- مطابق
تعریف عقیدهی اسلامی و عقیدهی متکلمین
پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!
شیخ بزرگوارمان، الله سبحانه و تعالی به عمر و به علم و حکمتتان برکت دهد، اعمال و تلاشهای تان را مورد قبول قرار داده، بهترین پاداش دنیا و آخرت را برای تان اعطاء فرماید!
من دو پرسش دارم. البته با معذرت که با مطرح ساختن این دو پرسشام مزاحم اوقاتتان شدم.
1- درکتاب شخصیت اسلامی، جلد اول، مبحث عقیدهی اسلامی چنین وارد شده است: عقیدهی اسلامی عبارت است از: "ایمان به الله سبحانه و تعالی، ملائکه وی، کتابهایش، رسولانش، روزقیامت و بهقضاء و قدر که خیر و شر آن از جانب الله متعال است". در اخیر این مبحث نیز ذکر شده است: اما مسئلهی ایمان به قضاء و قدر به این اسم و مسمی که در مفهوم آن اختلاف وجود دارد، درموردش هیچ نصقطعی وارد نشده است؛ مگر اینکه ایمان به مسمی (مفهوم) آن از جملهی عقیده بوده، ایمان به آن واجب است.
واضح است که دلایل عقیده دلایل نقلی و عقلی میباشد. اما درهمین مبحث بیان شده است که "قضاء و قدر دارای دلایل عقلی میباشند" درحالیکه من از جستجو در ثقافت مان دانستم که هیچ چیزی جزء عقیده قرار گرفته نمیتواند؛ مگر اینکه قطعی باشد. همانطور از ثقافت مان دانستم که قضاء و قدر چیست و اینکه دلایل آن قطعی و عقلی میباشد؛ اما این موارد برایم سوال ایجاد نموده است؛ البته ازجانب گروهاییکه به آزادی و یا اختیار در اراده و جبر در آن قایل اند. پرسشام این است که دید مان نسبت به این گروهها باید چگونه باشد، باوجودیکه آنان در مورد عقیده به قضاء و قدر مضطرب میباشند، کدام عالمی نیست که این مسئله را برایشان بیان نموده و آنان را از این اضطراب بیرون نماید، هریک از این دو گروه به تکفیر دیگری میپردازد. امید وارم که دیدمان را در مورد آنان روشن سازید، چون ایمان به قضاء و قدر بخشی از عقیده بوده و ایمان به آن واجب است.
2- درکتاب شخصیه اسلامی، جلد اول، صفحه 68 چنین وارد شده است: "ازنظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه او سبحانه و تعالی از ظلم است... آنان غایب را بر حاضر و الله سبحانه و تعالی را بر انسان قیاس مینمایند... آنان مانند گروهی از فلاسفهی یونان، الله سبحانه و تعالی را بهطور کامل بهقوانین این جهان ملزم میدانند..." شيخ تقي الدين نبهانی رحمه الله میگوید: "از خطاهای این گروه این است که غایب غیر محسوس را بر حاضر محسوس قیاس مینمایند..." بعد شیخ رحمه الله در مبحث بعدی در بیان معنی "هدایت و گمراهی" میگوید: "الله سبحانه هدایت و گمراهی را خلق نموده و این بنده است که اقدام کنندهی مستقیم به هدایت و گمراهی است..." در ادامه قراین شرعی و عقلی هم برای آن ذکر نموده و قرینهیعقلی را چنین بیان میدارد: "الله سبحانه و تعالی انسان را مورد محاسبه قرار داده، بههدایت یافته ثواب داده و به گمراه شده عذاب و کیفر میدهد... چنانکه اگر هدایت و گمراهسازی اینگونه به الله سبحانه نسبت داده شود که الله سبحانه و تعالی هدایت و گمراهی را مستقیم انجام میدهد، آنگاه عذاب دادن کافر، منافق و گناهکار ظلم خواهد بود؛ در حالیکه الله سبحانه و تعالی بزرگوار عالی مرتبه بوده و از چنین نسبتی منزه میباشد...".
طوری بهنظرم میرسد که این گفتهی شیخ با آنچه در مورد خطاهای معتزله در مورد قیاس عدل غیر محسوس الله سبحانه و تعالی به عدل انسان بیان داشته است، در تناقض میباشد. ما چگونه بدون دلیلشرعی از طریق عقل میتوانیم عدل الله سبحانه را درک نموده، سپس میگوییم که عذاب دادن به کافر، منافق و گناهکار ظلم است؟ برادرتان ابو زيد
پاسخ
وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!
نخست در ارتباط به پرسش اول تان اینکه:
عقیدهی اسلامی در زمان رسولالله صلیالله علیه و سلم و خلفای راشدین مشخص و معلوم بود و آن عبارت است از: ایمان به الله سبحانه وتعالی، ایمان به ملائِکه، کتابها و رسولان الله سبحانه وتعالی، ایمان به روز آخرت و به قدر که خیر و شر آن از جانب الله سبحانه و تعالی میباشد، همانگونه که در این آیهی كريمه وارد شده است:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً﴾ [نساء: 136]
ترجمه: ای کسانیکه ایمان آورده اید، به الله و رسولاش و کتابیکه بر رسولاش نازل کرده و کتابیکه پیش از آن نازل کرده، ایمان بیاورید، و هرکسیکه به الله و فرشتگانش و کتابهایش و رسولان او و به روز رستاخیز کفر ورزد به گمراهی بس دور و درازی افتاده است.
ایمان به قدر (به معنی علم و کتابهی الله سبحانه در لوح محفوظ...) نیز به این پنج مورد افزوده شده است، و همانطورکه ما در کتابهای مان بیان نمودیم، (مفهوم و مدلول قدر) در زمان رسولالله صلیالله علیه وسلم مشخص و معلوم بود، و (این نیز مدلولی میباشد که به این دلایل) ما به آن بسنده کرده و به آن قناعت داریم:
1- الله سبحانه و تعالی در کتاباش چنین میفرماید:
﴿وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ [حدید:3]
ترجمه: و او برهر چیز داناست.
﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ [تغابن: 13]
ترجمه: بگو هرگز جز آنچه الله برما مقرر داشته، به ما نرسد. اوست مولای ما و مؤمنان باید تنها به الله توکل کنند.
2- در بیان وجوب ایمان به قدر علاوه بر ایمان به پنج موردیکه در آیه مذکور وارد شده است، امام مسلم رحمه الله، حدیثی را (به روایت عبدالله بن عمر رضیالله عنهما از پدرش) درج کتاب صحیح خود نموده، چنین بیان میدارد:
عن عبد الله بن عمر بن الخطاب قال: «حَدَّثَنِي أَبِي عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رسول الله ﷺ ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلَا يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِيِّ ﷺ فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ وَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنْ الْإِسْلَامِ... قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ الْإِيمَانِ قَالَ «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ... ثُمَّ قَالَ لِي يَا عُمَرُ أَتَدْرِي مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِيلُ أَتَاكُمْ يُعَلِّمُكُمْ دِينَكُمْ»
ترجمه: از عبدالله بن عمر بن الخطاب رضی الله عنهما روایت است که گفت: پدرم عمر بن الخطاب رضی الله عنه برایم روایت نمود که: روزی ما در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتیم که ناگاه مردیکه دارای لباسهای سفیدِ خالص و موهای بسیار سیاه بود و هیچ اثری از سفر در او دیده نمیشد، بر ما ظهور کرد و هیچکس از ما او را نمیشناخت، تا اینکه روبروی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زانو به زانو نشسته، دست به زانو قرار داده و به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا محمّد! مرا از اسلام خبر دهید... مرا از ایمان خبر دهید. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ایمان این است که، ایمان بیاوریم به الله، و به ملایکه، کتابها و پیامبرانش، به روز آخرت و به قدر و خیر و شر آن. مرد سائل فرمود: راست گفتی... سپس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای عمر! آیا میدانی که آن سوال کننده کی بود؟ گفتم الله و رسول او دانا تراند! رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن جبرئیل بود، آمده بود که دین شما را به شما تعلیم دهد.
قدر در این حدیث بهمعنی علم و کتابهی الله سبحانه وتعالی در لوح محفوظ میباشد، مراد از قدر در این حدیث همان معنی اصطلاحی نیست که جمله (قضاء و قدر) افاده میکند، اصطلاح (قضاء و قدر) به معنی خلق افعال و اقدام به آنها و همانطور خلق خواص اشیاء و تولید آنها از افعال... همانگونه که ما در کتابهای مان به وضوح بیان داشتیم، معنی و مدلولی نبود که در زمان رسولالله صلیالله علیه و سلم و در زمان صحابهی ایشان، شناخته شده باشد؛ بلکه این مدلول در زمان تابعین شهرت یافته و شناخته شد و مسئلهای شد که از همان زمان بدین سوء در مورد آن بحث صورت میگرد، البته کسانیکه آنرا موضوع و محور بحث خویش قرار داده اند متکلمین اند.
اما این موضوع که دلایل عقیده دلایل قطعی باید باشد و منکر آن کافر است، این از نظر تمامی مسلمانان کاملاً صحیح است لیکن این موضوع در ارتباط به مسئلهی (قضاء و قدر) بهمعنی اصطلاحی که از فلسفهی یونان ترجمه شده، قابل تطبیق نیست، بنابراین؛ مسئلهی (قضاء و قدر) یک مسئلهی اختلافی میباشد.
حال کسانیکه از این مسئله فهم صحیح نموده و بر آن دلایل قطعی دارند، به آن ایمان دارند، همانگونه که ما این مسئله را در کتابهای مان بیان نموده و به آن ایمان داشته و آنرا از جمله مباحث عقیده قرار دادیم...
اما کسانیکه فهم مسئلهی قضاء و قدر بر آنها مختلط شده است، مانند معتزله و جبریه، آنها در میان خلق افعال و اقدام به آنها، همانطور موضوع مکافات و مجازات را باهم، خلط نموده اند... معتزله میگوید؛ انسان افعال خویش را به ارادهی خویش خلق نموده، بههمین سبب بر افعال آن مکافات و مجازات مرتب میشود. جبریه میگوید این الله سبحانه و تعالی است که افعال انسان را خلق مینماید، که بنابراین انسان به انجام و یا به ترک افعال خویش مجبور است، مانند پرکاهی در هوا. این هردو گروه خلق افعال را که از صفات الله سبحانه و تعالی بوده و او سبحانه وتعالی خالق هرچیز میباشد و اقدام به افعال را باهم خلط نمودند. این دو گروه در فهم خویش از مسئلهی قضاء و قدر خطاء نموده و برآن دیگاهها و نظریات خطایی را بناء نهادند. ما نمیگوییم که آنان کافر شدند؛ بلکه میگوییم؛ آنان مسلمانانی اند که در مورد این مسئله به خطاء رفته اند.
خلاصه اینکه به جبریه و معتزله که در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) اختلاف نموده اند، نمیگوییم که کافرشده اند، بلکه میگوییم، دیدگاه شان خطاء بوده و دیدگاه مان در مورد فهم مسئلۀ (قضاء و قدر) قطعی میباشد. از همین جهت، ما همانگونه که در کتابهای مان بیان داشتیم، به (قضاء و قدر) ایمان داریم و هرکسیکه غیر از آنچه ما از این مسئله فهم نمودیم، چیزی دیگری فهم نماید، به آن نمیگوییم کافر شده است؛ بلکه میگوییم به خطاء رفته است...
اما در ارتباط به پرسش دوم تان در مورد عدل و ظلم: معتزله عقل را در مورد افعال الله سبحانه و تعالی حکم قرار داده افعال الله سبحانه وتعالی را به افعال انسان قیاس مینماید، در حالیکه این یک خطای محض میباشد؛ چون ذات الله سبحانه و تعالی و افعال او سبحانه و تعالی از سیطرهی حواس بیرون است. بنابراین باید در مورد آن به آنچه به نصوص شرعی از کتاب الله سبحانه و سنت رسولاش صلیالله علیه وسلم مطابقت دارد، بسنده کرد. به اینمعنی که ما زمانیکه در مورد این مسئله بحث نماییم، در قدم اول دلایل شرعی مربوط به افعال الله سبحانه وتعالی را بیان داشته و بعد به بیان دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی میپردازیم، یعنی اصل در نفی و اثبات این مسئله چیزی میباشد که در شریعت بیان شده است؛ اگر از برخی از جوانب دلایل عقلی مطابق به دلایل شرعی هم پدیدار شد، مانعی در بیان آن نداریم...
ما در کتاب شخصیه اسلامی، جلد اول در مبحث هدایت و گمراهی، در مورد این مسئله چنین بیان داشتیم: مگر آیاتی هم وارد شده است که هدایت و گمراهی را به الله متعال نسبت میدهند، و از آن آیات فهمیده میشود که دریافت هدایت و گمراهی متعلق به بنده نه؛ بلکه تنها از جانب الله متعال است. آیات دیگری هم وارد شده است که بر نسبت دادن هدایت و گمراهی و گمراهسازی بهسوی بنده دلالت دارند و از آنها دانسته میشود که این دو چیز از اختیار بنده میباشد. بنابراین، لازم است تا هردو نوع آیات فهم تشریعی شوند، بدین معنی که واقعیت تشریعی آنها که برای آن نازل شده اند، درک کرده شود؛ آنگاه واضح خواهد شد که نسبت هدایت و گمراهسازی به الله سبحانه و تعالی مدلول دیگری غیر از مدلول نسبت آنها به بنده دارد. هرکدام جهت و موضع مختلفی را افاده میکند. بدینگونه میتوان معنایتشریعی آیات را بهطور درست دریافت. لذا آیاتیکه هدایت و گمراهی را به الله سبحانه و تعالی نسبت میدهند، بر این امر صراحت دارند که الله سبحانه و تعالی است که هدایت میکند و اوست که گمراه مینماید. چنانکه میفرماید:
﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِىٓ إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ...﴾ [رعد: 27]
ترجمه: بگو الله هرکه را بخواهد گمراه میکند، و هرکه را که [به سوی او] برگردد هدایت میکند.
﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ﴾ [قصص: 56]
ترجمه: تونمیتوانی هرکه را خواهی هدایت کنی، مگر الله هرکه را که بخواهد هدایت میکند.
چنانکه دیده میشود، منطق این آیات دلالت روشن براین دارد که هدایت نمودن و گمراه کردن کار الله متعال است؛ نه بنده، بدین معنی که بنده خودش نمیتواند هدایت شود؛ بلکه هرگاه الله هدایتاش کرده هدایت میشود و هرگاه گمراهش کند، گمراه میشود. اما قرینههایی وجود دارد که معنی این مدلول را از اقدام مستقیم بههدایت و گمراهی از جانب الله بهمعنی دیگری بر میگرداند و آن اینکه خلق هدایت و خلق گمراهی از جانب الله تعالی است، و اقدام کنندهای مستقیم بههدایت و گمراهی و گمراهسازی همانا بنده میباشد. این موضوع هم قرینههای هم شرعی و هم قرینههای عقلی دارد. قرینههای شرعی: آیاتی واردهای زیادی است که هدایت و گمراهی و گمراهسازی را به بنده نسبت میدهد، چنانکه الله سبحانه و تعالی فرموده است:
﴿مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾ [اسراء: 15]
ترجمه: پس کسیکه هدایت شد، بدون شک تنها به سود خود هدایت میشود و هرکه گمراه شد تنها به ضرر خودش خواهد بود.
﴿لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ [مائده: 105]
ترجمه: هرگاه شما هدایت شوید، گمراه شدن کسی دیگری به شما ضرر نخواهد کرد.
﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ﴾ [زمر: 41]
ترجمه: پس هرکه هدایت پذیرشد به سود خودش است.
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾ [حج:3-4]
ترجمه: گروهی از مردم بدون هيچ علم و دانشی درباره الله (سبحانه و تعالی) به مجادله برمیخيزند، و از هرگونه شيطان سركشی، پيروی مینمايند. بر او شیطانهای سرکش مقدر شده است، که هركس آنها را به دوستی گيرد، حتماً گمراهش میگردانند و او را به عذاب آتش سوزان میكشانند!
﴿وَيُرِيدُ الشَّيْطَٰانُ أَن يُضِلَّهُمْ﴾[نساء:60]
ترجمه: شیطان میخواهد که آنان را گمراه کند.
چنانکه دیده میشود، مدلول این آیات واضحاً دلالت بر این دارد که خود انسان است که فعل هدایت و گمراهی را انجام میدهد و اوست که خود و دیگران را گمراه میکند. همچنان شیطان گمراه کننده میباشد؛ چون نسبت هدایت و گمراهی به سوی انسان و شیطان شده است. ونیز دانسته میشود که انسان با اختیار خود راه هدایت و گمراهی را میپیماید. پس اینها قرینهای است بر اینکه نسبت هدایت و گمراهی بهسوی الله نسبت مستقیم نه بلکه نسبت خلق و ایجاد است؛ زیرا هرگاه آیاتی را که در مورد هدایت و گمراهی است، پهلوی هم قرار دهی و از آنها فهم و برداشت تشریعی کنی، برایت این گونه ظاهر میگردد که آیات در مغایرت باهم قرار دارند. چنانکه الله سبحانه و تعالی:
در آیتی میفرماید:
﴿قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ﴾ [یونس: 35]
ترجمه: بگو این الله است که به سوی حق هدایت میکند.
در آیتی دیگری نیز میفرماید:
﴿فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ [اسراء:15]
ترجمه: پس هرکس هدایت شود، بدون شک به سود خودش هدایت شده است.
آیت اول بر این دلالت دارد که که الله سبحانه و تعالی کسی است که هدایت نموده و آیت دوم براین دلالت دارد که انسان است که هدایت میشود. هدایت الله در آیت اول همانان خلق هدایت در نفس انسان است، یعنی ایجاد قابلیت هدایت. و آیت دوم دلالت میکند که انسان همان قابلیت هدایتی را که الله آفریده است، به کاربسته و هدایت گردیده است. از اینرو در آیت دیگری میگوید:
﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾ [بلد: 10]
ترجمه: و ما دو راه روشن را برایش رهنمایی کردیم.
یعنی راهخیر و راهشر را، یعنی در وی قابلیت هدایت را خلق کردیم و پس او را گذاشتیم که متصدی هدایت خودش شود. پس این آیات که هدایت و گمراهی را به انسان نسبت میدهد، قرینه شرعی اند که دلالت به برگشت مستقیم هدایت از الله بهسوی بنده میکنند.
اما قرینهای عقلی آن است که الله سبحانه وتعالی انسان را مورد محاسبه قرار میدهد؛ چنانکه بههدایت یافته پاداش و به گمراه شده عذاب و کیفر میدهد و محاسبه را بر اعمال انسان مرتب ساخته است. الله سبحانه و تعالی میفرماید:
﴿مَّنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾ [فصلت: 46]
ترجمه: هرکس کار نیکو انجام داده به سود خودش است و هرکه بدی کرد نیز به زیان خودش خواهد بود، و پرور دگار تو کمترین ستمی بربندهگان نمیکند.
﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ [زلزال: 7-8]
ترجمه: پس هرکس به مقدار یک ذره نیکی کند آن را خواهد دید و هرکس به مقدار یک ذره بدی کند نیز آن را خواهد دید.
﴿وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْماً وَلَا هَضْماً﴾ [طه: 112]
ترجمه: و هرکه کارهای نیکو انجام دهد، در حالیکه مؤمن باشد، نه از ظلم و ستمی میترسد و نه از حق تلفی.
﴿مَن يَعْمَلْ سُوٓءاً يُجْزَ بِهِ﴾ [نساء: 123]
ترجمه: هرکس عمل بد انجام داد، در مقابل آن مجازات خواهد شد.
﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَات وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾.[توبه: 68]
ترجمه: الله مردان و زنان منافق و سایر کافران را وعدهای آتش دوزخ داده که در آن جاویدان خواهند ماند.
پس هرگاه هدایت و گمراهسازی اینگونه به الله نسبت داده شود که الله آنرا مستقیم انجام میدهد؛ آنگاه عذاب کردن کافر، منافق و گناهکار از جانب الله ظلم خواهد بود؛ در حالیکه الله سبحانه از آن بسیار عاری و مبرا است. پس لازم است تا نسبت هدایت و گمراهی به الله سبحانه به معنای غیر از اقدام مستقیم به هدایت و گمراهی باشد، که عبارت از خلق هدایت از عدم و توفیق به آن میباشد، که در اینصورت اقدام کنندهی مستقیم بههدایت و گمراهی خود بنده میباشد و بنابرهمین اختیار هست که در برابر آن محاسبه میشود.
این از ناحیهای آیاتیکه در آن ها نسبت هدایت و گمراهی به الله تعالی شده بود؛ اما از ناحیهای آیاتیکه در آنها هدایت و گمراهی به مشیت و خواست الله مقرون شده است، به آیات زیر اشاره میکنیم:
﴿يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ [ابراهیم: 4]
ترجمه: الله هرکه را خواست گمراه میکند و هرکه راخواست هدایت مینماید.
البته معنی مشیت در اینجا اراده است و این آیات بیانگر این است که هیچکس از جانب الله متعال جبراً بههدایت سوق داده نمیشود و به همینترتیب هیچکسی از روی اجبار گمراه نمیگردد؛ بلکه هرکس هدایت شد، به اراده و مشیت الله تعالی هدایت میشود، و هرکس گمراه شد، به اراده و مشیت الله سبحانه و تعالی گمراه میشود...
این درحالی میباشد که معتزله عقل را مانند دلیل اساسی مسایل، حکم قرار میدهند؛ چیزیکه در همین کتاب بیان نمودیم: از نظر معتزله عدل الله سبحانه و تعالی به معنی تنزیه الله سبحانه و تعالی از ظلم است و در برابر مسئلهی مکافات و مجازات موقفی اختیار کردند که با تنزیه الله و عدل او موافق باشد. بناءً بدین نظر شدند که عدل الله به جز تثبیت آزادی اراده در انسان مفهومی نخواهد داشت این که او خودش افعال خود را خلق میکند و میتواند که کاری را انجام دهد و یا ندهد. و هرگاه کاری را در ارادهی خود انجام داد و یا به ارادهی خود ترک کرد، پاداش دادن و جزاء دادنش معقول و عادلانه خواهد بود؛ اما اگر چنین باشد که الله انسان را خلق کند و او را بر عمل کردن به نحوهی خاصی مجبور سازد، مطیع را به طاعت و عاصی با به عصیان مجبور نماید؛ سپس اینرا پاداش و آنرا سزا دهد؛ به هیچ وجه این کار عادلانه نخواهد بود. آنان غایب را بر حاضر و الله را بر انسان قیاس کردن و الله سبحانه وتعالی را مانند گروهی از فلاسفه یونان بهطور کامل تابع قوانین این جهان میدانند، و بالای الله عدل را طوریکه انسان تصورش میکند، واجب و لازم کردند.
بنابراین، اصل بحث همانا مکافات و مجازات از جانب الله سبحانه و تعالی در مقابل فعل بنده است که این همان موضوع بحثی است که برآن نامهای (قضاء و قدر) یا (جبر و اختیار) و یا (آزادی اراده) اطلاق شده است... میگویند که اگر الله کفر کافر و عصیان عاصی را اراده میکرد، کافر را از کفر و عاصی را از عصیان نهی نمیکرد؛ چهگونه تصور کرده شود که الله از ابی لهب اراده میکند که کافر شود؛ سپس او را به ایمان امر میکند و از کفر منعش مینماید؟ و اگر این کار را مخلوقی انجام میداد، کم خرد میبود و الله سبحانه و تعالی از آن بسیار بلند و والاست. اگر کفر کافر و عصیان عاصی مراد الله میبود، کافر و عاصی هرگز مستحق عقوبت نمیشدند...
اما مسئله خلق افعال بندهگان چنین است که معتزله میگوید: "افعال بندهگان خلق کردهای خود بندهگان و از عمل خودشان میباشد، نه از عمل الله سبحانه و تعالی. لذا بدون دخل قدرت الله میتوانند انجامش دهند و میتواند ترکش کند... از همه اینها خود را به همان رأی رسانیده اند که در مسئلهی خلق افعال آنرا برگزیده اند، و آن اینکه انسان افعال خود را خودش خلق میکند و او قادر است براین که کاری را بکند و یا آنرا نکند. دنبال نمودن منهج متکلمین در بحث خلق افعال و جزئیاتاش؛ باعث شد تا قضیهی تولد در نزدشان مطرح گردد. چون معتزله هنگامی تثبیت کردند که افعال انسان مخلوق خودش هست، از این امر پرسشی بیرون شد و آن اینکه در بارهی اعمالیکه از عمل انسان تولید میشود، چه رأی و نظر وجود دارد؟ آیا آن هم خلق خودش است؟ و یا اینکه آن از خلق الله است؟ مانند دردیکه مضروب احسا میکند و مزهای که در یک شی از فعل انسان پیدا میشود و قطع شدنیکه از کارد به وجود میآید و مانند لذت، صحت، شهوت، سردی، رطوبت، خشکی، بزدلی، شجاعت، گرسنگی، سیری و غیره. آنان میگویند که اینها همه از فعل انسان و خلق کرده شدهی وی میباشند...
بنابراین، معتزله در مورد افعال الله سبحانه وتعالی عقل را حکم قرار میدهند، در حالیکه واقعیت و چگونهگی افعال الله سبحانه وتعالی را درک کرده نمیتوانند؛ بلکه چیزی غیر از واقعیت آن افعال به نظرشان میرسد. همانگونه که در این کتاب وارد شده است " این را ندانسته اند که قیاس کردن عدل الله بر عدل انسان درست نبوده و جایز نیست که الله سبحانه و تعالی تابع قوانین این عالم دانسته شود، در حالیکه الله سبحانه وتعالی این جهان را خلق کرده و مطابق قوانینیکه برایش وضع نموده آنرا اداره میکند. ما میبینیم هرگاه انسان تنگنظر شود، از عدل هم فهم تنگی پیدا میکند و بالای اشیاء حکم و فیصلهی خاصی میکند؛ سپس هنگامی نظرش فراخ میشود، برداشتاش از عدل تغییر میکند و فیصلهاش دگرگون میشود؛ پس چهگونه پروردگار جهان را که علماش همه چیز را در بر گرفته، قیاس کنیم و برای عدلش همان معنایی را بدهیم که خود ما از مفهوم عدل برداش کردهایم؟"
بنا براین عقل عاجز تر از این است که در چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی حکم کند، چگونگی افعال الله سبحانه و تعالی از وسعت توانایی حکمیت عقل بیرون بوده، درست نیست که برای عقل جدای از شریعت بگونهی مستقلانه صلاحیت حکیمت در مورد چگونهگی افعال الله سبحانه وتعالی را داد.
این همانچیزی میباشد که در کتابهای مان بیان داشتیم، در نخست بر افعال الله سبحانه و تعالی دلایل شرعی بیان داشته و سپس در تطابق به آن دلایل عقلی را نیز ذکر نمودیم...
امید وارم همین قدر بسنده باشد. الله سبحانه و تعالی بهترین دانایان و با حکمتترین حکیمان است.
برادرتان عطاء بن خليل ابوالرشته
مترجم: علی مطمئن