شنبه, ۱۷ شوال ۱۴۴۵هـ| ۲۰۲۴/۰۴/۲۷م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

تغییر جهت های بزرگ در مواضع ترامپ

(ترجمه)

خبر:

در ۱۲ اپریل ۲۰۱۷م، دونالد ترامپ رییس جمهور ایالات متحده امریکا موقف اش را در شماری از سیاست های خارجی که به خاطر آن منتخب گردیده بود تغییر داد. ترامپ خود را ضد نظام آن وقت و کسی که نماینده گی از مردم امریکا که شغل های شان را به خاطر چین از دست داده بودند و کسانی که نخبه گان سیاسی آن ها را نادیده گرفته بود، معرفی می کرد. نظر او این بود که او بخشی از بدیل واقعی که باورمند به ملت گرایی که مهم تر از جهانی شدن است و عدم دخالت امریکا مهم تر از ضرورت به شرکت امریکا در منافع خارجی است؛ می باشد. در۱۲ اپریل، ترامپ چهار وعدۀ اساسی انتخاباتی خود را زیر پا کرد که رکورد جهانی به شمار می رود.

تبصره:

ترامپ چندین بیانیه در حمایت از روسیه در جریان کمپاین انتخاباتی خود ارایه کرد که بسیاری ها فکر کردند، روسیه در نتایج انتخابات ریاست جمهوری نفوذ داشته است. ترامپ از توانمندی های رهبری ولادمیر پوتین ستایش کرد و یاد آوری کرد که در بسیاری از مناسبت ها با پوتین همآهنگی دارد. زمانی که آقای ترامپ "رکس تیلرسون" را به حیث وزیر امور خارجه اعلام کرد که در آن زمان شرکت اکسون موبیل را رهبری می کرد و قرارداد های بزرگ با روسیه داشت، ترامپ خود را در موقفی قرار داد که قادر خواهد بود با روسیه کار و معامله کند. اما در ۱۲ اپریل، ترامپ چنین اظهار کرد: «ما در کل با روسیه همآهنگی نداریم. و ما شاید از نظر روابط با روسیه در پایین ترین حد باشیم. ادعاها مبنی بر این که روسیه و ایالات متحده امریکا می توانند متحدین باشند همیشه دروغ بوده است.» ولی ترامپ توانست توسط این شعارهای انتخاباتی اش خود را به قصر سفید برساند.

 قدرت قاره یی، تهدید مستقیم بر موقف امریکا در جهان است و این چیزی است که ایالات متحده امریکا آن را از دهه های جنگ با اتحاد جماهیر شوری می داند. در حالی که روسیه امروز، اتحاد جماهیر شوری سابق نیست؛ مگر روسیه هنوز به دنبال گسترش نفوذ فراتر از مرزهای خود است. هر دو روسیه و اتحادیه اروپا می توانند قدرت های قاره یی باشند، اما ایالات متحده امریکا نمی خواهد تا آن ها یکی بر دیگری غالب شود. ایالات متحده امریکا باید قدرت روسیه و اروپا را تحت مدیریت داشته باشد، و یکی از راه های موثر آن واگذار کردن آن ها به مقابله با یکدیگر است. بنابر این چیزی که برای امریکا سودمند است، کاملاً متضاد با چیزی است که به روسیه سودمند بوده و زمینه سازش میان شان بسیار کم است. اظهارات ترامپ با واقعیت این زمینه در تضاد طبیعی منافع استراتیژیک هر دو، امریکا و روسیه، مطابقت دارد.

انتقاد از چین در مرکز بحث کمپاین انتخاباتی ترامپ برای احراز پست ریاست جمهوری قرار داشت. او از چین بخاطر دستکاری واحد پولی اش و استفاده از شیوه های ناعادلانه تجارتی انتقاد می کرد. ترامپ در مقابل چین بسیار خشن بود. این مسأله را یک موضوع اصلی کمپاین انتخاباتی خود قرار داد و وعده سپرده بود که این عدم تعادل را با رسیدن به مقام ریاست جمهوری اصلاح خواهد کرد. بنابر همین دلایل، اجلاس میان دونالد ترامپ و "جین پینگ" نخست وزیر چین به تاریخ ۶ و ۷ اپریل ۲۰۱۷م در مارالاکو-فلوریدا- از همه چیز مهم تر دانسته می شد.

اجلاس با سخنان دوستانه در مورد درک و احترام متقابل و هم چنان منافع مشترک که "استون میوچن" وزیر مالیه ایالات متحده امریکا آن را نیاز به رسیدن به یک محیط تجارت متعادل تعریف کرد؛ خاتمه یافت. وی این را واضح ساخت که ترامپ هیچ یک از این وعده های که در کمپاین انتخاباتی اش داده است، پیروی نخواهد کرد. ترامپ حال آشکار ساخت که ایالات متحده امریکا یک معامله خوب تجارتی با چین درعوض به کمک چین در مورد کوریا شمالی پیشنهاد می کند٬ و این که او دیگر چین را منحیث دستکاری کننده واحد پولی در نظر نخواهد گرفت. و به احتمال بسیار زیاد دست آورد قریب الوقوع کوریای شمالی در یکجا سازی یک کلاهک هسته ای بر روی یک موشک میان برد باعث این تغییر در موقف امریکا شده است.

ترامپ در جریان کمپاین انتخاباتی اش در قصر سفید، ناتو را یک سازمان کهنه خواند و بیان کرد که ایالات متحده امریکا برای تامین امنیت متحدین خود بسیار زیاد پول می پردازد. او گفت: «ناتو برای ما به هزینه گزاف تمام شده است. ما توسط ناتو اروپا را محافظت می کنیم، اما ما پول زیاد به مصرف می رسانیم.» حال  کاملاً واضح گردیده که بیانات مبنی بر این که امریکا آماده است تا ناتو را ترک کند فقد حرف های کمپاین انتخاباتی بود. دفتر ترامپ اقدام به این کرد تا نشان دهد که وعده های کمپاین انتخاباتی شعارهای لفظی نبوده مگر در ۱۲ اپریل با ایستادن در کنار "جنز استولتنبرگ" دبیر کل ناتو، ترامپ بطور روشن از موقف گدشته اش در مورد ناتو به عقب برگشت و گفت: «من گفته بودم این(ناتو) سازمان کهنه است، اما بعد از این کهنه نیست.» گفته های ترامپ منحیث یک تهدید به کشورهای اروپایی بود تا پیام بفرستد که واشنگتن نسبت به ناتو بر روابط دوجانبه تمرکز خواهد کرد. اما کسانی که خواهان همکاری های چند جانبه و بین المللی را در پالیسی سازی دارند، این تغییر را تحمیل کردند.

هم چنان ترامپ گفته بود: «توافق تجارت آزاد امریکای شمالی(نفتا) را نیز ترک خواهد کرد، بخاطر که باعث از دست دادن شغل امریکایی ها شده است و کار ساختمان دیوار مرزی را برای متوقف ساختن داخل شدن غیر قانونی مکزیکی ها به ایالات متحده امریکا آغاز خواهد کرد.» ترامپ حال گفته هایش را از ترک توافق تجارت آزاد امریکای شمالی(نفتا) به تجدید توافق نامه فعلی تغییر داده است. کار ساختمان دیوار تبلیغاتی مرزی حتی نزدیک به شروع شدن هم نیست، تا هنوز بودجه از کانگرس بدست نیاورده و حد اقل با یک مشکل دادگاه مواجه است. روسای جمهور ایالات متحده امریکا با وجود لفاظی های شان در جهان، محدودیت ها و قیودات را وضع می کنند. ترامپ با واقعیتی مواجه است که موضع افراطی یی که در جریان کمپاین انتخاباتی گرفته بود، زیاد برایش مشکل ساز خواهد شد.

ترامپ یک رییس جمهور ضعیف است و او آرای عمومی را از دست داده، فاقد پشتیبانی گسترده از حزب جمهوری خواهان می باشد. به اساس سازمان نظر سنجی گالوپ، محبوبیت او پس از مراسم تحلیف در حدود  ۴۱درصد است. وی یکی از کسانی است که پایین ترین سطح محبوبیت را در رتبه بندی محبوبیت ریاست جمهوری این کشور دارد. ترامپ با به تصویر کشیدن خود منحیث انزوا گرای رادیکال، برنده مقام ریاست جمهوری شد اما این موضع شدید، او را از کسانی دور ساخت که برای حکومت داری حمایت شان ضروری است. به همین دلیل ترامپ حال اقدام به تغییر موقف خود در موضوعات کلیدی کرده است و امیدوار است که حمایت آن ها را بدست بیاورد. مانند روسای جمهور قبلی واقعیت وعده های کمپاین انتخاباتی را منسوخ کرده است.

نوشته شده برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

نویسنده: عدنان خان

ادامه مطلب...

(حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً )تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

همان گونه که ادارۀ ترامپ جنگ را در مقابل امت اسلامی از سوریه الی افغانستان افزایش می دهد، به همین شکل مسلمانان هم، نفوذ و قدرت شان را با تغییرات مطلوب در جهان اسلام به گونۀ دیگری جهت می دهند. به عباره دیگر، پالیسی مسلمانان زمانی تغییر می کند که دشمنی ها از طرف اداره ترامپ در مقابل مسلمانان از سوریه الی افغانستان تشدید یابد. اگر به عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم بنگریم، در می یابیم که آن حضرت صلی الله علیه وسلم به خاطر نجات مسلمانان صدر اسلام از زیر شکنجه مشرکین و نصرت دین الله سبحانه وتعالی از قبایلی مختلفی طلب نصرت نمود.

دقیقاً مسلمانان صدر اسلام کسانی بودند که در نخستین گام به سوی تحول و دگرگونی قرار داشتند، در حالی که بهار جوانی اکثر این افراد سپری شده و عمر شان به بالاتر از چهل می رسید. هرچند کسی که جوانی اش را در راه اسلام به مصرف می رساند قابل تمجید است، اما به این معنی نیست که افراد بالاتر از آن از این قاعده مستثنی باشند بلکه کسانی که در عمر چهل سالگی شان خالصانه کمر همت به نصرت دین الله سبحانه وتعالی را می بندند، نه تنها که بی نیاز از اجر الهی نخواهند شد بلکه این به مثابه آن است که گویا تمام عمرشان را در اسلام سپری نموده باشند. 

به ملاحظه سال های قمری و خورشیدی بهترین ایام عمر را سن ۳۸ سالگی تشکل می دهد که این عمر به دور از باز نشستگی بوده و قوه فکری انسان در این هنگام به وجه احسن رشد می کند.  انسان در چهل سالگی از استعداد و لیاقت کاملی برخوردار بوده، در سطح بالای تعقل قرار می گیرد و از جایگاه خاصی در تغییر یک جامعه برخوردار می باشد. بناً موجودیت هم چو افراد در تمام عرصه ها از اهمیت خاصی برخوردار می باشد، به گونه ای که در قضاوت در مسلک خود کارشناسان ارشد اند، در ژورنالیزم تصحیح کننده گان و مقاله نویسان ماهر، در حکومت داری مدیران توانا، در سیاست افراد مشهور و با پشت کار، در میان علماء کسانی اند اهل اجتهاد و دارای عقیدۀ قوی اسلامی و در میان لشکر افسران اند آماده باش و مجهز.

با توجه به این دوره سنی انسان، الله سبحانه وتعالی می فرماید: 

﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً

[احقاف: ۱۵]

ترجمه: تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد.

ابن کثیر در این مورد می گوید: «عقل مکمل، فهم و دانش و شکیبایی انسان های چهل ساله نشان دهنده سطح پخته گی و رسیده گی آن هاست.» هم چنان گفته شده است که انسان ها تغییری بر خود وارد نمی کنند مگر این که به سن چهل نایل آیند. امام قرطبی می گوید: «عقل در انسان درست در سن چهل سالگی به پخته گی و حد کمال می رسد در حالی که قبل از آن و بعد از آن از این قاعده مستثنی می باشد.»  طبری می گوید: «نیروی کامل در انسان به مجموع نیرو و توانایی گفته می شود که در نتیجه پخته گی اش به بار می آید یعنی درست در چهل سالگی.» 

افراد چهل ساله برعلاوه که دارای نیرو و توانایی ها اند، دارای مسوولیت های بخصوصی؛ مانند: مراقبت اطفال، تأمین نیازمندی های خانواده و مراقبت افراد سال خورده و مریض فامیل شان می باشند. بناً با وجود این همه می توانند خود را غرق آمال و آرزوهای دنیوی نموده و اصالت لذت را در این گیتی جستجو نمایند. ولی با این حال تمام تمرکز شان را در این صحنه پر بار گیتی، بالای اسلام نموده و کار برای دین را در اولویت قرار می دهند. قرطبی می گوید:«وَقَالَ مَالِكٌ: أَدْرَكْتُ أَهْلَ الْعِلْمِ بِبَلَدِنَا وَهُمْ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا وَالْعِلْمَ وَيُخَالِطُونَ النَّاسَ، حَتَّى يَأْتِيَ لِأَحَدِهِمْ أَرْبَعُونَ سَنَةً، فَإِذَا أَتَتْ عَلَيْهِمُ اعْتَزَلُوا النَّاسَ وَاشْتَغَلُوا بِالْقِيَامَةِ حَتَّى يَأْتِيَهُمُ الْمَوْتُ»

 ترجمه: مالک گفت: من خردمندانی را دیده ام که در جستجوی علم و مطاع دنیا اند، و در میان مردم این دو را باهم می آمیزند حتی تا زمانی که یکی از آن ها به عمر چهل سالگی برسد، اما زمانی که عمر چهل سال به آن ها فرا رسید، از بودن در میان مردم خودداری نموده و متوجه رستاخیز می گردند تا زمانی که مرگ به سراغ شان می آید.

بر علاوه الله سبحانه وتعالی به دعای کسانی اشاره می کند که در چهل سال از بهار زنده گی قرار دارند:

(قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ)

[احقاف: ١٥]

ترجمه: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ‌ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان، من به سوی تو بازمی ‌گردم و توبه می کنم و من از مسلمانانم.

دیده می شود که در این آیه کسانی که به عمر چهل سالگی رسیده اند، از الله سبحانه وتعالی توفیق و هدایت می خواهند تا باشد که قدرت و نیروی شان را در مسیر درست بکار انداخته تا این که رضای او تعالی را بدست آورند. در حقیقت آیه مذکور این مفهوم را می رساند، افرادی که از لحاظ سن به چهل سال رسیده اند تجدید توبه نموده و با تغییر کلی به الله سبحانه وتعالی رجوع نمایند. بنابر این، انسان های مخلص کسانی اند که با تمام نفوذ و قدرت خویش در مقابل فضای فاسد، در مقابل کسانی که با پیشنهاد پول اندکی دنیا(رشوه) از طرف حکام غدار در مقابل حق برخواسته و حمایت از استبداد و ظلم حکام ظالم و فاسد می نمایند؛ برمی خیزند.

لذا اشخاصی که با حمایت حق در مقابل باطل قرار می گیرند، اگر قاضی باشند همیشه داد خواهی حق را خواهند کرد و زیر قیادت باطل نخواهند رفت، اگر ژونالیست باشند از سرزنش هیچ ملامت کننده و قاتل نمی هراسند و هدف شان را به منظور رساندن پیام حق از هر طریقی دنبال می کنند، اگر ماموران اداره باشند کسانی اند که تمام تلاش شان را برای از میان برداشتن سد راه ها و موانع به خرچ داده و در جهت اقامه خلافت از هیچ نوع تلاشی دریغ نمی کنند، اگر سیاست مدار باشند کسانی اند که عضویت حزب التحریر را بدست آورده و اسلام را صادقانه مطالعه می نمایند تا آن را به عنوان بهترین راه حل در جامعه تقدیم کنند، اگر عالم باشند کسانی اند که در خطبه های خود فرضیت خلافت و کار کردن برای تاسیس آن را علناً اعلام نموده و مردم را از گناه بزرگ اشتراک در دموکراسی هشدار می دهند و اگر افسر باشند کسانی اند که در انتظار فرصتی می باشند تا برای تاسیس دوباره خلافت بر منهج نبوت نصرت و یاری دهند.

در حقیقت این ها کسانی اند که چهل سال عمر را سپری نموده اند. زیرا این افراد متوجه کاستی های خود بوده و راه حل های درستی را در زمینه دین شان پیشکش می نمایند. الله سبحانه وتعالی به ادامه آیه قبلی در جای دیگری می فرماید:

(أُولَٰئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ)

[احقاف: ١٦]

ترجمه: آن ها کسانی هستند که ما بهترین اعمال شان را قبول می‌ کنیم و از گناهان شان می گذریم و در میان بهشتیان جای دارند، این وعده راستی است که وعده داده می شدند.

این است جایگاه و منزلت کسانی که در دنیا اعمال شایسته انجام داده و تاریکی های جهل را به نور ایمان تبدیل نمودند. دقیقاً این ها کسانی اند که دل به مطاع اندک دنیا نبسته و نقش کلیدی را به منظور بدست آوردن افتخار، منزلت و کامیابی آخرتی که پایان ندارد؛ بازی کرده اند. این ها کسانی اند که تمام نیرو و انرژی خود را در راه درست به مصرف رسانده اند. بنابر این، حزب التحریر به نیابت از این امت رنج دیده به این مسیر دعوت می نماید تا باشد که رستگاری دنیا و آخرت را با پیوستن در این حرکت به دست آورید.

نوشته شده برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

نویسنده: مصعب عمیر

ادامه مطلب...

شکست نظام تعلیمی پاکستان، آینده ی جوانان را تباه می کند!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

کیفیت نظام تعلیمی در پاکستان روز به روز پائین می آید. همین اکنون تقریباً نیمی از شاگردان در مکاتب ابتدایی پاکستان قادر به خواندن و نوشتن نیستند. کیفیت پایین نظام آموزش و پرورش، یکی از اصلی ترین دلایل شکست برای مبارزه با فقر است، و این بی کیفیتی نشان دهنده ی خیانت و عدم صداقت رهبران با دستور کار به اصطلاح ملی شان می باشد.

گزارش بعضی از سازمان ها تصویر تاریک از نظام تعلیمی در بعضی از شهرهای بزرگ و مترقی پاکستان که گمان  می رود در آن جا سویه ای تعلیمی بسیار بالا است نشان می دهد که تقریباً ۴۱ درصد در لاهور، ۴۵ درصد در کراچی،۵۰ درصد در اسلام آباد و ۳۰ درصد از شاگردان ابتدایی در لاهور پندی قادر به خواندن و نوشتن جملات ساده نمی باشند. با توجه به گزارش سال ۲۰۱۶م در میان  ۱۴۴الی ۱۵۴ مکتب در پاکستان تنها ۵۲ درصد به  چهار جز اساسی از زیر ساخت  تعمیر، آب، برق و توالت(کمود) دست رسی دارند، در حالی که ۱۱ درصد از مکاتب حتی همین امکانات اولیه را نیز ندارند.

دلیل اساسی که وضعیت نظام تعلیمی را در پاکستان  بحرانی ساخته اختصاص دادن بودجه کم از طرف دولت می باشد، زیرا دولت پاکستان از زمانی که به وجود آمده تا کنون نتوانسته اهمیت این مسأله حیاتی را درک  کند. تمام زحمات و تلاش هایی عوام فریبی که در ۷۰ سال اخیر در راستای تعلیم از طرف دولت پاکستان انجام شده، هیچ نتیجه ی مطلوبی را در پی نداشته و این ناکامی ها در نظام تعلیمی بر می گردد به نواقص موجود در نظام  پاکستان که نشأت آن از نظام سیکولر سرمایه داری می باشد.

نخستین کنفرانس تعلیمی در کراچی از طرف جنرال محمد علی فرماندار عمومی برگزار شد. هر چند بعضی پالیسی ها را اعلام نموده و کمیته هایی بسیاری ساخته شد، بازهم شکست خورده و مقصر این همه مهاجران و مشکلات اداری در کشور تازه متولد شده شناخته شد و سیستم استعماری انگلیس ادامه پیدا کرد؛ از آن به بعد سیاست هایی زیادی اعلام شد که هیچ کدام از این ها عملی نشد. از جمله در سال های ۱۹۵۹،۱۹۷۰،۱۹۷۲،۱۹۷۹،۱۹۹۲،۱۹۹۸و سال ۲۰۰۹م، این پالیسی ها را که در حقیقت بر خواسته از همان فورمول و سیاست های قبلی شان بوده و فقط با الفاظ متفاوت بیان می شد، مطرح کردند و دلیل ناکامی شان را مشکلات سیاسی ارایه می کردند.

در سال ۲۰۱۰و ۲۰۱۱م قانون ۲۵ ماده ای معرفی گردید که چنین می گوید: «دولت برای تعلیم اطفال از ۵ الی ۱۶ ساله تعلیم رایگان و اجباری را فراهم می سازد، به قسمی که در قانون نوشته است،» اما این صرف مانند یک خواب است.

در اسلام تعلیم نه تنها یک حق است که دولت باید زمینه فراگیری آن را برای همه اقشار اعم از مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن را فراهم کند؛ بلکه در مجموع تلاش به سوی دانش یک فرض برای هر مرد و زن است. چنان چه حضرت انس بن مالک روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»

طلب علم و دانش به هر مرد و زن مسلمان فرض است.

تمسخر این است که هزینه توسعه پاکستان برای آموزش و پرورش در بودجه سال ۲۰۱۵و ۲۰۱۶م، به ۹۶۹ روپیه کلدار تخصیص داده شده است که تنها ۲.۳ درصد از تولیدات ناخالص داخلی آن کشور است، در حالی که دردولت جنگ زده ای مانند افغانستان ۴ درصد، هندوستان ۷ درصد و رواندا ۹ درصد از تولیدات ناخالص خود را صرف آموزش و پرورش می کنند!

موجودیت نظام های تعلیمی متعدد در کشور، از شواهد مهمی است که دولت هیچ نوع توجه ندارد تا یک نظام تعلیمی با کیفیت به طریقه یکسان به تمام شهروندان خود مهیا بسازد. برعلاوه مدارس دولتی، شخصی و اسلامی در سه جهت مختلف روان هستند و سه ذهنیت مختلف را پرورش می دهند و مردم را به حال خودشان رها نموده تا به هر راهی که می خواهند، بروند.

مکاتب دولتی داستان هایی وحشتناک خود را از عدم امکانات اساسی؛ مانند: تعمیر، تدریس عقب مانده و مدیریت ضعیف دارند. یکی از اوراق USAID که در مورد نظام تعلیمی پاکستان  در سال ۲۰۱۱م، به دست آمده نشان می داد که ۳۷ درصد از مکاتب دولتی دارای تشناب های که شاگردان در آن رفع حاجت نمایند ندارند، ۸۵ درصد این مکاتب برق و تقریبا ً۵۰ درصد از این مکاتب در قریه جات از آب پاک محروم اند.

گزارش هایی ارایه شده توسط UNESCO حاکی ا ز آن است که در صنوف مکاتب پاکستان بیشترین تعداد شاگردان در سطح آسیای جنوبی موجود است؛ چنان چه تقریباً ۵۰۰ شاگرد به هر سه معلم داده می شوند. آمار ارایه شده نشان می دهد که تا چه اندازه رهبران خود فروخته به دشمنان اسلام، در مقابل این موضوع بی مسوولیت و بی توجه اند و در برابر این همه مشکلات چشمان خود را بسته کرده و مهر سکوت را به دهان زده اند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

«مَا مِنْ وَالٍ يَلِي رَعِيَّةً مِنْ الْمُسْلِمِينَ فَيَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ لَهُمْ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ.»

(رواه بخاری)

زعیم مسلمانان که از آن ها مفاد می گیرد و با آن ها غش می کند، الله سبحانه وتعالی جنت را بر وی حرام گردانیده است.

بر علاوه ی تعلیم، به خاطر بدست آوردن پول و منافع  سو استفاده نیز می کنند. چنان چه مکاتب خیالی(مکاتبی که اصلا ًوجود ندارد) بیشتر در مناطق سند و بلوچستان گواه خوبی بر این ادعا است.

عبدالرحیم زاخیلوال  وزیر تعلیم و تربیه بلوچستان، در یک مجلس از یک حقیقت پرده برداشت و اظهار داشت: «۹۰۰ مدرسه خیالی با ۳۰۰ هزار ثبت نام جعلی شناسایی شده و از ۶۰ هزار معلم ثبت نام شده ۱۵هزار آن ها نامعلوم اند. معاش این معلمان نامعلوم از مالیاتی داده شده به دولت پرداخت می شود که از طریق این خیانت پولی بسیار به جیب خیانت کاران ریخته می شوند.»

برعلاوه این مدارس، یکی دیگر از اشتباهات تعلیمی بعد از ۱۱ سپتمبر است که با خشم دولت مواجه شد. در برنامه NAP که در جنوری سال ۲۰۱۵م آغاز گردید، در نکات ۱۰و ۱۸ آن ذکر گردیده که دولت باید مدارس را راجستر نموده و برای از بین بردن تروریست رهنمایی کند. دولت در برابر مدارس عکس العمل نشان می دهد تا به امر باداران خود(کفار) مدارس را سیکولر بسازد، در غیر این صورت کیفیت و اساس تعلیمی مدارس برای دولت مهم نیست، در حالی که مدارس تنها منبع برخی از انواع آموزش رایگان در پاکستان برای بسیاری است.

یکی از مسایل دیگر که نظام تعلیم را تحت تأثیر قرارداده، نظام بررسی است که به عوض استفاده از تکنیک هایی کمی و کیفی به قضاوت توانایی دانش آموزان از تکنیک صدایی موج که یک تکنیک کهنه است و هنگام نام نویسی در دانشگاه کاربرد دارد، استفاده می کنند. فقط به این دلیل که ارزان و مقرون به صرفه برای توده ها است.

در این صورت تفکر منطقی که از شاخصه های  تمدن اسلام بوده و مغزهایی پر از دانش در بین امت، از بین رفته است. یکی از این ها قربانی نظام تعلیمی که هیچ وجود ندارد شده و دیگری را از مملکت ربوده اند. دانشگاه هایی خارجی و مکاتب خصوصی شکارچیان این مغزهایی پر از دانش هستند تا با ربودن شان از کشورها آنان را نوکران غرب سازند تا به پاکستان و یا کدام سرزمین دیگر اسلامی نتوانند مصدر خدمت شوند. به طور مثال: مکاتب خصوصی نخبه، شاگردان خود را برای امتحان خارجی آماده می سازند. در حالی که مکاتب خصوصی نخبه نیستند، شاگردان شان فقط می توانند امتحان عادی را در داخل کشور سپری کنند. مکاتب نخبه به خاطر مساعد ساختن زمینه بهتر تحصیل، فیس بالا می گیرند و والدین نیز اگر توانایی پرداخت این فیس را داشته باشند به خاطر که والدین زمینه  تعلیم با کیفیت را به اولاد خود مهیا کنند، حتمی آن ها را به این مکاتب روان می کنند. با وجود این همه مصارف والدین باید یک معلم خانگی نیز برای اولاد خود بگیرند و آن ها را به اکادمی نیز بفرستند؛ این مصارف زیاد آن ها را بسیار ضربه اقتصادی می زند.

در پاکستان به طور اوسط یک نفر در سال مبلغ ۱۵۱۳ دالر عاید دارد. این در حالیست که فیس یک مکتب خصوصی سالانه مبلغ ۲۸۰۰ دالر است و در سطح دبیرستان این مبلغ به ۵۲۰۰ دالر می رسد. به غیر از این فیس امتحان بخش A و بخش O جدا هستند، این همه به خاطر کسب شهرت در جهان فانی می باشد، و این علم به درد آخرت شان نمی خورد؛ زیرا آن ها از علم مناسب اسلامی محروم اند.

قدرت هایی استعمارگر نظام تعلیمی را طراحی کرده و بالای مردم مسلط ساخته اند تا افکار مردم را تغییر داده و آن ها را سیکولر بسازند. دلیل همه مشکلات تعلیمی در مملکت ما همین نظام قدیمی و کهنه است. در هر ملتی هدف تعلیم این است که دانش برابری با نو آوری زمان پیدا کنند تا آن را به رقابت با جهان گذاشته و یک جایگاه جهانی  پیدا نماید. اسلام مطالعه علوم و ساخت و ساز از مهارت ها و دانش در تحولات جدید را تشویق می کند و همه این ها را به عقیده اسلامی ارتباط می دهد.

در اسلام هدف تعلیم، ساختن شخصیت اسلامی و آموزش دانشی است که به زنده گی انسان ها ارتباط دارد و برای رسیدن به این هدف طریقه هایی درست تدریسی را به وجود می آورد و در زمینه هر نوع طریقه نادرست از بین برده می شود. تاریخ اسلام سرشار از توسعه علمی، مذهبی، فلسفی و فرهنگی است و صداقت حاکمان دلیل این همه توسعه بود. حیف است که  پاکستان در گزارش رتبه بندی شاخص نو آوری جهان در رده ۱۳۱و۱۴۱ کشورهای جهان قرار گرفت. وزارت علوم و فناوری، در پرس و جو از مجلس شورای ملی، در یک گزارش اظهار داشت که: «دلایل برای رتبه بندی ضعیف این کشور عبارت اند از: درصدی پایین توسعه داخلی(GDP) برای علوم پایه و توسعه، کیفیت پایین در آموزش علوم در موسسه های تعلیمی و آموزش لسان عربی آن قدر که باید ارزش می داشت ندارد.» این موضوع سبب شده تا جوانان مسلمان از دانش قرآن دور بمانند و این واقعیت را نادیده می گیرند که عربی نه تنها یک لسان، بلکه یک موضوعی بود که همه مسلمانان را یک جا ساخت.

علم ادبیات در عصر طلایی از آیات قرآن شروع می شد، آیات فوق کسانی را که تلاش کسب علم را داشتند تشویق می کرد و مسلمان ها را متوجه دنیا و دور و پیش شان می ساخت؛ اما رهبران پاکستان این افتخارات و این دانش را از بین جوانان مسلمان ربودند. این جوانان در قدم نخست وقت خود را به این ضایع می سازند و متوجه هستند که والدین شان با مبارزه و مقابله با مشکلات چقدر زمینه ی تحصیل را برای شان مهیا می سازند. تعلیمی که حتی آن ها را برای پیدا کردن یک وظیفه مناسب نیز یاری نمی رساند و برای شان به قیمت عدم اطاعت از الله سبحانه وتعالی تمام می شود. پس ما باید درک کنیم که   راه حل تمام مشکلات تطبیق نظام تعلیمی اسلام است که تنها در زیر چتر خلافت که به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم استوار است، مهیا می گردد.

حزب التحریر شکل این نظام تعلیمی اسلامی را که در پیش نویس قانون اساسی برای خلافت، در جزوه ی تطبیق نظام تعلیمی خلافت و در نوشته هایی دیگرش واضح و مفصل تشریح کرده است که تنها این نظام می تواند پاسخ گوی تمام مشکلات امروزی جوانان باشد؛ زیرا تهداب آن بالای حکم الله سبحانه وتعالی استوار می باشد و تنها همین می تواند تمام ضروریت هایی جوانان امروز را پاسخ دهد. جوانانی که استعمارگران افکار شان را آهسته آهسته به راهی می کشانند که ناآرامی را در زنده گی دنیا و آخرت برای شان به ارمغان می آورد.

تنها نظام خلافت ضمانت می کند که اگر این نظام به شکل درست آن تطبیق شود، در این زمان است که ما می توانیم قدرت واقعی علم را ببینیم. با به وجود آمدن آموزش فکری جوانان به شخصیت هایی اسلامی مبدل شده، شخصیت هایی که چهره واقعی را از اسلام در جهان به نمایش بگذارند و جهانیان را در تمام عرصه ها زیر تسلط داشته باشند. این روش آن ها را به سوی جنت که آرزوی هر مسلمان است می کشاند؛ قسمی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

«مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَطْلُبُ فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا مِنْ طُرُقِ الْجَنَّةِ.»

وقتی کسی در یک خیابان به تلاش کسب علم روان باشد، الله سبحانه وتعالی ثواب این شخص را در یک خیابان جنت هم روان می سازد.

نوشته شده توسط: "اخلاق جهان" برای دفتر

مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

 

ادامه مطلب...

حکم کار با شرکت های بازاریابی گروهی و شبکه ای!

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

شیخ فاضل امت؛ السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

پرسش ام در مورد حکمِ کار کردن با شرکت ها یا مؤسسات بازاریابی شبکه ای می باشد. الله سبحانه وتعالی خیر و برکت اش را نصیب تان نماید و دعوت شما را مورد حمایت خود قرار دهد. دوست دارم از حکمِ همکاری با شرکت های فعال از طریق سیستم گروهی که در بیع و معاملات مبتنی بر مفکوره ای داد و ستد بازاریابی شبکه ای و گروهی می باشد، بپرسم.

باوجودی که داد و ستد رایج و موجود در این شرکت ها به داد و ستد و بازاریابی از طریق شبکه ای گروهی استوار می باشد و به هر اندازه که یک شخص در شبکه اش به اعضای بیشتر دست پیدا کند، بدون کدام زحمت در داد و ستد، پول بیشتری را بدست می آورد. بگونه ی مثال: هرگاه فردی، صد بار داد و ستد را انجام دهد مؤسسۀ شبکه مالی را بدست می آورد، باوجود این که وی کدام کاری انجام داده باشد. قابل یاد آوریست، وی به سببی این شبکه را بدست می آورد که طراح یا مؤسس شبکه گروهی می باشد. آیا هم چون داد و ستد جایز است یا خیر؟ امیدوارم که ما را از معلومات تان مستفید نمایید، چرا که این نوع بیعِ داد و ستد در بیشتر کشورهای اسلامی به شمول کشورهای عربی به سرعت ترویج یافته است.

پاسخ

وعليكم السلام و رحمت الله و بركاته!

هردو پرسش تان به یک موضوع مربوط می شود، باوجود آن که شما به آن تفصیل نداده اید. بلی! درست است، این نوع بیع معمول گردیده و پیرامون این موضوع پرسش های از مناطق زیادی برایم رسیده است. جهت توضیح برخی ازین ها را ذکر خواهم نمود که از جنوب شرق آسیا و آسیای میانه به ما رسیده است و سپس پاسخ این نوع بیع را ارایه خواهم نمود.

1.       از جنوب شرق آسیا: شرکتی تجارتی وجود دارد که اجناس صحی را تولید و با مشتریان خویش این گونه تعامل می کند. وقتی مشتری از آن شرکت اجناس صحی را خریداری نماید، او حق دارد که دو نفر را به خود بگیرد، آن ها را خودش رهنمایی کرده، بصورت مشتری وارد شرکت نماید و از آن ها دست مزد خود را بگیرد. هریک از آن دو نفری را که حاضر کرده است، به مجرد خرید اجناس صحی از شرکت مذکور، هر یک از آن دو نفر حق دارند که دو نفر دیگر را حاضر کرده و از آن ها مزدی می گیرند که بیشتر از مزد مشتری نخست می گیرد. گویا حق اضافی از چهار نفری می گیرد که آن ها را دو نفر مشتری اولی که او حاضر کرده بود آورده اند؛ این چنین ادامه یافته و بالا می رود. آیا این عمل در اسلام جایز است؟

2.       از آسیای میانه: شرکتی است بنام كويست نت، این شرکت توليدات مختلفی دارد، هر کس که بخواهد برای شرکت مذکور بازاریابی توليدات را نماید، خریدِ یکی از این توليدات شرط است و بعد از خرید یکی از توليدات، مشتری می تواند برای خرید این اجناس، دیگران را جلب و در مقابل از آن هایی که حاضر کرده است طوری "حق ‏الزحمه" اخذ می نماید که هرگاه توانست شش تن را جلب و از شرکت اجناس خریداری کنند، شرکت برای شخص جلب کننده ۲۵۰ دالر حق الزحمه می دهد و این پروسه ادامه پیدا می کند. بگونه ی مثال: دلال نخست دو نفر را جلب می کنند تا از شرکت خریداری کنند، سپس هر یک از آن دو، دو نفر دیگر را جلب می کنند که مجموع جلب شده گان شش نفر می شوند؛ پس دلال نخست ۲۵۰ دالر را بدست آورده، ولی دلالان دیگر چیزی بدست نمی آورند، تا آن که هر یک از آن ها نیز شش مشتری حاضر نکنند. در صورتی که هر یک شش مشتری دیگر را  حاضر کردند ۲۵۰ دالر را از آن خود نموده، ولی دلال اولی به این دلیل که دیگر مشتریان در خرید اجناس با شرکت رابطه ایجاد کرده است، صاحب ۵۰۰ دالر می گردد.

واقعت چنین است که مشتری باید برای تولیدات این شرکت بازاریابی نموده و سرمایه بدست بیاورد؛ چنان چه این گونه تعامل، انگیزه ی فریب و اغواست  که در عقب خریدِ توليدات این شرکت قرار دارد، یعنی هدف اصلی آن بدست آوردن سرمایه است، نه این که علاقه به فروش توليدات داشته باشد، زیرا ارزش آن جنس مساوی به یک دهم قیمت تعیین شده از طرف شرکت نمی باشد؛ اما زمانی که مشتریان نتوانستند بازاریابی خریدِ توليدات شرکت را کنند، یعنی نتوانستند مشتریان دیگری را به هدف خرید تولیدات شرکت جلب نمایند، جنس خریده شده به قیمت بسیار گران در حالی بدستش باقی می ماند که از شرکت هیچ مبلغی را بدست نیاورده است. این روند منجر به محروم شدن بقیه ی مشتریان و یا کسانی که در آخر صف مشتریان قرار دارند، می گردد. در منطقه "آسیای میانه" که زنده گی داریم این روند به شغل مبدل شده است؛ آیا این چنین معامله جواز دارد؟

با وجود تفاوتِ ارقام مشتریان در شبکه، این واضح است که واقعیت همه پرسش ها یکی بوده و یک پاسخ می خواهد. چه از جنوب شرق آسیا باشند و یا از آسیای میانه، از این که موضوع پرسش از آسیای میانه عموم تر و فراگیر می باشد، تمرکز بیشتری در پاسخ آن ها خواهم نمود.

بعد از حصول اطلاع بر واقعیت شرکت "کویست نت" باوجود تنوع تعاملات و روش کاری، دارای یک مفکوره می باشد. یعنی تعامل شرکت همراه مشتریانی که دیگر مشتریان را به شرکت حاضر می کنند پرداخت "دست مزد" ایشان وفق شروط معینه "دلالی برای شرکت" می باشد. مشتریان نزد شرکت دلالانی اند که مشتریانی را حاضر کرده و در مقابل از آن ها دست مزد می گیرند. در نتیجه غور و بررسی در مورد واقعیت چنین معامله توضیح آن ها قرار ذیل است:

یکم: این نوع شرکت ها با این گونه معامله ی خود برای فروش اجناس مشخص، چنین بازاریابی می کنند که در قدم نخست بر اشخاصی که بازاریابی اجناس شان را می کنند، شرط می گذارند تا یکی از اجناس را شخصاً خریده و سپس برایش اجازهِ ی دلالی را می دهد تا مشتریان دیگری را جلب و در مقابل حق الزحمه خود را از آن ها اخذ نماید. به عبارت دیگر، مشتری اول دلالی می باشد که برای شرکت مشتریان را جلب و در مقابل هر یک آن ها دست مزد بدست می آورد. بر بنیاد پرسش از آسیای میانه شش نفر و بر مناطق دیگر، دو نفر را باید حاضر کنند.

دوم: این نوع معاملات تجارتی قرار استدال شرعی ذیل اصلاً نامشروع می باشد. این گونه شرکت ها برای دلالان خود که در برابر دست مزد دلالی می کنند، خریدِ اجناس خود را شرط لازمی می گذارند؛ برابر است که به اساس معامله هر شرکت جلب شش مشتری باشد و یا دو مشتری؛ پس درین نوع معاملات "عقدِ شراء جنس" و"عقدِ دلالی" که در حقیقت دو عقد متفاوت و دو وصف متفاوت اند، زیر یک عقد جمع گردیده و در عین وقت هر عقد یکی بر دیگری شرط قرار گرفته که چنین عقد حرام و از آن منع شده است. امام احمد رحمت الله علیه از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود روایت کرده است:

نَهَى رَسُولُ اللهِ عَنْ صَفْقَتَيْنِ فِي صَفْقَةٍ وَاحِدَةٍ

رسول الله صلی الله علیه وسلم از دو بیع در یک عقد نهی کرده است.

یعنی مانند این که به کسی بگویی، وقتی بر من فروختی دلالی تو را می کنم یا در آینده حتماً از تو خریداری می کنم. واقعیت پرسش این است که واقعیتِ بیع و خواستن دلالی در یک عقد موجود بوده و آن این که خریدِ جنس از شرکت، مشروط به انجام عمل دلالی بوده؛ یعنی بازاریابی و به دست آوردن دست مزد از مشتریانی که شخص برای شرکت حاضر کرده است.

سوم: "دلالی" عقدیست بین بایع و کسی که مشتریان را برای بایع جلب می کند؛ پس عمل "بازاریابی" بر کسی لازم است که خودش با شرکت عقد کرده است، نه بر کسانی که آن ها آورده است؛ ولی واقعیت اخذ دست مزد دلالی در شرکت مذکور چنین است که دلال حق الزحمه خود را از مشتریانی اخذ می نماید که خودش آن ها را به شرکت حاضر کرده است، و یا از کسانی اخذ می نماید که آن ها را غیر وی حاضر کرده اند و این گونه معامله مخالف عقد دلالی می باشد.

چهارم: قیمت اجناسِ شرکت با غبن فاحش همراه می باشد، باوجود آن که مشتری از غبن فاحش باخبر است، عاقبت این همه اسالیب پیچیده که شرکت مذکور برای جلب مشتریان روی دست دارد، خالی از فریب نمی باشد؛ چون مشتری برای خرید اجناس شرکت، بهای بسیار گرانی را پرداخته است که در واقعیت، قیمت جنس معادل یک جز اندک اصل آن قیمت نمی باشد. اساس این همه مشکلات آنست که قبلاً از جانب شرکت برای این مشتری زمینه سازی گردیده و برایش فرصتی مهیا شده است تا بازاریابی خرید تولیدات شرکت مذکور را در مقابل حق الزحمه نماید که از نزد مشتریانی دیگر بدست می آورد که خودش برای شرکت مذکور حاضر کرده است، و یا از مشتریانی اخذ می نماید که آن ها را اشخاصی حاضر کرده اند که خود وی در اول جلب کرده بود.

هرگاه مشتری نتوانست مشتریان دیگری را جذب نماید، بویژه مشتریانی که در آخر سلسله این مشتریان، زحمت و تلاش دارند، حتماً دچار فریب خورده گی خواهد شد و قیمت گرانی را که برای تولید پرداخته است، مساوی به دهم حصه پول پرداخته شده ی مشتری نمی باشد. فریب در اسلام حرام می باشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که بخاری از عبدالله بن ابی اوفی روایت کرده است که فرموده:

الخَدِيعَةُ فِي النَّارِ...

 فریب در آتش است....

هم چنین بخاری از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت می کند، رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شخصى كه در معاملات اش فريب می خورد، فرمود:

مَنْ بَايَعْتَ فَقُلْ لَا خَلَابَةَ

با هر كس كه معامله كردى، بگو فريب در كار نباشد.

"خلابة" یعنی خدیعه بمعنی فریب که منطوق حدیث بوده و مفهوم آن دلالت به حرمت فریب می کند. فشرده این که، اسلوب معامله شرکت کویست نت که تا این دم در پرسش و پاسخ توضیح گردید، مخالف شریعت بوده و از الله سبحانه وتعالى آرزو می کنم، به فضل و احسان خود ما را برای اقامه خلافت و تطبیق "نظام اقتصادی اسلام" که معاملات اقتصادی را به طریقه‏ ی خاص و پاک بیان کرده و روزگار آرام و زنده گی مطمئن را برای تمام افراد رعیت خود مهیا می سازد. الله سبحانه وتعالى عزیز و حکیم است.

برادر شما عطا بن خلیل ابورشته

ادامه مطلب...

بلند رفتن نرخ بهره در امریکا، دلایل و اهداف آن

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

جانیت یلین رییس بانک فدرال امریکا به تاریخ ۱۵ مارچ ۲۰۱۷م اعلام نمود: «کمیتۀ بازار آزاد بانک فدرالی به طور ناگهانی تصمیم به افزایش نرخ بهره(سود) به میزان یک چهارم از یک درصد گرفته می شود. می دانیم که این بار دوم است که نرخ بهره(سود) در جریان سه ماه اخیر در امریکا افزایش پیدا می کند و گفته شده که در جریان سال جاری دو بار دیگر نیز افزایش خواهد داشت.» معمولاً افزایش نرخ بهره(سود) نشان دهندۀ بهبود اقتصادی می باشد، اما افزایش نرخ بهره در امریکا در حالی صورت می گیرد که اقتصاد این کشور هنوز درگیر بحران های اقتصادی می باشد، این تضاد را چگونه تفسیر می کنید؟

پاسخ:

 نرخ بهره(سود) در جریان بحران اقتصادی امریکا در سال ۲۰۰۸م تا قریب به صفر کاهش یافت و تا هفت سال کامل به همین صورت باقی ماند، یعنی تا آخر ماه دسمبر ۲۰۱۵م. یلین اشاره نمود که نرخ بهره(سود) در جریان سال ۲۰۱۶م و در چند مرحله افزایش خواهد یافت. اما این تصمیم در عمل ناکام مانده و نرخ بهره(سود) تا آخر سال مذکور هیچ افزایشی نداشت. برای درک اسبابی که باعث افزایش یا کاهش نرخ بهره(سود) می گردد به نکات ذیل اشاره می شود:

  1. هدف از مشخص نمودن نرخ بهره(سود) که عملاً از طریق تصامیم اتخاذ شده مبنی بر خرید و فروش اوراق قرضۀ خزانه داری امریکا صورت می گیرد، در اصل تعیین سیاست پولی می باشد، به ویژه آگاه شدن از میزان پول نقد موجود در بازارهای امریکا. این کار به دو دلیل اساسی صورت می گیرد:

الف) افزایش نرخ بهره(سود) در صورت کمبود پول نقد در بازار، منجر به کاهش سرعت رشد اقتصادی می شود، زیرا مردم به دلیل بالا بودن نرخ بهره(سود) از بانک ها قرضه نمی گیرند.

ب) کاهش نرخ بهره(سود) در صورت وجود پول نقد زیاد در بازار، منجر به تورم می شود؛ زیرا پول زیادی که به دلیل روی آوردن مردم به قرضه گرفتن به سبب پایین بودن نرخ بهره(سود) در بازار عرضه گردیده، به گونۀ طبیعی منجر به تورم می گردد.

  1. یلین از سال ۲۰۱۵م بدین سو همواره تذکر می داد که نرخ بهره(سود) نیاز به افزایش دارد، زیرا وی ادعا می کرد، رکود اقتصادی که مدت پیش در امریکا شروع شده بود، اینک به پایان رسیده و رشد اقتصادی رو به بهبود است. وی هم چنین ادعا می کرد که بالا بردن نرخ بهره(سود) در حال حاضر بهتر از آن است که بعد از شروع تورم بالا برده شود. این است استدلال اقتصادی یلین در خصوص بالا بردن نرخ بهره(سود).
  2. این استدلال نمی تواند قناعت بخش باشد، زیرا اقتصاد امریکا هنوز در ضعف به سر می برد؛ اما واقعیت این است که سیاست پولی امریکا، حتی سراسر غرب، مبتنی بر تصامیمی است که توسط سیاست مداران اتخاذ می گردد و نه آن چنان که باید باشد؛ یعنی عوامل خالص اقتصادی. هم چنین بر اساس قانون، تصامیم بانک فدرال امریکا باید مستقلانه و به دور از سیاست حکومت اتخاذ گردد، اما واقعیت این است که تصامیم مربوط به نرخ های بهره(سود) در درجۀ نخست تصامیم سیاسی بوده و بر اساس نیازهای سیاسی و اقتصادی به پیش برده می شود. چنان چه هفت مسوول بانک فدرال امریکا توسط رییس جمهور و موافقت مجلس سنا برای چهارده سال تعیین می گردند. رییس و معاون این بانک نیز توسط رییس جمهور، از میان مجلس مسوولین موجود برای چهار سال تعیین می شود و رییس جمهور می تواند در صورت لزوم دید، این افراد را در جریان دورۀ کاری شان تغییر و تبدیل نماید.
  3. تصامیم سیاست پولی امریکا در عمل از دو عامل سیاسی متأثر می باشد؛ یکی داخلی و دیگر جهانی:

الف) عامل داخلی این است که روسای جمهور امریکا در زمان انتخابات با تمام توان در رشد اقتصاد امریکا تلاش می کنند، زیرا اقتصاد قوی می تواند در انتخاب مجدد یک رییس جمهور و یا کاندید حزبش کمک نماید.

ب) عامل جهانی این است که امریکا با تمام توان در حال رقابت با اقتصاد سایر دولت های جهان می باشد و می دانیم که اقتصاد سایر دولت ها در حال حاضر به دلیل پیامدهای رکود اقتصاد جهانی که در سال ۲۰۰۸م آغاز گردید، هم چنان در ضعف به سر می برد. چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا و جاپان تقریباً به صفر رسید، بناً افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا باعث سرازیر شدن سرمایه های هنگفت به جانب امریکا خواهد گردید که احتمالاً پیامدهای فاجعه باری را برای اقتصاد سایر دولت ها به بار خواهد آورد.

  1. افزایش میزان بهره(سود) در امریکا قطعاً برای سایر اقتصادهای جهان سخت دردناک خواهد بود، اگرچه شاید به اندازۀ سال گذشته نباشد. روزنامۀ نیویارک تایمز به تاریخ ۹ مارچ ۲۰۱۷م در مورد اقتصاد اروپا چنین نگاشت: «بعید به نظر می رسد که نرخ بهره تا چند سال دیگر به گونۀ رسمی افزایشی داشته باشد.» بانک مرکزی اروپا شاخص نرخ بهره(سود) را تغییر نداده و گفته که اقدامات انگیزشی خرید اوراق قرضه حکومتی و اوراق شرکت ها را تا آخر سال جاری هم چنان ادامه خواهد داد، اگرچه این کار از آغاز ماه اپریل در سطح پایین تری انجام خواهد گرفت.
  2. چین به هدف امریکا از افزایش نرخ بهره(سود) که همانا اعمال فشار بالای اروپا و سوق دادن سرمایه ها به سوی خود است، پی برده و برای جلوگیری از فرار سرمایه های چین به جانب بهره(سود) های افزایش یافته در امریکا و جذب کردن سرمایه های اروپا، فوراً و هم زمان با امریکا، نرخ بهره(سود) را در چین بالا برد. به این ترتیب چین مجبور شد به سرعت به تصمیم امریکا واکنش نشان داده و نرخ بهره(سود) را بالا ببرد، این معلومات در گزارشی به تاریخ ۱۶ مارچ ۲۰۱۷م در صفحۀ انترنتی بلومبرگ، زیر این عنوان منتشر گردید: «بانک ملی چین هزینه های قرضه را همزمان با تصمیم بانک فدرال افزایش می دهد.» بنابر این، دلیل افزایش نرخ بهره توسط بانک مرکزی چین این است که اقتصاد پایدار و تغذیۀ کارخانه جات به چین فرصت می دهد تا سیاست های تشدید آمیز بانک فدرال امریکا را دنبال نموده و با آن رقابت نماید.
  3. خلاصه این که دلیل افزایش نرخ بهره(سود) در امریکا، بهبود وضعیت اقتصاد امریکا نه، بلکه جذب سرمایه های اروپاست که برای به دست آوردن بهرۀ بیشتر در تناسب به آن چه که در اروپا به دست می آورند، به جانب امریکا سرازیر شوند، چنان چه نرخ بهره(سود) در اروپا تقریباً به صفر رسیده است. بنابر این، هدف امریکا تنها مسألۀ اقتصادی نیست، بلکه می خواهد در روند تضعیف اروپا و سوق دادن آن به جانب بحران ها و سرانجام پارچه پارچه شدن آن سهم داشته باشد
ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه