یکشنبه, ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

اسلام یا سلاح... عون در مصاحبه خویش با "عربیه" جنجال آفرید

کاربران شبکه های اجتماعی ویدیویی از رئیس جمهور جدید لبنان "میشل عون" که مصاحبه ای با "ترکی دخیل" خبرنگار در شبکه عربیه داشت را، به نشر سپردند که جنجال های زیادی آفرید.

عون در این ویدیو می گوید: این سلاح ها همانند مریض سرطان اند که وارد بدن انسان می شود، بدون این که انسان بداند چه زمانی و چگونه وارد بدن اش گردیده و بدون این که هیچ گونه ضربه و جراحتی هم به بدنش وارد نماید. کاربران در شبکه های اجتماعی بدین باور اند که هدف از سخنان رئیس جمهور جدید لبنان اسلام بوده، نه سلاح. چنانچه عبدالرحمن بن مقبل یکی از کاربران گفته: «چرا ترکی دخیل وقتی میشل عون اسلام را به سرطان تشبیه کرد، آن را رد نکرده؛ بلکه تائید کرد.» حمود ربیعان درین باره گفته: «خبر نگاری که با وی مصاحبه می نمود گویی خود یکتا پرست نبوده و در پایتختی اسلامی که ساکنان آن یکتا پرست اند، زندگی نمی کند. انا لله و انا الیه راجعون!!! وی در ادامه می گوید: اگر فرض کنیم که وی از این اظهارات قصد بدی نداشته آیا سلاح همانند سرطان پخش می شود؟»

نظر مجله الوعی: اگر فرض کنیم که "عون" راستگو بوده و منظورش سلاح است، نه اسلام. چه کسی توسط سلاح باعث هرج و مرج و گسترش جنگ در منطقه شده است. آیا باعث این همه غرب و نظام های پیروش نیست؟ یا این که سلاح ها همانند سلول های سرطانی خود به خود تولد و تکثر می شوند؟ مگر همین کشورهای غربی نیستند که سرزمین های مسلمانان را اشغال کرده و دارایی شان را به تاراج بردند و آنها را همواره از آزادی باز داشته و به حالت وابستگی و برده گی نگه می دارند؟!

ادامه مطلب...

مشکل از نظام متمرکز و غیر متمرکز نیست، بل از نبود نظام اسلامی است!

(ترجمه)

خبر:

سفیر اتحادیه اروپا فرانس مایکل میلبین در افغانستان در یک گفتگوی تلویزیونی گفته بود: «تمرکز بیش از حد قدرت باعث زیان مردم سالاری در محلات شده است». هم چنان وی افزود: "بسیاری از مردم براین باور اند، تا در افغانستان یک نظام غیر متمرکز بوجود آید و دموکراسی محلی قوت گیرد.» به همین ترتیب عضو کانگرس امریکا دانا روراباكر یک بار دیگر در نشریه "د نشنل انترست" با پخش مقاله ای نوشت: امریکا به جای نظام متمرکز باید زمینه را برای نظام فدرالی مساعد سازد. هم چنان رٖئیس اجرائيه دولت "وحدت ملی" جان کیری، داکتر عبدالله عبدالله با استفاده از نصب تصاویرش در جاده ها و چهار راهی ها بر "نیاز تغییر در نظام" تاکید و پیام های که حاوی چنین در خواست ها است منتشر نموده است.

تبصره:

در کل از اظهارات فرانس مایکل میلبین، دانا روراباکر و رئیس اجرائيه حکومت دو سره جان کیری، چنان به نظر می رسد که در کوتاه مدت به مردم امیدهای کاذبانه داده و در آینده ای دور از آغاز یک سناریوی خونین تجزیه منطقه و افغانستان هشدار می دهد، که قدرت های استعماری با در نظر داشت منافع شان برای آن افکار عامه و احساسات اجتماعی را مهیا می سازند. زیرا تقریباً سه سال می شود که نسخه جان کیری تحت نام حکومت "وحدت ملی" تا هنوز هم عملی نشده است، بلکه همه روزه باعث ایجاد تعصبات قومی، نژادی و لسانی میان مردم شده و نیز باعث ازدیاد فاصله بین اقوام گردیده است.

مردم باید در حال حاضر از تجربه عملی شان این را بپذیرند که جان کیری بالای مردم مسلمان افغانستان یک نسخه غیرعملی حکومتداری را که برای منافع طویل المدت استعماری امریکا یک طرح عملی و استراتیژیک بود تطبیق نمود، تا یک حکومت ضعیف، منقسم، محتاج و دچار بحران های داخلی را به میان آورد و هم چنان در آینده بتواند توسط آن مسلمانان افغانستان را بیشتر از امروز از هم دور نمایند. به همین دلیل، گذشت هر لحظه ای از حاکمیت حکومت "وحدت ملی" برای مردم افغانستان آغاز یک بحران جدید است.

رسوایی انتخابات دموکراتیک اخیر ریاست جمهوری، اختلافات ناجائز اشرف غنی و عبدالله و میانجیگری کافری به نام جان کیری اشغالگر این حقیقت را برای مردم این سرزمین ثابت ساخت که هر دوی آنها برای حفاظت منافع باداران امریکایی و اروپایی شان تحت نام منافع قوم، لسان و نژاد خود با یکدیگر شاخ به شاخ شده بودند. پس وقتی باداران شان در معامله با هم کنار آمدند، سازش آنها هم به بسیار ساده گی صورت گرفت.

آنها برای اختلاف بر سر منافع باداران شان - اشغالگر کافر و منبع اصلی ادامه اختلاف- جان کیری را حَکَم و میانجی قرار دادند. در حالی که همواره حَکَميت و میانجیگری کفار اشغالگر و استعمارگر برای امت اسلامی خالی از نفاق و خیانت نمی باشد و هرگز برای مسلمانان سعادت و خوشبختی به بار آورده نمی تواند.

بناءً برای مردم مسلمان و مجاهد افغانستان حتمی است تا از همه اولتر هویت این حکام غلام و خائن را بشناسند که برای تامین منافع باداران شان میان مسلمانان اختلافات و تفرقه های قومی، لسانی و نژادی ایجاد می نمایند و سپس ضعف و انحطاط فکری و سیاسی آنها را تشخیص دهند که برای حل مشکلات و اختلافات شان به جای کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول صلی الله علیه وسلم و سایر منابع اسلامی برای حل به کفار اشغالگر و استعمارگر تقدیم می کنند. در حالی که به مسلمانان جائز نیست تا مشکلات شان را به حَکميت و میانجیگری کفار حل و فصل نمایند.

دیگر این که مسلمانان افغانستان باید زاویه دیدگاه سیاسی شان را بر اساس و مقتضی عقیده اسلامی وسعت دهند، تا مشکلات تمام امت اسلامی و حتی بشریت را از همان دیدگاه ارزیابی کرده بتوانند. زیرا تنها در آن صورت می توانند تجربه های نظام های سیکولر را به طور عمیق و جداگانه در بین امت اسلامی اعم از متمرکز "ریاستی"، غیر متمرکز "پارلمانی و فدرالی"، پادشاهی و دیکتاتوری را احساس و مطالعه نموده و دریابند که همه ای این نظام ها تا به حال به امت اسلامی چه خوبی ها را به ارمغان آورده است؟!

آیا تطبیق این نظام ها در سرزمین های اسلامی برای مسلمانان صلح، ثبات و آرامش را بار آورده است، یا این که جز جنگ، بحران، ذلت و نا امنی، چیزی دیگری را به ارمغان نیاورده است؟! درین مورد جمهوری "اسلامی" ایران، نظام پادشاهی سعودی، نظام دیکتاتوری سوریه و نظام فدرالی امارات متحده عربی نمونه های خوبی اند که چگونه امور مردم خود را تنظیم نموده و چگونه حقوق همسایه های مسلمان شان را ادا می نمایند؟!

پس اگر دموکراسی از طریق نظام متمرکز و یا غیر متمرکز تطبیق شود، باز هم برای مشکلات مسلمانان راه حل شده نمی تواند؛ زیرا به چیزی که مسلمانان عقیده دارند آن با کپیتالیزم و دموکراسی در تناقض است. بناءً مسلمانان در هیچ سرزمین اسلامی بالای نظام حاکم باور ندارند و نه هم نظام های حاکم بر آنان امور آنان را سرپرستی می کنند؛ مگر با بهای خون، نوامیس و دارایی های آنها تنها منافع خود و باداران کافر، اشغالگر و استعمارگر شان را حفاظت می کنند.

فلهذا برخیزید و بر اساس دین مبین اسلام به مثل کمونیزم به دموکراسی کفری هم "نه!" بگویید و برای تاسیس خلافت راشده بر منهج نبوت از حزب التحریر دست گیری نمایید. چون در تناقض با دین مبین اسلام دموکراسی کفری را بیشتر از پانزده سال به حیث یک نظام سیاسی تجربه نمودید؛ آیا کدام خیر، خوشبختی، صلح، ثبات و آرامش را در زنده گی تان احساس کردید؟! بلکه برعکس زنده گی تان بیشتر از پیش توسط ترور، وحشت، فحشا، فساد، انقسام، فتنه و قتل با تهدید جدی روبه رو شده است. پس اگر به دین مبین الله سبحانه وتعالی و راه حل های آن بر نگردید، این سناریو روز به روز خطرناک و خونین می گردد.

﴿... وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ... 

[آل‌عمران: ١١٨]

آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما كوتاهی نمیكنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پيوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنانگی از دهان آنان آشكار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگالی هایی كه ظاهر میسازند).

سيف الله مستنير

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر- ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

ناپدیدی اجباری؛ نتیجه ی تطبیق دموکراسی و حکام ظالم است!

خبر:

به تاریخ ۱۶ جنوری ۲۰۱۷م، بلیغ الرحمن وزیر داخله پاکستان به مجلس سنا احضار گردید تا جریان تحقیق در مورد پنج تن را که در اسلام آباد اجباراً ناپدید گردیدند واضح نماید. پارلمان گفت: «وزیر داخله خبرهای خوبی در این مورد ندارد تا آن را شریک نماید.» وزیرداخله گفت: «جستجو در مورد چهار تن به شمول سلمان حیدر ادامه دارد. و نیز علاوه نمود: ثبت تماس های تلفونی شان واضح شد؛ اما تا اکنون هیچ پیشرفت دست یاب در این مورد مشاهده نشده است.» اگر واقعاً هیچ گونه پیشرفت در این مورد مشاهده نشده؛ پس این نشان دهنده ی شرایط وحشتناک یک دولت است. رضا ربانی رئیس مجلس سنا گفت: «اگر کدام اتهام علیه آن ها وجود دارد، بگذارید تا نظر به قوانین علیه شان برخورد صورت گیرد.»

چودری نثارعلی خان، وزیر داخله دولت به تاریخ ۱۰ جنوری گفت: «زمانی که برای نخستین بار این بحران سرزد، من با نماینده های اطلاعاتی در ارتباط بودم  و امیدوار بودم تا داکتر سلمان حیدر یک تن از فعالان حقوق بشر، خوب و سالم دوباره بر گردد.»

تبصره:

به تاریخ ۶ جنوری موضوع ناپدیدی اجباری یک تن از فعالان حقوق بشر و پروفیسور استاد پوهنتون زنان، به شدت در دایره ی نظام مورد بحث قرار گرفت. اختطاف وی سرعنوان مقاله خبرنگاران گردیده و نیز پا به روند رسانه های اجتماعی گذاشت. بعداً واضح گردید که او نه تنها یک تن از فعالان اختطاف شده بوده؛ بلکه در دو هفته ی گذشته بیشتر از چهار تن ناپدید گردیده اند. رسانه های غربی این موضوع را داستان نموده و داد و فریاد را در مورد نقض حقوق بشر بلند نمودند. دولت و پارلمان در مورد جستجوی ناپدیدی این فعالان، قبل از حکم دادگاه عکس العمل نشان دادند، چراکه پروسه قانونی می تواند راه خود را دریابد.

رژیم فعلی در مورد اختطاف فعالان سیاسی هیچ نگران نیستند، مگر این که اشک دروغین بریزند. در حقیقت این رژیم متوجه حقوق این فعالان نیست و این می تواند در خصوص اختطاف فعالان اسلامی و دست آوردهای آنان نیز قابل مشاهده باشد. پرویز مشرف، قبل از واشنگتن در جنگ صلیبی اش در برابر اسلام و امت مسلمه بر زمین خورده و این رژیم هیچ چیزی برای نیروهای بی شماری که شعارهای جهاد را در مقابل اشغالگران امریکایی در افغانستان بلند نموده و هدف شان تطبیق نظام اسلام بود، انجام نداده است.

اختطاف نوید بت سخنگوی رسمی حزب التحریر-ولایه پاکستان، پدر چهار فرزند و انجینیر برق که در روز روشن به تاریخ ۱۱ می ۲۰۱۲م، در پیش چشمان فرزندانش اختطاف گردید، خاموش هستند. رژیم خاموشی را در این مورد اختیار نمود، بخاطری که اختطاف کسانی که از اسلام حمایت می کنند، مایه نگرانی برای باداران غربی شان نیست. آن ها تلاش می ورزند تا پلان های استعماری غرب در معرض خطر و نابودی قرار نگیرد، زیرا در قوانین کفری حاکم(دموکراسی)، امت مسلمه از هیچ نوع حقوق انسانی برخوردار نیستند. حالا اختطاف یک امر عادی رژیم در سرزمین های اسلامی گردیده است؛ حتی آن هایی که به اسلام دعوت هم نمی کنند، امکان می رود که در معرض خطر و یا چالش گوناگون روبرو گردند. 

اسلام، برخلاف دموکراسی برای حکام ظالم در عرصه های سیاست و دولت داری اجازه نمی دهد، حساب دهی حکام در حرکات نه تنها حقی است؛ بلکه یک وظیفه ی اسلامی است. نادیده گرفتن از اختطاف، آزار و اذیت آن هایی که مطابق اسلام از حکام حسابی می گیرند و آن هایی که شعارهایی را تهیه می کنند و تشویق می کنند تا توسط دولت انجام شود. در هر حال دعوت گران در مقابل محکمه ی دولت اسلامی پاسخگو خواهد بود. این که چگونه خلافت به طریقه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و نظام سیاسی قوی آن برپا گردد تا مطمین شویم که احکام اسلام را بطور کلی تطبیق می نماید. آن هم توسط دعوت گران پاکستان که پروسه تأسیس خلافت را در آغوش گرفته و به این راه ادامه می دهند تا این که عدالت با تأسیس دوباره ی خلافت به طریقه رسول الله صلی الله علیه وسلم برقرار گردد و در آن زمان ظلم حکام ظالم و خاطره ی بد آنان نیز از بین خواهد رفت.

پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:

لَا يَلْبَثُ الْجَوْرُ بَعْدِي إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى يَطْلُعَ فَكُلَّمَا طَلَعَ مِنْ الْجَوْرِ شَيْءٌ ذَهَبَ مِنْ الْعَدْلِ مِثْلُهُ حَتَّى يُولَدَ فِي الْجَوْرِ مَنْ لَا يَعْرِفُ غَيْرَهُ ثُمَّ يَأْتِي اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بِالْعَدْلِ فَكُلَّمَا جَاءَ مِنْ الْعَدْلِ شَيْءٌ ذَهَبَ مِنْ الْجَوْرِ مِثْلُهُ حَتَّى يُولَدَ فِي الْعَدْلِ مَنْ لَا يَعْرِفُ غَيْرَهُثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ثُمَّ سَكَتَ

(رواه احمد)

سپس هنگامی که الله سبحانه وتعالی خواست، آن را برداشته و بر شما نظام های جبریه را حاکم می گرداند، و تا زمانی که الله سبحانه وتعالی خواست آن نیز دوام می یابد و بعد از آن، زمانی که الله سبحانه وتعالی خواست آن را دور کرده بار ديگر خلافت بر روش و منهج نبوت در میان شما قایم می گردد، پس ازین پیامبر صلی الله علیه وسلم خاموش شد.

 شهزاد شیخ

معاون سخنگوی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

از کشتار بی گناه مردم یمن توسط امریکا تا کمک و نظاره گری گروه ها!

  • نشر شده در یمن

وزارت دفاع امریکا از کشته شدن یک تن و زخمی شدن سه تن دیگر از سربازان این کشور در نبرد با القاعده خبر داد. سازمان خبرگزاری فرانسه(AFP) به نقل از پنتاگون چنین گزارش می دهد: «در نبرد با القاعده در شهر مرکزی البیدای یمن یک تن از سربازان ما کشته و سه تن دیگر شان زخمی شدند.» آن ها از ارایه ی جزئیات بیشتر درین مورد خود داری کردند.

این حمله در ساحه ی قفاح الردا در ولایت البیدا صورت گرفت و در نتیجه آن یک هواپیمای امریکایی نیز سرنگون شد. رسانه های محلی در یمن این حمله را از طرف نظامیان قبیلوی که با القاعده ارتباط دارند، دانسته و آن را عکس العملی از سوی آن ها به عملیات و تمرینات هوایی امریکایی ها در مناطق نزدیک به این شهر می دانند. این رسانه ها هم چنان گزارش می دهند که درین حملات و تمرینات نظامی ده ها غیر نظامی کشته و زخمی شده اند که در بین آن ها زنان و کودکان نیز شامل اند. بر علاوه، این رسانه ها از کشته و زخمی شدن سران قبیلوی؛ از قبیل: عبدالروف الدهاب، سلطان الدهاب و سیف الجوفی که از طرف واشنگتن به همکاری با القاعده محکوم اند نیز خبر داده اند.

نیویارک تایمز، این حمله بالای قرارگاه های القاعده در البیدا را نخستین حمله ی زمینی بالای این گروه، توسط دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید امریکا دانست. رسانه های اجتماعی نزدیک به القاعده، بیانیه ای را رسانه ای ساختند که در آن القاعده جزئیات این حمله را در ساحه یکلای شهر البیدا در قسمت های مرکزی یمن واضح ساخته است.

گروه القاعده این حمله را چنین گزارش می دهد: «در حمله ای که روز شنبه توسط هواپیماهای امریکایی بالای یک قریه صورت گرفت، در آن ده ها غیز نظامی به شمول زنان و اطفال کشته شدند.» قرار گزارش رسانه های اجتماعی که این خبر را گزارش داده اند، هواپیماهای امریکایی از ساعت ۹ شب در فضای این شهر بودند که ساعت ۲ شب شنبه توسط هواپیماهای اپاچی به حملات آغاز کرده و با ۱۶ راکت خانه ها را در یک قریه هدف قرار دادند که بعداً این هواپیماها عساکری را پیاده ساختند و این عساکر به نبرد زمینی پرداختند که دو ساعت دوام کرد و در نتیجه عده ی ازین عساکر کشته و زخمی شدند. این گزارش هم چنان می افزاید که عساکر امریکایی به بی رحمانه ترین شکل اطفال و زنان را آتش زدند و تعداد زیادی از آن ها را قتل عام کردند که در نتیجه این حمله به طور عموم ۳۰ مرد، زن و طفل کشته شدند.

این جرم وحشیانه ی امریکا، نیز زیر نام مبارزه با تروریزم انجام شد. این درحالیست که در یمن احزاب گوناگون باهم در مبارزه اند که آن تنش ها نیز در نتیجه کارکردهای خبیثانه ی انگلیس و امریکا دامن گیر شده، مردم را تباه ساخته و این کشور را به مخروبه تبدیل کرده است. شرم آورتر از همه اینست که تمام این احزاب نعره های آزادی یمن را سر می دهند؛ درحالی که امریکا با این کارش این شعارهای نمادین را به خاک مالید. هر دو سمت درگیر درمعرکه ی یمن، ازین پلان امریکا قبل از انجامش باخبر بودند؛ اما امریکا با آن ها هماهنگی می کند و آن ها نیز این کشور را کمک می کنند.

دو سوی نبرد در یمن، اگر حوثی هایی هستند که با همپیمان شان علی عبدالله صالح، شعارهای مرگ به امریکا را سر می دهند و یا طرف منصور هادی که از حمایت دولت های ایتلافی برخوردار است و فضای یمن را در کنترول دارد، همه فقط برای بدست آوردن قدرت در کوشش اند، در مقابل مردم یمن دست به توطیه زده و می جنگند، یمن و آزادی این کشور اهمیتی برای شان ندارد. اگر اندکی خوبی درین گروه ها وجود می داشت، هردو بازوی یکدیگر شده و قوت این بازو را در مقابل دشمن اصلی به کار می بردند که آن ها را در سرزمین خود شان استعمار کرده است.

ای اهل ایمان و خرد! حالا وقتش است که به واقعیت گروه های درحال معرکه در کشورتان پی برده و حقیقت رهبران مزدوری را بدانید که به شما دروغ های حل مشکلات تان را داده و خود به ایتلاف با کفار استعمارگر به رهبری امریکا تن داده اند. حالا وقتش است که به حقیقت شعارهای نمادین، فریب کارانه و پوچ ضد امریکایی پی ببرید.

حزب التحریر از شما دعوت می کند تا با کار با این گروه برای جلال و آزادی، وحدت رهبران و از بین بردن خیانت ها با این گروه، برای اعاده ی خلافت بر روش رسول اکرم صلی الله علیه وسلم کار کنید. خلافتی که از شما پاسبانی کرده و دست استعمارگران را از سرزمین تان قطع می کند و آن روزیست که مؤمنین از پیروزیِ که الله سبحانه وتعالی برای شان می دهد، خوشنود می شوند.  

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه یمن

ادامه مطلب...

مزدوران امریکا می خواهند اسلام را فاسد بسازند

  • نشر شده در پاکستان

مطابق به فرمان ترامپ، حکام پاکستان می خواهند جنگ علیه الله سبحانه وتعالی و پیامبر صلی الله علیه وسلم را تشدید بخشند. بعد از آن که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده امریکا،‌ بر ادامۀ جنگ علیه اسلام و مسلمانان تاکید کرد، حکام پاکستان حضور خود را در جنگ علیه الله سبحانه وتعالی و پیامبر صلی الله علیه وسلم نیزاعلام نمودند. در حالی که در کنوانسیون حزب کارگران در سیالکوت به تاریخ ۲۸ جنوری ۲۰۱۷م، خواجه آصف وزیر دفاع کشور، اظهار نمود که:  جنگ علیه تروریزم  تنها در ساحه سیاسی متمرکز گردیده است، مگر  تروریزم  از بین نمی رود تا زمانی که ایدیولوژی تغییر نکند.

در حال حاضر، مسلمانان پاکستان و مسلمانان سراسر دنیا می خواهند زنده گی شان را زیر سایۀ اسلام بسر برند. بمنظور رسیدن به این هدف، آن ها تقاضای تطبیق اسلام را دارند. این پایبندی قوی مسلمانان به اسلام برای امریکا قابل قبول نیست. پس مهم تر از همه، وجیبه مسلمان جهاد علیه کفر اشغالگر و دعوت برای تطبیق اسلام در سرزمین های اشغال شدۀ شان می باشد.

امریکا و جاسوس های اش در سرزمین های اسلامی می دانند که؛ آن ها جنگ را بصورت آشکار علیه اسلام اعلام کرده نمی توانند، به همین سبب با لقب جنگ علیه تروریزم ، اسلام و مفکوره های مسلمانان را هدف قرار می دهند. اگر مسلمانان در یک زمان جنگ علیه قشون سرخ روسیه به منظور ختم تسخیر افغانستان را جهاد می نامیدند، و حالا چه شده اشغال افغانستان مسلمانان اجازه داشتند که خواست تطبیق اسلام را داشته باشند، امروز چه تغییر خورده کسانی که این خواست را دارند  افراطی توسط نیروهای ایالات متحدۀ امریکا را جنگ علیه  تروریزم در این خاک می نامند؟ اگر در دوران جنگ سرد،   نامیده می شوند؟ یا چه دلیلی وجود دارد که نیاز وزارت امور خارجه امریکا حالا تغییر کرده باشد؟

مسلمانان در پاکستان و در سراسر جهان، در حال حاضر می دانند که جنگ امریکا، جنگ صلیبی علیه اسلام است و به همین خاطر از جهاد مسلمانان علیه خود و اشغالگران کافر در افغانستان، عراق، فلسطین، کشمیر و دیگر سرزمین های اسلامی حمایت می نمایند. آن ها هم چنین از مبارزه سیاسی و فکری علیه نظام سرمایه داری و جاسوس های شان به دفاع از این پدیده، در جهان اسلام حمایت می کنند. روی این دلیل، امریکا و جاسوس های اش در جهان اسلام آرام ننشسته و بخاطر منحرف ساختن مسلمانان از نیرنگ ها و پروپاگند ها استفاده نموده و مسلمانان را در دام فریب خود قرار می دهند.

بعضی اوقات آن ها از نام تروریزم استفاده می نمایند، و بعضاً هم از نام  افراطیت بعضی اوقات آن ها می گویند ایدیولوژی ما به ریفورم  ضرورت دارد و گاهی هم می گویند به تغییر نیازمند هستیم.

مسلمانان پاکستان و سراسر جهان حالا به خوبی می دانند که سرمایه داری و اشتراکیت، و هر ایدیولوژی ساخته بشر ناکام است. همه به صورت کامل می دانند که تنها راه حل مسلمانان از راه تطبیق اسلام می باشد. امریکا و جواسیس آن در سرزمین های اسلامی نه تنها ثبات فکری و سیاسی نداشته و در دفاع از ایدیولوژی خود ناکام اند، بلکه برای متقاعد کردن مسلمانان از ترک دین شان نیز کوشش می کنند. اما نمی دانند که حتی خود مردم امریکا انگشت انتقاد را به طرف سیستم کفری خود دراز کرده اند. از همین سبب امریکا و جاسوس های شان هیچ گزینه ی جز؛ توسل به ظلم و ستم بر مسلمانان را نداشته و نیروی بی رحم شان به منظور وادار ساختن مسلمانان به ترک اسلام هنوز هم کوشش دارند. هر چند ما معتقد هستیم که هیچ نیروی نمی تواند چنین کاری را کند؛ چون الله سبحانه وتعالی می فرماید:

يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَىٰ ٱللَّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ ٱلْكَافِرُونَ

[توبه: ۳۲]

آن ها می خواهند نور الله را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی الله جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!

بنابر این آیا حکام پاکستان از سخنان الله سبحانه وتعالی پیشی می گیرند؟ آن ها باید حماقت خود را رها نموده و به راه حل اساسی دست بیاندازند. راه حلی که مسلمانان به آن نیاز دارند؛ یعنی برپایی دوباره خلافت راشده به منهج نبوت می باشد.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

سیستم قضایی پاکستان یک بار دیگر ضرورت مبرم به خلافت را نمایان کرد

خبر:

چهارشنبه هفته گذشته ستره محکۀ اسلام آباد در پاکستان در محکمه مجرمین، در قضیه شکنجه طیبه دختر ۱۰ ساله و اجیر پاکستانی، توسط کسانی که برای آن ها کار می کرد، تناقضات و نکات مرموز زیادی دریافت کرد. در این اواخر در پاکستان نه تنها قضیه وحشتناک این دختر خورد سال توسط کدبانوی آمرش خبرساز شد، بلکه چگونگی قضاوت این قضیه توسط نخبه گان در پاکستان نیز پرسش برانگیز است.

تبصره:

قضیه طیبه تنها قضیۀ این دختر خورد سن و خدمت کار و سوی استفاده از قدرت توسط بانوی که او را جسماً و روحاً ضربه های شدید زده است نبوده، بلکه این حقیقت همه روزه در پاکستان است ک نه تنها اجازۀ هم چو اعمال شنیع را به مجرمین می دهد، بلکه به مظلومین از هیچ مدرک مددی نمی رسد.

قضیه طیبه بیان گر خوب از غفلت، کم کاری جامعه، حکومت و قضای پاکستان است. چیزی که از همه زیادتر جالب توجه است این است که چه باعث شد این زن فکر کند که می تواند بعد ازین همه جنایت و اعمال وحشیانه در حق این دخترک مظلوم، بدون دیدن هیچ گونه سزایی زنده گی کند. مشکل تنها در سوی استفاده از اطفال و کار شاقه بالای آن ها در پاکستان نیست، بل این مشکل زادۀ سوی استفاده های گوناگون از قدرت است که هر روز بیشتر از قبل به آن افزوده می شود.

مشکل این جاست که قضیه های چون قضیه طیبه، درین سرزمین خیلی عام شده اند. صدها قضیۀ چون این؛ توسط همسران، فرزندان و دوستان سیاست مداران که اندک ترین ترس از قانون و مجازات ندارند، همه روزه به وقوع می پیوندد. اشخاص قدرت مند و پول دار حتی از افشا شدن جنایات شنیع شان باکی ندارند. چون آن ها می دانند که دست قانون از مجازات آن ها کوتاه است. عدم کفایت و فساد در دستگاه های قضایی و اداری پاکستان، مجرمین را باورمند ساخته که آن ها می توانند از چنگ قانون فرار نمایند. ما همیشه شاهد بوده ایم که چگونه مقامات برای رهایی این مجرمین از چنگ قانون دست به کار شده و این مجرمین را نجات داده اند.

خاطره قتل شاهزیب خان توسط پسر یکی از متنفذین در پاکستان در اذهان عامه هنوز تازه است. قابل یادآوریست که قضایای چون قضیه طیبه فقط به خاطر عاطفی بودن شان مشهور شده و برعلاوه، مدرک خوبی برای رسانه ها اند تا از آن استفاده های گوناگون مالی کنند. قضیۀ تعذیب یک دختر خورد سال و یا کشته شدن جوانی هم چو شاهزیب خان توسط فرزند یک قدرت مند در شب عروسی خواهرش این را می رساند که این همه مدرک های خوبی برای رسانه ها اند و تنها وقتی مردم عام از آن خبر می شود که رسانه ها آن ها را گزارش دهند. اما قضیۀ طیبه فقط در اخبار دوران خواهد کرد و تنها مورد بحث قرار خواهد گرفت.

قضیه های این چنینی فقط تا وقتی در رسانه ها داغ خواهند بود که مردم  به آن احساسات داشته باشند و وقتی احساسات مردم که خیلی هم موقتی اند، به آن کم شد این ها همه به باد فراموشی سپرده خواهند شد. صدها قضیۀ همانند این، همه روزه در پاکستان اتفاق می افتد و کسی نیست به داد آن ها برسد و اگر توسط مطبوعات رسانه ای نشوند، حتی کسی از آن خبر نمی شود. اما از همه مهم  این است که حتی قضیه های که این گونه به سمع همه گان رسانده می شوند همانند قضایای دیگر فقط به یک نتیجه می رسند که همانا مجازات نشدن مجرمین است. این عدم عمل مقامات تنها مجرمین را تشویق به انجام جرایم کرده و تعداد کثیری را به سرنوشت طیبه دچار خواهد ساخت.

حتی اگر طیبه توسط فعالان جامعۀ پاکستان به عدالت رسیده و دورنمای خوبی برای آینده بیابد، هیچ ضمانتی برای جلوگیری از تکرار چنین قضیه ای در پاکستان نیست. جامعه ی پاکستان در کل به تغییرات جدی نیاز مبرم دارد. تغییری که دیگر نگذارد پدری به خاطر نفقۀ اولادهایش مجبور به فروختن یکی از آن ها باشد. تغییری که باعث حالتی شود که در آن معیار احترام پول، زرق و برق دنیا نه، بلکه معیار تقوا باشد.

در تاریخ اسلام ادواری شامل بوده که علما به خاطر خطیر و پر مسئولیت بودن سمت قاضی درین پوست کار نمی کردند، اما این نظام فاسد قضاتی را به بار می آورد که عاید اصلی شان از ضعف مردمان ضعیف به دست می آید.

 حالا وقت آن است که نه تنها برای داد خواهی و نجات این دخترک، بل برای داد خواهی برای تمام اطفال این امت برخیزیم. تنها نظام عادل بر مبنای روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می تواند تمام انسان ها را از چنگ ظالمین رهانیده و به حقوق حقه شان که از طرف الله سبحانه وتعالی برای شان داده شده است، برساند. این داستان از دوره نبوت درس خوبی درین باره است.

أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ»‏‏.‏ ثُمَّ قَامَ فَاخْتَطَبَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ

(رواه بخاری)

روزی خانمی از قبیله بنی مخذوم دست به دزدی زد که سران قریش در مجازات وی راضی نبودند. درین حال آن ها جرئت خواستن این خواهش را از رسول الله صل الله علیه وسلم نداشتند، بناً به خاطر دوستی زیاد اسامه بن زید با آن جناب صلی الله علیه وسلم، سران مردم او را موظف ساختند تا پیامبر صلی الله علیه وسلم را ازین کار روگردان کند. وقتی اسامه بن زید نزد رسول صلی الله علیه وسلم آمده و این موضوع را با وی در میان گذاشت، رسول الله صل الله علیه وسلم در پاسخ او چنین گفت: آیا تو می خواهی از کسی در مقابل حکم الله سبحانه وتعالی دفاع کنی؟ بعداً ایشان از جای شان برخاسته و فرمودند: اقوام پیشتر از شما را این کار شان هلاک کرد که وقتی شخص ضعیفی در بین شان مرتکب گناهی می شد او را مجازات می کردند و وقتی متنفذی مرتکب گناهی می شد او را می بخشیدند. قسم به ذات الله سبحانه وتعالی که اگر فاطمه دختر محمد دزدی می کرد دست او را قطع می کردم.

نویسنده: اخلاق جهان

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...

تحولات اخیر قضیۀ قبرس

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

مذاکرات قضیۀ قبرس به تاریخ ۱۸جنوری ۲۰۱۷م از سر گرفته شده و به تاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م پایان یافت. این در حالی است که مذاکرات فوق در اوایل سال ۲۰۱۳م آغاز، اما پس از ماه نومبر ۲۰۱۴م متوقف گردید و در ماه می ۲۰۱۵م یک بار دیگر از سرگرفته شد، سپس تا اواخر سال ۲۰۱۶م هم چنان متوقف بود تا این که به تاریخ ۹ جنوری ۲۰۱۷م به گونۀ قوی و قابل توجهی در ژینو و به منظور وحدت بخشیدن به قبرس از سر گرفته شد. این دور مذاکرات با حضور مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد و همتای قبرسی یونانی نژاد اش "اناستاسیادس" آغاز گردید، سپس به علاوۀ اتحادیۀ اروپا، سه کشوری که امنیت قبرس را ضمانت می کنند؛ ترکیه، یونان و انگلیستان نیز به این مذاکرات پیوستند. پرسش این است که در قضیۀ قبرس چه تحولات جدیدی رونما گردیده که مذاکرات این بار با این قوت راه اندازی می گردد؟ و این که راه حل احتمالی قضیۀ قبرس چه خواهد بود؟

پاسخ:

برای پاسخ دادن به این پرسش ها، نخست این مسئله را از زاویه های مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی و جنبه های به هم پیوستۀ داخلی، منطقه ای و بین المللی آن، به بررسی خواهیم گرفت و به این ترتیب تحولات جدید این قضیه که باعث گردیده مذاکرات این بار با قوت بیشتر راه اندازی گردد، روشن خواهد شد. سپس به خواست الله سبحانه وتعالی در مورد راه حل احتمالی این مسئله بحث خواهیم نمود.

نخست؛ جنبه های داخلی

پس زمینۀ بحران قبرس از لحاظ داخلی، کشمکش بالای قدرت میان قبرسی های ترک نژاد مسلمان و میان قبرسی های رومی نژاد می باشد. چنان چه قبرسی های رومی نژاد ملی گرا، برای دور کردن مسلمانان از دستگاه های دولتی و یکه تازی در قدرت، نقشه ای را طراحی نمودند که در آن زمان و مشخصاً در سال ۱۹۶۳م به نقشۀ اکریتاس مشهور گردید. هدف از طراحی این نقشه؛ کنار زدن ترک ها از مناصب دولتی و زمینه سازی برای یک جا شدن با یونان بود. این جا بود که عملیات انتقام جویانه و خونین برعلیه مسلمانان آغاز گردید و قبرسی های رومی نژاد برای یک جا شدن با یونان، دست به کشتار، تبعید و استملاک دارایی های مسلمانان قبرسی می زدند.

البته دست داشتن انگلیس در طرح و عملی نمودن این نقشه را نباید نادیده گرفت. لازم به ذکر است که انگلیس، قدرت اصلی جزیرۀ قبرس را در آن زمان در اختیار داشت و دو پایگاه بزرگ نظامی موجود در قبرس از آن کشور بود، در سال ۱۹۶۰م به این جزیره استقلال داد، البته به شرط این که قبرسی های رومی نژاد فکر یک جا شدن با یونان را که موسوم به "اینوسیس" بود، از سر بیرون کرده و قبرسی های ترک نژاد نیز مفکورۀ یک جا شدن با ترک ها را که موسوم به "تقسیم" بود، فراموش کنند. در آغاز سال ۱۹۶۷م بود که مفکورۀ تقسیم جزیره کاملاً فضا گیر شده و دشمنی ها میان قبرسی های رومی نژاد و قبرسی های مسلمان ترک نژاد بالا گرفت.

دوم؛ جنبه های منطقه ای

یونان از قبرسی های رومی نژاد حمایت نموده و نقشه هایی را برای یک جا نمودن این جزیره با یونان، طراحی می کرد. ترکیه نیز تا حدودی از مسلمانان ترک نژاد قبرس حمایت می نمود. بناً این دو دولت بودند که به عنوان قدرت های منطقه ای از سر و صداهای بالا گرفته در مورد تقسیم جزیرۀ قبرس پشتیبانی نموده و این مفکوره را دامن می زدند. شورای نظامی یونان به تاریخ ۱۵ جولای ۱۹۷۴م، به اشارۀ امریکا، از یک کودتا در قبرس پشتیبانی نمود تا کودتا چیان بتوانند مسئلۀ یک جا شدن با یونان را یک طرفه نمایند. اگر اردوی ترکیه، پنج روز پس از راه اندازی این کودتا و به اشارۀ انگلیس، دست به کار نشده و وارد شمال این جزیره نمی شد، یونان روند یک جا نمودن قبرس با خاک خود را عملاً آغاز نموده بود.

سپس اردوی ترکیه پناهگاه های کوچ مسلمانان ترک نژاد را که بعضاً از هم جدا نیز بود، تبدیل به منطقۀ واحد و به هم پیوستۀ جغرافیایی نمود، منطقه ای که مساحت آن به ۳۳۳۵ کیلومتر مربع، یعنی یک سوم خاک این جزیره، می رسید؛ البته این منطقه تنها ۲۱۰ هزار ساکن، یعنی یک پنجم سکان جزیره را دارا بود. پس قدرت تأثیر گذار منطقه ای بالای جزیرۀ قبرس در اختیار ترکیه و یونان می باشد، البته رژیم اسرائیل نیز در عرصه های امنیتی و اقتصادی، به ویژه توافقات گاز، تأثیر خود را دارد؛ اما این تأثیر همواره نامرئی می باشد.

سوم؛ جنبه های بین المللی

 نفوذ قوی و مستحکم بین المللی در جزیرۀ قبرس از سال ۱۹۱۴م و آغاز جنگ جهانی اول که این جزیره به تصرف انگلیس در آمد، تا همین اواخر از آن این کشور بود. انگلیس در سال ۱۹۶۰م به قبرس استقلال داده و پس از آن، بر اساس معاهدات صورت گرفته، یگانه قدرت بین المللی شد که اوضاع این جزیره را کنترول می نمود. این در حالی بود که قبلاً در سال ۱۹۵۵م، اوضاع قبرس را ترکیه و یونان به صفت دولت های منطقه ای در اختیار داشتند. هدف انگلیس از تسلط بالای این دو قدرت منطقه ای مسلط بالای قبرس این بود که از دست رسی امریکا به این جزیره از طریق نفوذ اش در یونان، جلوگیری نماید؛ چنان چه میخ ترکیه را که در آن زمان وابسته به انگلیس بود، در این جزیره کوبید، هم چنین این کشور توانست دو پایگاه نظامی اش را که از جملۀ بزرگ ترین پایگاه های نظامی انگلیس در سراسر جهان به شمار می رود، در قبرس حفظ نماید.

این پایگاه های نظامی شامل ۲۴ هزار سرباز و نیروهای بزرگ بحری و هوایی بوده و امروزه یکی از نشانه های بزرگ استعمار انگلیس به شمار می رود، چنان چه این کشور در سال ۱۹۵۴م از همین پایگاه ها وارد جنگ سویس شد و از همین پایگاه ها بود که با طیاره های نظامی اش به کمک یهود در جنگ سال ۱۹۶۷م شتافت، هم چنان از همین پایگاه ها بود که نیروها و طیاره هایش را برای مشارکت در جنگ های امریکا در عراق، در سال های ۱۹۹۱م و ۲۰۰۳م فرستاد و باز از همین پایگاه هاست که سراسر منطقه را مراقبت نموده و در آن تجسس می کند. بناً امنیت جزیرۀ قبرس تا امروز بخشی از امنیت انگلیس تلقی می گردد.  

از نظر اقتصادی نیز انگلیستان از این جزیره در کنار سایر جزیره های دور افتاده، به صفت پناهگاه مالیاتی استفاده نموده و سرمایه هایی را که حکام به غارت می برند و یا سرمایه های شرکت هایی که از قوانین مالیات فرار می کنند و هم چنین سرمایه های گروه های مافیایی، به ویژه گروه های مافیایی روسی، در آن ذخیره می نماید. جزیرۀ قبرس، با توجه به نکات فوق الذکر، برای انگلیس از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. هم چنین قابل تأمل است که این کشور توانست با حیله و مکری که دارد، از تمام انواع مداخلات امریکا برای تصرف این جزیرۀ مهم جلوگیری نماید. یونان مهم ترین مهره ای بود که امریکا تلاش نمود با به کارگیری آن در قبرس نفوذ نماید، اما انگلیس توانست این مهره را نیز با استفاده از ترکیه و مزدوران اش در داخل قبرس موفقانه پشت سر گذارد.

می توان ادعا نمود که قضیۀ قبرس در جریان چند دهۀ اخیر دست خوش کشمکش های سختی میان وابسته گان امریکا و وابسته گان انگلیس بوده؛ چنان چه تمام اهداف امریکا متمرکز بود روی بیرون راندن پایگاه های نظامی انگلیس از این جزیره و جایگزین کردن آن با پایگاه های امریکا بوده و برای تحقق این اهداف از سازمان ملل استفاده می نمود. اما انگلیس در مقابل، توانست امواج سختی را که امریکا می فرستاد با حیله و مکری که دارد پشت سر گذاشته و موفق شد مانع عملی شدن کامل نقشه های امریکا قرار گرفته و قبرس را به صفت جزیرۀ تقسیم شده حفظ نماید و به این ترتیب حضور پایگاه های نظامی اش را در آن توجیه کند.

انگلیس چندی پیش تلاش نمود با راه اندازی کودتای نظامی در ترکیه، نظام موجود وابسته به امریکا در این کشور را کنار زده و نظامی وابسته به خود را در آن برسر قدرت آورد و به این ترتیب اهداف اش مبنی بر حفظ پایگاه های نظامی این کشور در این جزیره را به شکل نهائی براورده نماید. هرچند این تلاش ها ناکام ماند، اما در خصوص نظام ترکیه و تأثیر آن بالای قضیۀ قبرس، زنگ خطری بود برای هر دو طرف؛ امریکا و انگلیس.

چهارم؛ جنبه های به هم پیوستۀ داخلی و بین المللی

  1. 1)      تحرکات مؤثر اسلامی در منطقه

انقلاب سوریه پیچیده ترین گره سیاست امریکا در منطقه به شمار می رود؛ سال ها از آغاز این انقلاب گذشت و امریکا انواع مختلف ابزارها، به شمول ایران و وابسته گان اش، روسیه و نیروهای سنگین نظامی اش، ترکیه و دولت های خلیج و روابط و کمک های مالی شان، نشست های ژینو و نماینده گان جهانی را به کار گرفت، اما هرگز موفق نشد آتش این انقلاب را خاموش نماید. امریکا با یقین کامل می دانست که در سوریه با اسلام می جنگد و چنین جنگی با چنین حجم بزرگی، تجربۀ جدیدی بود که سیاست امریکا تا کنون با آن مواجه گردیده، جنگی که موی سر بارک اوباما رییس جمهور امریکا را سفید نمود؛ چنان چه اوباما به تاریخ ۴ اگست ۲۰۱۶م در یک کنفرانس مطبوعاتی که پس از دیدار اش با شورای امنیت ملی و رهبران نظامی امریکا در مقر وزارت دفاع این کشور برگزار نموده بود، گفت: «من مطمینم که بخش بزرگی از موی سر من به دلیل نشست هایی سفید شده که در خصوص بحران سوریه برگزار نمودیم.» (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۵ اگست ۲۰۱۶م)

امریکا و غرب تحرکات اسلامی در منطقه را بسیار جدی گرفته و پیروزی مسلمانان برای برپایی دولت اسلامی آنان را سخت به وسواس انداخته و می دانند که حضور حدوداً ۳۰ هزار سرباز اردوی ترکیه در جزیرۀ قبرس به مثابۀ خطر بزرگی برای آنان تلقی می گردد. بناً تحرکات اسلامی در جهت برپایی خلافت را بسیار جدی گرفته اند و می ترسند که مبادا در صورت برپایی چنین دولتی، حضور اردوی مسلمان ترکیه در این جزیره بلای جان شان گردیده و قبرس را به عنوان بخشی از سرزمین های اسلامی، به اصل اش بر گرداند، جزیره ای که پس از فتح آن در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه، به بخشی از سرزمین های اسلامی مبدل گردید. بناً از نظر آنان؛ اخراج این اردو از جزیرۀ قبرس یک نیاز جدی بوده و به همین دلیل است که مذاکرات شان را به منظور تحقق این هدف سرعت بخشیده اند.

  1. 2)      وجود منابع انرژی عامل جدید به شمار می رود

کشف منابع گاز طبیعی در سواحل فلسطین اشغالی در سال ۲۰۰۹م و آغاز سوء استفادۀ تجاری رژیم یهود از این منابع در سال ۲۰۱۳م و هم چنین اکتشاف های اخیر یونان، ترکیه و قبرس در این سواحل، تمام این موارد باعث گردیده که منابع انرژی یکی دیگر از عوامل جدیدی باشد که بحران قبرس را دامن زده و به آن حجم بزرگ تری دهد؛ جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

أ‌-        اطلاعات فنی به دست آمده از میدان های گاز کشف شده در سواحل شرقی بحر مدیترانه بیانگر این است که میزان قابل توجهی از گاز طبیعی در این میدان ها وجود دارد، در حدی که می تواند یکی دیگر از منابع وارداتی گاز اروپا قرار گرفته و وابسته گی اروپا به گاز روسیه را به گونۀ ملموسی کاهش دهد. نیکوس اناستاسیادس رییس جمهور قبرس و وزیران ارتباطات و کار، زراعت، معادن و محیط زیست در مناسبت های مختلف به صراحت گفته اند که ذخایر گاز قبرس می تواند به اروپا فرصت دهد تا منابع وارداتی گاز اش را متنوع نموده و از روسیه چشم پوشی نماید. (منبع: نون پست ۱۱ نومبر ۲۰۱۴م) حکومت یونان در جنوب شرق نیقوسیا سرگرم اکتشاف میدان نفتی "لیفیتان" و در جستجوی گاز و نفت می باشد. این میدان نفتی حاوی ۱.۷ ملیارد بشکه از نفت قابل استخراج بوده و ۱۲۲ ملیارد متر مکعب گاز طبیعی را در دل خود جای داده است. انقره در یک اقدام متقابل با یونان، توافق نامه ای را با مسئولین قبرسی ترک نژاد امضا نمود که بر اساس آن در سواحل شمالی شروع به اکتشاف میدان های نفت خواهد نمود. (منبع: دات مصر۲۷ اپریل ۲۰۱۴م)

ب‌-    یونان و بخش وابستۀ قبرس به یونان که از بحران های سخت اقتصادی رنج می برند، مشتاق اند ذخایر شان را با واردات گاز از سواحل قبرس و از طریق لولۀ انتقالی یونان به جانب اروپا کامل نمایند و آرزو دارند یونان تبدیل به گذرگاه گاز قبرس و رژیم یهود به جانب اروپا شود.

ت‌-    اما ترکیه تلاش دارد این آرزو هایی را که یونان و قبرس و هم چنین اروپا در سر می پرورانند به باد فنا دهد، چنان چه روند اکتشاف میدان های گاز و نفت در سواحل قبرس را مستقیماً به چالش کشانیده؛ به مجرد این که همکاری های قبرس و یونان با رژیم یهود در اکتشاف ها و بهره برداری انرژی در شرق بحر مدیترانه آشکار گردید، ترکیه فوراً عکس العمل نشان داده و با استحکام بخشیدن تسلط اش بالای این بحر، در برابر عملیات اکتشافی یونان و قبرس قرار گرفت. ترکیه در یک اقدام مستقیم به عملیات اکتشافی یاد شده، توافق نامه ای را با قبرس وابسته به ترکیه به امضا رساند که بر اساس آن دست به عملیات اکتشافی، نه تنها در منطقۀ بحری میان دو طرف، بلکه حتی در منطقۀ جنوب و نزدیکی میدان نفتی افرودایت قبرس جنوبی نیز خواهد زد.

ترکیه هشدار داده که عملیات اکتشافی را آغاز خواهد نمود و این هشدار آتش اختلافات میان دو طرف را دامن می زند و به نظر نمی رسد این عملیات آغاز گردد مگر پس از حل مسئلۀ قبرس بر اساس نقشۀ طراحی شده توسط امریکا که مبتنی است بر مذاکرات و عدم اکتشاف ها توسط قبرس وابسته به پایان یافتن مذاکرات خواهد بود. اظهارات اردغان رئیس جمهور ترکیه نیز این موقف گیری ترکیه را روشن تر می کند، آن جا که گفت: «اصرار مسئولین قبرسی طرف دار یونان بر ادامه اکتشاف ها معنایی بجز برهم زدن روند مذاکرات موجود میان قبرسی ها ندارد.» (منبع: دات مصر۲۷ اپریل ۲۰۱۴م)

این بدان معنی است که ترکیه قصد دارد موضوع اکتشاف ها، بهره برداری های نفت و گاز را به راه حل نهایی ارتباط دهد، یعنی می خواهد طرف های دخیل را به جانب راه حل سوق دهد، به ویژه در این اواخر که دو طرف به اکتشاف ها توجه نموده و روی آن تمرکز کرده اند. تمام این امور موضوع مذاکرات را به منظور دست یابی به راه حلی که بتواند اکتشاف ها را بدون کشمکش ممکن سازد، تسریع می بخشد.

پنجم؛ از آن چه گفته شد چنین بر می آید که تحولات اخیر به سوی مذاکرات مربوط به قبرس بسیار قوی بوده و با سرعت بیشتر به پیش می رود، جزئیات بیشتر قرار ذیل است:

  1. تلاش ها برای کودتا در ترکیه: بزرگ ترین نشانۀ تهدید نفوذ امریکا در ترکیه و منطقه توسط کودتای نافرجام ترکیه این بود که اوباما رییس جمهور امریکا به تاریخ ۱۶ جولای ۲۰۱۶م نشست اضطراری را در پیوند به این کودتا با شورای امنیت ملی امریکا تشکیل داد. این نشست بیان گر اهمیت زیادی است که امریکا به نفوذ اش در ترکیه به خرج می دهد، زیرا این کشور بالای مناطق ما حول خود تأثیر گسترده ای دارد. اردغان پس از ناکام ماندن این کودتا، در ترکیه حالت اضطراری اعلام نموده و شروع به پاک سازی اردو و دولت از وجود وابسته گان به انگلیس نمود و این کار هنوز جریان دارد. طبیعی است که این پاک سازی، موقف انگلیس را در ترکیه تضعیف خواهد نمود و نفوذ اش در میان رهبران اردوی ترکیه را از بین خواهد برد، نفوذی که مدت هاست امریکا تلاش دارد آن را در قبرس هدف قرار دهد.

به این ترتیب راه و نقشه هایی را که امریکا برای حل موضوع قبرس پیش گرفته، به ویژه نقشه ای که به نقشۀ "عنان" برای اتحاد قبرس شهرت یافت، این راه پس از آن که طرف داران انگلیس در اردو مورد پیگرد قرار گرفتند، پر رهرو تر شده و بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. طرف داران انگلیس در اردوی ترکیه قبلاً تلاش داشتند راه حل امریکا برای موضوع قبرس را از کار انداخته از تداوم حضور پایگاه های انگلیس در قبرس حمایت و پشتیبانی می نمودند، اما به هر اندازه که این تعقیب ها افزایش یافت، مذاکرات برای امریکا امکان پذیر تر شد.

  1. تحرکات اسلامی در منطقه: چنان چه قبلاً اشاره نمودیم؛ امریکا و غرب تحرکات اسلامی در جهت برپایی خلافت را بسیار جدی گرفته اند و می ترسند که مبادا در صورت برپایی چنین دولتی، حضور اردوی مسلمان ترکیه در این جزیره بلای جان شان گردیده و قبرس را به عنوان بخشی از سرزمین های اسلامی، به اصل اش بر گرداند، جزیره ای که پس از فتح آن در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه تبدیل به بخشی از سرزمین های اسلامی گردید. بناً از نظر آنان، اخراج این اردو از جزیرۀ قبرس یک نیاز جدی بوده و به همین دلیل است که مذاکرات را به منظور تحقق این هدف سرعت بخشیده اند.
  2. وجود منابع انرژی، عامل جدید به شمار می رود: با توجه به این عامل جدید در حال گسترش؛ دیده می شود که این عامل از لحاظ اقتصادی، راه حل بحران قبرس را سرعت بخشیده و موانع موجود بر سر راه این پروژۀ امید بخش اقتصادی را بر طرف می کند. بنابر این، منافع تمام طرف های ذیدخل بحران قبرس تقاضا می کند تا راه حلی به این بحران پیدا شده و روی سهم های اقتصاد بحری و خطوط انتقال گاز توافق صورت گیرد و به این ترتیب، سرعت بخشیدن روند مذاکرات بسیار جدی گرفته شده است.

ششم؛ این عوامل طرف های ذیدخل را وادار نمود تا همزمان با پایان سال گذشته و آغاز سال ۲۰۱۷م، با جدیت و به گونۀ ذیل دست به کار شوند:

أ‌-        دور نخست مذاکرات قبرس به تاریخ ۷ تا ۱۱ نومبر ۲۰۱۶م در شهر مونت بیلیرین سویس و دور دوم آن در همین شهر اما به تاریخ ۲۰ تا ۲۱ نومبر ۲۰۱۶م برگزار گردید، ولی هیچ یک از این دو دوره، هیچ گونه دستاوردی در پی نداشت.

ب‌-    دور سوم مذاکرات قبرس به منظور ایجاد راه حل سیاسی برای این جزیره، به تاریخ ۹ جنوری سال جاری در شهر ژینو سویس و با حمایت سازمان ملل راه اندازی گردید. بحث ها در این دور مذاکرات روی ۶ عنوان متمرکز بود که عبارت است از: «مشکل اقتصادی قبرس، اتحادیۀ اروپا، مالکیت، مهاجرت و مشارکت در قدرت، قلمرو و امنیت و تضمین ها.»

ت‌-    به تاریخ ۱۰ جنوری ۲۰۱۷م نشست دیگری میان طرف های ذیدخل قضیۀ قبرس در ژینو برگزار گردید. این نشست در سطوح بالای دپلوماتیک و با حضور مصطفی اکینجی رییس جمهور ترک نژاد قبرس و نیکوس اناستاسیدس رییس جمهور یونانی نژاد قبرس راه اندازی گردید.

ث‌-    گفتگوهای قبرس میان مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد و همتایش نیکوس اناستاسیادس رییس قبرسی های یونانی نژاد، به تاریخ ۱۲ جنوری ۲۰۱۷م پایان یافت. اسبین بارس ایدی نمایندۀ سازمان ملل به قبرس در پیوند به این مذاکرات گفت: «در جریان سه روز گذشته گفتگو های سازنده ای داشتیم. وی افزود: بسیاری از مشکلاتی که برای مدت زیادی لاینحل باقی مانده بود، حل شده و پیشرفت ها در این زمینه به سرعت جریان دارد.»

ج‌-     رییس جمهور قبرس نیز در یک کنفرانس مطبوعاتی که روز جمعه برگزار گردیده بود گفت: «این نخستین باری است که گفتگوهای سیاسی پیش رفت زیادی داشته، چنان چه گفتگو بالای مسایل اصلی عملاً آغاز گردیده است.» (منبع: روسیۀ امروز ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

ح‌-     سپس دو دور جدید گفتگوها به تاریخ های ۱۸ و ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م برگزار گردیده و در بیانیۀ پایانی آن چنین گفته شد: «اسبن پارس ایدی مشاور خاص سرمنشی سازمان ملل متحد به قبرس، گفت که کمیته هایی که قرار بود موضوع ضمانت ها را بررسی نمایند، کار شان را موفقانه به پایان رسانده اند. هم چنین گفته شده که کمیته های کاری موضوع های امنیت و ضمانت ها، تمام ابعاد موضوع های یاد شده را بحث و بررسی نموده اند. در کل می توان گفت که موضوع امنیت و ضمانت ها پس از ۴ نشستی که دو روز را در بر گرفت، اینک کامل شده و به عنوان فعالیت های مقدماتی فنی برای مرحلۀ بعدی آماده گردیده است. لازم به ذکر است که طرف های مربوط توافق نموده اند که برای دور بعدی گفتگوها، نشستی با اشتراک مسئولین بلند رتبه برگزار خواهند نمود و این بدان معنی است که دور سوم مذاکرات ژینو با برگزاری نشستی با اشتراک نخست وزیران پنج کشور ادامه خواهد یافت. در عین حال، انتظار می رود مصطفی اکینجی و نیکوس اناستاسیادس موضوعات مربوط به نشست سیاسی کنفرانس پنج جانبه را در جریان گردهمایی شان، که قرار است به تاریخ ۲۶ جنوری سال جاری در نیکوزیا دایر گردد، به بحث و بررسی گیرند. سفیر احمد مختار گون معاون وزارت خارجۀ این کشور، نمایندۀ هیئت ترکیه در این کنفرانس بوده و اوزدیل نامی، نماینده گی هیئت بخش ترکی این جزیره را به دوش داشت. طغرل ترکش معاون نخست وزیر ترکیه نیز به ژینو سفر نمود تا معلومات مربوط به فعالیت های گروه کاری موجود در ژینو، در چهارچوب مذاکرات قبرس را به دست آورد. مذاکرات قبرس روی ۶ عنوان متمرکز می باشد که عبارت است از مشکل اقتصادی قبرس، اتحادیۀ اروپا، مالکیت، اداره، تقسیم قدرت و قلمرو و امنیت و تضمین ها.» (منبع: TRT عربی ۲۰ جنوری ۲۰۱۷م)

هفتم؛ در مورد راه حل احتمالی که امریکا و نظام وابستۀ آن در ترکیه در صدد آن می باشند باید گفت: به گمان اغلب نخستین گام این خواهد بود که یک دولت ایتلافی در قبرس تشکیل گردیده و این دولت از طریق سازمان ملل و با پشتیبانی امریکا تلاش خواهد نمود تا دو پایگاه  نظامی انگلیس در قبرس را از میان بر دارد. این اساسی ترین هدفی است که موج جدید مذاکرات قبرس به منظور آن راه اندازی گردیده است. لازمۀ راه حل فوق این خواهد بود که ساختار دولت های ضامن-انگلیس، ترکیه و یونان- لغو گردیده و به این ترتیب اردوی ترکیه و سربازان یونانی از قبرس اخراج خواهند گردید و طبیعتاً و در درجۀ نخست دو پایگاه نظامی انگلیس نیز باید بیرون کرده شود.

باید در نظر داشت که برخی موانعی در برابر این راه حل وجود دارد که شماری از آن موانعی عملی و مؤثر بوده و نمی توان در کوتاه مدت بر آن غلبه نمود و شماری دیگر موانع دست دوم و دارای مؤثریت کمتر بوده و هدف از آن توجیه اهداف مشخصی می باشد و در نتیجه می توان بر آن غلبه نمود.

مهم ترین مانع اساسی و مؤثر این است که انگلیس پایگاه های نظامی موجود اش در این جزیره را بیرون ببرد. این دو پایگاه به نام های "اکروتیری و دکلیا" بوده و پایگاه اکروتیری در جنوب غرب قبرس، اما پایگاه دکلیا در شرق آن موقعیت دارد. این دو پایگاه برای انگلیستان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده و به مثابۀ محور اساسی قضیۀ قبرس به شمار می رود، بنابر این انگلیس از هیچ گونه سعی و تلاشی برای ناکام ماندن راه حل امریکا، که شاید منجر به اخراج آن گردد، دریغ نخواهد نمود. ممکن است انگلیس با به کارگیری نیرنگ هایی کوشش نماید این راه حل را به تأخیر انداخته و یا آن را کلاً مختل نماید، مانند این که راه حل امریکا را به این شرط بپذیرد که به پایگاه های آن کاری نداشته باشد. البته انگلیس به خوبی می داند که وادار نمودن امریکا به پذیرفتن چنین شرطی کار بس دشوار خواهد بود، به ویژه با توجه به این که انگلیس بسیاری از ابزارهای مؤثر اش در داخل ترکیه را در پی عملیات پاک سازی اخیر که توسط اردغان در دستگاه های اردو و سایر دستگاه های دولتی راه اندازی گردید، از دست داده است.

مانع دیگر؛ ناحیۀ معنوی خروج اردوی ترکیه از قبرس می باشد، زیرا بر اساس راه حلی که امریکا مطرح می کند، اردوی ترکیه باید خاک قبرس را به عنوان اقدامی در جهت زمینه سازی برای وادار نمودن انگلیس در برهم زدن پایگاه هایش، ترک نماید. زیرا درست نیست نیروهایی جدا از ساختار دولت جدید قبرس در این جزیره حضور داشته باشد و دو پایگاه نظامی انگلیس در قبرس از لحاظ عملی، بیرون از ساختار و تسلط دولت قبرس می باشد، در حدی که برخی گزارش ها حاکی از آن است که قبرس متشکل از چهار اقلیم می باشد که عبارت اند از: قبرس شمالی، منطقۀ متنازع علیه در وسط، قبرس جنوبی و دو پایگاه انگلیس.

انگلیس می خواهد اوضاع هم چنان متشنج و چند پارچه باقی بماند تا توجیهی باشد بر تداوم حضور پایگاه هایش در این جزیره. به این ترتیب دیده می شود که ایجاد دولت یک پارچه یا ایتلافی در قبرس که توسط امریکا به عنوان راه حل مطرح گردیده، در اصل گام هایی است که به منظور زمینه سازی برای اخراج پایگاه های انگلیس برداشته می شود و اظهاراتی که در مذاکرات آغاز سال جاری در خصوص لغو ساختار دولت های ضامن و نفوذ آن مطرح گردید، اظهارات قابل توجهی می باشد؛ چنان چه نیکوس اناستاسیادیس رییس جمهور قبرس گفت: «برای دست یابی به راه حل نهایی که بتواند به جدایی های چندین دهه در این جزیره پایان دهد، خروج نیروهای ترکیه از قبرس یک امر ضروری می باشد. وی در اظهاراتی که در ژینو به خبرنگاران داشت افزود: ما باید در خصوص خروج نیروهای ترکیه، که شمار آن به حدوداً ۳۰ هزار سرباز می رسد، به توافقی دست پیدا کنیم.» (منبع: بی بی سی ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

اما اردغان به تاریخ ۱۳ جوری ۲۰۱۷م در پاسخ به اظهارات رییس جمهور قبرس گفت: «یونان نمی تواند توقع داشته باشد قضیۀ جزیرۀ قبرس بدون نقش ترکیه به صفت یکی از دولت های ضامن، حل و فصل گردد. ترکیه هم چنان در قبرس باقی خواهد ماند و قطعاً ممکن نیست نظامیان ترکیه قبرس را ترک نمایند.» (منبع: روسیۀ امروز ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

باید دانست که ترکیه در این موقف گیری اش صادق نبوده و این اظهارات اردغان، نوعی بازار تیزی به شمار می رود! چنان چه اظهاراتی که اردغان ساعاتی پس از اظهارات قبلی اش و درست در همان روز، سخنان قبلی اش را باطل می کند؛ آژانس رویترز در همان روز به نقل از وی گفت: «هرگز ممکن نیست سربازان ترکیه به صورت کامل قبرس را ترک نمایند و ما قبلاً در مورد این موضوع بحث کرده ایم و اگر چنین مسئله ای قابل بحث باشد، باید هر دو طرف نیروهای شان را از آن جا بیرون کشند.» لازم به یاد آوری است که یونان در قبرس قطعه ای نظامی متشکل از ۱۱۰۰ سرباز دارد. اردغان از اقدامی یاد نمود که بر اساس آن قرار است پس از حل و فصل نهایی، ۶۵۰ سرباز ترک و ۹۵۰ سرباز یونانی در این جزیره باقی بمانند. (۱۳ جنوری ۲۰۱۷م)

بناً اردغان با خروج نیروهایش موافق می باشد. سخنان رهبر قبرسی های ترک نژاد نیز بیانگر این موقف گیری اردغان می باشد، چنان چه آژانس رویترز باز در همان تاریخ، یعنی در ۱۳ جنوری ۲۰۱۷م با نشر خبری گفت: «مصطفی اکینجی رهبر قبرسی های ترک نژاد روز جمعه در اظهاراتی گفت: بهتر است در گفتگوهایی که به میزبانی سازمان ملل برای ایجاد وحدت برگزار می گردد، هیچ گونه محدودیتی وجود نداشته باشد. وی هم چنین افزود: اگر بگوییم که در بحث روی این قضایا محدویت وجود دارد و این که ما حتی اجازۀ مناقشه کردن روی آن را نداریم و یا این که همه چیز باید چنان که هست باقی بماند، در این صورت این دور گفتگوها نیز هیچ گونه موفقیتی در قبال نخواهد داشت.» بناً این اظهارات حقیقت نداشته و تنها به منظور ایجاد فضایی صورت می گیرد که مذاکرات را به سمت بحث و گفتگو روی موضوع خروج نیروهای نظامی از این جزیره سوق داده و راه را به سوی بحث موضوع پایگاه های انگلیس بگشاید.

خلاصه این که دور جدید مذاکرات نسبت به ادوار قبل از جدیت بیشتری بر خوردار بوده و هدف امریکا در این مذاکرات آن است که می خواهد برای ایجاد ایتلاف در جزیره زمینه سازی نماید، ایتلافی به امریکا فرصت خواهد داد تا پایگاه های انگلیس را از آن بگیرد. اما هدف انگلیس این است که وضعیت موجود هم چنان ادامه پیدا کرده و تسلط بالای این دو پایگاه را از دست ندهد و پذیرفتن هرگونه راه حل دیگری، که تسلط اش بالای این دو پایگاه را با خطر مواجه نکند، به ضرر انگلیس نخواهد بود.

هشتم؛ اما اسلام راه حل بهتری به مشکلات قبرس ارایه می دهد: این که این جزیره باید با خاک ترکیه یکجا شود، زیرا قبرس بخشی از سرزمین های اسلامی بوده و باید با اصل آن، که ترکیه است، یک جا شود. جزیرۀ قبرس یک جزیرۀ اسلامی بوده و مسلمانان آن را در زمان خلافت خلیفۀ سوم اسلام، یعنی عثمان رضی الله عنه، فتح نموده اند. سپس صلیبیان اروپا پس از جنگ هایی اول صلیبی که برعلیه سرزمین های مسلمانان راه اندازی نموده بودند، این جزیره را اشغال کردند، اما بعدها مسلمانان یک بار دیگر آن را آزاد نموده و با سرزمین های اسلامی پیوند دادند. این جزیره پس از آزادی، مانند سایر سرزمین های اسلامی، زیر حاکمیت دولت عثمانی قرار داشت؛ زیرا خلافت در آن زمان به عثمانی ها انتقال یافته بود. سپس انگلیس در جنگ جهانی اول اعلام نمود که رسماً بالای این جزیره تسلط پیدا نموده و آن را با خاک انگلیستان پیوند داده است، اما این پیوند یک پیوند باطل و تجاوزی خصمانه بوده و هیچ ارزش و وزنی ندارد، زیرا مسلمانان در ترکیه و سایر سرزمین های اسلامی، قبرس را بخشی از سرزمین های خود دانسته و به این باور اند که باید به صورت کامل با دیار اسلامی یکجا گردد.

 این است راه حل درست بحران جزیرۀ قبرس که باید به اصل اش برگشته و به صفت بخشی از سرزمین های اسلامی ظاهر گردد، زیرا این جزیره را معاویه بن ابی سفیان والی سرزمین شام در سال ۲۸ هجری قمری و پس از اجازۀ عثمان خلیفۀ مسلمانان رضی الله عنه فتح نمود. جنگی که مسلمانان برای فتح این جزیره انجام دادند، یکی از نخستین جنگ های بحری آنان بوده و شمار زیادی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در این جنگ شرکت داشتند؛ از جمله: ابوذر، عبادة بن صات و همسر اش ام حرام، ابو درداء و شداد بن اوس رضی الله عنهم اجمعین. آرامگاه صحابیه جلیل القدر ام حرام هنوز هم یکی از زیارت گاه های مشهور قبرس به شمار می رود. فتح این جزیره از یک طرف یکی از شکست های سختی بود که دولت روم شرقی و امپراتور آن متحمل گردید و از طرف دیگر نقطۀ آغاز عصر حکمرانی اسلام بود، که پس از این جنگ پیروزمندانه، به شدت شکوفا و با عظمت گردید. 

این است راه حل درست و این است تحقق حق. الله متعال می فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾

[یونس: ۳۲]

با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟! پس چرا(از پرستش او) روی گردان می شوید؟!

راه حل درست آن نیست که امریکا و انگلیس برای آن برنامه ریزی می کنند، به عبارت دیگر؛ راه حل این نیست که در قبرس دو دولت حاکمیت کند، چه یکی وابسته به ترکیه و دیگری وابسته به یونان باشد و چه هر کدام مستقل عمل نماید. این نیز راه حل درست نیست که قبرس دارای حکومتی ایتلافی شود که هر دو جهت آن توسط غرب رهبری گردد و نه این که دولت واحدی داشته باشد که باز غرب بر آن حاکمیت نماید، زیرا درست نیست هیچ بخشی از سرزمین های اسلامی به کفار واگذار گردیده و اجازه داده شود که بالای آن تسلط داشته باشند.

الله متعال می فرماید:

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾

[نساء: ۱۴۱]

و الله هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.

شکی نیست که قبرس یک بار دیگر به خواست الله سبحانه وتعالی به صفت بخشی از سرزمین های اسلامی عرض اندام خواهد نمود، زیرا روزگار چنین است که هیچ یک از شکست و پیروزی پایدار نمی ماند. دستان زیادی به سوی قبرس دراز گردیده، اما آن چه که مسلم است این است که عاقبت روزگار همواره از آن پرهیزگاران می باشد، چنان چه الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾

[یوسف: ۲۱]

الله بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند!

ادامه مطلب...

نشر شماره ای115 جریده الرایه

  • نشر شده در مرکزی

جریده "الرایه" از بقیه نشرات در جهان امروزی كاملاً متمایز می باشد؛ چون اوضاع سیاسی جهان را به بحث گرفته و راه های بیرون رفت واقعی آن را از دید ایدیولوژی اسلام برای جهانیان، به ویژه امت مسلمان به بیان می گیرد.

:عناوین ویژه این شماره

ü    تحولات نظامی و سیاسی جاری در یمن، چنان می نماید که موقف و قدرت هادی بیشتر از پیش تقویت شده و در مقابل میان حوثی ها وعلی صالح فاصله ایجاد شده است؛

ü    سوریه در پی کنفرانس آستانه؛

ü    جنگ، شاخه ای از درخت زهری است که امریکا آن را راه حل سیاسی می داند؛

ü    اطاعت و فرمانبرداری حکام سرزمین های اسلامی از کفار استعمارگر، سبب حاکمیت آنها بالای مسلمانان شده است. افسوس! که مسلمانان تا هنوز درین آتش می سوزند.

ü    ترامپ، این نقشه دیوانگی را در پس پرده ی کاخ سفید کشیده است؛

ü    تنها دولت خلافت به منهج نبوت می تواند حقوق زنان را دوباره اعاده کند؛

ü    نیروهای نظامی، به یک اراده مخلص سیاسی ضرورت دارند تا به هدف برسند؛

ü    ادعاهای استقلال وانفصال درامریکا، از ایالات متحده امریکا.

جریده "الرایه" بعد از چاپ شماره سیزدهم مؤرخ27 اکتوبر سال 1954میلادی برابر با 29 ماه صفر سال 1374هجری از سوی دولت ستمگر و ظالم اردن ممنوع اعلام گردید.

جریده "الرایه" معمولاً هر هفته روزهای چهار شنبه درعمان پایتخت اردن از یک کتاب خانه کوچک در نزدیک مسجد حسینی توزیع می گردید. در ابتدا مدیر مسئول این جریده، عالم جلیل القدرشیخ عبدالقدیم زلوم رحمت الله علیه امیر دوم حزب التحریر بود. سپس عطاء بن خلیل ابو رشته امیر فعلی حزب التحریر به عنوان مدیر مسئول و منیر شقیر یکی از نویسندگان نخبه این جریده به عنوان سردبیر فعالیت می نمودند. همچنان استاد نبیه الجزایری، مطالب مهم اوضاع جاری جهان را از زبان انگلیسی به عربی ترجمه و در این جریده به نشر می رسانید.

http://www.hizb-ut-tahrir.info/ar/index.php/dawahnews/sporadic-news/29432.html

ادامه مطلب...

جنگ، شاخه ای از درخت زهری است که امریکا آن را راه حل سیاسی می‌داند Featured

حساسیت جنگی که امروز میان گروه های دعوت شده به کنفرانس آستانه در شام جریان دارد، به اهل خرد آشکار است و آنان مسئول این جنگ اند. هر یکی از شما می تواند شعله های این جنگ را خاموش سازید؛ اما همه از این وضعیت بد اهل شام خرسند و راضی هستید. چون این گونه جنگ ها به کرات میان گروه ها در گرفته و هر بار به خاطر مسائل بسیار کوچک، بدون داشتن هیچ توجیهی از جانب الله سبحانه وتعالی خون یکدیگر را ریخته اند. هرچند فرزندان مخلص این امت، بالای آن‌ها ندأ کرده و از آن‌ها خواسته اند که از جنگ دست بردارند، اما متأسفانه کسی به آن توجه نکرد.

توافقنامه آتش بس ۲۹ دسمبر ۲۰۱۶ اولین گامی در شعله‌ور ساختن جنگ میان این گروه ها بود تا از طریق این جنگ ها، بتوانند زمینه را برای راه حل های سیاسی امریکا مساعد سازند. یگانه راهی که امریکا می تواند از این طریق، گروه ها را از هم جدا ساخته و کسانی که راه حل‌های سیاسی‌اش را نپذیرت در لیست گروه‌ها و اشخاص تروریستی شامل سازد.

ای مردم شام و دارالاسلام! این کاملاً آشکار است که انحراف نتیجه این انقلاب به خاطر ندانستن نقشه های دشمن و عدم آگاهی رهبری سیاسی می باشد که از جنگ و ریختن خون های پاک مسلمانان جلوگیری نکرد. سلاحی که این گروه ها در دست دارند باید در دفاع از مردم شام و عزت آنان استفاده شود، نه علیه یکدیگر. قوت و قدرت این انقلاب به رهبری سیاسی ضرورت دارد تا آن را جهت داده و سلاح ها را به آن هدف استفاده نماید.

ای نخبه گان! ای اهل رای و نظر درسرزمین شام! شما مسئولیت بزرگی بدوش دارید. شما می تواند از هرگونه انحرافی که به این انقلاب آسیب می رساند و یا از جنگی که میان گروه های مسلح شدت گرفته جلوگیری نماید. قطعنامه ای را صادر نماید که در آن جنگ را مردود دانسته و فرزندان خویش را از اطاعت رهبرانی که از الله سبحانه وتعالی اطاعت نمی نمایند، باز دارید؛ زیرا هیچ گونه اطاعت از مخلوق در صورت بی اطاعتی از خالق جایز نیست. به یاد داشته باشید که این انقلاب در مسیر درست حرکت نخواهد کرد، مگر این که تحت رهبری سیاسی مخلص که پروژه بزرگ اسلامی را بدوش گرفته، قرار نگیرد.

قبل از این که خائنان و قاتلان خون  آشام انقلاب شام از این انقلاب سوء استفاده نمایند، رهبری انقلاب را به جهت درست سوق دهید. طوری عمل کنید که الله سبحانه وتعالی از شما می‌خواهد و بنده گان مخلص الله باشید. در جستجوی رضایت وی بوده و آنچه فرمان می دهد اطاعت نماید. از آنچه نهی نموده باز ایستید و آنچه به خاطر الله سبحانه وتعالی انجام می دهید از هیچ ملامتگری نترسید.

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ

[انفال:۲۴]

ای مؤمنان ! فرمان الله سبحانه وتعالی  را بپذیرید و دستور پیامبر او را قبول كنید، هنگامی كه شما را به چیزی دعوت كند كه به شما زندگی  بخشد. بدانید كه الله سبحانه وتعالی  میان انسان و دل او جدایی می‌اندازد ( و می‌تواند انسان را از رسیدن به خواست ها و آرزوهای دل باز دارد و او را بمیراند و نگذارد عمر طولانی داشته باشد كه مهمترین آرزوی دل هر انسانی است)، و بدانید كه همگان در پیشگاه الله سبحانه وتعالی گرد آورده می شوید.‏

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر- ولایه سوریه

ادامه مطلب...

تحلیل کاهش نفوذ امریکا و پیامدهای آن

  • نشر شده در سیاسی

معرفی

یکم: نتایج ریاست جمهوری امریكا كه خلاف توقع خیلی ها بود، در جهان میان مردم و بخصوص سیاسیون خبرساز شد. فرق میان قشر نخبه و مردم عادی در امریكا هیچ گاهی به این پیمانه نبوده است که اکنون است. تا جایی كه ایدیولوژی امریكا مطرح است، دولت فعلی اگر از دولت قبلی در سیاست هایش زیادتر كپیتالیست نباشد، كمتر هم نیست؛ اما نتایج انتخابات مردم را وادار كرد تا انزجار خود را از حالت فعلی آشكار سازند كه این نمایان گر آنست كه اطمینان بر ایدیولوژی سرمایه داری كمتر شده است. این نتایج هم چنان نمایان گر آنست كه مردم امریكا طرفدار سیاست همكاری بین المللی هم نیستند.

ما می توانیم از وقت دخول تیم دونالد ترامپ در كابینه ی امریكا، نظرات و گذشته ی آن ها را مورد تعمق و بررسی قرار دهیم، با دیدن تیم فعلی در كابینه امریكا می توان تغییری را در تطبیق نظام سرمایه داری پیش بین بود، هم چنان این تیم بالای موارد مهم دیگری از قبیل تروریزم اسلامی كه هدف اصلی آن ها از استفاده ی این واژه که همانا اسلام است، تمركز خواهد داشت.

حالت فعلی فرصت بحث در باره ی رأی عام جوامع غربی در قبال رژیم های حاكم و لیبرال-سرمایه داری، تاثیر این رأی بالای سیاست هایی كه سیاسون غربی اتخاذ می كنند، ضرورت برای بدیل نوین در دنیا دارند و این كه مردمی در پاكستان اند که توانایی این را دارند تا آن بدیل را به دنیا بیاورند.

دوم: كاهش نفوذ سیاسی امریكا و اطمینان بالای لیبرال-سرمایه داری

بعد از از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریكا یگانه ابرقدرت در جهان شد. بعد از ابر قدرت شدن، امریكا به این توانایی دست یافت تا بالای دیگر كشورها نظام جدیدی از خود تحت نام "The New World Order" را تحمیل كند كه ازین طریق توانست استعمار و زورگویی خود را بالای دیگران بقبولاند.

این وقتی بود كه مفكران مثل فرانسس فوكویاما به این نتیجه رسیدند كه لیبرالیزم غربی نهادینه شد. فرانسس فوكویاما در یكی از مقالاتش به نام "پایان تاریخ" كه در 1989م، نوشته شده است؛ چنین می نگارد: «چیزی را كه ما شاهد آن خواهیم بود تنها پایان جنگ سرد و یا پایان تاریخ مابعد جنگ نیست؛ بل حالا زمان پایان تكامل ایدیولوژیكی بشر و جهانی شدن لیبرال-دموكراسی غربی منحیث آخرین نظام برای بشر است. البته این بدین معنی نیست كه هیچ حادثه ای وجود نخواهد داشت كه با آن سیاست فرامرزی و خلاصه سالانه روابط بین الملل را پر كرد؛ چون پیروزی لیبرالیزم تنها در قلمرو افكار و بیداری ثابت شده است و در دنیای ماده و واقعی هنوز ناتكمیل است، اما دلایلی بس قویی وجود دارد كه این ایدیولوژی در دراز مدت، دنیای مادی را رهبری خواهد كرد.»

بعد رهایی از روسیه كمونیست، امریكا بالای سیاست دنیا حاكم شده و در دهه ۹۰ در آسیا و افریقا در مناطقی كه قبلاً تحت سیطره ی انگلیس و فرانسه قرار داشتند، نفوذ پیدا كرد. این صحنه در امریكا تكبری را ایجاد كرد كه این كشور را تشویق به جنگ در افغانستان و مهم تر از آن به جنگ در عراق كشاند. همین جنگ های امریكا در عراق و افغانستان را تاریخ نویسان در آینده نقطه ی پایان آرزوی امریكا برای رهبری قرن ۲۱ به حیث دولت ابر قدرت در كتاب های شان خواهند نوشت.

با در نظرداشت موارد گوناگون؛ از قبیل: دروغ های محض استخباراتی امریكا مبنی بر وجود بمب های اتومی در عراق، تلفات زیاد غیر نظامیان، زیرپا کردن شدید قوانین حقوق بشری زندانیان و ناتوانی در آوردن امنیت در عراق و افغانستان تا کنون از جمله دلایلی است كه نفوذ سیاسی امریكا را به شدت ضربه زده است. هزینه ی مالی این جنگ ۱.۷۷ تریلیون دالر تخمین شده است كه این رقم بیشتر از دو برابر هزینه ی جنگ ویتنام است و اگر مصارف دراز مدت این جنگ را در نظر بگیریم، این جنگ تا سرحد ۶ تریلیون دالر هزینه داشته است كه این رقم این جنگ را پر مصرف ترین جنگ تاریخ امریكا می سازد.

با در نظرداشت كوشش های امریكا برای یافتن حامی ها در جنگ خلیج اول و كوشش های دوباره اش برای جلب حمایت آیساف در جنگ سوریه كه بعدها آیساف با این اعمال خستگی اش را ازین حمایت اعلان كرد، می توان به عدم قدرت امریكا در جمع آوری حمایت بین المللی و تطبیق پلان های سیاسی اش پی برد. به همین خاطر است كه امریكا كوشش به تشویق پاكستان در كمربند شمالی و تشویق ارتش افغانستان در جنگ با طالبان را دارد. این كشور در سوریه برای مداخله ی تمام عیار ایران و روسیه چراغ سبر نشان داده و در عراق اجازه هر نوع مداخله برای ارتش تركیه، كردها و نیروهای ضعیف عراقی را داده است. این سیاست ها جز نشان دهنده ی ضعف امریكا هیچ چیزی دیگری نیست.

این ضعف در نفوذ سیاسی با بحران اقتصادی همراه بود كه دنیا و به خصوص قدرت های بزرگ با نظام سرمایه داری، از قبل امریكا و اروپا را از اواخر ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹م، درهم كوبید. این حادثه باعث شد تا بسیاری از شهروندان این كشورها بی كار شده و درامدهای شان آفت شدیدی كند؛ درحالی كه دولت امریكا ادعای جلوگیری از عقب گرد این كشور را سر می زد؛ اما از اواخر سال ۲۰۱۴ تا اوایل ۲۰۱۵م، اكثریت مردم امریكا به این نظر بودند كه ملت امریكا درحال عقب گرد است. این عدم توازن در درامدها، غوغاهای زیادی را در امریكا به وجود آورد كه از جمله می توان از حركت "Occupy Wall Street" نام برد. این غوغاها تا حدی بود كه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریكا نیز از آن توسط بسیاری از كاندیدان یاد شد.

مسئله ی عدم توازن درامدها در امریكا پرده از فساد اداری در رهبری امریكا نیز برداشت و نمایان گر ادعای مردمی بود كه آن ها صرف نماینده ۱ درصد از آن ها هستند نه از همه. شعار "ما ۹۹ درصد هستیم" تا حدی درین كشور فضاگیر شد كه برنی سندرز در یكی از كمپاین های انتخاباتی اش گفت: «حالا وقتی است كه ما دولتی بسازیم كه نماینده ی همه ی امریكایی ها باشد نه از ۱ درصد. بعد ازین تظاهرات در امریكا و حتی در كشورهای اروپایی؛ از قبیل: انگلیس، هسپانیا، یونان وغیره نیز به راه انداخته شد.

به نتیجه ی جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا كه در آن مردم انگلیس با قاطعیت، نظریه های لیبرال-سرمایه داری را رد كردند، حاکی از خستگی مردم اروپا از اقتصاد سرمایه داری است. موج رد شدن نظریه اقتصاد لیبرال در اروپا رو به گسترش است، به گونه ی مثال: در فرانسه حزب محافظه كار نزدیك به داخل شدن به كارزارهای انتخاباتی سال آینده است. در اتریش حزب محافظه كار و بیگانه ستیز نزدیك بود در انتخابات ریاست جمهوری برنده شود و به همین گونه حزب های ملی در كشورهای اروپایی؛ از قبیل: هالند، بلجیم، جرمنی، دنمارك، هنگری و دیگران رو به قوت گیری اند.

جامعه طبقاتی ناموزون بزرگ ترین دست آورد نظام سرمایه داری است. تظاهرات و اغتشاش ها همه نمایان گر این شاخصه این نظام اند و هم چنان بیرون شدن انگلیس از اتحادیه اروپا در ذات خود نشان دهنده ی آنست كه اعتماد مردم نسبت به لیبرال-سرمایه داری در غرب لرزان شده است. مردم در غرب دچار مشكلاتی؛ چون: ناامنی اقتصادی، بی كاری، مشكلات در درامد و عدم مساوات روز افزون اند. گرچه مردم توسط احزاب ملت گرای شان صاحب نظام دیگری به جای سرمایه داری نخواهند شد؛ اما بدون شك روحیه ی رد این نظام شكل گرفته میان مردم بالای سیاست دولت ها و بخصوص بالای سیاست خارجی تاثیرات خود را خواهد داشت.

سوم: مكاتب گوناگون فكری در قبال سیاست های خارجی امریكا و تاثیرات آن ها

در قبال سیاست خارجی، مفكران به اساس باورهای شان به چندین دسته ی خاص تقسیم می شوند. به گونه مثال: یكی از آن گروه نیوكانسروتف ها اند كه با مطالعه ی افكارشان می توان به آن ها لقب نیوكانسروتف های مداخله گر را داد. افكار این گروه به باوری استوار است كه بر وسعت نفوذ امریكا در سراسر دنیا به گونه ی متجاوز تر از قبل همراه و یا بدون نهادها و قوانین بین المللی تاكید دارد.

گروه دیگر "Liberal Internationalists " نام دارد. این گروه كه با مطالعه ی افكارشان به آسانی می توان به آن ها لقب مداخله گران را داد. آن ها بدین باور اند كه دولت های لیبرال می توانند با اهداف لیبرالیزم در دیگر سرزمین ها مداخله كنند كه این مداخله می تواند تحاجم نظامی و یا كمك های بشردوستانه باشد؛ اما خلاف عقاید نیوكانسوتف ها، این گروه خواهان قانونی بودن كارشان از لحاظ قوانین بین المللی هستند.

وقتی این دو گروه در مقابل یك دیگر قرار گیرند، گروه دوم اندكی به قانون نزدیك تر استند؛ به گونه ی مثال: آن ها برای مداخله در كشوری باید موافقت نامه ای از جامعه ملل، تحریمی از "NATO" و یا دعوتی از اتحادیه عرب برای رفتن به جنگ به آن كشورها را دریافت كنند. هردوی این دو نظریه در مخالفت با نظریه سیاست خارجی انزوا، واقعی و غیر مداخله گرا قرار دارند.

نظریه سیاست خارجی عدم مداخله نظریه ی است كه بنابر اساسات آن هیچ كشوری حق مداخله در امور خارجی كشور دیگری را بدون رضایتش ندارد و حتی اگر كشوری اجازه دهد، هیچ كشوری حق مداخله در امور داخلی آن را ندارد. سیاست عدم مداخله كاملاً مجزا از سیاست انزوا است كه گهگاهی با آن مغالطه می شود.

درین اواخر در امریكا نظریه ای در حال تكامل است كه آن را "Alternative right" می نامند که در 2015م، وارد كارزار سیاسی امریكا شد. افرادی كه ازین نظریه پشتیبانی می كنند، كسانی اند كه به حل تهدیدات به تمدن غرب می پردازند، این افراد مهاجرت های بزرگ به امریكا و روابط گوناگون میان مردم امریكا و دیگران را تهدیدی به تمدن غرب می دانند، به افراد وابسته به این نظریه گهگاهی برچسپ ملیت گرا، اسلام ستیز و ضد زن گرا نیز داده شده است. این گروه كسانی اند كه می خواهند جوامع شان توسط خودشان بارور شده، توسط خود شان زیاد شود و توسط ارزش های خودشان در آن حكمروایی صورت گیرد. 

افراد وابسته به این گروه گهگاهی كشتار یهودیان توسط هتلر، یهودیان و درستی سیاست ها را به چالش می كشند. حامیان و متخصصین این حركت بعضی اوقات می گویند كه بسیاری از كسانی كه به حمایت از دونالد ترمپ رأی دادند، پیروان همین نظریه بوده اند.

بحران های سیاسی و اقتصادی امریكا تاثیرات زیادی بالای رأی عام در داخل و خارج امریكا داشت. این بحران با كشته شدن افراد زیادی ارتش امریكا و تعداد خود كشی ها در ارتش بدتر شد که این بحران میان مفكرین در امریكا زیر بحث است. مردم عام در امریكا و تعداد كمی از سیاسیون بعد ازین حالت به تأمل زیاد و زیر پرسش بردن حركت "Interventionist" پرداختند و اكثریت مردم عام درین كشور به حركت "Non-Interventionist" روی آوردند.

در فبروری ۲۰۱۱م، رابرت گیتس وزیر دفاع وقت امریکا در بیانیه اش برای نظامیان "West Point Academy" گفته بود: «امریكا هیچ وقت باید جنگ دیگری را به مثابه جنگ عراق و افغانستان انجام ندهد و هر وزیر دفاع دیگر كه به رئیس جمهور مشوره ی فرستادن قوای زمینی را به قاره آسیا و یا به خاور میانه دهد باید به عقلش شك كرد؛ و یا به الفاظ دیگر او گفت كه مداخله دیگری مثل مداخله در امور عراق و افغانستان دیوانه گی است.»

قرار گزارش تحقیق پیو در سال ۲۰۱۳م، كه تحت نام جای امریكا در ۲۰۱۳، در این کشور برگزار كرده بود، در آن ۵۲ درصد از مردم امریكا به دولت امریكا چنین نظر دادند: «امریكا باید كار به كار خود داشته باشد و دیگر كشورها را بگزارد تا خود به سرنوشت خود حاكم شوند.» این بزرگ ترین آمار از مشتركین از سال ۱۹۶۴م، بدینسو است كه هم چو پیشنهادی به دولت امریكا از طرف مردم امریكا داده می شود؛ درحالی كه یك دهه قبل فقط ۱.۳ درصد ازین رأی دهنده گان به این نظر بودند.

قرار تحقیقی كه در باره ی قوای زمینی امریكا در سال ۲۰۱۴م انجام شد، ۷۷ درصد از اشتراك كننده گان به بیرون شدن قوای زمینی امریكا از افغانستان تا آخر سال ۲۰۱۶م، رأی دادند و تنها نزدیك به ۱۵ الی ۱۷ درصد از رأی دهنده گان  به اشتراك در مسایل اوكراین و سوریه رأی دادند و متباقی ۶۷ درصد دیگری رأی دهنده گان به گزینه ای رأی دادند كه چنین وضاحت داشت: «امریكا باید فقط در خنثی سازی تهدیداتی اشتراك داشته باشد كه تهدید مستقیم به امنیت ملی این كشور است.» در جریان ریاست جمهوری اوباما بعضی از اعضای دولت فدرال امریكا به شمول اوباما و وزیر خارجه این كشور(جان كری) به مداخله نظامی در سوریه رأی دادند.

در احصایه ی گیری سال ۲۰۱۳م در امریكا ۶۲ درصد از مردم امریكا به بیانیه ای رأی دادند كه چنین صراحت داشت: «امریكا هیچ مسئولیتی در قبال جنگ میان حكومت سوریه و گروه های مخالف ندارد؛ در حالی كه تنها ۲۵ درصد از اشتراك كننده گان با این بیانیه موافق نبودند.

ازین واقعیت ها می شود چنین نتیجه گرفت كه نظریه ی بیشتر امریكایی ها به عدم مداخله امریكا در امور دیگر كشورها تمركز دارد، این واقعیت ها بالای سیاست های رئیس جمهور فعلی امریكا تاثیرات خود را خواهد داشت. نفرت به وجود آمده در مقابل استعمار و به خصوص در مقابل امریكا در دنیا، مداخله ی نظامی مثل مداخله در افغانستان و عراق را تا حدی زیادی برای دولت امریكا سخت خواهد ساخت. دخول نیو كانسروتف ها در اداره ترامپ، امریكا را تشویق به مداخله در معركه های چون جنگ سوریه، خواهد كرد و اگر امریكا این حماقت را از خود نشان دهد، این عمل امریكا، این كشور را از امریكایی كه دنیا آن را می شناسد به دور خواهد انداخت.

چهارم: مرگ قانون بین المللی حتمی است

در دو دهه اخیر، جامعه ملل و قوانین بین الملل از هر نگاهی زیر پاشده است. حمله ی عراق كه توسط نیو كانسروتف ها در ۲۰۰۳م صورت گرفت، یكی از نخستین قدم هایی بود كه جهت ساختن تابوت قانون بین الملل گذاشته شد و گام های بعدی ساختن این تابوت توسط مجاهدین و بیداری اسلامی كه در سرزمین های اسلامی پدید آمد، گذاشته شد كه با عزم متین در مقابل حملات امریكا ایستادند.

از یاد نباید برد كه این همه برای دخول سیاست های اسلامی در داخل توده های امت صورت گرفته است. این جنبه ها كار را برای امریكا بخاطر پیاده ساختن سیاست هایش از طریق قوانین بین المللی كه برای خود ساخته بود، دشوار ساخت. اگر مسلمانان عراق در مقابل این حملات وحشیانه ی امریكا از خود ثابت قدمی نشان نمی دادند، نقض این قانون بین المللی از طرف امریكا هیچ گاهی مد نظر گرفته نمی شد؛ اما این کار امریكا برای خودش درد سر ساز شد.

این تحقیر برای امریكا كم نبود كه مسلمانان شجاع سوریه نیز دست به كار شدند و پرده از استعمار و وحشت غرب برداشتند و جامعه ملل را كاملاً عقیم ساختند. جامعه ملل كجاست وقتی امریكا و روسیه دست به دست هم شده و پلان قتل عام مسلمانان را می ریزند؟ جامعه ملل كجاست وقتی روسیه اطفال بی گناه را حتی در روز نمادین، روز كودك به وحشیانه ترین شكل ممكن بمباردمان می كند؟ جامعه ملل كجاست و قتی حزب و ملیشه های حمایت شده از طرف ایران با كسانی می جنگند كه تنها گناه شان تسلیم نشدن به استعمار و زور گویی های امریكا است؟ جامعه ملل و قوانین بین الملل كجاست وقتی كشورهای فرانسه، امریكا، اردن، تركیه، ایران و روسیه دست به دست هم شده و مسلمانان سوریه را بمباردمان كرده و قصداً شفاخانه ها و خبازی ها را هدف قرار می دهند؟ این جامعه ملل كجاست وقتی مسلمانان فلسطین توسط دولت یهود و مسلمانان كشمیر توسط دولت هند قتل عام می شوند؛ درحالی كه قطع نامه های جامعه ملل دهه های قبل تایید و به مرحله اجرا گذاشته شده است؟ چرا این نهاد صرف وقتی خود را نمایان می كند كه هدف مانع شدن حركت ارتش مسلمانان است تا آن ها را عقیم ساخته و متوقف کند؛ در حالی كه امت بالای آن ها صدا می زند كه بیایند و آن ها را از ظلم ظالمین نجات دهند.

رابرت كاگن یكی از مشهورترین نیوكانسروتف ها در كتابش به نام "ابرقدرت ها هیچ گاهی ازین مقام كنار نمی روند، چیزی كه كشور خسته ما از دنیا بدهی دارد" با این الفاظ آغاز می كند: «در نتیجه ی جنگ جهانی دوم پلان نظم نوین جهانی پا به عرصه وجود گذاشت. این نظم چنان نظمی است كه به رهبری واحد همه كشورهای دنیا تحت حکمرانی امریكا باور دارد؛ اما این پروژه درین روزها دچار سراشیب های زیاد و حتی سقوط شده است. حالات جهان رو به تحول است و مسیرهای نو درحال هموار شدن، ما خود شاهد هستیم كه در بسیاری از مسایل سرنوشت ساز، قوانین و نظم بین الملل كه توسط جامعه ملل رهبری می شود مرده است. این وقتش است كه نهاد جدیدی به جای این نهاد بیاید و جهان را از شر این پروژه خبیثانه نجات دهد.»

نتیجه

  1. لیبرالیزم رو به زوال است، نه تنها در امریكا، بل در تمام جهان.
  2. امریكا تقسیم شده است؛ حتی بعد از تعیین رئیس جمهور امریكا، حركت دیگری به وجود آمد كه شعار شان "او رئیس جمهور من نیست" بود. این تفاوت تنها تفاوت میان اشخاص نیست؛ بل نماینده گی از تفاوت های بزرگی بین توده های مردمی می كند.
  3. در سیاست امریكا از طرف نیوكانسروتف های مداخله گر، مداخله های مبنی بر خنثی سازی تهدید بزرگ خلافت اسلامی و قوت گیری چین خواهد شد؛ چون این دو تهدید بیشتر از زمان بوش امكان پذیر است.
  4. در سیاست امریكا ناسیونالیست ها نیز دخیل خواهند شد. این ها كسانی اند كه برای پیروزی دونالد ترامپ پا به صندوق ها رأی گذاشتند و می خواهند امریكا را زیادتر در مسایل داخلی مصروف سازند كه این كارشان تطبیق اجندای نیوكانسروتف های مداخله گر را سخت تر می سازد.
  5. نفرت در مقابل استعمار امریكا، بیداری سیاسی امت اسلامی، انزجار مردم از اداره ترامپ و از شناختی كه در باره اسلام ستیزی این اداره دارند، تطبیق پلان های امریكا را به این كشور سخت خواهد ساخت. عناصر فوق كار را برای مزدوران امریكا كه آنها را تحت نام متحدین محلی پوشش داده، سخت خواهد ساخت.
  6. قسمی كه قبلاً تذكر یافت، نیوكانسروتف ها نهادهای بین المللی را كه حتی در جریان حكومت لیبرال-انترنشنالیست ها را که ضعیف شده اند، دست كم گرفتند.
  7. جامعه ملل و دیگر نهادهای بین المللی كه از جمله وسایل قوانین بین الملل بودند، بعد از ضعیف شدن عمومی امریكا و راه یابی نیوكانسروتف ها در اداره ی امریكا بیشتر از پیش ضعیف خواهد شد.
  8. خیزش ایدیولوژی جدید باعث انهدام ایدیولوژی فعلی است.

برای انهدام هر ایدیولوژی، بودن ایدیولوژی بدیل برای توده های مردمی امر حتمیست؛ گرچه این دلایل همه و همه رجعت به ضعف امریكا دارد؛ درحالی كه امریكا نماد اصلی سرمایه داری است، این عناصر برای زوال این نظام كافی است. این نكات همه و همه بیان گر فرصتی است كه در دست است و آن همانا خیزش ایدیولوژیی است كه توسط دولت مقتدر، خود مردم را از چنگال زهراگین سرمایه داری نجات دهد.

تاریخ گواه این پدیده است، تاسیس خلافت بود كه امپراتوری روم، ابر قدرت آن زمان را به زانو در آورد. این خلافت بود كه رنسانس اروپا را تحت تاثیر خود در آورد و باعث انقلاب ها و ایدیولوژی های جدید شد و اما كشورهای سرمایه داری فرانسه و انگلیس با ایدیولوژی پلیدشان به از بین بردن این دولت مقتدر در آن زمان آستین بر زدند. بعدها اتحاد جماهیر شوروی بود كه با ایدیولوژی كمونیزم، رقیب دولت های سرمایه داری شد و این امریكا بود كه به خاطر جنگ ایدیولوژیك، حتی دست به جنگ سرد زد که بعدها لیبرال-سرمایه داری بدیل كمونیزم شد.

اگر حالا ایدیولوژی دیگری روی كار آمده و قدرت گیرد، می تواند به بسیار آسانی سرمایه داری را به چالش كشانده و راه های جدیدی دیگر پیشنهاد كند و دیوارهای این نظام را كه از قبل لرزان است، بیشتر بلرزاند. این ایدیولوژی باید در جنبه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی راه حل تقدیم کند كه به غیر از اسلام هیچ ایدیولوژی دیگری قادر به این كار نیست.

راه حل های اقتصادی اسلام

اسلام به واحد پول با پشتوانه ی طلا و نقره تاكید دارد. تطبیق این راه حل مانع خوبی سد راه انفلاسیون-انفلاسیون عبارت از افزایش مقدار پول زیادتر از نیاز آن در اقتصاد و یا عبارت از افزایش متداوم قیمت ها و کاهش متداوم ارزش پول است- ناگهانی و ضرورت به سود است. اسلام تقسیم سرمایه را، راه حل اساسی برای حل مشكلات اقتصادی می داند و ضروریات را به اولیه و دومی تقسیم می كند. این راه حل اسلامی به عدم مساوات طبقاتی كه زاده ی نظام سرمایه داری است، نقطه پایان می گذارد.

اسلام از استفاده شدن مردم توسط خودشان جلوگیری می كند. برای این كار اسلام خصوصی سازی منابع طبیعی، به ویژه منابع انرژی را از بین برده است. اسلام نظام مالیه دهی را بیان می دارد كه در آن فقط مردم سرمایه دار و آن هایی را كه قادر به پرداخت مالیه هستند، مالیه می پردازند. اسلام به تمام معنی از سود جلوگیری می كند. نظام خلافت می تواند به ملت های ضعیف از طریق قرض های بدون سود خیلی مفید واقع شده و آن ها را به پا ایستاده كند كه این قانون در نظام سرمایه داری و تحت قوانین بانك های بین المللی "IMF" اصلاً جای ندارد، قرضی كه این بانك ها و این نهاد به ملت های ضعیف از نگاه اقتصادی می پردازند، فقط به خاطر مزدور ساختن آن هاست.

راه حل قانونی اسلام عدالت است. بی عدالتی در نظام سرمایه داری كه زاده ی قانون اصلی این نظام از دموكراسی سرچشمه گرفته است، بودن صلاحیت تقنین در دست طبقه ی نخبه است؛ اما اسلام این بی عدالتی را ریشه كن می سازد. در اسلام صلاحیت تقنین را صرف الله سبحانه وتعالی دارد و اگر مشكلات معاصر پیش آید اسلام از راه اجتهاد به آن پرداخته و مشكل را به بهترین شكل ممكن حل می كند. پروسه ی اجتهاد شامل سه بخش اساسی است: مطالعه ی موضوع معاصر، مطالعه كتاب قرآن و صادر نمودن حكم بالایش با مقایسه به چیزی كه به آن در كتاب قرآن اشاره شده است. این پروسه بدیلی است برای تقنین در سرمایه داری كه استوار بر قوانین سیكولار-دموكراسی بوده و صرفاً استوار بر سازش و منفعت است.

تنها همین نظام است كه می تواند، مرد و زن را به حقوق حقه ی شان رسانده و مردم را بدون تعصبات در قوم، دین، نژاد و رنگ با هم در زنده گی خوب و آرام متحد كند.

راه حل های سیاسی اسلام

 این فقط اسلام است كه سیاست را غمخوار امور مردم تعریف می كند. در نظام اسلام به رهبران بار گرانی سپرده شده كه آن را انتقال دهند، نه مانند نظام های چون دموكراسی كه در آن به قدرت رسیدن را برای خود تحفه ای می دانند. سیاست و قدرت در اسلام یك وجیبه است نه مسلك و تجارت.

غرب حتی درین واپسین روزها كه آن را دوره های بیرون آمدن از دوره های سیاه نامیده است، نتوانسته كه حاكمیت قانون را در سرزمین های شان بیاورد و حتی تا حال رهبران از مصئونیت قانونی بر خوردار هستند. این اسلام است كه حتی رهبران را در مقابل قانون به مثابه ی یك فرد عادی می داند. در قدم دوم، مسئول بودن و مسئول ساختن رهبر در اسلام، یك انتخاب نه، بل یك وجیبه است. این وجیبه استجواب از خلیفه و رهبران دیگر، توسط محكمه ی مظالم كه در آن قاضی مظالم صلاحیت استجواب را دارد، مجلس امت، احزاب سیاسی و در كل امت مسئول امر به معروف و نهی از منكر، دستور از رهبر و خلیفه مسلمانان است.

پاكستان به این مقام مناسب است، دولت این چنینی می تواند از هر كشور قویی در جهان اسلام بروز كند. بیایید این جا پاكستان را منحیث دولت مناسب به این كار به بحث گیریم. پاكستان ششمین كشور دنیا از لحاظ وسعت نفوس با معادن بی شمار و عقیده ی عمیق در اسلام است. این كشور هشتمین ارتش را در دنیا داراست و با داشتن بمب های اتم، قوی ترین ارتش در جهان اسلام محسوب می شود. این كشور سابقه و تجربه ی شكست ابر قدرت ها را دارد؛ مثلی که ابرقدرت زمان؛ یعنی اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در آورد. پاكستان با تكیه بر زراعت منحیث ستون فقرات این كشور توانایی این را دارد كه نقطه عطف تاریخ اسلام شده و برای برپایی خلافت راشده دوباره بر روش نبوت شود كه این خلافت ایدیولوژی اسلام را به جهانیان خواهد رساند. دشمن این را خیلی خوب می داند و در چندین بیانیه در سال های اخیر به این مطلب اشاره كرده است.

در ذیل به بیانیه هایی می پردازیم كه در صورت آمدن دوباره خلافت بر روش نبوت، پاكستان را منحیث تهدید بزرگ مطرح می كنند. در یك مصاحبه در مارچ ۲۰۰۹م، مشاور قوماندانی مركزی امریكا چنین گفت: «پاكستان با داشتن ۱۷۳ میلیون نفوس، ۱۰۰ بمب اتمی و ارتش بزرگ تر از ارتش ایالات متحده کار را به جایی کشیده كه انقلاب بزرگی در راه است و با آمدن این حالت، همه چیزی را كه ما در تاریخ جنگ با تروریزم دیده ایم تغییر خواهد داد.»

هم چنان گزارشی در ۱۶ نومبر ۲۰۰۹م كه در نیویارك تایمز چاپ شد چنین صراحت داشت: «ترس اولیه ی ما از انقلاب افراطی ها که در پاكستان انجام می دهند، می باشد.» بعداً یكی از فرستاده گان ارشد اداره اوباما برای افغانستان و پاكستان اسم حزب التحریر را گرفت كه هدفش اعاده خلافت بر منهج نبوت است.

دولت هند نیز درین باره بی تفاوت ننشسته است، یكی از مقامات بلند پایه امنیت ملی هند در بیانیه اش گفت: «ترس ما از بمب های اتمی پاكستان است. هم چنان، ترس ما ازین نیست كه ملاها در پاكستان قدرت را در دست گیرند؛ بلکه ترس ما از كارمندانی در دولت پاكستان است كه خلافت خواه هستند كه بعضی ازین ها آروزی داشتن و رهبری ارتش دولت واقعی اسلامی را دارند.»

در یكی از بیانیه های ۵۰ دقیقه ای صوتی هیلاری رودهام كلینتون در مراسم اشتراك پولی كه در فبروری ۲۰۱۶م، شروع و تا سپتمبر ۲۰۱۶م، ادامه داشت چنین گفت: «پاكستان تا آخرین حد توان برای توسعه ی بمب های اتمی خود می كوشد و این كشور با دشمنی عمیقی كه با هندوستان دارد تا آخرین امكانات دست داشته اش به این مسیر روان است.» او هم چنان اضافه كرد: «اما ما ازین هراس داریم كه جهادی ها درین سرزمین قدرت را در دست گیرند و آن وقت درین كشور حتی حملات انتحاری با بمب های اتم را شاهد خواهیم بود؛ بناً حالت ازین بدتر امكان نخواهد داشت.»

تنها این بیانات چشم گیر نیستند كه به قدرت پاكستان در اعاده خلافت تمركز دارند؛ بل عكس العمل ها در داخل پاكستان از طرف مردمی كه حاضر به آوردن خلافت در سرزمین شان هستند، دیگران را به لرزه در آورده است. گرایش افكار عامه در پاكستان تا حدی است كه لیبرال ها درین كشور از تطبیق پلان های شان ناامید شده اند و حتی این ناامیدی را رسانه ای كرده اند. آخرین كار برای این تغییر عالی در پاكستان فراهم آوری قناعت كسانی است كه در قدرت هستند كه بعد ازین مرحله به مرحله شگوفایی امت شروع خواهد شد.

اناتول لیوین در كتابش به نام "پاكستان: یك كشور با استقامت"‌ در باره ی انقلاب درین كشور چنین می نگارد: «در پاكستان همیشه كودتاها به طورعموم توسط دولت و فرماندهان درون نظام صورت گرفته است، نه توسط اشخاص پایین رتبه كه این امر این كشور را از كشورهای افریقایی و دیگر كشورها متمایز می سازد. تنها چیزی كه برای پاكستانی ها ضرور است این است كه تعداد كافی از سربازان پاكستان با فشار اخلاقی و احساسی روبرو شوند و این به اندازه زاینده ی قدرت درین كشور است كه بهای خیلی سختی برای دشمنان شان خواهد داشت. كافیست وظیفه ی شان كه دفاع از پاكستان است و عزت شان كه به دفاع آن از همه چیز گذشته می توانند، توسط فرماندهان شان زیرپا شود تا کودتای دیگری از طرف نیروهای مسلح این كشور به دشمنان نشان داده شود. تا جایی كه من می دانم كافیست كه امریکا یكی از بخش های پاكستان را تحت حمله ی نظامی قرار دهد و فرماندهی پاكستان در امر فرماندهی به نیروهای مسلح این كشور ناكام بماند كه به شكل عموم همه ارتش پاكستان به این انقلاب دست بزنند.»

مطلب فوق الذكر اهمیت كار بالای كسانی را كه مهم اند بیان می دارد، این همان است كه در قضیه قتل اسامه بن لادن رخ داد. ما همه می دانیم كه حالت آن وقت از چه قرار بود، این جا نیز سناریوی همان قضیه تكرار می شود. در خط كنترول همان قضیه رو به تكرار است؛ درحالی كه دولت هند اوضاع را روز به روز خراب تر می كند، پاسخ فرماندهان پاكستان به عساكر محترم و مخلص این كشور اصلاً قناعت بخش نیست.

آن امریكا بود، این هند است و تسلیمی در مقابل دولت هند و امریکا به هیچ وجه با گفتن این كه ما نمی توانیم با یك ابر قدرت بجنگیم توجیه شود. مسئولیت عساكر مخلص در ارتش پاكستان در قبال امت، این مولفه را واضح می سازد كه عساكر در ارتش پاكستان از احساسات كار نگرفته و عاقلانه بسنجند و دست به كارهای نمادین نزنند، قبل ازین كار به صدای دولت خلافت منحیث دولت ایدیولوژیك لبیك گویند و از توان و قدرت كسانی كه این ندا را به آن ها كرده اند، با خبر باشند.

در مرجله ی دوم، دور نمایی كه به آن ها پیشنهاد می شود، باید وضاحت صد درصدی داشته باشد. این مسئولیت دعوتگران است كه كتله ی خود را به  بهترین سطح رهبری رسانده و این دعوت را با وضاحت و قوت تمام به مردم و دولت پاكستان که از نخبه ترین و متنفذترین مردم در میان امت هستند، برسانند.

الله سبحانه وتعالی می فرماید:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لاَ یشْرِكُونَ بِی شَیئًا

[نور: ۵۵]

الله سبحانه وتعالی به كسانی از شما كه ایمان آورده اند و كارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد كه آنان را قطعاً جایگزین  پیشینیان و وارث فرماندهی و حكومت خویش در زمین خواهد كرد(تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پیشینیان(دادگر و مؤمن امت های گذشته) را جایگزین(طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود(در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) كرده است(و حكومت و قدرت را بدانان بخشیده است). هم چنین آئین(اسلام نام) ایشان را كه برای آنان می پسندد، حتماً(در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدّل می سازد(آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از دیگران تنها) مرا می پرستند و چیزی را انبازم نمی گردانند. بعد از این(وعده راستین) كسانی كه كافر شوند، آنان كاملاً بیرون شونده گان(از دایره ی ایمان و اسلام) بشمارند(و متمرّدان و مرتدّان حقیقی می باشند).

عبدالمجید باتی

عضو دفتر مطبوعات مرکزی حزب التحریر

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه