- مطابق
امریکا مرد مریضِ قرن بیستویکم در لبهی پرتگاه!
پس از جنگ سرد، شوروی سوسیالیست در برابر امریکای کپیتالیست به زانو درآمد. از آن زمان به اینسو امریکا نظم نوین لیبرال را به جهانیان به معرفی گرفت. با توجه به اوضاع سیاسی بین الملل، نظمی را که امریکا ذریعۀ ترویج و تطبیق افکار کپیتالیزم و دموکراسی به میان آوردهاست در معرض زوال و اُفول قرار دارد. طوریکه، اینبار این مسئله از زبان مفکرین و محققین غرب سر داده میشود. چنانچه، در تازهترین مورد مؤرخ 2 اپریل 2019م، نشریۀ فارِن پالیسی(Foreign Policy) نیز با ذکر دلایل مستدل و شواهد آشکارا به اثبات رسانده بود که امپراتوری امریکا در قرن بیستویکم به پیره مردِ مریض مبدل شده، و تا جائیکه حتی نمیتواند منافع ملی خود را از محکوم شدن به فروپاشی نجات دهد. از سوی دیگر، میبینیم که تاریخ بشریت همواره شاهد برپائی و زوال قدرتهای بزرگ بودهاست؛ از امپراطوری روم گرفته تا فارس و از سلطنت چین گرفته تا مغول، مصر الی خلافت عثمانی وغیره... بناء اینکه امریکا، ابر قدرت فعلی جهان نیز به سرنوشت گذشتگان گرفتار گردد، بنا بر نشانههای واضح و آشکار به صراحت قابل پیشبینی میباشد.
در حقیقت، قدرتهای گذشته بنابر دو شاخص عمده – عوامل داخلی و خارجی – به ضعف، شکست و انهدام مواجه گردیدهاند؛ عواملِ که در اوضاع سیاسی داخلی و خارجی امریکا بطور آشکارا قابل دید میباشد. براساس نشریۀ فارِن پالیسی، در حال حاضر تعدادی زیادی از سناتوران کانگرس امریکا بطور مستقیم از دولتهای خارجی در کانگرس امریکا نمایندهگی میکنند؛ یعنی از سوی کشورهای خارجی تطمیع گردیده و به نفع آن کشورها لابیگری میکنند. چنانکه، مداخلۀ روسیه در انتخابات 2016م امریکا میتواند واضحترین نمونه بر این مدعا باشد. از سوی دیگر، نهادهای امنیتی و سیاسی امریکا از قبیل سازمان استخبارات(CIA) و وزارت دفاع(پنتاگون) در خصوص سیاست خارجی امریکا اعتراضات و اختلافات عمیقی خود را بطور مداوم ابراز کردهاند. به عنوان مثال، CIA بمنظور خصوصیسازی جنگها در سرزمینهای تحت اشغال امریکا همیشه از نفوذ استخباراتی خود در داخل قصر سفید استفاده کردهاست؛ تا جائیکه، بارها توانسته قناعت قصر سفید را درین زمینه بدست آورد. این درحالیست که پنتاگون در مورد چنین پالیسیها و اقدامات CIA همواره انتقاد و اعتراض شدید خود را ابراز کردهاست. چنانکه در سال 2018م، CIA در تبانی با تعدادی از لابیگران(سناتوران کانگرس) کمپنی بلکواتر را به قصر سفید پیشنهاد کردند تا قرداد پروژۀ خصوصیسازی جنگ افغانستان را با کمپنی مذکور عقد نمایند. زیرا، بلکواتر کاهش چشمگیر مصارف جنگی امریکا در افغانستان را از 55 میلیارد دالر به 6 میلیارد دالر در سال به دونالد ترمپ پیشنهاد نموده بود؛ پیشنهادی که چشم ترمپ را خیره ساخته و توجه اش را بخود جلب نمود. اما پنتاگون انتقاد شدید و جدی خود را در زمینۀ خصوصیسازی جنگ افغانستان ابراز کرد.
چون امریکا بیشترین مصارف خود را در عرصۀ نظامی اختصاص دادهاست؛ طوریکه، بیش از 500 پایگاه نظامی خود را در نقاط مختلف جهان مستقر ساختهاست و دهها تریلیون دالر را در عرصۀ نظامی از سال 2001م به اینسو به مصرف رسانیدهاست. چنانچه، تنها در شرقمیانه حدود 7 تریلیون دالر را برای تداوم جنگهای داخلی در کشورهای مختلف عربی مصرف نمود؛ امری که در این اواخر از سوی ترمپ به باد مسخره گرفته شد. از سوی دیگر، جنگ امریکا در افغانستان تا سال 2016م بیشتر از 1.07 تریلیون دالر هزینه برداشتهاست؛ این در حالیست که در تازهترین گزارش، شبکۀ تلویزیونی الجزیره اعلام داشتهاست که امریکا سالانه 62 میلیارد دالر را در افغانستان هزینه میکند، که 5 میلیارد دالر آن به حکومت افغانستان تحویل داده میشود و متباقی 57 میلیارد دالر آن مستقیماً به پایگاههای مختلف نظامی و استخباراتی امریکا در افغانستان سپرده میشود. این در حالیست که امریکا تا گلو در قرض فرو رفته و با وامگیری بیش از 22 تریلیون دالر به عنوان مقروضترین دولت دنیا در سال 2019م، شناخته شدهاست.
طوریکه میدانیم، امریکا برای ترویج و تحکیم نظم امریکائی، مفکورۀ جهانی شدن(Globalization) را جهت وابستهسازی دولتهای غربی و شرقی از لحاظ سیاسی، اقتصادی و ایدیولوژیک به نظم جهانی لیبرال به کار گرفت. طوریکه، مفکورۀ جهانی شدن را همواره منحیث مهمترین اساس و تهداب برای دموکراسی و همپذیری ملتها به رُخ جهانیان میکشید، اما با روی کار آمدن ادارۀ ترمپ دیگر مفکورهی بنام جهانی شدن در کار نمیباشد. زیرا، وی از آغاز دورۀ کارزارهای انتخاباتی تا اکنون شعارهای «اول امریکا» و «امریکا را دوباره برتر میسازیم!» را سر میدهد؛ امری که چرخش کامل امریکا را از دیدگاۀ ایدیولوژیک نشان میدهد. بناء یکی از نشانههای انحطاط فکری امریکا پشت کردن به مفکورۀ مذکور و رو آوردن به برتری جوئی سرخپوستانه میباشد. این هویداست که افکار(ایدیولوژیها) با حمل و تطبیق ارزشها و مفاهیم اساسی خویش باقی میماند؛ امری که امریکا از آن عدول نموده و نهایتاً منتج به سقوط واقعی نظم سیاسی آن در سطح دنیا میگردد. چنانچه، جان گلتُنگ، پروفیسور نارویژی که سقوط کمونیزم، وقوع حملۀ 11 سپتامبر 2001م و بحران اقتصادی سال 2008م را پیشبینی کرده بود، در سال 2000م، چنین پیشبینی کرده بود که امریکا در ظرف 25 سال به زوال سیاسی مواجه خواهد گردید. این درحالیست که وی در ماه اپریل 2018م، تصریح کردهاست که به قدرت سیدن دونالد ترمپ به کرسی ریاست جمهوری، زوال قدرت جهانی و شکست نظم سیاسی امریکا را بیشتر از پیش متحقق خواهد ساخت. از طرفی دیگر، روزنامۀ دیلیمیل(Daily Mail) گزارش میدهد که براساس پیشبینی فاکسبزنس(Fox Business)، امریکا تا سال 2030م به سومین قدرت اقتصادی دنیا مبدل میگردد، زیرا عواید ناخالص داخلی(GDP) چین تا سال 2030 به مرز 64.2 تریلیون دالر خواهد رسید؛ این درحالیست که امریکا عواید ناخالص داخلی به 30 تریلیون دالر خواهد رسید.
از اینکه سیستم حکومتداری امریکا نظام فدرال میباشد و هر ایالت امریکا بطور جداگانه پالیسی، صلاحیت و بودجۀ انکشافی منحصر به فرد خود را داراء میباشد. از چندین سال به اینسو، تعدادی از ایالت های امریکا به شمول کالیفورنیا خواستار جدائی از بدنۀ امریکا میباشد. از اینرو، از دید داخلی ظرفیت بالقوه وجود دارد تا روند جدائیطلبی هممانند بریگزیت در داخل امریکا بیشتر شدت گیرد که در دراز مدت باعث تشدید انزوای سیاسی امریکا و جدائی اکثریت ایالات از بدنۀ امریکا گردد. از طرفی دیگر، مردم عام امریکا نسبت به پالیسیهای که از سوی دولت اعمال میگردد متردد و بیباور هستند. طوریکه امریکا به بهانۀ مبارزه با تروریزم، در سال 2001م جنگ افغانستان را آغاز کرد و در سال 2003م به جنگ عراق دامن زد و با حیله و مکر سیاسی تریلیونها دالر را به بهانۀ دفاع و حفاظت از خاک و مردم امریکا از جیب مردم خود به غارت برده و ذریعۀ آن جنگ متداوم و نیابتی را بمنظور تأمین اهداف استراتیژیک خود در سرزمینهای مختلف اسلامی مشتعل ساختهاست؛ جنگی که پایان یافتن آن تا مسلط شدن امریکا بر آسیایمیانه و بحیرۀ کسپین(دریای خزر) قابل پیشبینی نیست.
در آخر مشاهده میکنیم که دگرگونیهای داخلی و زوال نظم سیاسی امریکا و نیز ظهور قدرتهای نوین اقتصادی و نظامی دلالت به این میکند که امریکا آخرین نفسهای عمیق خود را میکشد؛ طوریکه نشانههای زوال آن هم از بعد داخلی و هم از بعد خارجی بطور واضح قابل رویت میباشد. از سوی دیگر، مفکرین و دانشمندان غرب پس از تفحص و بررسی عمیق اوضاع سیاسی امریکا به این نتیجه رسیدهاند که امریکا دیگر «امریکای 20 سال قبل» نیست، زیرا امریکا به مردِ مریض قرن بیستویکم تبدیل شده و عاجز تر از آن است تا مشروعیت خود را منحیث قدرت برتر جهان در آینده حفظ نماید و احتمال این وجود دارد که قدرت های تازهظهور نظیر چین، هند، جاپان و روسیه بزودی از امریکا پیشی گیرند. اما با در نظر داشت معیارهای که برای ابر قدرت شدن وجود دارد، هیچ کدام از این کشورها قادر نخواهند بود تا بر جایگاه نخست جهان تکیه زده و نظم جدیدی را پدید آورند. چنانچه، یکی از آن معیارها موجودیت یک ایدیولوژی است که کشورهای ذکر شده فاقد آن بوده تا در صورت فروپاشی ایدیولوژی سرمایه داری برای جهانیان پیشکش کنند، و این خود فرصت را در اختیار امت مسلمه قرار می دهد تا یک بار دیگر نظم جهانی را به دست گیرند و جهان را آن طور که اسلام می خواهد رهبری کنند.
مسلم بغلانی