- مطابق
ماهیت فکرِ سرنوشتساز ـ بخش اول
در حال حاضر عمدهترین دلیل کندی بیداری اسلامی را میتوان در تاثیرپذیری فکر سیاسی از افکار بیگانه مشاهده کرد. زمانی که سراسر روند زندگی ما بر اساس ارزشها و نظامِ بیگانه رقم میخورد چه چیزی غیر از این میتوان به آن عنوان داد. فکر سیاسی از بهترین و عالیترین تفکیر محسوب میشود. این فکر از عقیده اسلامی نشات کردهاست که مبنای دولت و نظام سیاسی را تشکیل میدهد. نگریستن به جهان از زاویهیی خاص و پیشبرد و تنظیم امور مردم، از دو مسوولیت عمده دولت است که در فکر سیاسی میتوان خلاصه کرد.
فکر سیاسی در صدرِ نیازهای زندگی و دعوت اسلامی قرار دارد، زیرا پایههای اساسی دعوت بر مبنای عقیده اسلامی و مبارزه سیاسی بنا شدهاست. چنانچه الله سبحانهوتعالی در نخستین مراحل نزولِ وحی به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم چنین تعلیم دادهاست. سورههای مکی از آغاز نزول تا آوان هجرت، همه بر مبارزهی سیاسی تاکید دارند که هدف و مقصدش به چالش کشیدن افکار ناشایستِ حاکم است. چنانچه الله سبحانهوتعالی مشخصاً در سوره روم از بحث و جدال میان اصحاب کرام و مشرکین قریش پیرامون اوضاع سیاسی و پیروزی هریکی از امپراتوران روم و فارس خبر میدهد. در کل سورههای مکی از مجموعهیی از افکار اند که اصحاب کرام را به مبارزه سیاسی طلبیده و بعد برای ما مسلمانان شیوه مبارزه سیاسی را یاد میدهد. آنچه که در هر عصر به ویژه در عصر ما چنین مبارزهیی علیه بزرگترین نظام فاسد سرمایهداری و افکار مادیگرایی آن جریان دارد.
اگر این دیدگاه را ساده و یا ریزتر بیان داریم، جالب خواهد بود که چرا غذایی یکی از دورافتادهترین ایالتهای امریکا نسبت به غذایهای معروفِ افغانی، پاکستانی، ایرانی، ترکی و عربی شهرت جهانی دارد، و بعد منبع فکر، ابتکار، علوم و شخصیت در غرب معطوف شدهاست. هرچند مستقیماً مقصد از برتری فکر سیاسی چنین نیست، اما برتری فکر سیاسی میتواند برتری افکار، فرهنگ، دپیلوماسی و حتا نوعیت غذا و مهمتر از آن ارزشهای درست و نادرست را شهرهیی جهان سازد؛ تا جاییکه حتا حاکمان کشورها-با این همه قدرت، علم و دانش-افتخار دارند تا با غرب دوست و همپیمان باشند، و نیز تابعیت آن را آرامشِ خاطر میپندارند. آیا گاهی به این واقعیت فکر کردهایم؟
«یووال نوح» نویسندهی معروف یهودی در کتابش «21 درس برای قرن بیستویکم» مینویسد: "دنیای اسلام خلفای خود را داشت و مدعی اقتدار جهانی بود... هند و آسیای جنوب شرقی طیفی از رژیمها را در بر میگرفت، در حالیکه امریکا، افریقا و استرالیا طیفی از گروههای شکارگر-خوراکجو تا امپراتوریهای پراکنده را در خود جای میداد.»(ص 116)
این افسانهیی از شکارچیانی امریکایی که برخی دیگر از مؤرخین آنها را «سرخپوستان وحشی» یاد میکنند نیست، بلکه واقعیتی است که امریکا با برتری سیاسی از یک قرن به این سو مرکز تصمیم، جنگ و صلح جهانی است. این سادهترین تعبیر و تاثیر از فکر سیاسی است که در روند عملی زندگی ما به مشاهده میرسد. از اینرو فهم و دانستن فکر سیاسی برای هر فردِ از افراد مسلمان به ویژه گروهها و احزاب واجب است.
اما آنچه که در شرایط کنونی این مسئله را پیچیدهتر ساخته، نخست تدریس افکار سیاسی بگونهیی اکادمیک است که هیچ ربط به زندگی عملی و حل مشکل ما ندارد. از سوی دیگر مبنای افکار سیاسی کنونی از غرب و نیز بر جدایی دین از سیاست استوار است، که آشکارا با عقیده اسلامی و آنچه که الله سبحانهوتعالی امر کرده، در تناقض قرار دارد. با توجه به این، مقصد از فکر سیاسی چیست و آیا برتری فکر سیاسی میتواند یک ارزش را نابود و ارزشهای دیگر را از نو احیا کند؟
فکر سیاسی از بهترین و عالیترین تفکیر محسوب میشود. بهتر بودن از این جهت که آن متعلق به پیشبرد و تنظیم امور مسلمانان است، و عالیبودن از این جهت که آن متعلق به انسان و دیدگاه وی به جهان از «زاویهیی خاص» میباشد. منظور از نگریستن به جهان از زاویهیی خاص محور قراردادن اینکه هیچ خالقی جز الله سبحانهوتعالی وجود ندارد، و او تعالی قرآن را برای رهبری و رهنمایی بشریت فرستاده است. چنانچه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید:
«امرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا «لاإله إلا الله محمد رسول الله» فإذا قالوها عصموا منی دماءهم و اموالهم إلا بحقها»
ترجمه: "من مامور شدهام تا آن وقت با مردم کارزار کنم تا اینکه بگویند؛ «لاإله إلا الله محمد رسول الله» و هرگاه این را گفتند، نفس و مال خویش را از من نجات دادهاند، مگر به حق آن."
اگر انسان از این زاویه به جهان نگاه کند، بدون شک هیچ مفکوره، ارزش و هویتی به سان قوم و زبان، عرب و عجم نمیتواند ذهنیتی وی را دیگرگون سازد.
اگر قضیه را آسانتر بیان داریم، در میآبیم که نگریستن به جهان از زاویهیی خاص به معنای نگاه کردن به جهان مطابق رضایت الله سبحانهوتعالی است. با این نگرش، مفکر سیاسی کسی است که هر قضیه و هرآنچه که به زندگی عملی و سیاسی؛ مانند: دوست و دشمن، جنگ و صلح، عزت و ذلت، ارزشها و سرانجام دنیا و آخرت تعلق دارد را از زاویهیی خاص مینگرد. به این معنا که نگریستن به جهان غیر از این زاویه، دیدگاه سطحی بوده و برای مسلمان بیارزش است. در حال حاضر آیا خطرناکتر از مفکوره سرمایهداری و نشنلیزم تعصبی آن چیزی به نظر میرسد که نخست نظام سیاسی و بعد امیال و آرزوهای بشر را جهنمی جهت میدهد؟
بناً فکر سیاسی چیزی نیست جز مبارزه در برابر مفکورههای تباه کننده و خطرناک، که عالیترین شکل آن در چارچوب دولت و حاکمیت سیاسی انجام میشود. با توجه به این، هر صاحب علم نمیتواند مفکر سیاسی و یا سیاستمدار باشد. یعنی مفکر سیاسی فرق دارد با شخصی که عالم بر علوم سیاسی است. زیرا مفکر سیاسی شخصی است که اخبار و رویدادهای جاری را چنان که هست فهم کرده و برمبنای آن از زاویهیی خاص اقدم بر اعمال مشخص مینماید، فرق نمیکند که این فرد تا چه سطح با علوم سیاسی آشنایی دارد و یا خیر، زیرا علوم سیاسی تنها هنگام ربط معلومات مفید واقع میشود، آنهم تا اندازه زیاد بستگی به نوعیت معلومات دارد. از اینرو عالم بودن به علوم سیاسی به حیث یکی از شرایط اساسی فکر سیاسی نمیباشد.
ادامه دارد...
احمد صدیق احمدی