- مطابق
درنگی بر زندگانی سلطان "اورنگ زیب"؛ ادامه دهندۀ راه خلفاء راشدین
(ترجمه)
در حال حاضر از مسلمانان کمتر کسی دربارۀ بزرگمردان اسلام و کسانیکه برای بزرگداشت اسلام و اعتلای آن تلاش نمودند، آگاهی دارد؛ چون ما در زمانی قرار داریم که عمداً تاریخ ابرمردان اسلام پنهان نگهداشته شده و بر کارکردهای بزرگشان سرپوش گذاشته شده است. در نظام تعلیمی و وسائل آموزشی، جایگاه اینان را تاریخِ رهبران مجرم غرب و متفکران گمراهشان گرفته است. به همین دلیل، نسل جدید مسلمانان، رهبران فاتح اجداد خویش؛ کسانیکه پرچم توحید را در سراسر جهان به اهتزاز درآوردند و آنچنان با عدالت و انصاف حکم نمودند که در کُل تاریخ بشریت، کسی مانندش را سراغ ندارد، نمیشناسند و حتی برای کسانیکه امروزه در زمان انحطاط بهسر میبرند، زندگی این ابرمردان اسلام، همانند اسطورهای باور نکردنی و غیرقابل قبول معلوم میشود.
از زمان زوال اسلام از صحنۀ سیاست، اجتماع و اقتصاد، که همزمان با زوال دولت خلافت و تسلط نظام سیکولریستی بود، نظامی در جهان تسلط یافت که بشریت در سایهاش از لحاظ انسانی نگونبخت گردید؛ از لحاظ اقتصادی، زندگیاش بهشدت سخت شده و از لحاظ سیاسی، ملتها را به نابودی کشانده است و در عصر "ملکیت فکری"، ایشان را از علم و تکنالوژی دور نگهداشته است!
از بین این ابرمردان و اسطورههای تاریخ اسلامی، یکی سلطان مغولی، "اورنگ زیب" است که وی در 15 ذی القعده 1028هـ.ق مطابق 24 اکتوبر 1619م در شهر "دوحد" گجرات هند، چشم بهجهان گشود. وی سلطانی بزرگ، گمنام، شیرِ جسور، امامی با ارادۀ آهنین و یکی از بزرگمردان اسلام بود. الله سبحانه وتعالی توسط وی کفار را ذلیل کرده و سرکشان را متزلزل کرد؛ در سراسر قلمرو خود تخت ملحدین را با خاک یکسان کرد. با فساد و مفسدین در همهجا مبارزه نمود و پایههای ظلم و ظالمان را برکَند. ستمگران را مجبور نمود تا برای الله سبحانه وتعالی و پیامبرش صلی الله علیه وسلم مطیع گردند. دعوت حق را برای کفار عرضه میکرد و هرکسیکه از پذیرش آن اباء میورزید، آن را خوار و ذلیل مینمود. در دوران حکومتاش، راه معقول و روشن استقامت را برای مسلمانان نشان داد. وی برای خاص و عام نصیحتگر امین، مُجدِّد دین اسلام و دوران حکومتاش از جمله عصور طلائی مسلمانان بود تا جائیکه وی ملقب به "پیرو خلفاء راشدین" شد.
در وجود رهبران بزرگ اسلام از آوان طفولیت نشانههای رهبری واقعی دیده میشود و بهطور درست تربیه میشوند. در اورنگ زیب از همان ابتدای کودکیاش، نشانههای تلاش و روی آوردن به دین و دوری از لهو و لعب نمایان بود. وی اسپسواری شجاع و خستگی ناپذیر بود. بر مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله رشد نمود و تربیه شده بود و در مجموع تربیۀ خالص اسلامی و عاری از عیب و نقض شده بود. تربیهاش را "شیخ محمد معصوم سرهندی ابن شیخ احمد سرهندی" بر عهده داشت که تمام تلاش خود را در راستای تربیه نمودناش بهخرچ داد. اورنگ زیب رحمه الله موارد زیر را نیکو آموخته بود: قرآنکریم، تخصص در فقه حنفی، خطاطی، اسپسواری، فنون جنگ، شعر، فراگیری سه زبان: عربی، فارسی و ترکی و...
برخلاف حکام امروزی مسلمانان، که فرزندان خود را در قصرهائی تربیه میکنند که در آن کتاب الله سبحانه وتعالی هیچ تلاوت نمیگردد و فقط فرهنگ غربی و زبانهای بیگانه تدریس میگردد؛ در کودکی تربیۀشان به زنان اجانب سپرده شده و با بزرگ شدن، مردان اجانب تدریسشان مینمایند و طوری تربیه میشوند که گویا فرزندانی متعلق بهغرب اند و در بسا موارد، حتی زبان مردم خویش را نمیدانند و چون به مرحلۀ جوانی میرسند، به آموزشگاهها و دانشگاههای غربی سپرده میشوند تا حدیکه دانشگاه نظامی "ساند هِرست" انگلیس، قبلۀ فرزندان حکام مسلمین قرار گرفته است. حکام امروزه فرزندان خود را به این دانشگاه و سایر دانشگاههای شبیه این ارسال میکنند تا ساختار شخصیت غربیشان کامل گردد. پس از فراغت، بهکشور متبوعۀشان برمیگردند تا با کفر و قلع قمع کردن مسلمانان حکم برانند. تو گویی افسران غربیای اند که از طرف کشورهای استعماری موظف شدند تا از نظامی محافظت نمایند که کافر استعمارگر بر سرزمینهای اسلامی برای خدمت نمودن به منافع خود و چپاول دارایی سرزمینهای اسلامی تحمیل نموده است.
کسیکه اسلامی تربیه شده باشد و توان اصلاح اموری را داشته باشد که میبایست سلطان مسلمین انجامش دهد و یا هم توان تغییر واقعیت ناهنجار حاکمه را داشته باشد، حل وسط را نپذیرفته و نه هم وصله کردن اسلام را با سایر نظامها میپذیرد؛ از حق کوتاه نیامده و با باطل مدارا نمیکند. یک مسلمان، امور را از عینک حق و باطل میبیند و در بین این دو، زیبائی سومی نمیبیند. به همین دلیل، چون اورنگ زیب تساهل پدر خویش را در حکم نمودن به اسلام شاهد بود و در سلطنت پدر خود توان اصلاح نارساییها را میدید، پدر و برادر خویش را خلع قدرت نموده و خود را سلطان سرزمین اعلام نمود. وی که در آن هنگام تقریباً 40 سال عمر داشت، به رفاه و آسایشِ زندگی پُشت کرد و 52 سال را در جهاد سپری نمود تا اینکه شبهقارۀ هند به اسلام تن داد و از بلندیهای "هیمالیا" تا "اقیانوس آرام" و از "بنگلهدیش" امروزی تا "مرزهای ایران" تحت تسلط وی قرار گرفت. چنانچه سلطنت اسلامی مغول در هند، شاهد بیشترین امتداد در عصر خویش بود و این بر میگشت به تلاشهای نظامیایکه سلطان بذل مینمود و هیچ منطقهای از هند باقینمانده بود که تحت تسلط سلطان نیامده باشد.
اورنگ زیب توانسته بود تا شبه قارۀ هند را به ولایت اسلامی مغول، که شرقاش به غرب متصل شده و شمال آن به جنوباش متصل شده بود، همه تحت رهبری واحدیکه به دولت خلافت عثمانی در "اسلامبول" وفادار بود، گِرد آورد. مسلمانان در دوراناش بیش از 30 جنگ را راهاندازی نمودند که از جمله، رهبری 11 جنگ را خودش بهعهده داشت و باقی را رهبرانی برعهده داشتند که وی گماشته بود.
معیار شناخت یک حکومت خوب، اقدامات عملی آن است؛ نه شعارهای میانتهی. کسیکه مدعی آنست که دولتی همانند دولت مدینۀ منوره را رهبری میکند، نباید تنها به شعار اکتفاء کند؛ بلکه باید شریعت را همچنان که در مدینه تطبیق شد، تطبیق کند. سلطان اورنگ زیب چون به قدرت رسید، 80 نوع مالیات را ملغی نموده و پرداخت جزیه را که اجدادش ملغی نموده بودند، مجدداً بر غیرمسلمانان واجب نمود؛ مساجد، حمامها، خانقاهها، مدارس، شفاخانهها و ... را تأسیس نمود. راههای مواصلاتی را بازسازی نموده و باغهای فراوانی را ساخت. در زمان سلطنتاش، دهلی بزرگشهر دنیا محسوب میشد.
اورنگ زیب قضات را تعیین مینمود و همچنان در هر ولایت از طرف خویش نمایندهای را میگماشت و اعلام میداشت: «هرکسیکه با سلطان کاری دارد، به نمایندۀ وی مراجعه نموده تا مشکلاش به سلطان برسد.» وی جشن گرفتن عیدهای بتپرستان را مثل "عید نوروز" منع کرد و نیز زیادهرویهائی را که در توصیف و خوشآمآآمنیآمدگوئی سلاطین صورت میگرفت، منع نمود و امر نمود که تنها به "سلام دادن" اسلام خلاصه شود؛ مانع وارد شدن شراب به سرزمیناش شد، فرمان داد تا کتابی را بر اساس مذهب حنفی تحت نظر و سرپرستی خودش، که بعدها بنام "فتاوی هندیة" مشهور شد، تألیف کنند و برای قضات هدایت داد تا بر اساس همین کتاب فتوی دهند. مصروفیت در امور حکومتداری وی را از کتاب الله سبحانه وتعالی غافل نساخت؛ چنانچه حفظ قرآنکریم را در حالی بهپایان رساند، که عملاً حاکم مسلمانان بود.
از مظاهر حکومت اورنگ زیب انجام اموری خلاف عُرف متداول جامعه بود؛ مثل اینکه برای هیچ عالمی بخشش و یا معاش نمیداد؛ مگر اینکه از وی کاری میکشید؛ چنانچه از وی میخواست که چیزی را تألیف کرده و یا هم تدریس کند، نشود که مالی را بگیرد و تنبل شود و دو عمل منفور را(گرفتن امتیاز بدون حق و کتمان علم) برچید. وی رحمه الله در برابر مشایخ فروتن بود، برایشان ارج بسیاری قایل میشد، ایشان را جزء مقربین دانسته و به مشورههایشان گوش میداد و نیز به رهبرانیکه برمیگزید، فرمان میداد تا با تواضع تمام به مشورههای مشایخ گوش فرا دهند؛ چون ایشان شریعت را میدانند و حکام نیاز دارند تا در حکم نمودن به آنچه الله سبحانه وتعالی نازل نموده، از فهم شرعی علماء بهره ببرند.
سلطان اورنگ زیب رحمه الله وقتی شنید که نمایندهاش در شهر "بنگال" چیزی را همانند تخت شاهی برای خویش تهیه دیده و بالای آن مینشیند، بر وی تهدیدگونه بانگ زد و امرش نمود تا در بین مردم و مثل مردم بنشیند. بر خلاف حکام ظالم کنونی؛ حکامیکه پول هنگفتی را برای یکتعداد از علماء داده و آنها را میخرند تا جائیکه مردم این علماء را بنام "علمای درباری" و "علمای دالری" میشناسند. یکتعداد از این علماء، با فتواهای خویش برای توجیه عملکرد شنیع شاهان تقاضای میلیونها درهم، ریال و روپیه را میکنند؛ مانند اکثریت از علمای حجاز و تعداد زیادی از مفتیان در سرزمینهای مختلف اسلامی. این عده از علماء از جملۀ متقیان و پاکانیکه در صورت ارتکاب خطاء توسط حکام مسلمین، آنها را محاسبه نموده، إشکال آنرا برطرف و بهخاطر الله سبحانه وتعالی از هیچ ملامتگری هراس ندارند، نبوده؛ بلکه از جمله وقیحان قوم خویش اند!
خیر خلفای برازندۀ اسلام با وفاتشان از بین نرفته؛ بلکه اعمال صالح و صدقات جاریۀشان، همچنان پس از مرگ تا زمانیکه الله سبحانه وتعالی بخواهد، جاری است. از صدقات جاریۀ اورنگ زیب مسجدی بهنام "پادشاهی" در لاهور است که هنوز هم شاهدی از عصر با شکوه عزت و اقتدار مسلمانان است.
سلطان اورنگ زیب به تاریخ 28 ذی القعده 1118هـ.ق مطابق 20 فبروری 1707م به عمر تقریباً 90 سالگی وفات نمود. وی که 52 سال حکومت کرد، بهغایت تقوی رسیده بود؛ چنانچه در بستر مرگ قرار داشت، وصیت نمود که در نزدیکترین قبرستان مسلمانان دفن شود و نباید قیمت کفناش بالغ بر 5 روپیه باشد!
چنین است حکومت مسلمانان رشید، به هر اندازه که بهطول هم بینجامد، بازهم گفته نمیشود که باید محدود بوده و تا زمانی معین پایان یابد؛ برخلاف حکام عصر ما. حکام اسلامی به کتاب الله و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم حکم میکنند و مدت حکومتشان هر قدر طول هم بکشد، حکومتشان ثابت خواهد بود؛ اما کسیکه بر اساس تمایلات و خواهشات خویش و منافع خود و اطرافیاناش حکومت میکند، بدون اینکه سرزمین را بهطرف فساد و ظلم بکشاند، قوی نمیشود.
نویسنده: بلال مهاجر-ولایه پاکستان
برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر