یکشنبه, ۲۲ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
در مورد كنفرانس‌ها، مظاهرات و گردهمایی‌ها و این‌که آیا حزب‌التحریر طریقۀ تأسیس خلافت را تغییر داده‌است؟
بسم الله الرحمن الرحيم

در مورد كنفرانس‌ها، مظاهرات و گردهمایی‌ها و این‌که آیا حزب‌التحریر طریقۀ تأسیس خلافت را تغییر داده‌است؟

(ترجمه)

پرسش اول: از أم عکاشه

امیر بزرگوارِ ما السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

الله سبحانه وتعالی شما را در تلاش‌های خستگی ناپذیرتان کمک و یاری نموده و این تلاش‌ها را با برپایی خلافت به دستان شما نتیجه‌بخش گرداند. کسانی ادعایی دارند مبنی بر این‌که حزب طریقۀ خود را عوض کرده است و برگذاری تظاهرات را منحیث یک حزب سیاسی اشتباه گرفته است. جزاکم الله خیر

پرسش دوم: از نونا امیر

پرسشی دارم امیدوارم که به آن پاسخ دهید! شیخ تقی الدین النبهانی رحمه الله در تبنیات/گزینش‌های خویش تظاهرات و گردهمائی‌ها را رد کرده است. اکنون ما شاهد تظاهرات بسیار گسترده هستیم که شما آن‌ها را سازمان‌دهی می‌کنید. پس آیا کدام دلیل شرعی برای انجام عمل شما وجود دارد؟

پرسش سوم: از وسیم کورداوغلو

در صفحۀ 245 کتابِ الدولة الإسلامیة آمده است: «از این جهت برگزاری کنفرانس‏ها طریقۀ برای ایجاد دولت خلافت اسلامی نمی‌باشد...» شیخ بزرگوار ما، پرسش من این است: چرا حزب کنفرانس‏ها و سیمنارها را برگزار می‌کند؛ درحالی‌که در کتاب‏های خود این اعمال را رد می‌کند؛ لطفاً این مسأله را واضح نمائید تا اشتباهات ما هم رفع گردد.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

پرسش‌های شما از دید موضوع و محتوی باهم مشابه‌اند؛ و آن این‌که آیا حزب التحریر با برگزاری؛ هم‌چون: کنفرانس‌ها، راهپیمایی‏ها، تظاهرات و سمینارها، طریقۀ رسیدن برای تأسیس خلافت را تغییر داده است؟

برادران محترم! پاسخ چنین است که حزب التحریر راه رسیدن برای اقامۀ دولت خلافت را تغییر نداده است؛ زیرا این موضوع در کتاب‏های حزب مفصل، واضح و دقیق بیان شده است که طریقۀ رسیدن برای اقامۀ خلافت استنباط  شده از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده که همان سه مرحله می‌باشد: مرحلۀ تثقیف، تفاعل و تأسیس دولت و تمام این مراحل در کتاب‌های ما به شکل واضح و آشکار توضیح داده شده است. پس ما افراد را برای حمل دعوت فرا می‏خوانیم. کسی‌که دعوت ما را پذیرفت، عضو کتلۀ ما گردیده و از جمله شباب حزب محسوب می‏شود.

چنان‌چه گفتیم طریقه تأسیس دولت اسلامی استنباط شده از طریق صحیح و سالمی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از ابتداء نزول وحی تا بنا نهادن دولت در مدینه منوره، بر آن طریقه ادامه داده است؛ به عباره دیگر: طریقه، عبارت است از تثقیف جهت ساختار بدنۀ کتله، تفاعل با امت با برگزاری کارهای دسته‌جمعی برای ایجاد رأی عامه که برگرفته از وعی عام است و پس از آن طلب نصرت و برپایی دولت اسلامی.

طوری معلوم می‏گردد که اشتباه پرسش‏کنندگان از این ناحیه است که کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه در مرحلۀ تفاعل را با نفس طریقۀ اقامۀ دولت خلط نموده‌اند و این اشتباه چنین مرفوع می‏گردد:

1- وقتی گفته شود در مرحلۀ تفاعل کارها و اسالیب ایجاد رأی عامه کدام‏هااند، گفته می‏توانیم هر کار مشترک با امت که در فضای جامعه صورت می‌گیرد و بر اساس افکار و احکام اسلام استوار باشد خودش تفاعل است؛ مانند: برگزاری سخنرانی‏ها، کنفرانس‏های عمومی و راه‌پیمائی‌ها. هرگاه بتوانیم آن را با حمل بیرق‌های اسلام و شعارهای‌مان رهبری می‌نمائیم. برعلاوه، امور دیگری نیز برای تفاعل وجود دارد.

أ- نمونه‏های از کار‏های رأی عامه؛ عملِ رسول الله صلی الله علیه است که مردم را در دامنۀ کوه صفا جمع و سخنرانی نمود؛ از جمله روایات ذیل:

بخاری از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ﴾، صَعِدَ النَّبِيُّ عليه الصلاة والسلام عَلَى الصَّفَا، فَجَعَلَ يُنَادِي: «يَا بَنِي فِهْرٍ، يَا بَنِي عَدِيٍّ» - لِبُطُونِ قُرَيْشٍ - حَتَّى اجْتَمَعُوا فَجَعَلَ الرَّجُلُ إِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَخْرُجَ أَرْسَلَ رَسُولًا لِيَنْظُرَ مَا هُوَ، فَجَاءَ أَبُو لَهَبٍ وَقُرَيْشٌ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا بِالوَادِي تُرِيدُ أَنْ تُغِيرَ عَلَيْكُمْ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ إِلَّا صِدْقًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ سَائِرَ اليَوْمِ، أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَنَزَلَتْ: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب﴾»

ترجمه: زمانی‌که آیة (وانذرعشیرتک الاقربین) فرود آمد پیامبر صلی الله علیه وسلم بر دامنه‌ای کوه صفا برآمده وبه آواز بلند ندا زد: «ای فرزندان فهر، ای فرزندان عدی! و دیگر طایفه‌های قریش» تا این‌که همه گرد آمدند؛ حتی افراد و اشخاصی‌که توانایی برآمدن بر کوه صفا را نداشتند، نمایندگانی را از جانب خود فرستادند، که نگاه کنند موضوع از چه قرار است؛ زمانی‌که ابولهب و دیگر قریشیان آمدند، پیامبرصلی الله علیه وسلم خطاب به مردم فرمود: «هرگاه شما را خبر دهم بر این‌که لشکری می‌خواهد ازعقب این تپۀ بالای شما حمله‏ور گردد و شما را نابود کند؛ آیا سخنان‌ام را تصدیق و بالایم اعتماد دارید؟» مردم گفتند: بلی! ما از خودت به جز راستی دیگر چیزی را تجربه نکرده‌ایم. پیامبر علیه الصلاه والسلام گفت: پس من شما را هشدار می‌دهم ومی‌ترسانم که پیش روی شما عذاب بزرگی قرار دارد. در مقابل، ابولهب گفت: هلاک شوی! آیا برای این امر ما را فراخوانده‌ای؟! پس از آن این آیت در وصف ابولهب فرود آمد: (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَب).

هم‌چنان مسلم از ابن عباس روایت کرده است که گفت:

«لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾، وَرَهْطَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ، خَرَجَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام حَتَّى صَعِدَ الصَّفَا، فَهَتَفَ: «يَا صَبَاحَاهْ»، فَقَالُوا: مَنْ هَذَا الَّذِي يَهْتِفُ؟ قَالُوا: مُحَمَّدٌ، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي فُلَانٍ، يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ»، فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ، فَقَالَ: «أَرَأَيْتَكُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ خَيْلًا تَخْرُجُ بِسَفْحِ هَذَا الْجَبَلِ، أَكُنْتُمْ مُصَدِّقِيَّ؟» قَالُوا: مَا جَرَّبْنَا عَلَيْكَ كَذِبًا، قَالَ: «فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»، قَالَ: فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَكَ أَمَا جَمَعْتَنَا إِلَّا لِهَذَا، ثُمَّ قَامَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبَّ، كَذَا قَرَأَ الْأَعْمَشُ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ».

ترجمه: پس از فرود آمدن آیت: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ در روایت دیگر ﴿ورهطک منهم المخلصین﴾؛ نیز علاوه شده است. رسول الله صلی الله علیه سلم از خانه‎‏اش خارج و بالای کوه صفا برآمد و ندا کرد: «یا صباحاه» مردم گفتند: کی است ندا می‏زند؟ گفتند: محمد؛ همه دورش گرد آمدند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «ای بنی فلان، ای بنی فلان، ای بنی فلان و ای بنی عبد مناف و ای بنی عبدالمطلب!»؛ پس همه اطرافش را گرفتند، آنگاه فرمود: «آیا شما را خبر دهم که پشت این کوه لشکری به سوی شما می‏آید، آیا مرا تصدیق می‏نمائید؟» گفتند: دروغی را از تو نشنیده‌ایم، گفت: «پس من از غذاب که نزدیک می‌آید شما را آگه می‏سازم» راوی می‏گوید: در مقابل، ابولهب گفت: تباه شوی آیا فقط برای همین امر ما را فراخوانده‌ای، و از جایش برخواست؛ پس از آن سورت تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَقَدْ تَبّ تا آخر سوره نازل گردید که البته «وَقَدْ تَبّ» به قرائت اعمش است.

هم‏چنین أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري – متوفى سال 279هـ.ق در کتاب خویش "جمل من أنساب الأشراف" نقل کرده است: محمد بن سعید و ولید بن صالح از محمد بن عمر واقدی او از ابن ابی سبره و او از عمر بن عبدالله و او از جعفر بن عبدالله بن ابی الحکم روایت کرده است گفت: زمانی‌که آیه‏ی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» بر رسول‌الله صلی الله علیه وسلم نازل گردید کار بر رسول الله صلی الله علیه وسلم سخت وسینه‌شان تنگ گردید. فردایش رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی را نزد بنی عبدالمطلب فرستاد، همه و برخی کسانی از قبیلۀ عبدی مناف نزد وی حضور یافتند که آمارشان به پنجاه وچهار نفر می‏رسید... و روزی بعدی‌اش نیز آن‌ها را فراخواند و پس از حمد و ثنا خطاب به آن‌ها چنین گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ، وَأَسْتَعِينُهُ وَأُومِنُ بِهِ وَأَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ». «إِنَّ الرَّائِدَ لا يَكْذِبُ أَهْلَهُ. وَاللَّهِ لَوْ كَذَبْتُ النَّاسَ جَمِيعًا، مَا كَذَبْتُكُمْ. وَلَوْ غَرَرْتُ النَّاسَ، مَا غررتكم وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ، إِنِّي لَرَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ خَاصَّةً وَإِلَى النَّاسِ كَافَّةً. وَاللَّهِ، لَتَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ، وَلَتُبْعَثُنَّ كَمَا تَسْتَيْقِظُونَ، وَلَتُحَاسَبُنَّ بِمَا تَعْمَلُونَ، وَلَتُجْزَوُنَّ بِالإِحْسَانِ إِحْسَانًا وَبِالسُّوءِ سوءا. وَإِنَّهَا لَلْجَنَّةُ أَبَدًا، وَالنَّارُ أَبَدًا. وَأَنْتُمْ لأَوَّلُ مَنْ أُنْذِرُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: "مَا أَحَبَّ إِلَيْنَا مُعَاوَنَتَكَ وَمُرَافَدَتَكَ، وَأَقْبَلَنَا لِنَصِيحَتِكَ، وَأَشَدَّ تَصْدِيقَنَا لِحَدِيثِكَ. وَهَؤُلاءِ بَنُو أَبِيكَ مُجْتَمِعُونَ. وَإِنَّمَا أَنَا أَحَدُهُمْ، غَيْرَ أَنِّي وَاللَّهِ أَسْرَعُهُمْ إِلَى مَا تحب. فامض لما أمرت به. فو الله، لا أَزَالُ أَحُوطُكَ وَأَمْنَعُكَ، غَيْرَ أَنِّي لا أَجِدُ نَفْسِي تُطَوِّعُ لِي فِرَاقَ دِينِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حَتَّى أَمُوتَ عَلَى مَا مَاتَ عَلَيْهِ." وَتَكَلَّمَ الْقَوْمُ كَلامًا لَيِّنًا، غَيْرَ أَبِي لَهَبٍ فَإِنَّهُ قَالَ: "يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، هَذِهِ وَاللَّهِ السَّوْءَةُ، خُذُوا عَلَى يَدَيْهِ قَبْلَ أَنْ يأخذ على يده غيركم. فإن اسلمتوه حِينَئِذٍ، ذُلِلْتُمْ. وَإِنْ مَنَعْتُمُوهُ قُتِلْتُمْ" فَقَالَ أَبُو طالب: «والله، لنمنعه مَا بَقِينَا»

ترجمه: «رهنما به اهلش دروغ نمی‌گوید. به الله سوگند هرگاه به همۀ مردم دروغ گویم به شما نمی‏گویم. هرگاه مردم را فریب دهم شما را فریب نمی‏دهم. سوگند به الله که به جز وی دیگر معبودی نیست، فرستادۀ ویژه به سوی شما وعموماً به سوی همۀ مردم می‌باشم. سوگند به الله چنان می‏میرید؛ مانندی که خوابیده‌اید و چنان برانگیخته می‏شوید که گویا از خواب بیدار شده‌اید، و بر آن‌چه انجام می‏دهید محاسبه می‌شوید. در مقابل، کار نیکو جزای نیکو و در مقابل کار بد جزای بد داده می‏شوید، یا جنت ابدی ویا آتش ابدی جای‏تان خواهد بود. وآگاه باشید که اولین کسانی هستید که انذار داده شده‌اید». ابوطالب گفت: "معاونت و همراهی تو چقدر دوست داشتنی است، نصیحت‌ات را می‏پذیریم؛ اما پذیرش سخنان‏ات برایم گران تمام می‏شود. این‌که پسران کاکایت جمع‌اند و من هم یکی از آن‌هایم؛ اما من به خدا سوگند آن‌چه دوست داری پیش از همه به سوی آن می‏آیم؛ آن‌چه مامور شده‏ای بیان کن و به الله سوگند همکار و محافظت هستم؛ اما قلبم به آسانی اجازه نمی‏دهد که از دین عبدالمطلب جدا شوم؛ تااین‌که به آن دین بمیرم." دیگران نیز سخنان ملایم بیان داشتند، غیر از ابولهب که گفت: "ای بنی عبدالمطلب به خدا سوگند این امر کار بدی است، جلواش را بگیرید پیش از این‏که دیگران جلواش را بگیرند؛ هرگاه به او ایمان آوردید، ذلیل خواهید شد و هرگاه حفاظت‌اش نمودید کشته خواهید شد"؛ پس از او ابوطالب گفت: «به الله سوگند تا زنده‌ایم از او حراست می‌نمائیم»

هم‌چنین گردآوردن مردم و سخنرانی در بین آن‌ها از جمله کارهای ایجاد رأی عامه در بین مردم محسوب می‏گردد.

ب- به دلیل این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را در دو صف تنظیم که در رأس  صف اول عمر رضی الله عنه و در رأس صف دوم حمزه رضی الله عنه را قرار داد. در زمینه، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی، متوفی سال 430هـ.ق در کتاب خود "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" از ابن عباس روایت کرده که گفت:

«سَأَلْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ تَعَالَى عَنْهُ: "لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيتَ الْفَارُوقَ؟ قَالَ: أَسْلَمَ حَمْزَةُ قَبْلِي بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، ثُمَّ شَرَحَ اللهُ صَدْرِي لِلْإِسْلَامِ... قلت: أَيْنَ رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام ؟، قَالَتْ أُخْتِي: هُوَ فِي دَارِ الْأَرْقَمِ بْنِ الْأَرْقَمِ عِنْدَ الصَّفَا، فَأَتَيْتُ الدَّارَ... فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، قَالَ: فَكَبَّرَ أَهْلُ الدَّارِ تَكْبِيرَةً سَمِعَهَا أَهْلُ الْمَسْجِدِ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتْنَا وَإِنْ حَيِينَا؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّكُمْ عَلَى الْحَقِّ إِنْ مُتُّمْ وَإِنْ حَيِيتُمْ» ، قَالَ: فَقُلْتُ: فَفِيمَ الِاخْتِفَاءُ؟ وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَتَخْرُجَنَّ، فَأَخْرَجْنَاهُ فِي صَفَّيْنِ، حَمْزَةُ فِي أَحَدِهِمَا، وَأَنَا فِي الْآخَرِ، لَهُ كَدِيدٌ كَكَدِيدِ الطَّحِينِ، حَتَّى دَخَلْنَا الْمَسْجِدَ، قَالَ: فَنَظَرَتْ إِلَيَّ قُرَيْشٌ وَإِلَى حَمْزَةَ، فَأَصَابَتْهُمْ كَآبَةٌ لَمْ يُصِبْهُمْ مِثْلَهَا، فَسَمَّانِي رَسُولُ اللهِ عليه الصلاة والسلام يَوْمَئِذٍ الْفَارُوقَ، وَفَرَّقَ اللهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ»

ترجمه: در مورد از عمر رضی الله عنه سوال کردم: چرا فاروق مسمی شدی؟ گفت: حمزه سه روز پیش از من اسلام آورد و پس از آن الله سبحانه وتعالی سینه‏ام را به سوی پذیرش اسلام گشاده ساخت... پرسیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم کجاست؟ خواهرم پاسخ داد که وی در خانۀ ارقم ابن ارقم در نزدیکی صفا قرار دارد. وارد خانه ارقم شدم و گفتم: اشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ! باز گفت: پس از آن مردم تکبیر بلندی گفتند که کسانی در مسجد بودند شنیدند. عمر می‌گوید،  گفتم: یارسول الله هرگاه بمیریم و یا زنده بمانیم برحق نمی‌باشیم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «بلی؛ قسم به ذاتی‌که جانم در قبضۀ اوست، شما در دو حالت زنده باشید و یا بمرید؛ حتماً برحق خواهید بود.» حضرت عمر گفت: گفتم پس این پنهان شدن چرا؟ سوگند به الله که شما را به حق فرستاده است حتماً ما به سوی مردم بیرون می‌شویم؛ همان بود که در دو قطار برآمدیم که حمزه در ردیف قطار اول و من در ردیف قطار دوم قرار گرفتم که به اثر رفتارمان گَرد و غبار ما را به خود گرفته بود، داخل مسجدالحرام شدیم. حضرت عمر رضی الله گفت: در این وقت ناگهان قریش من و حمزه را دیده هوش‌زده شدند که از آن پیش چنان هوش‌زده نشده بودند که در این واقعه رسول الله صلی الله علیه وسلم من را فاروق نام‌گذاری کرد و الله به اثر این واقعه بین حق و باطل جدایی آورد.

پس راهپیمای‌ها از جمله امورِ ایجاد رای عامه در جامعه است تا احساسات مردم را تحریک و بر اساس افکار و احکام اسلامی آگهی و جهت داده شوند. اما به این شرط که هرگاه بتوانیم راهپیمائی را با حمل بیرق‌ها، بروشرها و افکار خود کنترل نمائیم. هم‌چنان در راهپیمائی که زیر قیادت ما و بر اساس افکار ما نباشد اشتراک نمی‌نمائیم؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامی‌که راهپیمائی را به راه انداخت مسلمانان به دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم در دو صف قرار گرفته و حرکت‌های‌ دیگر با قیادت جداگانه در پهلوی آن‌ها قرار نداشت.

2- اما هرگاه گفته شود که طریقۀ تأسیس خلافت کدام است؟ آیا به شیوه تظاهرات؟ می‌گوییم نخیر. آیا با راه‌اندازی سخنرانی‌ها؟ می‌گوییم نخیر. آیا با برگذاری کنفرانس‌ها؟ می‌گوییم نخیر. این همه طریقه‌ای برای ایجاد خلافت اسلامی نیست؛ به این دلیل که این به عنوان یکی از اعمال ایجاد رأی عام و اجزایی مبارزه در مرحله تفاعل است؛ نه راه تأسیس خلافت. همان‌گونه که در ابتداء بحث ذکر نمودیم، یگانه راه ایجاد دولت همانا بعد از طلب نصرت، تأسیس دولت خلافت می‌باشد.

حالا این موضوع شاید واضح شده باشد؛ بناءً بین کتاب‌های ما و بین اعمالِ ما کدام تناقضی وجود ندارد. ما در کتاب‌هایی خود بیان کرده‌ایم که کنفرانس‎ها، راهپیمای‌ها، سیمنارها و آن‌چه در جریان مرحلۀ تفاعل صورت می‌گیرد واضح است که طریقه و راه شرعی برای ایجاد دولت نیست؛ پس این قول صحیح و درست است. هم‌چنان این قول‌مان هم در جای خود درست است که انجام این‌گونه اعمال از جمله امور ایجاد رأی عامه در جریان مرحلۀ تفاعل محسوب می‌شوند. پس آن‌چه می‌گویم و مبارزه می‎کنیم هیچ تناقضی با کتاب‌های‌مان ندارد؛ فقط لازم است که این موضوعات و کلمات را درکتابهای‌مان نظر به سیاق خاص خودش با ذهن آگاه و بینایی کامل مطالعه کنید. إن‌شاءالله که همۀ این موضوعات واضح خواهد شد.

موضوع دیگری که شما ذکر نکردید، امکان دارد در اذهان برخی خطور نماید این است که: چرا حزب در سال‌های گذشته کنفرانس‌ها و یا راهپیمای‎ها را ایجاد و برگذار نمی‌کرد؟

جواب سوال واضح ومشخص است، قسمی‌که در فوق تذکر رفت، ما برای ایجاد رأی عامه و اخذ فضای عمومی از اسالیب تظاهرات و کنفرانس‌ها استفاده نمی‎‌کنیم، تااین‌که چنین راهپیمایی‌ها، سخنرانی‎ها و کنفرانس‌ها را به شکل واضح و آشکارا با حمل شعارها و بیرق‌های خود و بدون اشتراک شعارها و بیرق‌های دیگران از لحاظ احتیاط رهبری و خلط افکار شخصاً رهبری نکنیم، و یا با شرط این‌که هرگاه راه‌اندازی چنین اعمال مناسب شرائط زمانی و مکانی که با هدف ما هم‌سو و برابر باشد دست ‌به کار خواهیم شد و هرگاه مناسب نباشد از راه اندازی چنین اعمالی خوداری می‌کنیم.

برای معلومات‌ بیش‌تر؛ ما در دهۀ شصت به چنین کارهای اقدام کردیم و آن زمانی بود که رئیس جمهور الجزائر بورقیبه برای صلح با یهود از اردن دیدار کرد؛ در دوره امارت ابو ابراهیم رحمه الله حزب دستور داد که دسته دسته به شکل تظاهرات گونه به طرف پایتخت عمان و به طرف قدس و اطراف آن و به طرف شهرالخلیل و اطراف آن حرکت کنیم که از جمله من در شهرالخلیل یک تن از اشتراک‌کنندگان بودم که برخی امور چشم‌دید خود را بیان می‌نمایم:

حزب، شباب و حامیان‌اش را دستور داد تا سر ساعت 10 صبح در خیابان مرکزی شهرالخلیل جمع و به طرف ولایت/استان "العمارة" برویم که اکنون این شهر تخریب شده است. و هنگامی‌که در خیابان گرد آمدیم مسئولین امنیتی با ما درگیر شدند؛ به هر صورت ما اجازه نیافتیم تا پیاده راهپیمائی نمائیم؛ فقط اجازه یافتم تا سوار به سوی هدف خویش برویم، همان بود که سوار بر موتر‌ها و اتوبوس‌ها به طرف عماره رفتیم که در این راهپیمائی تعداد ما زیاد بود و مسئولیت و مأموریت خود را انجام داده بازگشتیم. پس مانند این کار هرگاه حزب رهبری آن را داشته باشد و مناسب به فضا باشد چنین کاری را می‏توانیم انجام دهیم و هرگاه رهبری و کنترل آن را نداشته باشیم و کار مناسب نباشد، اقدامی نمی‌نمائیم.

اقدام به این کار‏ها؛ مانند: ایجاد یک دفتر مطبوعاتی است که از جمله کارهای ایجاد رأی عامه محسوب می‎‌گردد؛ هرگاه توان‌اش باشد اقدام می‌نمائیم واگر توان‌اش نباشد اقدام نمی‌کنیم؛ مثلاً: در زمانِ امیر اول امکانش نبود که حزب سخن‌گوی رسمی را معرفی نماید و در زمان امیر دوم بود که من را به عنوان سخن‌گوی رسمی حزب در ولایه اردن مکلف ساخت؛ پس از آن‌که زندانی شدم تا زمان برگشتن‌ام کسی سخن‌گوی رسمی نبود. اما اکنون خوش‌بختانه ما چندین دفتر مطبوعاتی را ایجاد کرده‌ایم که همۀ آن‌ها از جمله اعمال رأی عام هستند. از همین جهت است که هرگاه کسی سوال نماید که آیا ساخت دفاتر مطبوعاتی طریقۀ تأسیس خلافت است؟ پاسخ ما چنین است که نخیر.

حالا به اول بحث برمی‏گردیم و سوال می‌کنیم:

آیا سخنرانی‌‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که در جریان مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا کنفرانس‌ها از جملۀ اعمال رأی عام است که ما در مرحلۀ تفاعل انجام می‌دهیم؟ جواب: بلی. آیا راهپیمای‌هایی را که رهبری می‌کنیم از جمله اعمال رأی عام و ایجاد فضا در مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی از جمله اعمال رأی عام در جریان مرحلۀ تفاعل است؟ جواب: بلی

هرگاه پرسیده شود:

آیا سخنرانی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر. آیا کنفرانس‌ها طریقه‌ای برای تأسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا راه‌پیمای‌ها طریقه‌ای برای تاسیس دولت خلافت است؟ جواب: نخیر. آیا ایجاد دفاتر مطبوعاتی طریقه‌ای برای تأسیس دولت است؟ جواب: نخیر.

واضح است که پرسش‌های اولی از جمله اعمال رأی عام در مرحلۀ تفاعل است و پرسش‌هایی دومی طریقۀ رسیدن به دولت است و هردوی آن‌ها دو مسأله جداگانه است؛ نه مسأله واحد و برای هردو سوال دو جواب جداگانه‏ی است که کدام تناقض و تضاد بین دو سوال و دو جواب وجود ندارد.

و در آخر از الله متعال می‌خواهیم که این موضوع را بدون ابهامی واضح و روشن سازد؛ به ویژه برای کسانی‌که به دنبال حق باشند و از فهم آن بهره ببرند؛ اما کسانی‌که به دنبال باطل هستند برای‌شان هر قدر توضیح و تشریح داده شود سودی ندارد؛ چرا که آن‌ها باطل را برای شناخت حق جست‌وجو نمی‌کنند؛ پس حق و باطل هردو هرگز باهم یکجا شده نمی‌تواند و الله سبحانه وتعالی بر تمام امور غالب است و اما اکثر مردم نمی‏دانند.

برادر شما عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد حبیبی

6 ربیع الاول 1435هـ.ق

7 جنوری 2014م

 

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه