- مطابق
نظام سرمایهداری و گندهای آن در جهان!
(قسمت اول)
(ترجمه(
فرهنگ غرب بر جهان چیره گشته است. بعد از اینکه این فرهنگ در قرن هژدهم میلادی در اروپا نشأت نمود، توانست فرهنگ اسلامی را از اریکۀ قدرت به زیر بکشاند. سپس بعد از پیروزی نظامی غرب، که علیه دولت خلافت در جنگ جهانی اول راهاندازی نمود، این فرهنگ در سرزمینهای اسلامی جای فرهنگ اسلام را اشغال کرد. کشورهای قدرتمند آن وقت غرب، بریتانیا و فرانسه از آن زمان برای نابودی اسلام و دور کردن آن از صحنۀ زندگی مسلمانان نقشهکشی نموده و سپس تلاش کردند تا اسلام دوباره به صحنۀ قدرت ظهور نکند. امریکا امروزه زعامت این مسئولیت را به عهده دارد. مفکورۀ مارکسیستی و طرحهای جهانیاش که عبارت از تسویۀ استعمار، صلح جهانی و وحدت طبقۀ کارگر بود، به عنوان اولین چالش جدی در برابر فرهنگ غرب به شمار میرفت؛ مخصوصاً بعد از اینکه در قالب اتحاد جماهیر شوروی به رهبری روسیه متمرکز شد. اما مفکورۀ مارکسیستی نتوانست فرهنگ خاصی را متمرکز سازد و امور مردم را بر اساس باورهای دینیشان حل کند؛ مگر مسایل دولتی را بر اساس مفکورۀ سوسیالیستی حل میکرد. زمانیکه در دهۀ نود میلادی سوسیالیزم فروپاشید و اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت، یگانه چالش جدییکه در سر راه فرهنگ غرب بود نیز از بین رفت. از این به بعد فرهنگ غرب و طرحهای جهانی وی؛ مانند: دموکراسی، لیبرالیزم و آزادیها برای تسلط بر جهان، یکهتاز میدان شد. امروزه هیچ فرهنگی وجود ندارد که قابلیت به چالش کشیدن فرهنگ غرب را داشته باشد؛ مگر فرهنگ اسلام. اما فرهنگ اسلام نیز به عنوان یک پروژه، در اذهان مسلمانان وجود دارد و هدفی است که برای تحقق آن احزاب و جماعتهای زیادی تلاش میکنند. آیا این پیروزی فرهنگ غرب بر جهان، بیانگر درست بودن ایدیولوژی غرب است؟ یا این یک پیروزی موقت است که پیشرفت غرب در عرصۀ تکنولوژی، اختراعات و اکتشافات باعث آن شده است؟ در این مقاله تلاش میکنیم تا به این سوالات پاسخ بدهیم.
سرمایهداری نظام اقتصادی است که از مفکورۀ کلی از حیات، کائنات و انسان نشأت نموده است. برای درک واقعیت نظام سرمایهداری و حکم کردن در مورد آن، باید مفکورۀ را که سرمایهداری از آن نشأت کرده است مورد بررسی قرار دهیم که آن سکولاریزم بوده و به معنای جدائی دین از زندگی میباشد. خواستگاه این مفکوره، غرب و بهگونۀ مشخص اروپا است. در مورد فساد و نواقص اساسی این مفکوره، تنها همین کافی است که این مفکوره نتیجۀ عقل در واقعیت کائنات، انسان، حیات و ارتباط آن به ماقبل و مابعد آن نیست؛ اگر چه احکامی را به خصوص این واقعیتهای محسوس و آنچه که به ماقبل و مابعد آن ارتباط دارد بیان نموده است. اما این احکامیکه به مبدأ انسان، کائنات و حیات متعلق است، نتیجۀ اعمالی زندگی است که غربیها در قرون وسطی در آن زندگی میکردند که در نزاعی بین کلیسا، علوم و میان رجالیکه خود را نمایندههای الله سبحانهوتعالی در زمین معرفی میکردند و رجال متفکریکه نواحی مادی زندگی را تمثیل میکردند، متجلی میگردد. عقل به تنهائی حکم نهائی را در حل این نزاع بدون پسزمینهها صادر نمیکند؛ بلکه باعث خونریزی، ترس، قهر و طغیان از جانب کلیسا که از دین نمایندگی میکرد، گردید و همچنین باعث حالت انزجار و قهریکه منجر به انقلاب از جانب علماء و متفکرین شد و در نتیجه قضیه را به حل وسط حل نمودند؛ زیرا هیچکدام قدرت از بین بردن طرف مقابل به صورت کامل را نداشت. حل وسط یعنی اعتراف به دین و جدائی آن از زندگی، که باعث ایجاد این مقوله گردید: "آنچه از قیصر است به قیصر و آنچه از الله است به الله داده شود."؛ یعنی اعتراف به دوچیزیکه ضد همدیگر است و امکان جمع شدن آنها نیز وجود ندارد. از دید آنها علم مخالف دین و ایمان مخالف عقل بود؛ زیرا اولی مربوط به مغیبات بود و امکان درک آن وجود نداشت و دومی مربوط به حواس و واقعیت محسوس بود. از این جهت برای هریک جایگاه خودش را دادند. بناءً، دین عبارت از رابطه بین انسان و خالقاش بوده و مجال آن کلیسا است و علم تمامی رابطههای دیگر را تنظیم میکند و مجال آن هم حیات با همۀ فراخی آن میباشد. از اینجا بود که نزاع در میان باورهایکه چیزهای مخالف را بر اساس مفاهیمشان از علم، دین، عقل و ایمان احتوا میکند، ایجاد گردید. از این جهت محال است که انسان به سکولاریزم (عقیدۀ جدائی دین از زندگی) تسلیم گردد؛ زیرا این عقیده بر عقل استوار نبوده؛ بلکه بر حل وسط استوار است. این عقیده متضمن تسلیم شدن به دین نیز هست؛ یعنی اعتراف ضمنی به خالق و روز حشر. همچنین متضمن زندگی مادیکه ماحصل عقل نیز است را شامل میگردد. پس به این نتیجه میرسیم که اول این عقیده، آخرش را انکار میکند؛ پس باید آن را رد نمود.
عقل تنها ابزاری برای حکم کردن بر وقایع است و این عقل است که انسان را از بقیه مدرکات تمیز میدهد. کسیکه در واقعیت مدرکات که شامل کائنات، انسان و حیات نیز میگردد، دقت نماید درمیآبد که این اشیا متکی به خود نیست؛ زیرا اینها محدود، ناقص و عاجز است و در نتیجه استوار بر خود نیست؛ بلکه نیاز به خالق واجبالوجود دارد که به آن تکیه نموده و تابع نظام و روش آن میباشد. دلایل عقلی و نقلیکه الله سبحانهوتعالی در همۀ موجودات خود آنها را به نمایش گذاشته است، به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست و بیانگر رابطه بین کائنات، انسان و حیات به خالق آن میباشد.
اینجا است که متوجه میشویم عقل وسیلۀ رسیدن به ایمان است و اساس دین نتیجۀ تفکر در واقعیت کائنات، انسان و حیات است. از اینجا واضح میگردد که دین با عقل متناقض نیست؛ زیرا اگر بر عقیدۀ نصرانیت که عقل را در اثبات عقیده عاجز میدانستند و دیندار بودن خود را عبارت از انداختن ایمان توسط الله در قلب تعبیر میکردند، تطبیق نماییم، درمیآبیم که دین در نزد آنها چیزی است که احساس میشود؛ اما عقلی نیست. اما این باور در مورد اسلام که عقل را وسیلۀ رسیدن به ایمان و حاکم صحت و سقم عقیده میداند، صدق نمیکند.
عقیدۀ اسلامی بر چند رکن اساسی استوار است که عبارتانداز: ایمان به موجودیت خالق مدبر، اینکه قرآن از جانب الله سبحانهوتعالی است، ایمان به محمد صلیاللهعلیهوسلم به عنوان آخرین پیامبر و اینکه آنچه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آورده از جانب الله سبحانهوتعالی است. اینها ارکان اساسی عقیدۀ اسلامی است و عقلیکه خالی از هوا و خواهشات نفسانی باشد این را به خوبی درک میکند که درست بوده و به واقعیت مطابقت دارد. اینجا است که متوجه میشویم سرمایهداری بر عقیدۀ فروپاشیدهای بنا گردیده است و درست نیست به عنوان قاعدۀ فکری قرار گیرد که انسان، حیات خود را بر آن بنا کند. پس تناقض در اصل آن وجود دارد و آنچه بر باطل بنا شده باشد؛ نیز باطل است. از این جهت نظامهای آن در عرصۀ زندگی باطل بوده و سعادت بشریت را در پی نخواهد داشت.
شاید بیان جزئیات آن نمونۀ واضحی از عدم صلاحیت سرمایهداری را برای انسان به نمایش بگذارد؛ زیرا این نظام مخالف فطرت بوده و نمیتواند عقل را قناعت دهد، قلبها را مضطرب و حیات را ناخوشایند میسازد.
سرمایهداری، انسان و فطرت وی را که حاجات و غرایز است، مسخ نموده است؛ زیرا انسان را از بندگی الله سبحانهوتعالی بیرون نموده، باوجودیکه به موجودیت الله سبحانهوتعالی اعتراف کرده است. رابطۀ تدبیر را از جانب الله سبحانهوتعالی که حیات انسان را تنظیم میکند انکار میکند. الله را به عنوان خالق میشناسد؛ اما به عنوان کسیکه امر نیز میکند نمیشناسد و میگوید الله در مورد افعال ما حکم نمیکند. پس به باور سرمایهداری الله سبحانهوتعالی تنها خالق است و خالقیکه دستور نیز صادر کند، نیست. درحالیکه الله سبحانهوتعالی میفرماید: (الا له الخلق الامر)؛ ترجمه: بدانید که خلق و فرمان دادن به دست الله سبحانهوتعالی است. پس سرمایهداری انسان را نیازمند خالق میداند؛ اما حاجت وی را به مدبر انکار میکند. درحالیکه نیاز به مدبر، چیزی است که فطرت وی خواهش میکند، چیزیکه انسان به ذات خود نیازمند است تا به وی اعتماد کند و مصلحت و منفعت خود را بداند. اما سرمایهداری او را به شخصی تغییر داده است که همه هم و غم زندگی وی لذت دنیا است. از این جهت محور تفکیر آنها خودخواهی است. بناءً، به هر اندازهایکه خودخواهی آنها افزایش یابد فطرت و غرایز آنها را زیر سوال میبرد، غرایزیکه اگر اشباع نگردد، انسان را به سوی بدبختی سوق میدهد.
غرایزی نیز وجود دارد که انسان به خاطر اشباع آن خود را قربانی میکند، وی به خاطر پیروزی مبدأ و ایدیولوژی خود جان خود را بیارزش میداند و این از مظاهر غریزۀ تدین است. وی به خاطر اولاد خود از جان و مال خود میگذرد و این از مظاهر غریزۀ نوع است. از این جهت اگر انسان ذات خود را مرکز قرار دهد و محور همهچیز باشد، بدبخت میگردد. اصل در مبدأ درست، آن است که سعادت بشر را به دنبال داشته باشد.
این از ناحیۀ فردی است؛ اما از دید جهانی، سرمایهداری روابط را در بین کشورها بهگونۀ تنظیم میکند که فقط منفعت حاکم است و افراد قوی بر افراد ضعیف تسلط مینمایند؛ در عین حال افراد ضعیف در جامعه هیچگونه جایگاهی ندارند. زیرا هیچکسی نه در مورد آنها و نه در مورد حل مشکلاتشان فکر میکند، آنها آلۀ دست بشریتاند و بهتر این است که بمیرند. این دیدگاه سرمایهداری در مورد انسان است و استعمار جز مرحلۀ پیشرفتۀ سرمایهداری چیزی دیگری نخواهد بود؛ زیرا مسابقۀ دولتهای قوی بر افرادی ضعیف شروع شده و برای استثمار و مکیدن خون آنها مسابقه دارند. اینجا است که منازعات بین کشورهای استعمارگر شروع شده و در نتیجه باعث جنگهای ویرانگر میگردد. تنها اگر جنگهای جهانی دو قرن گذشته را مورد مطالعه قرار دهیم، درمیآبیم که سبب آنها تازیدن به خاطر منافع مادی، جنجال بر سر ثروت مردم و استثمار دارائیها بوده است.
از بارزترین سیستم نظام سرمایهداری، نظام اقتصادی آن است که هدف آن تکثیر سرمایه در جامعه به هر وسیلۀ ممکن بدون درنظرگرفتن ارزشهای اخلاقی است. درعینحال از طریق وسیلهای دیگر که دستگاه پول است، به توزیع ثروت میپردازد. این کار باعث تخریب و ویرانیهای زیادی در داخل و بیرون مجتمعات سرمایهداری گردیده است. چنانچه شرکتهای بزرگ و بانکها زیر نام آزادی ملکیت و رشد اقتصادی، ثروت مردم را به غارت میبرند و در نتیجۀ تسلط ثروتمندان بر افراد فقیر تفاوت طبقاتی بزرگی به وجود آمده است. چنانچه 1-2% در جامعههای سرمایهداری بر 98% مردم حکومت میکنند و 2% مردم بر 98% دیگر ثروت را توزیع مینمایند. اما در مورد سیاست خارجی، این نظام جز استعمار، جنگ و مکیدن خون مردم ضعیف، چیزی دیگری را به دنبال ندارد و بالاتر از این جنایتها و امراضی مهلک نیز شیوع پیدا نموده است؛ مانند: ایدز که در نتیجۀ رابطۀ مردم تنها از دید منفعت مادی بدون ارزشهای اخلاقی به وجود آمده است. میلیونها افراد در غرب مبتلا به ایدز است و به حدی رسیده است که در پیشرفتهترین شهرهای غرب؛ مانند: نیویورک وغیره، جرایم بر اساس ثانیهها حساب میگردد.
مشکلات و بحرانها در نظام سرمایهداری از بدو تکوین آن آغاز گردیده و با توسعۀ این نظام بیشتر شد. از جملۀ مظاهر این بحرانها در اوایل نشأت آن، در قرن نوزدهم میلادی، بحران دستمزد و ساعات کاری کارگران در امریکا بود که مدت طولانی به طول انجامید تا توسط حل وسط آن را حل کردند. بعداً در اوایل قرن بیستم (1929م) بحران اقتصادی بزرگی رخ داد و بحرانها و جنگهای بزرگی برای تسلط بر بازارها راهاندازی شد که در جنگ جهانی اول و دوم تنها بیست میلیون انسان کشته شد و دهها میلیون زخمی و معلول به جای گذاشت، ویرانی، خون ریزی، ترس و امراض روحی دیگر را نیز به دنبال داشت. سپس بحران کشمکشهای سرد و گرم در بین دولتهای بزرگ ادامه یافت و مسابقات مسلحانه شروع شد و میلیونها دالر را صرف جلوگیری آن کردند. در این مرحله، استعمار نظامی برای خدمت به شرکتهای بزرگ اقتصادی، بسیاری از سرزمینها را اشغال کرد. سپس در اوایل قرن 21 میلادی، بحران فعلی، زیر نام رهن عقاری راهاندازی شد و مانند آتش در هیزم شعلهور گردید و باعث ویرانیهای اقتصادی و خساراتیکه در سال 2008م به 14 تریلیون دالر تخمین زده شد، گردید و این رقم در سال 2011م به 60 تریلیون دالر افزایش یافت. علاوه بر فروپاشی اقتصاد مؤسسههای بزرگ، سطح بلند بیکاری، کاهش دستمزد، ازدیاد فقراء و تعداد کسانیکه از گرسنهگی، خطر مرگ آنها وجود دارد نیز افزایش یافت. این بحران هنوز وجود دارد و آتش آن اینجا و آنجا زبانه میکشد و رهبران غرب آن را خاموش کرده نمیتوانند.
یگانه قاعدۀ را که دولتهای غربی و در رأس آن امریکا برای تحقق منافع خود آن را به کار میبندند؛ همانا عبارت از این است که: "هدف، وسیله را توجیه میکند." امریکا توسط سازمان ملل اهداف خود را بر آورده میکند و سیاست پلیدش را به کار میگیرد. مثالهای واضح آن سیاست امریکا در شرق میانه، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و سایر سرزمینها است. این سیاست مردم را در مصیبتهای بزرگی مواجه کرده است.
از دید اقتصادی نیز نظام سرمایهداری فاجعههای بزرگی را به بار آورده است؛ مثلا: بر اساس معلومات سازمان COMPASSIOK INTERNATIONAL قریب به نیمی از مردم جهان درآمد روزانۀشان 2،5 دالر است. و بر اساس گزارش سازمان CREDIT SUISSE 45،6% ثروت جهان در دست 0،7% مردم است و این تعداد اندک به مقدار 116 تریلیون دالر از اصل سرمایه را در اختیار دارند. در گزارش دیگری در مورد ثروتمندترین مرد جهان، رییس اجرائی شرکت امازون "جیف بیزوس" گفته شده است که تنها در یک روز 12 میلیارد دالر امریکائی به حساب وی اضافه گردیده است که این رقم در هر ساعت 500 میلیون، در هر ثانیه بیشتر از 8 میلیون و 333 هزار دالر بر آورد گردیده است و سهم امازون در بورس نیویورک به 6،3% بلند رفته و یک سهم وی 12،1614 دالر بر اساس گزارش سایت "بلومبرغ" بوده است. اما سایت "فوربس" اشاره میکند که فایدۀ بیزوس در دو روز به 9 میلیارد دالر رسیده است. این بعد از بلند رفتن سهم امازون که مالک 16 فیصد است میباشد. وی یادآور شده است که بیزوس میخواهد فعلاً مذاکراتی را به خاطر خرید شرکت هندی FLIPKART که تجارت الکترونیک دارد راهاندازی کند و بر مالکین آنها 11 میلیارد و 600 میلیون دالر را پیشنهاد کرده است و یک فیصد ربح این سال آن معادل بودجۀ وزارت صحت ایتوپیا است.
درعینحال میلیونها نفر در فقر به سر میبرند و از سختترین مرضها رنج برده و از شدت گرسنهگی جان میدهند. براساس معلومات سازمان ملل، در سال 2016م 155 میلیون طفل از رشد باز ماندند و در سال 2015م 5،9 میلیون طفل در روز سوم و چهارم ولادت فوت نمودند. با این وقایع همچنین قریب به نصف مردم جهان؛ یعنی بیشتر از 3 میلیارد انسان درآمد روزانۀشان فقط 2،5 دالر است و بیشتر از 1،3 میلیارد به کمتر از 1،25 دالر زندگی میکنند. فعلاً یک میلیارد طفل در دنیا زیر خط فقر زندگی میکنند. براساس گزارش یونیسیف روزانه 22 هزار طفل به سبب فقر جان میدهند.
در جهان 805 میلیون انسان غذای کافی برای خوردن ندارند. بیشتر از 750 میلیون انسان به آب صحی دسترسی ندارند.
در سال 2011م مشاهده شده است که 165 میلیون طفل در نتیجۀ فقر کشنده از رشد باز ماندند. سالانه 2 میلیون طفل به سبب امراض التهاب روده و اسهال از بین میروند و آنها اطفالی هستند که در فقر به سر برده و امکانات تداوی را ندارند. چهارم حصۀ مردم جهان 1،6میلیارد انسان از نعمت برق محروماند.
بر اساس گزارس "آکسفام" برای مبارزه با فقر به 60 تریلیون دالر نیاز است که کمتر از ربع ثروت 100 میلیاردر میشود.
علاوهبرآن، گراف بیکاری نیز بلند رفته است. براساس گزارش سازمان جهانی کار در سال 2017م تعداد بیکاران به 192،7 میلیون رسیده بود. هیچ شکی نیست که این اندکی از گندیدگیهای تلخی است که در نتیجۀ تطبیق نظام سرمایهداری بروز کرده است.
در حقیقت سرمایهداری نظام فاسد است و دولتهای غربی و در رأس آن امریکا نیز فاسد است، این ادعای ما را مردم آنجاها نیز تأیید میکنند. "مایکل مور" مستندساز امریکایی میگوید: نظام سرمایهداری یک نظام فاسد است و قابلیت ترمیم را ندارد؛ بلکه باید از بین برده شود.
سرمایهداری یک نظام کفری است و جنایتهای امریکا به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست. سرزمینهای را که امریکا قربانی سیاست پلید خود نموده است: هیروشیما، ناگازاکی، شرق میانه، عراق، افغانستان، سوریه، لیبیا، سومالیه و سرزمینها دیگر. لیست جنایتهای امریکا خیلی طویل است؛ درحالیکه امریکا همیشه بر بشریت ظلم نموده و آنها را همرای اطفالشان به قتل میرساند. براساس گزارش سازمان داکتران مسئول اجتماعی (سازمانی است که برای منع جنگهای هستهای مبارزه میکند) تنها در 12 سال اول جنگ امریکا بر عراق، افغانستان، یمن و پاکستان 1،2 میلیون انسان کشته شده است. براساس گزارش نمایندۀ سازمان ملل "ستیفان یوجاریک" در سال 2016م تنها 8 هزار طفل به قتل رسیده است و هیچ شکی نیست که اینها تنها معلومات و احصائیههای رسمی است که نشر میگردد، در حقیقت تعداد قربانیها بیشتر از این است.
در سالهای اخیر مسألۀ جهانی شدن مطرح شد که در تمامی جهان افراد قوی را بر افراد ضعیف مسلط میکند و به این امر بهگونۀ قانونی اجازه داده شده است که توافقنامههای جهانی؛ مثل: سازمان جهانی تجارت نیز آن را تأیید میکند و تلاش دارد تا آن را به قوت سلاح هم که شده، حمایت نماید تا هیچکس توان سر باز زدن از آن و لغو آن را نداشته باشد.
سوالیکه مطرح است این است که این مبدأ چگونه تا حالا در قدرت باقی مانده؟ به عبارت دیگر بزرگترین چیزیکه این مبدأ را کمک نموده، چه بوده است؟ اسباب کمککنندۀ آن، که فرصت استمرار را پیدا نموده چه است؟ ادامه دارد... .
نویسنده: محمد زیلعی (یمن)
مترجم: رامین بارز