- مطابق
اقلام زراعتی و میوههاییکه در آنها زکات واجب است
(ترجمه)
پرسش
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!
امیر و شیخ بزرگوارم! آن دسته از اصناف و اقلام زراعتی و میوههاییکه در آنها زکات واجب میباشد کدامها اند؟ مثلاً کسانی هستند که از روغن زکات بیرون میکنند، حکم شرعی در زمینه چیست؟
این مشخص است که در رکاز (مال مدفون در زمین )، خمساش زکات میباشد، پرسش من اینگونه است: بعضی از مردم به املاک و داراییهای عصر عثمانی دست یافتند(صندوقهای موادعذایی ارتش)، آیا کسیکه این را یافته بعد از خارج نمودن خمس آن، مالکاش میشود؟ یا اینکه این داراییها و ثروت مربوط دولت اسلامی است که یابنده باید آن را منحیث امانت حفظ نموده و به دولت خلافت که إن شاءالله به زودی تأسیس خواهد شد، برگرداند؟ الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.
پاسخ
وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!
نسبت به انواع اقلام زراعتی و میوههای که در آنها زکات واجب میشود، نظر به آنچه در احادیث وارد گردیده است، عبارت اند از: گندم، جو، خرما و کشمش. این همان چیزی است که در احادیث به شکل انحصار بیان شده، و دیگر کشتها و اقلام زراعتی در تحت این حکم داخل نمیباشند. برای اثبات این موضوع به دلایل زیر توجه نمایید:
الف) موسی بن طلحه از عمر رضی الله عنه روایت نموده که گفته است:
«إنّما سنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم الزكاة في هذه الأربعة: الحنطة، والشعير، والتمر، والزبيب» (رواه الطبرانی)
ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم زکات را در همین چهار چیز مشخص نمودند: گندم، جو، خرما و کشمش.
همچنان از موسی بن طلحه روایت است که گفت:
«أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم معاذ بن جبل - حين بعثه إلى اليمن - أن يأخذ الصدقة من الحنطة والشعير، والنخل، والعنب» (رواه أبو عبيد)
ترجمه: هنگامیکه رسول الله صلی الله علیه وسلم، معاذ بن جبل را به یمن فرستاد برایش امر کرد که از گندم، جو، خرما و انگور صدقه(زکات) گیرد.
احادیث فوق این را بیان میکنند که زکات در کشت و زراعت و میوهها، ازهمین چهار نوع (گندم، جو، خرما و کشمش) گرفته میشود و غیر از اینها از دیگر انواع کشت و میوهجات، زکات گرفته نمیشود. از این جهت که احادیث ذکر شده، بر انحصار موضوع دلالت میکنند.
ب) حاکم، بیهقی، و طبرانی از حدیث أبی موسی اشعری و معاذ ابن جبل، هنگام که رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را به یمن جهت تعلیم امور دین مردم فرستاد، و برایشان فرمود: «زکات اخذ نکنید مگر ازاین چهار چیز: جو، گندم، کشمش و خرما»؛ استنباط نمودند. بیهقی پیرامون این حدیث گفته است: راویهایش ثقه و متصل است. در این حدیث حصر واضح است که گرفتن زکات از کشت و میوهها تنها از هیمن چهار نوع میباشد؛ چون لفظ «إلا» هرگاه بعد از ادات نفی و یا نهی واقع شود، افادهی حصر ما قبل به مابعدش را میکند. یعنی حصر گرفتن زکات بر همین چهار نوع ذکرشده که عبارت از: جو، گندم، کشمش و خرما میباشد.
ج) الفاظ گندم، جو، خرما و کشمش که در احادیث وارد شده، اسمای جامد اند و لفظشان غیر از خود، دیگری را احتوا نمیکند، نه از لحاظ نطق و نه از لحاظ مفهوم؛ زیرا این اسماء نه اسمای صفات اند و نه هم اسمای معانی؛ بلکه مقصور برآن چیزهای اند که مسمی شدهاند و به آنها اطلاق میگردند و بس. از همین خاطر از الفاظ شان معنی خوردن، خشک بودن و ذخیره کردنشان گرفته نمیشود. چون الفاظ شان به این معانی و صفات دلالت نمیکنند و این احادیثیکه وجوب زکات را در انواع چهارگانه از کشت و میوه حصر نموده، تخصیص کنندهی الفاظ عموم وارد شده در احادیث میباشند:
«فيما سقت السماء العشر، وفيما سقي بغرب، أو دالية، نصف العشر»
ترجمه: در آنچه توسط باران آبیاری میشود، عشر(ده یک) است. و در آنچه توسط غرب و دلو آبیاری شود، نصف عشر است.
د) پس زکات در غیر این انواع چهارگانه در دیگر اشیایی زراعتی و میوهجات، واجب نمیباشد. از همین خاطر از ارزن، برنج، باقلا، نخود، نسک وغیره حبوبات و پنبه زکات گرفته نمیشود. همچنان که از سیب، آلو ، شفتالو، زردآلو، انار، مالته، کیله وغیره انواع میوهجات زکات گرفته نمیشود. به دلیل آنکه هیچ یک از الفاظ گندم، جو، خرما و کشمش؛ در برگیرندۀ حبوبات، ومیوهجات نمیباشند و نص صحیح و معتبری هم در زمینه وارد نشده که به آن استدلال کرده شود. اجماعی هم در این مورد منعقد نشده است و قیاس هم در این شامل نمیشود؛ چون زکات ازجمله عبادات بوده و در عبادات قیاس صورت نمیگیرد و به آنچه در نص آمده اکتفاء شده توقف میشود. همچنان از سبزیجات مانند: تره، بادرنگ، کدو، بادینجان، شلغم، زردک وغیره زکات گرفته نمیشود. از عمر، علی، مجاهد وغیر از اینها روایت شده که، در سبزیجات زکات نیست. همچنان این را ابوعبید، بیهقی وغیره روایت نمودهاند.
اما در قسمت پرسش دوم تان که پیرامون رکازاست، باید گفت: هرشخصیکه رکاز را مییابد، در آن خمس (پنج یک) زکات میباشد که باید به دولت اسلامی تسلیم نماید تا دولت آن را در مصالح مسلیمن به مصرف برساند و چهار خمس دیگرش از آن کسی میباشد که رکاز را یافته است؛ به شرط اینکه رکاز یافته شده از زمین غیرش نباشد. اما اگر دولت اسلامی مانند امروز قائم نبود، کسیکه رکاز را مییابد، باید خمساش را برای فقراء و مساکین و مصالح امت بیرون نماید و در رسیدن به حق تلاش نهایی خود را به خرچ دهد، و باقیاش برای خودش میباشد. دلائل موجود در زمینه:
رکاز عبارت از مال مدفون در زمین میباشد، برابر است که نقره باشد یا طلا، سنگهای گرانبها باشد یا مروارید و یا هم غیر آن از زیورات و سلاح. همچنان برابر است که رکاز کنزهای مدفون از اقوام گذشته مانند مصریها، بابلیها، آشوریها، ساسانیها، رومیها، یونانیها و یاهم غیر از اینها باشد، مانند سکههای پول، زیورات و جواهر که در قبرهای پادشاهان و بزرگان شان یافت شود و یا در تپههای شهرهای خراب شده.
همچنان رکاز میتواند سکههای از طلا باشد و یا هم نقره، و برابر است که در کوزه گذاشته شده باشد و یا در غیر آن، به اینگونه که در زمینی پنهان کرده شده باشد که متعلق به عصر جاهلیت باشد و یا عصری از عصوری گذشتۀ اسلامی، تمام اینها رکاز تعبیر میشوند و در حکم رکاز داخل هستند.
رکاز مشتق از رَکَزَ یَرکُزُ، مانند غَرَزَ یَغرُزُ میباشد، یعنی پنهان کرد. چنانچه گفته میشود: رَکَزَ الرمح، یعنی نیزه را به زمین زد، وقتیکه نیزه را در زمین ثابت واستوار داخل نماید. همچنان الَّرکز صدای آهسته و پنهان را گویند. الله سبحانه وتعالی فرموده است:
﴿أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا﴾ (مریم: 98)
ترجمه: آیا از آنها صدای آهسته و پنهان میشنوی؟!
اما معدن آن چیزی است که الله سبحانه وتعالی، از همان روزیکه زمین و آسمانها را آفریده است؛ آن را در بطن زمین جابجا نموده است، برابر است که طلا باشد و یا هم نقره، مس، سرب وغیر از اینهاٰ، پس معدن مشتق از عَدَنَ می باشد، في المكان يعدن (درمکانی اقامت مینماید)، زمانیکه در آنجا قائم کرده شود. از همین جهت است که جنت به عدن مسمی شده است. چرا که آنجا جای اقامت و همیشهگی است. پس معدن ازخلق الله بوده، نه از دفن بشر. از همین جهت است که با رکاز مخالف است؛ چون رکاز از دفن بشر میباشد.
اصل در رکاز و معدن، آن است که ابوهریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم، روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموند:
«العجماءُ جرحها جُبار، وفي الركاز الخمس» (رواه أبو عبيد)
ترجمه: زخم چهار پایان هدر بوده (در آن غرامت و تاوان نمیباشد) و در رکاز خمساش زکات است.
و آنچه که ازعبدالله بن عمرو روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از مال که از خرابههای عادی یافت میشود، سؤال کرده شد، فرمودند: «در چنین مال ودر رکاز خمساش زکات میباشد.» و آنچه که از طریق علی بن ابی طالب رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است که فرمودند: «در سیوب خمس است و فرمودند: سیوب عبارت از ریشه و رگ طلا و نقرهایست که در زیر زمین باشد.» این را ابن قدامه در المغنی ذکرنموده است.
از همین خاطر، هرمال مدفون از طلا، نقره، زیورات و غیر از اینها که در قبرها، تپهها، و یاهم در شهرهای اقوام گذشته یافت میشود، یا اینکه در زمین مرده (غیر قابل استفاده برای زراعت که در ملکیت کسی داخل نباشد)، یا در ویرانههای عاد، یا از هرآن چیزی قدیمی که نسبتاش به قوم عاد داده شود، یا اینکه از دفن جاهلیت باشد، یا از دفن کردههای مسلمین، در عصرهای اسلامی گذشته باشد، این همه در ملکیت پیدا کننده میباشد که خمس آن را به بیت المال پرداخت مینماید.
همچنان هرمعدن کم و اندک است، در صورت که غیر منقطع نباشد، یعنی مقدارش محدود باشد، از طلا باشد یا از نقره، برابراست که ریشهای باشد یا سطحی، در زمین مرده یافت شود که در ملکیت کسی نباشد، پس آن در ملکیت پیدا کننده است که از آن خمساش را به بیت المال تسلیم میکند. اما اگر زیاد باشد، یعنی معدن باشد، نه یک کمیت محدود مدفون، پس این حکم ملکیت عامه را به خود میگیرد، که برایش تفصیلی دیگری میباشد.
خمس که از پیدا کننده رکاز و از پیدا کننده معدن گرفته میشود، حیثیت مال فیء را دارد و حکم آن را به خود میگیرد. به این معنی که در بیتالمال، در دیوان فیء و خراج گذاشته شده، مانند فیء وخراج مصرف کرده میشود و امرش موکول به خلیفه بوده که آن را در رعایت امور امت و رفع نیازمندیهای آنان؛ بنابر نظر و اجتهادش، آنچه که در آن خیر و صلاح امت بوده باشد، به مصرف میرساند.
کسی که رکاز و یا معدن را در ملک، زمین، یا ساختمان خود یافت، آن شخص مالک آن میباشد، برابر است که زمین و یا ساختمان را به وراثت برده باشد، یا اینکه از کسی دیگری خریداری نموده باشد. اما کسیکه رکاز یا معدن را در زمین یا ساختمان کسی دیگری یافت، رکاز و معدن یافت شده از صاحب زمین و از صاحب ساختمان بوده نه از کسیکه رکاز و معدن را یافته است.
برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته