- مطابق
نقشۀ مکارانۀ امریکا در شهر حلب
نیرنگی که جهان برعلیه مسلمانان در سوریه به راه انداخته، هنوز توسط امریکا اداره می شود. امریکا پس از آن که در ریشه کن کردن و یا تغییر مسیر انقلاب سوریه ناکام ماند، با روسیه به توافق رسید تا جنایت هایش را تا آخرین حد ممکن افزایش داده و از این طریق مسلمانان این سرزمین را وادار نماید تا یگانه راه حل پیشنهادی آنان را بپذیرند که همانا تسلیم شدن است.
در عمل چنین هم شد؛ چنان چه روسیه وارد میدان جنگ شده و با بمباران وحشیانه اش جنایت های بی شماری را در آن جا مرتکب گردید، جنایت هائی که هیچ موجودی اعم از انسان ها، نباتات، حیوانات و جامدات از شر آن در امان نماند. هدف از این جنایت های وحشیانه همانا براورده نمودن هدفی است که نظام سوریه و حکومت ایران از براوردن آن عاجز مانده بودند.
اگرچه امریکا تلاش های مکارانه ای زیادی را به خرج داد تا افکار عامه را فریب داده و طوری وانمود کند که گویا با وحشی گری های روسیه مخالف می باشد، اما با آن هم اینک ساخت و باخت ها و هماهنگی های پشت پرده امریکا با روسیه برای همه گان به خوبی روشن گردیده است. هدف امریکا از این ساخت و باخت ها آن بود که بالای طرف مقابل و دشمنان نظام حاکم سوریه فشار وارد نماید تا به نشستن پشت میز گفتگو با نظام تن دهند، هم چنین هدف دیگر این بود که مخالفان نظام را وادار نماید تا در کنار نظام قرار گرفته و مشترکاً بر علیه ترورزم بجنگند.
کسانی که موقف امریکا در قضیۀ سوریه را تعقیب کرده باشند به خوبی می دانند این موقف گیری ها همواره مملو از فریب و نیرنگ بوده است. پیش از آن که نمونه ای از این موقف نیرنگ آمیز را بیان کنیم، باید نقاب از چهرۀ واقعی موقف امریکا در برابر تحولات سوریه در زمان حکومت اوباما بر داشته و واقعیت تحولاتی که در سیاست این کشور، پس از ناکام ماندن بوش پسر در سیاست حاکمیت تک محوری جهان رونما گردیده به بررسی گیریم، سیاستی که اوباما در آغاز حکومت اش اعلام کرد، مبنی بر این که وی شخصاً آن را به گونۀ رسمی متوقف خواهد نمود.
باید خاطر نشان نمود که دلیل مراجعه ما به سیاست ها و تحولات گذشته و بررسی آن، این است که تحولات سیاسی را نمی توان به گونۀ جدا و بدون در نظرداشت گذشتۀ آن بررسی نمود. به علاوۀ این که نیرنگ های به کار گرفته شده در منطقه و جنایت هائی که مسلمانان متحمل می گردند، همه در قالب کشمکش های بین المللی در منطقه صورت گرفته و نتیجۀ نزاعی است که میان مردم این منطقه به صفت مسلمانان و دولت های سرمایه داری غرب به صفت استعمارگران، جریان دارد.
سیاست بوش پسر و حکومت محافظه کاران جدید روی حاکمیت تک محوری جهان استوار بوده و بر اساس نقشه ای به پیش می رود که در زمان حاکمیت بوش پدر طراحی گردیده بود. بر اساس این نقشه؛ اسلام سیاسی دشمن نخست و استراتیژیک امریکا معرفی گردیده و فیصله شد تا به بهانۀ "جنگ با ترورزم" به جنگ با اسلام بپردازند. به همین دلیل بود که امریکا، افغانستان و عراق را اشغال نموده و تصمیم گرفت پروژه ای را که برای خاور میانۀ جدید طراحی نموده بود، به صفت بدیل پروژه سایکس-پیکو، بالای منطقه تحمیل نموده و از آن منطقۀ ویژۀ نفوذ امریکا ساخته و دست دیگران را از آن کوتاه نماید.
بوش برای تحقق این پروژه و براورده نمودن آن هدف، از آن چه که نیروی قهر نام گرفت استفاده نمود. وی در این کار از وحشتناک ترین انواع جنایت ها و ترورها در حق مسلمانان کار گرفت. کشتار مسلمانان در نزد وی از جنایت های وحشیانه فیلم های تخیلی هالیودی نیز ساده تر بوده و شکنجه هائی را که وی در حق آنان مترکب می شد، حتی حیوانات وحشی نیز از ارتکاب آن سر باز می زنند و این جنایت های تاریخی را برای مسلمانان رقم زد که هرگز فراموش نخواهد شد.
اما با وجود جنایت های بیش از حدی که امریکائیان در زمان حکومت بوش پسر مرتکب گردیدند، جنایت هائی که هیچ حد و مرزی برای آن نگذاشتند، اما باید دانست که خود شان نیز خسارت های انسانی و مالی هنگفتی را متحمل گردیده اند، در حدی که موقف بین المللی امریکا را متزلزل نموده و این کشور را دچار بحران اقتصادی خفه کننده ای نموده و حتی می توان گفت که جرقۀ سرنگونی کامل این نظام را به وضوح زده است. بنابر این نتائج اقدامات امریکا برعلیه مسلمانان معکوس بوده و آن را به جائی کشانیده که انتظار آن را نداشت، چنان چه نظام سرمایه داری در معرض تهدید قرار گرفته و ایدولوژی آن به شکل جهانی رو به عقب بر می گردد. از این جاست که به قدرت رسیدن اوباما نتیجه طبیعی ناکامی بوش در سیاست حاکمیت تک محوری جهان به حساب می آید.
زمانی که اوباما به قدرت رسید، مجبور شد روش نزاع با مسلمانان را تغییر دهد و نه ماهیت آن را، طوری که برخورد نرم و آرام را جایگزین برخورد خشنی نمود که بوش در آن ناکام مانده بود. او در روش جدید نزاع از تبلیغات، نیرنگ و رویاروئی غیر مستقیم استفاده نموده و در ضربه زدن به نظام ها، تغییر دادن نظام ها و یا تهدید نمودن آن، به استخبارات امریکا تکیه نموده و تخم فتنه ها، جنگ های داخلی، خریداری افراد و ترورها را میان ملت ها کاشته و آنان را به جان یکدیگر انداخت. حکومت امریکا به رهبری اوباما مزدوران اش را در رأس کشورهای منطقه قرار داده و از آنان به صفت ابزاری در پیش برد بحران ها استفاده می نماید و به این ترتیب زمینه خروج نیروهایش را فراهم نموده است.
اینک پرسش این است که موقف اوباما در برابر انقلاب های مسلمانان برعلیه حکام شان؛ به ویژه انقلاب سوریه چگونه بوده و سیاست فریب و نیرنگ اش را چگونه به پیش برده است؟
سیاست اوباما در بحران سوریه این بوده که از پشت پرده و به گونۀ پنهانی آن را اداره نموده و ادعا داشت که بشار اسدی که به فرمان او دست به کشتار می زند، دیگر صلاحیت حاکمیت بر مردم سوریه را ندارد. او اعلام کرد که مخالف خون ریزی های سوریه بوده و شروع به ارسال کمک های انسان دوستانه نمود. حکومت امریکا در رأس مجموعۀ کشورهای موسوم به "دوستان سوریه" قرار گرفته و به پشتیبانی از مخالفان سیاسی نظام سوریه پرداخت، مخالفانی که خود آن را در بیرون ساخته بود تا به صفت طرف گفتگو کننده با نظام مزدور اش بر سر آینده سوریه عرض اندام نموده و به این ترتیب میان دو طرف بحران، توازنی ایجاد گردد و سرانجام به توافقی دست یابند که بر اساس راه حل پیشنهادی امریکا تنظیم و ترتیب گردیده بود.
در عین حال امریکا، بازهم از پشت پرده، برای مقابله با انقلاب سوریه فعالیت نموده و پیوسته دست به جنایت هائی می زد که کمتر از جنایت های بوش-حاکم پیش از وی- در افغانستان و عراق نبود، اما او این جنایت ها را به صورت مستقیم و توسط نیروهای خودش نه، بلکه توسط حکام مزدور اش؛ اعم از حکومت ایران و وابستگان آن به شمول حکومت عراق و نظامیان مذهبی وابسته به عراق و لبنان و در رأس همه، خود نظام سوریه، مرتکب می شد.
اما آنگاه که تمام این مزدوران در خاموش کردن آتش انقلاب ناکام ماندند، امریکا برای پیش برد این مسئولیت کثیف و خونین و پایان دادن به این انقلابی که ارادۀ مردم و انقلابیون را در جهت تغییر اساسی و بنیادین، هر روز بیشتر از روز قبل افزایش می دهد، با روسیه به توافق رسید که منافع آن را در سایر قضایای جهانی در بدل پایان دادن به این انقلاب خونین تأمین خواهد نمود. امریکا زمانی پای روسیه را به بحران سوریه باز نمود که حکومت سوریه و حکومت ایران هردو از لحاظ نظامی به شدت تضعیف شده و به مداخله و پشتیبانی قوی نیاز پیدا نمودند.
بر اساس این توافقی که میان امریکا و روسیه صورت گرفت؛ قرار شد روسیه نظام در حال سقوط سوریه را تقویت نموده و گروه هائی را که با فیصله های کنفرانس امریکا در ژنو موافق نیستند، به بهانۀ این که گروه های ترورستی می باشند، با استفاده از عملیات نظامی محو و نابود نموده و سپس در ساختار نظامی دو طرف نزاع، یعنی بشار اسد و مخالفان بیرونی توازن ایجاد نماید، به گونه ای که گروه های مسلح میانه رو، یعنی همان گروه هائی که با پروژه و راه حل امریکائی موافق می باشند، یک سوم هیئت مذاکره کننده مخالفان را تشکیل دهند.
اینک پس از معلومات مختصر فوق، به یکی از نمونه های سیاست های نیرنگ آمیزی می پردازیم که امریکا در ادارۀ بازی استعماری کثیف اش در بحران سوریه به راه انداخته است.
نقشه ای که امریکا در حال حاضر با استفاده از زور و نیرنگ در سوریه تطبیق می نماید، مبتنی بر فعالیت های نظامی بوده و هدف از آن نابودی گروه های مسلحی است که با پروژه و راه حل امریکا مخالفت می کنند. امریکا این نقشه را زیر عنوان مبارزه با ترورزم(البته از دیدگاه امریکا) طراحی نموده و تلاش دارد آن را تطبیق نماید. اگرچه هدف اصلی امریکا جنگ با کسانی است که پروژۀ خلافت را حمل می نمایند، اما این جنگ را با شعار نابودی داعش و جبهة النصرة پوشش می دهد؛ بنابر این، مسئله بزرگ تر از چیزی است که ادعا می کنند، زیرا امریکا تمام گروه هائی را که با راه حل امریکائی مخالفت می ورزند بر اساس کنفرانس ژینو، گروه های ترورستی می خواند؛ چنان چه جان کری وزیر خارجه ایالات متحده امریکا شخصاً در جریان کنفرانس وین این مسئله را به صراحت اظهار نمود.
اقداماتی را که امریکا به منظور تطبیق این نقشه روی دست گرفته قرار ذیل است:
- تلاش برای تقسیم بندی گروه های مسلح به گروه های میانه رو و گروه های ترورستی افراط گرا، چنان چه به همین منظور بود که عربستان سعودی به دستور امریکا کنفرانس ریاض را در ماه آخر سال 2015م راه اندازی نمود و گروه هائی در این کنفرانس شرکت نمودند که از جانب سعودی، ترکیه و قطر کمک دریافت می کنند. در کنفرانس ریاض توافق صورت گرفت تا کمیتۀ عالی گفتگو متشکل از 32 عضو تشکیل گردد که ده تن آن نماینده گان گروه های نظامی، نه تن از ائتلاف، پنج تن از هیئت هماهنگ کننده و هشت تن دیگر افراد مستقل باشند. در بیانیه ای که از کنفرانس یاد شده صادر گردید، گفته شده بود که شرکت کننده گان آماده اند بر اساس بیانیۀ ژینو و با پشتیبانی و ضمانت سازمان ملل متحد، با نماینده گان نظام سوریه گفتگو نمایند.
- تلاش برای تعیین و تشخیص مناطق حضور گروه هائی که آن را ترورستی می خوانند تا بتوانند سخت ترین و کشنده ترین انواع بمباردمان روسیه را در آن به کار گرفته و به این ترتیب مسلمانان مناطق یاد شده را وادار نمایند که یا خود شان مناطق خویش را تخلیه نمایند و یا بالای گروه های یاد شده فشار آورند تا مناطق شان را تخلیه نموده و به مناطق دیگری بروند و به این ترتیب این گروه ها را در مناطق مشخصی؛ مانند: ادلب محاصره نموده و با استفاده از پرتاب بمب هائی که حاوی مواد کشتار جمعی می باشد، آنان را نیست و نابود کنند. لازم به ذکر است که کشتار وحشیانه و جنایتکارانۀ فعلی حلب نیز بخشی از این هدف به شمار می رود. هدف پنهان دیگری نیز وجود دارد که امریکا در سدد تحقق آن می باشد و آن عبارت است از این که گروه های یاد شده پشتیبانی و حمایت مردمی شان را از دست بدهند و این هدف در نزد امریکا از اهمیت فوق العاده بالائی برخوردار می باشد، زیرا امریکا با استفاده از آن می تواند زمینۀ اعمال راه حل اش را فراهم آورد.
- سوق دادن نیروهای نظامی حکومت سوریه، نیروهای کرد و نیروهای ارتش آزاد از اماکنی که بالای آن تسلط دارند، به جانب سایر مناطق به منظور آماده گی برای هجوم بالای مناطق حضور گروه هائی که از نظر امریکا ترورستی خوانده می شوند. نتیجه این اقدام برای امریکا این خواهد بود که میان گروه های مختلف به نوعی تشنج و درگیری هائی را به بار آورده و در نتیجه مسلمانان سوریه را برخواهد انگیخت تا در آینده به نیروهائی که به صفت اردوی ملی جدید ظهور خواهند نمود، پناه برده و پس از آن آغاز پروژۀ جدید سیاسی خواهد بود.
در مورد موقف ترکیه باید گفت که سراسر مملو از نیرنگ و ادعاهای دروغین می باشد؛ از جمله می توان به اقدامات اخیر اردغان اشاره نمود که گروه هائی مسلحی را که از پشتیبانی حکومت اش برخوردار بودند از جبهه حلب بیرون کشیده و آنان را به جانب جنگ هایش در شمال برضد گروه های کردی سوق داد و این اقدام اردغان منجر به تضعیف جبهه حلب در برابر تهاجمات روسیه گردید و روشن شد که این اقدام اردغان بخشی از تفاهمی است که اخیراً با روسیه داشته و کاملاً هماهنگ با برنامه ریزی های روسیه و امریکا می باشد. در حال حاضر می بینیم که اردغان در پی بهانه های دروغینی است تا فضای سیاسی میان ترکیه و حکومت عراق را متشنج نماید و بهانه ای باشد برای دورماندن از آن چه در حلب اتفاق می افتد. به علاوۀ این ها برکسی پوشیده نیست که چگونه اردغان موقف اش در خصوص باقی ماندن بشار اسد در حاکمیت، تغییر داده در حالی که زمانی گفته بود که حلب برای ترکیه خط سرخ به شمار می رود، اما اینک گوش همان اردغان در برابر فریادهای برخاسته از حلب کر شده و آن را به دشمنان مسلمانان می سپارد.
موقف دولت های منطقه که از گروه های مسلح پشتیبانی می کنند طوری است که پشتیبانی شان به منظور تقویت موقف دولت های استعماری بوده و نه خود این گروه ها. این دولت ها سلاح و امکاناتی را که در اختیار گروه های یاد شده قرار می دهند به شرط پای بندی شان به دساتیر و خطوط سرخ آنان قرار می دهند. بناً این دولت های پشتیبان در حقیقت نقش خطرناک تری را در ناکامی انقلاب سوریه بازی می کنند، زیرا این دولت ها خود پای بند اوامر باداران شان بوده و هیچ تصمیم را با اختیار خود اتخاذ نمی کنند، چنان چه محمد بن عبدالرحمن آل ثانی وزیر خارجه قطر به تاریخ 05.10.2016م در اظهاراتی به صراحت گفت که کشورهای موسوم به دوستان سوریه کمک های تسلیحاتی شان به مخالفان سوریه را از ماه فبروری گذشته به بعد به شدت کاهش داده و به پایین ترین سطح رسانیده اند. بدون شک این اقدام براساس تصمیم و فیصلۀ امریکا صورت گرفته است.
هماهنگی های صورت گرفته میان امریکا و روسیه که به آخرین سطح ممکن برنامه ریزی گردیده، هماهنگی هائی که یک روز بعد از دیدار اوباما با پوتین به تاریخ 29.09.2015م در واشنتن صورت گرفت. این در حالی بود که موقف امریکا در خصوص بحران سوریه از همان نخستین روز آغاز این انقلاب بر علیه بشار اسد خون خوار مبتنی بر فریب و نیرنگ زدن به مردم این سرزمین بوده و این امریکا بود که در پس دسیسه های جهانی برعلیه انقلاب سوریه قرار داشت. با اندکی دقت و تأمل می توان پی برد که ممکن نیست این دسیسه های جهانی را کسی طراحی نموده باشد، بجز دولتی که از نفوذ گسترده و امکانات عظیمی برخوردار باشد.
در خصوص محاصرۀ شهر حلب و نابودی گروه های مخالف با پروژه و راه حل امریکائی اینک باید این موقف فریبندۀ امریکا را به بررسی گیریم: وزارت خارجۀ امریکا به تاریخ 03.10.2016م از به تعلیق دراوردن روابط اش با روسیه خبر دارد. اما وزارت خارجۀ روسیه به تاریخ 05.10.2016م با انتشار بیانیه ای گفت: «سیرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه و جان کری وزیر خارجۀ امریکا در یک گفتگوی جدید تلفنی اوضاع سوریه را به بحث گرفتند.» این گفتگو در حالی صورت می گیرد که واشنگتن تصمیم گرفته تمام عرصه های همکاری با مسکو در خصوص بحران سوریه را به تعلیق در آورد. در بیانیه گفته شده که این گفتگو با درخواست امریکا صورت گرفته است.
موقف گیری های فرستادۀ روباه صفت بین المللی استیفن دی مستورا به تاریخ 06.10.2016م نیز بخشی از این نقشۀ جهنمی برای نابودی گروه های مخلص به شمار می رود، چنان چه وی در اظهاراتش مردم حلب را ترسانده و آنان را هشدار داده و ترغیب نمود تا برعلیه گروه هائی که از نظر امریکا ترورستی به شمار می روند، قیام نمایند؛ چنان چه وی گفت: «در جریان دو و نهایتاً دو و نیم ماه آینده ممکن است مناطق شرقی شهر حلب به صورت کامل ویران گردد؛ هدف من مشخصاً شهر قدیمی حلب می باشد.» وی در ادامه گفت که وجود جنگجویانی از جبهۀ فتح شام در این شهر برای مسکو و دمشق اجازه می دهد تا حملات شان را بالای آن شهر ادامه دهند. وی خطاب به جنگجویان یاد شده گفت: «اگر تصمیم بگیرید که محترمانه و با سلاح های تان این شهر را ترک کرده و به جانب شهر ادلب و یا هر جای دیگری بروید، من آماده ام شخصاً شما را در این جا به جائی همراهی نمایم.» باید دانست که خطر چنین اظهاراتی کمتر از جنایت هائی نیست که روسیه مستقیماً مرتکب آن می گردد. گفته شده که میائیل بوگدانوف، معاون وزیر خارجۀ روسیه گفته است که مسکو با پیشنهاد "دی میستورا" موافق بوده و به این باور است که زمان انجام این کار فرارسیده است.
موقف گیری رسمی سازمان ملل متحد که در حقیقت یکی از مهمترین ابزار استعمارگری امریکا به شمار می رود، نیز در برابر این مسئله نشان می دهد که این سازمان در طرح و تطبیق این نقشۀ جهنمی نقش کثیفی را بازی می نماید، چنان چه در گزارشی که به تاریخ 05.10.2016م در خصوص اوضاع شهر حلب منتشر گردید گفته شد که: «دفتر هماهنگ کنندۀ امور انسانی سازمان ملل اعلام نموده که ارزیابی ها در شرق حلب نشان می دهد که 50درصد از ساکنان آن به بیرون رفتن از حلب تمایل دارند، در صورتی که زمینۀ آن فراهم گردد.» در این گزارش از ناراحتی های روانی که مردم از آن رنج می برند نیز یاد شده و در جزئیات این گزارش مشکوک چنین گفته شده: «نیمی از شهروندان محاصره شدۀ سوریه در شرق حلب که شمار شان به 275 هزار تن می رسد، با کاهش یافتن موارد غذائی و وادار شدن به استفاده از پلاستیک به عنوان مواد سوخت، مایل اند شهر را ترک کنند.» هم چنین گفته شده که قیمت مواد غذائی با کاهش یافتن مقدار آن هم چنان رو به افزایش است. گزارش یاد شده می افزاید بنابر معلومات به دست آمده؛ مادران ساکن در این منطقه برای کاهش احساس گرسنه گی شروع به بستن شکم های شان و نوشیدن مقدار زیاد آب نموده و سیر کردن کودکان شان را در اولویت قرار می دهند.
این است سیاست امریکا در سوریه؛ سیاستی که کاملاً عاری از هرگونه معنای شرافت انسانی بوده و گردانندۀ اصلی تمام جنایت هائی به شمار می رود که در این سرزمین اتفاق می افتد. این واقعیت ما را به یاد اظهارات اوبامای بدنام می اندازد که در همان نخستین روزهای حاکمیت اش در سال 2009م در دانشگاه قاهره ایراد نمود، آن جا که گفت: «ما توان ساختن جهانی را که در پی آن هستیم داریم، اما این کار از ما می خواهد تا شجاعت لازم برای آغاز این شروع جدید را داشته باشیم.»
آری! این است همان شروع جدیدی که با روش حاکم پیش از وی-بوش پسر- مخالف بوده، اما با دیدگاه استعمارگرایانه اش و با حفظ امریکا به صفت دولت نخست جهان و با ارتکاب وحشتناک ترین جنایت های ممکن بشری به منظور براروردن منافع امریکا، کاملاً موافق می باشد.
شکی نیست مسلمانان جهان، چه در سوریه و چه بیرون از سوریه، همه یک امت واحد بوده و از سائر مردم متفاوت می باشند. در این نیز شکی نیست که دشمنی با مسلمانان براساس همین دیدگاه(امت واحد) صورت می گیرد و چنین هم باید باشد.
دشمنان مسلمانان سرزمین های آنان را پارچه پارچه نموده تا توان رویاروئی با آنان را نداشته و از قدرت و توانائی لازم برای جلوگیری از استعمارگری دشمنان و به غارت رفتن سرمایه های الله دادی شان بر خوردار نباشند. این دشمنان حکام مزدور و خون خوار شان را بر دوش امت اسلامی سوار نموده اند تا با کشتار و شکنجه، مانع هرگونه اقدام و تحرک مخلصانه ای برای تغییر وضعیت شان قرار گیرند. دشمن در حال حاضر از یک دید به منطقۀ اسلامی نگاه می کند و تلاش دارد با برانگیختن فتنه های داخلی زیر نام ملت، قوم، نژاد و غیره این منطقه را یک بار دیگر و به گونۀ جدید متلاشی و متفرق نماید، تا باشد مفکورۀ امت واحد از اذهان مسلمانان به صورت کامل پاک شده و دیگر هیچ امیدی به وحدت آن باقی نماند.
مسلمانان نیز لازم است در برابر این نقشۀ جهنمی کفار، نقشه ای در همان سطح برای رویاروئی داشته باشند و طرح چنین نقشه ای شرعاً و عقلاً ممکن نیست مگر این که امت اسلامی آن را در قالب مفکورۀ احیای مجدد خلافت راشده پذیرفته و حمل نمایند، زیرا تنها همین مفکوره است که گنجایش گرد آوردن مجدد مسلمانان جهان بر یک محور را داشته و این توان را به آنان می دهد تا نه تنها اشغال گران و نفوذ بیگانه گان را به دور براند، بلکه آنان را قدرت و جرئت خواهد داد تا اسلام را به مردم آن دولت های استعمارگر و حلقه زده برعلیه مفکورۀ اسلامی، برساند و آنان را از شر تخیلات فکری، فقدان ارزش های انسانی، پاشیدگی های خانواده گی و کشمکش های بی پایان بالای منافع مادی نجات داده و آنان را با سکون و ارامش واقعی آشنا سازد.
وعدۀ نصرت و یاری که الله متعال برای این امت داده در گرو این است که امت مسئولیت هایش در برابر آفریدگار جهانیان که همانا کنار هم جمع شدن و به آغوش گرفتن کسانی است که اسلام را صادقانه و مخلصانه حمل می نمایند، اداء نماید و آنگاه است که وعدۀ حق قطعاً تحقق خواهد یافت. الله متعال می فرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
[نور: 55]
الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده است که قطعاً آن ها را در زمین جانشین(و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آن ها بودند جانشین(وحکمران) ساخت، و دینشان را که برای آن ها پسندیده است برای آن ها استوار(و پا برجا) سازد، و یقیناً(خوف و) ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل می کند، تنها مرا پرستش می کنند و چیزی را با من شریک نمی سازند، و کسانی که بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند .