- مطابق
کشمکش های اروپا وامریکا در شمال افریقا
(ترجمه)
پرسش:
مسائل مربوط به موضوع شمال افریقا، به ویژه لیبیا من را سردرگم نموده است. چنانکه «برناردینولئون» نماینده خاص سازمان ملل در امور لیبیا تاریخ 20.09.2015م، را آخرین موعد حل وفصل میان طرف های مذاکره کننده در شهر صخیرات مراکش تعیین نموده بود، اما اندکی پیش از آن به تاریخ 19.09.2015م، بلقاسم حفتر-یکی از فرماندهان نظامی لیبیا- در بنغازی دست به عملیات نظامی زد واین باعث شد تا «برناردینولئون» از این عملیات انتقاد کند، گویا این اقدامات همه برنامه ریزی شده بوده ودر جهت مختل نمودن روند دستیابی به راه حل صورت گرفته، البته چنین هم شد وتاریخ 20.10.2015م به عنوان آخرین موعد حل وفصل تعیین گردید. روشن است که حفتر توسط امریکا پشتیبانی می گردد، وپشتیبان حکومت طبرق –شهر ساحلی لیبیا نزدیک مرز با مصر- نیز امریکاست. حکومت آماده مذاکره است، اما حفتر مذاکرات را مختل می کند. پس این تضاد را چگونه تفسیر می کنید؟
مجلس سنای اسپانیا در 2015.09.07م، رسماً در خصوص برپائی پایگاه نظامی امریکا در جنوب لیبیا(افریکوم) چراغ سبز نشان داد، این در حالی است که امریکا مدت ها است تلاش دارد این پایگاه را در شمال افریقا برپا کند، اما تا کنون پذیرفته نه شد. گفته شد که مسئولیت اساسی این نیروهای جدید بر اساس تعدیل جدیدی که در مجلس سنا صورت گرفته «دخالت بحری، زمینی وهوائی در تمام کشمکش های قاره افریقا» می باشد. آیا این به آن معناست که امریکا تصمیم گرفته با اروپا، مخصوصاً انگلیس وفرانسه که استعمار آنها در شمال افریقا ریشه دارد، وارد کشمکش شود؟ پس اگر چنین است تا چه حدی ممکن است در این کشمکش پیروز گردد؟
پیش از این تحولات وهمزمان با آن، امریکائی ها سفرهای زیادی را به شمال افریقا، به خصوص تونس انجام دادند. آیا این سفرها به شمال افریقا بیانگر کشمکش هائی نمی باشد که در شماره دوم پرسش به آن اشاره شد؟ ممکن است این کشمکش در شمال افریقا(مراکش، الجزائر، تونس ولیبیا) را با ذکر نقاط اساسی آن، شرح دهید؟ زیرا در این مورد وبه خصوص در شرائط فعلی چنین پرسش هائی مطرح می گردد. از به درازا کشیدن پرسش معذرت می خواهم.
پاسخ:
با در نظر داشت تسلسلی که در این تحولات وجود دارد پرسش تان را پاسخ خواهیم داد. ابتدا در مورد توجه امریکا به شمال افریقا وساختن پایگاه افریکوم چنین باید گفت: امریکا از دهه پنجاه به این سو علاقمند شمال افریقا است ونه از امروز؛ چنانچه در نوامبر 1950م سفرای امریکا در استانبول گردهم جمع شده ونخستین کنفرانس خویش را به ریاست جورج ماگی که به صفت مسئول امور شرق میانه وافریقای شمالی در وزارت خارجه امریکا کار می نمود برگزار کردند. از آن تاریخ به بعد امریکا با اروپا در کشمکش شده وتلاش دارد آن را از مناطق تحت استعمار اش بیرون رانده وخود جای آن را بگیرد. البته این کشمکش با توجه به شرائط بین المللی ومحلی گاهی شدت گرفته وگاهی فروکش می کند. کنفرانس یاد شده پنج روز ادامه پیدا نمود وشرکت کننده گان برجسته ترین اوضاع سیاسی، ستراتیژی واقتصادی این منطقه را به بحث گرفتند، وپس از آن کنفرانس بود که کشمکش استعمار جدید امریکا با استعمار کهنه اروپا آغاز گردید. امریکا مؤفق شد تا نفوذ خود را در بسیاری از مناطق شرق میانه وحوزه رود نیل جاگزین نفوذ اروپا(انگلیس وفرانسه) کند، اما نفوذ آن در شمال افریقا پایدار نه ماند، زیرا برای امریکا شرق میانه با حوزه رود نیل واقع در مصر اولویت بیشتری داشت.
امریکا می داند که جریان های سیاسی در شمال افریقا طرفدار اروپا می باشد، وبه همین دلیل برای نفوذ به این منطقه از وسائل دیگری غیر از فعالیت های سیاسی معمول با جریان های سیاسی کار گرفت. مهمترین این وسائل دو مورد است:
اول، موضوع تروریزم، استفاده از توافقنامه های نظامی، نفوذ از طریق تمرینات نظامی برای اردو وکمک های نظامی وسرانجام تأسیس پایگاه نظامی.
دوم: کمک های اقتصادی وارسال مؤسسه های بین المللی وابسته به خود امریکا پیوسته از این دو وسیله استفاده می نمود. به جزء مواردی که نیاز به نفس تازه وآماده گی داشت.
یکی از تلاش های که جهت تأسیس پایگاه نظامی صورت گرفت تصمیم جورج بوش پسر بود که بر اساس آن ساخت پایگاه نظامی امریکا «افریکوم» در افریقا راه اندازی گردید. صفحه فیسبوک افریکوم: "بوش و وزیر دفاع حکومتش رابرد گیتس، به تاریخ 2007.2.6م از تأسیس مرکز فرماندهی ایالات متحده برای امریکا خبر دادند." هرچند این مرکز فرماندهی در اصل به منظور سیطره بالای افریقا وبه غارت بردن سرمایه ها واستعمار مردم آن تأسیس گردید، اما چنانکه عادت استعمارگران است، امریکا سعی کرد طوری وانمود کند که گویا این پایگاه برای حمایت از افریقا تأسیس گردیده، بنابر این تعدادی از سران کشورهای افریقا را دعوت نمود تا در جشن تأسیس این پایگاه شرکت نمایند -رهبری افریقا فعالیت های رسمی خود را با گردهمائی در وزارت دفاع از 1 اکتوبر 2008م، رسماً آغاز نمود، البته به این اعتبار که رهبری نظامی امریکا در افریقا «Usafricom» واحدی متشکل از نیروهای جنگی می باشد که توسط وزارت دفاع امریکا رهبری می گردد- نماینده گانی از دولت های افریقا برای حضور در این گردهمائی به واشنگتن دی سی سفر نمودند. (منبع: ویکپیدیا)
امریکا بسیار تلاش نمود تا با تأسیس این پایگاه در شمال افریقا، نفوذ خود را جایگزین نفوذ اروپا کند، اما موفق نشد، زیرا دست نشاندگان اروپا به دلیل اخلاصی که به نفوذ اروپا داشتند در کمین این اهداف امریکا نشسته واز آن ممانعت کردند وبه این ترتیب این پروژه امریکا سرگردان دنبال مکان مناسبی می گشت، زمانی که امریکا از پیاده نمودن نقشه های خویش در شمال افریقا نا امید شد به جانب شمال افریقا روی آورد تا این که سرانجام به تاریخ 2015.09.07م، در اسپانیا لنگر انداخت. از همین خاطر سنای اسپانیا رسماً به تأسیس پایگاه نظامی امریکا برای نیروهای مارینز در جنوب این کشور وبر اساس آنچه که رهبری افریکوم نامیده می شود چراغ سبز نشان داد. به تاریخ 2015.09.07م به نقل از بوابة الشروق: "این پایگاه در مرز اسپانیا با شمال افریقا تأسیس گردیده وبه این ترتیب چندان فاصله ای از آن نداشته وبه امریکا فرصت می دهد تا اهداف پلید اش را در منطقه پیاده نماید. پروژه «افریکوم» به بهانه جنگ جهانی علیه «تروریزم» ترویج داده شده وراه اندازی گردید، اما واقعیت این است که این پروژه در لابلای خود اهداف فراوانی را جهت تحکیم سیطره امریکا بر جهان جای داده است.
بناً این پایگاه برای حمایت افریقا از تروریزم نه، بلکه بر اساس ستراتیژی جهانی امریکا به منظور سیطره بالای منابع پطرول، سرمایه ها وکنترول تمام گذرگاه های بحری جهان از یک طرف واز طرف دیگر به منظور بیرون راندن نفوذ استعماری قدیم وجایگزین کردن استعمار جدید -مکیدن خون وبه غارت بردن سرمایه ها- تأسیس وراه اندازی گردیده؛ اما با وجود همه، همین که امریکا مؤفق نشد پایگاه «افریکوم» را در جائی از شمال افریقا تأسیس کند. به این معناست که نه توانسته جای پای ثابتی در این منطقه پیدا کند، چنانچه تلاش کرد این پایگاه را در الجزائر تأسیس نماید، ولی با مخالفت بزرگی مواجه گردید. هم چنین در مراکش، لیبیا وتونس نیز ناکام ماند. در حال حاضر برای استفاده از ناآرامی های موجود در لیبیا روی این منطقه تمرکز نموده، برعلاوه روی تونس به این دلیل تمرکز دارد که حاکمیت این سرزمین به سبب برگشتن طبقه سیاسی سابق به حکومت بسیار شکننده شده؛ طبقه ای که مردم در اصل علیه آنان قیام نموده واز آنان متنفر می باشند. باوجود آنهم انتقال دادن پایگاه «افریکوم» به شمال افریقا کار آسانی نیست، زیرا پرده ترس مردم از هم دریده وبعید به نظر می رسد که در برابر ساخت پایگاه های شرارت آمیز در سرزمین های خویش سکوت اختیار کنند. پس این بدان معنی نیست که کارائی پایگاه «افریکوم» در اسپانیا هیچ تأثیری روی اوضاع سیاسی شمال افریقا نخواهد داشت، بلکه اثرگذاری آن به پائین ترین حد ممکن خواهد بود(امریکا تلاش های خویش را یکی پس از دیگری هم چنان ادامه خواهد داد تا اینکه درزی پیدا نموده واز آن وارد گردد، به خصوص در تونس ولیبیا).
دوم: در مورد افزایش سفرها وکشمکش اروپا وامریکا در مراکش، الجزائر، تونس ولیبیا:
افزایش سفرها تنها به معنی ادامه نقشه های امریکا واروپا در رقابت بالای سرمایه های منطقه وموقعیت ستراتیژیک آن می باشد، زیرا چنان که قبلاً اشاره کردیم جاه طلبی امریکا واروپا در شمال افریقا از امروز نیست، بلکه پیش از مسئله پایگاه «افریکوم» در جریان آن وبعد از آن هم چنان جریان داشت. اینک بخشی از فعالیت ها ونقشه های را که امریکا واروپا در این بخش از سرزمین های اسلامی(مراکش، الجزائر، تونس ولیبیا) بالای آن با یکدگر رقابت می کنند به بحث می گیریم:
مراکش:
امریکا جریان های آزادی خواه طرفدار فرانسه را در مراکش پشتیبانی نمود تا به این ترتیب جای فرانسه را در این سرزمین بگیرد وبه این ترتیب مؤفق شد نفوذ خود را در زمان استقلال ودر عهد محمد پنجم وارد مراکش کند، اما این نفوذ زیاد طول نکشید وبا مرگ محمد پنجم وبه قدرت رسیدن حسن دوم در سال1961م، انگلیس در آنجا نفوذ پیدا کرده وقوت گرفت. به این ترتیب راه نفوذ امریکا به مراکش مسدود گردید، تا آنکه اسپانیا به تاریخ 1976.02.27م، از منطقه «صحراء» بیرون رفت وامریکا با استفاده از گروه پولیس اریو که پس از«91» سال استقلال این منطقه را از اسپانیا گرفته بود، مجدداً در این منطقه نفوذ پیدا کرد. سازمان ملل پیش از آن وبا اصرار امریکا، گروه حقیقت یابی را تشکیل داده وبه صحرای غربی فرستاد. گروه یاد شده گزارش خود را به تاریخ 1979.06.09م، به مجمع عمومی سازمان ملل سپرد. در این گزارش توصیه شده بود که استقلال «صحراء» باید از اسپانیا گرفته شود و این که سازمان پولیساریو یگانه جریان حاکم در این منطقه بوده واز تأثیر بالائی برخوردار می باشد. به این ترتیب امریکا گروه پولیس اریو را پشتیبانی نموده وآن را به صفت نماینده مردم «صحراء» برجسته نمود وهدف این بود که این منطقه پس از خروج اسپانیا مجدداً به مراکش ملحق نه گردد ومرکز آشوب وآزادی خواه باقی بماند تا امریکا از این اوضاع به نفع خود در شمال افریقا بهره برداری کند.
اما حسن دوم در جریان حکومت اش از1961 تا 1999م، به کمک انگلیس در برابر نقشه های امریکا قرار گرفته وآن را خنثی نمود. او که از آوان جوانی اش به درایت وحیله گری سیاسی شهرت یافته بود، توانست مراکش را نیرومندانه رهبری نموده، استقرار وثبات را به آن برگرداند. آنچه که دولت های همجوار تا هنوز از دستیابی به آن عاجز مانده اند. حسن دوم پس از تظاهرات سبز، که در سال 1975م، برای آزادی «صحراء» از استعمار اسپانیا به راه انداخته شد تا حدودی چهره مردمی پیدا نمود. (منبع: 1975م ویکیپدیا)
اسپانیا به تاریخ 1976.02.27م، از منطقه «صحراء» بیرون رفت وشورای ملی این منطقه، یک روز پس از خروج اسپانیا بود که تشکیل جمهوری عربی «صحراء» را اعلان نمود. سپس امریکا با استفاده از نفوذی که در سازمان ملل داشت، کوشش نمود روی فیصله های این سازمان در خصوص منطقه «صحراء» تأثیر خود را بگذارد، اما حسن با ذکاوتی که داشت وبه پشتیبانی انگلیس تلاش های امریکا را برای تحریک وفریب خود یکی پس از دیگری خنثی می نمود. به این ترتیب حسن توانست فشارهای امریکا را تحمل کند، بدون اینکه در واقعیت منطقه صحراء تغییری رونما گردد. زمانی که حسن دوم درگذشت، پسرش محمد ششم به تاریخ 1999.07.23م، قدرت را در دست گرفت. او نیز مانند پدرش طرفدار انگلیس بود، اما هم چون پدر خویش، مرد سیاست ودرایت نبود واین باعث شد امریکا تلاش هایش را برای تصاحب او از سر گیرد وانگلیس از این ترس داشت که مبادا فریب نقشه های امریکا را بخورد.
انگلیس می ترسید که محمد ششم در برابر فشارها ونقشه های امریکا تسلیم شود، زیرا پادشاه جدید نسبت به پدرش از ذکاوت وتجربه کافی برای ورود به زندگی سیاسی برخوردار نبود. بناً انگلیس طبق معمول برای نگهبانی از مزدوران کوچک خویش، او را نصیحت نمود(یا بهتر است بگوئیم به او دستور داد) تا کوشش نکند مانند پدر خویش در برابر امریکا موقف تند وتیز اتخاذ کند. به این ترتیب او در برابر ادعاهای امریکا در خصوص آزادی، دموکراسی وحقوق بشر از خود درک ودانائی نشان داده وبسیار به نرمی با امریکا برخورد نمود. در نتیجه امریکا چهارمین شریک تجارتی مراکش گردیده وبا 1.5 بلیون دالر، حجم تبادلات تجارتی که با این آن داشت، پس از اروپا نخستین همکار مراکش قرار گرفت.
امریکا در جریان برگزاری نشست پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) که در سال 2004م، در استانبول برگزار گردید، پیشنهاد ورود مراکش را به این پیمان مطرح نمود تا به این ترتیب مراکش نخستین دولت عربی باشد که از شمال افریقا وارد این پیمان می گردد. وقتی امریکا این پیشنهاد را مطرح نمود، انگلیس مشوره قبول این پیشنهاد را برای مراکش داد، اما در عین حال تأکید کرد که باید بسیار با احتیاط عمل کند، زیرا انگلیس می دانست که امریکا این پیشنهاد را به دلیل تأثیر گذاشتن روی اوضاع سیاسی مراکش مطرح نموده است. به این ترتیب موقف وی در برابر تصمیم های امریکا مانند پدرش سختگیرانه نبود، بلکه موافقت می نمود ودر عین حال عملی شدن آن پیشنهادها را به تعویق می انداخت. چنانچه بر اساس همین سیاست بود که مراکش پیشنهاد بیکر در خصوص سازشی موسوم به راه «حل سوم» را پذیرفت. بر اساس این پیشنهاد باید چند مرحله را پشت سرگذراند که با حاکمیت مستقل منطقه «صحراء» شروع شده وپس از پنج سال، طی یک همه پرسی مسیر آن مشخص گردد. این همان پیشنهادی است که شورای امنیت سازمان ملل نیز به تاریخ 2001.06.29م، در فیصله شماره «1359» خود آن را تأیید نمود. البته به طریقه انگلیس(پس از بحث وگفتگوی که هفت سال را در بر گرفت سرانجام در2007م، عملی گردید). هم چنین به این شرط که این پیشنهاد ابتکار خود مراکش اعلان شود.
نقشه های امریکا برای مراکش چند سال به این دلیل متوقف گردید که امریکا مشغول اموری مهمتر از آن شد، مانند بحران اقتصادی که در سال 2008م، اوج گرفت و پیامدهای آن هم چنین ادامه داد. علاوه براین، بحران های سیاسی ونظامی خارجی سپس در بهار سال 2013م مسئله مراکش را مجدداً وبا نیروی تمام بر سر زبان ها انداخت تا بحران منطقه «صحراء» را بهانه کرده وبه امور شمال افریقا وسائر دولت های متصل به آن مداخله نماید. بنابر این، پیش نویس گسترش مأموریت «مینورسو» هیأت سازمان ملل در منطقه «صحراء» مراکش را آماده نموده وخواستار این شد که مأموریت یادشده باید شامل مسئله حقوق بشر این منطقه نیز باشد، تا با استفاده از این بهانه تمام مسائل ریز ودرشت «صحراء» را زیر نظر بگیرد. هرچند این پروژه بر اساس فیصله شماره «2099» شورای امنیت که به تاریخ 2013.04.25م، صادر گردید تا یک سال به تعویق افتاد، اما امریکا وسرمنشی سازمان ملل ونیز «کریستوفر روس» نماینده ویژه این سازمان در جریان این سال فعالیت های شان را جهت زمینه سازی برای مسئله همه پرسی وحقوق بشر به شدت ادامه دادند. چنانچه کریستوفر روس، که یک دیپلومات امریکائی است به صفت نماینده ویژه سرمنشی عمومی سازمان ملل به منطقه «صحراء» مراکش به تاریخ اول اکتوبر 2013م، وسپس به تاریخ 2014.01.28م، به این منطقه سفر نمود. توجه واهتمام کریستوفر روس در این سفرها به مسئله همه پرسی وموضوع حقوق بشر معطوف بود.
با وجود این همه، باز هم مراکش مانند اردن به صراحت موقف گیری نمی کرد، وبا استفاده از آنچه که «گفتمان معتدل دینی» نامیده می شود با تروریزم به مبارزه پرداخت، زیرا مراکش یکی از مراجع دینی اسلام وبه خصوص در مذهب مالکی وتیجانی به شمار می رود که در ساحل، صحراء، مالی، سنگال ونیجریه زیاد اند. چنانچه ده ها مبلِغ، خطیب وروحانی عملاً در سنگال، ساحل عاج، مالی وبنین جهت وعظ وتبلیغ فرستاده شدند. به علاوه آن، 500 شاگرد جدید در مؤسسه ها ودانشگاه های مراکش جهت فراگیری علوم دینی پذیرفته شدند. امریکا وادار شد نقش مراکش را در این خصوص تحسین کند، چنانچه معاون وزیر امور خارجه امریکا که در بخش امور مربوط به افریقا مکلف است. پیسا ولیامس داس در حاشیه گردهمائی بین المللی که به روزهای 19 و 20 ماه جاری سپتمبر 2015م، برگزار گردید در اظهاراتی به آژانس خبری مراکش چنین گفت: "ما تجربه مراکش را در سراسر افریقا وبه خصوص در منطقه ساحل بسیار تقدیر وتحسین می کنیم، زیرا مراکش از تجربه خود در مبارزه با بنیادگرائی خشن از هیچ گونه تلاشی برای کمک به سائر کشورها دریغ نکرده است."
به این ترتیب دیده می شود که امریکا نه در سوء استفاده از قضیه «صحراء» مؤفق شد ونه در موضوع همه پرسی وحقوق بشر ودر هیچ یکی از این امور تا هنوز نه توانسته نفوذ انگلیس را از مراکش بیرون کند. به این دلیل می گوئیم تاهنوز که کشمکش امریکا واروپا در افریقا هم چنان ادامه دارد.
الجزائر:
الجزائر دولت مقتدری است ودر مقایسه با همسایه اش با توان بیشتر در برابر نقشه های امریکا ایستادگی نمود. نفوذ انگلیس از زمان انقلاب بومدین علیه بن بیلا، که همگام با جمال عبدالناصر در خط مشی امریکا روان بود در الجزائر مستحکم گردیده، البته گاه گاهی با مداخله های فرانسه همراه بود که بعضاً شدت نیز می گرفت، به خصوص در زمان حکومت برخی از سران ضعیف. حکومت بومدین از1965.06.19م، تا زمان وفات اش در 1978.12.28م، ادامه داشت. پس از بومدین افراد ضعیفی در الجزائر به قدرت رسیدند واین باعث شد که قدرت به دست اردو بی افتد وکسانی در اردو بودند که به فرهنگ وتمرینات فرانسه تمایل داشتند. آنان در سال 1992م، فعالیت های انقلابی شان را آغاز نمودند وهدف شان این بود که از به قدرت رسیدن جبهه اسلامی نجات، که در انتخابات پیروز گردیده بود، جلوگیری کنند. آنان در آن هنگام مرتکب کشتار دسته جمعی بسیاری از مسلمانان به ویژه اعضای جبهه نجات شدند، اما مؤفق نه شدند این سرزمین را اداره نمایند، وسرانجام مورد قهر وغضب مردم قرار گرفتند.
در جریان نفوذ آنان از سال 1992 تا 1999م، چهار رئیس جمهور رد و بدل گردید، بدون اینکه هیچ گونه نقش مؤثری داشته باشند، بلکه این اردو بود که قدرت را در اختیار داشت؛ اما سران اردو که وابسته به فرانسه بودند هرگز مؤفق نه شدند، پس از آن همه کشتار وحشتناکی که در حق مردم مسلمان الجزائر مرتکب شدند اوضاع را آرام نموده وپیامدهای انقلاب شان را درمان کنند.
در این حال انگلیس، عبدالعزیز بوتفلیقه، را از سوئس به الجزائر برگرداند وبا استفاده از ناکامی اردو در اداره حکومت، فضاء سیاسی را به نفع او فراهم نموده و وی را به صفت منجی مطرح نمود. سران اردو به دلیل تنفری که مردم به خاطر کشتارهای شان از آنان پیداکرده بودند، در سال 1999م، با عبدالعزیز بوتفلیقه به صفت رئیس جمهور موافقت کردند، به شرط اینکه در برابر کشتارها و ویرانگری های شان محاکمه نه شوند، وبوتفلیقه تلاش کند زخم های گذشته را مرهم گذاشته ودر راستای تحکیم صلح ومصالحه کار کند(برای نجات خود به او پناه بردند). بوتفلیقه از سال 1999م، تا امروز ریاست را در اختیار دارد وهنوز با انگلیس روابط مستحکم دارد، چنانچه نشانه اوج روابط گرم او با انگلیس این بود که در سال 2006م، به انگلیس سفر نمود واین نخستین سفر یک رئیس جمهور الجزائر به این کشور بود.
هرچند طرفداران فرانسه در اردوی الجزائر که تا حدودی مؤثر نیز هستند، از روابط بوتفلیقه با انگلیس به خوبی آگاه اند واین را نیز می دانند که بوتفلیقه با سیاست های فرانسه تفاهم چندانی ندارد. چنانچه پروژه اتحاد مدیترانه ای را که فرانسه در زمان حکومت نیکولا سرکوزی رئیس جمهور فرانسه مطرح نموده بود نه پذیرفت، اما با وجود آن هم تا اکنون مؤفق نه شده اند وی را از ریاست برکنار کنند. هرچند ترس انگلیس از نفوذ فرانسه در الجزائر به میزان ترس اش از امریکا در این سرزمین نیست، اما با آنهم به این باور رسید که بهتر است از دست اندازی های فرانسه جلوگیری کند، زیرا این کار باعث می شود نفوذ اش در آنجا مستحکم تر گردد. بناً برای تحقق این هدف به تدریج عمل نمود، زیرا انگلیس در این الجزایر با فرانسه رقیب نیست، بلکه رقیب اش امریکا است.
از همین رو، جا بجائی افسران طرفدار فرانسه بدون فضاء سازی و وانمود کردن هیچ نوع تضادی صورت گرفت. به گونه مثال: عماری که رئیس ارکان بود به تاریخ 2004.08.03م، به دلیل بیماری استعفاء نمود ویا هم برکنار شد. 48 ساعت پس از استعفای او به تاریخ 2004.08.05م بوتفلیقه جنرال ابراهیم شریف را که فرمانده ناحیه اول نظامی بود برکنار کرد. در اوائل سال 2014م جنرال حسان که فرمانده استخباراتی مبارزه با تروریزم بود برکنار شد. سپس بوتفلیقه کسانی دیگری را نیز یکی پس از دیگری از وظائف شان برکنار نمود، اما این برکناری ها بدون کدام برخورد تندی که بنای نظام را متأثر کند صورت می گرفت. مثلاً وقتی که جنرال حسان به تاریخ 2015.08.27م، باز داشت شده وبرای محاکمه به محکمه تسلیم داده می شد، از احمد که مدیر دفتر ریاست جمهوری بود پرسیده شد که آیا این محاکمه به معنی کشمکشی نیست که در ساختار قدرت در الجزائر وجود دارد؟ او در پاسخ این ادعا را رد نموده وآن را حرف وحدیث های بی اساس خواند. (منبع: الجزیره 2015.9.12م)
حتی زمانی که بوتفلیقه می خواست محمد لمین مدین معروف به جنرال توفیق را که یکی از افسران بلند رتبه طرفدار فرانسه بود به تاریخ 2015.09.13م، از وظیفه اش برکنار کند، این کار را بدون هیچ گونه فضاء سازی وسر وصدائی که زیربنای نظام را متأثر کند انجام داد. اگرچه هنوز فرانسه در میان اردو نفوذ دارد، چنانچه آموزش وتمرینات اردو اکثراً توسط فرانسه صورت می گیرد، اما با آنهم می توان ادعا نمود که بوتفلیقه به کمک انگلیس توانست این برکناری ها را مؤفقانه انجام دهد. چنانکه گفتیم برخورد بوتفلیقه با اردو بسیار به آرامش صورت می گرفت وبیشتر به رقابت های ورزشی شباهت داشت وهیچ تأثیری روی قضایای اساسی نظام نه گذاشته است.
اما برخورد امریکا ونقشه هائی را که برای الجزائر طراحی نمود تا سرانجام جای انگلیس را گرفته واین سرزمین را برده سیاسی خود گرداند، کاملاً متفاوت بوده ویک کشمکش واقعی می باشد. به گونه مثال: زمانی که اسپانیا بعد از 91 سال استعمار منطقه «صحراء» به تاریخ 1976م، از آن بیرون رفت، امریکا فرصت یافت با استفاده از جنبش پولیساریو که خواستار استقلال «صحراء» بودند به شمال افریقا، مخصوصاً الجزائر نفوذ کند، اما دستگاه حاکم الجزائر(انگلیس) متوجه این هدف بوده وآن را دنبال می نمود تا اینکه جلو جنبش پولیساریو را در مرزها گرفته وبا دقت آنان را تحت نظارت گرفت، زیرا می دانست که امریکا در میان این جنبش نفوذ دارد. باوجود اینکه امریکا بالای هیأت های سازمان ملل ونماینده گان آن تسلط کامل داشت باز هم تا امروز مؤفق نه شده از طریق جنبش یاد شده در الجزائر نفوذ پیداکند. پس امریکا تلاش نمود برای نیروهائی که به بهانه مبارزه با ترورزم زیر نام «افریکوم» آماده نموده بود در الجزائر پایگاهی ایجاد کند، اما الجزائر وپشت پرده انگلیس آن را رد نمود، زیرا می دانست هدف از این نیروهای امریکائی، مداخله به امور این الجزائر است وبه همین دلیل وزارت خارجه الجزائر به تاریخ 2007.03.03م، در بیانیه ای چنین گفت: "الجزائر هیچ علاقه ای به استقبال از نیروهای ویژه امریکا برای افریقا «افریکوم» ندارد."
امریکا با استفاده از حوادثی که به تاریخ 2012.03.22م، در مالی اتفاق افتاد کوشش کرد موضوع مبارزه با ترورزم را سر زبان ها بی اندازد ورفت وآمدهای را میان امریکا والجزائر در این خصوص ترتیب داد تا به این وسیله حکومت الجزائر را به بهانه این که ممکن است دامنه تروریزم کشور آنان را نیز دربر گیرد تشویق کند که با امریکا در این مبارزه همگام شود، اما الجزائر وپشت پرده انگلیس این نقشه امریکا را رد نمودند. مهمترین سفری که میان دو کشور صورت گرفت، سفر هلاری کلنتن وزیر خارجه وقت امریکا بود که به تاریخ 2012.10.22م، با عبدالعزیز بوتفلیقه دیدار وگفتگو نمود.
پس از آن که باجی قائد سبسی که رئیس جمهور تونس به تاریخ 2015.05.21م، به امریکا سفر نمود وبرخی توافقنامه های را با امریکا به امضاء رسانید وعضویت بیرون از پیمان ناتو را به او دادند، چنانچه قبلاً به مراکش(المغرب)، اردن وبحرین داده بود. الجزائر در برابر این توافق نامه های که سبسی با امریکا امضاء نمود واکنش بسیار تند وتیز نشان داد. سپس سبسی رئیس جمهور تونس کوشش نمود اوضاع سیاسی را میان شان آرام نماید، چنانچه خمیس جهیناوی، نماینده خاص خود را همراه با پیامی به تاریخ 2015.06.24م، به الجزائر فرستاد.
رنجش الجزائر به دلیل سفر سبسی به امریکا نبود، زیرا تمام آن توافقات بر مبنای نقشه ای سیاسی صورت گرفت که توسط انگلیس طراحی شده الجزائر وتونس از آن پیروی می کردند، بلکه هدف دو چیز دیگر بود: اول اینکه بهانه ای به دست تونس داده شود تا با استفاده از آن بتواند برخی از خواسته های امریکا را که نفوذ اروپا(انگلیس) را در خطر می انداخت رد نماید، به بهانه ای عدم برخورد کشورهای همجوار. دوم: فرستادن پیام قوی مبنی بر اینکه الجزائر هرگز امریکا را به صفت بدیل انگلیس نخواهد پذیرفت واینکه هرگز از نفوذ امریکا وبه خصوص ساختن پایگاه ها در این سرزمین استقبال نمی کند. بسیار روشن بود که این رنجش به معنی اعتراض جدی به سفر سبسی نیست، زیرا پس از ملاقات نماینده سبسی با بوتفلیقه، الجزائر وزیر خارجه اش رمطان لعمامر را طی یک سفر رسمی به تاریخ 2015.07.13م، به تونس فرستاد وبه این ترتیب رنجش به وجود آمده برطرف گردید.
تونس:
تونس تحت استعمار فرانسه قرار داشت، سپس زیر سایه حکومت حبیب بورقیبه از سال 1956 الی 1987م، انگلیس در آن نفوذ کرد. بورقیبه به سن 84 سالگی رسید ودیگر توان انجام مسئولیت های خویش را نداشت، بنابر این زین العابدین بن علی قدرت را در اختیار گرفت. وی از نزدیکان بورقیبه بوده وراه او را در طرفداری از انگلیس ادامه داد. امریکا بارها تلاش کرد نفوذ اش را جای گزین نفوذ انگلیس کند، اما هرگز مؤفق نشد، زیرا جریان های سیاسی طرفدار انگلیس در برابر آن قرار می گرفتند. وقتی تحولات بهار عربی در سال 2011م، در تونس آغاز شد بن علی از قدرت برکنار گردید. امریکا این را یک فرصت جدیدی برای ورود به شمال افریقا برشمرد، اما فرانسه وانگلیس برای خروج بن علی از قدرت ترتیبات لازم را گرفته بودند. از آنجائی که اروپا بالای جریان های سیاسی تسلط دارد توانست طوری برنامه ریزی کند که با رفتن بن علی اساسات نظام باقی مانده وهیچ تغییری در آن رونما نگردد، حتی با ظهور حزب نهضت.
بنابر این جریان های سیاسی بر اساس توافق نامه اروپا که تونس را به اروپا وابسته می کند هنوز هم با قوت تمام زیر سلطه انگلیس قرار دارد. چنانچه انگلیس مؤفق شد در جریان چهار سال افرادی که در زمان بورقیبه وبن علی در قدرت بودند مجدداً سر کار آورد، نه اینکه مانند سائر حکومت های عربی تنها چهره ها را تغییر داده باشد، بلکه با بی حیائی تمام حتی بزرگان نظام را عیناً با همان چهره های مشهوری که در فساد وفسادگری داشتند دوباره در مناصب بلند حکومتی مستقر نمود، چنانچه دهقان بزرگ مزدوران انگلیس باجی قائد سبسی را به صفت رئیس جمهور تونس در رأس قدرت قرار داد. برگشتن این افراد به قدرت به معنی تحریک وبه تمسخر کشیدن مردمی بود که علیه نظام سابق وفساد ومزدوری اش قیام کرده وانقلاب نمودند وگمان کردند که از شر آن رها شدند، اما دیری نه گذشت که مجدداً در مناصب حکومتی ظاهر شدند تا مردم یکبار دیگر در برابر آنان سرکشی کنند واین ستمگران مانند یاران قبلی شان آنان را سرکوب کرده از بین ببرند.
اما واقعیت این است که پرده ای ترس و وحشت دیگر از هم دریده واین ستمگران پس از این توان آن را ندارند که دهان مردم را مانند گذشته با خشونت ببندند، در نتیجه نظام به بهانه تروریزم وسازمان دهی انفجارهای در گوشه وکنار تونس که توسط جیره خواران نظام، مأمورین پیمان ناتو وجاسوسان سفارت های کشورهای غاصب در سرزمین تونس(سرزمین قهرمانی ها وجهاد)، صورت می گیرد، شروع به ایجاد رعب و وحشت در میان مردم نمودند. نظام این انفجارها را به ترورستان ناشناخته نسبت می داد. امریکا که در راه اندازی چنین جنایت های ویا مشارکت در آن دست باز دارد با استفاده از فضای به وجود آمده دست به کار شده وسفارت های خود را لانه های برای خریداری طبقه های سیاسی طرفدار اروپا قرار داد وهم چنان در میان اردو نیز شروع به فعالیت نمود. انگلیس ترسید که مبادا نظام در برابر این تلاش های امریکا سقوط کند، از این رو با استفاده از طریقه همیشه گی اش نظام را طوری آموزش داد که از مزدوران کوچک وضعیف آن حمایت صورت گیرد؛ طوری که احترام امریکا را به جا آورد بدون اینکه منافع اساسی انگلیس به خطر بی افتد، البته اروپا به دوستی سبسی به صفت دهقان بزرگ مزدوران انگلیس اطمینان دارد وچنین هم شد. چنانچه: سبسی به امریکا سفر نموده وبه تاریخ 2015.05.21م، با اوباما ملاقات نمود، اوباما در این ملاقات اوضاع لیبیا وسائر منطقه را به بحث گرفته وچنین گفت: "ایالات متحده به زودی جهت فراهم آوری زمینه های اکمال اصلاحات اقتصادی تونس کمک های را به تونس تقدیم خواهد نمود." (به نقل از صفحه روسیه امروز2015.05.21م)
بناً امریکا از پیمان ناتو به صفت پیوند دهنده ای قوی برای ربط دادن مزدوران اش وجلوگیری از فرار آنان استفاده می کند، چنانچه در مصر انجام داده وآن را یکی از هم پیمانان اساسی بیرون از ناتو معرفی نمود. پس امریکا از این پیمان هم چون دامی برای به دست آوردن مزدوران جدیدی از انگلیس استفاده می کند. چنانچه وزارت خارجه امریکا به تاریخ 2015.07.10م، اعلان نمود که آماده گی ها برای اعطای رتبه هم پیمان اساسی بیرون از پیمان ناتو برای تونس تکمیل شده است. به این ترتیب تونس، پس از مراکش اردن، بحرین، کویت که از جمله مزدوران انگلیس به شمار می روند، شانزدهمین هم پیمان امریکا در قالب ناتو خواهد شد!
کفار استعمارگر با استفاده از چنین نیرنگ های برسر جلب وجذب مزدوران خائنی که برسر امت اسلامی حکومت می کنند با یکدیگر کشمکش دارند. این یکی تلاش دارد تا مزدوران اش برسر قدرت باقی بماند وآن دیگری کوشش می کند این مزدوران را شکار خود کند. اگر خیانتی که در دل های این حکام لانه کرده ودر آن تخم گذاری نموده نمی بود وبه درخواست های کفار استعمارگر پاسخ نمی دادند، هرگز آنان در سرزمین های ما جای پای پیدا نمی کردند. از الله سبحانه وتعالی می خواهیم آنان را به خاطر این نیرنگ های شان تباه کند.
انگلیس به منظور اینکه برای تونس راه برگشت وتوجیهی در برابر تن نه دادن به فشارهای امریکا ساخته باشد با بوتفلیقه به توافق رسید تا آتش رنجش های را که پس از سفر سبسی به امریکا وتوافقات به دست آمده در این سفر بوجود آمد دامن زده وگسترش دهد، البته برای برآورده شدن دو هدف: ابتدا اینکه بهانه ای به دست تونس داده شود تا برخی از خواسته های امریکا را که نفوذ انگلیس را به خطر می اندازد رد کند. به همین دلیل بود که الجزائر اعتراض ها را افزایش وحتی بسیار گسترده نمود واز آن گردباد تندی ساخت. هدف دیگر این بود که پیام قوی به امریکا فرستاده شود مبنی بر اینکه الجزائر هیچ بدیلی را به جای انگلیس نخواهد پذیرفت، واینکه هرگز نفوذ امریکا به ویژه تأسیس پایگاه های آن را قبول نه خواهد نمود. بسیار روشن بود که رنجش ها به معنی اعتراض جدی در برابر سفر سبسی نه بوده، زیرا بر اساس اظهاراتی که از وزارت خارجه الجزائر منتشر گردید، این کشور پس از ملاقات نماینده گان سبسی با بوتفلیقه، وزیر خارجه اش رمطان لعمامره به تاریخ 2015.07.13م، طی یک سفر رسمی به تونس فرستاد وبه این ترتیب گردباد به وجود آمده متلاشی شده ودمای گرم آن به تدریج رو به سردی گذاشت. پس از آن ارتباطات امریکا با مسئولین تونس ادامه پیدا نمود. چنانچه ناجم غرسلی، وزیر داخله تونس در یک نشست مطبوعاتی که پس از ملاقات با «داس ارفیزی» دستیار معاون وزیر خارجه امریکا برگزار شده بود چنین گفت: "ما از کمک های امریکا جهت تحکیم دموکراسی در تونس اظهار سپاس وقدر دانی می کنیم. وی افزود: همکاری های ما با ایالات متحده هم چنان ادامه خواهد یافت، زیرا ما دارای دشمن مشترک می باشیم که همانا ترورزم است." (به نقل از مصرالعربیه 2015.08.28م)
توم مالینوسکی، معاون وزیر خارجه امریکا در امور دموکراسی وحقوق بشر به تاریخ 2015.09.02م، در حالی که باترسون، معاون وزیر خارجه در امور شرق میانه نیز با وی همراه بود به تونس سفر کرد. او در جریان این سفر گفت: "ایالات متحده هنوز در کمک به تونس جهت افزایش توانائی های استخباراتی، تجهیزات وتمرینات لازم پایبند می باشد. تونس هم چنان در عرصه های اقتصادی وفراهم آوری زمینه های توسعه، به خصوص در مناطق جنوبی ومرکزی اش نیاز به کمک دارد." (منبع: آژانس خبری سعودی 2015.09.02م) امریکا در جولای گذشته «دانیال روپنشتاین» را به صفت سفیر جدید وفوق العاده اش تعیین نمود. دانیال در موقف های سیاسی مختلفی انجام وظیفه نموده، از جمله مسئول دفتر دولت یهود(اسرائیل) وفلسطین در وزارت خارجه امریکا. او بر زبان های عربی وعبری تسلط داشته وبه زودی مسئولیت امور سفارت در لیبیا را نیز عهده دار خواهد شد. اینها همه به این معنی است که قصد دارد به فعالیت های سیاسی در داخل تونس اهمیت بیشتر داده وآن را نقطه شروع فعالیت های خود در منطقه شمال افریقا قرار دهد. (به نقل از ویکیپدیا)
کریستین لاجارد به تاریخ 2015.09.08م، سفر کاری اش را به تونس آغاز نمود. وی در این سفر قصد دارد بسته اصلاحاتی را که تونس چند روز پیش از ششمین بار مراجعه اش برای توافق آمادگی ها جهت قرضه های اعتباری که به 1.7 ملیارد دالر می رسد ارزیابی کند. لاجارد در جریان دیدارهای که با نماینده گان جامعه مدنی، احزاب وسازمان های اقتصادی داشت «خواستار تقویه بخش های بانکی وایجاد اصلاحات مالیاتی وهم چنان پایان دادن به کاغذ پرانی ها در عرصه سرمایه گذاری شد.» (به نقل از نشریه الایام، شماره 9649 چهار شنبه 9 سپتمبر2015م، برابر با 25 ذو القعده 1436هـ.)
اما هیچ یک از این اقدامات امریکا اعم از میانه روی ها، سفرهای پی هم وهم چنان قرار دادن تونس به صفت هم پیمان بیرون از ناتو، باعث نشد تونس اهداف اساسی امریکا را براورده کند، به دلیل اینکه حکام سابق که فعلاً نیز بر سر قدرت هستند، به انگلیس اخلاص دارند. ایالات متحده بارها بالای تونس فشار آورد تا اجازه دهد برای مبارزه با تروریزم در خاک اش پایگاه نظامی تأسیس کند، اما رهبران تونس به دستور انگلیس هر بار آن را رد نمودند، چنانچه حکومت سابق وفعلی از پذیرفتن مقر رهبری مشترک امریکا وافریقا(افریکوم) در تونس سر باز زد وامریکا تا هنوز مؤفق نشده به دلیل وابستگی حکومت های قبلی وفعلی تونس به انگلیس در این خاک پایگاهی بسازد. گفتیم «تاهنوز» زیرا امریکا سیاست هایش را در تونس با استفاده از شکننده گی وفساد نظام هم چنان ادامه داده ومردم را به دلیل برگشتن سیاست مداران طرفدار انگلیس به مناصب نظامی که علیه آن انقلاب کردند، علیه دولت بر می انگیزد تا اینکه بهانه ای مناسبی را پیدا کرده وبا استفاده از آن نفوذ اش را جاگزین نفوذ انگلیس کند ویا حد اقل خود را با امریکا در تونس شریک سازد.
لیبیا:
امریکا چندین دهه می شود تلاش دارد تا به لیبیا نفوذ کند، اما تا کنون مؤفق نه شده، زیرا معمر قذافی به شدت طرفدار انگلیس ومشتاق دوام حضور انگلیس در لیبیا بود. انگلیس زمانی با قذافی آشنا شد که او محصل دانشگاه «ساند هرست» بود. پس از آن چندین دهه وی را پشتیبانی وحمایت نمود واو نیز پیوسته از منافع انگلیس حمایت می کرد. به این ترتیب تا برپائی انقلاب لیبیا در سال 2011م، ایالات متحده هیچ گونه نفوذی در لیبیا نداشت. ایالات متحده که به سیاست مصلحت گرائی وفرصت طلبی شهرت دارد با استفاده از تحولاتی که منطقه شمال افریقا، ابتدا تونس سپس مصر ولیبیا را در نوردید-وبهار عربی نام گرفت- تلاش نمود در این مناطق نفوذ کرده ومزاحم نفوذ اروپا شود. امریکا کوشش نمود از ناآرامی های به وجود آمده در جریان انقلاب های بهار عربی بهره گرفته وبا تمام قدرت سعی نماید به کمک مزدوران اش در منطقه این انقلاب ها را با استفاده از وسائل گوناگون وپلید اش از مسیر آن منحرف نماید، چنانچه به منظور به دست آوردن فرصتی جهت نفوذ به لیبیا فوراً با اهداف وروند مداخله نظامی در آن یکجا شد.
ایالات متحده امریکا می داند که جریان های سیاسی در لیبیا ساخته وپرداخته انگلیس است، به همین دلیل با تمام توان کوشش نمود اوضاع سیاسی در لیبیا متشنج ومتغیر باقی بماند وبا استفاده از این فرصت جریان های سیاسی را بسازد که با سیاست مداران طرفدار اروپا مقابله کنند، وآنان را در صورت امکان از صحنه بیرون برانند ویا در قدرت لیبیا به آنان سهم فعالی بدهند. بناً به این نتیجه رسید که اوضاع را با استفاده از اقدامات نظامی مختل کند ونخستین گام این بود که یکی از مردان نظامی آن را بر انگیخت تا علیه اوضاع به وجود آمده که توسط کنفرانس ملی با حضور بیشترین طرف داران انگلیس رهبری می شد قیامی شبیه به یک انقلاب را راه انداز کند. این مرد نظامی کسی نبود جز «حفتر» کسی که زندگی نامه اش گویائی دوستی او با امریکا است. چنانچه او حدود بیست سال را در ایالت ورجینیای امریکا به سر برده وتوسط سازمان استخباراتی مرکزی تمرینات لازم را دیده است. او هرگز به لیبیا بر نه گشت، مگر پس از انقلاب 17 فبروری 2011. حفتر که نام اش هرازگاهی بر سرزبان ها بود، در این انقلابی نقش زیادی بازی کرد، به ویژه در شهر بنغازی. سپس وی به تاریخ 2014.05.16م، عملیاتی را علیه برخی از گروه های مسلح راه اندازی نموده وآنان را گروه های ترورستی بنغازی معرفی نمود. او این عملیات را عملیات کرامت لیبیا نام گذاری کرده وزد وخوردهایش را مطابق سیاست های امریکا ادامه داد. پس از آن حفتر، تمام اوضاع سیاسی ثابت لیبیا را مختل نمود، مگر اوضاعی که در آن برای او امریکا سهمیه ای زیادی را قائل شود.
طرف های مقابل نیز به همین منوال تلاش داشتند از سهمیه ای زیادی در اوضاع سیاسی به نفع خود(انگلیس) برخوردار باشند. در نتیجه در لیبیا دو حکومت ودو پارلمان بوجود آمد! پارلمان لیبیا در طبرق وکنفرانس عمومی در طرابلس دو شهری از شهرهای لیبیا، وهر کدام از قدرت نظامی برخوردار بودند. حفتر، مؤفق شد پارلمان لیبیا را در طبرق وادار کند تا وی را به صفت فرمانده کل اردوی لیبیا وبه رتبه «الفریق» بپذیرند، وسپس به تاریخ 2015.03.09م، رسماً به صفت فرمانده کل اردو قسم یاد نمود. به این ترتیب امریکا بالای حکومت طبرق مسلط گردید، واما اکثریت اعضای کنفرانس عمومی وحکومت طرابلس همگام با اروپا، به ویژه انگلیس وتا حدودی فرانسه در حرکت می باشند. در کنار آنان مردان مسلمانی نیز حضور دارند که با انگلیس در ارتباط نیستند، اما از درک سیاسی کافی نیز برخوردار نمی باشند. این مسئله باعث شده طرفداران اروپا آنان را به هر جهتی که می خواهند سوق دهند.
در خصوص مداخلۀ نظامی باید گفت که امریکا در لیبیا به کدرهای سیاسی نیاز دارد، زیرا تقریباً تمام سیاست مداران لیبیا وحرکت های اسلامی وابسته به آنان که از بازی های سیاسی وپیامدهای وخیم آن سر درنمی آورند مزدوران انگلیس می باشند. بنابر این امریکا تنها به تحرکات نظامی اکتفا می کند، چنانجه شاهد تحرکات حفتر وسپس کمک های مصر برایش بودیم، حتی بعید نیست موضوع لیبیا به درخواست اوباما از سنا برای انجام عملیات نظامی در برخی از حالات ارتباط داشته وبخشی از جزئیات این درخواست باشد، زیرا اوضاع لیبیا متشنج می باشد، چنانچه آژانس رویتر به تاریخ 2015.02.23م، گزارش داده که اوباما نامه ای را به سنا فرستاده ودر آن چنین نگاشته است: "اوضاع لیبیا هنوز هم به گونه ای استثنائی وغیر عادی، امنیت وسیاست خارجی امریکا را تهدید می کند." از نامۀ رئیس جمهور امریکا به سنا دانسته می شود که اوضاع امریکا در لیبیا متشنج وخطرناک است. بنابر این مداخله نظامی به نفع امریکا بوده وباعث نجات مزدوران اش می شود. انگلیس پیش از آن اقدام نموده وبا تمام توان در برابر مداخله نظامی در این بحران ایستادگی نمود؛ چنانچه فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس در یک نشست مطبوعاتی چنین گفت: "ما به این باور هستیم که کار نظامی ممکن نیست مشکل لیبیا را حل وفصل کند." (منبع: روسیه امروز 2015.02.19م)
به این ترتیب انگلیس نخستین دولتی بود که در شورای امنیت با مداخله نظامی یا مسلح کردن حکومت طبرق ولشکر حفتر مخالفت نمود. ابراهیم الدباشی نماینده لیبیا در سازمان ملل به روزنامه شرق الاوسط چنین ابراز نمود: "برخی از اعضای شورای امنیت به سرکردگی انگلیس از گروه خبرگان خواهان فرستادن نامه ای شدند، تا مخالفت شان را مبنی بر رفع ممنوعیت سلاح برای لشکر لیبیا توجیه کرده باشند واین تلاش ها برای برطرف کردن ناراحتی آنان است. او ادامه داد انگلیس طرف دار این نیست که اردوی لیبیا مسئله را با ترورستان وشبه نظامیان مسلط بر پایتخت حل وفصل کند." (منبع: روزنامه شرق الاوسط 215.03.07م)
د- امریکا واروپا پس از آنکه از مداخله نظامی صرف نظر کردند، موافقه نمودند تا هر یک به طریقه خود، برای ایجاد حل سیاسی از طریق گفتگوها تلاش کند واما اروپا درپی آن است تا گفتگوها تا جای ممکن هرچه عاجل تر منجر به راه حل سیاسی گردد، زیرا جریان های سیاسی اکثراً طرفدار اروپاست. در نتیجه هرگونه راه حل سیاسی که توسط جریان های سیاسی اداره گردد قطعاً به نفع اروپا خواهد بود؛ واما امریکا به این دلیل تن به راه حل برخاسته از گفتگو داد که نتوانست راهی برای مداخله نظامی پیدا کند. هم چنان به دلیل نبود جریان سیاسی طرفدار امریکا در لیبیا، امریکا پس از این تلاش خواهد کرد تا با ابتکار نمودن روش های گوناگون، گفتگوها را غیر فعال نگهدارد. بنابر این امریکا در پی آن است تا هرگونه نتایج برخاسته از گفتگوها را تا جائی ممکن به تعویق اندازد، به گونه ای که هرگاه گفتگوها به راه حلی نزدیک شود آن را با تحرکات نظامی مختل می کند؛ مانند حملات هوائی ویا حتی استفاده از فشارهای سیاسی. چنانچه اخیراً حکومت طبرق از شرکت های ملی نفت خواست تا عوائد نفت را به بانک مرکزی تحویل ندهند. بناً تمام این امور روی دوام گفتگوها تأثیر منفی خواهد داشت. (منبع: مصر العربیه-به نقل از نیویورک تایمز 6 اپریل 2015م)
سوم: موضوع حفتر وحملات نظامی اش در بنغازی به تاریخ 2015.09.19م:
حملات نظامی را که حفتر زیر نام «عملیات رستاخیز» در بنغازی راه اندازی نمود بر اساس سیاست های از پیش ترسیم شده ای امریکا بود، وآن عبارت است از فشار وغیر فعال سازی تا اینکه به این وسیله بتواند عملاً به پایه ها وزیر ساخت هائی دست پیدا نموده وبا استفاده از آن جریان سیاسی جدیدی را راه اندازی کند. به این معنی که انتخاب روز شنبه 2015.09.19م، یعنی یک روز پیش از آخرین موعد 2015.09.20م، که قبلاً تعیین گردیده بود کار متناقض یا تصادفی نه بود. برناردینولئون نماینده خاص سازمان ملل 20 سپتمبر را تاریخ ثابت جهت دستیابی به توافق نهائی میان طرف های درگیر لیبیا بر سر حکومت وحدت ملی جهت بیرون رفت از بحران اعلان نمود. وی در کنفرانس مطبوعاتی که در منطقه صخیرات، جای که گفتگوها در آن جریان دارد، گفت: "این تاریخ ثابت بوده وغیر قابل تأخیر می باشد."(منبع: اسکای نیوز عربی 2015.09.10م)
پس انتظار می رود حفتر چنین اقداماتی را هم چنان ادامه دهد تا آنکه منافع امریکا تأمین گردیده وبه او دستور دهد که فعالیت هایش را متوقف کند. انگلیس واروپا این موضوع را به خوبی می دانند وبه همین دلیل بود که با تمام توان تلاش نمودند تا لئون را کاندید وسپس وی را به صفت نماینده خاص سازمان ملل در موضوع لیبیا برگزیدند. انگلیس در این کار مؤفق شد واین یکی از کمیاب ترین مواردی است که یک نماینده خاص سازمان ملل وابسته به امریکا نیست. لئون بیشتر از اینکه نماینده خاص سازمان ملل باشد، نماینده اروپاست! چنانچه تمام تلاش وی این بود که حفتر واز طریق او امریکا فرصت غیر فعال سازی روند گفتگوها را پیدا نه کنند. هر باری که حفتر وامریکا مسئله ای را مطرح می کردند، او تلاش می نمود آن را خنثی کرده ویا در برابر آن از خود مردانگی نشان دهد، حتی تلاش نمود قبائل را برای گفتگوها جلب وجذب کند وبا استفاده از آنان نیروئی را در برابر اخلال روند گفتگوها ایجاد نماید. وی این اقدام را به دستور انگلیس انجام داد، اما در آن ناکام ماند. حسین حبونی که یکی از بزرگان سرشناس منطقه شرقی می باشد گفته است: "نماینده خاص سازمان ملل زمانی سران وبزرگان قبائل را فراخواند که مطمئن شد گفتگوهای گروه های متخاصم به ناکامی انجامیده ودر یک دائره بی پایان حرکت می کند." اینجا بود که لئون خواستار ملاقات با بزرگان قبائل گردید. اظهاراتی که از قاهره درز کرده نشان می دهد که «مایکل آرون» سفیر سابق انگلیس در لیبیا، از نماینده خاص سازمان ملل خواسته بود تا با سران قبائل ملاقات کند واشاره کرده بود که سران قبائل یکی از پایه های اساسی را تشکیل داده وامکان ندارد نماینده خاص سازمان ملل از این چشم پوشی کنند. (منبع: المغرب- روزنامه ای تونسی مستقل- 2015.09.11م)
هرچند لئون با فراستی که دارد خودش را مستقل نشان داده و وابستگی اش را به اروپا پنهان می کند، اما هرازگاهی هویت اش برملا شده وپارلمان طبرق وی را به تعصب و وابستگی متهم می کند. اقدام های اخیر لئون اعضای پارلمان لیبیا را خشمگین کرده، چنانکه یگانه نگرانی او این است که به تمام درخواست های کنفرانس ملی پاسخ داده شود، کنفرانسی که دوره کاری اش به پایان رسیده. نشستی که وی با گروهی از اعضای فجر لیبیا واسلام گرایان تندرو در ترکیه داشت وشرکت دادن عبدالرحمن سویحلی، یکی از متهمین به جنایات جنگی به نمایندگی از شورای امنیت در این نشست، اوج وابستگی لئون را به اروپا نشان می دهد. (منبع: صفحه ای خبری لیبیا 24 تاریخ 2015.09.11م)
لئون به این اتهامات هیچ توجهی نمی کند، حتی با شدت تمام از حمله نظامی حفتر در بنغازی انتقاد نمود. در بیانیه هیأت سازمان ملل به لیبیا چنین گفته شده: "افزایش حملات نظامی روز شنبه 2015.09.19م، در بنغازی را به شدت تقبیح می کنیم، انتخاب این تاریخ برای حملات هوائی به وضوح نشان می دهد که هدف از آن تضعیف واخلال تلاش های دوام داری است که برای پایان دادن به کشمکش ها جریان دارد، این در حالی است که گفتگوها به مرحله حساس وپایانی اش رسیده است." (منبع: صفحه المصریون 2015.09.21م)
طبیعتاً انگلیس مسئله غیر فعال کردن این روند توسط حفتر را به خوبی درک می کند ومی داند که او با تحریک امریکا عمل می کند، واینکه راه حل در دست امریکا بوده وتنها از طریق آن قابل دست رسی می باشد. طرف های شرکت کننده در گفتگوها نیز از این واقعیت باخبر اند، چنانچه برخی رسانه ها از اقدامات تعدادی از اعضای این کنفرانس در این زمینه خبر داده وگفته اند که آنان قصد دارند با بعضی از مسئولین امریکائی ملاقات کرده وبا آنان به تفاهم برسند. حکومت نجات ملی طرابلس که از دستآوردهای این کنفرانس می باشد از گردهمائی صخیرات جلوگیری نمود وخلیفه الغویل رئیس این حکومت در یک اقدام قابل توجهی از یکی از مسئولین امریکائی استقبال به عمل آورد. برخی از منابع حکومت طرابلس(الحیاة) گفته اند که غویل شب یک شنبه- دوشنبه یک سلسله توافق نامه های را با ولیام بلمور، معاون رئیس سازمان اداره خدمات لوژیستیکی امریکا به امضاء رسانیده که شامل مذاکراتی جهت گشودن راه های جدید همکاری در عرصه های دفاع، صحت وسرمایه گذاری نیز می شود. منابع یاد شده در حکومت طرابلس این توافق نامه ها را «گام مهمی» در روابط با امریکا قلمداد کرده اند. (به نقل از الحیات 2015.09.22م)
با توجه به تمام آنچه تا کنون گفته شد به نظر می رسد دو طرف به دو اسپِ شباهت دارند که در یک مسابقه با هم رقابت می کنند، اما تا کنون هیچ یکی از دیگری پیش نشده ونیاز است نمایش جدیدی در آینده راه اندازی شود تا به وسیله آن بتوانند بر سر مکیدن خون مردم لیبیا وسرمایه های شان به رقابت بپردازند، ومزدوران منطقه وی که نه از الله ورسولش می ترسند ونه از مؤمنین می شرمند، آنان را در این رقابت مانند همیشه کمک ویاری کنند. به این ترتیب دو طرف نیاز به رفع خستگی ناشی از جنگ وبرخورد دارند. پس مدت این رفع خستگی ویا استراحت به گفته لئون تا 2015.10.20م، خواهد بود واحتمالاً این مدت چنانکه انتظار می رود نیز تمدید شود. برناردینولئون که نماینده خاص سر منشی سازمان ملل در امور لیبیا است، در جریان کنفرانس مطبوعاتی در صخیرات، جهت بررسی تحولات جدید روند گفتگوهای سیاسی لیبیا برگزار شده بود چنین گفت: "ما متن نهائی را آماده کرده ایم وبه این ترتیب کار ما به پایان رسیده، این نوبت شرکت کننده گان است تا در مورد این متن تصمیم بگیرند، البته این تصمیم در مورد ادامه گفتگوها ویا تعدیل متن نخواهد بود، بلکه تنها باید بگویند بلی ویا خیر!" نماینده سازمان ملل تأکید نمود که توافق نامه باید پیش از تاریخ 20 اکتوبر آینده عملی گردد. (منبع: المغرب، 2015.09.22م)
خلاصه اینکه لئون قصد دارد راه حل سیاسی را با سرعت هرچه تمام فراهم آورد، زیرا اروپا چنین می خواهد. البته به شرط اینکه دست آوردهای این راه حل سیاسی به نفع اروپا باشد، به دلیل اینکه اروپا چندین دهه است خود را مالک لیبیا می داند واز آن طرف امریکا به این باور است که اروپا قبلاً مالک لیبیا بوده، اما فعلاً در آن مرده است، وامریکا یگانه میراث بر آن می باشد. اگر یگانه میراث آن نباشد، حد اقل باید در میراث بجا مانده شریک باشد، لکن اینکه اروپا مجدداً خودش را یگانه میراث آن تلقی کند، این از نظر امریکا خط سرخ است. پس این دو رقیب به مشکل می توانند با یکدگر یکجا شوند، حد اقل در آینده های نزدیک چنین تصوری وجود ندارد، بنابراین اگر نه بگوئیم ناممکن است، وقطعاً دشوار خواهد بود!
لئون مکلف است راه حل واقعی وثابتی را جستجو کند وتمام آنچه او می تواند انجام دهد این است که راه حل های را روی کاغذ درج کرده وامروز آن را به توافق طرفین رسانیده وامضای شان را بگیرد، ولی فردای همان روز آن توافق نقض گردد، این وضعیتی است که در حال حاضر در لیبیا جریان دارد تا اینکه یکی از طرفین قدرت بیشتری پیدا کرده وراه حل دلخواه خود را بر طرف مقابل تحمیل کند ویا اینکه مردم این سرزمین خود، سرنوشت شان را در دست گرفته واز پروردگار خویش بترسند وشریعت او تعالی را حاکم گردانند وپوزه استعمارگران قدیم وجدید را همراه با مزدوران، طرف داران ویاران شان به خاک بمالند. لازم به یاد آوری است که ولایت های تونس، طرابلس غربی والجزائر زمانی که تابع دولت خلافت بود، برای گذشتن کشتی های امریکا از آب های این ولایات مالیات وشرط های را وضع کرده بودند. حالا تصور کنید که این سرزمین ها زیر سایه خلافت از چه موقعیتی برخوردار بودند واینک در نبود خلافت، سرنوشت شان به کجا رسیده!؟
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ
[نور:44]
الله سبحانه وتعالی شب وروز را دگرگون می سازد در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.