- مطابق
سخن هفته: صبرِ طالبان، شکستِ امریکا
ایالات متحده امریکا بیش از چهار قرن میشود که درحال تجربه جنگ و دیپلوماسی در سیاست داخلی و خارجی خود میباشد. این کشور در طول تاریخ سیاسی خویش یک سیاست مسلسل جنگی و دیپلماتیک را به پیش برده است. امریکا پس از جنگ اول جهانی پا به عرصه سیاست جهانی گذاشت، پس از جنگ دوم جهانی قدم خود را بر رکاب استعمار جهانی نهاد و پس از شکست شوروی و یکهتاز شدن امریکا بود که این مرکب استعماری چابکتر و بیباکتر گشت.
جنگ و مذاکره از ابزار سیاست خارجی قدرتهای سرمایهداری میباشد و امریکا منحیث غول سیاسی و بزرگترین حامل نظام سرمایهداری ازین ابزار استفاده میبرد. از آخرین تجربه امریکا در جنگ و دیپلوماسی موضوع طالبان در افغانستان را میشود نام برد. امریکا پس از اینکه تجربه ناکام ۱۸ساله جنگ را در افغانستان به پیش برد با عوامل و متغیرهای متفاوتی پرستیژ، بقا و منافع خود را در حال اُفول دید. امریکا در جنگ با طالبان کم آورد و خوبتر نتوانست به آنچه میخواست –در افغانستان و منطقه- برسد؛ همین بود که صدا و نوای صلح را سَر داد تا بتواند با این شعار میانخالی، طالبان و عقل جمعی افغانها را دَور بزند.
طالبان یک گروه نظامی میباشد که از حدود دو دهه عمر وی نزدیک به تمام آن در نظامیگری سپری شده است؛ و حتّی میشود گفت که در میدان فکر و سیاست تجربه آنچنانی ندارد. گروهی که با این مشخصات و واقعیت محض نظامیگری با یک ابرقدرت جهانی که بیش از چهار قرن تجربه جنگهای بزرگ در سطح داخلی، منطقه و جهانی دارد و دیپلوماسی جعل و فریب را خوب بلد است حاضر به مذاکره می شود این را باید آغاز شکست چنین گروهی دانست. گروهی که در صحنه نظامی غالب است ولی حریف آنرا در میدان خود میکشاند؛ گروهی را که اصلًا تجربه و آگاهی از چنین نوع دیپلوماسی را ندارد.
طالبان از آوان آماده شدن به گفتگوهای صلح –که اگر به میدان اصلی خویش که همانا میدان نظامی است ادامه ندهند- بدانند که نقطه شکست خود را بدستان خود رقم زده اند. این واضح است که گفتگوهای صلح از آجنداهای امریکا در محور منافع خودش میباشد؛ و اصلًا با ختم جنگ و منافع جامعه افغانی ارتباطی ندارد. برای همین است که امریکا با طولانی نمودن مذاکره و صبر دیپلوماتیکی که دارد در کوشش این است تا طالب را از موقف اش پایین آورده، نقاط ضعف آنها را شناسایی نموده، فاصله را میان طبقه سیاسی و نظامی طالب ایجاد نموده و این فاصله را عمیقتر کرده و بالآخره با گرفتن صبرِ طالبان، آنها را وادار به قبولیت شروط امریکا و تسلیمی سیاسی نماید.
از آغاز این مذاکرات سرکوب و فشار نظامی طالبان توسط امریکا و نیروهای مشترک بیشتر گردیده است. دقیقًا این همان فشار نظامی امریکا برای پایینآوردن طالبان در میز سیاسی میباشد. افراد طالبان در مقایسه به قبل از مذاکرات، بیشتر کشته و ترور میشوند و حتّی جهت وارد نمودن فشار به آنها نیروهای مشترک افغان-امریکا افراد ملکی نیز نشانه گرفته میشود. این حالت طالبان را ضربه زده و از لحاظ سیاسی کوشش به دست انداختن به این یا آن قدرت منطقه و جهانی میکنند؛ اما ازین نمیدانند که در سیاست امروزی جهان هیچ قدرت و کشوری گروه یا کشور دیگری را از برای رضایت خدا کمک و یاری نمیرساند. جدا از دید فقهی این مسئله، تاریخِ چنین یاریطلبیها واضح میسازد که کشور و قدرت یاریدهنده خود را بدیلی برای قدرت استعماری حریف میداند. یعنی طلب یاری از قدرتهای جهانی طلب جانشینی آنها بر کرسی استعمار فعلی است. آیا طالبان میخواهند در رجوع به چین و روسیه... این قدرتهای استعماری و سرمایهداری را در آیندهی سیاسی افغانستان جانشین استعمار امریکایی نمایند؟!
طالبان و همه افغانها باید بدانند که صلح امریکایی اسم مستعار جنگ میباشد. یعنی جنگ استراتژیهای درازمدت امریکا در افغانستان میباشد اگرچه طالبان این پروسهی به اصطلاح صلح را قبول کنند. چون امریکا کوشش برین دارد تا با تاکتیک صلحگرایی فاصله میان طبقه سیاسی و نظامی طالب ایجاد نماید تا پس از آمدن سران سیاسی طالبان به دولت عساکر این گروه بیسرپرست مانده به جنگ خود ادامه دهند. یا که این گروه بیسرپرست با گروههای دیگری ائتلاف نمایند. طبق آمارهای رسمیِ حکومت افغانستان و امریکاییها بیش از ۲۰ گروه تروریستی در افغانستان فعالیت دارد که این فرصتی از قبل طراحیشده برای امریکا است تا این گروهها را در فرصت و موعد اش داخل عرصه نماید. کمپاین و فضاسازی برای این گروه ها از جمله داعش از حالا آغاز شده است؛ داعش یک ظرفیت بالقوه ادامه جنگ در افغانستان است.
استراتژی امریکا در افغانستان همانا جنگ تعریف شده است اما مغالطه نشود که مذاکرات صلح منحیث تاکتیک سیاسی کوتاهمدت میباشد تا امریکا بتواند برای خود وقت را خریداری نماید؛ امریکا درین عرصه صبر و توانایی کافی از خود نیز دارد. اما طالبان با طبیعت نظامیگری خویش آنچنان که در میدان جنگ میتوانند صبر کنند در میدان سیاست و دیپلوماسی توانش را ندارند. امریکا این را خوب میداند که صبر و استقامت طالبان در میدان جنگ به ضرر وی خواهد بود امّا طالبان این صبر را روی میز مذاکره نخواهند داشت برای همین است که امریکا گروه طالبان را در میدانی میکشاند که خود بر آن مسلط و فایق است. طالبان باید این را درک کنند که صبر آنان در میدان حقیقی(نظامی) پیروزی آنها را تضمین خواهد کرد؛ و این یگانه میدانیست که امریکا نمیتواند بر آنها فایق آید. پس طالبان نباید گُول دیپلوماسی امریکا را در پروسه کاذب صلح بخورند؛ بلکه در عوض مبارزه نمایند و صبر پیشه کنند که بهشت زیر سایه شمشیرهاست.
یوسف ارسلان