- مطابق
مدرنیزم اروپایی و پیشرفت در اسلام
اصطلاح مودرن از ریشه لاتین «modo» اقتباس گردیده است. این اصطلاح در ساختار اصلی و ریشه یی خود در جامعه اروپا به مفهوم «مطابق روز بودن» یا در جریان بودن دانسته میشد. و این مفهوم نیز به معنی تمایز و تفاوت میان امور و پدیده های نوین یا جدید با امور و پدیده های کهن و قدیمی مورد استعمال قرار می گرفت.
در فرهنگ آکسفورد، اصطلاح مدرنیزم به عنوان نماد اندیشه ها و شیوه های نوینی به کار رفته است که جایگزین اندیشه ها و شیوه های سنتی گردیده و همه جوانب و زمینه های زندگی فردی و اجتماعی انسان غربی، به ویژه جنبه های مرتبط با دین، معرفت دینی، هنر و زیبایی او را در بر گرفته است.
یکی از عرصه های مهمی که مودرنیزم در اروپا منشأ تحولات و جهت گیری های تازه ای بوده است، حوزه دین و روحانیت است. در این رابطه مودرنیزم به صورت نهضتی برای ایجاد تغییر و تحول یا مودرنیزه کردن آراء و عقاید دینی و کنار گذاشتن، یا لااقل جرح و تعدیل در پاره ای از اعتقادات رایج و غالب در حوزه کلیسا مطرح شد. بعداً این پروسه در میان عام مردم غرب گسترش پیدا کرد، تا سرحدی که غربی ها مودرن بودن و مودرن زیستن را در مودل زندگی عاری از دین پنداشتند. یعنی اروپاییان طوری فکر کردند که مودرن بودن توأم با دین امکان پذیر نبوده و برای این که به یک زندگی مودرن و معاصر دست یابند باید دین را از زندگی خویش دور سازند.
جایگاه دین در مدرنیزم:
در دیدگاه متفکرین غربی، هر امر جدید و هر اندیشه نوینی، مودرن نمی باشد. بلکه اندیشه مودرن، اندیشه ای است که دارای ویژگی خاصی بوده و از هرگونه قیدی بویژه قیود دینی کاملا رها و آزاد باشد و تا زمانی که آموزه های دینی بر اندیشه ای حکومت کند هر چند آن اندیشه نسبت به اندیشه های متفکرین سابق، اندیشه جدیدی باشد باز هم مودرن نخواهد بود. از همین جهت، تمدن جدید اسلامی که در قرن هفتم در صحنه حیات بشری ظهور کرده است، از نظر متفکرین غربی جدید و مودرن نمی باشد. اما در جریان قرن نوزدهم تحلیل گران غربی، پدیده نوگرایی را در بستر دین و اندیشه های معرفت دینی مورد تأکید قرار داده و به تعریف مودرنیزم در بستر دین پرداختند. به نظر این گروه، مودرنیزم در راستای دین جنبشی است که در سده های نوزدهم و بیستم به وقوع پیوست و تلاش کرد تا از منظر تاریخی، میان مسیحیت و یافته های جدید علم و فلسفه مودرن، وفاق و آشتی ایجاد کند. مدرنیزم در بستر دین اساسا از اینجا ناشی شد که در مطالعات دین شناسی پیشنهاد به کارگیری شیوه های جدید نقد و بررسی متون دینی از جمله عهد قدیم و جدید، و نیز شیوه های نوین نقد تاریخ دین مورد تأکید قرار گرفت. در نتیجه، بر جزم تاریخی و قوانین و دستورات دینی، کم تر تأکید شد و متقابلا بر جنبه ها و مسائل انسان گرایانۀ دین، بیش تر پافشاری به عمل آمد. در حقیقت روحانیون اروپا تلاش کردند تا وفاقی میان تجددگرائی و کلیسا ایجاد نمایند، ازینرو آنان از موضع اصلی عیسویت عقب نشینی نموده و صرف بر جنبه های انسانگرایانه دین شان تأکید کردند، تا باشد که در جریانات نهضت فکری اروپا آنان عقب نمانند.
عوامل دین گریزی در مدرنیزم:
- مقارن شدن پیشرفت غرب در زمینه علوم تجربی و صنعتی با کنار گذاشتن دین: عصر نوگرائی که از پیامدهای مهم آن در اروپا می توان جدا سازی دین از دنیا دانست با پیشرفت سریع و چشمگیر علم همراه بود. این پیشرفت که ابتدا در زمینه های ریاضیات، نجوم و فیزیک ظهور کرد از زمان دانشمندانی مانند گالیله و کپلر شروع شد و با تغییر بسیاری از عقاید قطعی آن دوران (مانند اوضاع و احوال منظومه شمسی) همراه شد و با ظهور نیوتن به اوج خود رسید. تلاش ها و کشف های برجستۀ نیوتن به اندازه ای مهم و فراگیر بود که توجه بسیاری از غربی ها را به خود جلب کرد. درواقع کار گالیله و نیوتن امور زیادی را به چالش فرا خواند ( از سوء استفاده کلیسا از نام دین در عرصه قدرت، و اعمال نفوذهای نامنصفانه دانشمندان تا روش عجیبی که روحانیون برای استخراج حقایق علمی از کتاب مقدس به کار بردند.) اما نافذترین و مهم ترین نتیجه عبارت بود از توجه به رابطه میان علم و دین. به نوعی می توان منازعه میان گالیله و نیوتن با کلیسا را یکی از مراحل جدا شدن تدریجی دین (عیسویت) از علم تلقی کرد.
به فاصله کوتاهی که از آغاز این حرکت های علمی می گذشت، غرب، بر اساس میل زائدالوصف به نوآوری ها و اکتشافات و اختراعات، و به پشتوانه دیدگاه منفعت طلبانه خود، زمینه ای مناسب را برای رشد اندیشه های علمی و تجربی و استفاده از دستاورد های فکری و صنعتی را فراهم آورد. این دو مقوله عقیدتی و صنعتی، مقارن با یکدیگر تحقق یافت تا آنجا که به اشتباه گمان بر این شد که گویا دست کشیدن از دین، به عنوان برترین عامل زمینه ساز برای پیشرفت غرب در زمینه علوم تجربی و صنعتی بوده است.
2. تقارن حاکمیت دینی با ظلمت و جهالت در قرون وسطی:
متفکرین نوگرایی (تجدد گرایی) از طریق فعالیت های گسترده فرهنگی شان در اروپا از قبیل تبلیغات در روزنامه ها، مجلات، مقالات و کتب در اذهان مردم عام اروپا طوری جلوه دادند که عامل اصلی عقب مانی اروپا در جریان قرون وسطی دین بوده است و ازهمین لحاظ است که بنام قرون تاریک یاد میگردد. پس دین عامل عقب مانی و ظلمت است نه عامل پیشرفت و رستگاری.
3. عدم توانایی روحانیون غربی به پاسخگویی به شبهات:
بسیاری از شبهات و مشکلات عقیدتی در اذهان مردم غرب رسوخ کرده بود که روحانیون کلیسا از عهده پاسخ به آن ها بر نمی آمدند و گویا اصلاً برای آن ها پاسخ روشنی جز توجیه جانبدارانه و متعصبانه نمی یافتند. علاوه بر این، خرافات و اسطوره های نفوذ یافته در دین، ساختار دین(عیسویت) را از درون آسیب پذیر ساخته و راه را برای انکار مفاهیم و مسایل دینی گشود و زمینه را برای ایجاد مجموعه افکار جدید و سازگار با بینش و نگرش روشنفکران غربی فراهم آورد.
در مجموع، عواملی نظیر عاجز ماندن کلیسا از مباحثات عقلی، بی بهره بودن آن نظام از سیطره استوار علمی، عدم شناخت جهان و انسان، تفسیر ناروا از دین، فاصله مابین گفتار و رفتار کشیشان و سایر روحانیون کلیسا، عدم توانایی روحانیون کلیسا به طرح و پرداخت شبهات دینی و ارائه پاسخ لازم و مناسب به آن ها و علم گرایی را می توان از عوامل زمینه ساز دین ستیزی و ترویج دین گریزی در اروپا به شمار آورد.
اما جالب اینجاست عواملی که باعث نزول امت اسلام از جایگاه اصلی شان در سطح جهان گردید، کاملاً عکس عواملیست که باعث پیشرفت در اروپا شد. یعنی به راستی که دین(عیسویت) در اروپا مانع پیشرفت و سعادت جامعه گردیده بود، زیرا زمامداران اروپایی در توافق با کلیسا تحت نام آموزه های دینی از هیچ نوع ظلم و ستمی در حق مردم عقب مانده اروپا دریغ نورزیدند.
در حالیکه اسلام نه تنها که مانع پیشرفت و سعادت برای امت اسلام نیست، بلکه ترقی و پیشرفت را بالای امت اسلامی واجب گردانیده است. ولی متاسفانه گروها و حرکت هایی در میان امت اسلامی پدیدار گردیدند که پیشرفت و ترقی را از مودل اروپایی(جدایی دین از دولت) الگو گرفته و همواره در پی افکاری رفتند که در فراز و نشیب های تاریخ اروپا پرورش یافته است.
بناً در جامعۀ امروزی، به خصوص در افغانستان، از یک طرف فکر مودرنیزم اروپایی که با دین ستیزی توأم میباشد وارد اجتماع مسلمانان گردیده است و از طرفی عدم آگاهی و دسترسی ملاها و مولوی ها به علوم معاصر و تکنولوژِی جدید، باعث گردیده است تا مردم در افغانستان به خصوص قشر جوان مودرن زیستن را در غیر اسلام جستجو نمایند.
در حالیکه استنباط احکام در مورد لوازم و وسایل جدید تکنولوژیکی و علمی فرض کفایی میباشد. یعنی اگر حکم اسلام در مورد مسائل مختلف از قبیل تکنولوژی، سائینس و غیره اختراعات علمی استنباط نگردد، مسلمانان بصورت کُل مسؤل بوده و فرض را ترک کرده اند. زیرا حکم الله سبحانه وتعالی شامل تمام اشیا، حالات و پدیده های جدید تا قیام قیامت میگردد، و بالای مسلمانان واجب است که در میان آنان مجتهدینی باشند تا حکم الله متعال را در موارد مختلف استنباط نموده و به مردم برسانند که حکم استفاده ازین وسایل چگونه میباشد.
اسلام دینیست که بالای مسلمانان فرض گردانیده است که نباید لحظه یی بدون پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی به سر برند. یعنی بالای مسلمانان واجب است تا خود را حد اقل به سویۀ کفار از هر لحاظ آماده سازند. طوریکه الله سبحانه وتعالی درین مورد چنین می فرماید:
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ }
و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن الله و دشمن خود را بترسانید.
درین آیت الله سبحانه وتعالی ارهاب کفار را قرینه بر وجوب آمادگی قرار داده است. یعنی امت مسلمه باید از لحاظ قدرت طوری آماده و مجهز گردند تا کفار از آنان در هراس باشند. این امر زمانی متحقق میگردد تا مسلمانان در هر امریکه امروز شامل قدرت میگردد نسبت به کفار دست بالاتری داشته باشند. مطابق آیۀ مبارکۀ فوق مسلمانان باید از لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی از تمام قدرت های دنیا برتری داشته باشند. اما این امر متحقق نمیشود تا اینکه مسلمانان وسیلۀ دستیابی به آن را فراهم نسازند که همانا علم و دانش معاصر میباشد. پس بر مسلمانان فرض است تا امت مسلمه را به قوی ترین قدرت اقتصادی جهان مبدل سازند، قوی ترین ارتش دنیا مجهز با اسلحۀ اتمی را برای امت اسلامی آماده سازند و پیشرفته ترین تکنولوژی دنیا را در اختیار داشته باشند. این ها همه فرایض اند و باید به حیث فرایض و وجوبات مهم و جدی تلقی گردند. یعنی از طرف الله سبحانه وتعالی بالای ما مسلمانان امر گردیده است تا در هیچ عرصه یی از لحاظ پیشرفت و ترقی در علوم معاصر و مودرن از کفار عقب نمانیم.
بناً ما مسلمانان نبا ید افکار اروپایی (دین ستیزی) را در میان خویش ترویج نموده و طوری تصور نمائیم که گویا پیشرفت و ترقی با اسلام ممکن نیست. بلکه این را باید بوضاحت درک کرد که پیشرفت و ترقی در اسلام یک فریضه است. و اگر مسلمانان از سایر ملت ها عقب بمانند، فرایض الله سبحانه وتعالی را ترک کرده اند. بدین ترتیب اگر اسلام بر اجتماع مسلمانان حکمروائی نماید، پس عقب ماندگی و زیردست بودن برای امت اسلام امکان پذیر نیست. جز اینکه تمام امت اسلام در نزد الله متعال مسؤل و گنهگار خواهند بود. ازین رو اسلام دین ترقی، پیشرفت،اختراعات، اکتشافات و بالآخره رفاه اجتماعی برای تمام بشریت میباشد.
نویسنده: روز الدین کابلی