" را ترکیه به هماهنگی امریکا و روسیه انجام می‏دهد. اظهارات اولیۀ امریکا به ایجاد نیروی ۳۰ هزار نفری فقط برای توجیه کردن عملیات عفرین بود. سپس بعد از این‏که عملیات آغاز یافته و هدف آن تحقق یافت، امریکا اظهارات خود را تصحیح کرده و تقریباً انکار نمود.

به این ترتیب، اقدامات ترکیه در سوریه برای خوش‌خدمتی به پروژه‏های امریکا و تحکیم نظام سیکولریستی در سوریه است و اظهارات تُند و بیانیه‌های آتشین‏اش هیچ‏گاه به عمل تبدیل نمی‏شود؛ ‌چنان‌چه قبلاً گفته بود: «دیگر اجازه نخواهد داد حماة دومی روی دهد.» -اشاره به کشتاری‌که حافظ اسد قبلاً در حماة‌ مرتکب گردیده بود- حال آ‏ن‏که نظام بشار جرایم بیشتری از حماة‌ مرتکب شد و این‌همه فقط به‏خاطر فریب مردم ساده بود. هم‏چنان حرکات مصنوعی‌که هیچ‏گاه به عمل صادق تبدیل نمی‏شود. اردوغان مردم ساده را با اظهارات گمراه کننده‏ای به گمراهی کشانده است؛ چنان‏چه در مورد به رسمیت شناختن قدس به حیث پایتخت دولت یهود تهدید کرده بود، اگر قدس از طرف امریکا به‏حیث پایتخت دولت یهود به رسمیت شناخته شود، امکان دارد که روابط خویش را با دولت یهود قطع کند. مگر نه تنها روابط‌اش را با یهود و امریکا-کشوری‌که این تصمیم را اتخاذ نمود و رژیم یهود را پشتیبانی نموده و اسباب قدرت و بقای آن را فراهم می‏نماید- روابط خویش را قطع نه نمود؛ بلکه ندای راه‌حل امریکایی را سر داد؛ راه‌حلی‌‌که بر اساس آن مسلمانان فلسطین باید از ۸۰ درصد خاک خویش به نفع یهود کوتاه آمده و شرق قدس مربوط ایشان بوده و غرب قدس را به اختیار یهود گذارند.

به این ترتیب، سایر خیانت‏های اردوغان را حدس بزنید. نه تنها این، بلکه وجود روس و امریکا و نظام سوریه را تحکیم نموده است. چه در تسلیم حلب و یا گشادن پایگاه امریکا برای مداخله در سوریه؛ چه با باز گذاشتن فضای کشورش برای طیاره‏های روسیه و چه با نشست‏های آستانه-جایی‏که در آن یک‏تعداد از رهبران گروه‌های مسلح را متقاعد به پذیرش تصمیم‌های شوم این اجلاس- کرد، و چه هم به‏نام کاهش تنش، خاموش کردن جبهاتی‌که علیه نظام می‏جنگیدند و عقب‌نشینی از آن مناطق و تسلیم کردن آن به نظام و سپس محاصرۀ جبهات در ادلب و دیگر خیانت‏هایش. و اکنون هم فصل جدیدی از خیانت‏هایش در موضوع شاخۀ زیتون برای تسهیل دخول نظام به ادلب آغاز گردیده است.

در اخیر ما تمام گروه‏های انقلابیون را خطاب قرار می‏دهیم که به این حرکات اردوغان فریب نخورده و ادلب را به نظام رها نکنند و سناریوی حلب بر ایشان تکرار نشود؛ بلکه حدیثی را به‏یاد آورند که بخاری آن را از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت می‏کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم می‏فرمایند:

«لَا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَيْنِ»

ترجمه: مؤمن از یک سوراخ دو مرتبه گزیده نمی‏شود.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

[ق: ۳۷]

ترجمه: ‏به راستی در اين(سرگذشت پيشينيان) بيدارباش و اندرز بزرگی است، برای آنكه دلی(آگاه) داشته باشد، يا با حضور قلب گوش فرا دارد.‏

۷ جمادی الاول ۱۴۳۹هـ

۲۴ جنوری ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

ایران به تاریخ ۶ جنوری ۲۰۱۸م، اقلیم کُردستان را متهم نمود که در تظاهرات ایران دست داشته و اقلیم یادشده به تاریخ ۷ جنوری ۲۰۱۸م این اتهام را رد نمود. در عین حال، اخباری مبنی بر این‌که ایران نیز در تظاهراتی‌که به تاریخ ۱۹ دسمبر ۲۰۱۷م در کُردستان، به ویژه در ولایت سلیمانیه اتفاق افتاد، دست داشته، وجود دارد. بنابر این، آیا می‌توان گفت که کُردستان عراق در تظاهرات ایران، که به تاریخ ۲۸ دسمبر ۲۰۱۷م آغاز گردید، نقش داشته و این در واکنش به نقش ایران در تظاهرات کُردستان بوده یا خیر؟ به عبارت دیگر؛ آیا آن‌چه در ایران و کُردستان اتفاق افتاد، به نوعی عمل و عکس‌العمل است؟ آیا این دو اتفاق اسباب و انگیزه‌های داخلی داشته و یا با تحریک‌های خارجی رخ داده؟ در صورتی‌که تحریک خارجی بوده، این محرک کیست و آیا هدف از این تظاهرات، تغییر حکومت اقلیم کُردستان و ایران بوده و یا خیر؟

پاسخ:

این دو حادثه از باب عمل و عکس‌العمل نیست و این‌که ایران، اربیل مرکز کُردستان را متهم نمود، در حقیقت بیانگر سردرگمی سیاسی است که حکومت ایران به دلیل داخلی بودن حوادث، دچار آن گردید. اربیل در حال حاضر سرگرم بحرانی است که احتمالاً باعث ریشه‌کن شدن نظام آن شود و در شرایط فعلی به هیچ‌وجه توان تحریک مردم ایران را ندارد. سردرگمی سیاسی ایران را می‌توان از متهم نمودن طرف‌های گوناگون دریافت، چنان‌چه شماری از مسئولین ایرانی، نیروهای بیگانه را متهم نمودند. غلام علی خوشرو نمایندۀ ایران در سازمان ملل، در اظهاراتی گفت: «تهران شواهد قوی دارد که متظاهرین به وضوح از بیرون رهبری می‌شدند.» (منبع: بی بی سی عربی ۷ جنوری ۲۰۱۸م) بناءً این‌که ایران اربیل را متهم نمود، نیز بخشی از این سردرگمی به شمار می‌رود. محسن رضائی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در اظهاراتی به تاریخ ۶ جنوری ۲۰۱۸م ادعاء نمود که جزئیات سناریوی حوادث ایران، در اربیلِ اقلیم کُردستان عراق طراحی گردیده.» (منبع: روسیۀ امروز ۷ جنوری ۲۰۱۸م) اما اقلیم کُردستان عراق این ادعاء را توسط سفین دزیی سخنگوی حکومت کُردستان رد نمود.

به این ترتیب، مسئلۀ عمل و عکس‌العمل منتفی می‌گردد و واقعیت این است که هر یک از دو حادثه، اهداف و شرایط خاص خود را داشت؛ با این وجه‌مشترک که هریک به گونۀ داخلی و خودجوش آغاز گردید، اما دست‌های بیرونی با انگیزه‌های مختلف خیلی زود آن‌ها را احاطه نموده و برای تحقق اهدافی آن را سوق دادند، که به هریک از اقلیم کُردستان و ایران ربط دارد. شرح این سخن قرار ذیل است:

اول) حوادث کُردستان عراق: رسانه‌های گوناگون به تاریخ ۱۹ دسمبر ۲۰۱۷م از تظاهراتی خبر دادند که معلمین و کارمندان حکومتی در شهرسلیمانیۀ کُردستان به دلیل تأخیر چندماهۀ معاشات خویش به راه انداخته بودند. سپس طیف‌های گوناگون و گسترده‌ای از ساکنان سلیمانیه در این تظاهرات شرکت نمودند و رفته‌رفته دامنۀ آن به سایر مناطق اقلیم کُردستان به شمول بخش‌هایی از شهر اربیل نیز کشیده شد. سرعت همه‌گیر شدن این تظاهرات بیانگر فشارهای سخت اقتصادی است که ساکنین این اقلیم، پس از تسلط بغداد بالای منابع اساسی نفت اقلیم در کرکوک، با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. به علاوۀ سایر فشارهایی اقتصادی، به ویژه بستن میدان‌های هوایی در شهرهای اربیل و سلیمانیه در برابر پروازهای خارجی و وادار کردن مسافران به عبور و مرور از طریق میدان هوایی بغداد، که روند سفر به خارج را دشوارتر نموده، انتقاد شدید از افراد حکومت محلی و متنفذین و اتهام آنان به فساد و سوء استفاده از سرمایه‌های اقلیم، آتش خشم مردم را تندتر نمود.

تظاهرات در اقلیم کُردستان خیلی زود گسترده شد، به ویژه در مناطقی‌که احزاب کرد مخالف با مسعود بارزانی و حزب دموکراتیک کُردستان، دست بالا دارند. یکی دیگر از مسائلی‌که اوضاع معیشتی مردم را متأثر نمود، خروج خانواده‌های کُرد از شهر کرکوک به جانب اقلیم بود که زیر فشار تحرکات داخلیِ مخالف صورت گرفت. تمام موارد یاد شده نشان می‌دهد که این تظاهرات به صورت خودجوش و از داخل نشأت نموده است. این تظاهرات در اصل انتقادهایی بود که متوجه حکومت اربیل به رهبری حزب دموکراتیک کُردستان گردید، حزبی‌که بارزانی به آن وابسته بوده و اینک پس از استعفایش از ریاست اقلیم، پشت سر برادرزاده‌اش، نیجیرفان بارزانی، پنهان شده است. این مسئله را می‌توان از چند ناحیه درک نمود:

الف) این‌که تظاهرات ابتداء از ولایت سلیمانیه آغاز شد، ولایتی‌که جریان‌ها و احزاب مخالف با مسعود بارزانی مزدور انگلیس بالای آن تسلط دارند. بنابر این، مرکز اصلی تظاهرات و جریان تغییرخواه، سلیمانیه بود و جناح نیرومند طالبانی در حزب اتحاد ملی نیز در سلیمانیه مرکزیت دارد و این چنین احزاب توان تحریک مردم و راه‌اندازی چنین تظاهراتی را دارند، اگرچه توان جهت‌دهی اوضاع کلی ولایت را ندارند.

ب) اظهارات خود نیجیرفان، که نشان می‌دهد تظاهرات علیه حکومت او به راه‌انداخته شده، چنان‌چه صفحۀ انترنتی باسنیوز کُردستان به تاریخ ۲۱ دسمبر ۲۰۱۷م چنین خبر داد: «نیجرفان بارزانی رئیس حکومت اقلیم کُردستان از وجود "دسیسۀ بزرگی" علیه اقلیم خبر داده و گفته که این دسیسه بزرگ‌تر از چیزی است که تصور می‌شود.» هم‌چنین وی به وجود طرف‌هایی اشاره نمود که قصد دارند در اقلیم هرج و مرج به راه‌انداخته و تظاهرات را از مسیر و هدف‌اش منحرف نمایند و به خشونت‌ها دامن زنند. وی افزود که: «دست‌هایی پنهانی در تلاش ایجاد هرج و مرج در کُردستان بوده و ما تلاش‌های‌مان را برای جلوگیری از آن ادامه خواهیم داد.» وی بدون این‌که نام ببرد، به جریان‌هایی اشاره نمود که تلاش‌ها را برای ایجاد هرج و مرج حمایت می‌کنند، اما وی گفت که نیروهای امنیتی این اقلیم با جدیت تمام با این جریان‌ها برخورد خواهد نمود. بارزانی علاوه نمود که ما در برابر هشدارهای جدی و دسیسه‌های بزرگ‌تر از آن قرار داریم که می‌توان تصور نمود و آن‌چه در سلیمانیه اتفاق افتاد، تلاش‌هایی است به منظور برهم زدن امنیت و آرامش مردم. وی از مردم خواست که وحدت‌شان را حفظ نموده و دست به دست هم بدهند تا بر این اوضاع غلبه نمایند.

بارزانی با این اظهارات به احزاب کردی اشاره می‌کند که با تمام توان در سلیمانیه با همه‌پرسی استقلال کُردستان مخالفت نمودند و این‌که با امریکا و وابسته‌گان آن در بغداد و تهران ارتباط دارند، یکی از این احزابی‌که تظاهرات علیه حکومت بارزانی را دامن زد، حزب حرکت تغییر است، حزبی‌که پس از جدایی از حزب اتحاد ملی، دومین قدرت سیاسی انتخابات ۲۰۰۹م کُردستان به شمار می‌رفت. این حزب به رهبری کوران و جماعت اسلامی، پس از تظاهرات، خود را از حکومت اربیل جدا نمودند و یاسین حسن، که یکی از رهبران این حزب می‌باشد، در گفتگویی با شبکۀ خبری الجزیره گفت: «جماعت اسلامی و حرکت تغییر، پس از آن‌که علیه متظاهرین تیر اندازی صورت گرفت، تصمیم گرفتند تا به صورت کامل از این حکومت جدا شوند و از حکومت می‌خواهیم که فوراً خود را منحل نموده و در عوض آن حکومت نجات ملی را تشکیل دهد.» (منبع: الجزیره نت ۲۱ دسمبر ۲۰۱۷م)

هم‌چنین شبکۀ خبری بی بی سی به تاریخ ۲۶ دسمبر ۲۰۱۷م با انتشار خبری از استعفای یوسف محمد رئیس پارلمان کُردستان عراق، که در عین حال یکی از رهبران حرکت تغییر است، خبر داد که به هدف تضعیف موقف حکومت اربیل در برابر تظاهرات صورت گرفت. در این خبر گفته شده: «رئیس پارلمان اقلیم کُردستان عراق به دلیل آن‌چه که وی آن را تسلط شماری افراد و جریان‌های مشخص بالای حکومت قانونی خواند، از مقام‌اش استعفا نمود. یوسف محمد با لحنی تند از انحصار قدرت سیاسی و اقتصادی، خاک و سرمایه‌ها و سایر عرصه‌های زنده‌گی در دست این افراد مشخص را انتقاد نمود و گفت: آنان به جای تقسیم عادلانۀ این امکانات بالای تمام اقلیم، آن را زیر تسلط خودشان قرار داده‌اند. محمد افزود که موقف ایالات متحده امریکا که در آن با انجام همه‌پرسی مخالفت نشان داده بود و در نامۀ تیلرسن وزیر خارجه امریکا به آن اشاره شده بود، به سان فرصت طلایی و تاریخی بود که حکومت اقلیم آن را هدر داد.» (منبع: بی بی سی ۲۶ دسمبر ۲۰۱۷م) این اظهارات به وضوح بیانگر وابسته‌گی این مرد و جریانی است که به آن تعلق دارد.

ج) به این ترتیب، شروع تظاهرات از ولایت سلیمانیه که در اختیار احزاب مخالف حزب بارزانی قرار دارد، مشارکت شماری از رهبران این احزاب در تظاهرات، بازداشت تعدادی از این رهبران توسط نیروهای امنیتی، خروج احزاب یاد شده از حکومت اربیل به هدف تضعیف آن، خواستن از حکومت که خودش را منحل کند، استعفای رئیس پارلمان، درست چند ماه قبل از زمان انتخابات و هشدار حکومت عبادی در بغداد به مداخله در این تحولات، همه و همه بیانگر این است که اگرچه تظاهرات در اقلیم کُردستان در ابتداء به گونۀ خودجوش راه افتاد، اما به زودی توسط مداخلۀ خارجی جهت داده شد و هدف از این مداخله، تحقق اهدافی بود که به امور این اقلیم ارتباط دارد.

این مداخله نتیجۀ فشار گروه‌های داخلی کُردستان، که مخالف نفوذ بارزانی می‎باشند، هم‌چنین فشارهای بغداد به هدف فروپاشی حکومت بارزانی در اربیل بود. به علاوۀ این فشارها، از ترکیه، ایران و بغداد نیز صداهایی شنیده می‌شد که خواستار محاکمۀ مسئولین راه‌اندازی همه‌پرسی برای استقلال کُردستان بود. روشن است که تمام این احزاب و سازمان‌ها، وابسته به امریکا هستند، بناءً طبیعی است که امریکا مزدوران داخلی و منطقه‌ای‌اش را به منظور اعمال فشار بالای حکومت بارزانی تا فروپاشی کامل آن و پایان دادن به نفوذ انگلیس در حکومت اربیل، به کار خواهد گرفت و اگر موفق نشود، این حکومت را به این زودی‌ها سقوط دهد، تلاش می‌کند و با چنین اقداماتی، می‌خواهند زمینۀ فروپاشی آن در آینده را فراهم نماید. این مسئله را می‌توان در سایۀ سیاست ادارۀ حکومت ترامپ در منطقه و شعار "اول امریکا" بررسی نمود، زیرا امریکا به نفوذ سیاست‌اش در مناطق زیر تسلط مزدوران انگلیس اکتفاء نمی‌کند، بلکه اگر منافع امریکا تقاضا کند، مزدوران و طرف‌داران انگلیس را در این مناطق محاکمه و حتی نابود می‌کند؛ چنان‌چه در برنامۀ مبارزه با فساد در سعودی اتفاق افتاد و چنان‌چه در حال حاضر با رهبران کنفرانس ملی در صنعای یمن، بعد از قتل صالح اتفاق می‌افتد. این بود واقعیت آن‌چه که به گمان اغلب در کُردستان رخ داد و تا کنون ادامه دارد.

دوم) حوادث ایران: تظاهراتی‌که به تاریخ ۲۸ دسمبر ۲۰۱۷م در ایران آغاز گردید، در حقیقت واکنشی به اوضاع بد اقتصادی، وضعیت معیشتی مردم، ارتفاع آمار بیکاری و میزان زیاد فقر و قیمت بالای مواد اولیه بود. چنان‌چه گزارش‌ها نشان می‌دهد که آمار بیکاری به شدت بالاست، در حدی‌که عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر داخله در کنفرانس خبری به تاریخ ۱ اکتوبر ۲۱۰۷م گفت: «میزان بیکاری در حال حاضر به ۱۲درصد می‌رسد، درحالی‌که و در برخی شهرهای ایران؛ مانند: اهواز، کرمانشاه و بلوچستان به ۶۰درصد نیز می‌رسد. میزان بیکاری در میان فارغان دانشگاه‌ها و کسانی‌که شهادت‌نامه‌های علمی در دست دارند، بسیار زیاد می‌باشد.» (منبع: العربیه ۲ اکتوبر ۲۱۰۷م)

گزارش‌ها نشان می‌دهد که ۲۱درصد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها بیکار بوده و ۱۵ میلیون ایرانی زیر خط فقر به سر می‌برند. این بدان معنی است که تطبیق نظام سرمایه‌داری در این سرزمین، نتیجۀ منفی برای عام مردم داشته، درست مانند سایر سرزمین‌هایی‌که این نظام غربی بر آن‌ها تطبیق می‌گردد. از آن جایی‌‌که در ایران نظام اقتصادی سرمایه‌داری تطبیق می‌گردد، بناءً سرمایه‌ها به درستی توزیع نگردیده و بسیاری از مردم از آن محروم می‌مانند و این ثروت‌مندان هستند که ثروت‌مندتر می‌شوند. بانک‌های سودی فعالیت دارند، نظام مالیاتی سرمایه‌داری و وابسته به سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول تطبیق می‌گردد، چنان‌چه درست پیش از حوادث اخیر بود که هیئتی از جانب صندق بین‌المللی پول و مشخصاً به تاریخ ۱۸ دسمبر۲۰۱۷م وارد تهران شده و کاتریونا بیرفیلد رئیس این هیئت خطاب به مسئولین ایران چنین گفت:

«در وضعیت ناباوری‌که وجود دارد و با توجه به افزایش خطرهایی‌که نظام مالی ایران با آن مواجه است، بهتر است حکومت هرچه زودتر ساختار و سرمایه‌گذاری بانک‌ها و مؤسسات امانتی را تجدید نماید.» وی افزود: «بهتر است فوراً در خصوص کیفیت اصول و ارزیابی قرضه‌های مرتبط و طرح راهکار مشخص و در چهارچوب زمانی معین به منظور تجدید سرمایه‌گذاری بانک‌ها و رسیدگی به قرضه‌ها، اقدام صورت گیرد. هزینۀ تجدید سرمایه‌گذاری بانک‌ها را می‌توان از طریق صدور چک‌های حکومتی درازمدت فراهم نمود.» (منبع: صفحۀ رسمی انترنتی تلویزیون ایرانی العالم ۱۹ دسمبر ۲۰۱۷م) بدون شک تطبیق این درخواست‌ها توسط حکومت منجر به افزایش  قیمت‌ها، بیکاری و فقر خواهد شد و در این صورت طبیعی است که مردم در دام فقر گیر افتاده و سپس علیه نظام قیام کرده و از هر راه ممکن، مشکلات‌شان را اظهار می‌نمایند.

به این ترتیب، تظاهرات از شهر مشهد در شرق ایران آغاز گردید و شعارهایی‌که در آن جا سر داده می‌شد، شعارهایی در اعتراض به افزایش قیمت‌ها بود، اما به سرعت دامنۀ آن به شهرهای گوناگون دیگر، که شمار آن به ۸۰ شهر و شهرک می رسید، کشانیده شد و هزاران تن از جوانان و طبقۀ کارگر با خشم، علیه فساد مسئولین، بیکاری و شکاف به شدت در حال گسترش میان فقراء و ثروت‌مندان، شعار می‌دادند. احمد توکلی رئیس شورای ادارۀ سازمان مراقبت از شفافیت و عدالت ایران در گفتگویی با آژانس خبری فارس به تاریخ ۳۰ دسمبر ۲۰۱۷م گفت: «این اعتراضات به سه دلیل راه افتاد؛ اول: سیاست‌های سخت اقتصادی صندوق بین‌المللی پول؛ دوم: ضعف حکومت و مسئولین در حل مشکلات اقتصادی؛ و سوم: نبود شفافیت و پاسخ‌دهی در برابر فیصله‌های اتخاذ شده توسط حکومت.»

اگر پولی را که ایران صرف ملیشه‌ها و طرف‌داران‌اش در لبنان، سوریه و یمن می‌کند، به موارد فوق علاوه کنیم، بدون شک مشکل اقتصادی بزرگی را تشکیل خواهد داد که کمر مردم ایران را خم نموده و آنان را وادار می‌کند تا دست به اعتراض زده و حتی حکومت را متهم به خیانت در امور معیشت مردم‌اش نمایند. تلویزیون عربی ۲۱ به تاریخ ۱ جنوری ۲۰۱۸م با انتشار خبری گفت: «بسیاری از ایرانیان، کمک‌های حکومت‌شان به گروه حماس در غزه، حزب الله در لبنان، حکومت بشار اسد در سوریه و حوثی‌ها در یمن را غیرضروری دانسته و حتی آن‌ها را خیانت می‌شمارند.» موارد فوق به خوبی نشان می‌دهد که دلیل اصلی اعتراضات در ایران، مسائل اقتصادی بوده، اما حکومت با زور با آن برخورد نمود که در نتیجۀ آن شماری کشته و زخمی شدند. بی بی سی عربی به تاریخ ۷ جنوری ۲۰۱۷م با انتشار خبری گفت: «برخی گزارش‌ها نشان می‌دهد که از آغاز اعتراضات تا کنون بیش از ۱۷۰۰ تن بازداشت شده‌اند.

چنان‌چه همه می‌دانیم، هرگاه به اعتراضات اقتصادی رسیدگی درست صورت نگیرد و یا معالجۀ آن به تأخیر افتد، به ویژه اگر با زور و خشونت با آن برخورد شود، چنین اعتراضاتی خیلی زود به اعتراضات سیاسی تبدیل می‌گردد و این دقیقاً همان اتفاقی بود که در اعتراضات ایران رخ داد. چنان‌چه شعارهای سیاسی علیه حکومت و مسئولین آن، به شعارهای اقتصادی افزوده شد و از دخالت حکومت ایران به جنگ‌های منطقه و مصارف میلیارد دالری در آن انتقاد شد و رویکردهای سیاسی مخالف دولت دست بالا را گرفته و بالای رموز و پیش‌گامان نظام، تهاجم صورت گرفت. این‌جا بود که اروپا و امریکا شروع به بهره‌برداری از حوادث اتفاق افتاده نمودند؛ چنان‌چه رسانه‌های اروپائی، به ویژه رسانه‌های انگلیس؛ مانند رادیویی بریتانیا و تلویزیون آن، به آن دامن می‌زدند.

ماکرون رئیس جمهور فرانسه نیز به نوبت خودش در پاسخ به پرسشی‌که توسط نشریۀ "الحیاة" منتشر گردید، در خصوص حوادث ایران گفت: «این تظاهرات، بازتر شدن جامعۀ مدنی ایران را به نمایش گذاشت و این مسئله باعث شد که با روحانی رئیس جمهور ایران تماس بگیرم و به وی تذکر دهم که نباید دست به خشونت زد و باید به آزادی بیان، که حق شهروندان است، احترام گذاشت. اینک منتظریم ایران عناصر برخورد باز و مطلوب را از طریق کنار آمدن با متظاهرین از خود نشان دهد تا بتوانیم بالای اوضاع تسلط پیدا کنیم.» وی خواستار گفتگوی متداوم با تهران شد؛ اما مداخلۀ اروپا و استفاده از این حوادث، ارزش بررسی عمیق را ندارد، زیرا تقریباً فاقد اثرگزاری می‌باشد.

آن‌چه ارزش بررسی عمیق را دارد، وارد شدن امریکا به این قضیه می‌باشد، چنان‌چه دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا با انتشار تویتی در صفحۀ تویترش به تاریخ ۱ جنوری ۲۰۱۸م نوشت: «ملت بزرگ ایران سال‌هاست که سرکوب می‌شود، در حالی‌که از گرسنگی رنج برده و تشنۀ آزادی می‌باشد. سرمایه‌های ایران به غارت می‌رود، چنان‌که حقوق‌بشر نیز زیر پا می‌گردد. اینک زمان تغییر است. ایران، با وجود توافق‌نامۀ وحشت‌ناکی‌که ادارۀ اوباما با آن امضاء نمود، در تمام عرصه‌ها ناکام مانده.» سکرتر نشراتی قصر سفید نیز در اظهاراتی گفت: «ادارۀ حکومت ترامپ از شنیدن گزارش‌هایی‌که نشان می‌دهد، حکومت ایران هزاران تن از شرکت کننده‌گان در اعتراضات مسالمت آمیز را زندانی نموده، سخت احساس نگرانی می‌کند.» وی افزود: «ما قطعاً سکوت نخواهیم نمود، زیرا حکومت سرکوب‌گر ایران، حقوق اساسی شهروندان‌اش را زیر پا نموده و مسئولیت هرگونه تعرض به شهروندان بردوش گرداننده‌گان حکومت خواهد بود.» (منبع: صفحۀ انترنتی العراق ۱۰ جنوری ۲۰۱۸م)

به این ترتیب، بسیاری از مسئولین امریکایی و در رأس آنان دونالد ترامپ، از همان روز اول و با صراحت از متظاهرین پشتیبانی نمودند. نیکی هیلی نمایندۀ دائمی امریکا در سازمان ملل، روز جمعه در نشست شورای امنیت گفت: «واشنکتن در کنار متظاهرین ایران قرار دارد، متظاهرینی‌که برای خود و خانواده‌های‌شان خواستار آزادی و زنده‌گی بهتر و برای مردم خویش عزت و آبرو می‌خواهند. امریکا خواستار برگزاری نشست شورای امنیت در خصوص تظاهرات ایران شده بود و این دعوت سایر اعضای این شورا را خشمگین نموده بود، از جمله روسیه که نمایندۀ آن اعتراضات ایران را یک مسئلۀ داخلی خواند.» (منبع: بی بی سی عربی ۷ جنوری ۲۰۱۸م)

این‌که واشنکتن خواستار برگزاری نشست شورای امنیت شده است، خود دلیل روشنی است بر این‌که امریکا در پی تسلط یافتن بالای موج اعتراضات بوده، به ویژه عجله‌ای که در این دعوت به کار برد، در حدی‌که سایر اعضای این نشست از این دعوت شگفت زده شدند. چنان‌چه بی بی سی عربی به تاریخ ۶ جنوری ۲۰‍۱۸م در خبری چنین گفت: «اعضای مجلس شورای امنیت از دعوت هیلی برای برگزاری نشست فوق‌العادۀ شورای امنیت برای بررسی اعتراض‌ها در ایران، شگفت‌زده شدند و مجبور شدند بالای روسیه به دلیل مخالفت با این نشست، اعمال فشار نمایند. نمایندۀ سازمان ملل در این نشست گفت: «واشنکتن بدون هیچ تردیدی در کنار کسانی در ایران قرار دارد که تلاش دارند به آزادی شخصی و زنده‌گی بهتر برای خانواده‌ها و کرامت کشورشان دست یابند.» این‌جاست که این پرسش مطرح می‌گردد: آیا امریکا با تأیید‌اش از موقف متظاهرین در ایران دنبال سقوط حکومت ایران است؟ و یا هدف امریکا از تسلط بالای تظاهرات ایران، چیز دیگری است؟ در پاسخ به این پرسش می‌گوییم:

این ادعاء که امریکا از اعتراضات اعلام پشتیبانی نموده تا حکومت ایران را تغییر دهد، بسیار بعید به نظر می‌رسد، به خصوص با توجه به این‌که با زبان خود به این مسئله اعتراف کرده اند، چنان‌چه اندرو بیک معاون وزیر خارجۀ امریکا در امور عراق و ایران در گفتگویی به تاریخ ۴ جنوری ۲۰۱۸م با نشریۀ "الحیاة" گفت: «ما تنها از حمایت متظاهرین و احترام به حقوق آنان صحبت می‌کنیم و در نهایت می‌خواهیم ببینیم که حکومت در بسیاری از موارد رفتارش را تغییر دهد، مشخصاً با متظاهرین.» وی تأکید نمود که: «ادارۀ حکومت امریکا خواستار تغییر رفتار حکومت ایران است و نه تغییر خود آن.»

بنابر این، نقش امریکا در برابر حکومت ایران روشن است و ما در پاسخ به پرسشی‌که قبلاً به تاریخ ۲۱ اگست ۲۰۱۳م منتشر نمودیم، گفته‌بودیم:  «نقش امریکا در قبال انقلاب ایران از همان ابتدای کار واضح و روشن بود. تمام فعالیت‌های سیاسی را که ایران در منطقه انجام داده، همه با موافقت و هماهنگی با پروژه‌های امریکا بوده... .» هم‌چنین در پاسخ به پرسش دیگری‌که به تاریخ ۲۳ فبروری ۲۰۱۷م منتشر شد، گفته‌بودیم:  «به این ترتیب، نقش ایران در منطقه در حقیقت سیاست امریکایی است که به دقت بررسی و تهیه گردیده و این نقش هرازگاهی بر اساس لزوم‌دید سیاست امریکا و شرایط، پر رنگ و یا کم رنگ می‌شود.» بناءً حمایت علنی امریکا از اعتراضات متظاهرین، قطعاً به هدف تغییر حکومت نیست. اینک پرسش این است که پس چرا امریکا تلاش نمود تا موج اعتراضات را زیر تسلط خود آورد، انگار در آن به گمشده‌اش دست یافته؟ پاسخ این است که به دو هدف مهم بر می‌گردد:

اول) برگرداندن افکار عامه از قضیۀ فلسطین و اظهارات اخیر ترامپ در مورد قدس و سرگرم نمودن منطقه به موضوع ایران: تا ایران به صفت دشمن نخست در منطقه تبارز نموده و به این ترتیب، افکار عامه روی ایران متمرکز شود و از تمرکز بالای رژیم یهودیان اشغالگر کاسته و یا کلاً متلاشی گردد.

دوم) توجیه بقای مزدوران امریکا در منطقه و توجیه اطاعت آنان از امریکا: به دلیل این‌که امریکا از آنان در برابر ایران و خطرهای ناشی از آن حمایت می‌کند. اظهارات ترامپ در مورد قدس و این‌که این شهر پایتخت دولت یهود است، نشانۀ آشکار و روشنی از عداوت امریکا با مؤمنین است، همان اظهاراتی‌که در منشور قبلی‌مان به تاریخ ۷ دسمبر ۲۰۱۷م گفته بودیم که: «دست مزدوران امریکا را برای مسلمانان رَو کرده و آنان را سخت رسوا نمود، زیرا قدس در دل و فکر مسلمانان جای داشته و سکوت مرگ‌بار این مزدوران در برابر اظهارات ترامپ و تداوم مزدوری امریکا و دوستی و وابسته‌گی با آن، رسوایی بس بزرگی است که دامن این مزدوران را گرفت.» بناءً اظهارات تند و تیز ترامپ علیه ایران، به‌سان دیواری است که این حکام مزدور برای توجیۀ بقای خویش به عنوان مزدور و وابسته‌گان امریکا، در پس آن جای گرفته و سکوت خویش در برابر اظهارات خائنانۀ ترامپ در مورد قدس را با آن توجیه می‌کنند و ادعاء می‌کنند که ترامپ از آنان در برابر دشمن دیرین و لجوج‌شان دفاع می‌کند؛ در حالی‌که این عذر بدتر از گناه است.

﴿وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾

[منافقون: ۴]

ترجمه: و چون آنان را ببينى هيكلهایشان تو را به تعجب وا مى‏دارد و چون سخن گويند، به گفتارشان گوش فرا مى‏دهى گويى آنان شمعك‏هايى پشتبر ديوارند(كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند) هر فريادى را به زيان خويش مى‏پندارند؛ خودشان دشمن اند؛ از آنان بپرهيز الله(سبحانه وتعالی) بكشدشان که چگونه(از حقيقت) انحراف يافته‏اند.

به گمان اغلب این بود، واقعیت آن‌چه‌که اعم از اعتراضات داخلی و اظهارات خارجی مربوط به آن به ویژه امریکا در ایران اتفاق افتاد و می‌افتد.

در اخیر باید گفت که: بزرگ‌ترین دلیل و سبب دست‌درازی و دخالت کفار استعمارگر به امور و سرنوشت سرزمین‌های اسلامی، این است که حکام احمق و خودفروخته‌‌ای بالای امور مسلمانان تسلط یافته و با دشمنان اسلام و مسلمانان دوستی نموده و به آنان پناه می‌برند. رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی به روایت احمد از ابی هریره رضی الله عنه در این خصوص هشدار داده است، آن‌جا که می‌فرماید:

«إِنَّهَا سَتَأْتِي عَلَى النَّاسِ سِنُونَ خَدَّاعَةٌ يُصَدَّقُ فِيهَا الْكَاذِبُ وَيُكَذَّبُ فِيهَا الصَّادِقُ وَيُؤْتَمَنُ فِيهَا الْخَائِنُ وَيُخَوَّنُ فِيهَا الْأَمِينُ وَيَنْطِقُ فِيهَا الرُّوَيْبِضَةُ قِيلَ وَمَا الرُّوَيْبِضَةُ قَالَ السَّفِيهُ يَتَكَلَّمُ فِي أَمْرِ الْعَامَّةِ»

ترجمه:بدون شک، سال‌های فریبنده‌ای بالای مردم خواهد گذشت که در آن دروغ‌گوی تصدیق و راست‌گوی تکذیب می‌شود، خائن مورد اعتماد شده و امین خیانت‌کار معرفی می‌گردد و(رویبضة) در آن زمان سخن می‌زنند. گفته شد: رویبضه کیست؟ فرمود: انسان سفیه و نادانی‌که در امور عام مردم سخن زده و نظر می‌دهد.

بنابر این، مصیبت بزرگ امت اسلامی در حال حاضر همانا حکام خائنی هستند که بر گردۀ آن سوار اند، اما نباید فراموش کنیم که این امت، بهترین امتی است که الله سبحانه وتعالی آن را فرستاده تا جهانیان را به سوی فلاح و رستگاری فرا بخوانند و به خواست او تعالی هرگز در برابر این حکومت‌های ظالم و مستبد، حکام رویبضات سکوت نخواهند نمود. چناچه رسول الله صلی الله علیه وسلم بشارت تأسیس مجدد خلافت راشده را پس از حکومت‌های جبری داده و در مسند امام احمد و طیالسی به نقل از حذیفه بن الیمان می‌فرماید:

«... ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ نُبُوَّةٍ»

ترجمه:سپس حکومت جبری فرا رسیده و تا زمانیکه الله سبحانه وتعالی خواسته باشد، ادامه خواهد یافت، سپس هرگاه بخواهد آن را برداشته و سپس خلافت بر منهج نبوت خواهد بود.

۲۴ ربیع الثانی ۱۴۳۹هـ.ق

۱۱ جنوری ۲۰۱۸م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

حریری از استعفای خویش انصراف داده و به تاریخ ۵ دسمبر ۲۰۱۷م، نشست وزرای کابینه به ریاست وی برگزار گردید و تصریح داشت، که حکومت توافق نموده تا از این پس به امور سایر کشورها مداخله نکند. هرگاه موضع‎گیری‎های حریری تعقیب شود، دیده می‎شود که آشفته و متناقض است؛ زیرا پس از خالی بودن پُست ریاست جمهوری برای بیش از دو سال، حریری به تاریخ ۲۰ اکتوبر ۲۰۱۷م نزد "میشل عون" رفته و با وی در تشکیل حکومت و ریاست جمهوری توافق کرد، وی به خوبی می‎دانست که عون و حزب الله با هم‎دیگر هم‎پیمان بوده و حزب الله عنصر اصلی این ائتلاف است. به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م حریری استعفای خویش را در حالی اعلام نمود که در سعودی بسر می‎برد و به این ترتیب، خشم حزب الله را بر انگیخت.

حال با وصف آن‌که حزب الله در دولت سهیم است، حریری استعفای خویش را پس گرفته و در حکومت مشارکت ورزیده است، تحلیل این آشفتگی و تناقض چیست؟ آیا نگاه‎ها به کوتاه کردن نفوذ ایران و حزب‎اش دوخته شده است؟ و با بهره جستن شرایط کنونی، آیا انتظار می‎رود که دولت یهود بر لبنان و حزب الله هجوم برد؟ الله سبحانه وتعالی خیرتان دهد.

پاسخ:

به منظور وضاحت بیشتر، لزوماً واقعیت ارتباط بین خاندان حریری و دولت سعودی را بایداز نظر گذراند: حریری پیروی سعودی بوده و اگر حاکم سعودی پیروی انگلیس باشد، بازتاب آن را می‎توان در سیاست‎گذاری حریری در لبنان شاهد بود؛ هم‎چنان اگر حاکم پیروی امریکا باشد، در روشنایی آن می‎توان به شکل ذیل پاسخ ارائه کرد:

دورۀ ریاست جمهوری "میشل سلیمان رئیس جمهور اسبق لبنان" در ماه می ۲۰۱۴م به پایان رسید و شاه وقت سعودی "ملک عبدالله بن عبدالعزیز" بود؛ چون عبدالله پیروی انگلیس بود، حزب الله اصرار داشت که "عون" به حیث رئیس جمهور انتخاب شود. آشکار بود که عون و حزب الله از طرف ایران-طرف‎دار امریکا- حمایت می‎شدند. به این ترتیب، ملک عبدالله به انتخاب عون به حیث رئیس جمهور موافقت نکرد و "سعد حریری" را فرمان داد تا به نامزدی ریاست جمهوری عون مخالفت کند. از آن‎جایی‎که سعد حریری هم تابع سیاست‎گذاری سعودی-طوری‎که سیاست‎گذاری شاه وقت، "عبدالله" ایجاب می‎کرد- وی به انتخاب عون مخالفت کرد.

به این ترتیب، بعد از پایان ریاست جمهوری میشل سلیمان در می ۲۰۱۴م، به مدت تقریباً دونیم سال چوکی ریاست جمهوری لبنان بلا متصدی باقی ماند، تا این‎که ظهر روز دوشنبه مؤرخ ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م پارلمان لبنان دایر شد و میشل عون به حیث رئیس جمهور آن کشور انتخاب گردید.

آن‎چه که روند انتخاب رئیس جمهور لبنان را کمک کرد،‌ تغییر حکومت سعودی بود؛ چنان‎چه ملک عبدالله به تاریخ ۲۳ جون ۲۰۱۵م وفات نموده و پس از آن زمام امور را برادرش "سلمان" به دست گرفت؛ چنان‎چه واضح است، وی طرف‎دار امریکا است. شاه سلمان به شکستن بال‎های وفاداران انگلیس؛ از جمله فرزندان شاه عبدالله و طرف‎داران سابق‎اش پرداخت تا فضای دولت‎اش ثبات یافت. پس از آن امریکا هم از طریق انتخاب عون به حیث رئیس جمهور خواهان ثبات اوضاع لبنان بود، وی از سلمان خواست تا به سعد حریری فرمان دهد که در انتخاب عون مخالفت نکند.

به این ترتیب حریری نزد عون رفته با وی توافق کرد و وی را به ریاست جمهوری نامزد نمود؛ یعنی مخالفتی را که سعد حریری در دوران عبدالله رهبری می‎نمود، در دوران سلمان پایان یافت. سعد حریری از "کاخ وسط" نامزدی میشل عون را به ریاست جمهوری در مقابل هم‎حزبی‎هایش، که در رأس‎شان "فواد سنیوره" و"بهیه حریری" نمایندۀ پارلمان حضور داشتند، اعلام نمود. سپس سخنرانی را ایراد نمود که در آن آمده بود: «بر اساس نقاط اتفاقی‎که  بدان رسیدیم، امروز در حضورتان تصمیم خویش را بر نامزد کردن میشل عون به پُست ریاست جمهوری اعلام می‎کنم.» (منبع: النهار ۲۰ اکتوبر ۲۰۱۷م)

سپس پارلمان به تاریخ ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م عون را به حیث رئیس جمهور انتخاب نمود. قابل ذکر است که پس از بلامتصدی شدن پُست ریاست جمهوری به مدت دو سال و پنج ماه، بعد از پایان یافتن دورۀ ریاست جمهوری میشل سلیمان در ماه می ۲۰۱۴م، حمایت رئیس جریان مستقبل، سعدحریری، از کاندید شدن عون، برگزاری انتخابات را آسان نمود. (منبع: العربیه ۳۱ اکتوبر ۲۰۱۶م) به همین دلیل، عون به منظور سپاس‎گزاری از سعودی وارد این کشور شد. از آن‎چه گفته آمدیم، واضح می‎شود که حریری پیروی حکام سعودی بوده و بر حسب میل‎شان موافقت و مخالفت می‎کند.

پس از آن‎که ترامپ زعامت امریکا را در دست گرفت، به تاریخ ۲۰ می ۲۰۱۷م از سعودی دیدن کرد. در اجلاسی‎که سران کم خرد ۵۰ کشور اسلامی حضور داشتند، راجع به ایران و حزب الله اظهارات تُندی داشتند-که هدف آنان دور کردن نگاه‎ها از قضیۀ مسلمانان در فلسطین بود و توجه‎ها را به ایران متمرکز کرد- مقدمه‎ای بر پلان اعلام قدس به حیث پایتخت دولت یهود بود. واضح بود که هدف از این اظهارات، متشنج کردن اوضاع است؛ البته عربستان سعودی و سایر هم‎نوعانش این روش را در پیش گرفتند و چون نقش مرکزی در بازی منطقه‎ای، علی‎الخصوص با مداخله‎اش در سوریه را برای ایران، حزب الله لبنان به دوش دارد.

سعودی از حریری خواست که سیاست متفاوتی ضد ایران و حزب الله را به پیش گیرد، به این منظور وی را به سعودی دعوت نمود و از وی خواست تا استعفاء دهد و با اظهارات تُندی علیه ایران و حزب الله، دلایل استعفایش را عمل‎کرد آن‎ها قلمداد کند و چنین هم شد، که حریری به سعودی حاضر شده و اظهارات مگس‎گونه‎اش را بیان داشت و به تاریخ  ۴ نومبر ۲۰۱۷م از آن‌جا استعفای خویش را اعلام نمود.

امریکا به خوبی می‎داند که اظهارات‎اش علیه ایران و حزب الله به معنی قطع روابط با ایران و حزب‎اش نیست؛ بلکه به خاطر افزایش تنش بوده تا از آن به حیث ابزاری برای ترساندن کشورهای خلیج استفاده کند. امریکا از سعودی و حریری خواسته بود تا توسط اظهارات خویش پیامی را برسانند؛ نه این‎که از نقشۀ ترسیم شده پا را فراتر نهند. به عبارتی دیگر، امریکا نمی‎خواهد تا حزب الله را کاملاً از بین برده و اوضاع به شکلی تغییر کند که از کنترولش خارج شود؛ مگر صرفاً خواست تا پیامی را برایش بفرستد. به همین دلیل بود که از سعودی خواست تا اوضاع را آرام‎تر کند؛ یعنی حریری لحن آرام‎تری بگیرد.

چنان‎چه سایت "النشرة" به تاریخ ۴ دسمبر ۲۰۱۷م نوشت: «... شاهزاده محمد بن سلمان ولیعهد سعودی با هماهنگی مستقیم کامل کاخ سفید عمل نمود.» چنان‎چه پس از چهارمین دیدار "جرد کوشنر" داماد ترامپ و مشاور ارشدش در امور خاور میانه، از سعودی که پُشت درهای بسته و دور از دسترس رسانه‎ها صورت گرفت، کوشنر و هیئت همراهش چهار روز را در سعودی ماندند و پس از آن دیدارهایی سریعی از مصر، اردن و دولت یهود داشتند. تقریباً پس از دو هفته از خروج کوشنر، بحران لبنان و دستگیری‎های داخل سعودی آغاز شد.

در خلال بحران سیاسی شدیدی‎که لبنان را لرزاند، یک سلسله از مسائل واضح شد؛ مثلاً: بر اساس تفاهمی‎که در مورد لبنان بین کاخ سفید و ولیعهد سعودی وجود داشت، تحت عنوان فشار بالای "حزب الله" برای تغییر حجم منطقه‎ای‎اش، بعد از آن‎که زیاد بزرگ شده بود، تطبیق شد. تحت عنوان متذکره ولیعهد سعودی توسط نخست وزیر لبنان هجوم خویش را علیه دولت لبنان آغاز کرد و در نتیجه بعد از فروپاشی سازش سیاسیی که جنرال میشل عون توسط آن توانسته بود خود را به قصر "بعبدا" برساند؛ مگر عمل‌کرد سعودی خشونت‎آمیز و تهی از مهارت‎های دیپلوماتیک بود؛ زیرا ثبات داخلی لبنان را تهدید می‎نمود. در عین زمان مؤسسات امریکایی همواره به این باور بودند، فشارهایی‎که بالای حزب الله وارد می‎شوند، باید تا سقفی معین باشد؛ زیرا در غیر آن صورت امور از کنترول خارج خواهد شد. به محض این‎که اوضاع رو به وخامت می‎گرایید، مؤسسات امریکایی به دلیل این‎که ثبات لبنان در معرض خطر است، وارد عمل شدند. (منبع: سایت النشره ۴ دسمبر ۲۰۱۷م)

به این ترتیب، حریری به اساس فرمان سعودی لحن تُند خود را آرام کرد. سعودی به خاطر حفظ حیثیت و آبروی خویش از پا در میانی رئیس جمهور فرانسه استقبال کرد و همرایش گفتگو کرده و رئیس جمهور آن کشور با حریری نیز ملاقات نمود. سپس حریری به فرانسه و پس از آن به مصر سفر نمود و فضایی را ایجاد نمود که گویا برای گزینش موضعی مناسب سرگرم مشوره است؛ در حالی‎که قبل از سفرش موضع وی از پیش در سعودی ترسیم شده بود و آن این بود، که لحن خود را آرام‎تر کرده و استعفایش را پس بگیرد و این طور نیز شد؛ چون به تاریخ ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م به لبنان بازگشت، سپس به تاریخ ۲۲ نومبر ۲۰۱۷م استعفای خویش را به حالت تعلیق در آورد.

سپس حریری در باره حزب الله تا حدی زیاد از لحن نرم‎تری استفاده نموده و تصریح داشته گفت: «ویژه‎گی حزب الله این است که سلاح خویش را در داخل استفاده نمی‎کند.» وی قبل از این‎که دیگران را فریب دهد، گویا خویشتن را فریب داد و استفاده از سلاح را توسط این حزب در داخل برای بارها فراموش کرده است، وی استعفای خویش را پس گرفت و اجلاس کابینۀ دولت به ریاست وی به تاریخ ۵ دسمبر ۲۰۱۷م برگزار گردید و در این اجلاس تصریح داشته گفت: «پس از توافق سران حکومت مبنی بر تمرکز به امور داخلی و عدم مداخله به امور سایر کشورهای عربی، اوضاع بهتر شده است.» وی این گفته‎ها را در حالی بیان داشت که ملیشه‎های حزب الله شب و روز در سوریه می‎جنگندند.

خلاصه این‎که حریری تابع امر و نهی دولت سعودی بوده و سیاست وی بازتابی از سیاست شاه سعودی و ولیعهدش می‎باشد و پنهان کردن این موضوع سودی نداشته و بر هر صاحب بصیرتی واضح است. اما آیا رویکردی برای کاهش نفوذ ایران و حزب‎اش وجود دارد؟ این‎کار امکان دارد، ولی انتظار می‎رود که رویکرد فوق بعد از نایل شدن به راه‎حلی در سوریه به مرحله‎ای که امریکا خواهان آن است، اتفاق افتد. وقتی نقش ایران و حزب‎اش در سوریه به پایان رسد، امکان دارد که از سوریه عقب‎نشینی داده شده و نقش نظامی ایران و حزب‎اش کاهش پیدا کند.

باید تذکر داد که حزب الله تابع حکومت ایران است، چنان‎چه حریری تابع حکومت سعودی است. بنابر این، انتظار می‎رود که موضوع سوریه به شکل منظم و معین با عقب‎نشینی ایران خاتمه پذیرد، که به پیروی آن حزب‎اش در لبنان نیز عقب‎نشینی خواهد کرد. اما آیا انتظار می‎رود که دولت یهود بر لبنان یا حزب الله حمله کند؟ این بستگی به تدارکات راه‎حل در سوریه دارد؛ یعنی وابسته به شرایط موجود و تحولات آینده است.

۲۱ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ.ق

۹ دسمبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش :

می‎دانیم که روسیه در هماهنگی با امریکا و یا به دستور آن، وارد سوریه شد تا از سقوط نظام سوریه جلوگیری نموده و فضاء را برای راه‎حل سیاسی-نزاع با مخالفان- آماده نماید. اما در عین حال دیده می‎شود که امریکا به نوعی از سهم‎گیری در تلاش‎‎های روسیه برای کنارهم نشاندن نظام و مخالفان در آستانه و سوچی و سائر اماکن، خود داری نموده و اگر حضور هم داشته، تنها جهت پیگیری اوضاع مانند اردن، بوده و بس؛ یعنی این‎که امریکا در قضیۀ سوریه، روس‎ها را با دست پس می‎زند و با پا پیش می‎کشد؛ پس تفسیر این برخورد دو گانه چیست؟

پاسخ :

تفسیر این مسئله را می‎توان در دو کلمه خلاصه نمود: غرور امریکا و حماقت روسیه، که شرح آن قرار ذیل است:

این دقیق است که مداخلۀ روسیه در هماهنگی و یا به دستور امریکا و به مصلحت آن صورت گرفت؛ در بیانیه‎ای که به تاریخ ۱۱ اکتوبر ۲۰۱۵م منتشر نموده بودیم، در این خصوص چنین گفته بودیم: «...این‎جا بود که امریکا در تنگنا قرار گرفت؛ زیرا از یک طرف طوری وانمود می‎کند که انگار در کنار انقلابیون بوده و از آنان حمایت می‎کند؛ بناً برایش مشکل است که به صورت علنی علیه آنان بجنگد و این در حالی است که انقلابیون، دولت سوریه را سخت ضربه زده اند؛ از جانب دیگر، بدیلی‎که امریکا در سوریه دنبال آن است، هنوز به پختگی نرسیده است. این‎جا بود که آن بازی کثیف و خونین روی دست گرفته شد و مسئولیت انجام آن بر دوش روسیه گذاشته شد و روسیه مؤظف شد تا علناً از نظام حاکم در سوریه پشتیبانی نموده و با انقلابیون به جنگ بپردازد. نظام سوریه به دستور امریکا رسماً از روسیه درخواست کمک نمود و روسیه با این توجیه(درخواست دولت سوریه) به جنگ با انقلابیون پرداخت. بناً روسیه پذیرفت که این نقش شرارت‎آمیز و کثیف را در سوریه و برای خدمت به امریکا بازی نماید.»

ویز این موضوع را در پاسخ به پرسشی‎که به تاریخ ۱۸ نومبر۲۰۱۵م زیر عنوان "آخرین تحولات عرصۀ سوریه" منتشر نمود بودیم، بیشتر واضح نمودیم و آن‎جا گفته بودیم: « تجاوز روسیه در سوریه که به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م آغاز گردید، درست یک روز پس از نشست اوباما و پوتین به تاریخ ۲۹ سپتمبر ۲۰۱۵م که ۹۰ دقیقه ادامه داشت، صورت گرفت. در بخش نخست این نشست، روی اوضاع اوکراین گفتگو صورت گرفت و در ادامه دو رئیس جمهور بالای اوضاع سوریه تمرکز نمودند. نتیجۀ این دیدار فوراً و درست یک روز بعد به تاریخ ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م ظاهر گردید و شورای اتحاد روسیه با اتفاق آراء با درخواست پوتین مبنی بر استفاده از نیروهای هوائی روسیه در سوریه موافقت نشان داد.» (منبع: روسیه امروز ۳۰ سپتمبر ۲۰۱۵م)

حتی مواضعی را که روسیه در خاک سوریه هدف قرار می‎داد، اکثراً با هماهنگی امریکا بود، چنان‎چه تلویزیون سی ان ان به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۵م به نقل از جنرال اندری کارتاپولوف که یکی از مسئولین نظامی رهبری ارکان در اردوی روسیه است، مؤرخ ۳ اکتوبر ۲۰۱۵م گزارش داد که وی گفت: «مناطقی‎که توسط سلاح هوائی روسیه در سوریه هدف قرار گرفته قبلاً توسط مسئولین نظامی امریکا به مسکو به صفت مناطقی معرفی گردید که تنها تروریستان در آن مستقر می‎باشند.» آژانس "تاس روسیه" نیز به نقل از جنرال یاد شده چنین گزارش داد: «ایالات متحده از طریق تماس‎های مشترکی‎که داشتیم، به ما اطلاع داد که هیچ کس دیگری به‎جزء تروریستان در این منطقه حضور ندارد.»

به این ترتیب، امریکا روسیه را وارد سوریه نمود تا نظام حاکم آن را حمایت نموده و فضاء را برای راه‎حلی متناسب با خواست امریکا فراهم نماید؛ نه این‎که خود روسیه به عنوان یگانه طرف دخیل و مسلط بر اوضاع، دنبال ساختن راه‎حلی برای این کشور باشد. اما روسیه به دلیل حماقت و نادانی سیاسی که دارد، پس از اقدامات وحشیانه‎ای که در سوریه انجام داد و توانست از سقوط نظام جلوگیری نماید، گمان نمود که می‎تواند راه‎حل سیاسی را نیز اداره نماید و هرگز تصور نمی‎کرد که امریکا با آن مخالفت می‎نماید؛ بلکه باورش این بود که امریکا به دلیل نقش وحشیانه‎ای که روسیه در سوریه بازی نموده، قطعاً در هر فیصله‎ای با آن موافقت خواهد نمود.

روسیه بر اساس همین گمان غلط و تصور احمقانه‎ای که دارد، گردهمائی‎های آستانه و سوچی را راه‎اندازی نموده، گروه‎های مختلف را بدان فراخواند و در این زمینه برنامه‎ریزی‎هائی نمود، و از امریکا نیز خواست تا در این گردهمائی‎ها مشارکت نموده و نقش برجسته‎ای را بازی نماید. چنان‎چه بیسکوف در اظهاراتی گفت: «در خصوص حل بحران سوریه در این اواخر پیشرفت‎هایی مثبتی صورت گرفته، اما ایجاب می‎کند که برای رسانیدن این پیشرفت‎ها در سطوح و نوعیت جدید، تلاش‎های مشترکی صورت گیرد و لازمۀ این کار، تعامل میان روسیه و ایالات متحده است که به شکلی از اشکال باید انجام شود.» (منبع: اورینت نیوز ۴ نومبر ۲۰۱۷م)

روسیه امیدوار بود تا بتواند در جریان نشست اوپک که به تاریخ ۱۰ نومبر ۲۰۱۷م در ویتنام برگزار شد، زمینۀ دیدار پوتین و ترامپ را فراهم نماید؛ چنان‎چه به تکرار و به صورت علنی خواستار چنین دیداری میان دو رئیس جمهور شد. این درخواست‎های روسیه هم‎چنان ادامه داشت، در حدی‎که حتی در جریان نشست اوپک نیز مطرح گردید، که خود به نوعی شدت نیاز روسیه به هماهنگی با امریکا در قضیۀ سوریه را نشان می‎دهد؛ اما امریکا این درخواست‎ها را نپذیرفت و تنها موافقت نمود که بیانیۀ مشترکی از جانب دو رئیس جمهور منتشر گردد؛ طوری‎که انگار چنین دیداری صورت گرفته است، در حالی‎که چیزی در حد یک دیدار  نبوده؛ بلکه آن‎چه صورت گرفت، این بود که بیانیۀ مشترکی توسط آگاهانی از دو طرف تهیه شد و دو رئیس جمهور مختصراً در برابر رسانه‎ها با هم دست دادند، که این نیز نمونه‎ای از التماس‎های ذلیلانۀ روسیه از امریکا است.

شکی نیست، روسیه به خوبی می‎داند و بدون امریکا هرگز قادر نیست تا این مسئله را حل‎وفصل نماید. به همین دلیل است که درخواست‎های پی‎هم را به جانب امریکا به امید این‎که پذیرفته شود، می‎فرستد،. چنان‎چه قبلاً اشاره نمودیم؛ درخواست‎های روسیه از امریکا برای دیدار پوتین با ترامپ، به نوعی ذلیلانه و به گونۀ التماس آمیز مطرح گردید.

از آن جائی‎که روسیه عجله دارد تا قضیۀ سوریه را زودتر یک‎طرفه نماید، پوتین، بشار اسد جنایت‎کار را به سوچی فراخوانده و به تاریخ ۲۰ نومبر ۲۰۱۷م با وی دیدار نمود، سپس به تاریخ ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م با ترامپ تماس گرفته و وی را از جریان دیدارش با بشار باخبر نمود. شبکه روسیه امروز، چنین گزارش داد: «ولادیمیرپوتین امروز سه شنبه در تماسی تلفونی با همتای امریکائی‎اش، دونالد ترامپ، روی بحث بحران سوریه تمرکز نموده و در مورد نتائج دیدارش با بشار اسد سخن گفت.» (منبع: روسیه امروز ۲۱ نومبر ۲۰۱۷م)

به این ترتیب، روسیه به سرعت و با تمام توان تلاش دارد تا بحران سوریه را حل و فصل نماید و مثل همیشه گمان می‎کند که یگانه نیروی بزرگی است که در این بحران در کنار امریکا قرار دارد. بنابر این، دیده می‎شود که با دلهره‎گی و اشتیاق تمام در پی ایجاد راه‎حل سیاسی است که باید امروز و قبل از فردا مطرح گردد؛ زیرا این کار مناسبت‎ترین راهی است که روسیه می‎تواند با استفاده از آن خودش را از این معضله نجات دهد؛ زیرا در راه‎حل سیاسی، هزینه‎های سنگینی‎که روسیه در عرصه‎های گوناگون متقبل می‎شود-به ویژه هزینه‎های اقتصادی ناشی از مشارکت نظامی- متوقف خواهد داد.

با توجه به تمام موارد ذکر شده، روسیه پیش‎گام شده، نشست‎هائی را پیشنهاد نمود که به گمان‎اش راه را به سوی حل سیاسی بحران سوریه هموار خواهد نمود، چنان‎چه بشار را به روسیه فراخواند، سپس اردوغان و روحانی را و اینک سرگرم برنامه‎ریزی برای فراخوانی به جانب نشستی با اشتراک آن‎چه که آن را "تمام اقشار مردم سوریه" می‎نامد، می‎باشد، تا راه‎حلی برای این بحران جستجو نمایند.

روسیه تلاش دارد، برای نزدیک‎تر نمودن راه‎حل سیاسی با سرعت بیشتر، امریکا را نیز وادار نماید تا در این نشست شرکت نماید، چنان‎چه اعلام نمود که قصد دارد شماری از نیروهایش را از سوریه بیرون نماید.  جیراسیموف رئیس ارکان نیروهای مسلح روسیه در اظهاراتی گفت: «به گمان اغلب، شمار نیروهای نظامی روسیه در سوریه تا حد زیادی کاهش خواهد یافت و احتمالاً این‎کار پیش از پایان سال جاری میلادی آغاز می‎شود.» (منبع: یورو نیوز ۲۳ نومبر ۲۰۱۷م)؛ اما امریکا پاسخ دادن به فراخوانی روسیه را هم‎چنان به تأخیر می‎اندازد.

این است بازیی‎که امریکا در قضیۀ سوریه با روس‎ها به راه انداخته؛ یعنی آنان را در منجلاب سوریه تنها گذاشته، درخواست‎هایش را نادیده می‎گیرد و در بسیاری از مسائل با آنان هماهنگی نمی‎کند، به‎جزء موارد اندکی که آن هم از طریق وابسته‎گان امریکا صورت می‎گیرد.

از آن چه گفته شد، چنین بر می‎آید که تمام تلاش‎های روسیه برای رهبری نمودن حل سیاسی بحران سوریه محکوم به شکست و ناکامی می‎باشد؛ زیرا روسیه عملاً توسط امریکا در منجلاب بزرگی در سوریه گیر افتاده است. امریکا در مورد این منجلاب حرفی به زبان نمی‎آورد و روسیه را تشویق می‎کند تا کارش را به صفت یکی از ابزارهای تسلط امریکا در سوریه علیه انقلابیون و روند بیداری اسلامی در آن‎جا هم‎چنان ادامه دهد و بدون این‎که در حل این بحران، هیچ‎گونه نقش رهبری کننده‎ای را داشته باشد؛ اما امریکا این هدف را زیاد برجسته نمی‎کند، چنان‎چه در نشست‎ها و کنفرانس‎هائی‎که در مسکو و سوچی برگزار می‎گردد، مشارکت می‎کند.

پیش از آن‎که مسیر روسیه با امریکا روشن گردد، تمام پیشنهادها و پیشگامی‎های روسیه برای حل بحران سوریه باید ناکام و عاجز ثابت شده و خواستار مشارکت امریکا شود. زمانی‎که تمام مواد حل قضیۀ سوریه به خوبی آماده و پخته گردد، آنگاه انتظار می‎رود که امریکا مستقیماً و از طریق سازمان ملل و یا از طریق دولت‎های مربوط و وابسته به خودش در منطقه پا پیش گذاشته و در حل این بحران اقدام نماید.

این است تحرکات روسیه و امریکا در سوریه-بازی موش و گربه- و نباید فراموش کنیم که این تحرکات به خواست الله سبحانه وتعالی قابلیت مهار شدن و شکست خوردن را توسط مسلمانان دارد، در صورتی‎که گروه‎های مسلح بتوانند استقامت نموده و روابط‎شان را با مزدوران منطقه‎ای امریکا، به ویژه ترکیه و سعودی قطع نموده و با صداقت و اخلاص در کنار یک‎دیگر قرار گرفته و با چنگ زدن به ریسمان مستحکم الله سبحانه وتعالی علیه استعمارگران و مزدوران‎شان به مبارزه ادامه دهند. آنگاه است که سوریه به خواست الله سبحانه وتعالی، تمام آرزوها و آرمان‎های امریکا و روسیه را با خاک یک‎سان نموده و پشت‎شان را خواهد شکست و آنان با ذلت و سر افگنده‎گی تمام، از این سرزمین مقدس بیرون رفته و پشت سرشان را هم نگاه نخواهند نمود. این کار بر الله عزیز و مقتدر قطعاً دشوار نیست.

۲۱ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ

۹ دسمبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

سایت "مدن" به تاریخ ۱۹ اکتوبر ۲۰۱۷م نوشت: «تبلیغات مبارزه با فسادی‎که هم اکنون در سعودی غوغاء برپا نموده است، ابتداء دامن دوایر نظامی را گرفت؛ چنان‎چه مسئول اطلاع‎رسانی مخصوص این دستگیری‎های "مبارزه با فساد" در سعودی، مدعی شد که ۱۴ افسر بازنشسته که در وزارت دفاع کار می‎کردند و دو افسر گارد ملی با توجه به مشارکت‎شان در موارد فساد قراردادهای مالی، دستگیر شدند.

دستگیری‎ها از تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م آغاز شد؛ چنان‎چه در همین تاریخ، ملک سلمان پادشاه سعودی کمیسیونی را به منظور مبارزه با فساد، به ریاست محمد بن سلمان ولیعهد، تشکیل داد، که هدف آن دستگیری ده‎ها تن از وزرای سابق، تاجران بزرگ و مسدود کردن حساب‎های بانکی خود و اقارب‎شان بود.

به نقل از خبرگزاری رویترز: «کمیسیون تحقیق فساد مالی، حساب بانکی شهزاده محمد بن نایف ولیعهد برکنار شده و یکی از بارزترین اعضای حاکم آل سعودی و هم‎چنان، حساب بانکی اعضای فامیل نزدیک وی را مسدود نموده و ۱۱ شهزاده را دستگیر نمود. قبل از آن‎که شاه سعودی پسر خود محمد بن سلمان را به حیث ولیعهد برگزیند، محمد بن نایف ولیعهد کشور بود.» (منبع:  بی بی سی عربی ۸ اکتوبر ۲۰۱۷م) پس واقعاً چه چیزی در سعودی در حال جریان بوده و موقف امریکا در آن چیست؟

پاسخ:

به خاطر بهتر واضح شدن پاسخ، چکیده‎ای از تاریخچه آل سعود و روابط‎شان را بیان نموده و سپس به پاسخ پرسش بر می‎گردیم:

آل سعود از بدو اولین سرکشی‎شان از دولت اسلامی عثمانی، با کافر استعمارگر، انگلیس، ارتباط گرفته و در سال ۱۷۸۸م به کویت تاختند و در بین سال‎های ۱۸۰۳-۱۸۰۴م به مکه و مدینه یورش برده و آن سرزمین را اشغال نمودند. در سال ۱۸۱۰م به دمشق هجوم آوردند؛ ولی با مقابله سرسخت اهالی آن‎جا رو برو شدند؛ مگر شهر حلب و چند شهری دیگر را اشغال نمودند، و در کارهای‎شان از مذهب وهابی بهره جسته و انگلیس هم از ایشان برای سرکوبی دولت اسلامی بهره‎برداری نمود. مگر پس از آن‎که این جنبش سرکش را که آل سعود توسط "محمد علی" والی وقت مصر در سال ۱۸۱۸م رهبری می‎کردند و دولت عثمانی آن‎را سرکوب نمود، در نهایت در قرن نزدهم یعنی سال ۱۸۹۱م بار دیگر این جنبش را انگلیس، برانگیخت؛ مگر باز هم توسط دولت عثمانی سرکوب گردید؛ ولی یک بار دیگر در سال ۱۹۰۱م انگلیس این جنبش را تحریک نمود.

پیوند و حمایت انگلیس از این جنبش، واضح و آشکار بود. انگلیس برای تحکیم موضع آل سعود، علیه اهل نجد و حجاز که جنگ‎های طولانی‎ای با آل سعود داشتند، از ضعف دولت عثمانی و بعدها از وارد شدن‎اش به جنگ جهانی اول بهره گرفته و آل سعود را کمک نمود تا بر این مناطق غلبه یافته و سپس توانست که مملکت خویش را به کمک وی در سال ۱۹۳۲م که در آن زمان انگلیس نیز ابر قدرت جهان بود، اعلام نمایند.

مگر پس از آن‎که امریکا نفت را در این کشور کشف کرد و به محض دیدن این ثروت عظیم، بزاق دهانش سرازیر شد و برای ایجاد نفوذ سیاسی خویش در این کشور، تلاش زیاد نمود. به این منظور خواست تا افراد خانواده شاهی خصوصاً فرزندان شاه عبدالعزیز-مؤسس کشوری‎که در سال ۱۹۵۳م فوت نمود- و کسانی‎ را که وارث تاج و تخت شاهی‎اند، به خود جلب نماید، و این گونه بود که نبرد بین انگلیس و امریکا در این کشور آغاز شد.

اکنون سلمان مزدور امریکا مؤفق شد که زمام امور را به دست گرفته و به تصفیه مزدوران انگلیس و پیروان شان آغاز نموده است. عبدالله شاه قبلاً با انگلیس مرتبط بوده و تا قبل از وفات خویش نیز تلاش می‎نمود تا مزدوران انگلیس را بر گزیند. علی‎رغم این‎که می‎دانست، برادرش سلمان با امریکا مرتبط است؛ چون سنت فامیلی در امر واگذاری مناصب چنین ایجاب می‎کرد، به خاطر مصلحت حفظ استقرار امور خاندان سلطنتی، وی مجبور بود که سلمان را به حیث ولیعهد خویش برگزیند. به خاطری‎که وی برای تضمین بقای نفوذ سیاسی انگلیس زیاد حریص بود؛ ولی ولیعهد-یک منصب جدیدی را که اصلاً سابقه نداشت- ایجاد نموده و برادرش "مقرن بن عبدالعزیز" را که در نوکری انگلیس همتای خودش بود، برای احراز این منصب تعیین نمود. گویا وی می‎دانست که "سلمان" مسن و مریض بوده و تا مرگ سلمان، مقرن مسلط و صاحب اختیار خواهد بود و به محض مرگ سلمان، مقرن به آسانی زمام امور را به دست خواهد گرفت.

چنان‎چه وقتی "فهد" سالخورده شد، خودش یعنی عبدالله که ولیعهد بود، در واقع قدرت را به دست گرفت و وقتی فهد در سال ۲۰۰۵م مُرد، عبدالله قدرت را به شکل کامل آن تسلیم شد؛ مگر بعد از وفات عبدالله در آغاز سال ۲۰۱۵م و به دست گرفتن قدرت توسط سلمان، آن چه اتفاق افتاد، در محاسبات عبدالله گنجانده نشده بود؛ زیرا سلمان "مقرن" را از ولیعهدی عزل نموده و "محمد بن نایف" را به عنوان ولیعهد تعیین نمود و پسر خویش "محمد" را به عنوان ولی ولیعهد، برگزید. تعداد زیادی را که عبدالله در پُست‎های حساس گماشته بود، عزل کرده و به تحکیم سلطه فرزندش پرداخت تا این‎که به تاریخ ۲۱/۶/۲۰۱۷م محمد بن نایف را از سمت ولیعهدی برکنار نموده و پسرش را به عنوان ولیعهد خویش اعلام نمود و کسی را به عنوان ولی ولیعهد بر نگزید.

در پاسخ به پرسشی‎که به تاریخ ۲۵ جنوری ۲۰۱۵م و پس از آن‎که سلمان قدرت را بعد از وفات شاه عبدالله در دست گرفت، منتشر نموده بودیم، چنین تذکر دادیم: «و اما شاه فعلی(سلمان) از اعضای سازمان دفاع می‎باشد؛ بنابر این، انتظار می‎رود که نفوذ امریکا در جریان حکومت وی دست بالا را داشته باشد. ملک عبدالله این واقعیت را درک می‎نمود و به همین دلیل بود که رسم جدیدی را در انتقال قدرت در سعودی ابداع نمود و آن این‎که شاه نه تنها ولیعهد خویش را تعیین می‎کند؛ بلکه ولیعهد ولیعهد خویش را نیز مشخص می نماید. وی به خوبی می‎دانست که سلمان بن عبدالعزیز هم‎پای امریکا در حرکت خواهد بود و برای این‎که سلمان نتواند بر اساس رسم و رواج قبلی خود ولیعهداش را برگزیند، شاه عبدالله، ولیعهد ولیعهداش را نیز خود تعیین نمود تا با این کار راه را بر شاه جدید ببندد تا نتواند ولیعهداش را از کسانی برگزیند که وابسته به امریکا باشد. بناءً به همین دلیل بود که شاه قبلی، مقر را به صفت ولیعهد سلمان بن عبدالعزیز برگزید.»

هم‎چنین در همان پاسخ به پرسش گفته بودیم: «روشن است که مقرن وابسته به انگلیس است، چنان‎چه وی در انگلیس تحصیل نموده و از مکتب مشهور کرانویل در انگلیس فارغ التحصیل شد و وی مورد اعتماد عبدالله شاه سابق نیز بود؛ بلکه از جمله نزدیکان وی به شمار می‎رود. شاه سابق رسم جدیدی‎که بر اساس آن شاه می‎تواند، ولیعهد ولیعهد خویش را نیز برگزیند، به این دلیل مطرح نمود که سلسلۀ نفوذ امریکا پس از سلمان بن عبدالعزیز در سعودی را قطع نماید و برای استحکام بیشتر، شاه عبدالله تعیینات جدیداش را با صدور یک فرمان ویژه مورد تأکید قرار داد و آن این‎که هیچ کس حق ندارد، ولیعهد ولیعهداش را بر کنار نماید.»

اما محاسبات و پیش بینی‎های انگلیس نتیجه نداد، چنان‎چه سلمان رسم جدیدی را که شاه عبدالله تعریف نموده بود، زیر پا نموده و فرمان ویژه‎اش را پاره پاره نموده و مقرن را از سمت ولیعهد ولیعهد برکنار کرد و به جای وی محمد بن نایف را موقتاً به صفت ولیعهد خویش برگزید و دیری نگذشت که وی را نیز برکنار نموده و پسرش محمد را به صفت ولیعهد خویش تعیین کرد و صلاحیت‎ها و مناصب مهم و زیادی را به وی تفویض نمود تا بتواند قدرت را به طور انحصاری در اختیار داشته باشد.

اعلام تشکیل کمیسیون عالی مبارزه با فساد به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م توسط ملک سلمان به ریاست فرزندش محمد ولیعهد، که منجر شد نیروهای امنیتی ۱۱ شاهزاده و چهار وزیر برحال را فوراً از مناصب‎شان برکنار کرده و دستگیر کنند، دلالت بر این دارد که این امر عادی به نظر نرسیده و هیچ ارتباطی به مبارزه با فساد ندارد و بیشتر شبیه انقلاب است-شخصی را که دستگیر کرده و از وظیفه سبک‎دوش می نمایند، فوراً به وی تفهیم اتهام می‎کنند- چنان‎چه این دستگیری‎ها شامل ده‎ها تن از وزرای پیشین، تجار بزرگ و مسدود ساختن حساب‎های بانکی خود و اقارب‎شان می‎شود؛ حتی این حساب‎های بانکی بالغ بر ۱۷۰۰ حساب بوده و طبق گزارش "خبرگزاری رویترز" هنوز هم رو به افزایش است.

از جمله حساباتی‎که مسدود گردید است، یکی هم حساب محمد بن نایف، شخصی‎که در این اواخر از منصب "ولیعهد" برکنار شده و هم‎چنان حساب یک تعداد از نزدیکان افراد فامیل‎اش نیز مسدود گردید. خبرگزاری فوق می‎افزاید: «مقام‎های سعودی بیان داشتند که این دستگیری‎ها شامل افراد بیشتری از خاندان سلطنتی و تاجران و شکم‎بزرگانی از مسئولان پایین رتبه‎تر، نیز خواهد شد. این خود تأکید بر این دارد که آن‎چه در سعودی اتفاق افتاده بیشتر شبیه انقلاب است.

این دستگیری‎ها شامل فرزندان شاه سابق از جمله "متعب بن عبدالله" وزیر سابق گارد ملی که قوت دوم در کنار اردو می‎باشد و برادرش "ترکی بن عبدالله" امیر پیشین ریاض نیز شد. متعب بن عبدالله از فارغان اکادمی نظامی "ساندهرست" انگلیس بود و به رتبه "First Lieutenant" یا "لمړی بریدمن" از آن اکادمی فارغ شد و مسلماً که از این اکادمی مزدوران انگلیس فارغ می‎گردند و قبل از متعب نیز تعداد زیادی از امرای خلیج و و شاهان و امرای اردن نیز از آن فارغ شدند. برادر متعب "ترکی بن عبدالله" نیز به درجه ماستر در علوم نظامی و استراتیژی از دانشگاه "ویلز" انگلیس فارغ شده است. سلمان پس از آن‎که منصب امارت ریاض را از وی تسلیم شد، از حکومت سبک‎دوش نمود.

پس واضح می‎گردد که امریکا به بهانه فساد، راهی برای تصفیه مزدوران انگیس یافته و سلمان و فرزندش محمد ولیعهد را امر نموده تا به این ترتیب-چنان‎چه نظام‎های حاکم فعلی از این شیوه به منظور تصفیه دشمنان خویش سود می‎برند-به خصوص این‎که تمام مسئولان حکومتی فعلی و سابق دست‎شان به اعمال فساد از جمله رشوت، اختلاس، خوردن مال عامه، وارد کردن پول به حساب نزدیکان خویش، با دَور زدن قانون پروژه گرفتن، خوردن مال دیگران، استبداد به عام مردم، سوء استفاده از مناصب خویش برای خشنودی خود و اطرافیان‎شان، آلوده است. چه فسادی بزرگ‎تر است از این‎که ایشان به جای احکام الله سبحانه وتعالی، قانون کشورهای استعماری کافر را تطبیق می‎کنند؟!

ما شاهد بودیم که امریکا بر این کمپاین(مبارزه با فساد) و کسانی‎که آن را پیش می‎بردند،‌ مُهر صحه گذاشت؛ چنان‎چه رئیس جمهور امریکا به تاریخ ۶ اکتوبر ۲۰۱۷م در تویتر خویش چنین نوشت: «من به شاه سعودی و ولیعهد آن باور کامل دارم، ایشان آن‎چه را انجام می‎دهند، به خوبی می‎دانند.» و در تعقیقب آن در تویترش نوشت: «یک تعداد از اشخاصی‎که از طرف ایشان(شاه سعودی و ولیعهدش) به شدت برخورد شده‎اند، در طول سال‎های متمادی کشورشان را چپاول نموده بودند.» هم‎چنان خبرگزاری سعودی نوشت: «شاه سعودی روز یکشنبه مورخ ۵ اکتوبر ۲۰۱۷م پس از حوادث سیاسی و امنیتی اخیر در کشور، با رئیس جمهور امریکا تماسی تیلفونی داشت و هردو، بر همکاری بین دو کشور در زمینه‎های گوناگون و راه‎های پیشرفت آن‎ها و هم‎چنان اوضاع و تحولات منطقه و جهان بحث کردند.»

به نقل از رویترز، به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م : «ترامپ همراه شاه سعودی در باره منظور کردن شرکت نفت سعودی آرامکو در نیویارک صحبت نموده و گفت" سپاس‎گذار خواهد شد؛ اگر سعودی سهام شرکت متذکره را در بازار بورس نیویارک مطرح کند. پاسخ شاه این بود که روی استفاده از  بورس‎های امریکایی مطالعه خواهد کرد.» هم‎چنان خبرگزاری فوق به تاریخ ۷ اکتوبر ۲۰۱۷م به نقل از "هدر نوئرت" سخنگوی وزارت خارجه امریکا نوشت: «ما هم‎چنان مقام‎های سعودی را برای محاکمه مسئولان فاسد تشویق کرده و انتظار داریم تا این موضوع عادل و شفاف باشد.»

موارد فوق بر این تأکید دارد که امریکا در پس دستگیری اشخاص ذیل  قرار داشته و آن را حمایت و توجیه می‎کند. کسانی‎که امریکا با آن‎ها علاقه‎ای نداشته یا در دوستی‎شان با خود مشکوک بوده یا از مزدوران انگلیس می‎باشند، و یا هم کسانی‎که از آن‎چه در کشورشان جریان داشته و شاه و پسرش ولیعهد، به سرعت سرسام آوری کشورشان را به امریکا می‎فروشند، راضی نمی‎باشند.

آن‎چه که تأکید بر سیاسی بودن این کمپاین دارد، این است که کمیسیون کار خود را فوراً بر دستگیری‎ها و مسدود کردن حساب‎های بانکی اشخاص کلیدی نظام و افراد فامیل و اقارب شاه آغاز نمود. محققاً که این موضوع سیاسی بوده و هیچ ارتباطی به فساد و اصلاحات ندارد؛ بخصوص این‎که سلمان و فرزندش هر دو غرق در فساد و هدر دادن اموال عام مردم‎اند که یک نمونه آن، دادن ۴۶۰ ملیارد دالر به امریکا بود. لهجه اعلامیه‎ای‎که توسط آژانس خبرگزاری سعودی پخش شد، آن‎قدر قوی بود که گویی به سرکوب مخالفان نیروهایی بود که با دولت می‎جنگند؛

چنان‎چه در این اعلامیه آمده بود: «تشکیل کمیسیون به خاطر سوء استفاده از طرف بعضی از سُست عنصرانی‎که مصالح شخصی خویش را بر مصالح عام ترجیح داده، بر اموال عام مردم صرف نظر از معیارهای دینی، وجدانی، اخلاقی و وطنی تجاوز نموده، از نفوذ، سلطه و اعتبار خویش در چپاول، اختلاس و سوء استفاده اموال استفاده نمودند و راه‎های مختلفی را برای سرپوش گذاشتن اعمال ننگین خویش بکار گرفتند. می‎باشد» و پس از تشکیل این کمیسیون به تاریخ ۴ اکتوبر ۲۰۱۷م، فوراً دستگیری‎ها آغاز شد.

پس از آن و مشخصاً به تاریخ ۵ اکتوبر ۲۰۱۷م اعلام شد که منصور بن مقرن معاون امیر منطقه عسیر که همرایش یک تعداد دیگر از مسئولان بودند، در سقوط هلیکوپترشان مُردند. شک و گمانه زنی‎هایی وجود دارند که این خود نوعی از تصفیه باشد؛ به خصوص این‎که شخص مذکور فرزند "مقرن" ولیعهد سابقی بود که سلمان پس از به دست گرفتن قدرت، وی را برکنار کرد.

تعداد توقیف شده‎گان بالغ بر صدها تن می‎باشد "سعودی المعجب" دادستان کل سعودی گفت: «در مورد تحقیقات فساد، ما ۲۰۸ تن را به منظور بازرسی جلب نمودیم تا از ایشان تحقیق شود و به خاطر عدم وجود دلایل کافی، 7 تن از ایشان را رها کردیم.» ارزش مالی پول‎های هدر رفته‎ای‎که در سال‎های متمادی در جریان سوء‌ استفاده و اختلاس اموال عام مردم به یغما برده شده، مطابق تحقیات ابتدایی بالغ بر ۱۰۰ ملیارد دالر امریکایی می‎شود. (منبع: الحیاة ۹ اکتوبر ۲۰۱۷م)

در سال‎های گذشته نیز در پرونده اشخاصی از خاندان سلطنتی و صاحب‎نفوذان حکومتی جریان داشت و این مسئله دلالت بر تصفیه نمودن اشخاصی دارد که صاحب نفوذ بوده و در حکومت تأثیرگذار می‎باشند و اگر سلمان به تصفیه شان نپردازد، ممکن است جدول برای فرزندش ولیعهد دگرگون شود. به خصوص این‎که وی تغییرات غیر مأمول بر ساختار نظام و اجتماع کشور آورده است، به اضافه این‎که بر حسب سنت‎های خاندان آل سعود، وی بدون این‎که مستحق باشد ولیعهد شده است.

به این ترتیب، آن چه در سعودی تحت نام مبارزه با فساد جریان دارد، به خاطر خشکاندن نفوذ انگلیس و وقایه کردن در مقابل تدبیر، تلاش برای انقلاب کردن علیه سلمان و فرزندش ولیعهد، و یا چیز شبیه آن می‎باشد. هم‎چنان برای تحقق انتقال مسالمت‎آمیز قدرت به ولیعهد تا کسی با وی مخالفت نکند؛ چنان‎چه این پسر(محمد بن سلمان) بدون منازعه داخلی کمر همت را برای ارائه خدمت به مصالح امریکا بسته نموده و هرکسی‎که در مقابل‎اش بایستد؛ ولو از خویشاوندانش نیز باشد، مقابله خواهد کرد و هیچ حریف خارجی به خصوص انگلیس باقی نخواهد ماند و نفوذ در شبه جزیره عرب برای امریکا باقی خواهد ماند. اين‎گونه ایشان خیانت می‎کنند:

﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ﴾

ترجمه: و خداوند بی‎گمان نيرنگ نيرنگبازان را(به سوی هدف) رهنمود نمی‎كند(و به هدف نمی‎رساند؛ بلكه باطل و بيهوده می‎گرداند.

در اخیر باید گفت: با هر روزی‎که می‎گذرد، این ثابت می‎شود که در این نظام‎ها هیچ خیری وجود ندارد. نه در نظام آل سعود، نه در نظام ایران و نه هم در نظام‎های دیگری‎که در جهان اسلام حاکم می‎باشند. نه در کسی‎که از این نظام‎ها پیروی نموده و به دستوراتش عمل می‎کنند، خیری است؛ زیرا این نظام‎ها از طرف غرب کافری‎که می‎خواهد پیوسته بر ما مسلط بوده و توسط این تسلط، دارایی‎های ما را به یغما ببرد، هدایت می‎شوند. به این ترتیب، لزوماً باید یکی از اولویت‎های بزرگ زنده‎گی ما، تغییر شرعی این نظام‎ها باشد؛ نظام‎هایی‎که همواره بر غرب كافر تكيه می‎کنند.

‏ ﴿وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾

[هود:  ۱۱۳]

ترجمه: و به كافران و مشركان تكيه مكنيد(اگر چنين كنيد) آتش دوزخ شما را فرو می‎گيرد، و(بدانيد كه) جزء الله(سبحانه وتعالی) دوستان و سرپرستانی نداريد(تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر و بلاء و زيان و ضرر را از شما به دور نمايند) و پس از( تكيه به كافران و مشركان، ديگر از سوی الله سبحانه وتعالی) ياری نمی‎گرديد و(بر دشمنان) پيروز گردانده نمی‎شويد.‏

تنها در این صورت خواهیم توانست که از شر این بدبویی، فساد و تباهی نظام‎های استعماری نجات بیابیم. چه امریکا باشد و چه هم انگلیس؛ زیرا کفار در دشمنی علیه اسلام و مسلمین، ملتی واحداند. هر کسی‎که از این کشورهای کینه‎توز پیروی نموده یا همرای‎شان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم پیمان بسته و نقشه‎ها و پروژه‎های‎شان را تطبیق می‎کند و از نظام‎های سیکولری حفاظت می‎نماید، وی مجرم بوده و عاقبت کارش رسوایی خواهد بود.

﴿...سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ﴾

[أنعام:  ۱۲۴]

ترجمه: از سوی الله(سبحانه وتعالی) هرچه زودتر خواری و رسوایی(در دنيا) نصيب كسانی می‎گردد كه بزهكاری پيش می‎گيرند، و عذاب سختی(در آخرت) به سبب نيرنگی‎كه می‎ورزند، بهره ايشان می‎شود.

تنها سقوط این نظام‎ها و تأسیس خلافت بر منهج نبوت راه‎حلی برای مشکلات ما خواهد بود و جدا از آن، دیگر راه‎حلی وجود نخواهد داشت؛ ولو اراجیف بافان آن را دور پنداشته و سست‎عنصران آن را سخت پندارند؛ مگر اخلاص به الله سبحانه وتعالی در عمل و صدق در پیروی از رسول الله صلی الله علیه وسلم، به فرمان او تعالی هر آن‎چه را که مردم تحقق‎اش را دور می‎پندارند، نزدیک خواهد شد.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا﴾

[إسراء:  ۵۱]

ترجمه: (آنان شگفت‌زده) خواهند گفت: چه كسی ما را باز می‎گرداند؟ بگو: آن پروردگاری‎كه نخستين بار شما را آفريد. پس از آن، سرهای‎شان را به سويت(به عنوان استهزاء) تكان می‎دهند و می‎گويند: چه زمانی اين(معاد) خواهد بود؟ بگو: شايد كه نزديك باشد.

 سپس وعده الله سبحانه وتعالی نيرومند و چیره، محقق خواهد شد.

﴿...وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم:  ۵-۴]

ترجمه: در آن روز مؤمنان شادمان می‎شوند(آري، خوشحال می‎شوند) از ياری الله(سبحانه وتعالی). الله(سبحانه وتعالی) هر كسی را كه بخواهد، ياری می‎دهد، و او بس چيره(بر دشمنان خود) و بسيار مهربان(در حق دوستان خويش) است.‏

۲ ربیع الاول ۱۴۳۹هـ

۲۰ نومبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

به تاریخ ۴ نومبر ۲۰۱۷م، روزنامه شرق اوسط نوشت: «نشست‎های قاهره به توافق بر سر یک پارچه نمودن سازمان نظامی لیبیا، به پایان رسید.» مسئولان نظامی لیبیا به تاریخ ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م در قاهره زیر عنوان "مرتب نمودن ساختار نظامی لیبیا" نشستی را برگزار نمودند. با در نظر داشت این‎که "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، از تاریخ ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م گفتگوهای مربوط به اوضاع لیبیا را همراه حکومت سراج و مجلس نماینده‎گان در "طبرق" به منظور نقشۀ راه حلی‎که در نظر گرفته، آغاز کرده بود؛ مگر یک ماه قبل به خاطر معضل مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات، که به تاریخ ۱۷ سپتمبر ۲۰۱۷م به امضاء رسیده بود، این گفتگوها نیز به حالت تعلیق در آمد.

سؤال این‎جاست، که آیا آغاز نشست‎های نظامی به معنی ناکامی نشست‎های سیاسی است؟ و یا به عبارتی دیگر، آیا گفتگوهای نظامی پس از بی‎ثمر بودن گفتگوهای سیاسی، به خاطر یافتن راه‎حل نظامی برای مادۀ ۸ توافق‎نامه است؟ بعداً چه چیزِ جدیدی در این دو سال، پس از توافق‎نامۀ صخیرات اتفاق افتاده است که طرفین این توافق‎نامه را امضاء نموده؛ ولی حال اختلاف نظر دارند؟ تشکر!

پاسخ:

هیچ چیز جدیدی اتفاق نیفتاده است، از همان ابتداء که طرفین این توافق‎نامه را امضاء می‎نمودند، بذر اختلاف در آن موجود بود؛ مگر هرکدام از طرفین، آن را به هدف و انگیزۀ متفاوت امضاء نمودند. به خاطر روشن شدن موضوع، باید امور ذیل را به بحث گرفت:

۱- طبقۀ فعال سیاسی دوران قذافی، طرف‎دار انگلیس بود و امریکا در آن زمان دارای نفوذ فعال در آن کشور نبود. وقتی‎که دوران قذافی پایان یافت، طبقۀ سیاسی سابق صعود کرد؛ چون ریشه‎هایش موجود بوده و خشکانده نشده بود؛ زیرا اغلب سیاسیون زیر نفوذ انگلیس قرار داشتند و سیاسیون طرف‎دار امریکا عملاً فعال نبودند. به همین دلیل، اروپا به بالاترین سرعت ممکنه خواهان برگزاری انتخابات برای ایجاد دولت و پارلمان شد؛ چون به خاطر وجود طبقۀ سیاسی سابق انتظار داشت برنده این انتخابات گردد؛ ولی استراتیژی امریکا این بود که الی آماده کردن طبقۀ سیاسی جدیدی که در مقابل با طبقۀ سیاسی طرف‎دار اروپا بایستد، برگزاری هرگونه انتخابات را مختل کند. به عبارتی دیگر، برای اروپا، سرعت بخشیدن به راه‎حل سیاسی مهم بود؛ مگر آن‎چه برای امریکا اهمیت داشت، به تأخیر انداختن هرگونه راه‎حلی، الی ساختن طبقۀ جدید سیاسی بود. طبق عادت‎اش، تنها گزینه برای این مأمول، آشوب‎گری نظامی بود.

پس از این‎که حفتر در جنگ "چاد" شکست خورد و قذافی از حمایت او دست کشید، سپس در مارچ ۱۹۸۷م او با ۳۰۰ عسکر دیگری لیبیایی گروگان گرفته شد. در آن زمان امریکا با دولت "چاد" ارتباط برقرار کرد و سپس در سال ۱۹۹۰م استخبارات امریکا در خصوص رهائی حفتر با دولت چاد گفتگو کرد و او را آزاد کردند. پس از رهائی، حفتر توسط طیاره امریکایی متعلق به "سیا" به امریکا انتقال داده شده و به او پناهندگی سیاسی دادند. حفتر با جنبش مخالفان لیبیا که در خارج فعالیت می‎کرد، پیوست. او برای ۲۰ سال در ایالت ویرجینیای امریکا ساکن شد و گفته می‎شود که با سازمان سیا تماس‎های نزدیکی داشته و "سیا" او را آموزش نظامی داده است. هم‎چنین برای او جنگ‎های چریکی را آموزش داد و سرانجام در ۱۷ فبروری ۲۰۱۱م به لیبیا بازگشت و در شهر بنغازی دست به فعالیت‎های سازنده زد و نقش بزرگی را ایفاء کرد.

۲- امریکا حفتر را به منظور تلاش برای ایجاد یک نیروی نظامی تا بعدها از طریق کسب پیروزی‎های نظامی در برخی از مناطق طبقه جدید سیاسی را بسازد، به لیبیا فرستاد. لذا مستقیماً یا توسط مزدور خویش "سیسی" در مصر، وی را با پرداخت پول و سلاح مجهز نمود. امریکا هرگونه راه‎حل سیاسی در لیبیا را الی قدرت‎مند شدن و ایجاد نفوذ فعال حفتر، به حالت تعلیق در آورد. امریکا به شرق لیبیا(طرابلس) تمرکز داشت؛ چون تعداد زیادی از طبقه طرف‎داران اروپا به ویژه انگلیس، در آن حضور داشتند و به طور چشم‎گیری موفق به تثبیت نیرو در شرق لیبیا گردیده و نیز بر مجلس نماینده‎گان در شرق مسلط گردید.

۳- در سال ۲۰۱۵م اروپا می‎خواست الی ختم همان سال و قبل از آن‎که واقعیت طبقۀ سیاسی موجود تغییر کند، راه‎حلی سیاسی بیابد. به این منظور تمام توان خویش را به خرج داد تا نماینده سازمان ملل از طرف‎داران اروپا به لیبیا اعزام گردد تا نقشه وی به سرعتی بیشتر تطبیق شود و اروپا موفق شد تا "لئون" را به این منظور ارسال کند. اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده و موفق شد تا فضای فشاری را بر شورای امنیت سازمان ملل اعمال نموده و در عین زمان در صورت عدم پذیرش راه‎حل توسط امریکا، دیگران وی را ملامت کنند.

اما امریکا این قضیه را از این زاویه می‎دید که اگر پس از آن‎که اروپا راه‎حل سیاسی را ترویج نموده، اعتراضی داشته باشد، به مصلحت‎‎اش نخواهد بود و در عین زمان موضع موافق به توافق‎نامه صخیرات را اتخاذ نمود تا از این طریق بتواند بر تعدیل آن تسلط یافته و یا هم آن را در آینده، نقض کند و ‎چنان هم شد. مادۀ هشتم توافق‎نامه مربوط به تسلط بر نیروی نظامی بود. اروپا درک کرده بود که حفتر مزودر امریکا بوده و امریکا قصد دارد تا وی را به حیث رهبر ارتش مقرر کند؛ به این دلیل بود که مادۀ ۸ توافق‎نامه صخیرات را وضع کرد و در آن تصریح شد که ارتش باید از نخست وزیر دستور بگیرد. این در حالی بود که "سراج" نخست وزیر، طرف‎دار اروپا است.

امریکا با استفاده از این ماده توانست که فرصت مناسبی برای معطل کردن این توافق‎نامه الی احراز جایگاه حفتر در اردو و در میدان عملی نبرد بیابد، که در نهایت بتواند، طبقه جدید سیاسی را ایجاد که با طبقۀ سیاسی اروپا در طرابلس و سایر شهرها رقابت کند.

۴- این واقعیت فعلی است و از زمان توافق‎نامه صخیرات؛ یعنی اواخر ۲۰۱۵م تا کنون، اهداف و انگیزه‎های سیاسی و نظامی طرفین تغییر چشم‎گیری نکرده است. ما در گذشته پاسخ به پرسشی را در مورد موضوع توافق‎نامه صخیرات لیبیا، بیان نمودیم و در آن این موضوع را برای کسی‎که دلی آگاه داشته باشد و با حضور قلب گوش فرا دهد، واضح ساختیم.

در پاسخ به سؤال مورخ ۳ جون ۲۰۱۴م گفته بودیم: «با این حال امریکا پی برد که حلقات سیاسی در لیبیا از سوی انگلیس طرح‎ریزی شده است و فرانسه نیز بر حلقات سیاسی لیبیا نفوذ دارد، این دو کشور تلاش دارند تا بر نفوذ خویش بیفزایند و امریکا این کار را به ضرر خویش دانست و پی برد که رئیس آیندۀ لیبیا مرد وفادار به اروپا خواهد بود؛ البته با اندک استقلالیت. امریکا اوضاع را ناهنجار پنداشت و گمان کرد که این کار مانع نفوذ‎اش می‎شود. بناً امریکا گمان کرد که از طریق انتخابات نمی‎تواند وارد صحنۀ سیاسی شود، پس از طریق نظامی وارد صحنه شد تا فضای لیبیا را به نفع خویش جهت دهد. بناً در فکر کارهای نظامی افتاد تا از این طریق طبقه خاص سیاسی را که وفادار به امریکا باشد، در لیبیا به قدرت رساند و سپس انتخابات عمومی برگزار کند. به خاطر این هدف، نخست مردی نظامی را مؤظف ساخت تا برضد اوضاع جاری دست به کودتای نظامی زند؛ زیرا فعلاً تمام حاکمیت و قدرت در دست کانگرس ملی لیبیا است و اکثریت اعضای این کانگرس وفادار به انگلیس هستند. بناً شخصی‎که از سوی امریکا مؤظف شد تا بر ضد اوضاع فعلی کودتا کند، به این هدف تعیین شد تا اوضاع را به نفع امریکا جهت دهد و مانع نفوذ انگلیس شود. بناً امریکا حفتر را داخل ماجرا ساخت و حفتر شخص وفادار به امریکا و یکی از سرسخت‎ترین غلام‎هایش می‎باشد.»

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۱ اپریل ۲۰۱۵م گفته بودیم: «اروپا به خوبی می‎داند امریکا در تلاش است تا روند گفتگوها را مختل کند، از این‎رو، نمایندۀ خاص و مورد اعتمادی را برگزید و او "برناردینو لئون" است. وی در اصل نمایندۀ اروپا است، پس او از سایر نماینده‎گان سازمان ملل در قضایای دیگر متفاوت می‎باشد؛ زیرا معمولاً سایر نماینده‎گان وابسته به امریکا می‎باشند؛ مانند: نماینده‎گان سرمنشی سازمان ملل؛ هم‎چون جمال بن عمر در یمن.

برناردینو لئون در شروع کارش بسیار تلاش نمود تا هرچه عاجل‎تر به راه‎حل سیاسی برسد و تمام توانش را به کار گرفت تا مسئولیت‎اش را در دور نخست نماینده‎گی خویش به اتمام رساند، دور نخست نماینده‎گی‎اش آخر ماه مارچ ۲۰۱۵ به پایان می‎رسید. سپس به اساس فیصلۀ شماره ۲۲۱۳ شورای امنیت، مدت نماینده‎گی‎اش تا ۱۵ سپتمبر ۲۰۱۵م تمدید شد. لئون گفتگوهای گسترده و پیوسته‎یی را میان طرف‎های درگیر لیبیا در المغرب و الجزایر و قبلاً در خود لیبیا و جنیو رهبری می‎نمود تا بتواند به راه‎حلی‎که منجر به حل مشکل حکومت لیبیا گردد، برسد. او تلاش داشت تا پایان دور اول نماینده‎گی‎اش به این هدف برسد، نخست کارش را در جنو آغاز کرد، سپس به لیبیا رفت و از آن‎جا به المغرب و الجزائر و سپس جلساتش را مجدداً به المغرب منتقل نمود.

در جریان گفتگوهایی‎که در المغرب جریان داشت، روز پنج شنبه ۱۲ مارچ ۲۰۱۵م اعضای پارلمان طبرق خواستار یک هفته تأخیر در گفتگوهای سیاسی میان طرف‎های لیبیا شدند؛ یعنی تا تاریخ ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م، فرصت بیشتری برای مشوره وجود داشته باشد. محمد الشریف یکی از اعضای پارلمان طبرق چنین گفت: «حد اقل یک هفته فرصت می‎خواهیم تا اوراق را به دقت ارزیابی کرده و سپس همه طرف‎ها به جلسه برگردیم.» وی افزود: «گفتگوها در مورد حکومت ملی و آمادگی‎های امنیتی و کمیتۀ قانون اساسی هنوز تکمیل نشده است». برناردینو لئون رئیس هیأت سازمان ملل با اعضای کنفرانس ملی و برخی از اعضای پارلمان طبرق در طرابلس دیدار نمود. آنان در این دیدار بر تأخیر یاد شده اصرار ورزیدند و لئون نیز آن را پذیرفت و قرار شد این گفتگوها تا پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۱۵م که به میزبانی المغرب برگزار می‎شد، به تأخیر افتد. این مدت زمان به عنوان فرصت حماسی جهت رسیدن به حکومت وحدت ملی و بیرون کشیدن لیبیا از کشمکش‎ها یاد شد.

لئون بر اهمیت دست‎یابی به راه‎حل سیاسی در نزدیک‎ترین زمان ممکن تأکید ورزید. وی گفت: «سازمان ملل به این باور است که یگانه راه‎حل قضیۀ لیبیا همانا راه‎حل سیاسی است و هیچ حل نظامی در کار نیست. لیبیا و قت زیادی پیش‎رو ندارد؛ زیرا اوضاع به شدت رو به وخامت است.» (منبع: رادیو سوای امریکا ۱۳/۳/۲۰۱۵) هم‎چنین به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۵م اتحادیۀ اروپا بیانیه‎یی را صادر نمود و در آن در مورد بی‎نتیجه ماندن گفتگوها هشدار داد. در بیانیه چنین تذکر داده شده است: «عدم دست‎یابی به توافق سیاسی، یک‎پارچه لیبیا را به خطر می‎اندازد. اتحادیۀ اروپا آماده است تا به مجرد دست‎یابی به توافقی مبنی بر تشکیل حکومت وحدت ملی و آمادگی‎های امنیتی مربوط به آن، فوراً کمک‎هایش را به لیبیا افزایش دهد.» (منبع: آژانس خبری آلمان ۱۶/۳/۲۰۱۵م)

در پاسخ به سؤال مورخ ۱۹ جنوری ۲۰۱۶م گفته بودیم: «انگلیس مطمئن بود که تمام کدرهای سیاسی، یا اکثر آنان وابسته به انگلیس می‎باشند. بناً مطمئن بود که هرگونه حکومت مؤقتی‎که بر اساس پیشنهادات لئون به وجود آید، طرف‎دار آن خواهد بود. به همین دلیل بود که اصرار داشت، توافق‎نامه صخیرات هرچه عاجل‎تر امضاء شده و در زمان کاری لئون مورد تأیید دو طرف قرار گیرد؛ اما وقتی موفق نشد و کوپلر مسئولیت را بر عهده گرفت و تغییرات یادشده را در توافق‎نامه به وجود آورد، انگلیس پی برد که این تغییرات توسط فشارهای امریکا بالای کوپلر رونما گردیده و هدف از آن برداشتن یکی دیگر از گام‎هائی است که امریکا برای بی‎ثمر نمودن کامل توافق‎نامه برمی‎دارد تا این‎که بتواند توافقات جدیدی متناسب با خواسته‎های امریکا بسازد. امریکا تلاش دارد، از طریق ساختن کدرهای جدید سیاسی به این هدف برسد و آن‎هم پس از اقدامات نظامی‎که حفتر همزمان با نیرنگ‎های سیاسی به رهبری امریکا، انجام می‎دهد.

بناً انگلیس لازم دید که قبل از رخ دادن هرگونه تحول دیگر و پیش‎بینی نشده‎ای، هرچه عاجل‎تر توافق حاصل گردد، از این‎رو، توافقات حاصل شده، حتی پس از تغییراتی‎که در آن رونما گردید، بازهم توسط انگلیس پذیرفته شد. به این ترتیب، انگلیس کارها را با عجله به پیش برد و اصرار نمود تا گردهمائی نهائی جهت دست‎یابی به توافقات به تاریخ ۱۷ دسمبر ۲۰۱۵م در صخیرات المغرب برگزار گردد و برای این‎که این توافقات را جنبه رسمی و مشروعیت بین المللی دهد، به شورای امنیت متوسل گردید، چنان‎چه پیشنهاد فیصله شماره ۲۲۵۹ را جهت تصویب مواد توافق‎نامه نهائی به این شوراء تقدیم نمود.

بدون شک آن‎چه باعث شد انگلیس در زمینه عجله نماید، اقدامات امریکا به منظور مختل نمودن جریان توافقات بود؛ اقدامات امریکا یا مستقیماً صورت گرفت، مانند: مداخلات نظامی‎که به بهانه مبارزه با گروه دولت اسلامی وغیره راه اندازی نمود، هم‎چنین برخی اقدامات سیاسی؛ مانند راه اندازی کنفرانس روم به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م تا زمینۀ از سرگیری گفتگوها را فراهم نماید، بدون این‎که توافقات به دست آمده را در نظر گیرد و یا غیرمستقیم و توسط مزدورش حفتر صورت گرفت، چنان‎چه وی دست‎یابی به راه‎حل یادشده را تا جای ممکن به تأخیر انداخت تا امریکا فرصت داشته باشد، کدر سیاسی جدیدی را بسازد که از امریکا فرمان ببرد و سپس مسأله راه‎حل سیاسی را راه اندازی نماید و به این ترتیب اکثریت افراد شامل در این راه‎حل وابسته به امریکا باشند. عیسی عبدالقیوم مشاور اسبق رئیس مجلس نماینده‎گان لیبیا به تاریخ ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م در تلویزیون "الغد العربی" به این مسأله اشاره نموده گفت: «اظهارات کری وزیر خارجه امریکا نشان می‎دهد که امریکاییان رغبت کافی برای حل بحران ندارند، برعکس انگلیس و فرانسه که در زمینه تمایل نشان داده‎اند.»

در پاسخ سوال مورخ ۱۲ مارچ ۲۰۱۶م آمده بود: «دلیل این اخلال‎گری آن است که بیشترین جریان‎های سیاسی در لیبیا از بازماندگان قذافی می‎باشند، یعنی تمایل به اروپا دارند و این امر باعث می‎شود، هرگونه ساختاری برای تشکیل وزارت‎ها بر اساس همین معیار صورت گیرد، چنان‎چه ساختار اخیر نیز بر همین معیار بود. امریکا روی حفتر و تعدادی از نظامیانی تکیه کرده که در اطراف وی گرد آمده‎اند و انتظار داشت حفتر بتواند خودش را در کنار جریان جدید سیاسی جای داده و برایش پایگاه‎های سیاسی تشکیل دهد و به این ترتیب سهم بیشتری در قدرت سیاسی به دست آورد؛ اما وی هنوز به این هدف دست نیافته و در تمام فعالیت‎های نظامی‎اش موفق نبوده و فقط اخلال‎گری کرده است. بناً امریکا تلاش دارد با استفاده از مداخلات نظامی تا جایی‎که بتواند راه‎حل سیاسی را مختل نماید؛ زیرا مداخله نظامی یگانه وسیله‎ای است که امریکا برای نفوذ در سیاست لیبیا در اختیار دارد و به نظر می‎رسد این مداخلات نظامی تا زمان براورده شدن اهداف امریکا هم‎چنان ادامه پیدا کند.

موقف اروپا در لیبیا بر خلاف موقف امریکا است، به این معنی که اروپا تلاش دارد توافقات موفقانه به انجام رسد و حکومت تشکیل گردیده و مستقر شود، زیرا اروپا هنوز هم جریان‎های سیاسی را در اختیار دارد و دلایل آن زیاد است؛ از جمله این‎که: اولاند رئیس جمهور فرانسه به تاریخ ۱۷ فبروری ۲۰۱۶م با محمد ششم پادشاه المغرب که مزدور انگلیس می‎باشد، در فرانسه دیدار و گفتگو نمود. آنان در این دیدار اوضاع لیبیا را به بحث گرفته و در اخیر اعلام نمودند که هر دو جانب پارلمان لیبیا را تشویق خواهند نمود تا به حکومت وفاق ملی به ریاست سراج رأی اعتماد دهد. هم‎چنین، فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس به تاریخ ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م به الجزائر سفر کرد و در آن‎جا با رمطان العمامرة وزیر خارجه الجزائر دیدار نمود. وی در این سفر تأکید نمود: «مداخله نظامی راه‎حل مناسب بحران موجود در لیبیا نیست و باید روی راه‎حل سیاسی تمرکز صورت گیرد.» وزیر خارجه الجزائر نیز اظهارات همتای انگلیس‎اش را تأیید نموده گفت: «ما به این باور استیم که هیچ‎گونه مداخله‎ای نظامی راه‎حل بحران لیبیا به شمار نمی‎رود و تمام تلاش‎هائی که برای کمک به لیبیا جهت تأسیس حکومت وحدت ملی صورت می‎گیرد، قطعاً در مبارزه با تروریزم مؤثر و کارا خواهد بود.» (منبع: نشریه خبر الجزائر ۱۹ فبروری ۲۰۱۶م)

۵- به این ترتیب، این امور برای هر کسی‎که چشم بصیرت داشت، از آغاز توافق‎نامه صخیرات در ماه ۱۳ دسمبر ۲۰۱۵م و حتی قبل از آن واضح بود و آن این‎که اروپا به خاطری‎که طبقۀ سیاسی موجود طرف‎داران‎اش می‎باشند، به راه‎حل سیاسی عجله می‎کند؛ ولی امریکا چون می‎خواهد توسط حفتر طبقۀ سیاسی طرف‎داران خویش را در لیبیا به وجود آورد، هرگونه راه‎حل سیاسی را به تعویق می‎اندازد. به این دلیل است که امریکا بعضی وقت‎ها از گفتگوها کناره‎گیری کرده و گاهی هم به توافق نزدیک شده و گاهی دور می‎شود. چنان‎چه پس از آغاز کمتر از یک ماه مذاکرات، نماینده‎گان طبرق از گفتگوها عقب‎نشینی کرده و سپس گفتگوها به حالت تعلیق در می‎آید. "سلامه" همراه افراد متعددی نشست داشته و پیشنهاداتی از مکان‎های مختلف ارائه می‎دهد. هم‎چنان بازگشت و عقب‎نشینی‎شان را از تونس به لیبیا برای مشوره با بازرسان خویش توجیه می‎کنند. حتماً "سلامه" می‎داند که خودش هیچ‎گونه اختیاری نداشته و توافق طرفین به راه‎حل نهایی، مستلزم دخالت قدرت‎های جهانی‎ای که در عقب‎شان قرار دارند، می‎باشد.

طبق دلایل ذیل، عقب‎نشینی، تبصره و بازگشت از تونس به لیبیا به دلیل مشوره با بازرسان‎شان صورت می‎گیرد. خبرنگار الجزیره گزارش داد که: «نماینده پارلمان لیبیا از گفتگوها همراه شورای عالی کشور بدون بیان دلیل بعد از دو دَور گفتگوها برای تعدیل توافق‎نامه صخیرات در تونس عقب‎نشینی نمود. خبرنگار در مورد این عقب‎نشینی گزارش داد که: «شاید دلایل آن متعلق به وضع مادۀ ۸ باشد که دریچه بحث و تبادل نظر را صبح امروز در جلسه‎ای پُر سر و صدا گشود و در آن مبحث شورای ریاست جمهوری و دولت به بحث گرفته شد.» (منبع: الجزیره ۱۶ اکتوبر ۲۰۱۷م) یک منبع به الجزیره گفته بود: «نشستی در مقر هیأت سازمان ملل در تونس بین "غسان سلامه" نماینده سازمان ملل برای لیبیا، "موسی فرج" و "عبدالسلام نصیبه" رؤسای هیأت گفتگو، برای ارزیابی دلایل به تعلیق آمدن جلسات بین دو هیأت دیروز دوشنبه دائر شد.» (منبع: الجزیره  ۱۷اکتوبر ۲۰۱۷م)

خبرنگار الجزیره در تونس هم‎چنان گزارش داد که: «نماینده سازمان ملل در لیبیا برای هر کدام از نماینده‎گان طرفین، اوراقی را توزیع نمود که هرکدام‎شان دلایل نقاط اتفاق و اختلاف را بنویسند تا در نشست‎های دو جانبه روی آن بحث شده و هر کدام از طرفین به طور جداگانه نظریات خویش را ارائه بدارند.» (منبع: الجزیره  ۱۷ اکتوبر۲۰۱۷م)

در خلال کنفرانس مطبوعاتی‎که "سلامه" به تاریخ  ۲۱ سپتمبر ۲۰۱۷م برگزار کرده بود، به این اشاره نمود که بین نماینده‎گان دو مجلس و نماینده‎گان مردم لیبیا که در تونس گفتگو کردند، نقاطی از تفاهم و توافق به چشم می‎خورد و ایجاب می‎کند که یکشنبه به لیبیا باز گشته و همراه رهبران سیاسی در آن‎جا تبادل نظر کنند، با تذکر این‎که نقاط اختلافی از جمله مادۀ ۸ نیز بین‎شان وجود داشت که فرستاده سازمان ملل در پی حل آن می‎باشد. (منبع: الجزیره  ۲۴ اکتوبر۲۰۱۷م)

۶- به این سبب است که حفتر بر عملیات نظامی تمرکز دارد و این پوشیده نیست؛ بلکه رفتار و اظهار نظر اش در خلال گفتگوهای شورای ریاست جمهوری و پارلمان طبرق که به ریاست "غسان سلامه" در ۲۱ س‍پتمبر۲۰۱۷م دائر شده بود، بر عملیات نظامی متمرکز بود، و در اثربخش بودن این گفتگوها شک و تردیدها را بر انگیخته بود؛ چنان‎چه الجزیره به تاریخ  ۱۴ اکتوبر ۲۰۱۷م خبر ذیل را به نشر رساند: «خلیفه حفتر جنرال باز نشسته لیبیا امکانات حل بحران لیبیا را از راه گفتگوهایی‎که از سوی امریکا دائر می‎شود، به شک و تردید انداخته است.» حفتر در اجلاس امنیتی شهر بنغازی که برای اولین بار دایر شده بود گفت: «علایمی به چشم نمی‎خورد که ملت لیبیا مطمئن باشند، گفتگوهای جاری نشانه راه‎حل برای بحران سیاسی موجود باشد، و تلویحاً به بدیل‎های دیگری برای گفتگوهای سیاسی؛ از جمله: اردو و تمام دستگاه‎های امنیتی‎ای‎که نماینده‎گی از تمایل ملت می‎نمایند، نمود. وی در اواسط اگست ۲۰۱۷م تصریح کرد: «ما مصمم هستیم به نبرد خویش تا تسلط کامل اردو به تمام خاک لیبیا را ادامه دهیم.» (منبع: شرق اوسط ۱۵‍‍‍/۸/۲۰۱۷م)

بنابر این، امریکا بر راه‎حل نظامی که در عقب آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند، تمرکز دارد. وی راه حل سیاسی را الی تسلط نظامی بر مناطقی بیشتر توسط "حفتر" اخلال می‎کند تا به این ترتیب در راه‎حل سیاسی نقش بارزتری نسبت به اتحادیۀ اروپا بازی کند. یعنی امریکا بر راه‎حل نظامی تمرکز دارد تا به واسطه آن بتواند راه‎حل سیاسی را رهبری کند و برای نیل به این هدف از هر فرصت مناسب کار می‎گیرد.

به این اساس، به عقیده ما امریکا به خاطر تضمین تأثیر فعلی حفتر بر اردو، فرصت مناسبی برای برگزاری اجلاس نظامی در قاهره یافت و امریکا حفتر را به تاریخ  ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۷م دستور داد که اجلاس گروه‎های نظامی لیبیا در قاهره که همه‎یی‎شان حفتر را تأیید نموده و با وی مخالفتی ننمودند، برگزار کند؛ سپس این اجلاس در شام ۲ نومبر ۲۰۱۷م به پایان رسید. روزنامه شرق اوسط بیان داشت: «دور سوم از گفتگوهای یک‎پارچه‎سازی سازمان نظامی لیبیا که در قاهره بین افسران لیبیا برگزار شده بود، در شامگاه دیروز به پایان رسید. به نقاطی تقریباً نهایی در مورد یک پارچه‎سازی اردوی لیبیا و پیوند دادن‎اش با حکومت مدنی در لیبیا  که از سال ۲۰۱۱م از هرج و مرج نظامی و امنیتی رنج می‎برد، دست یافت.» (منبع: شرق اوسط  ۴ نوامبر ۲۰۱۷م)

به این دلیل، واضح است که امریکا و ابزارش(مصر و حفتر) به پیش‎روی چشم‎گیری نایل آمدند؛ چنان‎چه حفتر بر مناطق زیادی خصوصاً در شرق که منطقۀ نفت خیز بوده-در اثر سهل‎انگاری اروپا که قبلاً جزء عواید انگلیس و قسمتی هم از فرانسه و ایتالیا بود- تسلط یافته است. این بدان معنی نیست که نبرد به پایان رسیده است؛ زیرا اروپا نیروهای خودش را در لیبیا دارد و برعلاوه آن، اروپا در کارهای سیاسی از امریکا فریب‎کارتر است. به این ترتیب، انتظار می‎رود که نبرد جهانی هم‎چنان بین امریکا و ابزار آن و اروپا و ابزارش در لیبیا، ادامه داشته باشد، و لیبیایی‎ها در آتش این جنگ هم‎چنان می‎سوزند.

قابل ذکر است که قضایای مسلمان‎ها به دستان خودشان حل شدنی است؛ نه دشمنان‎شان و راه‎حلی را الله سبحانه وتعالی برای‎شان آسان کرده است؛ زیرا سلاح‎شان در پنهان و آشکار اخلاص به الله سبحانه وتعالی و صداقت با رسول الله صلی الله علیه وسلم در گفتار و کردار است. آنگاه است که مذاکره کننده‎گان خود را در مقابل شهر اصیل اسلامی که در زمان خلیفۀ راشده حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه فتح شد، خواهند دید. شهری که تمام ساکنان آن مسلمان اند و بدون داشتن ارتباط با کفار استعمارگر، برای حل تمام قضایای خویش، به کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول‎اش صلی الله علیه وسلم مراجعه می‎کنند.

﴿وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ﴾

[هود: ۱۱۳]

ترجمه:  به كافران و مشركان تكيه مكنيد(اگر چنين كنيد)، آتش دوزخ شما را فرو میگيرد، و(بدانيد كه) جز الله(سبحانه وتعالی) دوستان و سرپرستانی نداريد(تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر، بلاء، زيان و ضرر را از شما به دور نمايند) و پس از(تكيه به كافران و مشركان، ديگر از سوی الله سبحانه وتعالی) ياری نمی‌گرديد و(بر دشمنان) پيروز گردانده نمی‌شويد.‏

در پایان، سخن گذشته خویش را تکرار می‎کنیم: جای بس تأسف است، سرزمین‎های اسلامی که روزی فتوحات و نشر اسلام عدل و خیر را به اطراف و اکناف عالم حمل می‎نمود، این سرزمین‎ها میدان کشتاری شده که کفار استعمارگر بر کشتن و چپاول ثروت ما، با هم به رقابت پرداخته‎اند، و با جاری شدن هر قطره‏ی خون ما که توسط خودشان یا غلامان شان-که از شهر و دیارمان‎اند- می‎ریزد، با دهان بسته می‎خندند.

این‎که کفار استعمارگر توان خویش را برای قتل ما به خرج دهند، عجیب نیست؛ چون ایشان دشمنان کینه‎توز ما اند؛ اما عجیب این است که فرقه‎هایی در لیبیا با ایشان در یک صف قرار گیرند و یک عده با امریکا دوستی برقرار کرده و عده‎ی دیگر با اروپا دوستی کنند و سپس با هم بجنگند، آن‎هم جنگی‎که نه به خاطر اسلام و اعلای کلمة الله بوده؛ بلکه بر اساس مصالح کفار استعمارگر باشد، و این یک بلایی بزرگ است. این‎که مسلمانان هم‎دیگر را به قتل برسانند، در اسلام گناهی نابخشودنی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ»

(رواه مسلم)

ترجمه: همه چیز مسلمان، از جمله ریختن خون، مال و آبرویش بر مسلمان دیگر حرام است.

«لَزَوَالُ الدُّنْيَا أَهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ»

(رواه نسائی)

ترجمه: نابود شدن دنیا نزد الله(سبحانه وتعالی) از کشتن مردی مسلمان آسانتر است.

﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾

ترجمه: به راستی در اين(سرگذشت پيشينيان) بيدارباش و اندرز بزرگی است، برای آنكه دلی(آگاه) داشته باشد، يا با حضور قلب گوش فرا دارد.

۱۷ صفر ۱۴۳۹هـ.ق

۶ نومبر ۲۰۱۷م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش اول:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته!

این را می‎دانیم که هر نوع غصب  حرام است؛ اما اگر دولت زمین مردم را غصب نموده و آن را بفروشد، و یا این‎که بر آن ساختمانی بسازد و سپس آن را بفروشد، آیا خرید و ساخت و ساز آن جواز دارد؟ در صورتی‎که شخص دیگری زمین غصب شده را از دولت بخرد، آیا خرید آن از شخص دوم جواز دارد؟ و یا اگر همین شخص دوم بالای آن زمین غصب شده ساختمانی بسازد، آیا خرید آن جواز دارد؟

پاسخ:

وعلیکم والسلام و رحمة الله و برکاته!

1- بلی، هر نوع غصب حرام است. به اساس این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنْ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ»

(اخرجه مسلم من حديث عائشة رضی الله عنها)

ترجمه: هر کس به اندازهای يک وجب زمينی را به ظلم غصب کند، آن قطعه زمين تا هفت طبقهی زير آن به گردنش آويخته میشود.

هر کسی‎که زمینی را غصب کند، مرتکب حرام و گناه بزرگی شده است؛ بدین معنی: اگر کسی‎که قسمتی از زمین را و لو کم باشد یا زیاد، غصب کند، مرتکب گناهی شده است که به سبب آن در آخرت مجازات می‎شود، و در دنیا مستحق مجازات تعزیری شده و هم‎چنان بالایش لازم است تا شیء غصب شده را به همان حالتی که غصب نموده بود، به مالک‎اش واپس گرداند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«علی الید ما آخذت حتی تودی»

(اخرجه الترمذی)

ترجمه : هر شخصی که از راه نامشروع در مال دیگری تصرف کند، ضامن و مسئول آن است تا آنکه آن را به صاحبش باز گرداند.

 و هنگامی‎که غاصب شیء غصب شده را تلف کند و یا حالتش را تغیر دهد؛ بطور مثال: غاصب تکه غصب شده را  بدوزد، یا معدن غصب شده را استخراج نماید، و یا حیوان غصب شده را ذبح نماید، در تمامی این حالات بالای غاصب واجب است تا قیمت آن را بپردازد.

۲- اگر غاصب بالای زمین غصب شده ساختمانی بسازد؛ شخص مذکور صاحب آن شده نمی‎تواند و مالک اصلی آن زمین، حق دارد که خواستار از بین بردن ساختمان با این‎که هزینه آن بر عهده غاصب باشد، شود، و در صورتی‎که در اثنای از بین بردن ساختمان زیانی به زمین برسد، بالای غاصب واجب است که هزینه آن را بپردازد؛ زیراکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«لَيْسَ لِعِرْقٍ ظَالِمٍ حَقٌّ»

 ترجمه: سعی و تلاش ظالم مستحق پاداشی نیست.

 پس کسی‎که روی زمین غصب شده کشت کند و یا آن را بازسازی کند؛ نه صاحب زمین می‎شود و نه صاحب بازسازی آن، و خرید این نوع زمین و ساختمان از غاصب، جواز ندارد.

۳- هم‎چنان، گاهی در خرید چنان می‎شود که شیء غصب شده را مشتری می‎خرد و این سلسله‎ای خرید و فروش تا چند شخصی ادامه می‎یابد. هنگامی‎که مشتری بفهمد که شیء مذکور غصب شده است؛ خرید آن بر وی حرام بوده و گنهکار می‎شود، و زمین ملکیت شخصی است که از آن غصب شده بود(مالک اولی آن). در صورت تغییر حالت زمین، مثل این‎که ساختمانی روی آن ساخته شود، فقها در حکم ساخت و ساز آن از دو دید اختلاف نظر دارند:

 اول: از دید کم و زیاد بودن هزینه ساختمان نسبت به قیمت زمین؛

 دوم: از دید این‎که بازسازی کننده غاصب است یا مشتری؟

نظری را که من ترجیح داده و با آن به نتیجه رسیده‎ام قرار ذیل است:

۱- خریدن ساختمان از غاصب و یا از شخصی که آن را از غاصب به شکل تحفه یا بخشش گرفته و یا به اساس موقف و قدرت خویش از دولت گرفته باشد، حرام است . مثلاً زمینی را دولت غصب نموده و آن را برای کارمندان و صاحب منصبان به اساس موقف شان تقسیم نماید؛ حکم خرید این زمین همانند حکم خرید زمین غصب شده از دولت است؛ یعنی حکم آن همانند مستقیماً غصب نمودن است. بنابر این، خرید زمین از این‎ها جواز نداشته و حرام است.

۲- اگر شخص دوم مطابق به قیمت معمول بازار روز، آن را از دولت می‎خرد و بر آن ساختمانی می‎سازد که هزینه ساخت آن بالاتر از قیمت زمین می‎باشد، برای شخص سوم خرید آن از شخص دوم جواز دارد؛ چون حق مالک اصلی، از زمین ساقط شده و صاحب قیمت آن می‎گردد؛ نه از خود زمین؛ چنان‎چه اگر حالت جنس غصب شده تغییر یابد، صاحب اصلی مستحق قیمت آن می‎شود، نه اصل جنس، و در صورتی‎که غاصب دولت باشد، ضامن پرداخت قیمت کامل زمین و ضامن تغییر زمین به حالت اولی آن(ضامن پرداخت هزینه زیانی که به سبب غصب بالای صاحب اصلی وارد شده است) می‎باشد؛ پس به همین اساس خرید جنس غصب شده از  شخص دوم با در نظرداشت شرایط ذیل جواز دارد:

۱- غاصب باید دولت باشد؛ پس در این صورت این مال توسط دولت غصب شده است که باید دولت آن را به مالک اصلی آن واپس گرداند. بنابر این، شخص دوم غاصب قیمت زمین است؛ نه خود زمین؛ به همین اساس، شخص دوم مکلف به پرداخت قیمت جنس غصب شده نمی‎باشد؛ اما اگر غاصب شخص باشد؛ نه دولت؛ پس ضامن پرداخت قیمت جنس غصب شده مشتری‎ها می‎باشند؛ مشتری اول، دوم و به همین ترتیب سوم و....

۲- باید مشتری دوم، جنس غصب شده را از دولت به قیمت معمول بازار همان عصر گرفته باشد.

۳- باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد.

بنابر این، خلاصه‎ی پاسخ به پرسش تان قرار ذیل است:               

خریدن جنس غصب شده از دولت جواز ندارد؛ اما خرید آن از شخصی که از دولت خریده باشد، به دو شرط جواز دارد:

اول: به قیمت معمول بازار همان عصر خریده باشد؛ نه این‎که به شکل تحفه، بخشش و یا به اساس موقف دولتی خویش بدون پرداخت قیمت آن، بدست آورده باشد. هم‎چنان مشتری اول اگر انجمن و یا فرد معینی باشد، مشکلی ندارد.

دوم: باید هزینه ساخت و ساز ساختمان روی زمین غصب شده بالاتر از قیمت خود زمین باشد. در صورتی‎که زمین غصب شده را انجمن از دولت بخرد، دراین صورت برای جواز خرید این زمین، شرط سومی اضافه می‎گردد که باید انجمن به اساس شریعت اسلامی برگزار شده باشد؛ نه این‎که همانند شرکت‎های سهامی و امثال آن باشد.

پرسش دوم:

آیا مستفید شدن از سهولت‎ها و خدمات اتحادیه‎ها؛ بطور مثال: خرید اشیاء به طور اقساط و کمک‎های مالی در حالات مشخص برای اعضای اتحادیه جواز دارد؟

پاسخ:

 ما عدم جواز اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها را تبنی نموده‎ایم؛ اما اگر اشتراک ورزیدن در اتحادیه‎ها به سان جواز کار باشد؛ مثلاً: اگر یک شخص در شغل(پیشه و حرفه) خویش بدون عضو بودن در اتحادیه و انجمن، کار کرده نمی‎توانست؛ یعنی عضو بودن در اتحادیه و انجمن لازمی باشد، کسب عضویت اتحادیه به هدف گرفتن جواز کار جائز است، و در این حالت، بهره مند شدن از خدمات و سهولت‎های اتحادیه که مخالف شریعت نباشد، جواز دارد. مثلاً: گرفتن کمک مالی بطور رباء(سود) نباشد.

خلاصه این‎که: در صورتی‎که اشتراک ورزیدن در اتحادیه و عضو شدن در انجمن جواز داشته باشد؛ پس بهره‎مند شدن و استفاده از سهولت‎ها و خدمات آن نیز جائز است، و اشتراک نمودن در اتحادیه زمانی جواز دارد که ثبت و اشتراک کردن برای هر کارمند همان شغل لازمی باشد.

برادر شما عطاء بن خلیل ابورشته

۱۲ محرم الحرام ۱۴۲۵هـ.ق

۴ مارچ ۲۰۰۴م

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه