یکشنبه, ۱۵ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۲۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
حکام پاکستان پلان امریکا برای چین را تسهیل می کنند
بسم الله الرحمن الرحيم

حکام پاکستان پلان امریکا برای چین را تسهیل می کنند

(ترجمه)

ادعای اخیر رهبری نظامی در باره ی هم طرازی دوباره با چین و دوری از هم طرازی با امریکا ضرورت به تحلیل و تجزیه دارد. اساساً به طور ضمنی تایید می کند که هم طرازی با امریکا مفید نبوده در غیر آن چی ضرورت به دوری از هم طرازی از مریکا می بود؟ هم طرازی دوباره با چین این مفهوم را می رساند که رهبری نظامی بازی توازن را بازی خواهد کرد که چین را منحیث وزنه ی تعادل در مقابل امریکا و پالسی هایش در منطقه قرار می دهد. ضمناً این که رهبری نظامی پاکستان اولاً در مورد منافع پاکستان فکر می کند و در این هم طرازی در مورد پاکستان دید دارند.

 مناقشه امریکا و چین در شبه قاره آسیا رسماً در مقاله ی قرن صلح جویی امریکا توسط هیلاری کلنتن که در مجله سیاست خارجی در ماه اکتوبر ۲۰۱۱م منتشر شد توضیح گردیده بود. واقعیت مناقشه سال ها قبل از آن جریان داشت؛ اما سوال اساسی این جاست که چرا حال پاکستان اقدام به این کار می کند؟ چرا در ماه اکتوبر ۲۰۱۱م که پالسی امریکا رسماً منتشر شده بود اقدام نکرد؟ و چرا در اوایل سال ۲۰۰۰م زمانی که پالسی امریکا رسماً به اجرا در آمد، پاکستان اقدام به چنین کاری نکرد؟

وضعیت جغرافیای سیاسی فعلی نتیجه اتفاقات گذشته است. زمینه این هم طرازی دوباره در دور اول ریاست جمهوری بارک اوباما آغاز گردیده بود و در ماه جنوری ۲۰۰۹م در آغاز کار ریاست جمهوری رییس جمهور بارک اوباما فرمان بررسی گسترده پالیسی امریکا در افغانستان را داد. پالیسی جدید افغان-پاک امریکا در ۲۷ مارچ ۲۰۰۹م اعلام شد و پالیسی جدیدش را به این فرضیه که آینده افغانستان به طور جدایی ناپذیر به آینده همسایه اش پاکستان مرتبط است بنا کرد، به خاطری که عناصر تروریستی در افغانستان از مرز پاکستان به دنبال پناه گاه امن از عملیات های جنگی امریکا عبور می کردند.

بنابر استراتیژی جدید امریکا، با افغانستان و پاکستان به حیث نگرانی واحد سیاسی برخورد صورت می گیرد. در اواخر سال ۲۰۰۹م قصر سفید اعلام استقرار ۳۰ هزار نیروی اضافی برای بدست گرفتن ابتکار عمل به افغانستان اعلام کرد، و این که در جریان ۱۸ ماه تلاش امریکا در افغانستان برای آماده گی انتقال مسوولیت های امنیتی برای نیروهای افغان آغاز خواهد شد. از این جهت تاریخ مورد نظر برای خروج نیروها اواسط سال ۲۰۱۰م و یا اوایل سال ۲۰۱۱م خواهد بود. استراتیژی امریکا در افغانستان تاکید بر نقش پاکستان در مبارزه با شورش های منطقه ای می کند و روابط نزدیک چین با پاکستان، این کشور را بازی کن مهم در استراتیژی امریکا ساخته است و هدف اینست که چین مشارکت بیشتر در حل مناقشات داشته باشد. بنابر این پالیسی امریکا در سال ۲۰۰۹م دارای دو جنبه بود.

جنبه اول: این بود که نیروهای پاکستانی را در مناطق قبایلی به دیدگاه آوردن ثبات به منطقه برای حفاظت نیروهای امریکایی بکشاند و از به اصطلاح "تقلیل نیروهای نظامی" پشتیبانی کند. این نکته در مقاله قبلی مورد بحث قرار گرفته بود، مگر بطور خلاصه این که: از طریق بمب گذاری های انتحاری در پاکستان ظاهراً از طریق شبکه ریمند دیویس، برای بالا بردن و هم تروریزم منحیث تهدید واقعی، افزایش نمایشی در حملات هواپیماهای بدون سرنشین برای ایجاد کشمکش میان اردوی پاکستان و مناطق قبایلی و انتقال ناگزیر نیروها از سرحد شرقی به سرحد غربی که به شکل صادقانه توسط فرمانده ارتش کیانی اجرا گردید.

جنبه دوم: مشارکت بیشتر چین در بحران افغانستان بود. بار اقتصادی جنگ بیش از حد، تحمل در کسر مالی امریکا بود. علاوه بر این، ادامه توجیه کشته شدن عساکر امریکایی در جنگ برای توجیه در سیاست های داخلی مشکل تر می شد؛ از این رو تمرکز سیاسی روی این بود تا چینایی ها را به گرفتن مسوولیت زیادتر برای منطقه گسترده تر اغوا نمایند. پالیسی سازان امریکایی از رویکرد دوری کردن چین عصبانی شده بود، به ظاهر طوری دیده می شد که آن ها با فداکاری های امریکا به پیش می رفتند. فردریک ستار رییس موسسه آسیای مرکزی و قفقاز، اظهار کرد که: «کارهای سنگین را ما انجام می دهیم و آن ها(چین) میوه(ثمره) را می چیند.» ۱

بناً خواست نقش بزرگ تر چینایی ها در منطقه، مبتنی بر گرفتن بار مسوولیت امنیتی بیشتری چین در منطقه بود. به طور طبیعی چینایی ها از حضور امریکا در منطقه تردید داشتند؛ مگر همزمان چینایی ها نسخه های خود را در باره ضمانت حضور امریکا در منطقه داشتند. استراتیژی امریکا در افغانستان و پاکستان وابسته به تعداد زیاد منافع دراز مدت منطقه ای چین است. اولاً این خواست پکن است که از ثبات داخلی اطمینان حاصل کند، بخصوص ولایت غربی مسلمان نشین سین کیانگ جایی که مقامات چینی در باره فعالان مسلمان کسانی که طرفدار خودمختاری بیشتر و حتی خواهان استقلال اند، نگران هستند. رهبران چینی به چنین فعالیت ها به دیده افراط گرایی، تجزیه طلبی و تروریزم می بینند. یکی از اهداف مهم ضد تروریستی پکن جلوگیری از گروه های افراط گرا در افغانستان و پاکستان از تحریک جمعیت مسلمانان داخلی چین که سرحدات مشترک با سین کیانگ دارند می باشد.

 امریکا از حساسیت های چینایی ها با جنبش های جدایی طلب در ایالت سین کیانگ، فعالیت های جنبش اسلامی ترکستان شرقی(ETIM) و حساسیت چینایی ها با عموم حرکت های جدایی طلب به خوبی آگاه بود؛ هرچند چین توسط فشارهای سیاسی و اقتصادی امریکا ناگزیر گردیده بود و خروج اعلان شده امریکا به اسلوب طراحی شده بود که چین را برای داخل شدن در این مسئله فریب بدهد و چینایی ها از هرج و مرج امنیتی در افغانستان و مناطق اطراف آن بیشتر نگران شدند. پس از آن ماشین سیاسی امریکا شروع به کار برای فریب دادن چینایی ها برای گرفتن نقش بیشتر شد.

ریچارد هولبروک و دیگر مقامات امریکایی به طور منظم در آن زمان با همتایان چینی شان دیدار می کردند تا به طور مشخص روی استراتیژی های جدید بحث کنند و تعهدشان را برای تامین منافع چین در منطقه به اثبات برسانند. در یک کنفرانس خبری در پایان دیدار هیلاری کلنتن از پکن در ۲۱ فبروری ۲۰۰۹م، چین یانگ جیچی وزیر خارجه چین اظهار نمود که: «و ما توافق به کار مشترک به بهترین راه ممکن در آینده برای مبارزه با افراط گرایی و ترویج ثبات در افغانستان و پاکستان نمودیم.»۲ در ماه نوامبر ۲۰۰۹م در جریان یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک رییس جمهور اوباما و رییس جمهور شی جنپنگ هو در سالن بزرگ پکن، رییس جمهور اوباما اظهار کرد که: «من و آقا رییس جمهور هو روی منافع مشترک ما درباره امنیت و ثبات در افغانستان و پاکستان بحث کردیم و این که هیچ یک از این کشورها نباید منحیث پایگاه تروریزم استفاده شود و ما توافق بر همکاری بیشتر برای بدست آوردن این هدف و ایجاد روابط پایدار و صلح آمیز در جنوب آسیا نمودیم.»۳

در ماه می ۲۰۱۰م در جریان دیدار آقا روبرت بلیک معاون وزیر امور خارجه امریکا در امور آسیای جنوبی و مرکزی از پکن وضعیت آسیای جنوبی را همراه با آگاهان و مقامات در وزارت امور خارجه مطرح کرد و ابراز داشت که: «چین یک نقش مهم در موفقیت این تلاش های جهانی دارد و ما این فرصت بحث روی راه هایی برای سهم بیشتر چین از هر دو طریق سرمایه گذاری و انواع مختلف همکاری را استقبال می کنیم.»۴

از جانب دیگر، امریکا دسته از مشوق های امنیتی را در رابطه به جنبش اسلامی ترکستان شرقی ارايه کرد. در ۲۷ اپریل ۲۰۰۹م پاکستان ۹ تن از مسلمانان ایغور را به چین تسلیم کرد. در ماه می ۲۰۱۰م عبدالحق الترکستانی رهبر جنبش اسلامی ترکستان شرقی در حمله وحشیانه هوایی امریکا در پاکستان کشته شد. عبدالحق نزدیک ترین شخص در روابط جنبش اسلامی ترکستان شرقی با دیگر گروه های شبه نظامی در مناطق مرزی بود. چین در سال ۲۰۰۸م فهرست هشت فرد تروریست تحت تعقیب را نشر کرد. فرد دوم در فهرست عبدالشکور ترکستانی کسی که بعد از کشته شدن عبدالحق الترکستانی وظیفه او را به عهده داشت بود. در روز جمعه ۲۴ اگست ۲۰۱۲م عبدالشکور ترکستانی و رهبر مناطق فدرال قبایلی القاعده همراه با سه تن از فرماندهانش توسط دو موشک امریکایی در پاکستان کشته شد. او هم چنان یکی از کسانی بود که گفته می شود مسوول فلم تبلیغاتی حملات تهدیدی در مسابقات سال ۲۰۰۸م المپیک پکن بود.

در ماه جون ۲۰۱۲م ابویحیی اللیبی نظریه پرداز ارشد القاعده که به جهاد علیه چین دعوت می کرد، در یک کمپ در وزیرستان شمالی کشته شد. چند هفته قبل از کشته شدن عبدالحق سیزده ایغوری و دو ترکی که همه ی شان اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی بودند، در ولایت بادغیس افغانستان در حمله وحشیانه هوایی دیگر کشته شدند. در ماه جولای ۲۰۱۲م شش اوزبک که مربوط به یک سازمان وابسته به جنبش اسلامی ترکستان شرقی بودند، در یک حمله کشته شدند.

بعد از حمله امریکا به ابوت آباد ظاهراً برای دستگیری اسامه بن لادن، بنابر گزارش ها چین اظهار کرد که: «حمله به پاکستان مانند حمله به چین در نظر گرفته خواهد شد.» واکنش رهبری نظامی پاکستان بسیار غیر جدی بود. رهبری نظامی هیچ دلیل برای پاسخ دادن به پیشنهاد چینایی ها نداشتند؛ چون آن ها بنابر پالیسی جدید امریکا برای افغانستان و پاکستان و به طرح امریکا برای سهیم ساختن چین در آوردن ثبات در افغانستان از قبل متعهد بودند. در ماه می ۲۰۱۱م در گفتگو استراتیژیک و اقتصادی چین و امریکا، چینایی ها شروع به گرفتن سهم فعال بیشتر در مسایل سیاسی افغانستان کردند. به نقل از اعلامیه مطبوعاتی، در حضور داشت هیلاری کلنتن و معاون نخست وزیر چین وانگ قیشان: «ما توافق بر اهمیت همکاری در افغانستان برای پیشبرد اهداف مشترک ثبات سیاسی و تجدید اقتصادی نمودیم.»۵

در ۲۲ ماه جون ۲۰۱۱م در یک سخنرانی تلویزیونی، رییس جمهور بارک اوباما خروج نیروهایش را چنین اعلان کرد: «امشب من می توانم برای تان بگویم که ما آن تعهد خود را به جا می کنیم، از مرد و زن ما که در لباس یونیفورم هستند، از پرسونل غیر نظامی ما و شریک های ايتلاف ما تشکر می کنم و ما در حال رسیدن به اهداف ما هستیم. در نتیجه سر از ماه بعدی الی اخیر امسال ما قادر خواهیم بود تا ۱۰۰۰۰ از سربازان ما را از افغانستان دوباره انتقال بدهیم و ما به تعداد ۳۳۰۰۰ از سربازان ما را الی تابستان سال بعد به خانه خواهیم آورد. بعد از این کاهش ابتدایی در جریان این که نیروهای امنیتی افغان، رهبری را به دست می گیرند، برگشت سربازان ما به خانه با همین سرعت ثابت ادامه خواهد داشت. ماموریت ما از نبرد به همایت قاطع تغییر خواهد کرد. این روند انتقال تا سال ۲۰۱۴م خاتمه خواهد یافت و افغان ها مسوولیت امنیت شان را به عهده خواهند داشت.» ۶

در یک مقاله اخیر در مجله امور خارجی اوان فایگنبام چنین نوشته است: «اما مفهوم اتصال منطقه ای ابتکار چینایی ها نبود و نه از پکن؛ بلکه از کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه امریکا بود. بانک جهانی و بانک انکشاف آسیایی که انکشاف جاده ها و لین های برق آسیای جنوبی و مرکزی را در اواسط دهه اول قرن جاری مطرح کرده بود.» (منبع: نشریه امور خارجی ماه فبروری ۲۰۱۷ جلد ۹۶ شماره ۱) از این رو فشار برای اتصال منطقه ای یک ضرورت منطقه ای بود.

در ماه جولای ۲۰۱۱م وزیر امور خارجه امریکا در هند در باره فواید اتصال اقتصادی آسیای مرکزی با آسیای جنوبی به مرکزیت افغانستان و پاکستان صحبت نمود. او چنین استدلال نمود که افزایش اتصال اقتصادی منطقه ای رشد پایدار اقتصادی را ترویج خواهد داد و بخش مهم از تلاش برای شکست افراط گرایی خواهد بود. بخصوص او گفت که یک تولید کننده از چنای(منطقه ای در هند) باید بتواند که تولیدات خود را در موتر باربری یا ریل که آزادنه و سریع از طریق پاکستان و افغانستان سفر کند بگذرد و به مشتریانش در قزاقستان برساند. یک تجارت پیشه پاکستانی باید بتواند نماینده گی تجارتش را در بنگلور بگشاید. یک دهقان افغان بتواند انارهایش را در راه دهلی در اسلام آباد هم بفروشد. یا قسمی که نخست وزیر سنگ زیبا بیان نمود که یک نفر بتواند صبحانه اش را در امریتسار، غذای چاشت را در لاهور و غذای شب را در کابل بخورد؛ در حالی که هویت های هریک حفظ باشد. این طور که نیاکان ما زنده گی می کردند‌ و من می خواهم نوه های ما هم زنده گی کنند.»۷

از این رو مفهوم زیر ساخت های منطقه ی اول توسط امریکا و از طریق سخن رانی هیلاری کلنتن در چنای هند مطرح گردید. در ماه نوامبر ۲۰۱۱م ترکیه کنفرانس قلب آسیا را که توسط امریکا و چین حمایت می شد، میزبانی می کرد و این موضوع سنگ تهداب برای همکاری منطقه ای شد. آن ها(چینایی ها) چندین موضوع را در جریان پیش نویش مطرح کردند، یک دیپلومات گفت که قبلاً اگر در افغانستان در نشستی اشتراک می کردیم همسایه ها خاموش می بودند؛ اما این جا به آن ها سهم در رهبری داده می شود و این چیزی است که بسیار مهم است. برای بار اول چینایی ها بسیار جامع و سودمند بودند و شما می توانستید نقش عالی و آواز بلند چین را نسبت به قبل در منطقه ببینید. ۸  

بدین ترتیب به طور خلاصه: در ماه می ۲۰۱۱م گفتگوی استراتیژیک امریکا و چین اتفاق افتاد، در ماه جون ۲۰۱۱م اوباما خروج نیروهایش را از افغانستان اعلام کرد، در ما جولای ۲۰۱۱م هیلاری کلنتن در سخنرانی در چنای جاده ابریشم جدید را مطرح کرد، در ماه سپتمبر ۲۰۱۱م امریکا نشست جاده ابریشم جدید را در نیویارک تشکیل داد و چین برای این پروژه اشتیاق نشان داد و در ماه نوامبر ۲۰۱۱م ترکیه کنفرانس قبل آسیا را میزبانی کرد.

تعهد چین به نقش گسترده تر منطقه جامع بود، اما برنامه امریکا بسیار وسیع تر از آن بود. جاده جدید ابریشم توسط هیلاری کلنتن در چنای "هند" توضیح گردیده بود و هند ابزار دیگر برای چین بود. امریکا هیچگاهی در موقعیت اقتصادی برای سرمایه گذاری این پروژه نبود؛ مگر چین بود و این طعمه را بدست آورد. به گفته شن ویژونگ معاون رییس بخش امور اروپا وزارت امور خارجه جمهوری خلق چین: «زمانی که امریکا این کار را آغاز کرد، ما تباه شده بودیم، شب ها ما را خواب نمی برد و بعد از دو سال آقای رییس جمهور شی جنپنگ چشم انداز مفهوم استراتیژیک جدید راه ابریشم را پیشنهاد کرد.»۹

چینایی ها گفتند، نام راه ابریشم متعلق به چین می شود و مسیرهای تجارتی تاریخی نام خوب برای ابتکار امریکا خواهد بود. در سال ۲۰۱۳م رهبران چینایی توسط آغاز راه ابریشم خود پاسخ دادند که متشکل از دو بخش، یک راه و یک کمربند بود. کمربند اقتصادی زمینی جاده ابریشم و یک کمربند دریایی جاده ابریشم بود. رهبران چینایی معتقد بودند که هر دو راه چهره جغرافیای استراتیژیک و جغرافیای اقتصادی منطقه را تغییر خواهند داد. در جریان دیدار نخست وزیر چین لی کچیانگ در ۲۲ و ۲۳ ماه می ۲۰۱۳م از پاکستان، دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) برای اتصال منطقه خودمختار کاشغر واقع در سنک یانگ ایغور با جنوب غرب بندر گوادر را پیشنهاد کرد. این دیدار بلافاصله بعد از دیدارش از هند که در جریان آن هند و چین توافق بر گسترش حوزه بنگلادیش چین، هند و میانمار کرده بودند صورت گرفت؛ اما این باعث سهم گیری چینایی ها در گفتگو با طالبان گردید.

در یک مقاله که توسط اندرو سمال در ماه جون ۲۰۱۳م به نشر رسیده بود آمده است که: «پکن روابط خود را با شورای کویته(شورای رهبری طالبان) در مناطق سرحدی پاکستان حفظ کرده است.» در گفتگویی یکی از مقامات چینایی ادعا کرد که در پهلوی پاکستان چین یگانه کشوری بود که این توافق را ادامه داد. در جریان ۱۸ ماه گذشته به توجه به افراد دخیل در این موضوع رفت و آمدها به طور منظم صورت گرفته است و چین شروع اعتراف به موجودیت آن ها در دیدارهایش با مقامات امریکا کرده است. همین منبع افزوده است که نماینده های طالبان با مقامات چینایی در چین و پاکستان جلسات برگزار کرده اند.۱۰

بنابرین رابطه چین با طالبان از قبل آغاز یافته بود که در نشست مشهور موری به اوج خود رسید و بعد از تایید خبر کشته شدن ملا عمر ضعیف شد. از این رو رابطه چین با طالبان بلاثر تقاضای امریکا برای کشانیدن طالبان به میز مذاکره حتی با رهبری نظامی تسهیل گردیده بود. این موضوع زمینه تاریخی را برای سناریوی جغرافیای سیاسی فراهم می کند. پس حال زمانی که رهبری نظامی پاکستان درباره هم طرازی استراتیژیک دوباره با چین بحث می کند، باید صداقت شان مورد سوال قرار گیرد. سناریوی سیاسی فعلی توسط امریکا رهبری می گردد، پس در واقعیت کجاست دوری از هم طرازی با امریکا؟

دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) منحیث مثال عملی قدرت نفوذ پاکستان استفاده می شود و تا اکنون چین اولاً متمایل به فراهم نمودن کمک مالی به پاکستان نشده است. زمانی که حکومت زرداری به طرف چین برای فراهم نمودن قرضه چند میلیارد دالری بود تا پاکستان را در بحران مالی ۲۰۰۸م کمک کند، این تقاضا از طرف چین رد شد.۱۱

خرم حسین بینش های مفید را از جنبه های اقتصادی دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC)  چنین تشریح می کند: «به نظر می رسد که پاکستان نمی تواند از تکمیل شدن دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) منفعت زیاد اقتصادی ببرد؛ چون ولایت های غربی چین اقتصادهای کوچک دارند.» ۱۲ کار بالای دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) توسط شرکت های چینایی محدود محلی(غیر از سمنت) صورت می گیرد. هم چنان به نظر می رسد که نرخ سود بالای قرضه ۴۶ میلیارد دالری مثل قرضه های آژانس بین المللی؛ مانند بانک جهانی ۱ الی ۲ درصد نباشد؛ بلکه نزدیک به نرخ تجارتی باشد، این به آن معنی است که پاکستان وابسته به گرفتن سرمایه(پول) از چین برای پرداخت دوباره قرضه های قبلی می باشد. (۱۴) و هم چنان هزینه های امنیتی نیز دارد.۱۵

صندوق بین المللی پول در ماه جون گفته است که پرداخت دوباره و مفاد سرمایه گذاری های بزرگ؛ مانند دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) می تواند به خطرات میان مدت و دراز مدت پاکستان اضافه شود و طوری پیش بینی می شود که ضرورت های ناخالص مالی خارجی این کشور از ۱۱.۴ میلیارد دالر در سال جاری، به ۱۵.۱ میلیارد دالر برسد. با این حال این نقاط پیرامون بحث اصلی در باره هم طرازی پاکستان با چین مهم است. جالب ترین عنصر معامله دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) عبارت از  ۲۴ درصد اختصاص داده شده به زیرساخت ها است.

به معنی جیوپولتیکی آیا این زیاد و یا کم از چیزی که هیلاری کلنتن در جریان سخنرانی اش در چنای هند در باره برنامه اش برای جاده جدید ابریشم پرده برداشت نیست؟ سوال اساسی این است که رهبری نظامی چه منفعت استراتیژیک را از چین به خاطر فراهم نمودن دست رسی آن کشور به بحیره عرب بدست آوردند؟ انتقال کالاها از چین به بندر گوادر چی منفعت استراتیژیک را به پاکستان می رساند؟ و در کل منافع اقتصادی آینده تضمین هم نمی باشد، کدام منافع پاکستانی بخاطر این رابطه تامین می گردد؟

منافع چین در جریان کالاها از بحیره عرب به کاشغر یقیناً زمان و هزینه را کاهش خواهد داد، مگر چه چیزی آن را یک تغییر استراتیژیک و دوری از هم طرازی از امریکا می سازد؟ آیا مشخصاً امریکا از راه کوتاه انتقال کالاهای چین تحت تاثیر منفی قرار می گیرد؛ بلکه زیربنای وسیله فراهم سازی انتقال انرژی از سواحل غربی به سواحل شرقی که به منفعت هند است می گردد؛ پس چرا امریکا به آن مشکل داشته باشد؟ از آغاز سهم گیری بیشتر چین بخش از برنامه امریکا بود. آیا دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) چیزی غیر از آن است؟

رهبری نظامی پاکستان این نقطه را مطرح می کند که هند می تواند، مانع برای تکمیل شدن دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) و هم ترازی دوباره با چین شود. این باید واضح گردد که حالت فعلی جغرافیایی سیاسی زیادتر به نفع هند می باشد. و با گذر دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) از طریق گلگت بالیستان هند بیشر راحت است. اگر دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) تحکیم گردد، دولت پاکستان باید گلگت بالیستان را منحیث یک ولایت در نظر بگیرند که ادعای پاکستان را بر کشمیر اشغال شده توسط هند باطل می کند و خط فعلی را مرز بالفعل خواهد ساخت. یگانه مشکل درگیری احتمالی نظامی در عین حال که پاکستان می خواهد چین را برای بین المللی ساختن مسئله کشمیر استفاده کند، باشد. این می تواند به مذاکرات چند جانبه که هند آن را بد می بیند منجر گردد؛ چون چین احتمالاً از آن در مقابل هند استفاده خواهد کرد. این به اساس خواسته ی هند برای بسته کردن اردو گاه های جهادی که نا منتاقض خواسته امریکا است می باشد؛ از این رو هند از دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) نه؛ بلکه از جهانی شدن نزاع کشمیر هراس دارد.

ما در آغاز این مقاله این موضوع را که چرا هم ترازی دوباره با چین حالا مطرح می گردد؟ از دیدگاه جغرافیای استراتژیک قبل از حادثه ۱۱ سپتمبر پاکستان قدرت مسلط بر افغانستان بود٬ از طریق جهاد کشمیر به شدت قادر به محدود کردن هند بود. پلان امریکا این بود تا از طرق تغییر قدرت پاکستان در افغانستان٬ محو جهاد کشمیر برای متمرکز ساختن تلاش های اقتصادی٬ سیاسی و دیپلوماتیک هند بسوی چین٬ متمرکز ساختن اردوی پاکستان در تهدیدهای ساختگی داخلی موقعیت قبلی پاکستان را از بین ببرد. وضعیت که امروز ما در آن قرار داریم اینست که اردوی پاکستان در جلوگیری حملات طالبان افغانی بالای نیروهای امریکایی از طریق عملیات ضرب حزب دخیل شده است و کتاب "راه کار" ارتش به این که تهدیدهای داخلی را مساوی به تهدیدهای هند بسازند، دوباره نویسی شده است و آخرین میخ در تابوت جهاد کشمیر توسط عملیات های امنیتی پنجاب کوبیده می شود.

دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) قربانگاه وقف شده ای می شود که در آن همه چیز قربانی می شود و به همین خاطر فرمانده فرماندهی جنوبی جنرال امیر ریاض، هند را دعوت به پیوستن به دهلیز اقتصادی چین و پاکستان(CPEC) و شریک شدن در ثمره پیشرفت آینده توسط انجام ندادن فعالیت ها و تخریب های ضد پاکستانی نموده است. به همین ترتیب عملیات پنجاب در حال جریان است و این یک پرده برای پوشانیدن دستگیری و جلوگیری از فعالیت های جهادی می باشد تا باعث پیروزی حزب ملیت گرای هند(بهاراتیا جاناتا) در افکار عمومی داخلی شود. پس آیا هدف واقعی تقویت حزب ملیت گرای هند(بهاراتیا جاناتا) که ضد مسلمان و طرفدار امریکا است می باشد؟

امریکا مخمصه های سیاسی و اقتصادی داخلی خود را مجبور به دخیل ساختن چین در منطقه نموده است و قدرت نظامی اش در تسلیم کردن مجاهدین شجاع طالب در افغانستان شکست خورده است. آیا رهبر نظامی پاکستان می داند که امریکا در حال زوال است؟ و از این رو از یک موقعیت ضعیف معامله می کرد؟ امریکا از طالبان و تهدید مناطق قبایلی برای اغوای چین برای گرفتن نقش وسیع تر سیاسی در افغانستان استفاده کرد. پس چرا رهبری نظامی پاکستان آگاهی سیاسی ندارد تا این را درک کن٬ و این فراست سیاسی را تا با چین برای مقابله با حضور امریکا متحد شود؟

کشمکش منطقه ای بین چین و امریکا موجود است و از هر دو لحاظ شدت و منتظر در حال رشد می باشد. در سفر اخیر اوباما منحیث رییس جمهور امریکا٬ مجبور به استفاده از زینه ی اضطراری در عقب طیاره که او را به فرودگاه گوانگژو برای اشتراک در اولین جلسه انتقال می داد، شد. این به خاطر مشکل تخنیکی یا آتش گرفتن نبود؛ بلکه مقامات چین زینه عادی طیاره را برایش فراهم نکردند تا بشکل معمول از طیاره پیاده شود. آگاهان می گویند چین عمداً به رییس جمهور امریکا توهین کرد و این نشان دهنده ی اندازه ی تنش در روابط دو کشور است که در بسیار از شیوه ها و مسایل متفاوت می باشد. اعلام استقرار سپر موشکی امریکا در کوریای جنوبی٬ هم چنان موقف امریکا در مورد نزاع چین و فلیپین بر سر آب های چین جنوبی و تصمیم اخیر واشنگتن در مورد اعمال کردن هزینه های اضافی در واردات فولاد از چین همه دال بر آن می باشد.

عدم صداقت و بصیرت مشرف طوری بود که عملیات کارگیل را انجام داد؛ در حالی که می دانست که امریکا حالا در هم ترازی با هند و حزب ملیت گرای هند(بهاراتیا جاناتا) قرار دارد تا این حزب را در انتخابات پیروز گرداند و شکست در عملیات کارگیل را تصدیق کند. عدم صداقت و بصیرت کیانی طوری بود که به طور علنی حملات طیارات بدون سرنشین امریکا را محکوم کرد؛ در حالی که مخفیانه طرفدار بیشتر شدن این حملات بود. مطابق به پالسی امریکا برای مناطق قبایلی عمل می کرد و هم چنان رییس آی اس آی احمد شجاع پاشا برای رهایی ریموند دیویس کار می کرد. راهیل شریف کسی است که حمله وحشیانه و نفرت انگیز بالای مکتب ملی نظامی صورت گرفت، در حالی که او فقد تماشا می کرد. او کنفرانس همه جناح ها را برگزار کرد٬ قانون اساسی را اصلاح، محکمه های نظامی را وادار کرد و این حادثه برای تغییر پالسی در مقابل طالبان از طالبان خوب و بد به طالبان بد تبدیل کرد تا مطابق به ضرورت پالسی امریکا طالبان را تحت فشار بیاورد تا در میز مذاکره حاضر شوند.

در ماه اگست ۲۰۱۵م رسوایی سوی استفاده جنسی از کوده کان در منطقه کاسور افشا گردید که اطفال مرتب مورد سوی استفاده قرار می گرفتند و این خبر پوشانیده شد. راهیل شریف هیچ کاری نکرد؛ چون این موضوع برای پیشبرد پالسی امریکا در منطقه استفاده شده نمی توانست. هیچ فرق میان حمله به مکتب نظامی و حادثه ی کاسور نبود؛ اما یکی آن منفعت سیاسی برای پالسی امریکا داشت. بعضی ها این را از نظر عمل تروریستی می بینند؛ در حالی که این اعمال برای انجام اقدامات نظامی خصوصاً برای اجرای اهداف استراتیژیک امریکا استفاده می شوند.

فقط رهبری اسلام است که می تواند پاکستان را نه تنها به قدرت منطقه؛ بلکه قدر جهانی تبدیل کند. پاکستان هیچ ضرورت به هم ترازی با امریکا و چین ندارد. پاکستان با چنین موقعیت استراتیژیک٬ اردو کاملاً حرفه ای٬ سلاح های اتمی و منابع فراوان که دارد می تواند خود را منحیث یک قدرت بزرگ حفظ کند و در راه تبدیل شدن به دولت پیشتاز سناریو های بین المللی را شکل دهد. فقط به یک رهبری مخلص ضرورت دارد و فقط توسط اسلام است که رهبران واقعی با بصیرت پدید بیاید. این اسلام است که افراد را از جامعه جاهل٬ بت پرست و قاتل نوزادان دختر به نظریه پردازان پویا و بی محابا که توسط حمل اسلام  قدرت های جهان را از بالا به پایین می آوردند.

آراسته با دین حقیقت و احکام آن در مورد کشورهای خارجی و دشمن و افزایش میراث واقعی امت در مقابل کسانی که نیاکان قدرت های فعلی از ترس آن ها لرزه بر اندام می بودند. با آمدن خلافت به زودی امت را دور خود جمع نموده و بر حاکمیت اسلام به تمام جهان دستور خواهد کرد و پیروز پس از پیروز نصیب اسلام خواهد شد. الله سبحانه وتعالی می فرماید:

﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

[توبه: ۳۳]

الله سبحانه وتعالی است که پیامبر خود(حضرت محمد صلی الله علیه وسلم) را همراه با هدایت و دین راستین(به میان مردم) روانه کرده است تا آن را بر همه آیین ها(روش های زنده گی) پیروز گرداند؛ هرچند که مشرکان نپسندند.

نوشته شده برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

نویسنده: خالد صلاح الدین

مراجع:

[1]                      http://www.huffingtonpost.com/2011/08/15/china-military-afghanistan-iraq_n_927342.html?

[2]                 http://www.cfr.org/china/secretary-clintons-remarks-chinese-foreign-minister-yang-jiechi/p18595

[3]                   http://www.cfr.org/china/joint-press-statement-president-obama-chinas-president-hu-november-2009/p20771

[4]                   http://www.chinadaily.com.cn/cndy/2010-05/05/content_9809681.htm

[5]                   http://beijing.usembassy-china.org.cn/sed2011.html

[6]                 https://www.theguardian.com/world/richard-adams-blog/2011/jun/23/afghanistan-barack-obama-troop-withdrawal#block-9

[7]                 http://iipdigital.usembassy.gov/st/english/texttrans/2011/07/20110720165044su0.7134014.html#axzz4aDzEyQcG

[8]                        http://in.reuters.com/article/idiNindia-60281020111102

[9]                 “One Road for Many itineraries” panel, at Bucharest Forum 2014, held at the Palace of Parliament on October 2 - 4.

[10]               http://foreignpolicy.com/2013/06/21/why-is-china-talking-to-the-taliban/

[11]               http://www.nytimes.com/2008/10/19/world/asia/19zardari.html

[12]               https://www.dawn.com/news/1299683

[13]               https://www.dawn.com/news/1302328/cpec-cost-build-up

[14]               http://www.dawn.com/news/1306493/birth-of-another-dependency

[15]               http://www.dawn.com/news/1286698/hidden-costs-of-cpec).

[16]               http://in.mobile.reuters.com/article/idINKBN13I1XE

[17]               https://tribune.com.pk/story/1269691/olive-branch-lt-gen-aamir-invites-india-join-cpec/

Last modified onچهارشنبه, 12 آوریل 2017

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه