- مطابق
اکراین؛ نمونهای از سیطرۀ امریکا برای تداوم تک قطبی آن!
(ترجمه)
نمونۀ از حوادث و کشمکشهای بینالمللی امروز در اکراین، بین دولتهای بزرگ، چه بسا در بسیاری از مناطق جهان و در جاهای از پیش انتخاب شده، در آینده رخ خواهد داد؛ در مناطقی مانند تایوان، کوریای شمالی، یا برخی از مناطق دنبالهرو روسیه در منظومۀ سیاسی روسی. این نمونه از کشمکشها و حوادث، مظاهر حوادث و کشمکشهایی میباشد که جدا از کشمکشهای بینالمللی در میان دولتهای بزرگ نیست؛ کشمکشهاییکه برای اقتدار، سیطره، تسلط و تداوم استیلاء، همچنان ادامه خواهد داشت. این کشمکشها در محدودۀ یک منطقه در اکراین و غیر آن، خلاصه نمیگردد، بلکه این کشمکشها حاکی از تدوام قضیۀ بزرگتری میباشد، که آن عبارت است از بافت و ریخت ساختاری دولتها و موقف بینالمللی شان، تلاشهای امریکا بر این است که به قدرت، وزن سیاسی، اقتصادی و نظامی خویش استحکام بخشد، اما در عین زمان تلاش دولتهای دیگر بر این است که خویش را از چنگال این استیلاء و اقتدار، زور و تسلط سیاسی، اقتصادی و نظامی نجات دهند. برای دانستن این امور لازم است که بالای معنی و مفهوم موقف بینالمللی و طبیعت کنونی آن مخصوصا بعد از فروپاشی جماهر شوروی اندکی درنگ نمود.
منظور مان از موقف بینالمللی مرکزیت دولت اول جهان و دولتهای مزاحم آن میباشد؛ چیزیکه به ساختار روابط بینالمللی و دولتها مؤثر در این ساختار بینالمللی ارتباط میگیرد. دانستن این موقف مستلزم دانستن جایگاه دولتهای تأثیرگذار جهانی در سیاسیت بینالمللی، دانستن روابط دولت اول، پروژهها و عمل کردهای سیاسی آن در پاسداری از مرکزیت آن به عنوان دولت اول جهان و مستلزم دانستن روابط دولتهای مزاحم برای دولت اول است. همچنان دانستن این موقف مستلزم دانستن روابط این دولتها به دولتهای دیگر نیز است؛ خواه این دولتها همپیمان دولت اول و تابع آن باشند و یا در همین چرخه قرار داشته باشند، چون تمام این موارد در طبیعت روابط بینالمللی و در ساختار موقف بینالمللی تأثیر بسیار بسزای دارد، همچنین بر تحولات و تأثیرگذاریهاییکه بر آن عارض شده و یا در چهار چوب آن قرار دارند.
موقف بینالمللی و ساختار رابط بینالمللی در میان دولتها تأثیرگذار جهانی در یک حال دوام ندارد، بلکه همواره در حال تغییر میباشد، گاهی اوقات میبینیم که این تغییر موقف بینالمللی پس از فروپاشی منظومههای سیاسی و متلاشی شدن آنها، اتفاق میافتد؛ چیزیکه در زمان فروپاشی جماهر شوروی اتفاق افتاده و پیمان ورشو را از هم پاشاند، گاهی اوقات این تغییرات به مدت زمان بسیار طولانی از کشمکشهای تلخ و مستمر نیاز دارد، مانند آنچه پس از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده و منجر به بروز امریکا و جماهر شوروی شد و مانند آنچه امروز در میدان بینالمللی کنونی در جریان است. این پارۀ کوتاهی از مفهوم موقف بینالمللی و ساختار روابط بینالمللی بود.
پس از جنگ جهانی دوم موقف بینالمللی به چهرۀ جدید و با قدرتها و نیروهای فعال و تأثیرگذار جدیدی شکل یافته، امریکا در آن به حیث رهبر نیروهای پیمان ناتو، روسیه در آن به حیث رهبر نیروهای پیمان ورشوتبارز یافت، و در سایۀ این چهره جدید در طول زمانیکه از سال 1990م به پیش میگذرد، پیمان ورشواز هم پاشید و نیروهای تأثیرگذار منظومۀ سیاسی شرقی به عنوان دولت دوم و تأثیرگذار در موقف بینالمللی از بین رفت، امریکا به عنوان دولت مسلط در موقف بینالمللی و در رسم نمودن سیاست جهان و نقشههای سیاسی، در تأثیر گذاری مستقیم بالای قضای حساس بینالمللی متبارز شد. امریکا در این مرحله به جای رسید که پس از فروپاشی پیمان ورشوتمام جهان را از لحاظ نظامی، سیاسی و اقتصادی، برای از بین بردن کشمکشهای بینالمللی و منطقوی بسیج نمود؛ چیزیکه در بسیاری از مناطق جهان مانند عراق، افغانستان، صربی، کوریا و غیره اتفاق افتیده است. خود برترجویی امریکا به جای رسید که میگفت: «کسیکه با ما نیست علیه ماست!» این کارزار امریکایی در محدودۀ دولتهای ضعیف متوقف نشد، بلکه این فخر فروشی و خود برتربینی امریکا از مرز دولتهای ضعیف گذشت و دامن دولتهای غول پیکر جهان را مانند چین و روسیه گرفت، در تحمیل توافقات نظامی و سیاسی به شرایط خوارکننده و ذلتآوری، مانند قضیۀ نابودسازی بخشی از انبار هستهای روسی، همانطور قضیه تایون در بحر چین جنوبی. مانند ساخت پایگاههای نظامی در برخی از دولتهای منظومۀ شوروی.
امریکا در تحمیل این تسلط نیروهای نظامی، اقتصادی و سیاسی خویش، همچنان در گسترش نفوذ سیاسی و افزایش مزدوران خویش، همکار شده است. در واقع ظلم و خودبرتربینی سیاسی، نظامی و اقتصادی در جهان به نهایت افزایش خود رسیده است. در خود پیچیدگی و صبر دولتهای بزرگ جهان در برابر ملالت و ظلم در نهایت حد خود رسیده است؛ مخصوصاً در مورد قضایای مربوط به استیلای اقتصادی و حکومت در بازارها و کالاهای حیاتی مانند بازار پترول.
امریکا هموراه برای استحکام بخشیدن به تسلط خویش بالای موقف بینالمللی تلاش نموده با هرگونه اقدامی برای فروپاشی موقف بینالمللی و تغییر آن، مقابله کند؛ برای این منظور به اقدامات متداوم بسیاری انجام داده است که از جمله:
1- تلاش برای تداوم استیلای دالر امریکایی بعنوان ارز اول جهان؛ همانطور مجبورسازی دولتهای جهان برای پذیرش آن به حیث پشتوانه تمام ارزها و بدل قیمت اول در مبادلات تجاری، مخصوصاً نرخ پترول و قرار داد با شرکتها.
2- راهاندازی جنگ تقارب بین دولتها و اتحادیهها، مخصوصاً اتحادیۀ اروپا و جنگ تعاون بین روسیه، چین و یا کوریای شمالی و چین.
3- تحمیل استیلای اقتصادی جهانی بر کالاهای حیاتی و تلاشهای احتکار بازار جهانی، مخصوصاً بازار پترول، برق و وسایل برقی، صنعت، طبابت و ادویه.
4- ایستادن در برابر ملتهاییکه برای آزادی از بردهگی تحمیلی از سوی حکام مزدور امریکا در بسیار از دولتهای جهان، مخصوصاً سرزمیناسلامی تلاش میکنند.
5- تأسیس پایگاههای نظامی و گسترش آن در بسیاری از مناطق جهان، هم در مناطق دولتهای بزرگ هم در مناطق دولتهای ضعیف، مانند نشر منظومۀ موشکی در دولتهای اروپایی و تأسیس پایگاههای نظامی در دولتهای مستقل از جماهر شوروی.
6- شعلهورسازی بحرانهای اقتصادی جهانی، صدمه زدن به بازارهای مالی، از طریق مزدورانش و از طریق شرکتهای غولپیکر اینجا و آنجا؛ برای از بین بردن اقتصاد دولتها و قرار دادن آنان در اوضاع فاجعهباری که آنان را مجبور به پناه آوردن به کمکها و مجبور به دست درازی نماید.
7- اقدام به لشگرکشی و کشاندن جهان به عقباش در جنگهاییکه فقط برای منافع سیاسی خویش راهاندازی نموده بود، مانند جنگهای افغانستان و عراق.
8- اقدام به وضع تحریمهای اقتصادی بر دولتهاییکه واقعا و یا ظاهراً در خلاف جهت سیاست آن قرار داشتند، مانند آنچه در گذشته و اکنون با ایران و کوریای شمالی انجام میدهد، کاریکه میخواهد امروز با روسیه انجام دهد، بدلیل سیاستهای آن در اکراین، چه بسا این تحریمهای جدید اضافه بر تحریمهای سابقه دامن چین را هم خواهد گرفت.
این نمونۀ از اعمال امریکا است که به وسیلۀ آن تلاش دارد به استیلای سیاسی و تسلط خویش بالای جهان تداوم بخشد. در عین زمان در برابر این تلاش امریکا تلاشهای دیگری برای صعود و تمرد بر این سیطرۀ سیاسی امریکا وجود دارد. حال پرسش این است که آیا دولتهای بزرگ در برابر این سیاستها سرتعظیم فرود آورده و پشت شان را برای امریکا هموار میسازند، تا بر آنان سوار شده و از آنان وسیلۀ برای حمل جنایات اقتصادی و سیاسی خویش قرار دهد؟ یا اینکه جهان از تحمل این همه سیاستهای تحمیلی، اجباری، سلطه طلبانه و احیانا سیاستهای بردهگیر، به ستوه آمده است؟ در پاسخ به این پرسشها میگوییم:
در این شکی نیست که دولتهای مؤثر در جهان، دولتهاییکه مشتاق اند به کنار امریکا، در موقف بینالمللی، کدام جای پای، سهم و شراکتی داشته باشند، دولتهای اروپایی، روسیه و چین میباشند، چون دولتهای دیگر در حد چنین امری پیشروی نمیکنند، چون از امکانات لازم این امر برخوردار نبوده و در شرایط کنونی نمیتوانند به این سویه ارتقاء یایند. دولتهای اروپایی، روسیه و چین بالفعل دارند به این سمت حرکت میکنند، البته به اسالیب متعدد و جدیدی؛ از جمله این اسالیب کشمکشهای جاری در اکراین میباشد؛ اگرچه در ظاهر طوری به نظر میرسد که این کشمکشها کشمکشهایی است که در حدود منطقۀ مشخصی بوده و ناشی از واقعیت تاریخ و نژادی و این منطقه است.
بالای اقدامات سخت کوشانۀ روسیه و چین در مواجه با استیلایی امریکای بالای تلاشهای شان برای نجات از جنگال امریکا مکثی خواهیم داشت، چون این اقدامات روسیه و چین، به موضوع مورد بحث مان اکراین و کشمکشهای بینالمللی نوین، ارتباط مستقیم دارد.
اتحادیۀ روسی میراث بزرگ خویش "جماهر شوروی و پیمان ورشو" را به برخی از توافقات استراتیژیک و دفاعی مشترک عوض نمود، از جمله سازمان معاهدۀ امنیت جمعی سال 2002م بعد از تجاوز امریکا بر افغانستان، معاهدهای که با برخی از دولتهای سابق جماهرشوروی چون بیلاروس، ارمنستا، قزاقستان، قرغیزستان و تاجیکستان صورت گرفت. از جمله توافقاتیکه همرای همسایۀ جدیدش، اکراین داشت –مسئلۀ که در مورد صحبت خواهیم نمود-، با دولتیکه دومین دولت استراتیژیک پس از اتحادیۀ روسی در منظومۀ قدیم به شمار میرفت. روسیه با این دولت توافق نامۀ رابطۀ دولتهای مستقل(روسیه، اکراین و بیلاروس) را به امضاء رساند. بعد از آن توافقنامه دوم را در نتیجۀ مداخلات برخی از دولتهای غربی در اکراین، به امضاء رساند، توافقنامهای که به نام معادۀ بوداپست1994م خوانده شده و اکراین به موجب آن معاده از میراث نظامی هستهای گذشتۀ خویش دست برداشت و در سال1997م همراه روسیه توافقنامۀ همکاری و دوستی، در سال 2003م توافقنامۀ توسعۀ منطقۀ اقتصادی مشترک با روسیه، بیلاروس و قزاقستان، به امضاء رساند. از سالهای 2004م تا 2010م رئیس جمهورها و رهبرهای متعددی وابسته به روسیه وغرب بر اکراین حاکم گشتند. در سال 2010م رئیس جمهور ویکتوریانوکوویتش، به سر قدرت رسیده و در سال 2013م به توافقنامههای غرب پشت و با روسیه توافقنامۀ اقتصادی به امضاء رساند. در پی این اقدام ویکتور یانوکوویتش اعتراضات قوی در اکراین آغاز شد، اعتراضاتیکه به کوچ نمودن وی به روسیه در سال 2014م انجامید. در عکس العمل به آن روسیه جزیرۀ کریمه را که جزء اکراین (دونباس- منطقۀ صنعتی شرق اکراین) بود ضمیمۀ خود قرار داد، اقدامیکه منجر به قیام گروه هشت بر علاوه هفت آن زمان به تعلیق عضویت روسیه از گروه شد و بستۀ اول از تحریمات علیه آن طرح و مجمع عمومی ملل متحد نیز همهپرسی و ضم کریمیۀ را رد نمود. پس از آن روسیه و اکراین برای رفع اختلافات بین اکراین و این منطقه معاهدۀ مینسک را به امضاء رساند. این معاهده تنها نوشتهای روی ورق بود که از آن تاریخ تاکنون اجراء نشده بود، تا اینکه در نتیجه منجر به این بحران کنونی شد.
در حقیقت هدف از مداخلات غرب در رأس آن امریکا خدمت به اکراین و مردم آن نبود؛ بلکه هدف در قدم اول ایجاد مشکل برای روسیه بود؛ کاملاً مانند مشکلاتیکه برای اتحادیۀ اروپا ساخته بود. در قدم دوم: امریکا خواست که لولۀ گازی را در گرو و حاکمیت خویش قرار دهد، لولۀ گازیکه از اکراین میگذرد. سوم: هدف اینبود که روسیه نتواند مشارکتهای اقتصادی و سیاسی برای تقویت نفوذ خویش علیه غرب ایجاد کند، چون چنین مشارکتهای روسیه را تقویت کرده و آن را از زیر فشارها و قیودات غرب دور میسازد. به همین دلایل و دلایل دیگری روسیه این قضیه را یک قضیۀ امنیت ملی برای خود تلقی نمود و به تمام انرژی خواست که نگذارد غرب اکراین را ضمیمۀ پیمان ناتو نموده، در کنار آن ایستاده و از آن دشمنی برای روسیه بسازد. بناءً روسیه طبق تفاهمات سیاسی خویش اقدام به حل این بحران نموده و چنین تضمین نمود که "در آینده از مداخلات غربی در اکراین جلوگیری میکند، یعنی نمیگذارد که غرب از طریق ضمیمهسازی اکراین به ناتو و به اتحادیه اروپا، از طریق ایجاد کودتاهای سیاسی، از طریق تهدید لوله گاز و غیره از نقشههایش، به اکراین مداخله نماید، که در نتیجه، سیاستهای امریکا یک سرتناب را محکم داشت و روسیه و چین سر دیگر آن را محکم گرفته بود. این قضیه از قضایای آسان سیاسی نیست، مخصوصاً اینکه روسیه در تلاش است شرایط خویش را از طریق قدرت نظامی تحمیل کند؛ البته پس از اینکه از طریق دیپلوماسی و گفتمانی ناکام ماند. اکنون در حال هموار سازی بساط نفوذ نظامی خویش در اکراین است تا از خود محافظت کرده و از دستدرازی ناتو بر دیوار حیاط خانهاش جلوگیری کند. بناءً روسیه از این امر دست بردار نیست، مگر در ضمن تفاهمات سیاسی جدیدیکه از به تهدید مواجه نشدن آن در آینده ضمانت کرده و از انتشار پایگاههای ناتو در داخل منظومۀ روسی جلوگیری نموده و صادرات گاز از طریق لوله به اروپا تضمین کند.
چین نیز برخی از پروژههای و اقدامات سیاسی و اقتصادی را روی دست گرفت تا از جایگاه خویش در برابر استیلای امریکایی حمایت کند، بارزترین آن اقدامات رشد اقتصادی میباشد که با امریکا رقابت مینماید، طوریکه بارها اقتصاد خویش را مضاعف ساخته است. علاوه بر درنوردیدن میدانهای حیاتی اقتصادی مربوط به دنیای الکترونیکها، انترنت و غیره. همانطور چین برای تقویت کردن خود در برابر تهاجمات دیوانهوار امریکا، اقدام به ایجاد روابط با دولتهای همسایه خویش نمود، برخی از از آن روابط استراتیژیک، برخی اقتصادی بودند. بارزترین این روابط تجدید معاهدۀ مشارکت استراتیژیک بیست سال آینده در سال 2001م همراه روسیه بود، که از جمله بارزترین امور در این معاهده جدید و قدیم، مخالفت به نقشههای امریکا به توسعۀ نظامی بود، چیزیکه برای امریکا این اجازه را نمیداد که به منافع امنیت جهانی صدمه وارد کند؛ از جمله حمایت از همکاریهای دو طرف نظامی در عرصۀ دفاع مشترک در حالت کدام تهدید و یا دشمنی. همچنین در آنچه مربوط به حاکمیت ملی میشود، مثلاً چین از حاکمیت ملی روسیه در تمام اراضی آن حمایت و همانطور روسیه نیز از حاکمیت ملی چین در تمام اراضی آن حمایت میکند، از جمله تایوان، همانطور تجدید این مشارکتهای میان رئیس جمهور پوتین و و رئیس جمهورشی جین بینگ، در سال جاری 2022م در دورۀ بازیهای المپییک امسال، همزمان با بحران کنونی اکراین.
حال پرسش این است که در چه حدی روسیه و چین توان دارند تا در این مسابقه بالای موقف بینالمللی با این چیره دستی امریکا، گامی بردارند؟! آیا این دو کشور میتوانند این استیلای امریکایی را درهم کوبند، یا امریکا زریعۀ خودبرترجوییها و مزدوران خویش، آنان را تسلیم شرایط و سیاستهای شرورانه و حریصانۀ خویش خواهد ساخت؟ چیزیکه در سالهای نه چندان دور برملاء خواهد شد؛ لیکن در این مورد مسائلی است که ناچار باید بر آنان مکثی کرده و در پایان این موضوع آن موارد را یاد آورد شد:
1- کفار از هیچ اخلاقی برخوردار نیستند. دیدگاهشان پایینتر از گل و خاک است. از ارزشها والا در نزد شان هیچ خبری نیست. آنان وضعیت مسلمانان را ندارند. برای کمایی متاع ناچیز دنیا، خصومت و جنگ وقتال راه اندازی مینمایند؛ حتی اگر طرف شان از جنس خود شان بوده و حامل مفکوره وایدیولوژی خودشان باشد. الله سبحانه وتعالی در توصیف کفار چنین میفرماید:
﴿وَالَّذِینَ كَفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَیأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ﴾ [محمد: 12]
ترجمه: كافران (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) بهره و لذت میبرند و همچون چهارپایان (بیخبر و غافل از سرانجام كار) میچرند و میخورند، و (پس از بدرود حیات و گام نهادن به آخرت) آتش دوزخ جایگاه ایشان است.
﴿لَا یقَاتِلُونَكُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَینَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یعْقِلُونَ﴾ [حشر: 14]
ترجمه: آنها هرگز با شما بصورت گروهی نمیجنگند، جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (امّا در برابر شما ضعیف!) آنها را متّحد میپنداری، در حالیکه دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمیکنند!
1- این کشمکش ما را به یاد کشمکش گذشته در دو جنگ جهانی اول و دوم میاندازد؛ کشمکشهاییکه برای بشریت جز یأس و ناامیدی چیزی دیگری نداشت؛ کشمکشهاییکه محض برای اهداف خودساختهای از بین رفته بود.
2- الله سبحانه وتعالی با کفار مکر مینماید، همانگونه که در گذشته با فارس و روم پیش از برپایی دولت اسلام مکر نمود، با آنان مکر مینماید تا ایدیولوژیهای در حال سرنگون شان برای بشریت متبارز شده و پیش از روشن شدن نور جدید اسلام، واقعیت ننگین شان کشف میشود.
« الم(1) غُلِبَتِ الرُّومُ(2) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ(3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَیوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ(4) بِنَصْرِ اللَّهِ ینصُرُ مَن یشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ(5) وَعْدَ اللَّهِ لَا یخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» [روم: 1-6]
ترجمه: رومیان (از فارسها) شكست خوردهاند. این شكست (در نزدیكترین سرزمین به سرزمین عرب كه نواحی شام است ، رخ داده است ) و ایشان پس از شكستشان پیروز خواهند شد، در مدّت چند سالی. همه چیز در دست الله و به فرمان او است، چه قبل ( كه رومیان شكست خوردهاند ) و چه بعد ( كه آنان پیروز میگردند. ضعف و قدرت و شكست و پیروزی و غیره آزمون الله است). در آن روز (كه رومیان پیروز میگردند) مؤمنان شادمان میشوند ( آری ! خوشحال میشوند) از یاری الله. الله هر كسی را كه بخواهد یاری میدهد و او بس چیره (بر دشمنان خود) و بسیار مهربان (در حق دوستان خویش) است. این وعدّهای است كه الله داده است، و الله هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد كرد، ولیكن بیشتر مردم ( كه كافران و مشركان و منافقانند ، این را ) نمیدانند.
از الله سبحانه و تعالی میطلبیم که کفار را با خود شان مشغول ساخته و این را مقدمۀ برای منهدم شدن مفکوره و دولت آنان شود و در سایۀ دولت خلافت راشده بر منهج نبوة، به دین اسلام بر بالای زمین قدرت و تمکین عطاء کند.
نویسنده: استاد حمد طیب –بیت المقدس-
مترجم: علی مطمئن