- مطابق
جمع بین دو حدیث «أَبَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ» و«ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ»
به جواب محمد شتات ابوصالح
پرسش
السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!
امیدوارم نامهای من به شما رسیده و از صحت و عافیت کامل بر خوردار باشید. از شما میخواهم که احادیث ذیل را برایم توضیح دهید؛ زیرا این احادیث در ظاهر در تناقض قرار دارد و بسیاری از مردم برای رد همدیگرشان بدون آنکه منظور و مقصود این احادیث را بدانند از این احادیث سوء استفاده میکنند.
حدیث گروه اول: از نعمان بن بشیر روایت استکه گفت: ما با رسولالله صلیالله علیه در مسجد نشستهبودیم و بشیر مردی بود که سخن خود را نگهمیداشت؛ سپس ابوثعلبه خشنی آمد و گفت: ای بشیر بن سعد آیا حدیث رسولالله صلیالله علیه و سلم را در خصوص امراء حفظ داری؟ حذیفه گفت: من خطبهای آنرا حفظ دارم، ابوثعلبه نشست، سپس حذیفه گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:
«تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً عَاضّاً فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ»
ترجمه: نبوت در بین شما است تا زمانیکه الله (سبحانه و تعالی) بخواهد سپس آن را از میان بر میدارد تا زمانیکه بخواهد، سپس خلافت بر منهج نبوت را میآورد و خلافت بر منهج نبوت میباشد تا وقتی بخواهد، سپس آن را بر میدارد آن وقتیکه الله (سبحانه وتعالی) بخواهد، سپس پادشاهان به دندان گیرنده میباشد و تازمانیکه الله (سبحانه و تعالی) بخواهد میباشد، سپس آنان را نیز بر میدارد زمانیکه بخواهد سپس پادشاهان جبریه میآید پس آنها میباشند تا زمانیکه الله (سبحانه و تعالی) آنان را بردارد سپس خلافت بر منهج نبوت میباشد.
حدیث گروه دوم اینچنین است: از حذیفه بن یمان روایت است که گفت:
«كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ عَنْ الْخَيْرِ وَأَسْأَلُهُ عَنْ الشَّرِّ وَعَرَفْتُ أَنَّ الْخَيْرَ لَنْ يَسْبِقَنِي قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ يَا حُذَيْفَةُ تَعَلَّمْ كِتَابَ اللَّهِ وَاتَّبِعْ مَا فِيهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الشَّرِّ خَيْرٌ قَالَ هُدْنَةٌ عَلَى دَخَنٍ وَجَمَاعَةٌ عَلَى أَقْذَاءٍ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْهُدْنَةُ عَلَى دَخَنٍ مَا هِيَ قَالَ لَا تَرْجِعُ قُلُوبُ أَقْوَامٍ عَلَى الَّذِي كَانَتْ عَلَيْهِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ صَمَّاءُ عَلَيْهَا دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ النَّارِ وَأَنْتَ أَنْ تَمُوتَ يَا حُذَيْفَةُ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلٍ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَداً مِنْهُم»
ترجمه: مردم از رسول الله صلی الله علیه و سلم از خیر پرسان میکردند و من از شر پرسان کردم و طوری فهمیدم که خیر همیشه است، من گفتم یا رسول الله آیا بعد از این خیر شری هم است؟ فرمودند ای حذیفه کتاب الله (سبحانه و تعالی) را فرا بگیر و به سه مرتبه گفت آنچه در این کتاب است پیروی کن، گفتم یا رسول الله آیا بعد از این شر خیری است؟ گفت هدنه بر دخن است و گروهی هستند که بر چشمان مردم خاک میپاشند، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود، یا رسول الله هدنه بر دخن چی معنی دارد؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود قلبهای اقوام بر آنچه بوده باز نمیگردد. حذیفه گفت من گفتم یا رسول الله آیا بعد از این خیر شری است؟ گفت فتنه کور وکری است که دعوتگران آن بر دروازۀ دوزخ قرار دارند ای حذیفه اگر تو در حالی بمیری که ریشهای درخت را به دندان بگیری بهتر است، برای تو از اینکه یکی از آنان را اطاعت کنی.
گروه اول این احادیثرا طوری تفسیر کردندکه پیروزی در آینده از آنامت است به یاری الله سبحانه و تعالی و خلافت بر منهج نبوت آمدنی بوده و به زودی حاکمیت از شریعت الله سبحانه و تعالی است که همانا خودش خیر است؛ در حالیکه گروه دوم طوری به حدیث دوم استدلال میکنند که خیر امت گذشته و ما اکنون در زمان فتنه قرار داریم و رسولالله صلیالله علیه و سلم از آنخبر داده و برای مسلمان لازم است که برای محافظت دیناش گوشه گیری کند. امیدوارم که این سوال را جواب داده و احترام و قدردانی بندهرا قبول فرمائید.
پاسخ
وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!
حدیث اول احمد طیالسی آنرا تخریج نموده؛ اما حدیث دوم را که در سوال ذکر شده احمد تخریج نموده، ولی بخاری آنرا به این لفظ ذکر کرده است: ابوادریس خولانی برایم گفت: او شنیده است که حذیفه ابن یمان میگفت:
«كاَنَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ عَنْ الْخَيْرِ وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنْ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَشَرٍّ فَجَاءَنَا اللَّهُ بِهَذَا الْخَيْرِ، فَهَلْ بَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: وَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الشَّرِّ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَفِيهِ دَخَنٌ. قُلْتُ: وَمَا دَخَنُهُ؟ قَالَ: قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ. قُلْتُ: فَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ، دُعَاةٌ إِلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا. قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، صِفْهُمْ لَنَا. فَقَالَ: هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا. قُلْتُ: فَمَا تَأْمُرُنِي إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ؟ قَالَ: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ. قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ؟ قَالَ: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ»
ترجمه: مردم از رسول الله صلی الله علیه و سلم از خیر پرسان میکردند و من از ترس اینکه مبادا مرا شری دریابد از شر پرسان کردم و گفتم یا رسول الله ما در جاهلیت و شر بودیم و الله (سبحانه و تعالی) این خیر را برای ما آورد آیا بعد از این خیر شری میآید؟ گفتند؛ بلی. گفتم آیا بعد از این شر خیری میآید؟ گفت بلی، ولی در آن دخن است، گفتم دخن آن چیست؟ گفت قومی است که غیر از راه من مردم را فرا میخواند، بعضی چیزهای خوب و بعضی چیزیهای بد، گفتم آیا بعد از آن خیر باز هم شری خواهد آمد؟ گفت بلی، دعوتگران دوزخ اند هرکسی دعوت شان را اجابت کند آن را در دوزخ میاندازند، گفتم یا رسول الله این قوم را برای ما معرفی کن، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند این قوم از جلد و پوست ما هستند و به زبان ما سخن میزنند، گفتم اگر این قوم من را درک کرد به چه چیزی دستورم میدهید؟ فرمودند جماعت مسلمانان و امام آنان را ملازمت کن، گفتم، اگر جماعت و امام برای مسلمانان نبود؟ گفت: از همهای این گروه ها دوری گزین و لو ریشهای درخت را به دندان بگیری تا مرگ ترا فرا برسد و تو در همان حالت شکنجه باشی.
برادر بزرگوار طوری به نظر میرسد که موضوع برایت خلط شده و گمان میکنی که اخیر حدیث اول (ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ) با اخیر حدیث دوم (قال: فِتْنةٌ عَمْياءُ صَمَّاءُ، عليها دُعاةٌ على أبوابِ النارِ) یکی است. به همین دلیل برایت سوال پیدا شده که حال امت چگونه خواهد شد؟ در حدیث اول خلافت بر منهج نبوت میآید و در حدیث دوم (فِتْنةٌ عَمْياءُ صَمَّاءُ، عليها دُعاةٌ على أبوابِ النارِ) فتنه کور و کری است که دعوتگران دوزخ را با خود دارد.
برادر محترم طوریکه شما فکر میکنید، مسئله به این شکل نیست، اخیر حدیث اول غیر از اخیر حدیث دوم میباشد؛ زیرا حذیفه بعد از اخیر حدیث دوم یعنی (دعوتگرانی هستند که بر دروازۀ جهنم هستند) سوال نکرد، بلکه حذیفه تشویش اینرا داشت که در چنین وضعیتی باید چیکند؟ برای حذیفه این وضعیت مسلمانان بسیار سنگین شد؛ پس برایش اینقضیه قابل توجه شد که در چنین وضعیتی باید چیکند؟ ولی سوال نکرده که بعد از آن چی خواهد شد؟
اما این حالتیکه در حدیث دوم وارد شده دقیقاً همان حالتی است که در حدیث اول وارد شده و گفته شده (پادشاهان جبریه میآید) یعنی بعد از زوال خلافت پادشاهان جبریه خلاف اراده و خواست مردم میآیند که مردم برای شان رضایت ندارند و خلاف حکم اسلام میآیند؛ یعنی به حالتیکه از زمان سقوط خلافت یعنی ۱۹۲۴ بالای مسلمانان آمده و تا اکنون ادامه دارد، و واضح است که در چنین حالتی دعوتگرانی وجود دارند که بر لبهی آتش اند؛ چنانچه در بخاری آمده است: (دُعَاةٌ إِلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا...) دعوتگرانی هستند که بر دروازه جهنم هستند و هرکسی از آنها اجابت کند به داخل آنانداخته میشود. کسیکه این صد سال را بعد از سقوط خلافت ۱۹۲۴ مورد تفکر قرار دهد، این واقعیت را در مییابد.
اما آنچه دلالت دارد که حالت حدیث اول یعنی موجودیت پادشاهان جبریه همان حالت حدیث دوم یعنی موجودیت دعوتگران بر دروازههای دوزخ اند. در حقیقت دریافت حالت گذشته در حدیث اول و دریافت حالت گذشته در فتنه عمیاء و صماء حدیث دوم است. حدیث اول قبل از پادشاهان جبریه پادشاهان به دندان گیرنده را ذکر کرده است، یعنی خلافت که در یک خانواده به صورت مسلسل آمده و تا ۱۳۰۰ سال دوام پیدا کرد که در زمان امویها، عباسیها و عثمانیها وجود داشت و طوریکه در کتب خود ذکر کردیم، در جریان این خلافتهای اسلامی به شکل خوب آن تطبیق نشد، مخصوصاً مسئلهی بیعت طوری بود که برای خانواده خلیفه گذشته صورت میگرفت و مردم به این حالت عادت کرده بودند؛ پس در عوض اینکه بیعت برای کسی صورت میگرفت که عامه مسلمانان به آن راضی باشد بعیت محدود در خانواده خلیفه بود، یعنی در این زمان خلافت بود؛ اما خلیفه خلافت را به دندانهای خود محکم میگرفت تا خلافت از خانوادهاش خارج نشود و این مرحلهای بود که حدیث دوم ذکر کرده است(هدنة علی دخن) یا طوریکه بخاری روایت نموده است (خير فيه دخن قلت وما دخنه قال قوم يهدون بغير هديي تعرف منهم وتنكر) یعنی خیری است که در ان دخن است، من گفتم دخن آن چیست؟ گفت قومی است که به غیر از هدایت من مردم را فرا میخوانند که بعضی اعمال شان درست و معروف است و بعضی از اعمال شان منکر است.
بعد از این مرحله رسولالله صلیالله علیه وسلم ما را در حدیث اول خبر میدهد که بعد از پادشاهان جبریه خلافت بر منهج نبوت میآید، اما حدیث دوم حذیفه رضیالله عنه در خصوص حالت بعد از فتنهای عمیاء و صماء و دعوتگران دوزخی سوال نکرده است، و سوال نکرده است که بعد از این شر چی خواهد شد؛ بلکه مسئله بر آن سنگینی کرد و به این سوال مشغول شد که درک این حالت باید چی کند؟
خلاصه اینکه جمع بین دو حدیث به صورت ذیل میباشد:
- حدیث اول پادشاهان جبریه را ذکر کرده، ولی شرور آنانرا تشریح نداده و از آمدن خلافت بر منهج نبوت بعد از پادشاهان جبریه خبر داده است.
اما در حدیث دوم حذیفه سوال نکرده که بعد از فتنۀ عمیآء و صماء چیخواهد شد؟ و این همان حالت مرحله جبریه وارده در حدیث اول است بلکه پرسیده که اگر این حالت را دریابد، باید چی کند؟
به همین ترتیب اخیر این دو حدیث یکی نبوده بلکه متفاوت است، حدیث اول به آمدن خلافت بر منهج نبوت بعد از پادشاهان جبریه پایان یافته و حدیث دوم بر مرحلهی دعوتگران بر دروازههای جهنم توقف کرده، یعنی پادشاهان جبریه؛ اما حذیفه از حالت بعد از آن سوال نکرده است.
- یک مسئله باقی مانده و او اینکه اخیر سوال راجع به حدیث دوم ذکر شده است: «وَأَنْتَ أَنْ تَمُوتَ يَا حُذَيْفَةُ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلٍ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَداً مِنْهُمْ» ترجمه: و ای حذیفه اگر تو د رحالی بمیری که ریشه درخت را به دندان بگیری بهتر است از اینکه یکی از آنانرا پیروی کنی. و در روایت دیگری از بخاری آمده است: «قُلْتُ فَمَا تَأْمُرُنِي إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ قَالَ تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ قَالَ فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ» ترجمه: گفتم اگر این قوم من را درک کرد به چه چیزی دستورم میدهید؟ فرمودند جماعت مسلمانان و امام آنان را ملازمت کن، گفتم، اگر جماعت و امام برای مسلمانان نبود؟ گفت: از همهای این گروه ها دوری گزین و لو ریشهای درخت را به دندان بگیری تا مرگ ترا فرا برسد و تو در همان حالت شکنجه باشی.
طبعاً این مسئله و اعتزال نسبت به کسی است که حق برایش آشکار نشده تا به سوی آن دعوت کند و همهی این دعوتگران را بر لبهی آتش میبیند، پس بر آنشخص است که از همهی این دعوتگران کنارهگیری کند؛ اما هنگامیکه حق برایش آشکار شد و دعوتگران دید که به سوی حق فرا میخوانند، پس باید همرای شان برود و در حال اعتزال باقی نماند، بلکه تنها از دعوتگران به سوی آتش کنارهگیری کند.
به این ترتیب جمع بین این دو حدیث و فهمشان طوریکه ذکر شد ممکن است و الله سبحانه و تعالی از همه عالمتر و با حکمتتر است.
برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته
مترجم: مصطفی اسلام