شنبه, ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۳م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
دیدگاه شرعی پیرامون جدائی دین از دولت
بسم الله الرحمن الرحيم

دیدگاه شرعی پیرامون جدائی دین از دولت

(ترجمه)

غرب که به جهان و به ویژه سرزمین‌های مسلمانان را استعمار نموده، با بی‌ادبی و صراحت از مسلمانان خواستار این است که دین را از زندگی‌شان جدا نمایند. به همین اساس ارتباطی آن‌ها را با الله سبحانه وتعالی قطع نموده و این وظیفه را با تفکر انحرافی و به شیوه زندگی خود به عهده گرفتند تا این جنایت را اجرا نمایند. بعد از ظهور اسلام ، هیچ دین حقیقی وجود ندارد که انسان پروردگار اش را عبادت کند. الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾ [آل عمران: 19]

ترجمه: بيگمان دين (حق و پسنديده) در پيشگاه الله (سبحانه وتعالی) اسلام است.

 از آنجا که سکولاریزم خواهان جدای دین از زندگی و در ضمن از دولت می‌باشد، این واضح است که به معنای جدای اسلام از زندگی است.

فکره جدایی دین از زندگی، از دیدگاه شرعی وعقیدتی با اسلام مغایرت دارد. زندگی، جهان و انسان رابطه‌ای دارند که از ماقبل شان الله سبحانه وتعالی  و از ما بعدشان که روز رستاخیز بوده جدا نمی‌باشند و این اصل وجوهر عقیده اسلامی است. پس زندگی‌ای که به آن جدای از دین فراخوانده می‌شود ارتباط به الله دارد که جدا کردن آن از دید عقیدوی غیر قابل مقایسه می‌باشد؛ چرا که زندگی ارتباط به خلقت و ایجاد از عدم دارد. این اهمیت فکر مستنیر را تبارز می‌دهد که صاحب‌اش را به عمیق فکر کردن پیرامون موجودیت خالق مدبر که به واسطه آن ایمان می‌آورد و به امر او امور خود را پیش می‌برد و انسان در این زندگی دنیوی مقید به اوامر و نواهی الله سبحانه وتعالی بوده و این ارتباط زندگی با آنچه می‌باشد که به ما قبل‌اش، یعنی الله سبحانه وتعالی است. پس چگونه جدایی بین این دو برای مسلمان می تواند باشد؟ به همین اساس، مردم ملزم به پاسخگویی به پیروی از دستورات و پرهیز از ممنوعیت‌ها هستند و این ارتباط زندگی با آنچه پس از آن می‌آید، یعنی روز رستاخیز، پس چگونه جدایی از زندگی و روز رستاخیز انجام می شود؟!

بر این اساس، مسلمان باید تمام اعمال خود را در همه ابعاد زندگی مطابق به نظام الله سبحانه وتعالی انجام دهد تا رضایت الله را به دست آورد. پس‌چگونه مسلمان می تواند دین خود را از زندگی خود جدا کند، در حالی‌که الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [انعام: 162]

ترجمه: بگو: نماز من، قربانی من، زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است.

 بنابراین همه عبادت‌ها، قربانی‌های و زندگی‌ما یعنی همه اعمالی‌که در زندگی اتفاق می افتد و اشباع غرایز و حاجات عضوی ما مطابق قانون الله سبحانه وتعالی به پیش می‌رود و هم‌چنین مشکلات زندگی‌ما را با اسلام برطرف می‌کند. اما سیکولران از جمله شعارهای جاهلانه شان به فرزندان مسلمان که به زبان حال شان می‌گویند که این آیت را ما دو نصف نمودیم، بین الله و بین بشر: یعنی این‌که بگو نماز من و قربانی من برای پروردگار جهانیان است، اما زندگی و مردن من مثل سکولریستی برای بشر است. یعنی همانند قول کفار که بگذار آنچه که از الله است برای الله و آنچه که از قیصر است، برای قیصر می‌باشد. العیاذ بالله، در اين صورت، اين تقسيم ظالمانه و ستمگرانه‌اي است!

پس امت اسلامی جدایی دین از دولت را هیچ‌گاه نخواهد پذیرفت، زیرا اسلام به وجدان و قلب خود قدرت بخشیده است، حتی اگر نظام‌های حاکم بر آن منحرف شده و به بیراهه رفته و اسلام را به عنوان یک سرزمین در عمل رها کنند. اسلام یک دین بوده وبرایش دولتی می‌باشد و دارای یک نظام جامع زندگی است که تمام روابط و همه جنبه‌های زندگی را تنظیم می‌کند. بنابراین متوجه می‌شویم که او رابطه انسان با خالق خود را طبق احکام عقاید و اعمال عبادی تنظیم نموده است. هم‌چنان شامل احکام شرعی می‌باشد که زندگی اجتماعی را به طور دقیق تنظیم می‌نماید، مانند احکام ازدواج، طلاق و میراث که با دلائل قطعی الثبوت قطعی الدلاله ثابت است. این ناحیه بر اساس اسلام بوده، باوجود احکامی‌که آن از جنبه‌های دیگر به شدت مورد توجه قرار گرفته است. بر این اساس، اکنون می‌بینیم که تیرهای زیادی توسط کافران و خادمان سکولار آن‌ها به آن سوق داده می‌شود تا رابطه پاکی و پاکدامنی بین زن و مرد را از بین ببرد و آن را به یک رابطه انحلال تبدیل نمایند. پس وای بر مؤمنانی‌که جدایی دین خود را از زندگی شان می‌پذیرند و به جای احکام ذات لطیف و خبیر؛ تسلیم به احکام بشری می‌شوند. و همانطور که اسلام با احکام شرعی تنظیم کننده زندگی سیاسی، مانند تعیین حاکم، ساختار دولت‌داری، نظام حکم در آن، رابطه حاکم با مردم، حقوق و وظایف حاکم در قبال رعیت، حقوق و وظایف رعیت در برابر حاکم را مشخص نموده است؛ سپس به حاکم دستور می‌دهد که در میان مردم به اسلام حکم نماید؛ نه غیرش را و زمانی‌که آن را در میان شان قایم نمود، مردم را ملزم به طاعت‌اش نموده است. الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ [مائده: 49]

ترجمه : ‏و(به تو اي پيامبر فرمان مي‌دهيم به اين كه) در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه الله (سبحانه وتعالی) بر تو نازل كرده است و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن و از آنان برحذر باش كه ( با كذب و حق‌پوشي و خيانت و غرض‌ورزي ) تو را از برخي چيزهائي كه الله بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند ( و احكامي را پايمال هوي و هوس باطل خود نسازند).

هم‌چنان الله سبحانه وتعالی در پیرامون اطاعت‌اش می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [نساء: 59]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید، اطاعت الله، پیامبر، واولی الامر خویش را نمایید.

به حاکم واجب است که میان مردم به عدل و انصاف حکم نماید و این تحقق نمی‌پذیرد؛ مگر به حکم کردن به آنچه که الله سبحانه وتعالی نازل کرده است. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [مائده: 45]

ترجمه: و كسي كه بدانچه الله (سبحانه وتعالی) نازل كرده است حكم نكند (اعم از قصاص و غيره ) او و امثال او ستمگر بشمارند.

در یک جمع بندی مختصر و مفید، اسلام در احکام تشریعی خود تمام جنبه های زندگی را گنجانده است و هیچ جایی خالی برای ما باقی نگذاشته است که تا با احکام وضعی فاسد و مفسد آن خالی‌گاه را پرنماییم. بنابراین در روابط و زندگی ما جایی برای قانونگذاری بشر وجود ندارد و مسلمان در این مورد اختیاری ندارد ، همانطور که الله سبحانه وتعالی فرموده:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً﴾ [احزاب: 36]

ترجمه: ‏هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري‌كه الله و پيامبرش داوري كرده باشند ( و آن را مقرّر نموده باشند ) اختياري از خود در آن ندارند ( و اراده ايشان بايد تابع اراده خدا و رسول باشد). هركس هم از دستور الله و پيامبرش سرپيچي كند، گرفتار گمراهي كاملاً آشكاري مي‌گردد.‏

از نظر اجرای این احکام جامع و تطبیق ایدیولوژی اسلام به عنوان یک عقیده و نظام زندگی، بخشی از آن توسط مسلمانان بعنوان فردی در زندگی خود با انگیزه تقوای الهی مانند اعتقادات، اعمال عبادی وغیره انجام می‌شود. این امور در موجودیت دولت زیر چترش و در عدم موجودیت‌اش انجام می‌شود. بحشی بزرگی از اسلام تطبیق نمی‌شود؛ مگر توسط دولت اسلامی‌که اسلام جای تطبیق‌اش را مشخص نموده است. مانند اقامه حدود، تنظیم معاملات، جهاد، تعیین والی‌ها، روابط خارجی وغیره. بنابراین، اگر ما دین را از دولت جدا كنیم؛ پس چگونه می‌توان احکامی‌که مربوط به دولت می‌شود، اقامه نماییم و آن‌ها احكامی هستند كه در موجودیت آن‌ها الله سبحانه وتعالی را به عنوان احكام عملی و عبادی عبادت می‌نماییم و ما یهودی یا مسیحی نیستیم كه برخی از کتاب را باور كنیم و به بعضش کفر ورزیم: ترک نمودن قطع دست دزد یا تبدیل نمودن یک حکم  به حکم دیگر از طرف بشر، مانند ترک نمودن نماز. بنابر این دو حکم از نزد الله یگانه است.

بدون شک، جدایی دین از زندگی، عقیده فاسد سرمایه‌داری است که نظام‌‌‌های ظالمانه از آنجا پدید آمدند. این مفکوره در یک شرایط دشوار تاریخی برای غرب بوجود آمد، زیرا قیصرها و پادشاهان در اروپا و روسیه عادت داشتند که رجال دین(روحانیون) را ابزاری برای سوار شدن مردم اتخاذ می‌نمودند. این بی‌عدالتی منجر به یک مبارزه خشونت‌آمیز به رهبری فلاسفه و اندیشمندان در میان آن‌ها شد که دین را انکار کردند و برخی به آن اعتراف نمودند و خواستار جدایی دین از زندگی شدند. آن‌ها دیدگاه خود را در مورد جدایی دین از زندگی مشخص نموده و بر اساس آن به مشکلات خود رسیدگی می‌کردند و دنیا را به پذیرش این مفکوره دعوت می‌کردند. این درگیری توجیه بی‌عدالتی ناامیدی بود که به نام دولت الهی ادعا شده علیه مردم روی داد و دلیل این بی‌عدالتی این است که سرزمینی‌که توسط یک دولت الهی اداره می‌شود، با ادعاهای خود یک دولت بشری نیست که در آن حکام پاسخگو و توصیه شوند. دلیل دوم این است که دین مسیحی که مردمش را مجبور به جدا کردن آن از زندگی خود می‌کند، یک دین تحریف شده است و هیچ نظام زندگی ندارد و بر این اساس امور آن‌ها توسط خواسته‌های قیصر‌ها، پادشاهان و به اصطلاح روحانیون اداره می‌شد. اما این درگیری و اختلاف به این شکل، در طول تاریخ حکومت اسلامی در بین مسلمانان وجود نداشته، زیرا آن‌ها در جهان گسترده‌ای بر مردم با اسلام حکومت می‌کردند و به خوبی از عهده امور آن‌ها برآمدند و عدالت، انصاف و امنیت را در بین آن‌ها گسترش می‌دادند. بنابراین هیچ علتی و توجیهی برای وقوع چنین درگیری و انقلابی علیه اسلام وجود نداشت. این دین حق است و خواستار جدایی آن از دولت دلسوز و عادلانه او نمی‌باشد.

دومین چیزی‌که باعث موفقیت اسلام در رسیدگی به امور مردم شد، اینست که این آیینی است که دارای یک سیستم جامع بوده و توانایی رسیدگی به همه مسائل و حل همه مشکلات را تا زمان فرا رسیدن قیامت را دارد.

بر این اساس، مفکوره جدایی دین از زندگی برای امت اسلامی بیگانه بوده و ابزاری در این زمینه برای مزدوران سکولاری غرب است که چشمان آن‌ها از شعله‌های آتش سوزان آن خیره شده  است. پس از این‌که آن‌ها را به عنوان ابزاری مطیع و فرمانبردار قرار داه و تمدن خود را به سرزمین‌های اسلامی تحمیل نمود و از طریق این خائنان موفق شد که مفکوره‌های خود را به عنوان جدای دین از دولت، حقوق زن وغیره را صادر نماید.

اما در مورد انقلاب مردم سودان، که نظام سابق و مردان آن را سرنگون کرد، این انقلاب برای از بین بردن بی‌عدالتی به اشکال مختلف از دوش آن‌ها و هم‌چنین مطالبه و طمع زندگی مناسب و معقول آغاز شد و ما شعارهای آن‌ها را ندیدیم و جدایی دین از دولت را در میان خواسته های آن‌ها نشنیدیم، اما ایدیولوژی سکولاری و فاسد، ابزارهای دشمن و آن‌ها آن را به سرقت بردند، آن‌ها از فرصت و دستوری‌كه شبانه در توكل‌های غرب در كشور ما ترتیب داده شد (سفارتهای كافر غرب) استفاده كردند و ساده و انقلابی را به تصویر كشیدند كه فساد نظام منهدم شده ناشی از اعمال آن از اسلام سیاسی است؛ حتی اگر دور و نزدیك و کسانی‌كه در فقه اسلامی از أ ، ب، ت می‌دانند و این را درک می‌کند كه این هیچ ارتباطی با اسلام ندارد، و با این فریب شان می‌خواهند مفکوره جدای دین از دولت را ترویج دهند.

موقف شرعی‌که هر مسلمان باید در قبال جدایی دین از دولت داشته باشد، انکار شدید و تلاش برای تغییر آن با قلب، گفتار و عمل و قاطعانه ایستادن در برابر کسانی است که خواهان آن هستند، و لازمی است که از هرطریق وسیله که ممکمن باشد حرمت و خطر این دعوت فاجره وآنچه کفار می‌خواهند برای مردم بیان نماییم. مفکوره خائنی که در پشت این مفکوره، از بین بردن هویت امت و از بین بردن اولین عامل قدرت آن که اسلام است وجود دارد، یعنی اسلام که ممثل‌اش در ایمان و شریعت آن و خیرخواهی از کاربرد آن از دولت اسلامی، که روش عملی آن برای تطبیق و اجرای آن در واقعیت های زندگی است. برای این خائینین می‌گویم که این جریمه بزرگ در حق امت اسلامی محال و ناممکن است؛ امتی‌که عقیده اسلامی روح جسد بوده و احکام شرعی آکسجنی است که به آن تنفس می‌نماید.

راه عملی و جدی برای جلوگیری از این جنایت و خنثی کردن تمام پروژه های غرب که در صدد اجرای آن در سرزمین‌های ما است، تغییر ریشه‌ای با کاری سیاسی است که اسلام را به عنوان یک پروژه عملی در تمام مظاهر سیاسی، اقتصادی و سایر موارد نشان می‌دهد؛ بدون اینکه از هیچ طرفی نسبت به دولت خلافت غافل شود؛ دولتی‌که عقیده اسلامی را اساس همه مقررات تشکیل می‌دهد. بنابراین ما به یک درمان خوب رسیده‌ایم، آن بازگشت مسلمانان برای زندگی اسلامی در دار اسلام و در یک جامعه اسلامی در آن تمام امور زندگی بر وفق احکام شرعی در زیر چتر دولت اسلامی که همانا خلافت راشده ثانی بر منهاج نبوت آینده می‌باشد که به خواست الله سبحانه وتعالی نزدیک است.

نویسنده: نذير مختار عبد الله

إمام و خطيب مسجد الهدى (حلة خوجلي)

مترجم: احمد جبیر «نوری»

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه