شنبه, ۱۲ ذیقعده ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۵/۰۵/۱۰م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

برای نخستین بار به تاریخ 2016.08.08م نشست سه جانبه ای با حضور سران کشورهای روسیه، ایران و آذربایجان در باکو پایتخت آذربایجان برگزار شد. در بیانیۀ اختتامی این نشست گفته شده که سران کشورهای یاد شده در این گردهمائی مسایل گوناگونی را به بحث و بررسی گرفتند؛ از جمله: روابط میان کشورهای سه گانه، همکاری های اقتصادی، گذرگاه شمال-جنوب، مبارزه با تروریزم، بحران سوریه، اوضاع افغانستان، تجارت مواد مخدر، بنیادگرائی، جنایات فرامرزی، تجارت غیر قانونی اسلحه، تجارت انسان وغیره. تمام این مسایل در یک روز به بحث و بررسی گرفته شد! پرسش این است که آیا این یک تبلیغات رسانه ای است و یا این که یکی از مسایل یاد شده، محور بحث بوده و سائر موارد در این نشست به طور ضمنی مطرح گردیده است؟ پرسش دیگر این که می دانیم ایران و آذربایجان بر محور سیاست های امریکا می چرخند، بنابر این آیا امریکا در این گردهمائی نقشی دارد یا خیر؟ و اگر دارد هدف اش از راه اندازی چنین گردهمائی چیست؟

پاسخ:

بلی! این دقیق است که تمرکز نمودن روی این همه مسایل گسترده در یک یا دو جلسه و یا در یک و یا بخشی از یک روز معقول نیست، اما به نظر می رسد که موضوع اقتصادی اصل هدف این نشست بوده، به ویژه ساخت گذرگاه اقتصادی موسوم به(گذرگاه شمال-جنوب). هم چنین باید گفت که امریکا در این نشست نقش اصلی و اساسی را دارا می باشد و آن این که می خواهد روسیه را از چین به دور نگهداشته و با سرگرم نمودن آن در این گذرگاهی که از روسیه تا آذربایجان و سپس ایران و کشوهای خلیج امتداد دارد، آن را از لحاظ اقتصادی ضربه زند. برای بهتر روشن شدن این مسئله موارد زیر را به بحث و بررسی می گیریم:

نخست: سائر مواردی که در بیانیه اختتامی این نشست تذکر داده شده در این گردهمائی از اهمیت زیادی بر خوردار نمی باشد، جزئیات آن قرار ذیل است:

  1. در مورد افغانستان باید گفت که هیچ یک از این کشورهای سه گانه هیچ گونه تسلطی در قضایای افغانستان ندارند، بلکه یگانه دولت مؤثر و فعالی که تمام قضایای این کشور را در اختیار دارد امریکا می باشد، و حکومت افغانستان به صورت کامل زیر تسلط آن قرار دارد. بنابر این نام بردن از افغانستان در بیانیه یاد شده از جمله مسایل ضمنی و حاشیه ای می باشد!
  2. جنایات فرامرزی و تجارت انسان از جمله اولویت های فعالیت مشترک کشورهای یاد شده به شمار نمی رود تا جهت بحث و بررسی آن نشست مشترک سه جانبه ای را راه اندازی نمایند.
  3. و اما در خصوص بحران سوریه، باید گفت که روسیه و ایران نیاز دارند برای تلافی نمودن شکست هائی که در آن جا متحمل شده اند با یکدگر گفتگو و هماهنگی هائی را انجام دهند. از آن جائی که آذربایجان در بحران سوریه هیچ دخلی ندارد، دانسته می شود که این نشست به منظور بررسی بحران سوریه راه اندازی نگردیده، به ویژه با توجه به این که نشست مذکور به پیشنهاد آذربایجان راه اندازی شد. شبکه خبری i24 news به تاریخ 2016.08.08م در گزارشی گفت: «آن چه نظر را به خود جلب می کند این است که این گردهمائی سه جانبه که قرار است روز دو شنبه راه اندازی گردد، در نوع خود اولین گردهمائی است که به پیشنهاد رئیس جمهور آذربایجان در جریان گفتگوی تلیفونی که در فبروری گذشته با همتای روس اش داشت، دایر گردید.» پس این بدان معنی است که این نشست که به پیشهاد و دعوت آذربایجان دایر گردیده، ارتباطی به بحران سوریه ندارد، زیرا آذربایجان در بحران سوریه هیچ نقشی ندارد.
  4. مبارزه با تروریزم، مواد مخدر و فعالیت های قاچاق سلاح و عبور و مرور مسلحین، به ویژه میان آذربایجان و روسیه به صفت گذرگاهی برای مجاهدین به سوی قفقاز، چنان چه قبل ها در جریان جنگ های چچن در سراسر دهه نهم قرن بیست جریان داشت، این ها مواردی است که اگرچه روسیه در جریان گردهمائی از آن یاد نمود، چنان چه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 2016.08.08م در خبری گفت: «رئیس جمهور پوتین در جریان دیدار سه جانبه با همتای ایرانی و آذربایجانی اش حسن روحانی و الهام علی اوف روی نیاز به ممانعت از ترانیزیت سلاح و مواد مخدر و عبور و مرور مسلحین از خاک سه کشور تأکید نمود. پوتین در این دیدار که روز دو شنبه 8 اگست انجام شد خواستار گسترش تبادل معلومات در مورد فعالیت گروه های تروریستی میان این سه کشور گردید.» اما روسیه می تواند چنین مسایلی را در دیدارهای دوجانبه با آذربایجان و بدون نیاز به نشستی با مشارکت رئیس جمهور ایران حل و فصل نماید. بنابر این مسئلهٔ ترانیزیت سلاح و عبور و مرور مسلحین مشکلی است که روسیه و آذربایجان با آن دست و پنجه نرم می کنند، زیرا عبور و مرور مسلحین معمولاً از طریق آذربایجان صورت می گیرد و اما موضوع مواد مخدری که از افغانستان صادر می گردد و از طریق ایران و آذربایجان ترانیزیت می شود، اگرچه دارای تأثیر می باشد اما برای این کشورها-به خصوص در شرایط کنونی- در اولویت قرار ندارد تا نشستی این چنینی برای بحث و بررسی آن راه اندازی گردد.

دوم: به این ترتیب دیدیم که موارد یاد شده، اگرچه تا حدودی اثر گذار می باشد، اما اهمیت اش در حدی نیست که برای آن نشست سه جانبه ای به اشتراک این سه کشور برگزار گردد. آن چه باقی ماند همانا موضوع اقتصادی است که هدف اصلی راه اندازی این نشست را تشکیل می دهد، به ویژه مسئله ساخت گذرگاه اقتصادی موسوم به گذرگاه(شمال-جنوب). برای بیشتر روشن شدن موضوع اینک می پردازیم به معلوماتی که در بیانیه اختتامی مذکور در مورد امور اقتصادی از آن یاد شده و هم چنین اظهاراتی که در خصوص این موضوع منتشر گردیده است:

  1. در بیانیه اختتامی گفته شده است: «قرار شد روسیه، ایران و آذربایجان اقداماتی را جهت گسترش زیربناهای مواصلاتی روی دست گیرند، این اقدامات شامل ساخت گذرگاه(شمال-جنوب) می گردد. چنان چه هر سه کشور می کوشند تلاش هائی را جهت پیوند دادن زمینه های حمل و نقل منطقه ای و هدف مند به منظور ساختن زیربناهای مواصلاتی اقتصادی پر سود و با امن را به خرج دهند. کشورهای سه گانه قصد دارند قدم هائی را به منظور گسترش ساخت و ساز زیربناهای مواصلاتی، به منظور بهبود امکانات موجود حمل و نقل مسافرین و کالاها از طریق گذرگاه مواصلاتی بین المللی(شمال-جنوب) بردارند. در بیانیه هم چنین اشاره شده به این که مسکو، تهران و باکو کار مشترک عملی شدن پروژه های جدید را جهت پیوند دادن راه های آهن، در چهارچوب برنامه های گسترش و بهبود امکانات گذرگاه حمل و نقل بین المللی(شمال-جنوب) هم چنان ادامه خواهند داد. (به نقل از روسیه امروز 2016.08.09م)
  2. اظهارات روحانی رئیس جمهور ایران در مورد هدف این کنفرانس، آن جا که گفت: «این کنفرانس فرصت های رشد گسترده میان این کشورها را فراهم خواهد نمود.» (صفحه انترنتی شبکه العالم 2016.08.08م)
  3. برجسته ترین هدف این کنفرانس که رسانه های روسیه منتشر نمودند، است. چنان چه آژانس خبری سبوتنیک روسیه به تاریخ 2016.08.08م خبری را منتشر نموده و در آن از پروژه مشترک و عظیم روسیه و ایران نام برد که قصد دارد با کانال سویس مصر رقابت نماید. یعنی قرار است این پروژه تا حدی با کانال سویس مصر رقابت نماید؛ چنان چه طول این گذرگاه به 7200 کیلومتر رسیده و شمال اروپا را از طریق ایران، روسیه و آذربایجان به هندوستان و دولت های خلیج پیوند دهد. وزیر خارجه ایران اعلام نمود که این پروژه به نفع ملت های ایران، آذربایجان، روسیه و سراسر منطقه خواهد بود، زیرا این پروژه بدیل خوبی برای مسیر بحری کانال سویس بوده و با راه اندازی آن، هزینه ها و زمان لازم برای حمل و نقل کاهش خواهد یافت.
  4. شبکه روسیه امروز نیز به تاریخ 2016.08.08م در خبری گفت: «رئیس جمهور روسیه قبل از برگزاری این نشست در اظهاراتی گفته بود که همکاری های سه جانبه میان روسیه، ایران و آذربایجان راه را به سوی عملی شدن چندین پروژه جدید در نزدیکی دریای خزر باز خواهد نمود. وی هم چنین گفت: قرار است چندین موضوع مطرح شده را در این دیدار سه جانبه به بحث و بررسی گیریم.»

به این ترتیب هدف اساسی از برگزاری این کنفرانس همانا همکاری های اقتصادی، به ویژه ساخت گذرگاه شمال-جنوب می باشد. این پروژه نسبت به سائر پروژه های اقتصادی مطرح در کرانه های بحری خزر از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد، زیرا سائر کشورهائی که در سواحل این بحر موقعیت دارند به این نشست فراخوانده نشدند. بنابر این مطرح شدن بحث این پروژه ها در کنفرانس یاد شده بیشتر بحث آینده بوده تا عملی نمودن آن و عملی شدن آن در آینده های نزدیک بعید به نظر می رسد تا زمانی که میان کشورهای همجوار دریایی خزر در مورد آن به تفاهم رسند. گذرگاه یاد شده مربوط به سه کشور حاضر در کنفرانس می باشد، به ویژه با توجه به این که رسانه های روسیه آن را بسیار برجسته نموده و پیوسته اشاره می نمودند که این پروژه با کانال سویس رقابت خواهد نمود.

سوم: در مورد نقش امریکا در این نشست باید گفت که بدون شک امریکا در آن نقش دارد، اما باید دانست که برخی از جزئیات این نقش نیازی به تعمق و تدبر زیاد ندارد و در مورد برخی دیگر باید بیشتر تأمل نمود.

نوع اول نقش امریکا را می توان به آسانی درک نمود. طوری که واقعیت کشورهای سه گانه شرکت کننده در این کنفرانس با یکدیگر متفاوت می باشد، چنان چه روسیه یک دولت مستقل بوده و از سیاست های منطقه ای و بین المللی مستقلانه بر خوردار می باشد، اما دولت های ایران و آذربایجان همواره در رکاب سیاست امریکا روان می باشند و روشن است که سیاست خارجه چنین دولت هائی هرگز نمی تواند جدا از سیاست خارجه امریکا باشد، به عبارت دیگر؛ ساخت گذرگاهی از شمال به سوی جنوب تا منطقهٔ خلیج در سواحل ایران ممکن نیست جدا از سیاست های امریکا باشد.

این بود در خصوص نوع اول که می توان به آسانی و بدون تفکر عمیق به آن پی برد. و اما نوع دوم که نیاز به تدبر و تفکر عمیق دارد، می توان با در نظر داشت نکات زیر درک نموده و به آن پی برد:

  1. امریکا متوجه شد که روسیه از شرایط سخت اقتصادی رنج می برد، بناً به آذربایجان و ایران دستور داد تا روسیه را سرگرم راه اندازی پروژه بزرگ اقتصادی نمایند تا باعث تضعیف اقتصاد آن گردد.

هم چنان که سیاست امریکا در قبال چین طوریست که قصد دارد این کشور را سرگرم سرمایه گذاری روی پروژه های بزرگی مانند گذرگاه اقتصادی چین از طریق پاکستان نماید. به همین ترتیب قصد دارد روسیه را برانگیزد تا روی پروژه جدید گذرگاه شمال-جنوب سرمایه گذاری کند تا به این ترتیب از نظر اقتصادی تضعیف شده و به قرضه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی روی آورد؛ صندوق و بانکی که زیر تسلط امریکا قرار دارد. بناً با توجه به مسایل یاد شده، امریکا به ایران و آذربایجان دستور داده تا آنان نیز روی این پروژه یا گذرگاه، سرمایه گذاری نمایند تا باشد که روسیه نیز تشویق شود در خصوص این پروژه پا پیش گذاشته و در منجلاب آن گیر افتد.

  1. امریکا در عین حالی که تلاش دارد سیاست گذاری هایش را در شرق دور، برای جلوگیری از تبدیل شدن چین به یک قدرت بزرگ جهانی، گسترش و افزایش دهد و همواره در پی آن است تا نقاط ضعف و ناهنجاری های چین را برجسته نموده و به آن دامن زند. در عین حال مطمئناً می داند که خطرناک ترین روی کرد روسیه به جانب کشوهای آسیائی این است که به سوی چین روی آورد. اگر سیاست امریکا در قبال چین این باشد که از تقویت شدن چین توسط سائر کشورهای بزرگ ممانعت نماید، در این صورت به خوبی می داند که روسیه خطرناک ترین این کشورها خواهد بود که می تواند با نزدیک شدن به چین اوضاع را متشنج نماید. بنابر این امریکا براساس سیاست هائی که جهت دور نگهداشتن روسیه از چین به کار می برد، تلاش دارد روسیه را سرگرم پروژه هائی مانند گذرگاه شمال-جنوب نماید، به ویژه با توجه به این که این گذرگاه اقتصادی که از کشورهای روسیه و آذربایجان می گذرد، شباهت زیادی به گذرگاه اقتصادی هند و ایران دارد. بر مبنای این پروژه گذرگاه اقتصادی، قرار است هند در بندر چابهار ایران از طریق بحر با این کشور پیوند داده شود و هم چنین ایران را از طریق خشکه با افغانستان پیوند دهد.

این بدان معنی است که گذرگاه جدید موسوم به "شمال-جنوب" که از روسیه می گذرد، با پیوند دادن هند به شمال اروپا در حقیقت به گذرگاه اقتصادی این کشور جان تازه ای می بخشد و در نتیجه روسیه در کنار هند ظاهر می گردد، هندی که دشمن منطقه ای چین در جنوب آسیا به شمار می رود و به این ترتیب میان چین و هند فاصله بیشتری ایجاد می گردد. از جانب دیگر، اشتراک روسیه در این گذرگاه اقتصادی با ایران و آذربایجان، مطمئناً از میزان احتمال اشتراک روسیه با نقشه های چین در سائر گذرگاه های اقتصادی مانند "راه ابریشم" می کاهد. خلاصه این که امریکا شاهد روی کرد آزار دهنده روسیه به جانب چین است. بناً ایران و آذاربایجان را که از وابسته گان و دنباله روان آن محسوب می گردند، تحریک می کند تا روسیه را با راه اندازی پروژه های مشترک المنافع سرگرم نمایند تا باشد روسیه از چین فاصله گیرد و چین از روسیه جدا نگه داشته شود.

خلاصه سخن این که:

  1. هدف اصلی از راه اندازی نشست سه جانبه باکو که به تاریخ 2016.08.08م بر گزار گردید تنها مسایل اقتصادی می باشد، به ویژه پروژه گذرگاه شمال-جنوب.
  2. بدون شک امریکا در راه اندازی این نشست-توسط آذربایجان و ایران- نقش مؤثری داشته و قصد دارد با این کار روسیه را سرگرم پروژه شمال-جنوب نماید تا باشد که از نظر اقتصادی تضعیف شود، به خصوص در شرایط فعلی که از بحران اقتصادی رنج می برد. امریکا با این کار در پی آن است تا روسیه را تشویق و تحریک نماید تا به جای روی آوردن به سوی جنوب شرق روسیه و مشخصاً چین، به طرف جنوب غرب و مشخصاً آذربایجان و ایران روی آورد و به این ترتیب روسیه به تدریج از چین فاصله گیرد.
ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

«رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه به تاریخ 2016.08.09م، طی یک سفر رسمی از روسیه دیدن نمود. این سفر درحالی صورت گرفت که پس لرزه های کودتای نافرجام ترکیه هنوز تمام نشده بود. پرسش این است که این اقدام عجولانه برای چیست؟ دیگر این که هدف اصلی از این سفر چه می باشد؟ به ویژه با توجه به این که نماینده گان وزارت خارجه، اردو و استخبارات ترکیه نیز به روسیه سفر نمودند. هم چنین آیا این سفر ارتباطی به بحران سوریه دارد و یا این که صرفاً به منظور بهبود بخشیدن روابط ترکیه و سوریه پس از سقوط طیاره جنگی روسیه انجام گرفته است؟

پاسخ:

برای دانستن اسباب سفر عجولانه و هدف از آن، موارد زیر را به بحث و بررسی می گیریم:

  1. سخن در مورد این سفر قبل از تلاش ها برای کودتا به تاریخ 2016.07.15م بر سر زبان ها بود. چنان چه در اصل قرار بود این دیدار میان دو رئیس جمهور در جریان بیستمین نشست دوره ای صورت گیرد که قرار بود در ماه سپتمبر 2016م برگزار گردد؛ اما دیدار پوتین رئیس جمهور روسیه واردغان رئیس جمهور ترکیه با عجله و در جریان ماه اگست صورت گرفت، زیرا امریکا مصمم بود پس از ناکام ماندن سائر ابزار اعم از ایران، روسیه وغیره کشورها این بار ترکیه را به عنوان یک ابزار کاراتر، جهت حل و فصل بحران سوریه وارد صحنه نماید.

وزیر خارجه ترکیه این دیدار دو رئیس جمهور را بسیار برجسته نموده و آن را مهم جلوه داد و اعلام نمود که احتمال دارد این دیدار در روسیه و در جریان ماه اگست برگزار گردد. چنان چه صفحه انترنتی العربیه نت به تاریخ 2016.07.02م به نقل از آژانس انترفاکس خبر داد که وزیر خارجه ترکیه در اظهاراتی گفته که احتمالاً ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه در جریان ماه اگست در شهر سوچی روسیه با هم دیدار و گفتگو نمایند. موضوع گفتگوهای صورت گرفته در این سفر در فضای مصالحه و دوستانه به بحث و بررسی گرفته شد تا ترکیه بتواند در حل و فصل بحران سوریه برمبنای سیاست های امریکا نقشی را بازی نماید.

جزئیات این مسئله را ما در پاسخ به پرسشی که به تایخ 2016.07.14م منتشر نموده بودیم بیشتر توضیح دادیم. چنان چه در آن جا گفته بودیم: «در حال حاضر خواست امریکا از ترکیه این است که با تمام توان بالای مخالفان سوریه فشار وارد نماید تا مجبور شوند دوباره جهت از سرگیری گفتگوها به ژینو برگشته و راه حل مسالمت آمیز را بپذیرند. این خواست امریکا شامل پای بندی مخالفان به اعلامیه مشترک امریکا و روسیه مبنی بر پایان دادن به فعالیت های خصمانه در سوریه بود که به تاریخ 2016.02.27م منتشر گردید. ترکیه هم چنین موظف است به مخالفان هشدار دهد که در صورت رد نمودن پیشنهاد پیوستن به روند ادامه گفتگوها از پشتیبانی آنان دست خواهد کشید و ترکیه این هشدار را از طریق علنی نمودن همکاری های ترکیه و روسیه به مخالفان ابلاغ نمود. چنان چه العربیه نت به تاریخ 2016.07.02م به نقل از وزیر خارجه روسیه خبر داد: «امیدواریم میان اردوهای روسیه و ترکیه در خصوص قضیهٔ سوریه روابط مشترکی را ایجاد نمائیم.» هم چنین با اظهار این که ترکیه هنوز مخالف مداخله روسیه در سوریه می باشد و با توجه به این که ترکیه در معرض حملات تروریستی قرار دارد، مخالفان سوریه موظف اند در برابر گروه های تروریستی مبارزه نمایند و این مبارزه طوری باشد که امریکا، روسیه و ترکیه می خواهند.

شکی نیست این هشدار ترکیه بالای آن بخشی از مخالفان سوریه تأثیر خواهد گذاشت که هنوز چشم به کمک های ترکیه دوخته اند، آنانی که باور کرده بودند که اردوغان اجازه نخواهد داد کشتار وحشیانه منطقه حماة تکرار شود و آنانی که هنوز با ترکیه تماس و روابط دارند. به این ترتیب امریکا امیدوار است این گروه ها به گفتگو با نظام روی آورند.

این نیز بعید نیست که ترکیه در اعمال فشار بالای مخالفان از ابزارهای سیاسی فراتر رفته و دست به اقدامات نظامی زند و به بهانهٔ مبارزه برعلیه اقدامات تروریستی گروه داعش وارد میدان جنگ شود و این در حالی است که داعش از سائر مخالفان مسلح تفکیک نمی شود، به این معنی که ترکیه نیز دقیقاً استدلال روسیه در هنگام بمباران مخالفان مبنی بر هدف قراردادن داعش را مطرح خواهد نمود! اظهارات وزیر خارجه روسیه در مورد تماس ها میان اردوهای روسیه و ترکیه بیانگر این احتمال می باشد.»

هم چنین گفته بودیم: «اوباما می خواهد مانند کلنتن رئیس جمهور دموکرات قبلی امریکا عمل کند. کلنتن در آخرین سال حکومت اش تلاش کرد تا قضیهٔ فلسطین را با کنار هم نشاندن سازمان فتح و یهودیان بر اساس راه حل قاطع و مبتنی بر گفتگو حل و فصل نماید، اگرچه او در این تلاش موفق نشد اما توانست یاسرعرفات رهبر فلسطین و ایهود باراک رهبر اسرائیل را کنار هم نشاند. اوباما نیز اینک تلاش دارد مخالفان نظام سوریه را بر اساس راه حل مبتنی بر گفتگو با نظام پشت میز مذاکره نشاند تا در آینده گفته شود که وی در آخرین روزهای حکومت اش کار قابل قدر و ستودنی انجام داده است.

تفاوت تلاش های کلنتن با تلاش های اوباما در این است که کلنتن تلاش هایش را در برابر مزدورانش به صورت آشکارا و علنی انجام می داد، اما اوباما خود را در پس مزدوران اش پنهان نموده و کارها را توسط آنان به پیش می برد. امریکا در زمان حکومت اوباما نسبت به وابسته گان اش اعتماد بیشتری نشان می دهد. چنان چه پس از ناکامی ایران و همکاران آن و بعد از شکست روس ها و اینک در تداوم تنگناهی که امریکا در سوریه در آن قرار گرفته، امریکا به اردوغان دستور می دهد تا با روسیه وارد مصالحه گردد تا باشد روسیه مورد تشویق قرار گرفته و هم چنین روند بمباران انقلابیون سوریه برایش آسانتر گردد و به این ترتیب بالای انقلابیون فشار بیشتر وارد گردیده و وادار شوند تا با نظام پشت میز مذاکره نشینند.

پس از آن که مداخلات ایران و روسیه در بحران سوریه با بنبست مواجه گردید اینک امریکا در تلاش است ترکیه را نیز جهت حفظ نفوذ امریکا در سوریه و حذف رنگ و بوی اسلامی از انقلاب سوریه به سرعت در کنار ایران و روسیه قرار دهد. به این ترتیب روسیه که شب و روز سوریه را زیر بمباران دارد، سرانجام در جنگ علیه ترورزم در سوریه همکار ترکیه شده و تبادل نظرها میان دو طرف در یک فضای بسیار دوستانه صورت می گیرد. حتی وزیر خارجه روسیه خواستار این می شود که میان اردوهای روسیه و ترکیه در خصوص بحران سوریه تماس ها و روابط وجود داشته باشد.» (اخذ شده از پرسش و پاسخ قبلی مؤرخ 2016.07.14م)

  1. قرار بود ترکیه نقش اش را به سرعت بازی نماید، اما تلاش هائی که برای کودتا توسط نظامیان متمایل به کمال اتاترک و وابسته به انگلیس صورت گرفت، باعث شد نقش ترکیه برای مدتی متوقف گردد و نظام ترکیه سرگرم مشکلات داخلی گردید. امکان این وجود داشت که این نقش تا فارغ شدن کامل ترکیه از پس لرزه های کودتای نافرجام هم چنان متوقف بماند. چنان چه خود اردوغان نیز به آن اشاره نمود، اما آن چه در آغاز ماه اگست 2016م اتفاق افتاد، حملات انقلابیون برای شکستن محاصره شهر حلب و کامیابی نسبی شان در این حملات امریکا را وادار نمود تا از این فرصت استفاده نموده و نقش ترکیه را با عجله راه اندازی نماید. به همین دلیل بود که سفر اردوغان به روسیه انجام گرفت و تلاش ها برای عادی سازی روابط با آن راه اندازی گردیده و رفتن به سوی راه حل سیاسی امریکایی اما با نقش فعال ترکیه روی دست گرفته شد.

امریکا در پی آن است تا حملات انقلابیون بی ثمر مانده و به جای این که در میادین جنگ پیروز باشند، در پشت میزهای گفتگو پیروزی شان را به دست آورند. امریکا تلاش دارد از این فرصت بهانه ای ساخته و آن را در اختیار ترکیه قرار دهد تا با استفاده از آن گفتگوهای متوازنی را راه اندازی نماید که اردوغان از آن یاد نمود، زیرا امریکا گمان می کند ترکیه به دلیل برخوردار بودن از امکانات گوناگون موفق خواهد شد طرف های متخاصم را در جریان روزهای کمی که از حاکمیت اداره اوباما باقی مانده کنار هم جمع نموده و راه حل امریکایی مبتنی بر گفتگوهای متوازن را بر آنان بقبولاند! چنان چه صفحات انترنتی السوریه نت و الخلیج الجدید به تاریخ 2016.08.06م به نقل از اردوغان گفتند: «رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه امروز خواستار راه اندازی گردهمایی منطقه ای به منظور حل بحران سوریه گردید. وی در جریان اظهاراتی که در یک گفتگوی طولانی با شبکه الجزیره کشور قطر داشت و شام روز شنبه از این شبکه منتشر گردید افزود: هرچند اوضاع در حلب نگران کننده است، اما مخالفان توانسته اند توازن را در این اواخر بر گردانند.»

چنین هم شد؛ سفر یاد شده صورت گرفت و این اوباما بود که به اردوغان دستور داد تا با عجله دست به کار شده و طرف های متخاصم را در یک چهارمین دور گفتگوها کنار هم جمع نماید. اوباما می خواهد دورۀ حکومت اش را با راه اندازی این دور گفتگوها پایان دهد و همان گفتگوهایی است که مولود چاووش اوغلو وزیر خارجه ترکیه به آن اشاره نمود. چنان که رویترز بخش عربی روز جمعه تاریخ 2016.08.05م به نقل از وی گفت: «گفتگوها در مورد آیندهٔ سوریه باید از سر گرفته شود.» وی خواستار راه اندازی چهارمین دور گفتگوهای صلح ژینو شد. سفر اردوغان به روسیه و دیدارش با پوتین به این ترتیب صورت گرفت.

  1. پس از کشمکش های به وجود آمده میان روسیه و ترکیه در نتیجه سقوط دادن جنگنده روسی توسط نظامیان ترک، این نشست؛ نخستین گامی به شمار می رود که در مسیر عادی سازی روابط میان دو کشور برداشته می شود. این عادی سازی روابط طوری صورت گرفت که منجر به ذلت و خواری ترکیه گردید. چنان چه اردوغان با تن دادن به شرط هائی که پوتین گذاشته بود، از سقوط طیاره روسیه به تاریخ 2016.06.27م رسماً عذر خواهی نمود. هم چنین اردوغان خیلی زود و به تاریخ 2016.06.29م، با رئیس جمهور روسیه ارتباط تلیفونی برقرار نموده و گفتگوی دوستانه انجام داد. پس از وی، وزیر خارجه اش با لاوروف وزیر خارجه روسیه به تاریخ 2016.07.01م در شهر سوچی روسیه دیدار و ملاقات نمود. وی در این دیدار در پهلوی سایر موارد، در خصوص دیدار پوتین و اردوغان در شهر سن پترزبورگ روسیه نیز گفتگو نمودند. مورد دیگر این که وزیر خارجه ترکیه در سخنانی اشاره نمود که ممکن است برای روسیه در ترکیه پایگاه هائی نظامی داده شود تا بتواند حملاتی از آن جا در سوریه انجام دهد.

باید دانست که این موقف گیری ذلیلانه ای ترکیه در برابر روسیه به این دلیل نبود که ترکیه از اعمال تحریم های اقتصادی مسکو بر علیه انقره رنج می برد، بلکه یگانه دلیل آن گیرماندن امریکا در تنگناه سوریه بود و بس. امریکا قصد دارد ترکیه را نیز در کنار روسیه و ایران قرار دهد تا برای یک طرفه کردن بحران سوریه با هم مشترکاً کار نمایند. بناً دلیل منت کشی ها و کوتاه آمدن های ترکیه در برابر روسیه همین بود که یاد آور شدیم. یعنی دلیل آن ارتباط و وابسته گی است که ترکیه به امریکا و اجرای سیاست های آن دارد، و به این ترتیب این گونه به دستورهای امریکا لبیک می گوید.

  1. اگرچه اردوغان پس از کودتای نافرجام ترکیه به شدت سرگرم سامان دادن به اوضاع داخلی بوده و تلاش می نمود به آن چه  که خود یک زلزله می خواند و به پس لرزه های مربوط به آن رسیده گی نماید. در جریان دیداری که روز یک شنبه مؤرخ 2016.08.07م در استانبول با جمع زیادی از مردم داشت، از آنان خواست تا روز چهار شنبه هم چنان در صحنه حضور داشته باشند. یعنی تا برگشتن اش از روسیه تا مبادا نظامیان وابسته به انگلیس دست به تحرکاتی بزنند. هم چنین با وجود افزایش یافتن جنایت های وحشیانۀ روس ها در حلب، باز هم اردوغان اصرار داشت که سفرش به روسیه که پیش از تلاش های کودتای نافرجام 2016.07.15م برنامه ریزی شده بود، انجام گیرد.

آری، اردوغان با وجود تمام مشکلات یاد شده بازهم اصرار نمود تا دیدار اش با پوتین صورت گرفته و به تأخیر نیفتد. این اصرار به این دلیل بود که اردوغان به شدت علاقه مند بود که صفحهٔ تاریک روابط گذشته اش با روسیه هرچه عاجلتر بسته شود و هم چنین به این دلیل که امریکا ترکیه را به شدت به جانب روسیه سوق می داد. طوری که پوتین در سخنان کنایه آمیزی در مورد این اصرار بیش از حد اردوغان گفت: «اگرچه رئیس جمهور ترکیه پس از تلاش های صورت گرفته برای کودتای نافرجام در شب های 15 و 16 جولای با اوضاع سخت داخلی دست و پنجه نرم می کند، اما باز هم فرصتی پیدا نمود تا به روسیه سفر نماید.» (به نقل از روسیهٔ امروز 2016.08.09م)

  1. روشن بود که موضوع اساسی نشست اردوغان و پوتین، بحران سوریه بود. چنان چه دو رئیس جمهور این موضوع را در جریان گفتگوهای اعضای هیئت های دو طرف به بحث نگرفتند، بلکه گفتگوهای شان در مورد سوریه را به شام آن روز و با حضور وزیران خارجه و نماینده گان استخبارات دو کشور به تعویق انداختند تا در آن روی راه های یک طرفه نمودن بحران سوریه بحث و گفتگو صورت گیرد. پوتین در خصوص این دیدار گفت: «در این دیدار برخی معلومات را رد و بدل نموده و راه حلی را جستجو خواهیم نمود.»

به تعویق انداختن گفتگو در مورد سوریه به شام آن روز و دور کردن اعضای هیئت های دو طرف، به استثنای وزیران خارجه و استخبارات، خود بیانگر سری بودن و اهمیت فوق العاده ای است که دو جانب به موضوع بحران سوریه می دهند و نشان می دهد که این بحران، پس از برطرف نمودن موانع قبلی برای هر دو جانب به مثابۀ بزرگ ترین مسئله مطرح می باشد. هدف امریکا این است تا تمام طرف های درگیر یعنی نظام سوریه و مخالفان آن را پشت میز مذاکره جمع نموده و این کار را به عنوان پایان نیک دورۀ حکومت اوباما و دستاورد ادارۀ وی رقم زند.  

  1. در جریان نشست و بعد از آن، نقش ترکیه به دلایل ذیل به خوبی بارز گردید:

أ‌.         مولود چاووش اوغلو وزیر خارجه ترکیه روز جمعه در اظهاراتی گفت که گفتگوها در خصوص آیندهٔ سوریه باید از سر گرفته شود. وی هم چنین خواستار برگذاری دور چهارم گفتگوهای صلح ژینو شد. (به نقل از رویترز عربی مؤرخ 5.08.2016م)

ب‌.     رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه خواهان نشست کشورهای منطقوی برای حل بحران سوریه شد. وی که مصاحبه طولانی با شبکه خبری الجزیره در شام روز شنبه داشت افزود: «وضعیت در حلب نگران کننده بوده، ولی مخالفین دولت درین اواخر توازن را باز گرداندند.» )شبکه السوریه و الخلیج الجدید مؤرخ 6.08.2016م)

ت‌.     از طرفی دیگر آژانس اطلاعاتی روسیه دیروز به نقل ازاومیت یاردیم سفیر ترکیه در روسیه گفت: «حکومت ترکیه بدین باور است که رهبری فعلی دولت سوریه می تواند در گفتگوهایی که برای حل بحران سوریه راه اندازی گردیده، مشارکت نماید.» هم چنان آژانس خبریتاس به نقل از یاردیم می گوید: «انقره با سهم گیری رهبری برحال سوریه در اجرای طرح انتقال قدرت مخالف نیست.»

ث‌.     و اما نخست وزیر ترکیه در این زمینه از همه سبقت گرفته بود. طوری که وی قبل از آغاز مصالحه با روسیه که اندکی پیش از کودتای نافرجام این کشور آغاز گردید، در مورد حل دیپلماتیک موضوع سوریه با نظام حاکمه اش اعلام موافقت نمود. چنان چه صفحهٔ انترنتی العربیه نت بتاریخ 13.07.2016م در خبری تحت عنوان ترکیه به گونه غیر مترقبه از عادی سازی روابطش با سوریه سخن می گوید گفت: «علی بن یلدریم نخست وزیر ترکیه امروز چهار شنبه اظهار داشت که او مطمئن است روابط کشورش با سوریه به حالت عادی بر خواهد گشت.» هم چنان بی بی سی عربی نیز این خبر را بتاریخ 13.07.2016م منتشر نمود: «نخست وزیر ترکیه علی بن یلدریم گفت که ترکیه در تازه ترین اقدام برای بهبود بخشیدن روابط با همسایگان اش در تلاش گسترش روابط خوب با ترکیه می باشد.»

  1. به این ترتیب ترکیه فعالانه وارد بحران سوریه شد؛ مگر نه برای حمایت مردم سوریه و نجات دادن شان از دهشت و وحشت ایران و روسیه، بلکه در یک مثلث شیطانی‏ که ارتکاب جرایم را برای آنان آسان تر کرده و آن ها را در پیاده کردن برنامه شوم امریکا که گفتگو با نظام مستبد شام است، کمک کند. این نشست دو جانبه که با مشارکت پوتین و اردوغان برگزار گردیده، سراسر نامیمون و ناخجسته است، زیرا ترکیه به شکل علنی از موقف اش مبنی بر پشتیبانی از انقلاب سوریه عقب نشینی نمود؛ بلکه حتی این عقب نشینی تا حدی بود که وزیر خارجه ترکیه در اظهاراتی گفت: «روسیه بخاطر بهتر هدف قراردادن مواضع انقلابیون، از ترکیه خواسته تا اطلاعاتی را که استخبارات کشورش، راجع به مواضع استقرار انقلابیون جمع آوری نموده به خدمت اش قرار دهد. بخاطر این اصرار امریکا که هرچه را روسیه نیاز دارد، ترکیه باید در اختیارش بگذارد، قرارشد یک هیئت بلند پایه استخباراتی، یک روز پس از این نشست، یعنی هرچه عاجل تر به مسکو سفر کند.

وزیر خارجه ترکیه بتاریخ 10.08.2016م در اظهاراتی به آژانس خبری آناتولی گفت: «در مورد ضرورت به آتش بس، رساندن کمک های انسانی و پیدا کردن راه حل دیپلماتیک برای بحران سوریه، دیدگاه ما با روسیه هم سو است و میکانیزم قوی این همکاری بزودی به اجرا گذاشته خواهد شد.» وی افزود: «رئیس عمومی امنیت ملی و نماینده گان وزارت خارجه و اردوی ترکیه، این پرونده ها را امروز در سان پترزبورگ روسیه به بحث خواهند گرفت.» (شبکه خبری الجزیره مؤرخ 11.08.2016م)

آن چه در اظهارات وزیر خارجه ترکیه مبنی برتحکیم آتش بس در سوریه، رساندن کمک های انسانی و پیدا نمودن راه حل دیپلماتیک) گفته شد دقیقاً همان موقف امریکا است و نیز دقیقاً همان راه حلی است که روسیه بارها خواستار آن شده و حتی برای تحقق آن عملاً می جنگد.

این که ترکیه هیئت های متذکره را فوراً پس از برگشتن اردوغان از مسکو به این شهر فرستاد، خود بیانگر این است که ترکیه مثلث سه ضلعی روسیه، ایران و ترکیه را تکمیل نمود! به نقل از شبکه خبری الجزیره بتاریخ 8.08.02016م، ابراهیم رحیم پور معاون وزیر خارجه ایران تأکید کرد که منطقه نیازمند است تا کشورش همراه روسیه و ترکیه ارتباطات حسنه برقرار نماید. وی هم چنان خواستار همکاری های جدیدی تحت فرمول ترکیه، روسیه و ایران گردید. وی تأکید نمود که کشورش آماده است که این راه را هم چنان ادامه دهد. هم چنین جواد ظریف وزیر خارجه ایران روز جمعه مؤرخ 12.08.2016م در انقره با مسئولین کشور ترکیه دیدار کرد. مسئولین یاد شده تأکید نمودند که تلاش های مشترک با ایران برای حل بحران سوریه افزایش خواهد یافت. هم چنین اردوغان در قصر ریاست جمهوری سه ساعت را پشت درهای بسته و دور از حضور رسانه ها با جواد ظریف دیدار داشت. هرچند از نتیجهٔ این نشست چیزی به رسانه ها گفته نشد، ولی این دیدار محرمانه خود بیانگر عجله و اصراری است که امریکا به منظور ترتیب دادن مقدمات وارد نمودن ترکیه در صحنهٔ بحران سوریه و کمک به روسیه و ایران جهت عملی نمودن برنامه های امریکا در این کشور، می باشد.

  1. از همۀ این ها چنین بر می آید که ترکیه با عجلهٔ قابل توجهی و با تمام توان وارد روند ایجاد راه حل سیاسی در سوریه، بطریقۀ امریکا گردیده است. این درحالی است که ترکیه هنوز اوضاع داخلی خویش پس از کودتای نافرجام را سر و سامان نداده است. به نظر می رسد ترکیه بر اساس نقشه ی که امریکا طراحی نموده، همگام با ایران و روسیه به پیش رود! جزئیات این ادعا قرار ذیل است:

أ‌-        از لحاظ سیاسی: برای انقلابیون به خوبی آشکار خواهد شد که ترکیه سیاست خویش را تغییر داده و جانب نظام سوریه، ایران و روسیه را گرفته است. انقلابیون را دعوت نموده و بر آن ها فشار وارد خواهد نمود تا این که راه حل امریکایی متمثل در ژینو را بپذیرند، و آن عبارت است از نشستن پای میز مذاکره و توافق با نظام برسر آیندۀ سوریه و داخل شدن در حکومت مشترک میان انقلابیون و نظام، می باشد. هم چنین اعمال فشار بالای انقلابیون به بهانهٔ اقدامات انسان دوستانه برای برداشتن محاصرهٔ انقلابیون از مناطق تحت اداره نظام در حلب و ایجاد توازن در مذاکرات؛ به این اعتبار که گویا انقلابی ها بعضی از پیروزی ها را در حلب بدست آورد و به این ترتیب از آدرس یک قدرت مستقل در مذاکرات شرکت می نمایند.

امریکا قصد دارد این اسلوب را با اسالیب اعمال فشار یکجا نموده و به این ترتیب زمینه آتش بس را فراهم نماید. آتش بسی که مدیریت طرح منسجم سیاسی را در پی خواهد داشت. این طرح سیاسی برای بارک اباما، پیش از به پایان رسیدن دورۀ حکومت اش در اواخر ماه جنوری سال آینده، به نوعی یک دست آورد محسوب می شود. احتمالاً این دست آورد همان چیزی است که علی بن یلدریم نخست وزیر ترکیه در اظهارات اش با اشاره بهشش ماه آینده از آن یاد نمود، آن جا که گفت: «انتظار می رود تحولات مهمی در سوریه در جریان شش ماه آینده رونما گردد.»

این اظهارات یلدریم پس از کنفرانس مشترک مطبوعاتی مولود چاووش اغلو وزیر جارجه ترکیه و همتای ایرانی اش محمد جواد ظریف که بعد از ظهر روز جمعه  دایر گردید، صورت گرفت. در مقابل جواد ظریف وزیر خارجۀ ایران گفته که کشورش از نزدیکی روابط روسیه و ترکیه خرسند بوده و تأکید نمود که دستیابی به حل اختلاف نظرها با ترکیه در مورد بحران سوریه، از خلال افزایش گفتگوها ممکن است. وی تأکید نمود که همکاری ایران و ترکیه در مورد سوریه، فرصت های راه حل مسالمت آمیز را با قوت تمام فراهم خواهد نمود.» (صفحۀ انترنتی العربیه نت، 2016.08.13م)

ب‌-    از لحاظ نظامی: ترکیه در پیمان مشترکی با روسیه و به بهانهٔ جنگ با گروه دولت اسلامی، وارد جنگ سوریه خواهد شد و سپس به زودی تبدیل به نیروی مشترک جهت اعمال آتش بس خواهد گردید. نقش ترکیه در سوریه شامل فراهم آوری تمام تسهیلات برای روسیه خواهد بود تا جنگنده های روسیه بتوانند پایگاه های انقلابیون را هدف قرار دهند، پایگاه هائی که روسیه از آن بی خبر بوده و استخبارات ترکیه از آن آگاهی دارد. این نیز دور از انتظار نیست که ترکیه پایگاه های نظامی ای را در اختیار روسیه قرار دهد تا بتواند بر اساس مسئولیت جنایت کارانه ای که متقبل گردیده، مسلمانان را از دم تیغ بگذراند.

ایران نیز چنین می کند و پایگاه هائی را در اختیار روسیه قرار می دهد تا بتواند با سهولت بیشتر به هدف یاد شده دست پیدا کند؛ چنان چه هماهنگی ها میان این کشورها در زمینه عملاً صورت گرفته است!

چاووش اغلو گفت: «طیاره های ترکیه به عملیات مشترک جنگ بر علیه گروه دولت اسلامی خواهد پیوست. وی افزود: مادامی که ما از روسیه خواستیم تا عملیات مشترکی را بر علیه گروه دولت اسلامی راه اندازی نماید، پس طبیعی است که تمام جزئیات آن را ارزیابی خواهیم نمود.» (الجزیره نت، 2016.08.01م) طبیعتاً با توجه به استدلال روسیه، این عملیات تمام گروه های نظامی را در بر خواهد گرفت، زیرا پایگاه های آنان از هم جدا نیستند.

در بیانیه ای که امروز از وزارت دفاع روسیه منتشر گردید گفته شده که طیاره های بمب افگن دور بردی از نوع تو-22 ام 3 و بمب افگن هایی از نوع سو-34 روز یک شنبه 16 اگست 2016م از میدان هوایی همدان ایران پرواز نموده و ضربات شدیدی را به پایگاه های گروه های تروریستی داعش و جبهة النصرة در ولایت های حلب، دیر الزور و ادلب سوریه وارد نموده است. در عین حال رسانه ها قبلاً گزارش داده بودند که طیاره های بمب افگن از نوع تو- 22 ام 3 مربوط نیروهای هوائی روسیه به میدان هوائی همدان ایران مواصلت نموده تا در عملیات هدف قراردادن پایگاه های گروه تروریستی داعش مشارکت نمایند. (به نقل از روسیهٔ امروز 2016.08.16م)

  1. این نقشه ای است که امریکا طراحی نموده و قصد دارد آن را با استفاده از مزدوران اش در سوریه تطبیق نماید. این مکر آنان است و مکر شان نابود شدنی است، زیرا در شام مردانی هستند که هیچ نوع تجارت و خرید و فروشی آن ها را از ذکر الله جل جلاله باز نمی دارد. آن ها کار شان را به خوبی می دانند و به خواست الله جل جلاله آن بد سرشت ها را فرصت نخواهند داد تا پیروزی های انقلاب شام را راهی به سوی مذاکرات قرار دهند. آن مثلثی که سراسر جنایت برعلیه مردم شام بوده و توسط واشنتن اداره می گردد، هرگز موفق نخواهد شد؛ آن چه را که از سرزمین شام می خواهند بدست بیاورند. هم چنان ابزار قبلی امریکا ناکام شد؛ ابزار جدیدش نیز به خواست الله متعال ناکام شدنی است. استعمارگران در جریان پنج سال گذشته دانستند که در شام مجموعه های مخلص و صادقی به سر می برند که عزم شان را فشارهای امریکا، ایران، روسیه و اتباع شان سست نمی کند و حتی موفق نخواهند شد سائر مسلمانان را از پشتیبانی آنان باز دارند. آنان بإذن الله متعال محکم و استوارباقی مانده و خم نمی شوند. این مجموعه های مخلص به الله سبحانه وتعالی و صادق با رسول الله صلی الله علیه وسلم شریعت الله متعال(خلافت راشده) را برپا خواهند نمود و سپس سرزمین های مسلمانان را از وجود تمام دشمنان اسلام پاک می گرداند. الله سبحانه وتعالی از جایی به کمک و یاری آنان می رسد که گمان نمی کنند.

وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ

[حج: 40]

بدون شک الله سبحانه وتعالی کسانی را که در راه حق همکاری می کنند، کمک می کند؛ و الله متعال قوی وغالب است.

ادامه مطلب...

وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا

  • نشر شده در سوریه

و آنان پيوسته با شما مى ‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند.

شهر حلب ماه‎ ها است که شاهد جنایات وحشتناک می باشد و کمپاین عظیم نسل کشی علیه مردم در مناطق تحت محاصره راه اندازی گردیده است. آسمان حلب لحظه ی بدون پروازهای هواپیماهای رژیم جنایتکار دیده نمی شود و بمباردمان آن لحظه ی شهر را به حالت عادی واگذار نمی نماید. بمباردمان شهر با انواع مختلف موشک ها، بشکه های مملو از مواد منفجره و بمب های دستی صورت می گیرد تا با این طریق بتوانند اراده مردم ضعیف گردیده و محاصره را از بین ببرند و به دنبال انتقام خود برگردند. تمام این جنایات در مقابل چشم جهانیان و مخصوصاً آن هایی که با کذب و فریب ادعای دوستی با مردم سوریه را دارند و آن هایی که خود را حامی انقلاب سوریه می دانند، صورت می گیرد.

آیا چشم های شان نمی بیند و گوش های شان نمی شنود، و یا در مقابل توطئه ها هر دو چشم و گوش تجاهل می نماید. در برابر آن ها، مردم ما در حلب صبورانه استقامت نموده و دستان شان را بلند نموده از الله سبحانه وتعالی می خواهند تا پاداش صبر و استقامت شان را بدهد و آن ها را توسط برادران صمیمی شان از فرزندان امت کمک نماید.

ای مومنان راسخ، ای مجاهدین سرزمین شام!

کافران و مجرمان دست به دست هم داده اند و طرح می ریزند تا بتوانند از هر راه ممکن شما را از انقلاب منحرف نماید و اراده شما را در مقابل شکست تان ضعیف بسازد تا از این طریق راه حل آن ها را قبول نموده و سرانجام از آنان پیروی نمائید؛ اما آن ها از صداهای شما وحشت زده شده اند: «ما هرگز به غیر از الله سبحانه و تعالی به کسی سر تعظیم فرود نمی آوریم.»

هم چنان آن ها فکر می کردند با زور و قدرت و توسط کسانی که فریب آن ها را خورده اند و به تصمیم و بازی های آن ها باور داشتند،‌ می توانند به اهداف شوم خود دست یابند. با این حال، آن ها به اذن الله سبحانه وتعالی از دست رفته و ناامید شده اند، چون الله سبحانه وتعالی تضمین نموده است که از سرزمین و مردم شام محافظت می نماید و مجاهدین مخلص را به سراغ آن ها می فرستد که بخاطر الله سبحانه وتعالی بپا برخواسته اند و پاداش خود را از الله سبحانه وتعالی می خواهند.

و این جا کاری برای ما نیست جز عقیده به الله سبحانه وتعالی و حمایت کامل با متحد شدن دور یک هدف و آن هم این که از عقیده برخواسته باشد، تا زمانی که نصرت الله سبحانه وتعالی نصیب ما گردد و الله سبحانه وتعالی از ما خشنود گردیده و ما را با هدف حقیقی خلافت راشده به منهج نبوت خشنود گرداند. و به این هدف نمی رسیم تا زمانی که بصورت مخلصانه و متحدانه به ریسمان الله سبحانه وتعالی چنگ نزنیم و از دریافت حمایت کشورهای حامی دست بر نداریم؛ چون هدف آن ها از حمایت به مانند آفتاب روشن است. پس کسانی که خشنودی الله سبحانه وتعالی را می جویند و تطبیق شریعت الله سبحانه وتعالی را می خواهند، این ها کسانی اند که به کسی توکل ندارند جز الله سبحانه وتعالی و از کسی کمک نمی خواهند جز الله عزوجل.

الله سبحانه وتعالی آن ذاتِ است که خون شهدای شما را می پذیرد؛ الله سبحانه وتعالی آن خالقی است که قربانی مردم شما را می پذیرد و قدرِ درد کشیدن و رنج و محاصره مردم را می داند و پاداش این همه برای اوست. پس این همه را ناچیز نشمارید و آیا این همه اسراف بخاطر این نیست که از خط قرمز حامیان عبور ننمایید و برخلاف میل آن ها چیزی را انجام ندهید. این همه را در بازار کشنده مذاکرات هدر ندهید؛ سرنوشت خود را به دست دشمنان تان ندهید و خون فرزندان تان را معامله نکنید.

در عوض برای آن ذاتِ که برای شما زنده گی می دهد، از مردم و انقلاب تان محافظت کنید و توطئه های دشمنان را نگذارید موفق شوند. قرآن شما، برای همه بازگو نموده است که مؤمنان صادق و راستگوی که قبل از شما آمدند و با صبر و حوصله بر آن چه با الله سبحانه وتعالی پیمان بستند، استوار ماندند و آن زمان نصرت الله سبحانه وتعالی به سراغ آن ها آمد و آن زمانی بود که آن ها موفق و کامگار شدند.

او سبحانه و تعالی می فرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ

[محمد: 7]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر الله را يارى كنيد ياريتان مى ‏كند و گام هايتان را استوار مى دارد.

احمد عبدالوهاب

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

جناب شیخ بزرگوار در کتاب شخصیت اسلامی چنین آمده است: «هم چنان صحابه رضی الله عنهم به فساد عقود و بطلان آن به سبب ورود نهی استدلال کرده اند که از آن جمله احتجاج، ابن عمر رضی الله عنه به فساد يا بطلان نکاح با زنان مشرک مبنی بر این قول الله سبحانه وتعالی استدلال شده است:

وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ

[بقره: 221]

و زنان مشرک را نکاح نکنيد.

هیچ کسی بر وی در اين استدلالش انکار نکرده، پس این خود اجماع می باشد. پرسش من اینست که چگونه این موضوع را اجماع بگوئیم، در حالی که دلیل واضحاً آیت می باشد؟

پاسخ:

وعليکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

برای وضاحت بيشتر به پاسخِ پرسش شما، نصی را که از آن پرسيده ايد تحت عنوان النهی عن التصرفات والعقود  یعنی نهی از تصرفات در عقود را به طور کامل نقل می کنیم:

النهی عن التصرفات والعقود المفيدة لأحكامها، كالبيع والنكاح و نحوهما، إما أن يكون راجعاً لعين العقد، و إما أن يكون راجعاً لغيره فإن كان راجعاً لغير التصرف و لغير العقد، كالنهي عن البيع في وقت النداء يوم الجمعة، فإنه لا يؤثر على العقد و لا على التصرف لا بطلاناً و لا فساداً و إن كان راجعاً لعين التصرف أو لعين العقد فلا شك أنه يؤثر على العقد و على التصرف، و يجعله باطلاً أو فاسداً.

(شخصیت اسلامی: صفحه 232-233)

 نهی از تصرفات و عقودی است که احکام خويش را افاده می کند؛ مانند: بیع، نکاح و امثال آن ها یا راجع به عین عقد می باشد و یا هم راجع به غیرش. پس اگر نهی به غیر تصرف و غير عقد راجع بود؛ مانند: نهی بیع در وقت آذان روز جمعه، پس این نهی بر عقد و تصرف از روی بطلان و فساد تأثير گذار نمی باشد و اگر به عين تصرف و عين عقد راجع باشد، پس شکی نيست که در عقد و تصرف تأثير نموده و آن را باطل يا فاسد می گرداند.

دلیل بر این که نهی بر تصرفات تأثیر کرده و آن ها را باطل و یا فاسد می کند این فرموده ی پيامبر صلی الله عليه وسلم می باشد:

مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ

(رواه مسلم)

هر کس عملی را انجام دهد که آن مطابق امر ما نباشد آن عمل مردود است.

منظور این که منهی عنه نه صحیح است و نه مقبول. بناً مردود می باشد و مردود در برابر بطلان و فساد معنای دیگری ندارد. هم چنین صحابه رضی الله عنهم به سبب نهی به فساد و بطلانِ عقود استدلال کرده اند که از آن جمله احتجاج ابن عمر رضی الله عنه بر فساد و بطلان نکاح زنان مشرک، مبنی بر این قول الله سبحانه وتعالی می باشد:

وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ

[بقره: 221]

و زنان مشرک را نکاح نکنيد

که هیچ کسی بر وی در اين استدلالش انکار نکرده، پس این خود اجماع می باشد. و از آن جمله استدلال صحابه رضی الله عنهم بر فساد عقود ربا و بطلان آن به اساس این فرموده الله سبحانه وتعالی است:

وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا

[بقرة : 278]

و آن چه از(مطالبات) ربا باقی مانده است آن را ترک کنيد.

و به این فرموده ی پیامبر صلی الله عليه وسلم:

لاَ تَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالذَّهَبِ وَلاَ الْوَرِقَ بِالْوَرِقِ...

(رواه مسلم)

طلا را به طلا و نقره را به نقره نفروشيد...

پس این ها همه دلیل بر این اند که نهی در تصرفات آن ها را باطل یا فاسد می گرداند، اما این تأثیر زمانی می باشد که نهی مفید تحریم باشد قسمی که طلب جازم به ترک عمل باشد. اگر نهی افاده تحریم نکند بلکه مفید کراهیت باشد، پس تأثیری بر تصرفات و عقود ندارد؛ زیرا که تاثیر از ناحیه تحریم می آید. بناً تحريم در تصرف و عقد آن را باطل یا فاسد می گرداند.

براساس بیان این نص واضح می شود که یقیناً مقصد از اجماع در این سیاق اجماع صحابه رضی الله عنهم است، چون نهی وارده در آیت وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ مفید فساد و بطلان آن عقد نکاح می باشد، از همين رو وقتی ابن عمر رضی الله عنه مبنی بر آيت فوق به بطلان عقد زنان مشرک استدلال نمود هیچ یک از صحابه رضی الله عنه بر آن انکار نکرد و این دلالت بر آن دارد که صحابه رضی الله عنهم می دانستند که نهی در این نصوص شرعی متعلق به عقود و تصرفات می باشد؛ چنان که در آیه ی فوق مطلوب اصلی فساد عقد و تصرف می باشد و این چیز دیگریست غیر از دلالت مستقیم آیت، چون آیت فوق مستقیماً دلالت بر نهی از نکاح با زنان مشرک دارد. صحابه رضی الله عنهم بر سخن ديگری نیز اجماع کرده اند و آن این که نهی وارده در آیت به فساد و بطلان عقد دلالت می کند که این موضع اجماع می باشد و این امریست که از ظاهر آیت واضح نشده است، ليکن اجماع آن را بیان کرده است.

 برای وضاحت بيشتر از صورت موضوع، دو مسئله زير را برای تان ارائه می نمايیم:

نخست: اگر شخصی از شما بپرسد که آیا به نکاح گرفتن زن مشرک جواز دارد؟ عاجل پاسخ می دهید: نخیر جواز ندارد. اگر بپرسد به چه دلیل؟ پاسخ می دهید: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ؛ یعنی زنان مشرک را نکاح نکنيد.

دوم: اگر شخصی از شما بپرسد که من زن مشرکی را به نکاح دارم، آیا زندگی نمودن با او را ادامه دهم یا خير؟ در این صورت ذکر آیت: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ، پاسخ کافی نمی باشد، زيرا پاسخ می دهد که در آینده چنين عملی را انجام نمی دهد ليکن او از زن مشرک موجوده که در نکاح وی است از شما می پرسد، در این صورت نیز پاسخ کامل نیست مگر این که گفته شود که اجماع منعقد شده است بر این که نهی در آیه ی فوق به بطلان عقد می باشد. یعنی برايش می گویید که واجب است تا به عقد ازدواج تان اختتام بخشید، زيرا عقدی را که همراه زن مشرک بسته اید باطل بوده طوری که نهی در آیت مذکور از طريق اجماع افاده ی بطلان عقد را می کند.

شما می دانيد که در این جا پاسخ کامل نمی شود مگر این که آیت را ذکر نمائید و بگوئید که در این آیت نهی است، و اضافه کنید که معنی نهی ثبوت بطلان عقد از طریق اجماع می باشد و اگر از طریق اجماع بطلان عقد از نهی ثابت نشود، در این صورت از پاسخ دادن در مورد نکاح گذشته اش متوقف و حیران می مانید. امیدوارم مسئله برایتان واضح شده باشد.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام عليكم و رحمة الله و برکاته!

شيخ بزرگوار، الله متعال در عمر شما برکت دهد و شما را در حفظ و امان خود داشته باشد. پرسشی دارم پیرامون فرق ميان خیر و شر، حسن و قبح؛ هنگامی این موضوع مطرح می شود پاسخ ها نزد شباب در این مورد متفاوت می باشد. امیدوارم فرق میان این دو موضوع را برای ما توضح دهید؟

پاسخ:

وعليكم السلام و رحمة الله وبركاته!

أـ خیر و شر، حسن و قبح اصطلاحاتی هستند که نزد علمای اصول فقه و معانی آن ها براساس وضع و کاربرد شان فهمیده می شود؛ یعنی معنی این الفاظ در معنی لغوی آن ها نیست. حتی فهم معنی آن و فرق میان آن دو را لازم است از خود علمای اصول گرفته شود، نه از علمای لغت. به این لحاظ است که فرهنگ در معنی خیر و شر، حسن و قبح بحثی ندارد، بلکه این بحث نزد اصولین چنان می باشد که خود آن را وضع کرده اند و بعد از آن معنی اخذ می کنند.

ب- علمای اصول بحث حاکم را چنین می دانند: کسی که حکم را در افعال از لحاظ فرض، مندوب، مباح، مکروه يا حرام بودن آن صادر می کند. هم چنین در مورد اشیا، حلال و حرام بودن آن می باشد، ليکن این همه از حیث امر و نهی متعلق به آن ها می باشد. یعنی از حیث مدح و ذم بر آن ها، سپس آن چه از حیث ثواب و عقاب بر آن ها مرتب می شود.

بناً این بحث نزد اصولین از همين جهت به حسن و قبح معرفی شده است. لذا آن چه موافق به اوامر شرع ممدوح و مأمور بود آن حسن بوده و بر آن ثواب مرتب می شود، و آن چه که مخالف احکام شرع باشد و مذموم منهی عنه باشد، آن قبیح بوده و دارای عقاب می باشد. بنابرین حسن و قبح مربوط است به اصدار حکم بالای افعال و اشیا از لحاظ حکم شرعی آن و هم از لحاظ آن چه به آن مرتب شده منتج به مدح و ذم می شود. به طور مثال: موقع بحث از سرقت و اصدار حکم بر آن حرمتش ثابت می شود و از حیث مدح و ذم بودن و آن چه از ثواب و عقاب بر آن مرتب می شود، مانند: قطع دستِ دزد و آتش جهنم که در آخرت بروی می باشد؛ بنابر این همه می گویند که سرقت قبیح است.

ج- هم چنین علمای اصول مقیاسی را شناسایی کرده اند که یک شخص به واسطه آن ضرر فعل را برعلیه خود و یا نفع آن را بر خود تشخیص می کند، به این منظور است که اقدام شخص به انجام فعل و یا برگشت از انجام آن، پس وقتی پیش آید فعلی که معین به مقیاس های پسندیده اسلام باشد و حسب مقیاس اسلام منتج به نفع باشد، این چنین فعل دوست داشتنی بوده و بر آن اقدام شده و آن را مسمی به خیر می کنند؛ ولی اگر براساس مقیاس اسلام آن فعل منتج به ضرر شود آن فعل را زشت دانسته علاوه بر دوری کردن آن را شر مسمی می نماید. به این سبب موقع بحث از سرقت مثلاً از حیث مقیاسی که اسلام نفع یا ضرر آن را برای شخص شناسایی کرده که آیا آن انجام داده شود و یا ترک گردد، چیزی که در این جا وارد می شود آن یا خیر است و یا شر. پس گفته می شود که سرقت شر است، زیرا آن براساس مقیاس اسلام ضرر می باشد، بدین مفهوم انجام داده نمی شود.

دـ بنابرین سرقت قبیح مسمی شده است که حکم آن موقع بحث پیرامون اصدار حکم تحریم می باشد، و از لحاظ ثواب و عقاب آنست که قطع دست در دنیا و یا در آتش جهنم در آخرت می باشد. هرگاه مدار بحث مقیاسی باشد که شناسایی نفع و ضرر به آن می شود، پس سرقت را باید براساس میزان اسلام قیاس کرده و شر مسمی شود، نه برمصلحت شخص و نه هم بر خواسته ای آن. پس آن مضر بوده آن را مکروه دانسته و از فعل آن باید دوری کرد و نیز آن را شر مسمی نمود.  

خلاصه هرگاه مدار بحث همان اصدار حکم بر فعل و یا شی باشد، به این لحاظ آن چه از ثواب و عقاب به آن مرتب می شود، یقیناً وصف حسن و قبح هم در این موقع ایجاد می شود؛ چون مدار بحث مقياسی باشد که براساس آن نفع فعل و ضرر آن قياس شود و دوستی و اقدام نمودن به آن، يا کراهت و دوری از آن نيز ثابت می شود. پس يقيناً اين همان وصف خير و شر است که به آن وارد می شود.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

آتش بسی را که امریکا و روسیه برای طراحی آن، نشست‏ های طولانی که بعضاً میان جان کری و سرگی لاوروف تا ده ساعت زمان را در بر می ‎گرفت از هم پاشیده و نقض گردید. امریکا و روسیه سر و صداهای زیادی را در مورد این آتش بس به راه انداخته بودند و ادعا می ‏کردند که این آتش بس با موارد قبلی فرق می‏ کند. امریکا ضمانت اجرایی آن را از جانب خود و مخالفان بر دوش گرفته و در مقابل، روسیه نیز این ضمانت را از جانب خود و نظام سوریه متقبل گردیده بود و به این ترتیب هیچ شکی در عملی شدن این آتش بس وجود نداشت؛ اما دیری نگذشت که آتش بس مذکورنقض گردید و امریکا و روسیه یک دیگر را متهم کردند که طرف مقابل در پسِ ناکامی آن قرار دارد. پس آیا این بدان معنی است که سلسلۀ آتش بس های بدنام به پایان رسیده است؟ و اگر این سلسله به پایان نرسیده پس بحران سوریه در حال حاضر در چه مرحله‏ ای قرار دارد؟

پاسخ:

سلسلۀ آتش بس ‏های بدنام نزد امریکا به پایان نرسیده؛ بلکه واقعیت ‏های موجود آن را وادار نموده تا برای تعدیل آن تجدید نظر نموده و مسیر جدیدی را پیش گیرد که می توان آن را استراحت آتش بس‏ ها نامید تا با استفاده از آن عملیات بمباردمان سنگین را افزایش داده و گروه ‏های مخالف و مردم را وادار نماید تا بر اساس توافقنامه ‏ی آتش بس تعدیل یافته ‏ای که امریکا تلاش دارد در جریان استراحت یاد شده زمینه آن را فراهم آورد تا به دور جدید دیدارها و گفتگوها با نظام تن دهند. دلیل ‏اش این است که اوباما می ‎خواهد دورۀ حکومت‏ اش را با پیدا نمودن راه حلی برای بحران سوریه و یا اقلاً جمع کردن نظام و مخالفان ‏اش پشت میز گفتگو به پایان برده و آن را به صفت یک پیروزی، هرچند ضعیف به نام حکومت‏ اش رقم زند. اوباما برای این کار، تلاش ‏های کلنتن رئیس جمهور دموکرات قبلی در قضیه ‏ی فلسطین را الگو گرفته، اگرچه کلنتن نتوانست اهداف‏ اش را در قضیۀ فلسطین جامۀ عمل بپوشاند؛ اما ظاهراً اوباما از آن عبرت نگرفته و گمان می‏ کند خواهد توانست کاری را انجام دهد که گذشته ‏گان‏اش در آن ناکام مانده اند و نمی ‏داند که ناکامی او نسبت به گذشته ‏گانش سنگین تر خواهد بود.

برای بهتر روشن شدن مسئله باید موارد زیر را به بررسی گیریم:

امریکا مسئلۀ اعمال آتش بس را زمانی جدی گرفت که روسیه و نظام بشار توانستند شهر حلب را پس از تشدید بمباردمان از طریق جادۀ کاستیلو و در نتیجه تسلط بالای بخش‏ های مهم شهر را به محاصرۀ کامل‏ شان در آورند. چنان ‎که بمباردمان‏ ها به شدت جریان داشت. بنا به گفته ‏ی خبرنگار تلویزیون الجزیره به تاریخ 07.07.2016م: «شمار حملاتی‏ که طیاره های روسی و نظام بشار بالای شهر حلب انجام دادند بیشتر از صد مورد می رسد. به این ترتیب، نظام بشار توانست پس از عقب نشینی مخالفان، بالای جادۀ حلب تسلط پیدا کند.» تلویزیون الجزیره به تاریخ 10.7.02016مدر خبری گفت: «خبرنگار الجزیره به نقل از منابع نظامی می ‏گوید: نیروهای مسلح مخالفان دولت سوریه از مناطقی‏ که درجاده ‏ی کاستیلو در شمال حلب بر آن تسلط داشتند به دلایل نظامی عقب نشینی کرده اند. سپس حملات هوایی گسترده هم ‎چنان ادامه یافت تا آنکه سر انجام نیروهای دولت بشار با پشتیبانی روسیه، ایران، ملیشه‏ های ایرانی و پیروان آن توانست شهر حلب را به محاصره خود در آورند.»

هم‏چنین تلویزیون الجزیره روز چهار شنبه مؤرخ10.7.02016مدر خبری گفت: «نیروهای دولت سوریه توانستند محاصره ‏ی مناطق شرقی شهر حلب را پس از آنکه روز سه شنبه بالای مجمع کاستیلو در شمال شهر حلب تسلط پیدا نمودند، استحکام بیشتری ببخشند.»این تحولات درحالی اتفاق افتاد که وزیر خارجه امریکا در جریان دیداری‏ که با وزیر خارجۀ روسیه در وینتیان پایتخت لائوس داشت، به خبرنگاران وعده داد که:«در اوایل ماه اگست 2016م، در مورد اقدامات مثبتی در خصوص تغییر وضعیت جنگ در سوریه خبر خواهد داد.» جان کری این سخنان را زمانی به زبان آورد که مطمئن شده بود؛ دولت سوریه توانسته به کمک روسیه و ایران در اطراف جاده‏ ی کاستیلو پیشرفت ‏هایی را داشته و به این ترتیب شهر حلب را به محاصره‏ ی خود در آورد؛ زیرا جان کری قصد داشت تصمیم برگزاری آتش بس را پس از تحقق این محاصره اتخاذ نماید، اما این اهداف به دلیل تحرکات جدی نظامی انقلابیون در جنوب شهر حلب، بر آورده نشد. انقلابیون در جریان این تحرکات توانستند سخت ‏ترین قسمت محاصره را که در جنوب حلب و منطقه ‏ی پایگاه ‏های نظامی موقعیت داشت درهم شکنند و این موفقیت پس از آن به دست آمد که انقلابیون توانسته بودند منطقۀ راموسه در جنوب حلب را به اختیار بگیرند و راه را به سوی شکستاندن محاصره بگشایند.

بنابر این، عملیاتی‏ که منجر به شکستن محاصره‏ ی شهر حلب گردید به مثابۀ ضربه ‏یی سختی بود که به نقشه ‏ها و تصامیم امریکا وارد می‏ شد. نقشه‏ هایی که قرار بود براساس آن انقلاب سوریه در قوی‏ ترین و سخت‏ ترین مراحل آن در حلب هدف قرار گرفته و نابود گردد. این‏جا بود که قهر و غضب امریکا و روسیه شدت گرفت. طوری که سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه این تحرکات و دست آورد‏های انقلابیون را «تحرکات بی شرمانه» خواند. این اظهارات نشان می ‏دهد که روسیه و امریکا گمان می‏ کردند توانسته اند انقلاب سوریه را زیر تسلط خود در آورده و آن را به سوی نابودی سوق داده اند.

نقشه ‏های امریکا در حال حاضر روی حلب متمرکز بوده و برای موفقیت این نقشه ‏ها باید این شهر مجدداً در محاصره قرار می‏ گرفت. امریکا برای محاصرۀ مجدد حلب در دو محور شروع به فعالیت نمود:

نخست؛ وارد نمودن اردوی ترکیه در شمال سوریه که از منطقه ترابلس آغاز گردید. ترکیه عملیات ‏اش را سپرفرات نام گذاری نموده و انقلابیون وابسته به ترکیه را از جنوب حلب فراخواند تا با گروه دولت اسلامی وارد جنگ شود و این کار به معنی تضعیف جبهه‏ های واقعی جنگ در حلب و ایجاد جبهات جدیدی به منظور شعله ور نمودن جنگ داخلی و دور نمودن انقلابیون از جبهه ‏های واقعی جنگ در حلب می‏ باشد.

دوم؛ بسیج نمودن هزاران شهروند ایرانی توسط حکومت این کشور و فرستادن آنان به جنوب حلب؛ هم‏ چنین سر و صداهایی را که حزب ایران در لبنان به راه انداخت مبنی بر اینکه نیروهای ویژه ‏اش را به جنوب حلب خواهد فرستاد. بر علاوه‏ ی آن، گروه عراقی موسوم به نجباء نیز در زمینه اعلان همکاری نمود. در عین حال، روسیه نیز بمباردمان‏اش را بالای منطقه راموسه به شدت افزایش داد.

به این ترتیب امریکا توانست در این دو محور،زمینۀ محاصرۀ مجدد شهر حلب را برای دولت سوریه و هم پیمانان ‏اش فراهم آورد؛ اما مناطق شرقی حلب روی میز نیرنگسازی و مکر امریکا و زیر عنوان هدف قراردادن تروریستان و کمک‏ های بشر دوستانه به غیر نظامیان حلب قرار گرفت. اینجا بود که امریکا فرصت پیدا نمود تا توافق ‏اش با روسیه و اعمال توقف جنگ را اعلان نماید. این کار در جریان دیدار وزیران خارجه‏ ی دو طرف-امریکا و روسیه- در ژینو صورت گرفت، دیداری‏ که بیشتر از ده ساعت به درازا کشید. جان کری وزیر خارجه امریکا در جریان این دیدار پیوسته با ادارات امنیتی امریکا در واشنگتن به ویژه پنتاگون در تماس بود تا برای عملی نمودن خواست روسیه مبنی بر اجرای عملیات مشترک و علنی روسیه و امریکا علیه گروه هایی که به توقف جنگ پایبندی نشان نمی ‏دهند ضمانت قانونی و اجرایی به دست آورد.

امریکا و روسیه تاریخ 12.9.02016م را آغاز توقف جنگ در سوریه اعلام نمودند. البته باید در نظرداشت که این اعلان زمانی صورت گرفت که هر دو کشور مطمئن شدند که دولت سوریه و هم پیمانان آن-ایران و روسیه- توانسته اند شهر حلب را مجدداً در محاصره‏ ی خود در آورند. نکته ‏ی دیگر اینکه تاریخ را که برای توقف جنگ در نظر گرفتند مصادف بود با شام روز اول عید قربان تا با استفاده از احترام و اهمیتی ‏که مسلمانان به عیدقایل می ‏باشند، مفکورۀ توقف جنگ در سوریه را آب و رنگ بهتر داده و زمینۀ پذیرش آن را بیشتر فراهم آورند.

امریکا در تحقق و اجرای این توافق صورت گرفته بسیار جدی بود، چنانکه تلویزیون الجزیره پس از پخش مستقیم بیانیۀ جان کری وزیر خارجه امریکا در خبری به نقل از وی گفت:«وزیر خارجۀ امریکا توافق به دست آمده میان امریکا و روسیه را احتمالاً آخرین فرصت ممکن برای حفظ و نگهداری سوریه به صفت کشور سیکولار و یکپارچه خواند.» جدیت امریکا روی این توافق به این دلیل است که زمینۀ تحقق هدف ‏اش مبنی بر توقف جنگ و زمینه سازی برای کشاندن قضیۀ سوریه به جانب گفتگوهای ژینو، فراهم می ‏آورد. از جانب دیگر، این نقشه به دلیل همزمان شدن با انتخابات ریاست جمهوری امریکا می‏ تواند دست‏ آوردهای سیاسی‏ یی خوبی برای حزب دموکرات داشته باشد، دست آوردهایی‏ که امریکا برای رقم زدن آن به نام ادارۀ حکومت اوباما در آخرین روزهای حاکمیت ‏ا‏ش از خود عجله و سراسیمه‏ گی نشان می‏ دهد، این درحالیست که روسیه تلاش دارد برای راه اندازی عملیات نظامی مشترک و علنی با امریکا زمینه سازی نماید. این خواستی است که روسیه مدت‏ ها است از امریکا تقاضا داشته و آن را اساس تداوم خدمات روسیه در جهت تحقق اهداف امریکا در سوریه می‏ داند. نگرانی روس‏ ها این است که ممکن سیاست ادارۀ حکومت بعدی امریکا که پس از ادارۀ اوباما بر سر کار خواهد آمد مجهول بوده-خدمات روسیه بی ثمر بماند- اما اوضاع بر خلاف خواسته های امریکا به پیش رفت و با دو مسئله مواجه گردید که قبلاً فکر آن را نکرده بود.

نخست؛ با وجود تمام جنایت ها‏یی که امریکا چه به گونۀ مستقیم-توسط ائتلافی که راه اندازی نمود- و چه به وسیله هم پیمانان ‏اش اعم از روسیه، ایران، ملیشه های ایرانی در عراق و لبنان و یاران شان با وجود اینکه توافق آتش بس در جریان محاصرۀ سخت و جان‏ فرسا به ویژه در شهر حلب صورت گرفت. امریکا، هم پیمانان و مزدوران‏ اش گمان می ‏کردند که مردم سوریه وادار به پذیرش این آتش بس خواهند شد؛ اما آنچه اتفاق افتاد کاملاً خلاف توقع امریکا بود.چنانکه راه پیمایی ‏ها با وجود محاصره‏ ای که وجود داشت و با نبود کمک‏ های غذایی وتداوم بمباردمان‏ ها هم ‏چنان ادامه داشته و مردم با تمام قدرت توافق آتش بس را تقبیح می ‏نمودند. این راه پیمایی ‏های مردمی برخی از گروه‏ ها را تشویق نمود تا اعلان نمایند که با آتش بس موافق نیستند، اگرچه این گروه‏ها عملاً بی طرف نشسته و منتظر ماندند. برخی دیگر از گروه ‏ها موافقت امریکا با عملیات مشترک روسیه را علیه گروه هایی که تروریست می‏ خوانند رد نموده و با آن مخالفت نمودند و برخی گروه های دیگری نیز وجود داشت که به گونه کامل با این توافق مخالفت نمودند.

نه تنها این، حتی که تحرکات مردمی بالای گروه های وابسته به مزدوران امریکا نیز فشار آورده و آنان را وادار نمود تا از ابراز نظر در مورد توافق به وجود آمده صرف نظر نموده و موقف شان را در پس پرده مخفی نگهدارند. این کار باعث شد امریکا پی ببرد که توافق آتش بس در صورت مخالفت مردمی، نتیجه و مؤثریت مطلوب را نخواهد داشت؛ اما آنچه توان امریکا را در جریان تلاش برای اعمال آتش بس کاهش داد، همانا سرباز زدن برخی از جبهات مخالفان از استقبال نیروهای ویژۀ امریکا در شمال سوریه بود که امریکا چنین انتظاری را نداشت. چنانچه اردوغان مرحله ی سوم تهاجم نیروهایش-موسوم به سپر فرات- را با مشارکت نیروهای امریکایی آغاز نمود و به این وسیله نیروهای امریکا را وارد شمال سوریه کرد؛ اما به گونه ‏ی غیر مترقبه با مخالفت شدید گروه ‏های مخالف دولت بشار اسد مواجه گردید. نه تنها گروه هایی که بنیاد گرا می خواند، بلکه گروه ‏هایی که امریکا آنان را میانه رو تلقی می‏ کند نیز نپذیرفتند که در کنار نیروهای ویژه‏ی امریکا بجنگند.

این مخالفت‏ شان را با فریادهایی اعلان نمودند که نیروهای یاد شده را نیروهای صلیبی می خوانند. چنانچه رسانه‏ ها به تاریخ 16.9.02016مخبرهایی را دست به دست نمودند که جریان این حادثه را نشان می داد. از جمله صفحۀ انترنتی بوابه و روزنامه‏ ی تلگرام به تاریخ 16.9.02016مدر خبری نوشتند: «در کلپ‏ های ویدیویی که شماری از فعالان رسانه‏ ای و روزنامه نگاران در تویتر دست به دست نموده اند، نشان داده می ‏شود که تعدادی از نیروهای ویژۀامریکا شهرک راعی حلب را پس از آن ترک می‏ کنند که با تحقیر و توهین‏ هایی از جانب افراد مسلحی مواجه گردیده اند که گمان می ‏رود وابسته به ارتش آزاد سوریه باشند.» این کلپ‏ ها درحالی منتشر می‏ گردد که اوباما با ارسال چهل تن از نیروهای ویژه ‏ی امریکا به سوریه جهت همکاری با نیروهای ترکیه در شمال سوریه موافقت نمود. کلپ‏ های یاد شده تعداد افراد مسلحی را نشان می‏ دهد که در هنگام عبور کاروان نیروهای امریکایی، شعارهای ضد امریکایی سر می‏ دهند. در این کلپ صدای مردی شنیده می ‏شود که می گوید: «امریکایی ‏ها در میان ما جای ندارند، آنان می ‏خواهند جنگ صلیبی را به منظور اشغال سوریه راه اندازند.»

مسئلۀ نخست امریکا را وادار نمود تا متوجه شود که برای انتقام گرفتن از مردم سوریه که با تمام توان در برابر جنایت‏ ها و نقشه‏ های امریکا قرار گرفته اند،استراحت آتش بس‏ ها را راه اندازی نموده و بمباردمان هایش را افزایش دهد به این گمان که افزایش بمباردمان آنان را وادار به تسلیم شدن خواهد نمود؛ اما به خواست الله سبحانه وتعالی امریکا این گمانرا به گور خواهد برد.

دوم؛ هدف از توافق نامۀ آتش بس، تنها توقف عملیات نظامی و کمک رسانی به غیر نظامیان نبوده، بلکه زمینه سازی برای ایجاد راه حل سیاسی نیز می‏ باشد؛ زیرا اوباما همواره در پی فرصتی است تا دورۀ حکومت‏ اش را با ایجاد راه حل سیاسی به پایان برد تا بتواند نفوذ امریکا را در سوریه حفظ نماید. این کار برای وی دست آوردی تلقی شده و در کارنامۀ فعالیت‏ هایش درج گردد و در عین حال کاندید فعلی حزب دموکرات را در انتخابات پیش رو کمک نماید.

در خبرهای مربوط به توافق نامه‏ ی آتش بس گفته شد که این توافق نامه دارای پنج بخش می ‏باشد. دو بخش آن در مورد توقف دادن به اقدامات نظامی و کمک‏ های غذایی بوده و این دو بخش در رسانه‏ ها منتشر گردید، اما امریکا از انتشار سه بخش دیگر سر باز زد؛ زیرا به نظر می‏ رسد این سه بخش به راه حل سیاسی مربوط بوده به احتمال زیاد در صورت منتشر شدن، مکر و نیرنگ امریکا با مخالفان میانه رو را-مبنی بر اینکه از آنان پشتیبانی می ‏کند- برملا خواهد نمود. بعید به نظر نمی ‏رسد که در این بخش‏ ها تذکری مبنی بر این وجود داشته باشد که بشار اسد خون خوار می ‏تواند تا برگزاری انتخابات، به صفت رئیس حکومت انتقالی باقی بماند. بناً امریکا نمی‏خواهد تا فارغ شدن از نیرنگ‏ هایی نظامی و کمک‏ های بشری که برای رام سازی انقلابیون براه انداخته از آن پرده بردارد. امریکا در این کار با روسیه توافق نظر داشته و کارها در ابتدا به آرامی پیش برده می ‏شد.

به نظر می‏ رسد امریکا فراموش نموده اروپایی را که از تحولات جاری در سوریه به دور نگهداشته از هیچ گونه سعی و تلاش ممکن برای مزاحمت به امریکا دست بر نخواهد داشت، حتی اگر معلوم باشد که اروپا هیچ نقش فعالی در بحران سوریه ندارد؛ اما امکان مزاحمت به امریکا را دارد. چنانچه اروپا تلاش نمود از این نقطه استفاده نموده و مزاحمت‏ اش را نشان دهد، طوریکه فرانسه با صدای بلند از امریکا خواست تا بندهای توافق نامه را برای هم پیمانان ‏اش برملا نماید. چنانچه وزیر خارجه فرانسه از امریکا خواست تا در مورد جزئیات توافق نامه ‏اش با روسیه در مورد آتش بس سوریه را برای هم پیمانان‏اش اطلاع دهد.جان مارک ایرولت وزیر خارجه فرانسه به روز پنج شنبه 15 سپتمبر در اظهاراتی گفت:«فرانسه خواستار این است که در مورد متن توافق نامه آتش بس در سوریه که امریکا و روسیه به آن دست پیدا کرده اند معلومات حاصل نماید تا در خصوص تشخیص کسانیکه هدف قرار می‏ گیرند سؤ تفاهم صورت نگیرد.»(منبع:DW عربی، 15.9.02016)

ظاهراً اروپاییان آگاهانه به امریکا و روسیه مزاحمت نموده و ادعا کرده اند که توافق نامه دارای بندهای خطرناکی می ‏باشد، در حدی که روسیه از این مزاحمت متأثر شده و تلاش نمود خود را از آن نجات دهد و خواستار برگزاری نشست استراری شورای امنیت گردید تا توافق نامه‏ ی مشترک امریکا و روسیه را پوشش بین المللی دهد. شبکه خبری صدای آلمان زبان عربی به تاریخ 16.9.02016مدر خبری به نقل از زاخاروفا سخنگوی وزارت خارجه روسیه، هدف مسکو از این موضوع مهم را بیان داشته اشاره نمود: «این توافق نامه از چند بند تشکیل گردیده و در جریان گفتگوها در مورد آن توافق نظر و اعتماد صورت گرفته است.» هم ‏چنین گفت: «طرف روسی در آغاز گفتگوها و هم ‏چنین در جریان و پس از پایان آن عملاً پیشنهاد وحتی طرف امریکایی را تشویق می ‏نمود به اینکه بندهای این توافقنامه باید منتشر گردد تا مبادا مخفی نگهداشتن آن زمینه حدس و گمان‏ ها را فراهم آورد.»

مسئلۀ دوم نیزامریکا را وادار نمود تا برای جبران این مزاحمت‏ ها از غنائم دست کشیده و خود را به سلامت از صحنه بیرون کشد و به این نتیجه رسید که ساختار توافقنامۀ صلح را تغییر دهد و به این ترتیب، اوباما به بخشی از آتش بس اکتفا نماید که منجر به چیزی شبیه راه حل گردد و آن می‏ تواند برگزاری دیداری میان دولت بشار و مخالفان باشد و به این ترتیب توافق نامۀ جدید از بخش‏ های آزار دهنده خالی گردد.

با توجه به دو مسئلۀ فوق که در برابر امریکا قرار گرفت، مناسب دید استراحت آتش بس ‏ها را مطرح نماید تا با استفاده از آن عملیات بمباردمان را افزایش داده و بالای گروه ‏های نظامی و مردم فشار وارد نماید تا بر اساس توافق نامۀ تعدیل شده یی آتش بس که قرار است امریکا در جریان استراحت یاد شده آن را تهیه نماید به دور جدید مذاکره میان دولت بشار و مخالفان تن دهد.امریکا برای توجیه نمودن توقف آتش بس برای مدت کوتاهی که به آن اشاره شد و هم ‏چنین به منظور دور نمودن شک و شبهه از اینکه امریکا در هماهنگی با روسیه و دولت بشار در پس توقف آتش بس و دوبرابر نمودن بمباردمان قرار دارد، اقدامات زیر را روی دست گرفت:

به دولت سوریه دستور داد تا پایان آتش بس را اعلان نموده و بمباردمان را از سرگیرد. سپس به روسیه نیز همین دستور را داد که رسانه‏ های مختلف این خبر را دست به دست نمودند، از جمله تلویزیون الجزیره در یک خبری گفت: «دولت سوریه امروز دوشنبه اعلام نمود آتش بسی که با پا در میانی امریکا و روسیه برگزار گردید و هفت روز ادامه پیدا نمود، امروز به پایان رسید که دولت بشار هیچ اشاره‏ ای به احتمال از سرگیری آتش بس نکرد.»

امریکا طوری وانمود کرد که گویا با روسیه اختلاف نظر دارد، به این ترتیب که هر کدام طرف مقابل را متهم می ‏نمود که در پس ناکامی آتش بس قرار دارد. چنانچه وزارت خارجه امریکا در خبرنامه ‏ای اعلان نمود: «امریکا به دلیل نادیده گرفته شدن علنی بندهای توافقات آتش بسی که اخیراً با روسیه انجام شد، تصمیم دارد در خصوص تمام روابطی که در قضیۀ سوریه با روسیه دارد تجدید نظر نماید.»(منبع: صفحۀ انترنتی الجزیره،20.9.02016)

صفحۀ انترنتی خلیج آنلاین نیز به تاریخ 24.9.02016مبا نشر خبری نگاشته بود: «چند روزی است که روسیه و امریکا یکدیگر را در خصوص ناکام ماندن اجرای توافق نامه متهم می کنند. چنانچه مسکو به این باور است که واشنگتن به تعهدات‏ اش در خصوص آتش بس پابند نمانده به ویژه در مورد تشخیص مناطق حضور گروه ‏های مخالف و عناصر جبهۀ فتح شام. این درحالیست که واشنگتن هشدار داد در صورت عدم ورود کمک‏ های انسان دوستانه به مناطق محاصره شده اقدامات نظامی ‏اش را با روسیه هماهنگ نخواهد نمود.»

امریکا اختلاف نظرها میان وزارت دفاع و وزارت خارجه ‏اش را بر سر زبان ‏ها انداخت و طوری وانمود کرد که گویا پنتاگون به شرط‏ های آتش بس اعتراض دارد، انگار توافق بر سر این آتش بس در جریان یک شبانه روز صورت گرفته و پنتاگون از آن بی خبر بوده است. لازم به ذکر است که گفتگوها در برابر چشم و گوش آنان جریان داشت. بناً اگر اعتراضی هم داشتند باید قبلاً مطرح می‏ نمودند نه پس از تمام شدن آتش بس. درضمن آتش بسی که به تاریخ 12.9.02016م اعمال گردید، با موافقت پنتاگون تا تاریخ 14.9.02016م تمدید شد. چنانچه تلویزیون العربیه به تاریخ 14.9.02016م در خبری گفت: «خبرنگار العربیه در واشنگتن می گوید که پنتاگون شام چهار شنبه از تمدید آتش بس در سوریه الی 48 ساعت دیگر، اعلان پشتیبانی نمود. وزیران خارجۀ روسیه و امریکا روز چهار شنبه با وجود نقض هایی که در شب دو شنبه، نخستین روز اعمال آتش بس رخ داده بود بازهم از تمدید این آتش بس در سوریه تا 48 ساعت دیگر خبر دادند.»

به این ترتیب آتش بس در سوریه پس از شش روزرسماً نقض گردیده و ناکام ماند-از ابتدای تحمیل آن توسط امریکا و روسیه فقط شش روز دوام پیدا نمود- این درحالی است که قرار بود امریکا و روسیه پس از تداوم هفت روز توافق آتش بس، بمباردمان انقلابیون سوریه را به بهانه ‏ی جنگ علیه تروریزم به گونه ‏ی مشترک آغاز نمایند؛ اما به دلیل سنگ اندازی‏های واضح امریکا، این توافق عملی نگردید. امریکا پس از آن مسئله استراحت آتش بس‏ ها  و افزایش بمباردمان را آغاز نمود تا فرصتی برای تعدیل آتش بس قبلی به آتش بس جدید پیدا کند، به این گمان که خواهد توانست تا پایان دورۀ حکومت اوباما نشست مشترک دولت بشار و مخالفان را برگزار نماید.

این بود آنچه که در حال حاضر در سوریه جریان دارد و این است اهدافی که امریکا تلاش دارد به کمک هم پیمانان و اوباش‏ هایش بر آورده نماید. البته این ‏ها آرمان‏ هایی است که در پی تحقق آن می ‏باشند، اما واقعیت این است که بحران سوریه تبدیل به خار و حتی درختی پر از خار گردیده که در حلقوم اوباما، وابسته ‏گان و پیروان ‏اش به سختی گیر کرده است. اگرچه اوباما در گذشته نسبت به حال از قدرت و وقت بیشتری برخوردار بود. چنانکه در اظهاراتی در مورد مشکلاتی که از زمان به قدرت رسیدن‏ اش با آن مواجه گردیده، گفته بود: «جنگ سوریه و نشست هایی که به خاطر بحران این کشور برگزار می‏ گردد موهای سرم را سفید کرده است.» چنانچه تلویزیون روسیۀ امروز به تاریخ 5.08.02016م به نقل از اوباما گفته بود که وی در جریان کنفرانس مطبوعاتی پس از دیدار با مسئولین امنیت ملی و رهبران نظامی وزارت دفاع امریکا روز پنج شنبه چهارم اگست دایر نموده بود گفت: «با اطمینان کامل می‏ توانم بگویم که بیشترین بخش موهای سر من به خاطر نشست هایی است که در خصوص بحران سوریه برگزار نموده ام!» اگر اوباما قبلاً در مورد بحران سوریه این چنین ابراز نظر نموده بود، پس بدون شک وی در حال حاضر با الفاظ تند تر و خشن‏ تری خودش را نفرین و ملامت نموده و قصر سیاهش را درحالی ترک خواهد نمود که با صدای بلند می‏گوید: «سوریه جانم را به لبم رساند!»

آری! اوباما حق دارد چنین اظهاراتی را به زبان آورد، زیرا اگرچه در سوریه کشمکش بین المللی جریان ندارد، این تنها امریکاست که چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه ‏ای و داخلی، بحران سوریه را اداره می‏ نماید. چنانچه در سطح جهانی از روسیه کار گرفته و دست اروپا را از این قضیه کوتاه نموده و در سطح منطقه ‏ای از کشورهایی؛ مانند: ترکیه، عربستان سعودی و ایران استفاده می ‏نماید. نظام حاکم بر سوریه و برخی از گروه ‏های مخالف آن در اختیار امریکا قرار دارند؛ اما باوجود این همه هنوز هم امریکا نتوانسته نقشه‏ هایش در سوریه را به همراهی هم پیمانان، وابسته گان و یاران ‏اش در صحنۀ عملی پیاده نماید.

پنج سال تمام است که امریکا در سوریه با کشمکش‏ های سختی دست و پنجه نرم می ‏کند و یگانه طرف ‏اش در این کشمکش‏ ها همانا مردم بی دفاع سوریه می ‏باشند. بنابر این جای تعجب ندارد که اوباما به خاطر عملی نشدن نیرنگ‏ هایش در سوریه به بیماری روانی مبتلا شود. چگونه وی به چنین بیماری هایی مبتلا نشود، درحالی که-با وجود ابرقدرت بودن- بازهم نیروهای ویژه‏ اش که در کنار سربازان ترک وارد خاک سوریه شده بودند، بیشتر از چند روز در این سرزمین تاب نیاورده و درحالی پا به فرار گذاشتند که فریادهای نفرین و تقبیح آنان را دنبال می ‏نمود. فریادهایی ‏که از حنجره ‏ی گروه هایی سرداده می ‏شد که خود امریکا آنان را تمرینات نظامی داده و گمان می ‏کرد این گروه‏ ها تسلیم آنان شده اند.

تمام این واقعیت ‏ها بیانگر این است که احساسات اسلامی در پوست و خون مردم سوریه جوش و خروش زده و از نیروهای مخلصی متأثر می ‏شوند که درایت و بینش ‏شان را تقویت می ‏بخشند و آنان را بر می ‏انگیزند تا در برابر مزدوران خائن و باداران استعمارگر و خام طمع ‏شان در سرزمین‏های اسلامی ایستاده گی نموده و هم‏ چون کوه استوار بمانند. اگر واقعیت سوریه و مردم آن در حال حاضر چنین باشد که تذکر داده شد، حالا تصور کنید چه تحول بزرگی را رونما خواهند نمود؟ اگر افکار اسلامی در آنان به جوش و خروش آمده و توسط یک حاکمیت مخلص اسلامی، هدایت و رهبری شوند-حاکمیتی ‏که این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم را در میان آنان محقق نماید، آنجا که در حدیثی به روایت طبرانی در کتاب المعجم الکبیر به نقل از سلمة بن نفیل آمده است، فرمود:

عقر دار الإسلام بالشام

مرکز سرزمین اسلام در شام است.

آری! اینجا خواهد بود که آفتاب تابناک دولت خلافت بر منهچ نبوت در میان آنان طلوع نموده و یک بار دیگر رهبری جهان را به آنان خواهد سپرد تا اسلام و مسلمانان باردیگر عزت و سربلندی از دست رفته‏ ی‏شان را به دست آورده و کفار را به خاک ذلت و رسوایی نشانند. بدون شک این کار برای الله توانا و مقتدر دشوار نخواهد بود.

وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[روم: 4-5]

و در آن روز است كه مؤمنان از يارى الله سبحانه وتعالی شاد مى‏ گردند، هر كه را بخواهد يارى مى ‏كند و اوست ‏شكست ‏ناپذير مهربان.

ادامه مطلب...

یاد آوری به استقبال جریده «الرایه»

  • نشر شده در مرکزی

نوشته ای برای افتتاحیه: به قلم عالم جليل، عطا بن خلیل ابو رشته امیر حزب التحریر

 

الحمدلله والصلوة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه ومن والاه!

برای نخستین بار جریده«الرایه» در سال 1954میلادی برابر با 28 ذوالقعده سال 1373هجری قمری[یک سال بعد از تأسیس حزب التحریر]، به دست نشر سپرده شد. بعداً برای آخرین بار، شماره سیزدهم آن به روز چهارشنبه مؤرخ 27 اکتوبر سال 1954م برابر با 29 صفر 1374هجری، نشر گردید.

بر اساس معلوماتی که به ما رسیده، به تعداد سیزده شماره جریده«الرایه» به چاپ رسیده است، ولی بنابر گفته برخی از برادران، در مجموع به تعداد چهارده شماره از آن نشر گردید، و نیز شماره چهاردهم بعد از فرمان دولت اردن مبنی بر ممنوعیت جریده «الرایه»، به تاریخ 28 می سال 1954م به چاپ رسید. بناً تعداد مجموعی شماره های نشر شده ای آن به چهارده شماره می رسد. هرچند باوجود تلاش های زیاد، شماره چهاردهم آن به دسترس ما قرار نگرفت، ولی باوجود این باز پخش شماره چهاردهم را نیز به عنوان شماره پانزدهم محسوب می نمائیم که بنابر گفته برادران، سرانجام به گونه بازپخش به نشر رسید.

جریده «الرایه» معمولاً روزهای چهار شنبه هفته ای یک بار در عمان پایتخت اردن، از یک كتاب خانه کوچک نزدیک مسجد حسینی توزیع می گردید. در ابتدا مدیر مسئول این هفته نامه، عالم جلیل شیخ عبدالقدیم زلوم رحمت الله علیه، دومین امیر حزب التحریر بود که بعد از وی، عطاء بن خلیل ابو رشته، امیر کنونی حزب التحریر به عنوان مدیر مسؤل جریده «الرایه» تعیین گردید؛ و منیر شقیر، یکی از نویسندگاه نخبه به عنوان سردبیر آن فعالیت می نمود. همچنان استاد نبیه الجزایری، مطالب داغ روز از اوضاع جاری جهان را از زبان انگلیسی به زبان عربی ترجمه و در این جریده به نشر می رسانید.

جریده «الرایه» از بقیه نشریات جهان كاملاً متمایز بود، زیرا اعلانات تجارتی سایر نشریات حاوی تصاویر مزخرف بودند، و برعکس جریده «الرایه» چنین چیزهای را به نشر نمی رسانید، بلکه به حق سخن می گفت و اوضاع سیاسی جهان را به بحث می گرفت و نیز راه های بیرون رفت واقعی آنرا از دیدگاه ایدیولوژی اسلام، برای جهانیان به ویژه امت مسلمان بیان می نمود. چنانچه چهار صفحه کوچک آن که در آن زمان به مبلغ یک ونیم پول اردنی، به فروش می رسید، مطالب پر محتوا و با ارزشی را نظر به واقعیت موجود، به نشر می سپرد.

«الرایه» امت را به خیر فرا می خوانده و نیز علیه شر مبارزه می نمود و در راه حق بنابر قول الله سبحانه وتعالی، از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسید. به همین منظور، تنها سلاح جریده «الرایه» کلمه حق بود، با آنهم ستمگران توان شنیدن آنرا نداشتند؛ زیرا کلمه حق از موشک و راکت هم بر آنان سنگین تر تمام می شد. سرانجام، دولت ستمگر اردن علیه فعالیت های حزب التحریر و بستن جریده «الرایه» دست بکار شد، و وزارت داخله آن به دستور کلوب(مقام ارشد اردوی کشور اردن)، قانون وعظ و ارشاد را علیه دعوت گران مخلص صادر نمود، تا اینکه شباب(اعضای) حزب را از تدریس در مساجد ممنوع ساختند. باوجود این، حزب التحریر به قانون ستمگرانه ای مذکور توجهی نکرد و زبان حق را خاموش نساخت، به همین منظور دولت اردن، دست به بازداشت شباب حزب تو ام با جمع آوری کتب، جراید زد، و یگانه اسناد جزائی علیه شباب حزب را موجودیت جریده «الرایه» قلمداد نمود که برای خیر و فلاح امت اسلامی، حق را بیان می داشت.

چنانچه در فوق ذکر شد، جریده «الرایه» بعد از چاپ شماره سیزدهم مؤرخ27 اکتوبر سال 1954میلادی برابر با 29 ماه صفر سال 1374هجری، از سوی دولت ستم پیشه اردن، ممنوع اعلام گردید. باوجود آن، حزب التحریر تلاش نمود تا جریده «الرایه» را به به نشر برساند، اما این بار در کشور لبنان؛ متأسفانه حزب پس از تلاش های زیادی مؤفق به این کار نگردید. سپس حزب از یکی از روزنامه های لبنانی، شماره «پایانی هفته» آنرا تحت نام «الحضاره» به مدت شش ماه جهت تداوم نشرات جریده «الرایه» به اجاره گرفت، و از این طریق سخن حق را برای امت به نشر می سپرد، ولی بعد از ختم قرارداد شش ماهه، حزب تقاضای تجدید قرارداد را با مدیر مسئول روزنامه پیشنهاد نمود، اما وی با بیان اینکه خانه ومحل کارم به نسبت نشر مطالب شما(الحضاره)، تحت تعقیب و بازجوئی امنیت ملی قرار دارد، از جانب دیگر مقدار پول قرارداد اندک است، قرارداد را فسخ نمود؛ حزب با وجود بلند بردن مقدار پول قرارداد، بازهم صاحب روزنامه پاسخ رد داده آنرا نه پذیرفت. البته این زمانی است که کشور لبنان ظاهراً به آزادی بیان خیلی ها شهرت داشت وصدها روزنامه در آن کشور به نشر می رسید؛ اما دولت با نشر مطالب «الحضاره»، مخالفت نموده سرانجام دروازه ای آنرا بسته نمود.

بنابراین در اواسط قرن گذشته(1955م) حزب شاهد ظلم، شکنجه و بازداشت بی شماری شبابش بود، در این زمان اعضای حزب به سال های سختی مواجه بودند. سرانجام حزب آرام نه نشست و تلاش های جهت باز نشر جریده «الرایه» برای رسانیدن پیام حق به اسلوبی دیگری دست زد، و آن رسانیدن پیام حق از طریق دعوت علنی بود؛ زیرا در آن زمان رسانه ها به این گسترده گی وجود نداشت، بگونه ای که اکنون کارهای رسانه ای آسانتر و از تعقیب استخبارات(امنیت)، اندکی به دور قرار دارند.

در آن زمان حزب به تلاش های خستگی ناپذیر خود جهت ایجاد رای عام(ذهنیت سازی در میان افراد جامعه) و دست یافت به قدرت سیاسی(طلب نصره)، به طریقه رسول الله صلی علیه وسلم راه خود را ادامه داد؛ و در دهه شصت قرن گذشته استفاده وسیعی از برنامه های انترنتی، دفاتر مطبوعاتی، برنامه های رادیوئی و تلویزیونی را آغاز کرد؛ ولی این آرزوی حزب بود که جریده «الرایه» را بار دیگر، همزمان با اعلان خلافت اسلامی به عنوان بزرگترین خواست امت اسلامی، به دست نشر بسپارد. اکنون الحمدالله برپائی خلافت چنان نزدیک شده که گویا همین اکنون خلافت اعلام می گردد. چنانچه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاب

برای هر امر، زمانی مقرر است.

هرچند حزب التحریر تاکنون به برپائی خلافت دست نیافته است، اما به فضل و یاری الله سبحانه وتعالی حزب توانسته، رای عام را نزد امت ایجاد نماید. بنابراین، حزب به همین امید باز پخش جریده «الرایه» را آغاز نموده تا یادگاری از سر قافله های دعوت و مایه ای سرور و بشارت باشد بر اینکه برپائی خلافت انشاء الله نزدیک است.

در اینجا باید از برخی نسخه های جریده «الرایه» که به آن دست یافته ایم یاد آور شوم؛ باوجود سپری شدن بیش از شصت سال، تاکنون برخی از نسخه های آن از غصب نیروهای امنیتی در امان مانده و من به یاد روزهای گذشته برخی  مطالب آنرا برای خواننده گان و دعوتگران مخلص، باوجود اینکه نسخه های مذکور فرسوده وپاره شده و به مشکل قابل خواند می باشد، نقل می نمایم. چنانچه یکی از برادران که نسخه های جریده «الرایه» را نزد خود نگهداشته اینگونه حکایت می‏ نماید: "باوجود تعقیب نیروهای امنیتی، فضای ضیق و کم بود وسائل مورد نیاز، ضرورت بود تا جریده «الرایه» نگهداری و حفظ گردد؛ زیرا دولت خیلی کوشش می نمود تا جریده «الرایه» را در هر خانه ای که بود بدست بیآورد..."

به هرحال در شماره های بعدی بعضی مطالب که قابلیت خواندن را داشته باشد برایتان نقل خواهم کرد، ولی اکنون ذکر چهار مورد از مطالب نشر شده در آنرا کافی دانسته و یاد آور می شوم:

1-      در شماره هشتم جریده «الرایه» که به تاریخ 23 سپتمبر 1954م برابر با 24 محرم 1374هجری، مقاله ای است تحت عنوان: "جنایت بزرگ سیاسیون عرب... صلح با دولت یهود(اسرائیل) خنجریست بر امت که خونش قطع نخواهدشد... امت هر نوع مصلحت در قضیه فلسطین را جنایت بزرگ می پندارد... ." تفصیل این مطالب در شماره بعدی جریده «الرایه»، انشاء الله که نشر خواهد شد.

2-      در همین شماره(شماره هشتم) مقاله ای نوشته شده زیر عنوان: "مصر و کمک های نظامی واشنگتن؛ هیئت نظامی مصر به ریاست جنرال محمد ابراهیم رئیس اردو(ارتش) با «ستیفنس» وزیر دفاع امریکا ملاقات کرده و روی کمک های نظامی امریکا به مصر گفتگوهای به عمل آمد که مقدمات گفتگو قبلاً میان جیفرسون، سفیر امریکا ومقامات مصری صورت گرفته بود."

3-      در صفحه اول شماره دوازدهم، چهار شنبه مؤرخ 20 اکتوبر 1954م برابر با 22 صفر 1374هجری، چنین نگاشته شده: "برای اینکه مردم ندانند... حکام جنایات خویش را پنهان می دارند... «سن لوید» نماینده دولت انگلیس در سازمان ملل به طور مخفیانه تقاضای صلح را می نماید... ."

 لندن- منابع خبری- سن لوید، نماینده انگلیس در سازمان ملل، در یکی از نشست های خبری در پاسخ به سوالی پیرامون قضیه فلسطین، چنین بیان داشت: "هیچ گفتگوی صلح میان اعراب و اسرائیل[یهود] به بار نمی آید، مگر اینکه طرفین آماده پذیرش مواردی شوند که بعداً روی آنها تماس گرفته می شود."

وی به ادامه افزود: "این خیلی مشکل به نظر می رسد که گفتگوها بگونه ای علنی صورت گیرد، زیرا هیچ کسی به گفتگوهای علنی به اتفاق نظر نخواهد رسید. به نظر من بهتر خواهد بود تا گفتگوها عقب دروازه های بسته صورت گیرد تا ما برای اختلافات خویش، راه حلی را پیدا نمائیم."

4-      در صفحه چهارم شماره دوازدهم روز چهار شنبه مؤرخ 20 اکتوبر 1954م برابر با 22 صفر 1374هجری، مقاله ای است تحت عنوان: "به اثر تلاش های دیپلوماتیک اخیر... در مقابل  پیمان جنوب شرق آسیا... اتحاد جماهیر شوروی با جمهوری کمونیستی چین، قرارداد نظامی امضاء نمود تا امریکا را از شرق دور، بیرون بکشد." تفصیل این مطالب در شماره های بعدی انشاء الله که به نشر خواهد رسید.

در پایان به خوانندگان جریده «الرایه»، سلام تقدیم نموده و توجه آنها را به نصیحتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم که به حضرت ابوذر بیان کرده بود، جلب می دارم. چنانچه از حضرت ابوذر رضی الله عنه روایت است که گفت:

أوصانی خلیلی صلی الله علیه وسلم بخصال من الخیر... و أوصانی أن أقول الحق وإن کان مرا وأوصانی أن اکثر من قول لاحول ولاقوة إلا بالله فإنها کنز من کنوز الجنة

دوست من رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به چند خصلت خیر توصیه فرمودند...، و آن اینکه حق را بگویم ولو که تلخ باشد، و توصیه ام نمودند که قول-لاحول ولا قوة اِلا با لله- را زیاد یاد کنم، چون ذخیره ای از ذخیره های جنت است.

این حدیث را ابن حبان در صحیح اش و امام احمد در مسند خود و ابن ابی شیبه در مصنف اش، بیان کرده اند.

برادر شما، عطا بن خلیل ابو رشته

ادامه مطلب...

ادیان شرقی و تاثیر آن بر مسلمانان

  • نشر شده در تثقیفی

ادیان شرقی:

ادیان محدودی در جهان وجود دارند که اساساً از شرق-ساحه میان جاپان و هندوستان که چین را نیز دربر دارد-نشأت یافته اند. ادیان جاپانی به‏نام شینتوئیزم (Shintoism)، چینی به‏نام‏های تائویزم (Taoism) و کانفوسیانیزم (Confucianism) و ادیان هندی به‏نام‏های بودائیزم (Buddhism) و هندوئیزم (Hinduism) یاد می‏شوند. زمانی‏که از ادیان شرقی نام می‏بریم و تاثیرات آن را بر جهان و به‏ویژه بر مسلمانان مطالعه می‏کنیم، محور بحث ما را فقط دو آیین هندی یعنی بودائیزم و هندوئیزم تشکیل می‏دهد، زیرا ادیان مذکور با تعریفی که از روح ارائه دادند و پس از مطرح ساختن موضوع مادیت و معنویت انسان‏ها، تأثیر خیلی برجسته و قابل ملاحظه‏ی بر جهان گذاشتند. درین راستا، برای روشن شدن تأثیر آن‏ها بر مسلمانان، تمام تاریخ مسلمانان مطالعه نمی‏گردد بلکه مسلمانان قرون اخیر مطالعه می‏شوند و بس.

تاثیر:

افکار نیز مانند اختراعات نیازمند پیش‏زمینه اند. اساس افکار هندوئیزم و بودائیزم را در کل سمسارا (samsara) و نروانا (nirvana) تشکیل می‏دهد. سمسارا دوران همیشگی مرگ وحیات انسان است. طوری که هر انسان دارای حیات بی شماری قبل از این زندگی بوده، و بعد از مرگ نیز حیات بی شماری درپیشرو دارد و بدین ترتیب دوباره داخل دوران می‏شود؛ همین دوران را سمسارا می‏نامند. قال یادآوریست که اگر مسئله روح جاویدان و کائنات جاویدان قبلاً وجود نمی‏داشت، پیدایش سمسارا نیز ناممکن می‏بود. فکر دیگری که از این مفکوره شکل می‏گیرد نروانا می‏باشد، یعنی پایان زندگی و مرگ. فردی را تصور کنید که به این فکر معتقد است، و میلیون‏ها زندگی را پشت سر گذشتانده و باور دارد که این روند هرگز پایان نمی‏پذیرد، پس برای وی چه بهتر که از دوره منحوس و پرمصیبت کنونی زندگی خود را نجات بخشیده و به آن نقطه پایان بگذارد؟ چگونه یک انسان به این حالت نروانا می‏رسد، مرحله پایان حیات و مرگ، مرحله‏ی که هدف نهائی زندگی یک هندو یا بودائی را تشکیل می‏دهد؟ زهد، فکر دیگریست که از نروانا ترشح شده است. مثلاً هندوها را می‏بینی که بالای میخ‏ها می‏خوابند و زبان یا گلوی شان را سوراخ می‏کنند، ربط چنین رفتاری با افکار هندوئیزم دشوار نیست. ولی درعین‏حال افراد مسلمانِ به اصطلاح درویش یا فقیر را می‏بینی که به اعمال مشابهی دست می‏زنند؛ اما ربط آن با اسلام مشکل ساز است. بنأً تأثیرپذیری مسلمانان از چنین افکاری که درنتیجه آن در هندوستان و یا کشورهای دیگر به چنین اعمالی مبادرت می‏ورزند؛ قابل فهم و واضح می‏گردد.

نشنلزم اروپائی به مفاهیمی چون سکولرزم، دیموکراسی و بعضاً هم رومانتیزم به‏عنوان پیش‏زمینه نیاز داشت. ارتباط این مفاهیم با یکدیگر واضح بوده و ابهامی در زمینه وجود ندارد، مثلاً افکار مشخصی در قرن 17 و 18 میلادی مخصوصاً داروینیزم باعث ایجاد امپریالیزم قرن 19 در غرب شد، و به‏عنوان پیش زمینه برای آن عمل کرد. به همین دلیل، جای تعجب نیست که یک اروپائی از نشنلزم حرف می‏زند و درعین‏حال به دیموکراسی نیز معتقد است، زیرا هر دوی آن به یکدیگر مرتبط بوده و از یک اصل مشتق شده‏اند. ولی زمانی که یک مسلمان از دیموکراسی حرف بزند، خیلی مشکل به نظر می‏رسد که آن را از نظر اسلام توجیه کرد، زیرا کاملاً واضح است که دیموکراسی از غرب آمده و با اسلام هیچ نوع ارتباطی ندارد نه در جزئیات و نه در کلیات، هرچند برای تلفیق آن تلاش هم شود. بنأً یکی از راه‏های شناخت صحت افکار این است که افکار مذکور با اساس دین یا مذهب ارتباط داده شود تا دیده شود که آیا در دین ریشه و اصل دارد یا خیر، البته مطابقت این افکار با دین به شکل قطعی نه بلکه به شکل گمان غالب دریافت می‏گردد.

 پس‏منظر تاریخی

 افکاری هم وجود دارد که پیدایش آن‏ها به مقطعه‏های مشخص تاریخی بر می‏گردد. مثلاً، موضوع الهیت و پرستش روحانیون و اشخاص متبرک در بودائیزم که 400 سال بعد از بودا در آسیای شمالی پدید آمد، در اوایل این دین مروج نبوده و همچنین برای پیروانی که در آسیای جنوبی زیست داشتند، چیزی ناآشنا بود. همچنین فکر غالب میان عیسویان امروزی که طبق آن عیسی را هم خدا و هم بشر می‏پندارند، بعد از سال 325 میلادی به میان آمد یعنی دقیقاً سه قرن پس از عیسی. درعین‏حال، شیخ‏های صوفی قرن 13 میلادی – زمان هجوم مغول – بود که امروز اهل تصوف به اساس نظریات آن‏ها به‏وجود آمده است. علاوه برآن، دروازه اجتهاد توسط نسل اول مسلمانان نه بلکه توسط نسل‏های متأخر بسته شده است. پس پرسشی ایجاد می‏شود که چگونه بعضی افراد مذهبی ازین تلفیق‏های گوناگون متأثر گشته‏اند.

 افکار مطلق بدون درنظرداشت سیاق تاریخی

یکی از عواملی که افکار را در طول تاریخ منحرف ساخته است، مطلق‏گرائی می‏باشد. یعنی به قوانین و اصول کلی بدون درنظرداشت واقعیت و سیاق تاریخی آن استدلال شده و این نوع مطلق‏گرائی در هر دو ساحه؛ طبیعی که قانون طبیعت عنوان می‏شود و حقوقی قابل مشاهده می‏باشد. استدلال به شکل مطلق باعث می‏شود تا نه تنها یک فکر از واقعیت و موضوع‏اش دور شود بلکه بعضاً طوری انحراف کند که بعد از مدتی برای ارائه معنای مخالف آن استفاده شود. مثلاً بودائی‏ها امروز سنگ‏ها را عبادت می‏کنند درحالی‏که بودا خود به هیج خدائی معتقد نبود، همچنین عقیده تثلیث که امروزه میان عیسویان مروج است، در صدر عیسویت دیده نمی‏شد.

قوانین طبیعی مثل قانون نیوتن با قوانین دیگر از قبیل اسلامی، رومی و دارمای هندی تفاوت داشته ولی افراد زیادی هستند که با پذیرفتن یکی از آن‏ها عادت می‏کنند که به عین شیوه به تفکر بپردازند. بدون تفاوت که این فرد کمونست بوده و معتقد است که همه اشیا از ماده پیدا شده است و یا داروینست بوده که معتقد است هر که با طبیعت توافق یابد زنده می‏ماند و یا فردی بوده که معتقد است هیچ چیزی سریع‏تر از نور حرکت ندارد و یا هندو و یا بودائی بوده که به دوران فاسد زندگی و مرگ یا سمسارا معتقد است. نفس قوانین و افکار فوق مورد بحث ما نمی‏باشد، بلکه ظرفیت تفکر انسان مورد بحث است، زیرا همه گروه‏های فوق، انسان بوده و دارای فطرت یکسان بشری می‏باشند که با درنظرداشت چارچوب مشخصی که توسط اصول عقلی یا منطقی تعیین می‏گردد، به شکل مطلق و یا عام به تفکر می‏پردازند. بنأً نمی‏خواهیم بگوئیم که قانون نیوتن با قانون سمسارای هندو هیچ تفاوتی ندارد بلکه می‏خواهیم بیان کنیم که علاقمندی و تمایل همه انسان‏ها برای مطلق ساختن یک اصل به شکل افراطی دارای ریشه و اصل واحد است. مثال‏های از چنین مطلق‏گرائی را می‏توان چنین بیان نمود:-

1-  "قاعده اخف الضررین" باعث شد تا بعضی علما؛ فقه اسلامی را با واقعیت به شکل نادرست ربط داده و حتی بعضی احکام واضح و مشخص را تغییر دهند. مثلاً

الف: اشتراک در نظام‏های کفری

ب: مشروعیت بخشیدن معاملات سودی

ج: نفاق در دعوت، یعنی کتمان واقعیت حُکم اسلامی

 2- خدا در عیسویت عشق است.

تمام مفکوره‏ها و مسؤلیت‏های انسان را تغییر شکل داده و صرف به قربانی برای حضرت عیسی خلاصه نمودند.

 3- دلسوزی مطلق در ماهیانای بودائیزم

باعث شد تا پیروان آن به پرستش راهب، زاهد و الاهه افسانه‏های شان بپردازند. وهمچنان افسانه‏ی خدای گردید.

 4- عدم مداخله مطلق در اقتصاد بازار

باعث شد تا حکام درمقابل بازار و اقتصاد مسوولیت نداشته و نیز سبب شد تا سرمایه‏داران به استفاده بی‏رویه منابع اقتصادی بپردازند که نتیجه آن بحران اقتصادی است که اکنون با آن دست و پنجه نرم می‏کنیم. (دسمبر 2011)

 دین اسلام مشخصاً چهار منبع دارد: قرآن، سنت، اجماع اصحاب و قیاس. طوری که سه منبع نخست دارای منابع تاریخی بوده و به افکاری که هر سه آن دعوت می‏کنند طبیعتاً جهانی است. و به هیچ وجه امکان ندارد که انسان قرآن را بدون عربی بداند و فهم دقیق عربی نیز امکان ندارد مگر با دانستن عربی قرن هفتم میلادی. به همین ترتیب محتوای قرآن بدون شناخت دقیق جامعه‏ی که در آن نازل شد، قابل درک نمی‏باشد. سنت هم چه به شکل حدیث و چه به‏عنوان مرجع دوم اسلام دارای منبع تاریخی بوده و هیچ حدیثی وجود ندارد که فهم آن بدون کمک علوم تاریخی ممکن باشد. هم چنان اجماع اصحاب یک منبع‏ی کاملاً تاریخی است. ولی یکی از مشکلات عمده‏ی که امروزه امت مسلمه با آن دست وپنجه نرم می‏کند، عدم دسترسی وآگاهی از تاریخ است. ناگفته نیاید گذاشت که وقتی پیرامون مشکلات ومسایل فقهی و شرعی حرف می‏زنیم نباید تاریخ را به‏عنوان معیار عمل قرار دهیم. و نباید برای حل مشاکل از نصوص به شکل مطلق بدون ارتباط به تاریخ استفاده شود.

 به‏عنوان مثال، ذکر الله در حدیث آمده و کسی که زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم را دقیق مطالعه نموده باشد هیچگاه به این نتیجه دست نمی‏یابد که فقط ذکر باعث عروج انسان از فراز کوه‏ها گردیده و یا تکرار محض الفاظ بدون درک واقعیت آن‏ها سبب تزکیه نفس می‏گردد. و چنین تعبیری اصلاً به زندگی و اعمال پیامبر صل الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنه صدق نمی‏کند و فقط زمانی امکان دارد که از زندگی پیامبر و اصحابش چیزی روایت نشده باشد. پس از استدلال شرعی با چنین ادعاها، معلوم می‏شود که آن‏ها موضوع را از دیدگاه مشخصی می‏بینند که غالباً غیر اسلامی است. مثلاً تقرب به الله توسط تکرار محض الفاظ اساساً فکر هندی بوده که انسان را نابینا می‏‏سازد. گرچه چنین اشخاص برای مشروعیت بخشیدن ادعای شان از نصوص شرعی استدلال می‏کنند ولی با آن هم انگیزه شان در اصل غیر اسلامی می‏باشد. به‏گونۀ مثال فردی که به آزادی‏ها معتقد است به دلیل صلب شدن آزادی از نوشیدن شراب و مخدرات امتناع می‏ورزد. درعین‏حال زمانی که این فکر به مسلمان زاده‏ی می‏رسد، وی برای این که به آزادی علاقمند است با استدلال به قرآن حرمت آن را بیان می‏کند نه برای این که الله آن را منع کرده است. همچنین افرادی ممکن به این نتیجه برسند که نماز و روزه به صحت مفید بوده و با استدلال شرعی ادعای خود را مشروعیت بخشند. چنین خلطی سبب شد تا مسلمانان را در بعضی موارد مغشوش سازد و طریق رفع آن اینست تا ربط به اسلام کلی باشد نه عام. و چنین ربطی بدون برداشت عمومی از سیرت امکان ندارد و فهم زندگی رسول الله صل الله علیه وسلم نیز بدون دانستن عصر اصحاب میسر نمی‏باشد. زیرا تأثیرپذیری از افکار بدون دانستن سیاق تاریخی آن‏ها بیش‏تر بوده و باعث می‏شود تا انسان میکانیزم‏های متعدد افکار را اخذ و حتی بعضی اوقات سبب اختلاط و نتیجه‏ی برعکس شود. چگونه بودائیزم از حالت انفرادی در هند به حالت اجتماعی در چین تغییر شکل نمود؟ پاسخ روشن است. بودائیزم در چین با کنفوسیانیزم خلط گردید. مردم جاپان نیز با حفظ تأثیر شینتوئیزم، بودائیزم را به زین-بودائیزم (Zen-Buddhism) تغییر دادند. درین جریان، افکار اساسی تغییر نکرده بلکه مردم با تأثر از فضای فرهنگی مشخص به تعبیر افکاری پرداختند که تعبیر آن‏ها باعث چنین تغییراتی در افکار گردید. روند تغییرات و انحرافات از افکار اساسی در یک دینِ ساخته‏ی بشر امری است معمول که در طول تاریخ به وقوع می پیوندد. اما سوال این است که آیا این تغییرات و انحرافات در افکار اساسی ادیان متذکره، برای پیروان آن‏ها سوال برانگیز و قابل تشویش است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت که این تغییرات نه تنها باعث تشویش آن‏ها نگردیده بلکه در طول زمان به‏عنوان عامل تقویت و توسعه ادیان بشری محسوب می‏گردد. چنین انحرافات ادیان سماوی را به شدت مصدوم نموده، خلوص و صحت افکار را از بین می‏برد. زیرا بر عکس ادیان بشری، خلوص و صحت افکار در ادیان سماوی از اهمیت زیادی بر خوردار می‏باشد. این واقعیت یهودیان و مسیحیان را به این دلیل که پابندی به یهودیت و مسیحیت حقیقی در میان آن‏ها وجود ندارد، متأثر نمی‏سازد. چنانچه مفکوره فرزند داشتن خدا برای مسیحیان از این جهت که مفکوره رومی است یا یونانی، بی اهمیت می‏باشد. اما برای مسلمانان چنین انحرافات قابل قبول نیست. زیرا خلوص افکار به‏ویژه افکار اساسی برای مسلمین از چنان اهمیتی برخوردار است که هر نوع تغییر در آن متصور نمی‏باشد.

 افکار هندوئی و بودائی که فرهنگ‏های دیگر را متأثر ساخته است

زهد هندوئی و بودائی که مبتنی بر افکار مشخص بوده و افکار مذکور-افکار متعلق به ادیان شرقی- از طریق عقل بشری به ميان آمده است، نه از طریق وحی الهی. زهد هندوئی و بودائی که به اساس فکری مشخصی بر می‏گردد، یکی ازین افکار می‏باشد. این افکار توسط انسان‏هائی به وجود آمده است که برخی از آن‏ها خواستار رهائی از رنج بوده و برخی دیگر به علو مقام مادی و معنوی خود می اندیشیدند و در این راستا به مقام معنوی خود ارجحیت قایل بودند، آن‏ها می‏خواستند تا خود را از احساسات بشری رها سازند. این مفکوره با فطرت بشری در تناقض قرار داشته و از همین جهت تاکنون هیچ کس به چنین هدفی نایل نگردیده است. زیرا افرادی مثل بودا وغیره به میان آمدند تا با ارتقای نفوس شان، خود را از رنج نجات دهند و بدین ترتیب تلاش نمودند تا از احساساتی خود را رهائی بخشند که احدی از بشر تا حال به آن دست نیافته است. مثلاً طفلی را تصور کنید که اصرار می‏ورزد تا موتر را پرواز دهد، هرگاه برای وی تفهیم گردد که موتر برای پرواز ساخته نشده است، ولی باز هم اصرار ورزد تا رمز پرواز موتر را دریابد، در این صورت یگانه راه حل چشم پوشی و سکوت است. الله سبحانه و تعالی خالق تمام مخلوقات وانسان بوده و هدف زندگی انسان را در روی زمین واضحاً بیان کرده است. الله سبحانه و تعالی آسمآن‏ها و زمین را برای آزمایش و امتحان انسان آفریده تا برایش آشکار سازد که چه کسانی سزاوار زندگی در جنت بوده و چه کسانی سزاوار جزا و بدبختی در دوزخ اند‏

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ‏

[مُلک: 2]

"همان كسی كه مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید که چه کسانی از شما اعمال بهتر و نیكوتر را انجام خواهد داد. او عزیز و بخشاینده است."

‏ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً

[کهف:7]

"ما همه چیزهای روی زمین رابرای تزئین زمین خلق كرده‌ایم (و جهان پرزرق و برق، و پرنعمتی را برای انسان‏ها آراسته‌ایم) تا ایشان را بیازمائیم (و ببینیم از آنان) كدام یك كارِ نیكوتر را انجام می دهند"

‏ وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ ‏

[هود: 7]

"خدا آن كسی است كه آسمآن‏ها و زمین را در شش یوم آفرید و قبلاً عرش خدا بالای آب قرار داشت. این بدان جهت است تا شما را بیازماید كه چه كسانی از شما كارهای نیكو می‌كنند. اگر به آنان بگوئی که شما بعد از مرگ برانگیخته می شوید، کافران خواهند گفت که این یك جادوگری آشكاری است.‏"

زندگی میدان امتحان الهی است که درنهایت آن انسان یا به جنت می‏رود یا به دوزخ. چنین دیدگاهی نسبت به زندگی کاملاً متفاوت از دیدگاهی است که به اساس آن انسان درنهایت یا خدا می‏شود و یا هم با خدا یکجا می‏گردد. تصور مذکور تا حدی مردم را گمراه ساخته که می‏گویند: "ما به جنت یا دوزخ توجهی نداریم بلکه رضایت الله را می‏طلبیم." حتی می‏گویند: "ما خدا را مثل تجارت عبادت نمی‏کنیم." این قول شان صریحاً با قرآن درتضاد قرار دارد، زیرا قرآن مبارزه و جهاد را که یکی از فرایض دین الله است، تجارت خوانده است. این مفهوم که "ما به جنت و دوزخ توجه نداریم بلکه رضایت الله را می‏خواهیم" از دیدگاه شخصی که زبان عربی را می‏فهمد آن‏قدر پوچ و بی‏معنی است که در زبان فارسی با "جمله من از شما متشکر نه بلکه سپاسگزار هستم" برابری می‏کند. این مفکوره پوچ و بی معنی از کجا آمده است؟ الله محل دیگری به جزء جنت و دوزخ نیافریده تا مردمی که این گونه فکر می‏کنند؛ به آن راه یابند. قرآن واضحاً مسلمانان را برای ورود به بهشت تشویق و برای دوری از دوزخ انذار می‏کند، پس این‏ها چگونه به آن دو توجه نمی‏کنند. علاوه برآن، "رضوان الله" ویا رضایت الله به این معنی است که الله انسان را عذاب نمی‏کند. زیرا اعراب زمان محمد صل الله علیه وسلم زمانی‏که می‏گفتند ارباب از غلامش راضی است، چنین تعبیر می‏شد که ارباب مذکور غلامش را جزا نمی‏دهد. رضایت الله نیز با این تعبیر ارتباط دارد، بنأً رضایت الله به معنی "یکجا بودن با خدا" نیست. این تعبیر نه با قرآن ارتباط دارد و نه با سنت؛ همچنان این مفهوم از رضایت برخلاف فهم عرب از این اصطلاح در زمان نزول قرآن بوده و در تضاد با فهم اصحاب رضی الله عنه نیز قرار دارد. هرگز هدف چنین افراد رضایت الله نیست بلکه بعضاً مقصود شان عشق الله است یعنی "عاشق الله" هستند. هرچند در هیچ جائی قرآن کلمه "عشق" و یا "عاشق الله" نیامده است. حب الله نیز به معنی ترجیح اوامر و نواهی الله بر هوای انسان آمده است. بنأً مفکوره عاشق الله بودن و یا با الله یکی شدن مفکوره اسلامی نیست. پس سوالی که مطرح می‏شود این است که این مفکوره از کجا به میان آمده؟ و چگونه داخل اسلام شده؟ و به چی شکل با اسلام ربط داده شده است؟ آن‏ها استلال می‏کنند که انسان‏ها از خاک وروح خلق گردیده است. به این ترتیب که الله سبحانه و تعالی از روح خود برای آدم علیه سلام دمید و به همین دلیل آدم و اولادهایش بخشی از الله را در وجود خویش دارند.

‏ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ‏،‏ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ ‏،‏ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ

[سجده: 7-9]

"آن (الله) كسی است كه هر چه را آفرید، نیكو آفرید، و آفرینش انسان (اوّل) را از گل آغازید.‏ سپس خداوند ذرّیه او را از عُصاره آب (به ظاهر) ضعیف و ناچیزی (به‏نام منی) آفرید.‏ آن گاه اندام‏های او را تكمیل و آراسته كرد و از روح (متعلّق به‏خود یا به وی) در او دمید، و برای شما گوش‏ها و چشم‏ها و دل‏ها آفرید (تا بشنوید و بنگرید و بفهمید ، امّا) شما كمتر شكر (نعمت های او) را به جای می‌آورید."

درصورت مراجعه به تفسیر این آیت، به ‏ویژه تفاسیری ازقبیل طبری و جلالین، ترجمه آن را چنین خواهید یافت: الله آدم را آفرید و به وی شنوائی و بینائی عطا کرد. طبری در زمینه می‏گوید: {وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ} فَصَارَ حَیا نَاطِقًا "بنابراین آدم زنده شد وتوانایی سخن گفتن را پیدا کرد." جلالین هم درباره تفسیراین آیت چنین می‏گوید: "وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحه" أَی جَعَلَهُ حَیا حَسَّاسًا بَعْد أَنْ كَانَ جَمَادًا "الله سبحانه و تعالی آدم را از عدم آفرید و زنده گردانید وقابلیت حس کردن را در او پیدا کرد درحالی‏که این قابلیت را قبلاً نداشت." ابن کثیر می‏گوید: { وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ } یعنی: عقول، { قَلِیلا مَا تَشْكُرُونَ } و استعدادهای که الله سبحانه و تعالی برای شما اعطا کرده، خوشبختی نصیب کسی است که از استعدادهای خود در اطاعت الله سبحانه و تعالی استفاده کند. درین اواخر مردم آیت فوق را طوری تفسیر و تعبیر نمودند که گویا بخشی از الله در آدم انتقال یافته است؛ العیاذاً بالله. در قدم نخست عبارت "من روحه" دو معنی را افاده می‏کند که اولأ روح آدم وثانیأ روح الله. بنابراین ترجمه دقیق آن چنین است:- "بعداً به او شکل داد، و در او از روح (الله یا آدم) دمید." واضحاً معلوم می‏شود که این آیت از آیات متشابهات است و اگر مقصود آیت روح الله باشد، مسئله غیب بوده وانسان توانائی درک مغیبات را ندارد. پس چرا ادعا می‏شود که بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ چگونه امکان دارد؟ چطور جرئت می‏کنند که بگویند بخشی از الله به آدم انتقال نموده است؟ الله سبحانه و تعالی به کسانی که آیات متشابه را تعبیر سؤ نموده و توسط آن مردمان را گمراه می‏سازند، اخطار داده است.(ر.ک: سوره آل عمران آیت 7)

بنأً آن‏ها معتقدند که بخشی از انسان الهی بوده و اشتیاق دارد تا دوباره به اصلش برگردد که همانا الله است. درین مورد صدها شعر در زبان عربی و دری نوشته شده که بر همین مفکوره استوار است. از همین جهت درتلاش اند تا به این مفکوره رنگ و بوی اسلامی داده و بدین ترتیب "وحدت الوجود" را ثابت سازند. چی دید خطرناکی نسبت به فطرت انسان؟ این مسلمانان در اصل متأثر از دید بودائیزم و هندوئیزم نسبت به زندگی و ارتباط انسان با خدا می‏باشند. چنانچه بودائی‏ها تلاش می‏نمایند تا بودا شوند؛ به این معنی که هدایت گردیده و خود را از سمسارا کاملاً آزاد نمایند. به همین ترتیب هندوها سعی می‏ورزند تا از سمسارا رهائی یافته و به نروانا دست یابند و بدین ترتیب با خدا یکی شوند. لذا مسلمانانی که ازین مفکوره متأثر اند، جنت را کاملاً بی فایده می‏یابند. دقیقاً مثل این که انسان بین دو انتخاب (با خدا یکجا شدن یا در جنت بودن) مختار قرار گیرد؟ همانند طفلی که برای پرواز موتر اصرار می‏ورزد. هندوها و بودائی‏ها برای رسیدن به چنین هدف عالی، راه زهد را در پیش گرفته ومعتقدند که از طریق تمرینات مختلف مثل یوگا وغیره می‏توانند جسم شان را تحت شکنجه و تکلیف قرار داده و به حالت نروانا دست یابند. به همین دلیل آن‏ها از اوامر دین شان به سختی و بدون کوچک‏ترین تخلف پیروی می‏کنند. درحالی‏که مسلمان زاهد، دنیا را محل امتحان می‏داند، نه محل ابدی زندگی؛ و خیروشر حوادث را مطلقاً تعبیر ننموده و نیز آینده زندگی برایش واضح نیست، بنأً به رعایت حال دیگران می‏پردازد نه به خاطر این که اشیا برای روح مضرند و نه برای این که مافوق انسان‏ها شوند و نیز نه به خاطر این که همه اشیا واقعیت نداشته و تفاوت میان اشیا امکان پذیر نمی‏باشد. بلکه وی برای رضایت الله تلاش می‏کند و رضایت وی نیز به دست نمی‏آید مگر با توجه به حالت دیگران و تنظیم امور زندگی. رضایت الله نیز به معنی یکجا شدن با الله نبوده بلکه زندگی در جنت را در پی دارد. اسلام همین است و کسی که گمان می‏کند جنت کافی نیست پس معلوم می‏شود که وی خود را به اسلام منقاد نساخته و مسلمان نمی‏باشد، همچنین تنظیم و غمخواری امور چیز دیگری نیست مگر سیاست. مسلمانان در رفتار و اعمال شان مورد امتحان قرار گرفته و اسلام محاسبه حکام را بهترین عمل خوانده است، محاسبه حکام بدون سیاست امکان پذیر نمی‏باشد. درحالی‏که بودائیزم برعکس، زندگی را واقعی نمی‏داند و از واقعیت‏ها برای نجات از رنج فرار می‏کند و از تنظیم و غمخواری امور زندگی نیز دوری می‏جوید که این امر باعث فاصله گرفتن بودائی‏ها از سیاست می‏شود. مسلمانان متأثر از این طرز دید غلط، حتی به ثواب و عذاب درحالی که از افکار اساسی اسلام اند، نیشخند می‏زنند. هندوئیزم و بودائیزم درنهایت منجر به رد کامل زندگی دنیا شده و سبب کناره گیری از آن می‏شود. بعضی مسلمانان مذهبی قرون اخیر نیز به عین افکار معتقدند. از مطالعه زندگی صحابه، واضحاً دیده می‏شود که بهترین اصحاب؛ سیاسی‏ترین آن‏ها بوده است. یعنی آن‏های که به تنظیم و غمخواری امور زندگی توجه داشتند و درعین حال زاهدترین اشخاص – با فهم دقیق مفهوم زهد از اسلام – به شمار می‏رفتند و برای این ویژگی شان هرگز استکبار نورزیده‏اند. آن‏ها زندگی را رد نکرده بلکه توجه بسیار زیاد – برای دستیابی به مقام بهتر و عالی‏تر نزد خالق شان – به تنظیم امور زندگی مردم پرداخته‏اند. ایشان با پوشیدن لباس مخصوص مثل ملاها، مولوی‏ها، قرأ و صوفی‏های امروزی خود را از سایر مردم عادی متمایز نساخته و هیچ گاهی خود را از مردم عوام بالاتر ندانسته‏اند. هم‏چنین معلوم نیست که پیرها و شیخ‏های که سیاست یا غمخواری امور زندگی را رد می‏کنند حدیث ذیل را چگونه تعبیر می‏کنند:- حدثنا محمد ثنا أحمد نا عبد الله بن أبی جعفر الرازی عن أبیه عن الربیع بن أنس عن أبی العالیة عن حذیفة قال قال رسول الله: 

من لم یهتم بأمر المسلمین فلیس منهم و من لم یصبح ویمس ناصحا لله ولرسوله ولكتابه ولإمامه ولعامة المسلمین فلیس منهم  

"کسی که به امور مسلمانان توجه ندارد، از آن‏ها (مسلمانان) نیست و کسی که صبح می‏کند یا شام می‏کند بدون آن که با الله، رسولش، کتابش، امیر مسلمانان و مجموع مسلمانان ناصح باشد (یعنی با آن‏ها مخلص نباشد) از آن‏ها (مسلمانان) به شمار نمی‏رود."

همچنین تزکیۀ نفسی که بدان عمل و دعوت می‏کنند چیزی جزء تقلید از زهد بودائی و هندوئی نیست که بعضاً پوشش اسلامی نیز داده می‏شود. چگونه می‏توان فردی را که از قضاوقدر آگاهی نداشته و نمی‏داند که فهم خیروشر اعمال برایش امکان پذیر نیست و نیز قانع نیست که رزق و اجل از جانب الله است، تزکیه شده خطاب نمود؟ تزکیه نفس یعنی اخذ و فهم مفاهیم اسلامی تا توسط آن سلوک انسان در صحنه عمل به اساس اسلام تنظیم شود. هندوئیزم درمقابل فقط عمل را برای تزکیه کافی می‏داند، حالآنکه اسلام نیت و انگیزه را نیز در اعمال مهم می‏داند. یعنی برای یک هندو فقط پابندی به مراسم تشریفاتی عبادی مهم است نه نیت، و مطلقاً باید به اعمال مذهبی پرداخت. اعمال به‏شکل مطلق اش نباید با احکام تکلیفی ووضعی در اسلام خلط گردد. زیرا در هندوئیزم چنین است که فقط عمل بدون دخالت نیت انسان را تزکیه می‏نماید. چنانچه در اسلام مفاهیم، منجر به تزکیه نفس گردیده و اعمال مسلمانان را به شکل ثابت جهت می‏بخشد.

مسلمانی که واقعاً تزکیه شده باشد به اعمال اهمیت می‏دهد زیرا می‏داند که وی برای امتحان خلق شده و امتحان نیز در اعمال می‏باشد، درعین‏حال اگر اعمال بدون نیت درست صورت گیرد، گرچه کوه‏ها را به لرزه درآورد ولی نزد خالق هیچ اهمیتی ندارد. موضوع دیگر پیدایش زهد در ادیان شرقیست که بدون مطلق‏گرائی در اعمال ممکن نبود، هچنین پیدایش آن بدون موجودیت انگیزه‏ی که انسان می‏تواند به مقام‏های عالی مثل خدا شدن یا با خدا یکجا شدن، دست یابد، امکان نداشت. همچنان رضایت الله برای چنین زاهدین مهم نبوده و بهشت نیز برای شان کفایت نمی‏کند. بدون شک مسلمانانی که از مفکوره‏های فوق متأثر گشتند، به چنین وضاحت محتوای فکر را نمی‏دانند و نه هم هندوئیزم را به‏صورت دقیق می‏شناسند. به همین دلیل مسلمانانی وجود دارند که می‏خواهند با تکرار(منترا) از فراز کوه‏ها پرواز کنند و یا بالای آب بروند و یا با الله یکجا شوند. و مسلمانانی وجود دارند که اذکار، دعاها و الفاظ مخصوصی را روزانه تکرار می‏کنند؛ چنانچه بعضی دیگر در هندوستان زبان شان را قطع نموده، سوزن ومیخ می‏خورند وبالای آتش راه می‏روند تا به مدارج عالی روحی دست یابند. علاوه برآن، می‏گویند که ما به علوم ظاهری(علم القال) یا علوم اسلامی نیاز نداریم بلکه علوم باطنی(علم الحال) را مستقیمأ از الله کسب می‏کنیم. چگونه چنین ادعا می‏نمایند؟ برای تزکیه؟ آن هم توسط خواندن(منترا)؟ بنأً برای کسی که فهم دقیق ومعلومات کامل پیرامون اسلام و هندوئیزم داشته باشد، به خوبی می‏داند که اساس تمام این مفکوره‏ها را هندئیزم تشکیل می‏دهد. نجات از قید افکار مزخرف هندوئیزم و بودائیزم ممکن نیست مگر این‏که اسلام به‏عنوان کُل با منابع تاریخی(سنت، سیره و اجماع اصحاب) درنظر گرفته شود.

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

[بقره: 26-27]

"خداوند شرم ندارد از این كه مثال بزند به (كوچك ترین موجودات)، پشّه‌ای یا كمتر از آن. كسانی كه اهل ایمانند می‌دانند (هدف از این تمثیل چیست و) این صحیح و درست است و از جانب خدای شان می‌باشد. و امّا كسانی كه راه كفر و انكار را برگزیده‌اند، می‏گویند: خواست خدا از این مثال چیست‌؟ (باید بدانند) خدا با بیان این نوع مثال، بسیاری را سرگردان و گمراه می‌سازد، و بسی را (به سوی حق) راهنمائی می‌نماید و امّا خدا جز كج‏روان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمی‌گرداند. آن كسانی كه پیمانی را كه قبلاً با خدا (توسط فطرت و عقل و پیامبران) محكم بسته‌اند، می‌شكنند و آنچه را كه خدا دستور داده است كه گسیخته نشود (از قبیل: صله رحم، مودّت، مهربانی، رعایت حقوق انسانی، وغیره) می‌گسلند، و در روی زمین به فساد و تباهی دست می‌یازند، اینان بی‌گمان زیانکاران اند‏." بنابراین، این‏ها اسلام را از سیاق تاریخی‏اش دور ساخته و با گرفتن یک بخش اسلام برای توجیه افکار غلط و فاسد شان بخش دیگر آن را متروک گذاشتند. و به راستی که ایشان توسط قرآن گمراه شدند."

نویسنده: عیسی

 

ادامه مطلب...

تظاهرات حزب التحریر به خاطر دعوت به اسلام وخلافت در پاکستان جرم خوانده شد

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

به تاریخ 4 نوامبر 2015م، حزب التحریر-ولایه پاکستان تظاهرات سراسری را به منظور برملا ساختن قصاوت وبی رحمی که رژیم جابر پاکستان تحت نام «طرح اقدام ملی» علیه داعیان اسلام وخلافت مرتکب می گردد، به راه انداخت که در آن شعاری: «طرح اقدام ملی، طرح امریکائی به خاطر خاموش ساختن صدای اسلام است ودموکراسی محافظ حاکمیت امریکا وخلافت سپر مسلمانان است؛» سر می دادند.

این تظاهرات به منظور افشا سازی دستگیری علمای مخلص، سیاست مداران ومردم عامه که خواهان تطبیق شریعت از طریق خلافت به منهج نبوت اند، به راه انداخته شد. رژیم مستبد پاکستان این اهداف شوم خویش را می خواهد تحت نام «طرح اقدام ملی» به بهانه ای از بین بردن تروریزم وافراطگرائی تطبیق نمایند. چگونه دعوت بسوی اسلام در سرزمینی جرم پنداشته می شود که به نام اسلام ایجاد گردیده است؟

حکام می دانند که ممانعت از اسلام را به طور آشکارا انجام داده نمی توانند، بناً گروه های که خواهان تطبیق اسلام اند، آنان می خواهند به نام های تروریزم وافراطگرائی به گونه ای آشکار با آنها مخاصمت نموده مانع دعوت آنان گردند. کسانیکه حکام را در تطبیق اسلام ناکام می خوانند گفتارها ونوشتارهای آنان را افراطی وتندروانه می خوانند. حکام خائن پاکستان این مخلصین امت را در عقب میله های زندان تحت نام حافظت از اقدام پاکستان(POPA) انداخته اند. برعلاوه این جنایات، تقریباً یک سال دیگر از وکیل گرفتن آنان ممانعت صورت می گیرد تا محکمه ویژه به خاطر رسیدگی به دوسیه های آنان برگزار نگردد! حتی اگر گاهی محکمه آنان برگزار گردد، قاضیان مسئولیت های خوش را بخوبی انجام نمی دهند. مظاهره کننده گان خواهان خاتمه دادن به این ظلم وجنایات ورهائی عزیزان خویش اند.

حزب التحریر-ولایه پاکستان از تمام کسانیکه در عقب میله زندان به خاطر تطبیق نظام الله جل جلاله در زمین الله قرار گرفته اند، حمایت می نماید. هم چنان حزب التحریر-ولایه پاکستان به این حکام جابر وظالم هشدار می دهد که با این اطاعت کور کورانه از باداران غربی خویش با خشم امت، محکمه نظام خلافت وجزای آخرت که شدیدتر از آن است، حتماً مواجه خواهند گردید. بناً باید آنان توبه کرده وبه ظلم خویش خاتمه داده وراه را برای برگشت خلافت به منهج نبوت مساعد سازند.

وَمَن یشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُ ٱلْهُدَىٰ وَیتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ ٱلْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَآءَتْ مَصِیراً

] نسأ: 115[

كسی كه با رسول الله صلی علیه وسلم  دشمنی كند، بعد از آن كه(راه) هدایت(از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و(راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد؛ او را به همان جهتی كه دوستش داشته است رهنمود می‌ گردانیم  وبه دوزخش داخل می‌ گردانیم وبا آن می ‌سوزانیم ودوزخ چه بد جایگاهی است!‏

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

ایراد نامه ای حزب التحریر-ولایه پاکستان به سفارت ازبکستان

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

به تاریخ 28 اکتوبر 2015م، حزب التحریر-ولایه پاکستان نامه ای را تحت عنوان «رژیم ازبکستان هم در دنیا وهم در آخرت به کیفر اعمال خود خواهد رسید،» به سفارت ازبکستان در اسلام آباد صادر نمود. هدف از نامه این بود که رژیم کریموف رئیس جمهوری ازبکستان، شکنجه های شدیدی را علیه شباب حزب التحریر روز به روز بیشتر کرده است. هم چنان این نامه هشدار براین داشت که به توفیق الله سبحان وتعالی با آمدن خلافت راشده ثانی، نظام کریموف از بین خواهد رفت.

برعلاوه، این نامه تأکید بر این داشت که افراد زندانی وابسته به دولت تلاش کرده اند تا قدمات ثابت اعضای حزب التحریر را در راه مبارزه سیاسی منحرف سازند. گفتنی است که این جاسوسان حتی پاهای یک تن از اعضای حزب التحریر را به نام «احمد جان» از شهر اندیجان شکستانده وتهدید اش کردند تا خانم خود را طلاق دهد؛ اما «احمد جان» طلاق را رد کرد، تا اینکه جاسوسان در زندان «OYA-64/51» کارد را در شکم «احمد جان» داخل نمودند.

بناً در این نامه گفته شده که «سیستم داخلی زندان توسط افراد زندانی وابسته به رژیم(جاسوسان) کنترول می شود،» این افراد نیز به نوبه خود زندانیان که مخالفت سیاسی یا مخالفت فکری با کریموف دارند وبه خصوص دعوتگران مخلص حزب التحریر را اذیت وآزار می کنند. زمانی که زندانیان می خواهند با فامیل های خود در اطاق ملاقات دیدار کند این افراد داخل اطاق شده وباعث آزار واذیت زندانیان وفامیل های شان می شوند. این همه بر می گردد بر اینکه این نوع افراد از سوی اداره زندان حمایت می شوند.

چنانچه در این نامه نوشته شده: "ما تذکر می دهیم که اضافه تر از شش هزار اعضای حزب االتحریر در زندان های ازبکستان زندانی شده اند، بسیاری از آنها در سال های 1999م، زندانی شده که بیشتر از شانزده سال می شود؛ اما رژیم ازبکستان همواره سال های آنها را به بهانه های مختلف به تعویق می اندازد. این رژیم انقدر پست شده است که حتی خانم ها از چنین حالت مبرا نیستند!"

در آخر این نامه هشدار داده شده: "ما خطاب به تمام جهان می کینم که این جنایت غربی ها ومزدورانش همچو رژیم ازبکستان به کیفر اعمال خود خواهد رسید در این دنیا وبد تر از آن در آخرت در عذاب شدید خواهند بود. این در حالی است که رژیم ازبکستان این همه جنایات را به منظور ضعیف ساختن عزم واراده زندانیان انجام داده، اما بی خبر از آنکه این داعیان مخلص در اطاعت از الله سبحانه وتعالی مستحکم تر گردیده وهرگز حاضر نه خواهند شد تا به باطل سر تعظیم پائین نمایند. هم چنان با این نوع جنایات کریموف، شباب حزب التحریر هیچ گاه از هر نوع ظلم وستم نه ترسیده ونخواهد ترسید. برعکس تلاش داعیان به مراتب بیشتر شده وثابت قدم می باشند وبه توفیق الله سبحان وتعالی، دین اسلام به زدوی حاکم خواهد شد." چنانچه الله سبحان وتعالی می فرماید:

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

] توبه: [32

آنان می ‌خواهند نور الله را با دهان خود خاموش گردانند، ولی الله جز اين نمی ‌خواهد كه نور خود را به كمال رساند هرچند كه كافران دوست نداشته باشند.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه