سه شنبه, ۲۸ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۰/۰۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

به مناسبت ۱۴ اگست، روز استقلال پاکستان

  • نشر شده در پاکستان

خلافت ثانی بر منهچ نبوت می تواند مسلمانان پاکستان را به استقلال واقعی برساند!

(ترجمه)

مسلمانان همه به یاد دارند که در این روز و ۷۰ سال قبل در سرزمین پاکستان چه ایثارهایی به خاطر به وجود آوردن دولتی که اساسش اسلام باشد، در سرزمین نیک و مبارز پرور پاکستان صورت گرفت.

حزب التحریر-ولایه پاکستان، احتراماً حادثات گذشته، سیاست های امروزی و حادثاتی را که منتظر است، برای امت گوش زد می نماید. از گذشته در می یابیم که در خدمت ما به اسلام، منحیث مسلمانان پاکستان، رنگ قلم ها تمام شده و به اذن الله سبحانه وتعالی به اجر اخروی آن خواهیم رسید. ما از هزارسال بدین سو و از زمان خلافت راشده، این سرزمین را با نور اسلام رهبری کرده و خیلی ها از این طریق به زنده گی اسلامی دست یافتند. ما در مقابل نیروهای اشغالگر راج انگلیسی که از ۱۷۵۷م تا آن زمان قوت رهبری ما را از ما گرفته بودند، شجاعانه مبارزه کردیم.

ما در مقابل منزوی ساختن اساسات شریعت اسلامی از قوت سیاسی و تطبیق اساسات نظام سرمایه داری در سرزمین ما که با همکاری رهبران خاین مسلمان و هندو در داخل بر ما تحمیل شده بود، شجاعانه مبارزه کردیم. با تطبیق این نظام مسلمانان و غیرمسلمانان همه زیر یوغ نظام سرمایه داری به فقر، گرسنگی و ده ها معضل دیگر مواجه شدند؛ در حالی که تحت سیطره ی نظام خلافت اسلامی، شبه قاره هند نه تنها با تمام و کمال به نیازمندی شهروندان خودش می رسید؛ بلکه برای مردمان بیرون از مرزهایش نیز شغل زایی نموده و زنده گی آن ها را رونق می بخشید.

ما مسلمانان در پاکستان از تسلیمی به راج انگلیسی امتناع ورزیده و در مقابلش شجاعانه مبارزه نمودیم. ما چه از طریق جهاد ۱۸۵۷م، چه از طریق حرکت خلافت خواهی آن وقت و چه از طریق ساختن دولت اسلامی به نام پاکستان شجاعانه در مقابل استعمارگران مبارزه نموده و ساکت ننشستیم. این همانا اسلام بود که ما را در طول تاریخ رهنمایی نموده، افکار ما را سمت و سو داد و در طول تاریخ این همانا اسلام بوده که با نشأت از راه الله سبحانه وتعالی و سنت نبوی صلی الله علیه وسلم ما را به قله های مبارزه و پیروزی رسانیده و هیچ قدرت دیگری همانند اسلام قدرت انسجام و سوق دهی افکار ما را نداشته است.

مهاجرت ۷ میلیون هندو از ظلم دولت هند به پاکستان، یکی از دست آوردهای تشکیل دولت پاکستان است. در این معرکه میلیون ها تن اموال و دارایی های شان را رها کردند، صدها هزار تن شهید شده و هزاران تن بی عزت شدند؛ اما مسلمانان از هیچ یک از این قربانی های شان پشیمان نیستند؛ چون همه می دانند که اجر اخروی آن ها با(الرحیم) است. مسلمانانی که به پاکستان مهاجرت نمودند همه با آغوش باز از طرف برادران شان در پاکستان با پیروی از رسم مهاجرین و انصار در پاکستان پذیرایی شدند. اگر این به خاطر انگیزه های اسلامی نبود، ذات تشکیل دولت پاکستان ممکن نبود؛ چون این همانا اسلام است که رمز برادری بین مسلمانان را مستحکم نموده و به مسلمانان درس برادری، قربانی، کمک و فداکاری می دهد.

 اسلام همواره قلب تپنده و اساسی برای عملکردهای ما منحیث مسلمان و انسان بوده است. هنوز هم، ما مسلمانان پاکستان از مبارزه ی خود دست نکشیده و در مقابل استعمار نوین امریکا(راج امریکایی) که می خواهد تمام قربانی های اجداد ما را در نسل های گذشته به باد داده و دوباره این سرزمین را به شیوه های نوین در قبضه منفور استعمار خود داشته باشد، مبارزه می نماییم؛ اما رهبران خاین در رهبری نظامی و سیاسی ما در پاکستان، پسران ناخلف میرصادق و میرجعفر، همواره این سرزمین را به دیکته هایی واشنگتن رهبری نموده اند؛ آن ها از امریکا امر گرفته و عساکر نجیب ارتش پاکستان را به همکاری با عساکر اشغالگر و صلیبی های نوین امریکا در افغانستان مجبور می سازند که در آن جا به مقاومت های طاقت فرسای قبیلوی مواجه گردند.

اوامر امریکا بالای رهبران پاکستان باعث شده که آن ها عکس العمل های نیروهای نظامی ما را در ارتش در مقابل اشغال و تجاوز بی امان ارتش هند در کشمیر را تا حد زیادی محدود ساخته و دست پای آن ها را از کمک به برادران شان بسته و در هر دو سمت کشمیر(کشمیر تحت اشغال و کشمیر آزاد شده) آن ها را در قبضه ی خود گرفته و سد راه کمک آن ها به برادران مظلوم شان در کشمیر شوند. با غلامی هرچه خوب تر به غرب، این رهبران اوامر و نظام آن ها(سرمایه داری) را کورکورانه تطبیق کرده و احکام شریعت را که همانند چشمه زلالی از نور و خوش بختی برای مسلمانان است، در انزوا قرار داده اند؛ این امر باعث شده که ما حتی با داشتن منابع وافر طبیعی و صنعتی، از اقتصاد خوب برخوردار نباشیم.

اگر قرار است دوباره به استقلال واقعی برسیم، جز راه حلی که اسلام برای ما پیشنهاد می کند، راه حل دیگری نداریم. با اطاعت از اوامر الله سبحانه وتعالی، پیامبرش صلی الله علیه وسلم و تطبیق امرشان در نظام خلافت اسلامی می توان به استعمار راج امریکایی نقطه پایان گذاشت. پس حزب التحریر بالای همه ی کسانی که پاس و ارزش مبارزه بیش از هزارسال مردم پاکستان را با الهام گیری از اسلام می دانند، صدا می زند تا شانه به شانه با جوانان این حزب ایستاده و پاکستان را نقطه ی آغاز برای خلافت اسلامی بسازند که بعدها محافظ و غمخوار تمام امت اسلامی خواهد بود.

 حزب التحریر هم چنان بالای قوای مسلح در ارتش پاکستان نیز صدا زده و آن ها را به الهام گیری از برادران شان در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و سلم(انصار)‌ کسانی که عملاً به تطبیق اسلام نصرت دادند، به نصرت می طلبد تا شود که خلافت واقعی اسلامی از این سرزمین سلحشور آغاز شود.

 بیاید اجازه ندهیم که از استعمار نوین راج امریکایی سالی دیگری بگزرد. از الله سبحانه وتعالی می خواهیم که این سرزمین های مبارک و مقدس اسلامی را با دادن خلیفه ی به آن ها متحد سازد تا باشد که آن خلیفه امت اسلامی را با اسلام رهبری کند و خار چشمی باشد بر دشمنان مسلمانان. بیایید باهم با الهام گیری از این مژده رسول الله صلی الله علیه وسلم، مفسده های دموکراسی را از بین برده و اسلام را در این سرزمین حاکم سازیم:

«ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ثُمَّ سَكَتَ»

(رواه احمد)

ترجمه: و بعد از آن ظلم حکم فرما خواهد بود و همه اوضاع آن چنان خواهد بود که الله سبحان و تعالی بخواهد و بعد هرگاه الله سبحانه وتعالی بخواهد، آن را خاتمه خواهد بخشید و بعد دوباره خلافت بر منهج نبوت قایم خواهد شد و بعد سکوت اختیار کردند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

 

ادامه مطلب...

انگیزه ی دوام جنگ قدرت ها در یمن!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

از آوان تاریخ بشریت و حتی از زمانی که الله سبحانه وتعالی زمین را به بشر به میراث گذاشته است، جنگ بین ملت ها بحیث یک اصل موجود بوده و از دو حالت خارج نیست: نخست؛ حب سیادت و افتخار به آن؛ نظیر حب سیادت ایدیولوژی نزد مسلمان ها و پخش و نشر آن؛ چنان چه روزگاری دولت اسلامی این کار را انجام می داد که حدود ۱۳ صدسال ادامه پیداکرد، و هم چنان حب سیادت ملت ها؛ چنان چه ایتالیا و آلمان نازی داشت. دوم؛ بدست آوردن منافع مادی.

با زوال دولت اسلامی و اتحاد جماهیر شوروی، انگیزه ای که جهان را رهبری می کرد، در بدل بدست آوردن منافع مادی ضعیف گردیده و حالت رقت بار فعلی نتیجه آن می باشد که تا آمدن خلافت راشده بر منهج نبوت ادامه خواهد داشت؛ زیرا این خلافت است که در جنگ بین المللی و جنگ میان قدرت های بزرگ تأثیر داشته و با آمدنش انگیزه حب سیادت ایدیولوژی و نشر آن نزد پیروانش به وجود می آید، با آن که امروزه امریکا زعامت امور بشر ر ا در دست گرفته و جهان را به طرف بدی ها اداره می کند.

خطرناک ترین انگیزه ی جنگ بین دولت ها همانا انگیزه استعماری با تمام نوع آن می باشد؛ زیرا همین انگیزه ی استعماری است که سبب جنگ های کوچک و بزرگ و سبب دو جنگ جهانی، جنگ های خلیج، جنگ های افریقا، افغانستان و عراق گردید. این انگیزه ی استعماریست که تا هنوز سبب اصلی مشکلات و بحران ها و جنگ های فعلی در جهان گردیده است. رقابت میان امریکا و انگلیس در جهان اسلام، به ویژه در یمن از بهر استعمار و سیطره بر منابع مادی و ثروت های طبیعی بوده تا آن جا که روابط بین این دو کشور در مورد یمن به گونه ای جنون آمیز به تیره گی می انجامد که سبب جنگ های خونین جاری در یمن گردیده و تا هنوز هزاران تن از اهل یمن قربانی این جنگ خانمان سوز شده اند.

جنگ جاری در یمن سبب ریختاندن خون های بی گناهان، گرسنگی، درد و رنج، بلاهای سخت، مرض وباء، امراض کولرا و نیز سبب ازدیاد فقر و بیکاری گردیده است. جنگ در یمن هنوز ادامه داشته و هیچ نشانه ای به نزدیکی و تمام شدن این جنگ دلالت نمی کند؛ بلکه انگیزه این جنگ و ادامه ی آن همانا منافع و ثروت های طبیعی می باشد، یقیناً این انگیزه ی استعماری جدید است. روی همین موضوع جنگ میان قدرت ها در یمن به طرف نامعلوم روان است.

از طرفی هم طمع داشتن دولت های منطقوی برای اجرا کردن برنامه های دولت های غربی نیز سبب ادامه ی جنگ در  یمن می باشد. با این وجود ایران در تلاش است تا یمن را چنان چه قبل از اسلام بود، جز پروژه فارسی خود گرداند. اما سعودی طوری گمان می کند که یمن حیثیت باغی‏ را دارد که در همسایه گی اش قرار گرفته، بدین اساس سعودی اهداف امریکا را در یمن تطبیق کرده و تلاش می ورزد تا امریکا را قناعت دهد که یمن در پهلوی سعودی بوده و نمی خواهد ایران در امور یمن مداخله کند؛ زیرا ایران می کوشد تا حوثی ها را به قدرت برساند.

اما امارات یمن را از دریچه ی دروازه خلیج نگریسته و به ازدیاد نفوذ امریکا می پردازد، و نیز توسعه و پیشرفت حوثی ها را بر عرش حکام خلیج خطر می بیند. بناً امارات در صدد کاهش نفوذ حوثی ها و چرخش قدرت به نفع صالح به ادامه نفوذ انگلیس چنان چه قبلاً بود، می باشد. ادامه شعله ور ساختن جنگ های قبیلوی و فرقوی در یمن تا جایی رسیده که کوشش صورت می گیرد تا طرف های جنگ فرقه یی با رنگ و بوی حل وسط سیاسی پروژه های قدرت های بزرگی؛ هم چو: امریکا، انگلیس و نیز قدرت های منطقه یی را به هدف تطبیق برنامه های آنان بدست بیاورند. از این رو هر فرقه تلاش می کند تا رسانه ها، ارتش و مناهج تعلیمی را به هدف خواسته های فرقه یی و مذهبی تطمیع نماید. برای وضاحت هرچه بیشتر نکات ذیل در مورد جنگ یمن ضروری می باشد:

1-      اوج گرفتن جنگ به طرف بنادر بحری: هرفرقه که مورد حمایت قدرت های بزرگ غربی قرار دارد، کوشش می کند تا بالای جنگ موجود سیطره پیداکرده و جنگ را به طرف بنادر بحری بکشاند. اجرا کننده ی جنگ فعلی به طرف جنگ بحری هم پیمانان حوثی ها و صالح بوده و به آنان سلاح و مواد کمکی قاچاق می شود. با این حال تیلرسون وزیر خارجه امریکا، خواهان دوباره احیاء کردن طرح قبلی جان کری می باشد که عبارت از تسلیمی بندر حدیده است که طرف ثالث قرار می گیرد. درین حال امریکا اولین کسی خواهد بود که در صورت طرف سوم، سیاست آن را مدنظر نگرفته و نخواهد پذیرفت.

2-      سبقت در بدست آوردن منافع و اموال: نظام حاکم در یمن روابط مردم را به اساس مصلحت تنظیم کرده و این مصلحت محرک اساسی در تأثیر بالای مردم بوده و مردم را مصروف ساخته و یا هم به گونه ی شگفت زده خود و یا اولادهای شان در خدمت دولت های استعماری قرار دارند، معلوم است که طرف های درگیر، این جنگ را به جنگ قومی، وطنی، مذهبی و طایفی از بهر جذب پیروان شان مبدل کرده اند تا مردم هیزم این جنگ بوده و جنگ اصلی را تحت نام این جنگ ها پوشانده تا ناحیه منفعت این جنگ را که به طراحان اصلی جنگ می رسد، اخفاء کنند.

بناً انگیزه ی استعماری یگانه انگیزه در دوام این جنگ بوده و بالارفتن آن با اضافه ی انگیزه های قومی، وطنی، طایفی و مصلحتی می باشد. این انگیزه ها سبب گردیده است تا جنگ شعله ور شده، ادامه  پیداکند و هرگز توقف نشود؛ مگر این که قدرت های؛ هم چو: امریکا و انگلیس به یک حل سیاسی توافق نکنند. بناً اهل یمن باید مزدوران دولت های استعماری را که بالای آنان حاکمیت می کنند نپذیرفته و با برادران شان در حزب التحریر برای اقامه ی خلافت راشده کار کنند تا قدرت مزدوران استعمار به پرتگاه سقوط انجامیده و خلافت راشده اقامه گردد که با پیروزی آن در دنیا عزت نایل شده و کامیابی در آخرت است که همانا کامیابی بزرگی است.

نویسنده: شایف الشرادی

ادامه مطلب...

استقلال خواهی چیست و آیا به آن دست یافته ایم؟

  • نشر شده در سیاسی

افغانستان ظاهراً در سال ۱۹۱۹ میلادی استقلالش را از استعمار انگلیس اعلام داشت. جالب این‎که از آن زمان تاکنون حاکمان این سرزمین ثبات منطقه‎ای و جهانی افغانستان را حفظ نکرده‎اند. بحران داخلی و یاهم دخالت‎های منطقه‎ای و جهانی باعث شده ثبات در این جغرافیا تا این دم شکل نگرید؛ این مسئله بویژه پس از مطرح شدن استقلال برجسته بوده‎است. با توجه به این، آیا اعلام استقلال و آزادی یک کشور به تنهایی می‎تواند این رویا را واقعیت بخشد؟ و سرانجام این مفکوره از کجا بوجود آمده‎است؟

پس از جنگ جهانی اول بویژه بعد از جنگ جهانی دوم(۱۹۴۵م) بود که آهسته آهسته مفکورۀ "استقلال خواهی" شکل گرفت، قبل از این در اواخر قرن نوزدهم آن‎چه را که امروزه ما به عنوان استقلال می‎شناسیم در میان ملت‎ها مطرحِ بحث نبود، بلکه در آن زمان اصطلاح "کشورهای تحت الحمایه" و یا "قیمومت"(Protectorate) بر سرزمین‎هایی که استعمارگران بر آن‎ها تسلط داشتند مروج بود، و این یگانه اصطلاح بود که بر ملت‎ها تلقین می‎گردید تا این‎که بعدها رفته رفته مفکورۀ استقلال خواهی بوجود آمد.

ایالات متحده امریکا زمانی که پس از جنگ جهانی دوم وارد مراودات سیاسی، نظامی و اقتصادی جهان شد. این کشور پس از آن‎که به عنوان قدرتِ برتر بویژه در میان کشورهای قدرت‎مند اروپایی ظهور نمود متوجه شد که بسیاری از سرزمین‎های خاور میانه، شرق دور و نیز بخش‎های اعظم از قاره افریقا را استعمارگران اروپایی در میان خود تقسیم نموده‎اند، به دنبال آن دکتورین سیاست خارجی آن کشور طرح مفکورۀ استقلال خواهی را ظاهراً به هدف آزاد سازی ملت‎ها و در اصل بمنظور بیرون راندن استعمار اروپایی و نیز تسلط بر مستعمرات شان مطرح نمودند. به همین دلیل بود که برای بار نخست کشمکش‎ها میان استعمار نوین(امریکا) و استعمار قدیم(اروپا) بر سرِ این مستعمرات آغاز گردید. چنان‎که شدیدترین این رقابت‎ها را می‎توان بر سرِ سرزمین‎های عربی خاور میانه که بر اساس معاهده‎ای "سایکس-پیکو"(۱۹۱۶م) میان انگلستان و فرانسه تقسیم شده‎بود، مشاهده کرد.

امریکا این کشمکش‎ها را تنها در خاور میانه دامن نزد، بلکه آن را در کشورهای شرق دور نیز دنبال نمود، چنان‎که در اندونیزیا که بخشی از جزایر «مالایا» به حساب می‎رفت، مسلمانان را بر قیام علیه استعمار هالند که از چندین قرن به این سو درین جزایر حضور داشتند، تحریک نمود. با توجه به این‎که ایالات متحده امریکا در سازمان ملل تسلط بیشتر پیدا کرده‎بود، سرانجام بعد از تنش‎های دشوارِ اندونیزیایی‎ها علیه استعمار هالند قضیه به سازمان ملل راجع ساخته می‎شود و عملاً سازمان ملل سرزمین اندونیزیا را به راه و رسم امریکایی استقلال می‎بخشد. بدین ترتیب یک سره گلیم استعمار هالند از اندونیزیا برچیده می‎شود و استعمار امریکایی در آن سرزمین با لباس جدید حضور پیدا می‎نماید.

در شمال این جزایر، هندوستان زمانی‎که مشاهده نمود استعمار هالند از منطقه بیرون رانده شده برای اخراج استعمار پرتغال-البته به همکاری امریکا-جرأت بیشتر پیدا کرد تا منطقه‎ای جنوب غربی "گوا" را از آن تسلیم شود. هم‎چنان در سرزمین بزرگ هند-چینی که شامل کشورهای: ویتنام، لاووس و کمبودیا می‎گردد، استعمار فرانسه بنابر فشار امریکا و چین از این مناطق بیرون رانده می‎شود.

استعمارگران اروپایی علاوه بر خاور میانه و شرق دور از سرزمین‎های شمال افریقا؛ مانند: مراکش(المغرب) البته به تحریک مفکوره استقلال خواهی بیرون رانده می‎شوند، اما این بار به شدیدترین شیوه استقلال و آزادی خواهان را پاسخ می‎دهند؛ چنان‎که نیروهای نظامی فرانسه در جریان مبارزات مردم مراکش علیه استعمار فرانسه آن‎ها را دستگیر نموده و سر آن‏ها را از تن شان جدا می‎کنند؛ آن‏چه که تا آن زمان نظیرش دیده نشده‎بود. آن‏ها بعد از جدا ساختن سرهای اسرا به رسم عبرت از آن‎ها عکس برداری می‎نمایند، این عمل وحشیانه‎یی نیروهای فرانسوی در جریان "قیام ریف" در سال ۱۹۲۲م در مراکش صورت می‎گیرد.

تنها مفکوره‏های "کشورهای تحت الحمایت" و نیز "استقلال خواهی" نبودند که استعمارگران قبل و بعد از جنگ جهانی اول و دوم آن‎ها را به اهدافی ویژه‎ای بوجود آورده‎باشند، بلکه آن‎ها مفکوره‎ای دیگری را نیز زیر عنوان "کشورهای غیر منسلک و یا بی‏طرف" طرح کرده‎بودند. هرچند مفکوره کشورهای بی‎طرف به هدف خنثی سازی ترویج مفکوره "استقلال خواهی" از سوی وزیر خارجه انگلستان طرح و برای جواهر لعل نهرو-نخست وزیر هند- تقدیم شده‎بود، اما در فضای سیاسی جهان این مفکوره ظاهراً از جانب رهبران کشورهای یوگوسلاوی، هندوستان، اندونیزیا و مصر طرح ریزی شده خوانده می‎شود.

چنان‎چه رهبران کشورهای عضو بی‎طرف در سال ۱۹۵۵م عملاً اجلاس خود را در شهر باندونگ کشور اندونیزیا برگذار می‎نمایند و هر یکی از قدرت‎های روسیه(اتحاد جماهیر شوروی)، چین، امریکا و انگلستان تلاش کردند تا از تصامیم این کشورها بهره برداری کنند، ولی اجلاس به نتایجی دست یافت که اتحاد شوروی، چین و امریکا از آن راضی بودند؛ زیرا این اجلاس به فیصله‎های دست یافته بود که کشورها را بسوی مفکوره "استقلال خواهی" دعوت می‎نمودند، آن‎چه که خلاف میل استعمار انگلیس واقع شد. چنان‎که از نتایج این مفکوره در آن زمان می‎توان به آغاز رخنه نمودن مفکوره استقلال خواهی در قاره افریقا یاد نمود، زیرا بعد از آن بود که گلیم استعمار قدیم از افریقا برداشته‎شد و امریکا به عنوان استعمار نوین وارد این قاره گردید.

ایالات متحده امریکا بعد از رخنه کردن مفکوره استقلال خواهی در قاره افریقا، تلاش‎های زیادی را به خرچ داد تا زیردستانی را پیدا نماید که بیشتر این مفکوره را در قاره افریقا دامن زنند، به همین دلیل بعد از گذشت مدت کوتاهی به چندین مستعمرۀ انگلستان؛ مانند: نایجریه، اوگاندا، تانزانیا، زمبابی... استقلال داده‎شد. علاوه بر آن، فرانسه نیز با پیروی از نقش قدم انگلستان، اجباراً به مستعمرات‎اش؛ مانند: مراکش، تونس، الجزایر، سنیگال... یکی پی دیگری استقلال بخشید، و این روند تاکنون نیز ادامه دارد. چنان‎که در سال ۲۰۱۱م سرزمین سودان با توافق امریکا و انگلستان عملاً از پیکر بزرگ مسلمانان جدا ساخته شد و آن را به ‏سودان و سودان جنوبی میان مسلمانان و عیسویان تقسیم کردند.

از نمونه‎های دیگر آن می‎توان از سرزمین ما افغانستان یاد نمود، کشوری که حاکمانش با دست آویزِ دموکراسی و آزادی بدون تصامیم خارجی‎ها هیچ تصمیمی را به ثمر رسانیده نمی‎توانند. با گذشته تنها تفاوتش در این است که در آن زمان قدرت‎های بزرگ را استعمار و قدرت‎های کوچک را مستعمره می‎خواندند و در حال حاضر آن گونه روابط را برای مردم آزادی و دموکراسی جلوه می‎دهند!

پرسش اینست که چگونه می‎توان واقعیت این تفاوت را که تنها رنگ و لباس استعمار و مستعمره تغییر نموده و اما در واقع همان استعماری که با تجاوز بر کشورها و ملت‎ها، داشته‎های‎شان را به یغما می‎برد، تفرقه افگنی و جنگ را بیشتر از پیش شعله‎ور می‎سازد شناخت. استعماری که به عنوان نجات دهنده‎ای مردم وارد قلمرو شده‎است، آن‎چه که جغرافیای ما قربانی این بحران مدرن می‎باشد.

احمد صدیق احمدی

ادامه مطلب...

تلفزيون الواقية: برنامج "حلقة على الهواء مع أحمد القصص"

يسر المكتب الإعلامي المركزي لحزب التحرير أن يقدم لمتابعي وزوار صفحات المكتب الإعلامي المركزي برنامجاً مرئياً جديداً من برامج تلفزيون الواقية بعنوان "حلقة على الهواء مع أحمد القصص"، يتناول فيه الأستاذ الفاضل أحمد القصص كتاب "نظام الإسلام"، فكونوا معنا..

ادامه مطلب...

بازار گرم ائتلاف‌های سیاسی و پالیسی امریکا

  • نشر شده در سیاسی

از زمان شکل‌گیری حکومت دو سره وحدت ملی تاکنون بازار تشکیل ائتلاف‌ها، اتحادها و محورهای سیاسی گرم است و بنا بر آن‌چه وخامت اوضاع، بحران عدم مشروعیت، شکنندگی سیاسی و انحصار قدرت توسط رئیس جمهور گفته می‌شود، ائتلاف‌های زیادی شکل گرفته‌اند. این ائتلاف‌ها با شعارها، اهداف، شکل و شمایلی متفاوتی عرض و اندام کرده‌اند.

"شورای حراست و ثبات" برهبری استاد سیاف از دو سال پیش به هدف اصلاح نظام تأسیس شد. ائتلاف "جبهه نوین ملی افغانستان" برهبری انوارالحق احدی ضمن انتقاد از دولت خواهان انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری است. "شورای جهادی ملی افغانستان" تحت رهبری صبغت الله مجددی به هدف محاسبه دولت در انحرافات و تشویق در دستاوردها شکل گرفته. "شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان" برهبری عطاءنور، جنرال دوستم، حاجی محمد محقق و صلاح‌الدین ربانی بنا بر آن‌چه انحصار قدرت، فروپاشی نظام و هرج و مرج سیاسی گفته شده، تأسیس گردیده. "محور مردم افغانستان" که متشکل از چهره‌های دولت کرزی است، با شعار «بازگشت به قانون اساسی و بازگشت به مشروعیت سیاسی» اعلام موجودیت کرده. "اتحاد شرق" برهبری میرویس یاسینی و ظاهر قدیر به هدف آوردن اصلاحات و متوجه ساختن دولت به ولایات مشرقی عرض و اندام کرده. "ائتلاف اجماع ملی" برهبری ابراهیم الکوزی به هدف حمایت از حکومت وحدت ملی وارد صحنه شده است و می‌گوید که به کسی اجازه سرنگونی نظام را نمی‌دهد. گفته می‌شود در روزهای نزدیک ائتلاف‌های دیگری نیز در راه اند تا وارد میدان گردند. ضمن این‌که، اتحادهای کوچکی دیگری نیز در اطراف و اکناف کشور بر علیه وضعیت موجود شکل گرفته‌اند.

راه اندازی ائتلاف‌ها و محورهای ضد دولتی نشان می‌دهد که مردم، رهبران قومی، متنفذین و حتی مقامات دولتی بصورت گسترده از نظام دست ساخته‌ی امریکا ناراض هستند. بدون شک، در همچو یک حالت نفسِ تشکیل ائتلاف‌ها و محورها علیه فساد نظام و دیکتاتوری کاری ظاهراً نیک و پسندیده است، اما به شرطی که جریان‌های سیاسی با فکر مشخص، طریقه تعریف شده و برنامه مدون که بر گرفته شده از مبدأ اسلام باشد به کارزار سیاسی بپردازند.

از سوی دیگر، اگر بصورت عمیق به روند تشکیل این ائتلاف‌های دقت شود روشن می‌گردد که تشکیل ائتلاف‌ها یک بازی غیر مستقیمی است که امریکایی‌ها با متنفذین و رهبران قومی و سیاسی افغانستان براه انداخته اند. چون حالت وخیم و شکنندۀ کنونی که از صدر تا ذیل و از طفل تا رهبر همه از آن ناراض و شاکی اند، بدون رضایت امریکا به چنین حالت در نمی‌آمد.

طوری‌که، در روزهای نخست تشکیل حکومت، جان‌کری، وزیر خارجه امریکا بُن‌بست انتخابات را با تشکیل یک حکومت دُو سره پایان داد، تصمیمی که عمدی صورت گرفته تا هرازگاهی باعث تنش‌ها و زد و بندهای در داخل و بیرون از حکومت گردد. سپس اشرف‌غنی که خود را در مقام یک ناجی مردم افغانستان می‌بیند بدستور امریکایی‌ها آهسته آهسته قدرت را به انحصار درآورد.

دیدگاه غنی این است که همه مردم افغانستان به‌خصوص رهبران قومی و سیاسی آن فاسد اند و نباید قدرت سیاسی و منابع مالی در اختیار آنان قرار گیرد. بدین لحاظ وی قدرت را در ارگ، شورای امنیت ملی، ادارۀ امور، کمیسیون اصلاحات اداری، ادارۀ تدارکات ملی، وزارت مالیه منحصر ساخته و شریان‌های مالی به یک جریان خاص و کرسی های بلند رتبه به یک قشر خاص تعلق می‌گیرد. رویکردی که باعث تمرکز قدرت و انتقال فساد از تیم‌های دیگر به یک تیم خاص گردیده است.   

این حالت باعث نارضایتی و سرخورده‌گی رهبران از دولت شده و هر کدام به نوبۀ خود دست به تشکیل ائتلاف‌ها و گروه‌های سیاسی زدند تا انحصار قدرت را بشکنند و سهمی خود را از لحاظ سیاسی و مالی دریابند که همین اکنون تعداد این ائتلاف‌ها به بیشتر از شش می‌رسد.

تشکیل ائتلاف‌ها یک حالت مصروفیت فزیکی و ذهنی را برای این رهبران قومی و سیاسی ایجاد کرده؛ طوری‌که که همه روزه در ملاقات‌ها، سربازگیری، تدویر محافل و سخنرانی، و سایر کارهای مصروف‌کننده و وقت‌گیر اداری مشغول اند. و این دقیقاً چیزی‌ست که امریکا می‌خواهد. چه بسا که پلان امریکا مصروف سازی متنفذین و افراد دارای فکر و قدرت در کارها و فعالیت‌های وقت‌گیر می باشد تا نتوانند سَربلند کنند، مسیر خویش را روشن نمایند و جای‌گاه خویش را در تعاملات موجود سیاسی به درستی درک نمایند.

 این حالت مصروفیت، باعث گردیده تا رهبران جریان‌های سیاسی که بخش اعظم آن را مجاهدین اسبق تشکیل می‌دهند، نتوانند گذشته‌ی خویش را به تحلیل گیرند که در گذشته کی‌ها تحت نام کدام پروسه‌ها ما را از قدرت به زیر کشید و تضعیف نمود؟ طوری‌که جزئیات آن در کتاب «فرستاده» نوشته‌ی زلمی خلیل‌زاد آمده؛ و نمی‌توانند تصویر روشن از آینده داشته باشند و در آیینه‌ی شفاف وضعیت آینده سیاسی را به تماشا بنشینند و تحلیل درست از جای‌گاه شان در آینده ترسیم کنند.

چون هدف امریکا استفادۀ افغانستان برای اهداف استراتژیک‌اش می‌باشد، پس لازمه‌ی این سیاست، مصروف ساختن مردم و رهبران در درگیری‌های روزمره، موقتی، پیش‌پا افتاده و سطحی می‌باشد تا این رهبران نتوانند تصویر بزرگ را که همانا پالیسی امریکا در سطح افغانستان و منطقه می‌باشد، ببینند و با مصروف شدن در حوادثِ ساخته و پرداختۀ امریکا مصروف باشند.

در ضمن، نفسِ تشکیل ائتلاف‌های متعدد، یک حالت تفرقه و تقابل را بمیان می‌آورد و انرژی رهبران و متنفذین را برای تغییر وضعیت وخیم موجود تقسیم می‌کند. از سوی دیگر، تقسیم شدن جریان‌های منتقد دولت این فرصت را به دولت فراهم می‌سازد تا با دامن زدن مسائل قومي، زباني، سمتي راه را برای تضعيف این ائتلاف‌ها هموار نمايد و با برچسب زدن رهبران به عنوان فساد پیشه، جنگ سالار و امثالهم جای‌گاه آنان را در میان مردم تقلیل بخشیده و از چشم بیاندازد.

از سوی دیگر، تقسیم رهبران به ائتلاف‌های متعدد این فرصت را فراهم می‌آورد تا کشورهای بیرونی از تقابل دولت با جریان‌های سیاسی استفاده نموده و برای پیشبرد جنگ نیابتی شان در افغانستان از آن‌ها سربازگیری کنند. که از این حالت تا اندازۀ امریکایی‌ها به تشویش شدند تا مبادا این جریان‌ها از سوی کشورهای دیگر برضد منافع امریکا جهت داده شوند. به همین لحاظ، چندی قبل آلیس ولز، سرپرست معاونیت وزارت امور خارجۀ ایالات متحده امریکا در امور آسیایی جنوبی و مرکزی و سرپرست نمایندگی خاص برای افغانستان و پاکستان به افغانستان سفر نمود و ضمن دیدارها با سران ائتلاف‌ها و دولت وحدت ملی تلاش نمود تا یک آشتی ملی میان دولت و ناراضیان را بمیان بیاورد.

گفته می‌شود یک طرح چند صفحه‌ای از سوی جریان‌های سیاسی مشترکاً به آلیس ولز سپرده شده است تا یک سلسله اصلاحات در داخل دولت بمیان بیاید. از قراین واضح می‌گردد که از سوی امریکایی‌ها یک چراغ سبز برای آوردن اصلاحات یا تغییرات جزیی برای سران احزاب وعده داده شده و آن‌ها به این چراغ سبز خوشبین هستند. حالانکه، هرازگاهی که وعده و چراغ سبزی از سوی امریکایی‌ها به متنفذین افغان داده شده، دروغ بوده و امید داشتن بدان اشتباه تاریخی است که فرصت‌های پیش رو را از بین می‌برد و راه را برای تضعیف جریان‌های سیاسی هموار می نماید.

ناگفته نباید گذاشت، مشکل ائتلاف‌های فعلی این است که آن‌ها خود را با اشرف‌غنی، اتمر، استانکزی و دارودسته‌ی این‌ها طرف واقع می‌سازند، طرف واقع شدن با این‌ها سودی ندارد. چون، غنی، اتمر و دیگران سمبول‌های استعمار امریکا در افغانستان هستند، آن‌ها کدام کاره‌ای نیستند، جز تطبیق کنندگان و مهره‌های پیش پا افتادۀ پالیسی امریکا. طرف واقع شدن با این‌ها ائتلاف‌ها و متنفذین افغان را خُرد و ریزه می‌سازد و آن‌ها را از هدف اصلی و دیدن تصویر بزرگ غافل می‌سازد.

لازم است تا متنفذین و رهبران مردمی و سیاسی جای‌گاه خویش را در میان مردم شناخته و در یک صف واحد با شیطان بزرگ (امریکا) که بانی همه نقشه‌ها و پلیدی‌هاست خود را طرف قرار دهند و تحت تأثیر قدرت و شوکت امریکای پیر ـ که قدرت آن رو به زوال است ـ نرفته و قوت و ایمان خود را از دست مدهند؛ که در این راه الله سبحانه و تعالی  با شماست، یا در این راه پیروز می‌شوید یا این‌که سربلند جام شهادت نوشیده و رُخ در نقاب خاک می‌کشید. و چه مرگ سربلندی‌ست مبارزه با اشغال و کفر.

در غیر این صورت، برای بدست آوردن قدرت سیاسی و منابع مالی، تن به ذلت داده و زنجیر غلامی در گردن بیاوزید و تابع نظم امریکایی گردید. نظمی که در آن کفتارها و شغالان حکومت می‌کنند و در آن بجای ارزش‌های اسلامی و انسانی، خوش‌خدمتی به استعمار امریکایی حرف نخست را می‌زند. چون این امریکاست که مطابق به پالیسی استعماری‌اش منفعت را میان گروه‌ها تقسیم می‌کند، یکی را به قدرت می‌رساند، دیگری را تذلیل می‌کند و هر کِی خوش‌خدمتی بیشتر انجام داد، برایش منفعت بیشتر تعلق می‌گیرد. انتخاب با شماست که به اسلام چنگ می‌زنید و راه مبارزه در پیش می‌گیرد یا تن به نظم موجود و ذلت می‌دهید. قرآن آنانی‌که شریعت را معیار افکار، اعمال و موقف‌گیری‌های فکری و سیاسی شان قرار نمی‌دهند، چنین خطاب نموده:

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا

[طه:124-125]

و هر کس از یاد (شریعت) من روی گردان شود، زندگی تنگ (و سخت و گرفته‌اي) خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم؛ ومی گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی!؟ من که بینا بودم.

مصدق سهاک

 عضو دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

المكتب المركزي: القسم النسائي - سلسلة رمضانية "هذه أمتي فأين دولتي؟!"

يسر القسم النسائي في المكتب الإعلامي المركزي لحزب التحرير أن يقدم لمتابعي وزوار صفحات المكتب الإعلامي المركزي خلال شهر رمضان المبارك سلسلة مرئية جديدة بعنوان "هذه أمتي فأين دولتي؟!" فكونوا معنا..

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه