- مطابق
حاجات اساسی انسان
(ترجمه)
پرسش :
در کتابهای ما نوشته شده است که حاجات اساسی برای انسان سهچیز است: طعام، لباس و مسکن. آیا این درست است که ما تداوی را جزء حاجات اساسی انسان بگوییم؟ آنچه که در عبارات پایین میآیند: بعضی ازامراضِ سنگینی وجود دارند که اگر معالجه کرده نشود، بدون شک که جسم انسان ضرر بزرگ را متقبل میشود؛ پس ترک تداوی دراینصورت بنابر قاعدۀ «لاضرر ولاضرار»؛ یعنی: ضرر رسانیدن بر کسی و یا ضرر رسانیدن بر همدیگر درست نمیباشد. آیا درست است که امراض را به دوبخش شدید و خفیف تقسیم نماییم؟ مرضهای خفیف؛ مانند: سرماخوردگی، ریزش، سردردی وغیره که تداوی اینگونه مرضها حکم مندوب را به خود داشته و مرضهای سنگین؛ مثل: عملیات قلب، دماغ، انفلونزا وشکستگی ساق پای وغیره که تداوی آنها حکم فرض را به خود میگیرند.
پاسخ :
حاجات اساسی به دوقسماند:
اول- حاجات اساسی افراد: "مطعومات، ملبوسات و مسکن" میباشند.
دوم- حاجات اساسی امت: "تداوی، امنیت و آموزش" است. این موضوع در جلد دوم کتاب شرح مقدمۀ دستور، مادۀ 125 مفصل بیان شده است که فکر کنم نسخۀ تصحیح شدۀ کتابِ "شرح مقدمۀ دستور، جلد دوم" به زبان شما ترجمه نشده است؛ درآنصورت پاسختان را دریافت میکردید. به هرحال، آنچه که در نص آمده به شما نقل میکنم: "و اما ادلۀ شرعی بر آن است که مطعومات، ملبوسات و مسکن، اساسیترین حاجات افراد به شمار میروند. احمد با سند صحیحیکه احمد شاکر آن را از طریق عثمان بن عفان رضیاللهعنه صحیح دانسته است، روایت میکند که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمود:
«كُلُّ شَيْءٍ سِوَى ظِلِّ بَيْتٍ، وَجِلْفِ الْخُبْزِ، وَثَوْبٍ يُوَارِي عَوْرَتَهُ، وَالْمَاءِ، فَمَا فَضَلَ عَنْ هَذَا فَلَيْسَ لابْنِ آدَمَ فِيهِ حَقٌّ»
ترجمه: هرچیز، غیر سایه خانهای، نان خشک، لباسیکه عورتاش را پوشاند؛ هرآنچه اضافه از اینها است،بنی آدم دیگر حقی ندارند.
حدیث مذکور به این لفظ نیز آمده و ترمذی آن را حسن و صحیح گفته است:
«لَيْسَ لابْنِ آدَمَ حَقٌّ فِي سِوَى هَذِهِ الْخِصَالِ: بَيْتٌ يَسْكُنُهُ، وَثَوْبٌ يُوَارِي عَوْرَتَهُ، وَجِلْفُ الْخُبْزِ وَالْمَاءِ»
ترجمه: بنی آدم غیر این سه چیز: خانهای که سکونت کند، لباسیکه بدن خویش را بپوشاند، نان خشک و آب حقی ندارد.
پس کلمات «ظِلُّ بَيْتٍ، بَيْتٌ يَسْكُنُهُ، ثَوْبٌ يُوارِي عَوْرَتَهُ، جِلَفُ الخُبْزِ وَالْمَاءِ» که در هردو حدیث آمده دلالت بر خوردنی، پوشیدنی و مسکن دارد و جمله «فَمَا فَضَلَ عَنْ هَذَا فَلَيْسَ لابْنِ آدَمَ فِيهِ حَقٌّ» صراحتاً تأکید دارد که آنچه مجزا ازین سه مسألۀ حیاتی باشد، اساسی محسوب نمیگردد و با اشباع این سه موضوع تمام اساسات دیگر اشباع میگردد. پس دلایل شرعیای وجود دارد که تنها رفع حاجات اساسی انسانی را بهگونۀ فردی بالای دولت واجب نمیگرداند؛ بلکه رفع حاجات اساسیِ رعیت دولت اسلامی؛ از قبیل: امنیت، طبابت و آموزش بالای دولت واجب است. اما تأمین امنیت دقیقاً از واجبات دولت اسلامی است. پس بر دولت اسلامی لازم است که امن وامنیت را برای رعیت فراهم کند؛ حتی اگر دولت خلافت توان حفظ امنیت آن را نداشته باشد، وجود کیان دولت در خطر است؛ زیرا شرطیکه در دارالاسلام وجود دارد، اینست که دولت اسلامی قادر به حفظ امنیت و قوت دفاع را ازخود داشته باشد. به همین دلیل، هنگامیکه رسول الله صلیاللهعلیهوسلم خبرهجرت را به مسلمین داد، اولین چیزی را که یادآورشد، امنیت آن بود. ابن اسحق در سیرتاش روایت کرده که رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به اصحابش در مکه گفت:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَ لَكُمْ إِخْوَاناً وَدَاراً تَأْمَنُونَ بِهَا»
ترجمه: حقا که الله (سبحانه وتعالی) برای شما برادران و سرزمینی را در نظر گرفته که شما درآن احساس آرامش و امنیت میکنید.
قسمیکه انصار هنگام استقبال از پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و دوستش ابوبکر گفتند. در زمینه احمد با سند صحیح از انس رضی الله عنه روایت میکند:
«فَاسْتَقْبَلَهُمَا زُهَاءُ خَمْسِمائةٍ مِنَ الأَنْصَارِ حتى انْتَهَوْا إِلَيْهِمَا. فقالت الأنصارُ: انْطَلِقَا آمِنَيْنِ مُطَاعَيْنِ»
ترجمه: پس به تعداد پنجصد نفر از انصار، رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) و ابوبکر را تا وقتی رسیدن به مدینه استقبال کردند و انصار گفتند: با آرامی و آسودگی تشریف بیاورید.
پس امنیت امت از مهمترین واجبات دولت اسلامی محسوب میگردد. همچنین حفظ صحت و فراهم کردن زمینههای درمانی؛ از قبیل زایشگاهها و شفاخانهها که از جمله ملکیتهای عامۀ مسلمانان بوده وهمۀ مردم از آن استفاده مینمایند، نیز از واجبات دولت پنداشته میشود و باید برای رعیت فراهم نماید. ازاینرو معالجه و درمان از جمله بهرهبرداری و مصالح عامۀ امت پنداشته شده است. آنچه که مربوط به مصالح و منافع امت است، بردولت واجب است که در مقابل این پدیده ایستادگی کند؛ زیرا عملی نمودن این خدمات از جمله واجبات دولت است که رسول الله صلیاللهعلیهوسلم میفرمایند:
«الإِمَامُ رَاعٍ وَهُوَ وَمَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»
ترجمه: امام رهبر بوده و او در مقابل رعیت خود مسؤل است.
این حدیث را بخاری ازعبدالله بن عمر روایت کرده است و حدیث فوق دلالت بر مسؤلیت دولت دارد که صحت و درمان از مسؤلیت و وجیبۀ دولت است که آن را باید تنظیم نماید و این یک نص عام بر مسئولیت دولت پیرامون صحت و طبابت است که رعایت این دو امر را شامل وجبه دولت قرار میدهد. برعلاوه دلایلی ویژهای در زمینه وجود دارد. مسلم از جابر روایت میکند که گفت:
«بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِلَى أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ طَبِيبًا فَقَطَعَ مِنْهُ عِرْقًا ثُمَّ كَوَاهُ عَلَيْهِ»
ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم طبیبی را به أبی بن کعب فرستاد؛ پس وی یک رگ بدن آن را قطع و سپس آن را پیوند کرد.
حاکم در مستدرک از زید بن اسلم و از پدرش روایت کرده است که گفت: «مَرِضْتُ فِي زَمَانِ عُمَرَ بِنَ الْخَطَّابِ مَرَضاً شَدِيداً فَدَعَا لِي عُمَرُ طَبِيباً فَحَمَانِي حَتَّى كُنْتُ أَمُصُّ النَّوَاةَ مِنْ شِدَّةِ الْحِمْيَةِ» ترجمه: من در دوره حاکمیت عمر بن خطاب رضی الله عنه شدیداً مریض شدم که عمر برای من طبیبی را طلب کرد که من تب داشتم؛ حتی به اندازۀ تبم شدت داشت که دانۀ خرما را میمکیدم.
لهذا رسول الله صلی الله علیه وسلم منحیث حاکم، طبیبی را برای ابی بن کعب فرستاد و عمر رضی الله عنه نیز منحیث خلیفه دوم مسلمانان، طبیبی را نزد اسلم خواست تا مداوایش کند و این دو دلیل دلالت بر این دارد که صحت و درمان از حاجات اساسی امت و از واجبات دولت شمرده شده و درمان آن برای نیازمندان و رعیت کاملاً مجانی میباشد.
در خصوص آموزش؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقابل آزادی اسِرای کفار قرار گذاشت تا ده نفر از فرزندان مسلمین را خط و کتابت آموزش دهند و این فدیه از غنائم مربوط به ملکیت عامه امت اسلامی است. پس دادن اجوره و معاش معلمین به اندازه مشخص و معین از بیت المال، مسئولیت آموزش را بدوش دولت میاندازد و همچنین این موضوع مورد تأیید اجماع صحابه نیز قرار گرفته است.
پس بر دولت لازم است امنیت، خدمات صحی و آموزش را برای امت به شکل کلی فراهم سازد. مصارف این امور از بودجۀ بیت المال پرداخت میگردد، مستفیدین آن فرقی ندارد که مسلمان است یا ذمی ویا فقیر یا غنی. از آنجاییکه ارایه خدمات اساسی فردی و عامهای رعیت از اهمیت به سزای برخوردار است؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم ارایه خدمات اساسی را مانند بدست آوردن همهای دنیا خوانده است که ارایه این جمله کنایه مبین اهمیت آنست؛ چنانچه ترمذی از طریق سلمه بن عبید الله بن محصن انصاری او از پدر خویش که از زمره یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم است، روایت کرده گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ، مُعَافًى فِي جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ، فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا»
ترجمه: هریک از شما که از امنیت روانی(جانی) و سلامت جسمی برخوردار است و خوراک روزانهاش نزد او یافت میشود، گویا از تمام دنیا برخوردار است.
ابو عیسی این حدیث را حسن و غریب خوانده همچنین ابن ماجه با اسناد حسن خود و ابینعیم در کتاب الحلیه از طریق ابی درداء حدیثی را مانند آن با زیادت کلیمه "بحذافیرها" چنین روایت کرده: «حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا». فشرده اینکه حاجات اساسی انسان دو نوع است:
حاجات اساسی فردی: شامل خوراکه، ملبس و مسکن است و دولت اسلامی زمینه این خدمات را برای تک تک از افراد مطابق به احکام شرعی چنین فراهم میسازد که هرکه توانست از عمل خویش بدست آورد و هرکه نتوانست از طریق خانوادهاش و هرگاه کسی ازین طریق هم نتوانست، از طرف دولت خدمات ارایه میگردد.
حاجات اساسی رعیت: عبارت است از امنیت، خدمات صحی و آموزش است. دولت اسلامی برای همگان زمینه استفاده آن را فراهم ساخته و برای ارایه این خدمات شفاخانهها، دکتوران، متخصیص وهم چنین وسایل امن و آموزش را فراهم میسازد.
اما آنچه را که از حکم شرعی را پیرامون تداوی ارایه کردهای که تداوی مرض در حالت خفت آن مندوب و در حالت شدت فرض است؛ واقعیت امر چنین نیست؛ بلکه حکم شرعی در مورد تداوی و درمان مندوب است؛ برابر است که مرض خفیف باشد و یا شدید، مگر اینکه مرض برای انسان قضای الله سبحانه وتعالی واقع گردد .دلایل در زمینه حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است:
«جَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلاَّ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ»
ترجمه: یک اعرابی نزد رسول الله صلی الله آمد و گفت: یا رسول الله آیا خود را درمان نکنیم؟ فرمودند: بلی خودرا درمان کنید، الله هیچ بیماری را قرار نداده؛ مگر اینکه دارویی برای آن قرار داده است؛ میداند کسیکه علمیت آن را داشته باشد و نمیداند کسیکه درجهالت خود رود.
احمد از اسامة بن شریک وهمچنین طبرانی ازمعجم الکبیر از اسامه بن شریک روایت میکند که گفت:
«كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ، فَأَتَاهُ نَاسٌ مِنَ الأَعْرَابِ فَسَأَلُوهُ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً»
ترجمه: ما همرای رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم که مردمانی از اعراب نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده گفتند: یا رسول الله آیا خود را تداوی نکنیم؟ رسول الله گفت: بلی، بدون شک که الله هیچ دردی را بدون شِفاء نازل نکرده است.
همچنین ترمذی از اسامه بن شریک به لفظ دیگری روایت کرده:
«قَالَتْ الأَعْرَابُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلا نَتَدَاوَى؟ قَالَ: نَعَمْ، يَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَضَعْ دَاءً إِلا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً، أَوْ قَالَ دَوَاءً إِلا دَاءً وَاحِدًا، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا هُوَ؟ قَالَ: الْهَرَمُ»
{قال الترمذي وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ}
ترجمه: اعراب گفتند یا رسوالله آیا خودرا تداوی نکینم؟ رسول الله گفت: بلی ای بندگان الله خودرا تداوی کنید. به درستی الله بیماری و دارو را نازل کرده و برای هر درد دوایی قرار داده؛ پس خودرا مداوا کنید. الله هیچ دردی را بدون شِفاء نگذاشته و یا گفته که هیچ دردی بدون دوا نیست؛ مگر بر یکچیز، گفتند: یارسول الله او چیست؟ گفت که اوهَرم است.
هَرَم به فتح هـ و ر به معنی ضعف پیری که از علائم آن مرگ شناخته شود، یعنی مرگ تداوی ندارد. احمد از انس روایت کرده که رسول الله صلی الله گفت:
«إِنَّ اللَّهَ حَيْثُ خَلَقَ الدَّاءَ، خَلَقَ الدَّوَاءَ، فَتَدَاوَوْا»
ترجمه: به درستی که الله بیماری و دارو را خلق کرده و برای هردرد دارویی قرار داده، پس خود را تدوای و درمان کنید.
در احادیث فوق در خصوص تداوی امر رسول الله صلی الله علیه وسلم است که یکبار به لفظ صریح و بار دیگر در پاسخ به جملهای استفهامیه که آیا خود را تداوی کنیم؟ فرمود: خود را تدای کنید. صیغه امر طلب را افاده میکند؛ نه وجوب را. افاده وجوب زمانی است که امر جازم باشد و جزم احتیاج به قرینه دارد که دلالت بر جزم بودن آن نماید؛ اما در این احادیث کدام قرینهای برای وجوب وجود ندارد.
علاوه بر آن احادیث دیگری امربه جواز ترک تداوی شده است واین احادیث نفی افاده وجوب میکند. مسلم از عمران بن حصین روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِي سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ» ، قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «هُمُ الَّذِينَ لَا يَسْتَرْقُونَ، وَلَا يَتَطَيَّرُونَ، وَلَا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
{رواه مسلم}
ترجمه: هفتاد هزار کس از امت من بدون حساب و کتاب داخل جنت میشود، گفتند: آنها کیها هستند یا رسول الله؟ فرمود: آنان کسانی اند که تقاضایی نمیکنند تا کسی بر آنها رقیه بخواند و چیزی را شوم نمیدانند و داغ نمیکنند و بر پروردگار خود توکل می کنند.
بخاری از ابن عباس رضی الله عنه روایت میکند که گفت:
«هذه المرأة السوداء أتت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت، إني أصرع وإني أتكشف، فادع الله لي، قال «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الجَنَّةُ، وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ» فقالت: أصبر، فقالت إني أتكشف، فادع الله أن لا أتكشف، فدعا لها»
ترجمه: زن سیاهپوست نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد گفت: من دچار صرع نوع بیمارییکه توأم با سر درد است، میشوم و در نتیجه عورتم آشکار میشود، نمیتوانم لباسهایم را مرتب نگهدارم و بدنم نمایان میشود؛ پس برایم دعا کن تا عورتم آشکار نشود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در حقش دعا کرد.
پس این دو حدیث دلالت به ترک تداوی میکند؛ طوریکه در حدیث اول کسانی را که بدون محاسبه وارد بهشت میشوند توصیف نمود. آنان کسانی هستند که تقاضای رقیه (دم کردن) نمیکند و داغ نمیکند؛ یعنی تداوی نمیکنند، بلکه کار را به پروردگار خویش میگذارند که دم کردن و داغ کردن کنایه از تداوی است. این درحالی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در احادیث دیگر بر دم کردن تشویق کرده است و جبرئیل علیه السلام بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم رقیه کرده است؛ چنانچه در حدیثی رسول الله صلی علیه وسلم فرموده است:
«الشِّفَاءُ فِي ثَلاَثَةٍ: فِي شَرْطَةِ مِحْجَمٍ، أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ، أَوْ كَيَّةٍ بِنَارٍ، وَأَنَا أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الكَيِّ»
[بخاري بروایت ابن عباس]
ترجمه: شفاء در سه چیز است: در نوک نشتر حجامتگر، در نوشیدنی عسل و یا داغ کردن به آتش؛ اما من از داغ کردن امتم را منع کرده ام.
در حدیث دوم که رسول الله صلی الله علیه وسلم خانم را که مرض صرع داشت، در بین صبر کردن بر مرض صرع و جنت رفتن و اینکه از الله بخواهد که از صرع عافیت یابد، مخیر گذاشت که این دو حدیث دلالت به جواز ترک تداوی دارد که وجوب را از تداوی کردن مرفوع میدارند و آنجا که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر تداوی کردن تشویق کرده اند، دلالت به مندوب بودن تداوی دارد. اما حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم:
«لاضرَرَ ولا ضِرارَ»
{به روایت ابن ما جه}
ترجمه: ضرر رسانیدن به دیگران و یا ضرر رسانیدن از دو طرف به همدیگر درست نمیباشد.
این حدیث ارتباط به فردی دارد که فردی را و یا به نفس خودش ضرری وارد سازد که تفصیلات این حدیث در قاعده لاضرر بیان شده است و این قاعده بر مرضیکه از قضاء الله سبحانه وتعالی بالای انسان میآید، کدام ربطی ندارد.
برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته
مترجم: محمد حبیبی