یکشنبه, ۲۶ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۲۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

سلسلة من اللقاءات الأسبوعية تتناول أهم القضايا والأحداث المستجدة

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 سلسلة نظرة على الأحداث

 

سلسلة من اللقاءات الأسبوعية تتناول أهم القضايا والأحداث المستجدة

(الجزء الثاني)


لمتابعة الجزء الأول اضغط هنــــــا

 

ادامه مطلب...

المكتب المركزي: نظرة في جريدة الراية (متجددة)

بسم الله الرحمن الرحيم

 

المكتب المركزي: نظرة في جريدة الراية (متجددة)

 

يسر المكتب الإعلامي المركزي لحزب التحرير من خلال هذه الصفحة أن يسلط الضوء على كل عدد جديد يصدر من جريدة الراية ليبرز الخير العميم الذي فيه، فكونوا معنا..

(الجزء الثاني)

لمتابعة الجزء الأول اضغط هنــا

 

ادامه مطلب...

ولاية لبنان: مناظرة فكرية بين دولة الشريعة والدولة المدنية

بسم الله الرحمن الرحيم

 

ولاية لبنان: مناظرة فكرية بين دولة الشريعة والدولة المدنية

عقدت في قاعة المحاضرات في دار الزهراء في طرابلس مناظرة فكرية بين الأستاذ أحمد القصص والدكتور غسان وهبة بعنوان بين دولة الشريعة والدولة المدنية

السبت، 23 شعبان 1438هـ الموافق 20 أيار/مايو2017م

 

ادامه مطلب...

شورش ۱۸۵۷م هند هرگز فراموش نمی شود!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

شورشی که درسال ۱۵۷۸م در هند به وقوع پیوست، ممکن توسط تاریخ نویسان پس از بدست آوردن استقلال، بنام جنگ استقلال هند تغییر نام یافته باشد، اما هیچگاه نامی که با دین ریشه داشته باشد آن را تایید نمی کند. بطور قابل توجه، تاریخ نویسان نقش دین را هرچند که یک شخص آن را جنگ و یا شورش بنامد مرکزی خوانده اند؛ اما آن ها تلاش دارند تا آن را یک نام نظامی بدهند. یکی از عوامل مهم در آن صدور روغن کارتریج به سربازان محلی گفته شده است. نیروهای هندو معتقد بودند که آن ها از روغن گاو استفاده می کنند و مسلمانان باورمند بودند که درآن روغن خوک نیز مخلوط گردیده است و در نتیجه همه آن آلوده است. عوامل دیگر نفوذ انجلیک ها(پروتستان) و افسران انگلیس در میان نیروها و بخصوص در میان کسانی بودند، نیروهای محلی را که شامل نیروهای مسلمان و هندو بودند فرماندهی می نمودند. 

اوانجلیک ها تلاش کردند تا هراس را ایجاد نموده و آن وضعیت را تعقیب می نمودند؛ چنان چه تبشیری ها فعالانه فعالیت نموده و به دین تازه دعوت می نمودند. چیزی را که تبشیری ها تحمل نمودند یک ترس تیوری نبود، اگر تشویق نکردند، بخاطری بود که حکومت های محلی انگلیس در صفوف با اوانجلیک ها بودند. گروهی که به سرعت از دستور امتناع ورزیده و در پی تلاش برای برگرداندن سلسله مغول در چهارچوب امپراتوری بهادر شاه ظفر گردید.

زمانی که نادرشاه افشار در سال ۱۷۳۷م به هند حمله نمود و دهلی را به یغما برد، نظام مغول از هم پاشید، بهادرشاه حاکمیت بالای هند بجز قلعه سرخ را به میراث نبرد؛ حتی او توسط انگلیس مطلع شد که آن ها کدام ورثه آن را به عنوان پادشاه دهلی به رسمیت نمی شناسد، و از او بخواهید تا قلعه سرخ را به مرگش تخلیه کند. از سوی دیگر سربازان شورشی خواستار برگشت دوباره حکومت وی گردیدند.

با این حال، مشکل دیگری که مسلمانان به آن مواجه بودند این بود که بنام امپراتوری مغول به عنوان حاکم در نماز جمعه خطبه قرائت می گردید. پس از این که شورش با به یغما بردن دهلی به پایان رسید، در این زمان فرزندان بهادرشاه را توسط نیروهای انگلیسی کشت و خودش را دستگیرد نمود، زمانی که کمپنی هند شرقی برای انگلیس راه داد و موضوع بیشتر تحت فشار قرار گرفت، کمپنی که به دستور هیأت کنترول هندی واکنش نشان داد، یک دیپارتمنت دولتی بود، این کمپنی طوری بزرگ نبود که به نظر می رسید. در حالی که از پادشاه مغول در خطبه نماز جمعه در سراسر هند یاد می شد. با وجودی که او اجازه گرفت تا با ختم سلسله دانستی مغول در بدل مزد، این کمپنی را اداره کند.

بهادر شاه زنده بود و در مهاجرت در رانگو به سرمی برد، اما نام بردن او در خطبه شورش را برپا می کرد. از نایب السلطه و یا پادشاه انگلیس نتوانست بخوبی نام بَرد، بخاطری که حتی آن ها با نام مسلمان نبودند. گروه از علما استدلال نمودند که آن ها اولوالامر بودند، بخاطری که آن ها نماز جمعه را اجازه دادند، اما این گروه حتی نام ملکه شهبانو که شامل خطبه بود آن را قرائت نکرد.

راه حلی که توسط شاه عبدالعزیز پسر شاولی الله پشنهاد گردید، قبول شد. خطبه ها در سراسر شبه قاره هند آغاز گردیده و نام پادشاه ترکیه که خلیفه بود نیز شامل آن خطبه گردید و این خطبه در زمان سلطان عبدالمجید بود. فورمولی که اتخاذ شد یک نوعی بود و می توانست برای هر پادشاه بکار رود و اما برعکس از وی نام برده نشد. اگرچه توسط راج از پادشاه نام برده شد، اما سکه بنامش ضرب زده نشد.

با این حال خطبه بنام کسی خوانده می شد که پس از شکست برخاست. قبل از آن هیچ مسأله وجود نداشت؛ مگر سپس نیروهای شورشی خواستند تا پاد شاه مغول آن ها را رهبری نماید. در این جا ممکن چندین علل سبب شورش گردیده باشد، اما یک بار قدم گذاشته شده است. مسأله عوض نمودن قانون اداره ی کمپنی بالای شورشیان تحمیل گردید و امپراتوری مغول یک موانع برای آن ها گردیده بود. به هر حال بهادرشاه بیعت شورشیان را پذیرفت و واقعیت تلخ این بود که بهادرشاه بخاطری که در گذشته یک ارتش داشت تنها توانست شورش را ایجاد نماید و او هیچ چیزی را؛ مگر با استفاده از نیروهای انگلیس که شامل نیروهای ویژه اش بود، انجام نمی داد.

درآن زمان نارضایتی های فردی زیاد بود، آن ها با هم یکی شده و در پی آن شدند تا یک راه حل واحد در راندن انگلیس و استقرار مجدد دولت مغول داشته باشند. این تنها خواست یک مسلمان نبود؛ بلکه خواست یک هندو نیز بود. نارضایتی های هندو از جانسی بود، چراکه رانی دولت را به سوی نبرد رهبری نمود، به دلیل این که زمانی که راجا درسال ۱۸۵۴م در گذشت، ورثه آن به عنوان جانشین آن تعیین نگردید. هم چنان زمانی که نانا صاحب پدر خوانده بابجی رایوی دوم درسال ۱۸۵۱م درگذشت و انگلیس ورثه پیشوا را نپذیرفت.

انگلیس سیاست خود را نسبت به کشورها شاهی ساخت، بدلیل این که ورثه اصلی وجود نداشت؛ مانند اود، جایی که نواب و واجد علی شاه در سال ۱۸۵۶م سرنگون گردیده و دولت تا ریاست کلکته اشغال گردید. آن ها در ایالت متحده(UP) آگرا و اود باهم یکجا شدند. شورشیان از آن چه که تصور می شد تصاویر پچیده تر را ارایه نمودند، اما یکی از ویژه گی های که پدیدار گردید این بود که هندوها احساس می کردند که آن ها نسبت به انگلیس معامله خوب را از جانب مغول دریافته اند. قابل یادآوری است که هردو ناناصاحب و رانی جانسی مرهتاس بودند.

مرهتا تحت رهبری شیواجی بر ضد اورنگ زیب مبارزه می کرد تا این که آن را در پایان ۴۸ سال سلطنت خود اشغال نمود. واجد علی شاه آخرین پادشاه "اود" بود و پادشاه انگلیس با دادن یک لقب، نواب را تشویق نمود تا با پادشاه دهلی رقابت کند و انگلیس این لقب را برای امپراتوری مغول نیز داد. تنها هندوها نبودند که انتظار معامله خوبی را با مغول ها داشته باشد، اما آن هندوها نیز آرزو داشتند تا آن ها را عوض نمایند. قابل یاد آوری است، در زمان اکبر قانونی که توسط مغول ها تطبیق می گردید شریعت الهی بود. قوانینی بود که بهادر شاه ظفر نیز آن را تطبیق می نمود، لذا افراد بالقوه هندوها نیز بخوبی آگاه بودند؛ زمانی که نظام انگلیس از بین برود، عوض آن قانون شریعت تطبیق می گردد.

قابل یادآوری است که مغول ها بویژه مسلمانان مومنجدا از "اورنگ زیب" شمرده نمی شدند. مغول حتی در اوج دین الهی شریعت را در زمین حاکم ساخت و دیگر هیچ بازگشت به قانون محدود هندو که تنها به قانون شخصی(ازدواج، ارث و مسایل مرتبط به آن) خلاصه می شد نبود. بنابر این، به نظر می رسید که هندوها نسبت به انگلیس، به مسلمانان و به حکومت با عدالت شان نگاه می کردند.

اگرچه ۱۶۰ سال از شورش سال ۱۸۵۷م هند می گذرد باز هم نمی توان آن را فراموش کرد، باوجودی که هند ۷۰ سال قبل استقلال خود را از انگلیس گرفت، هنوز هم شاهد ظلم و استبداد است. آیا دلیل این است که دولت های هندو و پاکستان پس از استقلال در هردو کشور تلاش ورزیدند تا نظام انگلیس را حاکم نموده و قوانیین آموزشی و اقتصادی آن را ادامه بدهند؟

در تطبیق قوانین اسلامی تنها خلیفه متعهد است که به اسلام حکم نموده و مشکلات شبه قاره هند را حل نماید. در ۷۰ سال گذشته هند تلاش ورزید تا یک دولت هندو را ایجاد نماید. هند خود را بخاطری اقلیت های مذهبی، یک دولت سیکولر می خواند، اما نتیجه آن ظلم و استبداد دینی بود. هند هنوز هم در سال ها حاکمیت قانون اسلامی دوره ی مغول به عنوان یک مثال دیده مردم و نخبه گان انتظار دارند تا دولت مشکل شان را حل نماید.

از همین لحاظ باید درک شود که از سرگیری حاکمیت اسلام به معنی پیروزی امت مسلمه صرف نظر از حل مشاکل شهروندان و دین شان نیست؛ طوری که حوادث ۱۸۵۷م امروز نشان می دهد که در هیچ جای بجز در شبه قاره هند حاکم نمی شود. الله سبحانه وتعالی می فرماید:

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ)

] نساء: ۱۰۵[

ترجمه: ما كتاب به حق بر تو نازل كرده ايم تا ميان مردمان طبق آن چه الله سبحانه وتعالی به تو نشان داده است داوری كنی.

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

نویسنده: افضل قمر

ادامه مطلب...

شماره ۱۳۱ هفته نامه الرایه به نشر رسید

  • نشر شده در مرکزی

(ترجمه)

در این شماره بخوانید: 

مژده: دفتر مرکزی مطبوعاتی حزب التحریر با خورسندی و افتخار اعلام می دارد که پس از سپری نمودن مرحله تجربی(کامیابانه) به فضل الله متعال به مرحله ای نشر رسمی شبکه تلویزیونی "الواقیة" انتقال نموده است. شبکه الواقیه، شام روز جمعه ۲۹ شعبان ۱۴۳۸هـ.ق موافق با ۲۶می ۲۰۱۷ م برنامه ویژه ای را به دو مناسبت یکم: فرارسیدن ماه مبارک رمضان؛ دوم: افتتاح رسمی شبکه الواقیة به نشر می رساند که در این برنامه امیر حزب التحریر عالم بزرگوار عطاء بن خلیل ابو رشته(الله متعال وی را حفظ و ثابت قدم نگهدار) سخنان خویش را به مناسبت دو خوشی ارایه خواهد کرد. هم چنان نتیجه تحقیق و تفحص ماه رمضان این سال(۱۴۳۸هـ.ق) نیز اعلام می شود.

 شبکه الواقیة مجموع اسلام را محور خویش قرار می دهد، فقط اسلام را و هر جایی که اسلام باشد گِرد آن می چرخد.

سرمقاله: تصویب  موافقت نامه، عبور نیروهای ناتو از کویت؛

سفر ترامپ به عربستان سعودی مختص برای انجام فرمان های امریکا توسط نظام و حکام مزدور و تحمیل شده بر مسلمانان؛

ملاقات و دیدار ترامپ با حکام منطقه؛ همانا ملاقات بادار با غلام(برده) اش است!

رهبریت مدنی و نظامی در پاکستان هردو وسیله ی امریکا برای جنگ علیه اسلام؛

جنبش حراک جنوبی و پرونده جدایی؛ در جنگ انگلیس و امریکا در یمن؛

سودان: حکومت وحدت ملی، تحمیل والی ها و اطاعت از امریکا؛

اخراج و استعفای کارمندان در امریکا و تأثیر آن بر سیاست ترامپ؛

دین با ترک، دور شدن و به ضایع ساختن احکام آن تجدید نمی گردد؛

انتخابات ایران و تأثیر آن بر سیاست خارجی ایران؛

مبانی راه حل های سیاسی امریکا در سوریه؛

 تأیید فرانسه بر اشغالگر بودن و دشمنی اش علیه اسلام و مسلمین؛

چین در سلسله جنگ اش علیه اسلام، استفاده مجموعه ای از نام های اسلامی را ممنوع قرار داد.

 برای دریافت این شماره به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

http://www.hizb-ut-tahrir.info/ar/index.php/dawahnews/sporadic-news/29432.html

ادامه مطلب...

روزه ماه رمضان سپر مومنین و خلافت سپر امت مسلمه است

(ترجمه)

ای مسلمانان نیکو و مخلص پاکستان!

در تمام قرون حاکمیت اسلام، پس از عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم، دولت خلافت به مثابه یک سپر آهنین برای امت مسلمه بخاطر حفظ شان بر علیه دشمنان اسلام بود. در جریان ماه رمضان این دولت خلافت اسلامی بوده که نیروهای مسلح را برای پیروزی های برزگ و فتح مناطق تجهیز  می ساخت، باوجودی که در مقابل شان دشمنان قوی قرار می گرفت. در رمضان سال ۱۳ هجری، دولت خلافت "سلطنت فارس" را در جنگ بویب شکست داد، که هسته ای حاکمیت شان را دگرگون و صدای انهدام شان را به بیرون کشانید. اما در رمضان سال ۹۸ هجری، دولت خلافت اندلس(اسپانیا امروز) را آزاد ساخت، که اروپا برای قرن های متعدد در زیری چتر حکومت اسلامی آزاد بود.

همچنان در رمضان سال ۹۲ هجری، محمد بن قاسم شبه قاره هند را برای اسلام بازگشایی کرد که به قرن های متعدد زمینه نفوذ مفاهیم اسلام را در میان مشرکین هندو مساعد ساخت. در رمضان سال ۲۲۳ هجری، دولت خلافت عموریه(آموران) را آزاد ساخت، با اینکه حتی آن منطقه باعث تفاخر سلطنت قدرت مند رومیان محسوب می شد. در رمضان ۶۵۸ هجری، دولت خلافت بر بالای تاتاری ها در جنگ "عین جالوت" غالب شد، باوجودی که بیش از یک قرن بخش اعظم کشور های اسلام در اشغال شان بود. به همین دلیل، ضمن این که امت اسلامی سپر دفاعی داشتند، رمضان یک ماه پیروزی برای افواج مسلح مسلمانان محسوب می شد.

با این حال، این رمضان سال ۱۴۳۸ هجری، بدون سپر به سر می بریم، که بدبختانه نیروهای مسلح ما در مبارزه بر آزاد سازی مسجدالاقصی از بند دولت صهیونیستی یهود و نجات مسلمانان کشمیر اشغال شده که همه روزه توسط مشرکین هندو زخمی، کور و به شهادت می رسند، منع می شوند. در عین حال، حکام مستبد بدون هیچ تردیدی سربازهای ما را برای محافظت از اشغالگری کفر که مبادا مجاهدین مسلمانان بر بالای شان حمله ور نشود، اعزام می دارد. هر زمانی که مقامات نظامی امریکا دستور بدهد که "انجام بدهد" به دستورش البیک می گویند. هم چنان حکام هر دستوری را قبول می کنند، با این که این موجودیت امریکای اشغالگر در افغانستان است که دروازه ورود استخبارات هندوستان(RAW) در آن جا باز گشود، که از افغانستان به طور متداوم بر بالای مناطق قبیله وی مان موشک پرانی می کند خصوصاً در بلوچستان و شهرهای بزرگ.

علاوه بر این، به جای این که نیروهای مسلح را برای محافظت مان تجهیز کند، حکام به دنبال تحکیم اشغالگری کفر توسط سیاست بی شرمانه ای اخذ امتیاز انحصاری پی یکی دیگر از کفر، فعالیت می کنند. این رمضان، همان گونه ای که حکام عرب در مقابل دولت یهود تحت شعار "نورمالیزسیون یا هنجار سازی" سر خم کردند، حکام پاکستان هم چنان در مقابل دولت هندو ادای احترام و سر خم کردند. در تلاش برای خوشحال سازی باداران شان در واشنگتن هستند، حکام پاکستان شب و روز فعالیت می کنند که از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی با هند مصلحت کنند، در مقابل مسلمانان برای نیاز سیاست "خویشتن داری" دفاع می کند. در واقع، رژیم نواز شریف و باجوا، توسط عملی نمودند شعارهای هندوها و تحقق "اکهند هندوستان"(هندوستان بزرگ) برای امنیت مان قبر حفر می کند، همان طور که حکام عرب برای تاسیس "ارض اسرائیل"(اسرائیل بزرگ) جان فشانی ها دارند.

بنابر این، باوجود این که واقعیتی که مردم پاکستان از این الحاظ دارا بودند(نیروهای مسلح، منابع و زمین)، در رقابت با کشورهای بزرگ جهان است، اما می بینیم با این همه امکانات تاثیر قدرت آن به مراتب کمتر از وزن واقعی آن است. بدون دولت خلافت اسلامی حکام فعلی هرگز بر بالای مان سپر شده نمی تواند، آن ها مانند زنجیر در دست و پا و شمشیر در گلو مان است، از این رو ما را در مقابل دشمنان اسلام ضعیف می گرداند.

ای مسلمانان پاکستان! رسول الله صلی الله علیه وسلم روزه گرفتن را تشبه یک سپر محافظتی(در برابر همه ای اعمال ناشایسته) کرده، که هر یک مان را از غذاب آتش جهنم محافظت و نجات می دهد. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

«الصِّيَامُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ كَجُنَّةِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْقِتَالِ.»

(ابن ماجه)

ترجمه: روزه سپری است در مقابل آتش(جهنم) همانند سپر شما در صحنه نبرد و جنگ.

بنابر این، ما آغاز فرضیت(سنت) روزه داری را در این ماه مبارک رمضان مقدم می شماریم، از الله سبحانه وتعالی طلب اجر، مغفرت و رحمت و دوری از خشم حق تعالی می نماییم. بهر حال، رسول الله صلی الله علیه وسلم هم چنان خلافت را تشبه به سپر نموده، نه تنها از لحاظ فردی برای ما، بلکه مجموعاً برای تمام امت اسلامی تشبه نموده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ.»

(مسلم)

ترجمه: بيشک که امام(خليفه) سپری است که در عقب آن پيکار کرده می شود و به وی پناه برده می شود.

بنابر این، در این ماه رمضان، ما خود را محاسبه کنیم که برای تأسیس این فرض(خلافت) چی کار ی انجام داده می توانیم؟ دوباره از خود بپرسید، ما برای این فرض چه نوع فعالیت انجام داده می توانیم در حالی که در عدم موجودیت اش نه تنها یک حکم شرعی، بلکه هزاران احکام الهی تطبیق نخواهد شد؟ یقیناً، دولت خلافت منحیث یک مصدری برای تطبیق و جاری نمودند احکام اسلامی بر بالای مردم می باشد، چون به ما اطمینان می بخشد که حکومت و رهبری، اقتصاد، تعلیم و تربیه، قوۀ قضاییه، سیاست داخلی و سیاست خارجی همه و همه مطابق قرآن و سنت تطبیق و پیش می رود.

ای مسلمانان پاکستان! تنها برای مان در این ماه رمضان، روزه دار بودن، انجام طاعات و عبادات و گریستند در پیشگاه الله سبحانه وتعالی برای استدعاء و مغفرت کافی نیست، در حالی که ما احساس کنیم بدون سپر هستیم. بلکه برای مان واجب است که مخلصانه و به جدیت برای خاتمه "قدرت امریکا" و جلوگیری از ظهور "اکهند هندوستان" فعالیت کنیم، (اکھنڈ هندوستان، یک کلمه الحاق گرایی هندوستانی که به مفهوم واقعی هندوستان جدا ناشده معنی می دهد، چون قبل از استقلال "کشور های پاکستان، هندوستان و بنگلادیش" منحیث یک کشور واحد تحت سیطره بریتانیای کبیر بودند).

در این ماه مبارک رمضان، بگذارید که ندای حق مان را همرای حزب التحرير برای تأسیس دوباره خلافت راشده ثانی بر منهج بلند کنیم. اگر ما برای احیایی این فرض(خلافت) دعوت نکنیم، به این معنی خواهد بود که تمامی گناه و خیانت های حکام را نادیده گرفتیم، که در حال حاضر برای همه ما هویدا است. وضعیت مان نسبت به حالتی که اکنون قرار داریم بدتر خواهد شد و ما خودمان را آماده عذاب آتش جنهم در آخرت می سازیم. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِعَمَلِ الْخَاصَّةِ حَتَّى يَرَوْا الْمُنْكَرَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ وَهُمْ قَادِرُونَ عَلَى أَنْ يُنْكِرُوهُ فَلَا يُنْكِرُوهُ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَذَّبَ اللَّهُ الْخَاصَّةَ وَالْعَامَّةَ.»

(احمد)

ترجمه: الله عزوجل هرگز عموم را به خاطر عمل گروهى خاص مجازات نمی کند مگر آن زمان كه منكرات در ميان آن ها آشكار گردد و توانايى بر انكار آن داشته باشند و نداشته باشند در عين حال سكوت كنند در اين هنگام الله سبحانه و تعالی آن گروه خاص و همه توده اجتماع را مجازات خواهد كرد.

ای افواج مخلص نیروهای مسلح پاکستان! این رمضان، رژیم مستبد نواز شریف و باجوا، برای هموار ساختند زمینه قلدری و قدرت امریکا و پاشیدند تخم شعارها در رابطه به "اکهند هندوستان" بی حد فعال است. در این مقطع زمانی، برای افراد عادی جامعه حداقل کافی است که ندای حق را در مقابل این حکام ستمگر بلند کنند. بهر حال، ای مردان نیروهای مسلح، نه تنها برای شما بلند نمودند ندای حق کفایت نمی کند، بلکه همانند انصار رضوان الله علیهم اجمعین که قبل از شما بودند باشید، آن ها توانایی مالی و قدرت نظامی برای خاتمه و ریشه کن ساختند ظلم حکام داشتند، که منجر به انهدام خیانت های قاطعانه شان می شد.

یقیناً، افواج مسلح مان همانند شیرهای نیرومندی اند که از مدت های طولانی در زنجیر بسته شدند، هرگاه ضربه چنگال این شیر به دشمنان اسلام برسد مطمیناً که تمام شان سراسیمه خواهد گشتند. شیران نیروهای مسلح ما را از بند زنجیرها برهانید و با دادند نصرت به حزب التحرير، برای تأسیس مجدد خلافت راشده ثانی بر منهج نبودت، تحت رهبری امیرش، مرد سیاست مدار، والا مقام و مجتهد توانا "شیخ عطاء بن خلیل ابورشته سپر این امت را دوباره احیاء کنید. در این ماه مبارک قدم به سوی حق بگشایید و با مبارزه تان به زخم  های قلوب رنج دیده ای مؤمنان مرحم شوید، این رمضان را منحیث یک ماه پیروزی در برابر کفر تبدیل کنید.

﴿إِن يَنصُرْكُمُ اللَّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِى يَنصُرُكُم مِّنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾

[آل عمران: ۱۶۰]

ترجمه: اگر الله سبحانه و تعالی شما را ياری كند(همان گونه كه در جنگ بدر يارب كرد) هیچ كس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند(و دست از ياریتان بردارد، همان گونه كه در جنگ احد چنین شد) كیست كه پس از او شما را ياری دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر الله توكّل كنند وبس.‏

حزب التحرير-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

پیمان نامۀ جدید حماس؛ انگیزه ها و ابعاد آن

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش

حرکت حماس به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م از شهر دوحه پایتخت قطر اعلام نمود که: «با ساختن دولتی برای فلسطین بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م که "مبتنی بر توافق مشترک ملی" باشد موافقت دارد.» حماس عبارت "محو اسراییل" را از پیمان نامۀ جدیدش حذف نموده و هم چنین اعلام نمود که دیگر وابسته به اخوان نخواهد بود و به گونۀ مستقل عمل خواهد کرد. پرسش من دو بخش دارد: آیا این پیمان نامۀ جدید حماس برخاسته از راه حل های مسالمت آمیز و گفتگوهای محوری است که ادارۀ حکومت جدید امریکا بر دوش گرفته و یا این چرخش یک صد و هشتاد درجه ای در اهداف حماس ربطی به سیاست امریکا نداشته و از اروپا متأثر می باشد؟

پاسخ

انگیزه ها و ابعاد پیمان نامۀ جدید حماس، موسوم به "پیمان نامۀ اصول و راه کارهای سیاسی گروه حماس" و ارتباط آن با امریکا و یا اروپا را به گونۀ زیر به بحث و بررسی می گیریم:

یکم: دست آوردهای سازمان آزادی فلسطین، از کوتاه آمدن های مکرر در برابر دولت یهود و اینک همراه شدن حماس با این سازمان: سازمان آزادی فلسطین که خود را نمایندۀ فلسطین می داند، به خاطر داشتن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، از ۸۰درصد خاک فلسطین(محدودۀ مرزهای ۱۹۴۸م) در برابر یهودیان کوتاه آمد، اما یهودیان در عوض به جای این که بخش های باقی ماندۀ فلسطین(مرزهای سال ۱۹۶۷م) را به رسمیت بشناسند، خود سازمان آزادی فلسطین را به رسمیت شناختند؛ حتی رژیم یهود و غرب، دستگاه برخاسته از سازمان آزادی را بر اساس توافق نامۀ بدنام اسلو، تبدیل به حکومت فلسطین نموده و از آن گارد امنیتی ساختند که در خدمت دولت یهود قرار دارد و در عین حال طرفی باشد تا به بهانۀ تحقق صلح و ثبات، پیوسته سرزمین های بیشتری را از آن باج گیرند.

امریکا و اروپا می دانند که مانع اصلی در برابر تحقق آن چه که صلح می نامند، این است که دولت یهود حاضر نیست تحت هیچ شرایطی و به بهانۀ تأمین امنیت، ذره ای کوتاه بیاید، چنان چه سازمان آزادی امتیازات هنگفتی را به این رژیم داده و حاضر است در عوض هرگونه فیصله ای که منجر به ایجاد دولتی برای فلسطین شود، امتیازات بیشتری نیز بدهد، اگرچه دولتی که ایجاد می شود یک دولت خلع سلاح شده و بی اختیار هم باشد؛ یعنی تنها نام دولت را داشته باشد وبس. اما رژیم یهود هنوز خواهان امتیازات بیشتری است؛ زیرا می داند و همه می دانند که تحمل ذلت و پستی برای انسان های ذلیل و پست، کار دشواری نیست.

حماس امتیاز دادن های سازمان آزادی فلسطین به دولت یهود را با اظهارات آتشین مورد انتقاد قرار می داد که چرا حاضر است در عوض به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای اشغالی سال ۱۹۶۷م، این همه امتیاز را برای دولت یهود بدهد و این انتقادها باعث تضعیف موقف حکومت فلسطین در گفتگوهایی شد که نتیجۀ آن امضای توافق نامۀ اسلو بود. این جا بود که نقشۀ خبیث پیوند دادن حماس به سازمان آزادی فلسطین از طریق سهم دادن آن به حکومت در سایۀ اشغال روی دست گرفته شد، نقشه ای که منجر به تن دادن به گفتگوها برای به دست آوردن دولت کوچکی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ شد و روشن است که به رسمیت شناختن دولت یهود اقدام بعدی و نتیجۀ طبیعی این تن دادن و کوتاه آمدن خواهد بود.

همه می دانند که سازمان آزادی فلسطین با تمام وجود در خدمت برنامه ها و نقشه های غرب و در رأس همه امریکا، برای وادار نمودن مردم فلسطین به پذیرفتن دولت یهود و پذیرش ذلت در برابر آن قرار دارد و به همین دلیل بود که این سازمان در نیرنگی که غرب برای به قدرت رساندن حماس در زیر سایۀ اشغال به راه انداخته بود، در کنار غرب قرار گرفته و در آن سهم گرفت، سازمان آزادی گاه به گونۀ پنهانی و گاه به صورت آشکارا در این پروسه سهم گرفت؛ زیرا می دانست که سهم گرفتن حماس در حکومتی که زیر سایۀ اشغال قرار دارد، قطعاً آن را به جایی خواهد کشاند که سازمان فتح و سازمان آزادی فلسطین را کشانیده است. به همین دلیل بود که حماس در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶م پیروز شد؛ اما سایر گروه ها حاضر نشدند حکومت وحدت ملی را در کنار حماس تشکیل دهند؛ زیرا هدف این بود که حماس زیر سایۀ اشغال به تشکیل حکومت بپردازد. در عین حال قطر تماس هایش با حماس را افزایش داده و اعلام نمود که آن را کمک خواهد نمود و به این ترتیب حماس بالای تمام غزه تسلط پیدا نمود. پروسۀ به دام اندازی حماس با انحصار تسلط آن بالای غزه کامل گردید؛ زیرا دولت یهود حاضر نیست که در امور خدماتی برای دو ملیون تن از ساکنان غزه با حماس همکاری نماید، به دلیل این که حماس از نظر یهود یک سازمان تروریستی قلمداد می شود.

از جانب دیگر مصر نیز محاصرۀ غزه را تشدید نمود، به ویژه پس از به قدرت رسیدن السیسی. به این ترتیب غزه و حکومت حماس در این شهر در میان چکش دولت یهود و سندان حکومت السیسی قرار گرفت. دستگاه حاکم در رام الله نیز به عنوان طرف حساب با دولت یهود در خصوص مسأله غزه، سهم خودش را ادا نموده و این پروژه را کامل نمود. در نتیجه، حماس نتوانست از عهدۀ تأمین نیازهای اساسی زنده گی مردمی بیرون آید که زیر حاکمیت اش قرار داشتند. به این ترتیب حماس با گوش دادن به نصیحت های قطر و حاکمیت بر غزه زیر سایۀ اشغال، خود را در برابر دو گزینه ای قرار داد که هر دو زهرآگین بوده و پذیرفتن هر کدام آن دشوار بود؛ متلاشی شدن حماس و تسلط مجدد عباس بالای غزه که حماس حاضر نیست به هیچ وجه این گزینه را بپذیرد و یا گوش دادن به نصیحت های پشتیبانان، به ویژه قطر، که توصیه می کنند موقف اش در برابر دولت یهود را نرم تر نموده و به نوعی با آن رابطه برقرار نماید و در تحقق پروژه های دولت یهود، از جمله ساختن دولت ضعیف و بی صلاحیتی به صورت علنی با این رژیم همکاری نماید.

هر انسان با بصیرتی می دانست که پذیرفتن حکومتی در زیر سایۀ اشغال، قطعاً حماس را روزی به تعامل با دولت یهود و نشستن پشت میز مذاکره با یهودیان خواهد کشاند، هم چنین آن را وادار خواهد نمود تا دولت یهود را به رسمیت شناخته و با برپایی دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م اهداف مقاومت را از هم دریده و حاضر خواهد شد که هرگونه امتیازی را که یهود بخواهد برای آن بدهد. طبیعتاً جهل و نادانی نمی تواند بهانه ای چنین اقداماتی باشد.

اظهارات رهبران حرکت حماس به خوبی نشان می دهد که هدف از صدور این پیمان نامه جلب توجه و تحسین جامعۀ جهانی برای این حرکت، زمینه سازی برای تداوم حاکمیت حماس در غزه و قناعت دادن جامعه جهانی به این که حماس را در روند حل و فصل قضیۀ فلسطین یک عنصر به حساب آورد؛ یعنی رد تمام ادعاهایی که علیه حماس صورت می گرفت، مبنی بر این که این حرکت چون سنگی است که بر سر راه حل قضیۀ فلسطین از طریق گفتگو قرار گرفته است، می باشد. از جملۀ این اظهارات رهبران حماس می توان به چند مورد ذیل اشاره نمود:

۱- خالد مشعل یکی از سران حماس، در سخنانی در این زمینه گفت: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات تهیه شده و انعکاس دهندۀ فعالیت ها، طرز فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم تهیۀ این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و از شروع کار عملی بالای آن دو سال می گذرد.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م) مشعل هم چنین گفت: «حماس راهکار جدیدی را روی دست گرفته که عبارت است از پیش رفت و مردانگی؛ البته با حفظ اصول ثابت و حقوق.» (منبع: العربیه نت ۱ می ۲۰۱۷م) وی که در یک کنفرانس مطبوعاتی صحبت می نمود، گفت: «ما به توافق رسیده ایم تا پیمان نامۀ سیاسی را برای حماس تهیه نماییم که انعکاس دهندۀ رشد فکری و فعالیت سیاسی این حرکت باشد. ما در پی جنگ نیستیم، بلکه در پی آزادی و رهایی از اشغال می باشیم. پس از آن که نسخۀ نهائی پیمان نامه آماده گردید با شماری از برجسته ترین آگاهان قانون بین المللی برای مدت ۹ ساعت جهت اخذ ملاحظات شان نشسته و مشورت نمودیم. این پیمان نامه بیانگر آن است که حماس یک حرکت رو به پیشرفت و تجددگرا بوده و چنان که در مقاومت پیشرفت می کند، در عرصه های فکری و سیاسی نیز رو به پیشرفت می باشد.» (منبع: آژانس خبری معاً ۲ می ۲۰۱۷م)

۲- برهوم در پاسخ به پرسشی که از وی در خصوص اهمیت داخلی و خارجی این پیمان نامه برای حماس پرسیده شد چنین گفت: «این پیمان نامه برای نسل جدید حرکت حماس اهمیت فراوان دارد، زیرا حماس حرکتی است که پیوسته در جستجوی مردانگی، پیش رفت، تفکر روشن و همگامی با تحولات می باشد و این پیمان نامه عرصه های جدیدی از تعامل با جامعه را در برابر حماس باز نموده و زمینه ها و چگونگی برخورد با دشمن را برای آن مشخص می کند. هم چنین ساختار اسالیب هم زیستی با دیگران و باز بودن در برابر جهان را به آن بر می گرداند.» برهوم افزود: «اگر می خواهید راهکارهای تان در تعامل با حماس دچار انحراف نشود، بهتر است از خود حماس بشنوید و نه از دشمنان آن.» (منبع: نون پوست ۲ می ۲۰۱۷م) گذشته از آن، ماده های پیمان نامه خود گویای این حقیقت است:

- در مادۀ هشتم این پیمان نامه چنین گفته شده: «حرکت حماس اسلام را دینی فراگیر می شناسد که تمام عرصه های زنده گی را فراگرفته و در هر زمان و مکانی قابل تطبیق بوده و دارای روحیۀ اعتدال و میانه روی می باشد. حماس به این باور است که اسلام دین صلح و گذشت است و پیروان شریعت ها و ادیان مختلف می توانند در سایۀ آن در امن و امان زنده گی نمایند. حماس هم چنین به این باور است که فلسطین تا کنون و برای همیشه نمونۀ روشنی بوده و خواهد بود؛ از همزیستی، گذشت و انکشاف مدنی.» منظور از همزیستی و گذشت میان ادیان همانا همزیستی با یهودیان و رژیم شان است، این بدان معنی است که حماس می خواهد گذشته را فراموش نموده و صفحۀ جدیدی از همزیستی و گذشت را با دولت یهود باز کند که خود بیانگر میزان بلندی از ذلت و خود باخته گی بوده و هم چنین نشان دهندۀ هدف اعلام این پیمان نامه می باشد، یعنی رویکرد جدید حماس به جانب امریکا و اروپا به گونه ای که رضایت آنان را کسب نموده و زمینۀ این را فراهم نماید که حماس را به رسمیت شناخته و آن را در معادلۀ فلسطین سهم دهند.

- در مادۀ ۳۴ پیمان نامه چنین گفته شده: «زن فلسطینی در ساختار حال و آیندۀ نظام سیاسی فلسطین نقش محوری دارد.» مطمیناً هدف حماس از این جای دادن چنین متنی در پیمان نامه اش توجه به مقام بلندی که اسلام برای زن قرار داده نیست، بلکه نزدیک شدن به مفاهیمی است که غرب زیر نام "حقوق زن" مطرح می نماید، مفاهیمی که غرب می خواهد با استفاده از آن بر تمدن اسلامی بتازد و نه این که واقعاً به حقوق زن رسیده گی کند، زیرا بر کسی پوشیده نیست که همین غرب هرگز خودش را به خاطر کشتار زنان مسلمان در عراق، سوریه، فلسطین و افغانستان محاکمه نکرده و حتی حفاظت از جان زن را جزء حقوقش نمی پندارد و تنها در پی آن است تا مفکورۀ آزادی زن را به منظور ضربه زدن به تمدن اسلامی بر سر زبان ها انداخته و برجسته نماید.

این اظهارات و متون هدف اصلی این پیمان نامه را به خوبی روشن می سازد و نشان می دهد که حرکت حماس تنها یک پوست ایدیولوژیکی دارد که غرب را به شک و گمان انداخته و پیمان نامۀ اخیر این پوست را نیز از تنش جدا می کند، زیرا در این پیمان نامه تلاش شده تا حماس را بیشتر آب و رنگ واقع گرایانه و عملی دهد که از هرگونه عرصۀ ایدیولوژیکی اسلامی تهی می باشد. هدف حماس از این تغییر موقف این است که شک و گمان ها در مورد خودش را مبنی بر سنگ اندازی در مسیر راه حل های صلح آمیز را بر طرف نماید، یعنی راه را به سوی گفتگوهای صلح آمیز گشوده و این راه حل را به گفتۀ خودش به عنوان راه حلی "مبتنی بر توافق مشترک ملی" تایید می نماید. نکتۀ دیگر این که پیمان نامۀ اخیر حماس همزمان با احتمال آغاز گفتگوها میان حکومت فلسطین و دولت یهود منتشر می گردد، چنان چه پیمان نامه به تاریخ ۱ می ۲۰۱۷م و همزمان با سفر محمود عباس به واشنکتن به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م منتشر گردید. اما سخنان خوش آب و رنگی که در مورد اسلام و به رسمیت نشناختن دولت یهود سر داده می شود، سخنانی پوچ و بی اساس است، زیرا به رسمیت شناختن دولت یهود چه تفاوتی دارد با پذیرفتن دولت فلسطینی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م؟

شکی نیست که موافقت حماس با دولتی برای فلسطین و نامگذاری آن به عنوان "ساختار مبتنی بر توافق مشترک ملی" سرآغازی است برای سازش و کوتاه آمدن های حماس و مطمیناً مراحل بعدی آن در راه خواهد بود. این مسأله ما را به یاد گام های ابتدایی سازش و کوتاه آمدن های تدریجی سازمان آزادی فلسطین می اندازد که سرانجام این سازمان را تبدیل به نگهبانان و محافظان امنیتی دولت یهود نمود. ظاهراً اقدامات حماس از زمان انتخابات سال ۲۰۰۶م و سپس تسلط بر حاکمیت غزه، از سازش و کوتاه آمدن های تدریجی فوق الذکر زیاد به دور نبوده، به ویژه پس از اظهارات خالد مشعل در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م مبنی بر این که وی خواستار دولتی بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷م می باشد. در آن زمان و مشخصاً به تاریخ ۲۶ جون ۲۰۰۹م منشوری را در این خصوص و زیر عنوان "حماس دنباله رو فتح بوده و گام به گام آن را تعقیب می کند" منتشر نمودیم، در بخشی از آن منشور گفته بودیم: «زمانی که حرکت فتح در اواسط دهۀ نود قرن گذشته تأسیس گردید، اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر است، اما سرانجام کارش به جای رسید که نهر، بحر و تمام سرزمین های میان آن را به دشمن سپرد. چنان چه حکومت فتح حضور دولت یهود را در بیشترین بخش های سرزمین فلسطین به رسمیت شناخته و به کمک امریکا شروع به گفتگو بر سر دولتی در بخش های باقی ماندۀ آن نمود.

اما با وجود آن، فتح تا امروز که سال های زیادی از گشودن دروازۀ گفتگوهایش با دولت یهود می گذرد، هنوز چیزی را به دست نیاورده است. سپس حماس بعد از سپری شدن دو دهه از ساخت فتح، تاسیس گردیده و از همان ابتدا شروع به طی نمودن گام های فتح نمود؛ چنان چه اعلام نمود که هدفش آزادسازی فلسطین از نهر تا بحر بوده و شروع به انتقاد کردن از حرکت فتح نمود که چرا اسراییل را به رسمیت شناخته و به مرزهای سال ۱۹۶۷م اکتفا و خود را به آغوش امریکا انداخته است. سرانجام کار حکومت حماس نیز به جایی رسید که خواستار دولتی گردید مبتنی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م و در کنار دولت یهود حاکم بر بیشترین بخش های فلسطین.

هم چنین حماس برای تحقق این هدف به سوی امریکا دست دراز نمود، چنان چه خالد مشعل که یکی از سران حماس می باشد در سخنانی در دمشق به تاریخ ۲۵ جون ۲۰۰۹م با صدای بلند چنین گفت: «حماس خواهان تشکیل دولتی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷م بوده و برای تحقق این هدف دست مذاکره را به سوی امریکا دراز می کند.» به این ترتیب گام های عقب نشینی تدریجی حماس آغاز شده و اینک هشت سال از آن می گذرد، یعنی دو برابر زمانی که مشعل در پیمان نامۀ جدید حماس از آن یاد نموده، چنان چه گفته: «این پیمان نامۀ سیاسی با در نظر داشت تحولات فراهم گردیده و انعکاس دهندۀ اقدامات، فکر و دیدگاه حرکت حماس می باشد. تصمیم ساخت این پیمان نامۀ سیاسی چهار سال قبل گرفته شده بود و کار عملی تهیه و ساخت آن دو سال قبل آغاز گردید.» (منبع: نون پوست ۱ می ۲۰۱۷م)

بناً عقب نشینی حماس قبلاً آغاز شده بوده، اما با این تفاوت که خالد مشعل در آن زمان به بخشی از آن اشاره نموده بود و اینک بخش های دیگر را نیز به آن علاوه نمود، چنان چه قبلاً از پذیرش مرزهای سال ۶۷ یاد نموده و اصطلاح "محو دولت یهود" و هم چنین ارتباط حماس با اخوان المسلمین را در پیمان نامۀ حماس نگهداشت. اینک از این دو مسأله نیز بر اساس مفکورۀ عقب نشینی تدریجی، کوتاه آمد. تفاوت دیگر در این است که قبلاً از این عقب نشینی در قالب یک بیانیه و اظهارات یاد شد، اما اینک در قالب پیمان نامۀ معتبر سیاسی.

دوم: پیمان نامۀ حماس و ارتباط آن با پروژه های امریکا برای حل بحران فلسطین: قضیۀ فلسطین در حال حاضر به دلیل وخامت اوضاع در سرزمین های عربی، به ویژه سوریه و بالاگرفتن تنش ها میان امریکا و کوریای شمالی، برای ادارۀ کنونی امریکا یک قضیۀ حساس و بسیار مهم تلقی نمی شود. بنابر این امریکا در خصوص این قضیه عجله ای ندارد و در حال حاضر زمینه ها و راه حل های گوناگون را ارزیابی کرده و چگونگی امکانات راه اندازی گفتگوی عرب ها، به ویژه فلسطینیان با دولت یهود را بررسی می نماید. از جمله دلایلی که این مسأله را مورد تایید قرار می دهد گزارشی است که تلویزیون بی بی سی به تاریخ ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م منتشر نمود: «آژانس خبری رویترز به نقل از نبیل ابوردینه سخنگوی رئیس جمهور فلسطین گزارش داده که ترامپ خطاب به محمود عباس گفته که وی علاقه مند است که چگونگی از سرگیری گفتگوها را به بررسی گیرد و تأکید نموده که او به تلاش های مسالمت آمیزی که صلح واقعی به بار آورد هم چنان پای بند خواهد بود.»

ترامپ هم چنین در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی که در قصر سفید با عباس داشت چنین گفت: «هر کار لازمی را انجام خواهم داد، دوست دارم در میان دو طرف به صفت یک میانه رو، راهنما و داور عمل کنم و ما این کار را انجام خواهیم داد». (منبع: تلویزیون روسیۀ امروز ۴ می ۲۰۱۷م) این بدان معنی است که امریکا در حال حاضر نمی خواهد راهکارهای مشخصی را برای حل قضیۀ فلسطین مطرح نماید، زیرا پیش از آن باید گام هایی را در مسألۀ جنگ یا آرام نمودن اوضاع در هر یک از سوریه و کوریای شمالی بردارد. پس واقعیت این است که ترامپ نه چگونگی ازسرگیری گفتگوها را می داند و نه نوعیت تلاش های مسالمت آمیزی که از آن نام می برد، بلکه فعلاً در مرحلۀ ارزیابی و جمع آوری معلومات لازم از طرف های درگیر در فلسطین قرار دارد.

ترامپ هم چنین از طرف های مخالف می خواهد تا در دیدارهای مستقیم گرد هم جمع شده و روی راه حل هایی که می خواهند، یا بهتر است بگوییم راه حل هایی که دولت یهود می خواهد، با هم به توافق برسند. به همین دلیل است که خواستار گفتگوهای مستقیم می باشد. "نیکی هیل نمایندۀ امریکا در سازمان ملل" برای نخستین بار با "ریاض منصور نمایندۀ فلسطین" در این سازمان دیدار و گفتگو نمود. وی لحظاتی بعد با گذاشتن پیامی روی صفحۀ تویترش، از فلسطینیان خواست تا به جای روی آوردن به سازمان ملل متحد به منظور کسب نتایج، بهتر است به صورت مستقیم با اسراییلی ها وارد گفتگو شوند.» (منبع: بی بی سی ۱۱ مارچ ۲۰۱۷م)

ادارۀ فعلی امریکا با قاطعیت بیشتری نسبت به ادارۀ قبلی آن از دولت یهود حمایت می کند و دلیلش این است که امریکا می داند که منطقۀ خاور میانه در معرض امواج سهمگین انقلاب هایی قرار گرفته که مخالف اوضاع حاکم در این منطقه می باشد. می داند که هرچند امریکا در حال حاضر توان این را دارد که با استفاده از نظام های حاکم و مزدور در جهان اسلام با این انقلاب ها رویارویی کند، اما ممکن است در آیندۀ نزدیک دیگر این توان را نداشته باشد، زیرا توانایی های نظام های مذکور به شدت در حال تضعیف شدن است، در حدی که برخی از این نظام ها در معرض سقوط قرار گرفته است. با این حساب نتیجه می گیریم که دولت یهود در استراتیژی امریکا کم کم تبدیل به یکی از اولویت های حفظ منافع امریکا پس از ناکارا شدن نظام های عربی می شود.

با توجه به این امور جای تعجب نیست که ادارۀ حکومت ترامپ دست به اقدامات غیر معمولی بزند؛ از قبیل: احتمال دست برداشتن از منحل کردن هر دو دولت و تمرکز روی منحل کردن یک دولت، هم چنین مانند انتقال دادن سفارت امریکا به شهر قدس؛ زیرا اگرچه امریکا هنوز در این مسایل دچار تردید است، اما به خوبی نشان می دهد که امریکا منافع خویش را در برابر انقلاب های مسلمانان در معرض خطر می بیند و به همین دلیل روی حمایت از دولت یهود تمرکز می نماید، به این گمان که این رژیم می تواند پس از به زانو در آمدن مزدورانش در منطقه، منافع امریکا را حفظ نماید.

از جمله موارد توجه و حمایت امریکا از دولت یهود می توان خواست ترامپ از فلسطینیان مبنی بر پایان دادن به اقدامات تحریک آمیز اشاره نمود؛ چنان چه ترامپ در ۳ می ۲۰۱۷م در نخستین دیدارش با محمود عباس از رهبران فلسطین خواست که: «تا یک صدا در برابر اقداماتی که برای تحریک مردم علیه اسراییلییان صورت می گیرد، ایستاده گی نمایند.» (منبع: آژانس عربی رویترز ۴ می ۲۰۱۷م) این در حالی است که ترامپ خواستار اعمال شرط های سخت گیرانه ای علیه فلسطینیان است، در صورتی که خواهان حل دو دولت باشند، چنان چه صفحۀ انترنتی مونیتور به تاریخ ۲ می ۲۰۱۷م با انتشار خبری چنین گفت: «بیشترین نگرانی مذاکره کننده گان فلسطینی از شرط هایی است که امریکا در خصوص از سرگیری گفتگوهای صلح مطرح می نماید، شرط هایی که جیمز گرنبلات نمایندۀ امریکا در ماه مارچ و در جریان دیدار با رهبران فلسطین و عرب از آن یاد نمود. پیشنهاد امریکا که شامل نه فقره می شود شامل پیش شرط هایی می شود که ایالات متحده در پذیرش منحل کردن دولت مطرح نموده که از آن جمله می توان به نیاز به اصلاح امنیت فلسطین در هماهنگی با اسراییل و محدود نمودن چک های سفیدی است که به غزه ارسال می شود و اظهار این که فلسطینیان باید مخالفت شان با ترورزم را به گونۀ عملی نشان دهند می باشد.»

سوم: ارتباط اروپا با این پیمان نامه و این که آیا اروپا در این مسأله بدون وابستگی به امریکا عمل می کند یا خیر؟ کشورهای اروپایی در حال حاضر ضعیف تر از آن هستند که بتوانند پروژه هایی جدا از امریکا داشته باشند. هرچند قطر که وابسته به انگلیس است، در قضیۀ فلسطین نقش فعالی دارد، اما این بدان معنی نیست که اروپا می تواند جدا از امریکا برای قضیۀ فلسطین راه حلی پیدا کند. لیکن در هر صورت، به رسمیت شناختن دولت یهود و نشست پشت میز مذاکره با آن خواستۀ تمام غرب است، اعم از اروپا و امریکا. هم چنین انگلیس به ویژه پس از آغاز روند خروجش از اتحادیۀ اروپا، بیش از هر زمان دیگری آماده است تا در مسألۀ فلسطین در کنار امریکا حرکت نموده و سنگ اندازی کند و بالمقابل ادارۀ حکومت ترامپ نیز آماده است به انگلیس سهم داده و چیزی از غنیمت را به آن اختصاص دهد. به ویژه با توجه به این که هر دو طرف، امریکا و اروپا در برابر سیل عظیمی از خطرهای بزرگی از جانب اسلام و مسلمانان قرار دارند و این خطرها را عملاً در منطقۀ اسلامی و عربی که شروع به انقلاب نموده مشاهده می نمایند و می دانند که بعید نیست تسلط شان بالای این منطقه را عنقریب از دست بدهند.

چهارم: سخنی را که همواره گفته ایم اینک یک بار دیگر تکرار می کنیم: پذیرفته شدن وجود دو دولت در فلسطین توسط فتح و حماس، هرگز به دولت یهود در اسلام رسمیت نمی دهد، زیرا حرکت فتح و حرکت حماس نماینده گی از اسلام و مسلمانان نمی کنند، بلکه این دو حرکت بخش کوچکی از قافلۀ بزرگ مسلمانان به شمار می روند که از راه منحرف شده اند. اما فلسطین بخشی از خاک مقدس سرزمین پهناور اسلامی بوده، ملکیت تمام امت مسلمه به شمار رفته و در افکار و احساسات امت جای دارد. فلسطین این قداست و جایگاه عظیم را در افکار و احساسات مسلمانان از زمانی پیدا نمود که الله سبحانه وتعالی مسجد اقصی را در زمان حادثۀ بزرگ اسراء و معراج، به مسجد الحرام ربط داده و هر دو را در کنار هم یاد نمود که می فرماید:

﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آَيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾

[اسراء: ۱]

ترجمه: پاک و منزّه است الله که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

این است واقعیت فلسطین و هرگز نباید فراموش نمود که راه حل بحران موجود در این سرزمین اسلامی قطعاً با دراز نمودن دست نیاز به سوی امریکا که زمینۀ انحلال دو دولت را فراهم آورد، ممکن و میسر نیست و نه هم نشست پشت میز مذاکره با دولت یهود، حتی اگر حاضر شود عملاً از تمام سرزمین های اشغال تا سال ۱۹۶۷م بیرون رود، زیرا از نظر اسلام هیچ فرقی میان مناطق اشغال شده در سال ۱۹۴۸م و سال ۱۹۶۷م وجود نداشته و وجب وجب خاکی که زیر تسلط دولت یهود قرار دارد، اشغال شده بوده و بر مسلمانان واجب است تا آن را از دست اشغالگران آزاد سازند. تاریخ اسلام گواه است که این سرزمین مبارک در طول دوران خلافت اسلامی آغشته با خون شهدای سربازان دلیر اسلام بوده، در حدی که هیچ وجبی از خاک فلسطین را نمی توان یافت که در آن خون شهیدی و یا غبار اسپ مجاهدی وجود نداشته باشد.

بدون شک فلسطین از همان ابتدای حادثۀ اسراء تا کنون پیوسته امانتی است بر دوش تمام مسلمانان و هیچ مسلمان آزادی اجازه ندارد در این امانت خیانت کند و الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

[انفال: ۲۷]

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! به الله و پیامبر خیانت نکنید! و(نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید(این کار، گناه بزرگی است)!

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه