- مطابق
شناخت واقعیت جامعه و طریق تغیر آن
اسلام منحیث آخرین و کامل ترین دین از جانب الله سبحانه وتعالی به محمد صلی الله علیه وسلم فرستاده شد. رسالت محمد صلی الله علیه وسلم به عنوان آخرین پیامبر به این معنی است که الله سبحانه وتعالی دیگر هیچ پیامبری را در هیچ زمانی به پیامبری مبعوث نخواهد کرد. ختم رسالت مقتضی آنست که پیام فرستاده شده به حل تمام مشکلات انسان بدون درنظرداشت زمان و مکان بپردازد. از آن جایی که انسان منحیث انسان دارای غرایز و حاجات است و تغیری در وی رونما نمیگردد یا به تعبیر دیگر فطرت انسان که همان مجموعۀ غرایز و حاجات است در هر زمان ثابت میباشد، اسلام عزیز برای حل مشکلات انسان نصوصی را فرستاده که از آن قواعد عام جهت حل مشکلات انسان در هر زمان و مکان استنباط میگردد.
وجود قواعد عام جهت استنباط احکام بدین معنی نیست که هر واقعیت را به هر نصی میتوان ارتباط داد و از آن حکمی استخراج نمود. زیرا هر نصی مصداق خاص خود را دارد که به آن در هر زمان مرتبط میباشد و از آن موضوع جدا ساخته نمیشود.
قرآن کریم به صورت مجمل به بیان احکام شرعی پرداخته است. سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم که منحیث دومین مرجع اسلام است، آیات مجمل قرآن را تفصیل میدهد. طور مثال نماز در قرآن به صورت مجمل بیان شده است و رکعات، اوقات، فرایض، مندوبات، محرمات آن و ده ها حکم شرعی مربوط به نماز به بیان و تفصیل نیازمند سنت میباشد. بناء اگر کسی بخواهد تنها رکعات نماز ها را از قرآن اثبات کند، نمی تواند. بناء اسلام بدون سنت قابل بیان و تفصیل نیست و بیان ارتباط موضوع هر نصی بدون مراجعه به سنت ممکن نمیباشد.
متاسفانه از اثر وجود انحطاط فکری و حملات فکری غرب، دو نوع موضع گیری میان مسلمین نسبت به حل مشکلات توسط اسلام، شکل گرفته است.
اول، آنانی که مفاهیم غربی را قبله فکری خود قرار داده اند:
عده ای از مسلمآنهای که تحت تاثیر افکار غربی قرار گرفته اند، نصوص شرعی را از واقعیت و موضوع مربوطه اش به بهانه این که اسلام در هر زمان مشکلات انسان را حل و فصل مینماید، خارج میکنند. طوریکه آیت (الصلح خیر) که در موضوع رابطه بین زن و شوهر نازل گردیده، به رابطهای بین مسلمانان و غیر مسلمانان تطبیق میکنند و درنتیجه آیت را از موضوع اش تحریف و حکم الله را تغیر میدهند. و به این شکل به سیطره و حاکمیت کفر در بلاد اسلامی مشروعیت میبخشند. به همین شکل پارلمان را با مجلس شورای اسلامی و دیموکراسی را با احکام مربوط به امر بالمعروف و ده ها و صدها مثال دیگر از همین قبیل، ارتباط داده و مشروعیت آنها را از دیدگاه اسلام اعلان مینمایند. درحالیکه هر یکی از آنها؛ پارلمان در سیستم دیموکراسی با مجلس شورای اسلامی در خلافت اسلامی دو واقعیت جداگانه بوده که با همدیگراز دید مفهومی قابل موافقه نمیباشند.
دوم، متعصبین: این گروه برخلاف گروه دیگر هر واقعیت جدید که به آدرس غرب نسبت داده شود، بدون مطالعه واقعیت آن فورا آنرا تحریم میکنند. اعضای این طبقه را اکثراً کسانی تشکیل میدهند که نصوص شرعی را صرفا حفظ نموده اما در قسمت تطبیق و استفادۀ نصوص جهت استنباط حکم و حل مشکل، چیزی نمیدانند. طور مثال کسانی اند که تصویر فوتوگرافی را حرام میدانند و استدلال آنها از احادیثی است که در باب تصویر وارد گردیده است. درحالیکه تصویر منع شده توسط حدیث واقعیت دیگریست و تصویر فوتوگرافی که یک پدیدهای جدید است، واقعیتی دیگر. تصویر منع شده در حدیث همانا ترسیم حیوان یا انسان به شکل مکمل است که به دست صورت میگیرد. اما تصویر که از طریق کمره صورت میگیرد مانند تصویری است که در آینه دیده میشود و اسلام تصویری را که در آینه دیده میشود منع ننموده است. و فرق آینه با آله فوتوگرافی (کمره) این است که آینه سایه تصویر را نگه نمیدارد درحالیکه آله فوتوگرافی (کمره) نگه می دارد. از همین موضع گیری تعصب آمیز است که مانع فراگیری علوم طبیعی و استفاده از وسایل و لباسهای که به عقیده غرب ارتباط ندارد و با احکام اسلام در تناقض قرار ندارد، میگردد.
اسلام عزیز مخالف هر دو دیدگاه است. زیرا اسلام برای آن فرستاده نشده تا احکام اش را به خاطر پذیرش مردم مطابق فضای حاکم وفق دهد زیرا احکام شرعی عبارت از اوامر و نواهی الله سبحانه وتعالی میباشد که در هر زمان ثابت است. و همچنان بدین معنی نیست که از روی عکس العمل هر آنچه در فضا وجود دارد، به تحریم آن اقدام صورت گیرد. بنابرآن اسلام عزیز مطالعه واقعیت را قبل از اصدار حکم بر هر آن که از نصوص شرعی استنباط میکند، واجب قرار داده است. به طور خلاصه اسلام برای حل مشکل طریقه ذیل را وضع نموده است:
مطالعه دقیق وعمیق واقعیتی که حکم شرعی آن دریافت میگردد.
مراجعه به نصوص شرعی مربوط به همان واقعیت تا حکم الهی در زمینه شناخته شود.
اجرای حکم بر واقعه.
این مقدمه طولانی را از آن جهت لازم دیدم تا اهمیت مطالعه واقعیت موضوع قبل از مراجعه به نصوص شرعی جهت دریافت حکم شرعی واضح گردد. زیرا از اثر عدم وضاحت این مطلب، عدهای استدلال میکنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در بین مشرکین دعوت کرده و مراحل دعوتاش در شرایط کنونی که افراد جامعه را مسلمانان تشکیل میدهد، قابل تطبیق نمیباشد.بنا برآن این افراد واقعیت جامعه را نشناخته و معیار شان در تفکیک جامعه اسلامی (دارالاسلام) از جامعه غیر اسلامی (دارالکفر) افراد است. و هر زمانی که این قول را می شنوند "سرزمین های کنونی اسلامی دارالکفر هستند، و هیچ سرزمینی نیست که آن دارالاسلام باشد" احساساتی و حیرت زده شده و میگویند آیا شما تمام افراد جامعه را کافر میخوانید؟ آیا فلان شخص کافر است؟ شخص دیگر چه طور؟... و ده ها سوال دیگر که همه به افراد متعلق اند نه به جامعه.
مفهوم جامعه
قبل از اصدار حکم بر هر مسلهای اولا واقعیت آن شناخته میشود. سپس با مراجعه به نصوص مربوطه، به استخراج حکم آن مسله اقدام میگردد. جامعه انسانی واقعیت محسوس دارد که میتوان با مطالعه عمیق آنرا درک نمود. اما آنانیکه واقعیت جامعه را به نظر گذرا و سطحی مطالعه نمودهاند، به نتیجه خلاف واقعیت جامعه رسیده و چنین تعریف نمودهاند: جامعه متشکل از افراد است. و با اساس قرار دادن این تعریف ترقی و انحطاط جامعه را به افراد مرتبط دانسته چنین نظر داده اند: فرد را اصلاح کن؛ جامعه اصلاح میگردد.
این تعریف با واقعیت جامعه مطابقت ندارد. زیرا به اساس این دیدگاه به مجرد جمع شدن افراد جامعه تشکیل میگردد. همچنان از نظر این تعریف به مجموع انسان های که در یک کشتی سوار هستند جامعه اطلاق میگردد. درحالیکه به این مجموعه بدون اختلاف جامعه خطاب نمیگردد اگر چه تعداد آنها به هزارها و یا دهها هزار برسد. و به همین شکل اگر تعداد مسافرین یک طیاره به هزارها برسد نمیتوان مجموع آنها را جامعه خواند اما اگر تعداد ساکنین یک قریه به صدها نفر برسد نه به هزارها، به آن جامعه خطاب میگردد. با این ترتیب چگونه می توان جامعه را مجموع افراد دانست؟! مسلما این تعریف جامعه، ناقص و اشتباه است که باید تصحیح گردد.
فرق اساسی میان ساکنین قریه و راکبین کشتی این است که میان افراد ساکن در قریه رابطه دایمی وجود داشته که آنها را بهصورت مجموعی وادار به رعایت و پاسبانی آنها مینماید. و همچنان موجودیت این رابطه به صورت مجموعی- نه انفرادی- اعضای ساکن در قریه را شخصیت معین بخشیده و بیانگر هویت آنها بهصورت مجموعی میباشد. اما میان راکبین کشتی اگر چه تعداد آنها به هزارها برسد به جز دوستی همسفری، رابطه دایمی که آنها را با همدیگر پیوند داده باشد، وجود نداشته و به مجردی که سفر به پایان برسد از همدیگر متفرق میشوند.
بنیاد روابط دایمی در جامعه به اساس معیارهای قبول شده توسط جامعه شکل میگیرد. این معیار ها عبارت از مفاهیم مشترک، احساسات مشترک و نظامهای مشترک میباشند. دقیقا رابطه میان افراد یک جامعه تشکیل نمیگردد مگر تا آن زمانی که مفاهیم مشترک میان شان وجود نداشته باشد زیرا وجود مفاهیم مشترک در واقع مصلحت عمومی را در جامعه ایجاد میکند تا به اساس همان تعریف مشترک از مصلحت به ایجاد یا عدم ایجاد روابط با همدیگر اقدام کنند.
اگرچه در هر جامعه مجموعۀ افراد زندگی میکنند اما مجموعه این افراد برای پیشبرد زندگی خویش نیازمند برقراری ارتباط با همدیگر میباشند. برای برقراری ارتباط میان افراد جامعه مفاهیم مشترک، احساسات مشترک و نظام معالج ضرورت است. طوریکه مفاهیم مشترک و احساسات مشترک عرف عام جامعه را تشکیل داده و نظام معالج طرق محافظت از همان عرف عام را بیان میدارد. به طور مثال در جامعهای مثل افغانستان افکار و احساسات وطن پرستی عرف عام جامعه است و قوانین مجازات علیه امنیت داخلی و خارجی از جهت مطابقت با این عرف عام مورد قبول است. بنابراین دیدگاه اگر در سرزمین اسلامی دیگری مثل عراق؛ آمریکا حمله نظامی میکند جامعه افغانستان در مقابل آن احساس مسولیت نمیکند زیرا سرزمین عراق مربوط به افغانستان نبوده و جامعه افغانستان خود را مکلف به دفاع از آن نمی داند اگرچه درنتیجه اعمال وحشیانه آمریکائی ها مثل تخریب مساجد و بردن زنان مسلمان از خانههای شان احساسات ضد آمریکایی بر انگیخته شده و تظاهرات علیه آنها از طرف مسلمانها انجام میشود اما با وجود آن افکار عامه در هر کشور مسایلی را که خارج از چارچوب مرزهای آن انجام میپذیرد، مربوط به خود آن کشور دانسته و عملاً در آن مداخله نمیکنند. طوریکه حمله هوایی آمریکا بالای پاکستان؛ مسله داخلی پاکستان تعبیر شده که به مردم و دولت پاکستان تعلق دارد نه به دولتهای حاکم سرزمین های اسلامی.
بنابرآن تنها تجمع انسانها باعث تشکیل جامعه نمیگردد مگر زمانی که مجموعه افراد با برقراری روابط از طریق مفاهیم مشترک، احساسات مشترک و نظام مشترک با همدیگر پیوند نیافته باشند. فلهذا جامعه را بهصورت مختصر میتوان چنین تعریف کرد: جامعه به مجموعهای از انسانها اطلاق میگردد که به اساس رابطه دایمی با همدیگر پیوند یافته باشند.
معیار تفکیک جامعه اسلامی (دارالاسلام) از جامعه غیر اسلامی (دارالکفر)
به اثر تعریف اشتباهی که جامعه را مطلقاً متشکل از افراد میدانند، در ذهن اکثر مسلمآنها این مفهوم جاگزین شده که جامعه به اساس افراد و اعتقاد آنها اسلامی و یا غیر اسلامی خوانده میشود. طوریکه فکر میکنند اگر در جامعهای تمام افراد آن مسلمان باشد در این صورت به آن جامعه، جامعه اسلامی گفته میشود و برعکس اگر اکثریت ساکنین کشوری را افراد غیر مسلمان تشکیل دهد، به آن جامعه، جامعه غیر اسلامی گفته میشود. از همین جهت است وقتی میشنوند که همهای سرزمین های امروز اسلامی دارالکفر هستند، متحیر شده و میپرسند در صورت مسلمان بودن اکثریت ساکنین این کشورها چگونه حکم به تکفیر اینها میدهید؟ درحالیکه بحث بر تکفیر افراد نه بلکه حکم بر جامعه است که این دو را از همدیگر تفکیک نمیتوانند.
زمانیکه رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت را در مکه آغاز نمود تمام جهان دار الکفر محسوب میشد. حتی مکه که در آن کعبه قرار داشت و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای اولین بار دعوت را در آنجا آغاز کرد. مکه به دلیل اینکه در آن کفار و مشرکین زندگی داشتند دار الکفر محسوب نمیشد بلکه در مکه قوانین و افکار کفری تسلط داشت، مطابق به قوانین و احکام کفری در امور حُکم صورت میگرفت و قدرتی که این قوانین را اجرا مینمود نیز بهدست کفار و مشرکین قرار داشت. رسول الله صلی الله علیه وسلم یکجا با اصحاب رضی الله عنه کار میکرد تا حاکمیت کفر زوال یافته و اسلام بر سر اقتدار قرار گیرد. تا آنکه نصرت الهی از مدینه فرا رسید و هسته اولین دولت اسلامی در مدینه بهدست مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم بنیان گذاشته شد و مدینه به دارالاسلام مبدل گشت. بعد از تاسیس دولت در مدینه دیگر سرزمینها از طریق دولت اسلامی فتح شدند و از دارالکفر به دارالاسلام مبدل گشتند. بریده از پدر خود حدیثی طویلی روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
...ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ إِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُهَاجِرِينَ وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُهَاجِرِينَ... "
...آنان را به سوی اسلام فراخوان که اگر جواب مثبت دادند بپذیر و از تعرض بر آنان دست بردار، سپس ایشان را به هجرت از دار خود به دار مهاجرین دعوت کن و به ایشان خبر ده که اگر هجرت کردند در زمره سایر مهاجرین داخل شده آنچه به آنان هست به اینان خواهد بود و آنچه بر آنان تطبیق میشود براینان نیز تطبیق خواهد شد."
بدون اختلاف تمام فقهاء، دارالاسلام (جامعه اسلامی) و دارالکفر (جامعه غیر اسلامی) را چنین تعریف میکنند: دارالاسلام همان سرزمینی است که در آن مطابق به قوانین و احکام اسلامی حُکم صورت گیرد و سلطه و قدرت در دست مسلمانان قرار داشته باشد، اگرچه اکثریت ساکنین آن را غیر مسلمانان تشکیل دهد. و دارالکفر به سرزمینی اطلاق میشود که در آن به قوانین و احکام غیر اسلامی حُکم گردد و سلطه و قدرت آن نیز بهدست کفار قرار داشته باشد، اگر چه اکثریت ساکنین آن را مسلمانان تشکیل دهد.
بناءً اصل در تعریف دارالاسلام و دارالکفر قوانین و سلطه است نه ساکنین آن سرزمین و نه هم نفوس کشور و نه هم قلمرو. طوریکه زمانی خلافت اسلامی وجود داشت و مطابق به اسلام بر سرزمینهای اسلامی حکم مینمود و سلطه این قلمروها نیز بهدست مسلمانان قرار داشت، این سرزمین ها دارالاسلام بودند. سرزمینهای اسلامی سرزمین واحدی دارای یک مرز جدا کننده دارالاسلام از دارالکفر بود که توسط رئیس واحد (خلیفه) اداره میگردید. مفهوم وحدت سرزمینهای اسلامی و امت مسلمه مفهوم اسلامی است که امت مسلمه در مجموع برای تطبیق این امر الهی اقدام نمودند. طوریکه الله سبحانه وتعالی در قرآن مومنین را برادر یکدیگر گفته است:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ...
حجرات، 10
"فقط مؤمنان برادران همديگرند،"
در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده:
المسلم أخو المسلم لا يظلمه ولا يخذله ولا يحقره
"مسلمان برادر مسلمان است، نه با او ظلم می کند و نه او را تسلیم (دشمن) می کند و نه او را تحقیر میکند."
بنابرآن الله سبحانه وتعالی وجود وحدت سیاسی و تاسیس خلافت را بالای امت مسلمه فرض ساخته و باید بر همین مبنا دعوت برای ایجاد کیان واحد سیاسی صورت گیرد. اما امروز برای ایجاد وحدت سیاسی و از میان برداشتن مرزها در سرزمین های اسلامی، از اتحادیه کفری اروپا و سازمانهای کفری دیگری که جهت متفرق ساختن امت مسلمه ایجاد شدهاند بهجای تمسک به دساتیر الهی الگوبرداری مینمایند. طوری که میگویند: اولا کشورهای اسلامی را میسازیم بعداً اتحادیههای در سطح کشورهای اسلامی ایجاد میکنیم و بعداً به دولت کلان اسلامی (به شکل خود به خودی) میرسیم!؟
و از آن جایی که الله سبحانه وتعالی جهاد را بالای امت فرض ساخته است؛ خلافت اسلامی جهت پیشبرد این فریضه به تجهیز لشکر و امکانات مبادرت میورزید. و از طریق ادای این فریضه به فتح قلمروهای جدید به نصرت الهی دست پیدا کرده و اسلام را در آن سرزمینها تطبیق مینمود و سرزمینهای که قبلاً دارالکفر بودند به دارالاسلام مبدل مینمود. طوریکه هیچ فرقی میان سرزمینهای که قبلا بدون جهاد و یا از طریق جهاد فتح شده بودند با سرزمینهای که جدیدا فتح میگردیدند وجود نداشت و همهای آنها دارالاسلام نامیده میشدند.
اما کفار با از بین بردن خلافت اسلامی در سال 1924 میلادی مطابق به 1342 هجری شمسی نظام سیاسی اسلام را از صحنه سیاست دنیا محو کرده و سرزمین واحد اسلامی را به کشورهای کوچک و ضعیف تقسیم نمودند. احکام و قوانین اسلامی را تغیر داده و به جای آن قوانین کفری شان را حاکم ساختند. به ترویج افکار کفری از طریق تضلیل و آلوده ساختن افکار عامه که یکی از آن دسایس خبیث ایشان است، پرداختند. بعد از ایجاد سازمآنهای کفری همچو ملل متحد و ملحقات آن از تمام کشورها خواستند تا عضویت آنرا اخذ نمایند، خلاصه اینکه نظام و قوانین اسلام را از صحنه کنار زده قوت واحد امت مسلمه را به پنجاوچند حصه تقسیم نمودند که تازه ترین مورد آن سودان میباشد که در 9 جولائی آگست امسال (2011) به دو حصه سودان شمالی با مرکزیت خرطوم و سودان جنوبی با مرکزیت جوبا تقسیم گردید.
بنابرآن با وجود مسلمان بودن ساکنین سرزمینهای اسلامی همۀ آنها با از میان رفتن خلافت اسلامی به دارالکفر مبدل گشتند. زیرا احکام و قوانینی که در این کشورها تطبیق میشود قوانین کفری بوده و سلطه این کشورها – مستقیم و یا غیر مستقیم – بهدست کفار قرار دارد اگرچه در ظاهر برای این دولت ها؛ اطلاق دولت آزاد و مستقل میشود اما در واقعیت بدون حمایت کفار وجود این دولت ها ناممکن است.
نویسنده: قانت