- مطابق
مخمصۀ تمدنی غرب و کودتای مکرر آن علیه حرکتهای "اسلام میانهرو"!
همواره شگفتیهای حکمت الله سبحانه وتعالی در ارتباط با آنچه این دین بزرگ، کتاب جاویدان و سنت نبیاش صلیالله علیه و سلم، در احاطۀ خود دارند، یادماندنی میباشد. هرگاه در دورهی دچار ضعف شده و پیروانش ذریعۀ زندیقها، بیاصل و نسبان، انحرافگران و بدعتگذاران ابتلاء شوند، در عوض الله سبحانه وتعالی برای آنان هدایتگران پاک طینت و سرشت نصیب گردانده، رابطۀ آنان با دینشان راسختر میشود، در دفاع از دین و مبارزه و تلاش در راه آن استقامت بیشتری نشان میدهند.
خود شاهد وضعیت کنونی امت اسلامی در روزگار انسانهای کنونی میباشید. کفار غربی ما را در چنگال هر دروغگوی قدرتطلب، هر انسان ناجوریکه دچار انواع انحرافات فکری و اختلالات گفتاری میباشد، میاندازند؛ کسانیکه چرندیات افکار غربی و بلاهای فلسفۀ غربی، عقلشان را زدوده است.
از جمله مصیبتهای این دوره از حرکتهای" اسلامی میانهرو " آموزش یافتهگان ریشدارسکولاریزم میباشند؛ کسانیکه گمان میکنند مذهبشان در فهم از اسلام، نواندیشی میباشد. آنان میخواهند تولیدات فکری غربیرا در مفکورۀ اسلامی بگنجانند، در حالیکه اسلام از آن بیزار است. جعل کاری و نسبتدهیهای ناروا را کسب و کاری خویش قرار داده، جدایی دین از زندگی و طاعت در معصیت را دین میخوانند. به دلیل ناتوانی و ضعف عقلی و اغتشاش فکریکه عاید حالشان شده است، حیله گریها، انحرافات و خود ساختههای فقهی و آنچه هرگز قاعدهای نبوده، قاعده و اصول میخوانند، اصول فکری غربی سکولاری را مبنای تقلید خویش قرار داده، به آنان پوشش اسلامی میدهند، تا جاییکه این روند جزء عادات و روال عادی زندگی شان شده، بلکه حتی تبدیل به دینی برای شان شده است، به گونۀ جدیدی از مردم تبدیل شده اند. چیزی را که غرب در گذشته نیز پدید آورده بود، کسانیکه بر حق و حقیقت پشت نموده، به باطل روی آورده اند و چشمانشان را بر حقایق بستند!
آنان در میان مان جز ابزار غربی برای ویرانی و استعمار نبوند، و این بمب میان مان پرتاب نشده بود، مگر از بمبافگن غربی که پر از باروت کفر و ناباوری بود. هدف آن منهدم ساخت ایمان و یقین امت نسبت به حقانیت اسلام و صلاحیت و اهلیت آن در مدیریت امور زندگیبشریت میباشد. آنان در جنگ تمدنی صلیبی جز باروتی برای توبهای غربی نیستند، در جنگیکه هدف آن را یکی از جنایت کاران بزرگ غربی رامسفیلد(که اکنون در قید حیات نبوده و به نابودی سرای دنیا و آخرت نایل گشته است) چنین بیان داشته بود: "ما میخواهیم که اسلام مردم آسیایمیانه همچون اسلام ملیتهای مسلمان شرق اروپا باشد". چیزیکه این اظهارات رامسفیلد بیانگر آن است، کنایه از سیاست کشیدن خار از ماهی میباشد؛ تعبیریکه نظریۀ تحریف اعتقاد و باور، در خود دارد، البته پس از اینکه غرب در تطبیق این نظریه و در تغییر اعتقاد و باور ناکام شد. آنان میخواهند دین این مسلمانان را بهیکدسته از رسومات تشریفاتی مذهبی آنهم از نوع عامیانۀ آن تبدیل شود؛ دینیکه هیچگونه تماسی به سیاست، قوانین دولتداری، نظامهای جامعه و یا مفاهیم تمدنی نداشته باشد.
اما این دین در برخورد خشمگینانهی خویش باکسانیکه از حد و حدود خود گذشته و از آن روی بر میگردانند، واقیعیت دیگری دارد؛ واقیعیتیکه در هر زمان همواره از آن برخوردار بوده است، در هردوره مردم دلیل جدیدی برای برخورد با آن در دست خواهند داشت؛ چیزیکه مصداق این فرموده الله سبحانه و تعالی میباشد:
﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[آل عمران: آیه 54]
ترجمه: مکر کردند و (در برابر مکر شان) الله نیز مکر نمود (در حالیکه) الله بهترین مکرکنندهگان است.
حال به این پرسش اساسی میپردازیم؛ منطق مسئله آن را حوادثی شکل میدهد که بر سر حرکتها و جماعتهای خواهان "اسلام میانهرو" در تونس و پیش از آن در مصر آمده است و آن اینکه چه چیزی غرب را وادار کرده که علیه این جماعتها دست به کودتا به زند، با این آگاهی که آنان گروها و جماعتهای اند، زادۀ آزمایشگاهها و کارگاههای تولیدی افکار غربی، گروهاییکه در ظاهر حامل یکدسته تشریفات مذهبی بوده و در باطن سکولاران ننگین میباشند؟
علاوه براینکه این جریانها در تبنیات و مفاهیمشان به غرب باور و اعتماد کرده و در برابر غرب سر تسلیم فرود آورده اند و جدا از اینکه فلسفۀ غربی(جدایی دین از زندگی) را پذیرفته، دعوتگری و سیاستمداری و دعوت سیاسترا منافی یکدیگر میدانند، تحریفات غربی از مفاهیم اسلامی و معیارهای چون "اسلام میانهرو" را برگزیده اند؛ چیزیکه غرب از آن رضایت داشته و موجب رضایت آن میشود. مؤسسۀ امریکایی راند، در گزارشی تحت عنوان "ایجاد شبکههای میانهرو اسلامی" در سال 2007م از این معیارها پرده بر داشت؛ معیارهاییکه آمادهسازی آنها به دلیل وضع استراتیژیهای غربی در جنگ تمدنی آن با اسلام، و تلاش آن برای تحریف مفاهیم و قرار دادن آن به عنوان ابزارهای داخلی و محلی، به مدت سه سال به طول انجامید. طبق آنچه گزارش سابق مؤسسۀ راند در سال 2004م تحت عنوان "اسلام مدنی و دیموکراتیک... شرکاء، موارد و استراتیژیها" بیانگر آن است، این معیارها عبارت اند از "پذیرش مفکوره دموکراسی، پذیرش منابع ساختگی و وضعی برای مشروعیت بخشیدن به قوانین، کنارگذشتن تروریزم، خشونت، دستبرداری از تطبیق شریعت، دعوت به استخراج نصوص شرعی از منابع اسلامی برای پشتبانی از مفکورۀ "اسلام میانهرو" و احترام به حقوق بینالمللی زنان و اقلیتهای دینی..." این گروهها در پذیرش بدعتهای غربی در حدی پیش رفتند که برای خویش این نسبت ناروا و ننگین را میدهند، مانند چیزیکه غنوشی آن را به نام "نهضت اسلامی دیموکراتیک" میخواند.
برای فهم و درک کودتایکه غرب علیه دستپروردگان خود راهاندازی نموده است، باید سببیکه در پشت ایجاد همچون حرکتها قرار دارد را فهمید؛ جماعتهاییکه اینمیزان از تحریفات معرفتی و و انحرافات فکری را حمل میکنند. سبب ایجاد این حرکتها، منجلابیاست که غرب در تعامل خود با اسلام در آن گیر مانده است، در تعامل با اسلامیکه در هرزمان و مکان و برای هر بافت بشری آیدیولوژی کارساز میباشد. غرب در ناکامی تمدنی خود، در از سرگیری شکلدهی سرزمینهای اسلامی براساسی دیدگاهمادی سیکولاری، مشکل آن همراه اسلام یک مشکل اعلاج ناپذیر است، با آنکه تمام این ابزار را عملاً در اختیار داشته و تلاشهای آن در این زمینه همچنان ادامه دارد، نظامهای زندگی در سرزمینهای اسلامی همه نظامهای تحت اداره و تسلط آن بوده، دولتهای حاکم در سرزمینهای اسلامی دولتهای دستساختهی وی میباشد. اینک پس از یک قرن است که سرزمینهای اسلامی غلیان امت واحدی را دارد که عقیدۀ اسلامی آنان را گردهم آورد، این در حالی است که این امت انرژی غلیان خویشرا از اسلام بزرگ و زبان حال آن میگیرد، مواد حرکت آن، تمرد بر غرب و نظامها و مزدوران و مهره های آن میباشد.
غرب در این ورشکستگی خویش این حرکاترا تدارک دید تا اینکه از آن به عنوان کلنگی برای منهدمسازی نظامهای اسلامی از داخل کارگرفته و ذریعۀ آن مسیر امت را تغییر و استعمار را تداوم بخشد، اما برعکس از آنجاییکه امت نظامهای غربی را پشت سر انداخته و در صدد از سرگیری زندگی اسلامی اند، این ناکامی غرب به وخامت بیشتری انجامید. بهار عربی وضعیت نمونهای میباشد که مخمصۀ غرب را در تمرد مردم علیه نظامها و مذدوران آن متبارز ساخته و غرب را وادار به ایجاد همچون گروها نماید، تا شاید راه بیرون رفتی برای آن. اما باز هم وخامت و ناکامیهای غرب افزایش بیشتر یافته است. غرب با آنکه قدرت و حاکمیت را در اختیار دارد؛ چیزیکه همراه با این حرکات عاید حال آن شده است، وضعیت و شرایط فکری سیاسی موجود میباشد، شرایطیکه مناقشات سیاسیرا در محور اسلام به عنوان ایدیولوژی، نه بهعنوان یک دین کاهنانه، گردآورده است، اسلامیکه سخن از تمام نظامهای حیات در رأس آن نظام حکومتی داشته و دیگر به آن به عنوان بخشی از عبادات نگاه کرده نمیشود. این چیزی است که ناکامی غربرا عمیقتر ساخته و دست آن را کوتاهتر میسازد. کلنگ غرب کاهنیت خودش را منهدم ساخته است، اینک مناقشاست سیاسی در محور شرایط فکری آیدیولوژیکی اسلام اصیل میچرخد، به این معنی که در جریان یک قرن تلاشهایش غرب تیشه به ریشۀ خودش بوده.
بنا براین کودتای غرب علیه حرکتهای "اسلام میانهرو" عکسالعملی در برابر شرایط فکری سیاسی موجود و جوحاکم بر اسلام به عنوان یکبدیل و چیزیکه انسانیت انتظارشرا دارد، میباشد؛ جویکه حتی در عوض حرکتهای "اسلام میانهرو" ودست پروردۀ غرب(که باتمام ذلت و خواری فرمانبردار غرب اند) خشم آن علیه کفار غربی استعمارگر، نظامهای مزدور آن میباشد.
علیرغم تلاشهای پی درپی غرب و مهرهی دست ساخته آن، "اسلام میانهرو"، غرب میخواهد که از مهرههای خویش خلاصی یابد، چون استعمال آنان نتایج منفی داده و پیامدهای جانبی غیر منتظرۀرا در پی داشته است. اضافه بر آن، اینابزار غربی، آسیب دیده و در انجام وظایفشان کاربرد خویشرا از دست داده اند. غرب و مهرههای آن از حل مشکل گردهماییهای جادهها و کاهش حرکت آنها و تغییر مسیر آنها، ناکام بوده و در برابر سرکوبی انقلاب و خشم و انتقام و حساب پرسی مردم از نظامهای بیهمه چیز، لرزه بر تنش افتیده و دچار خفقان شده است، پرده از چهرۀ غرب استعمارگر برچیده شده، مهرهای غرب خود منبع خشم و انتقام مردم، منشأ تراکم و فیوز انقلاب شدهاند.
غرب در برابر این ورشکستگی ننگآور، در تلاش است که شکست خویشرا به چیزی از دست آورد، تبدیل کند. از اینروی شیپورهای آن فریاد از ادعای ناحق ناکامی اسلام سیاسی دارد. چیزیکه غرب مهرۀ "اسلام میانهرو" خویشرا برای جلوگیری از ظهور اسلام سیاسی و طلوع مجدد آفتابآن، تدارک دیده بود؛ چیزیکه جزء یک ادعای باطل بیشنبوده و بخشی از سیاست غربی ناکام و ناکارا در تحریف واقعیتها و باطل جلوه دادن حقایق و گمراهسازی افکار عامه، بوده است؛ سیاستیکه امریکا آنرا در این ورشکستگی خویش برای جنگ تمدنی صلیبی خود علیه اسلام گماشته است، در تلاش است که شکست تمدنی خویشرا با چیزی از دست آورد، جبران کند؛ چیزیکه هیچ گاه به آن دست نخواهد یافت. اسلام بلند مرتبه بوده و هیچ چیزی بر آن برتری نخواهد یافت.
این قرائت قرائتیاست مرتبط به اسباب و علل زمینی و آثار نیروهای انسانی، اما واقعیت انکار ناپذیر اسلام این است که این دین دین الله سبحانه و تعالی است. در مورد او در ازل نوشته شده است که جهان را زیر سلطه خود درآورده و بر جهان نه با استبداد بلکه با عدالت حکومت میکند و اینکه غرب چیزی نیست جز یک لحظۀ استبداد و زودگذر در زمان خودش، غرب محکوم به فنا و اسلام محکوم به بقاء میباشد.
از جمله توجههای آسمانی بر بندگان ضعیف الله سبحانه وتعالی تا هنگامیکه بر راه خویش استقامت و پایبندی نشان دهند، این است که دشمنانشان، با کید و مکر الله قوی و متین مواجه میشوند. پاسخ عالیتری به این پرسش، از چیزیکه در این فرمودۀ دانای حکیم نهفته است، وجودندارد:
﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[آل عمران: آیه 54]
ترجمه: مکر کردند و (در برابر مکر شان) الله نیز مکر نمود (در حالیکه) الله بهترین مکرکننده گان است.
نویسنده: مناجی محمد
مترجم: علی مطمئن