- مطابق
زندگی کریمانه، هدف نهایی هر انسان است!
(ترجمه)
الله سبحانهوتعالی انسان را آفرید و وی را بهخاطر نعمت عقلیکه برایش ارزانی داشته بود، بر سایر مخلوقاتاش برتری داد.
چنانچه وی سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾
[اسراء:70]
ترجمه: ما آدمیزادگان را (با اعطای عقل، اراده، اختيار، نيروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، وغيره) گرامیداشتهايم و آنان را در خشكی و دريا (برمركبهای گوناگون) حمل كردهايم و از چيزهای پاكيزه و خوشمزه روزیشان نمودهايم و بر بسياری از آفريدگان خود كاملاً برتریشان دادهايم.
الله سبحانهوتعالی پس از خلقت انسان، پیامبران خویش را فرستاد تا انسانها را رهنمایی نمایند؛ در عین حال انسانها از عقل خویش در رکابِ دینِ بدون نقض الله سبحانهوتعالی، برای هدایت یافتن به آفرینندۀ مدبر و زندگی کریمانه، استفاده نموده و نیز اینکه از گمراهی، هلاکت، زندگی حیوانی و تنزل نمودن به زندگی چهارپایان نجات دهند.
در این مورد الله سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾
[اعراف: 179]
ترجمه: ما بسياری از جنّيان و آدميان را آفريده و (در جهان) پراكنده كردهايم كه سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است. (اين بدان خاطر است كه) آنان دلهائی دارند كه بدانها (آيات رهنمون به كمالات را) نمیفهمند و چشمهائی دارند كه بدانها (نشانههای خداشناسی و يكتاپرستی را) نمیبينند و گوشهائی دارند كه بدانها (مواعظ و اندرزهای زندگیساز را) نمیشنوند. اينان (چون از اين اعضاء چنانكه بايد، سود نمیجويند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخيص نمیدهند) همسان چهارپاياناند و بلكه سرگشتهترند (چرا كه چهارپايان از سنن فطرت پا فراتر نمیگذارند؛ ولی اينان راه افراط و تفريط میپويند.) اينان واقعاً بیخبر (از صلاح دنيا و آخرت خود) هستند.
سپس رسالت اسلام بر آخرین پیامبر، حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم انجام پذیرفت و سلسلۀ نبوت پایان یافت. الله سبحانهوتعالی اسلام را بهحیث دین شاملی نازل نمود که تمام زندگی را در بر گرفته، در نهایت باعث آرامشی میگردد که نیکبختی دنیا و آخرت را به ارمغان میآورد و این همه با دستان پاک پیامبر صلیاللهعلیهوسلم تحقق یافت.
وی صلیاللهعلیهوسلم گویا از همان آوان بعثتاش، حالتی را که مسلمانان زندگی خواهند کرد، میدانست. میدانست که اگر مطیع فرمان الله سبحانهوتعالی بوده و به دین استوارش تمسک جویند، سردار جهان خواهند گشت. چون مردم مکه نزد وی تجمع نمودند، این موضوع را بهصراحت بیان داشت. چنانچه ابن اسحاق از ابن عباس رضیاللهعنهما روایت میکند که چون اشراف مکه؛ مثل: عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ابوجهل بن هشام، امیه بن خلف، ابوسفیان بن حرب و عدهای دیگر نزد ابی طالب رفته و به وی گفتند، ای ابو طالب: تو میدانی که چرا نزدت آمدیم و آنچه که بین ما و برادر زادهات است را نیز میدانی. ما بهخاطر تو نگرانایم برادر زادهات را فرا خوان تا با وی وارد گفتوگو شویم، وی از ستیزهجوئی با ما و ما از مقابله با وی باز ایستیم. وی به دین ما کاری نداشته باشد و ما هم به دین وی.
ابوطالب پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را فراخواند و برایش گفت: ای برادرزادهام! اینها اشراف قوم تو اند و گِرد آمدند تا همراه تو وارد گفتوگو شوند، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود:
«نعم، کلمه واحده تعطونیها تملکون بها العرب، و تدین لکم بها العجم»
ترجمه: بلی، فقط امتیاز گفتن یک کلمه را بهمن بدهید تا سردار عرب شوید و عجم و جمله عجم مسخّر و منقادتان شوند.
ابوجهل گفت: بسیار خوب قسم به پدرت که ده کلمه را میگوییم، بگو آن کلمه چیست؟ پیامر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند:
«تقولون لا اله الا الله و تخلعون ما تعبدون من دونه»
ترجمه: گواهی دهید که هیچ پروردگاری بهجز الله سبحانهوتعالی نبوده و از عبادت غیر وی منصرف شوید.
ایشان دستان خود را بههم رساندند؛ سپس گفتند: "ای محمد آیا میخواهی که در عوض چندین خدا، به یکی باور داشته باشیم؟ این کار تو بسیار عجیب است." راوی بیان میکند که سپس یکی به دیگری گفت: "قسم به الله که این مرد آنچه را میخواهید به شما نخواهد داد، بروید و بر دین پدرانتان باقی بمانید تااینکه الله بین شما و وی حکم کند." سپس پراکنده شدند. راوی میگوید که ابوطالب گفت: "قسم به الله چیز زیادی از ایشان نخواستی."
بلی، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم اینگونه با عدم قبول و موانع قوم خویش روبرو شد؛ ولی وی صلیاللهعلیهوسلم هیچگاه خسته نشد، با عزم راسخیکه داشت ضعف و کوتاه آمدن را بهخود راه نداد. با دلایل واضح و آشکار، مردم را به اسلام فرا میخواند و در خارج مکه، اهل نیرو و قوت را میجٌست تااینکه الله سبحانهوتعالی بر وی منت نهاد و قلبهای سران اهل نیرو وقدرت اوس و خزرج مدینه را فراخ نمود و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بهسویشان مهاجرت نمود و در نهایت بهآنچه فرا میخواند، دست یافت و دولت اسلامی را تاسیس نمود.
در مکه، وی صلیاللهعلیهوسلم امر به معروف و نهی از منکر مینمود؛ ولی اسلام جنبۀ اجرایی نداشت؛ اما پس از اینکه دولت اسلام را تاسیس نمود، برعلاوۀ اینکه امر به معروف و نهی از منکر مینمود، اسلام جنبۀ اجرایی نیز بهخود گرفت.
به لطف الله سبحانهوتعالی وعدۀاش تحقق یافت، شبه جزیرۀ عرب را فتح نموده و عرب و عجم برایش زانو زدند.
اصحاب رضواناللهعلیهماجمعین راه راستیناش را ادامه دادند تااینکه دولت اسلام وسیع شد و بزرگترین ابرقدرتهای زمان؛ یعنی دولت فارس و روم تاب مقابله با این دولت را نیاوردند، در برابرش شکست خوردند و دولت اسلامی بزرگترین دولت بدون رقیب بود. کشورها را یکی پس از دیگری فتح میکردند و بشریت را از عبادت غیر الله سبحانهوتعالی به عبادت وی سبحانهوتعالی، از ظلم ادیان انحرافی به عدالت اسلام و از تنگنای دنیا به سعادت دنیا و آخرت فرا میخواندند. اسلام گسترش یافت و وسعت آن به شمال، جنوب، شرق و غرب رسید و مردم داوطلبانه و بدون اجبار، گروه گروه به دین الله سبحانهوتعالی گرویدند؛ چون به اساس آیه ذیل، مسلمانان دستور داشتند که مردم را بهزور مجبور به پذیرش اسلام نکنند.
﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾
[البقره: 256]
ترجمه: اجبار و اكراهی در (قبول) دين نيست، چرا كه هدايت و كمال از گمراهی و ضلالت مشخّص شده است؛ بنابراين كسیكه از طاغوت (شيطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودیكه بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف كند) نافرمانی كند و به خدا ايمان بياورد، به محكمترين دستاويز درآويخته است (و او را از سقوط و هلاكت ميرهاند و) اصلاً گسستن ندارد. خداوند شنوا و دانا است (و سخنان پنهان و آشكار مردمان را میشنود و از كردار كوچک و بزرگ همهگان آگاهی دارد.)
اسلام همواره بر ملتها و امتها تاثیرگذار بود، انسان را از روابط وطنی، ملی و منفعتی صعود داد و در بینشان فقط یک پیوند را قایم نمود و آنهم پیوند عقیده بود. هیچ تفاوتی بین عرب و عجم، سفید و سیاه امت اسلامی وجود نداشت و ملاک برتری فقط تقوا محسوب میشد. مسلمانان صاحب دولتی بودند که در آن، بلال حبشی، سلمان فارسی، صهیب رومی و ابوبکر عربی یکسان بودند و به این ترتیب، دولت اسلامی بر اساس فرامین الله سبحانهوتعالی معیشت کریمانه و زندگی توأم با سعادت را تحقق بخشید، زندگیایکه در طول زمان، رؤیای بشر و آرزوی متفکران و نوابغ است.
مگر ضعف مسلمانان وقتی شروع شد که آغاز به ترجمه و پژوهش کتابها نمودند، کتابهاییکه مُمثل ثقافتی بود که با ثقافت اسلام در تضاد قرار داشت و نیز علم کلام، علمیکه در طرز تفکر مسلمانان تأثیرگذار بود، در بین مسلمانان سر برآورد. قبل از آن مسلمانان، عقیدۀ اسلامی را آب حیاتی میدانستند که دارای بزرگترین تأثیر در زندگی و سلوک مردم است، حال دیگر آن را مادۀ فلسفی محض میدانند که فاقد سازگاری با عصر و دقت فهم میباشد. سپس زبان عربیکه وسیلۀ اجتهاد محسوب میگردد، ضعیف شد و در نتیجه مجتهدین تربیه نشدند، نوآوری صورت نگرفت تااینکه مُقلدها زیاد شده و مجتهدها کم شدند. اسلام رفتهرفته از طرز فکریکه سِرّ حیاتاش را تشکیل میداد، دور شد تااینکه شبیه جسدی بیروح گردید. فرجاماش به جایی رسید که چشم بسته در همهچیز از غرب تقلید میکرند، چه تقلید در آن جایز بود؛ مثل: صنعت و چه غیرجایز؛ مثل: قوانین.
امت اسلامی از حل مشاکلیکه تازه با آنها روبرو میشد، عاجز ماند و حتا تا مدت زیادی حیران بود که حکم نوشیدن قهوه چیست؟ آنچه که بیانگر حالت فکری آن زمان علمای امت بود!
پس از آن جنگ فکری و تبشیری بر علیه اسلام آغاز یافت تااینکه تمدن غرب -با تدبیر و تقشهریزی کشورهای کفری به رهبری انگلیسها، توسط مصطفی کمال آتاترک جنایتکار- توانست که دولت اسلامی را نابود کرده و سرزمین اسلامی را پارچه پارچه نماید.
غرب کینهتوز به این هم بسنده نکرده؛ بلکه بالای مسلمانان در داخل سرزمینهای خودشان، ایشان را بر سر مسألۀ سِر زندگی و اساس خیزششان متردد نموده، مفاهیماش از جمله، قومگرائی، وطنگرائی، دموکراسی و قوانین وضعی را در بینشان پخش و نشر نمود. مفاهیمیکه با افکار و احکام اسلام در تضاد بود و با تأسف زیاد که مسلمانان قبول نمودند که اسلام متهم بوده و باید از آن دفاع کرد و به این ترتیب، معروف تبدیل به منکر و منکر تبدیل به معروف گردید و از آن زمان به بعد، امت اسلامی از درجۀ رفیع خویش رو به تنزل بوده و همواره تلخی شکست و زهر افکار سرمایهداری غربی را جرعه جرعه سر میکشد و در حالت ضعف و دوگانه زیستن بهسر میبرد؛ چنانچه بر آنها احکامی تطبیق میگردد که خلاف باورهایشان میباشد؛ حتا هر نسل، از نسل ماقبل خود، انبوهی از مشاکل، محرومیت و بدبختی را تسلیم شده تاجاییکه امت، قدرت و اعتماد به نفس برای تغییر را از دست داده است و این حادترین مرض اجتماعی و خطرناکترین آفت روحی است که اگر دامنگیر امتی شود، آن را به نابودی میکشاند.
هویتیکه امت با خود حمل میکند و رمز و اصل زندگی کریمانه و نیز مرهم شفابخش زخمهایش میباشد، تو گویی به بار سنگینی تبدیل شده که زندگیاش را تیره و تار میکند!
به این ترتیب، امت اسلامی ضایع شده و پایگاه خویش در جهان را از دست داده است و به عنوان قوتی برای غرب قرار گرفته و غرب آنها را؛ همانند: حیوانیکه آن را برای ذبح میکشانند، بههر طرف که خواست میکشاند.
بلی، این حال امت اسلامیست، امتیکه بهترین امت بود و همواره برای بشریت هدایت را به ارمغان میآورد. مگر امروز غرب با تمدن خویش یکهتاز میدان شده و برای بشریت نحوۀ زندگی نمودن را میآموزاند.
برماست تا حقیقت زندگیای را که بشریت در آن بهسر میبرد و محصول تطبیق تمدن غرب است، به تعریف بگیریم. مهمترین مواصفات این طرز زندگی قرار ذیل است:
اول- معیار این تمدنیکه غرب به رهبری امریکا آن را حمل میکند و تلاش دارد تا در تمام کرۀ زمین آن را با زور، تطبیق کند؛ فقط منفعت است. این تمدن به هیچ ارزش دیگری؛ از جمله: ارزش معنوی، انسانی و یا اخلاقی، اهمیت قایل نشده و فقط به منفعت ارزش میدهد و این واقعیت در عملکرد کشورهاییکه حامل این تمدناند، بهوضوح قابل رؤیت است. این تمدن حاضر است تا در ازای منفعت، ملتها را به بردگی بگیرد؛ آنچه را امریکا در عراق، سوریه و سایر کشورهای اسلامی انجام داده، گواه وحشیگری کثیف این تمدن است. حتا حاضرند تا برای کسب منفعت و مصلحت خویش با همدیگر بجنگند؛ چنانچه جنگ جهانی اول و دوم گواه این مدعاست.
دوم- تطبیق نظامهاییکه از این عقیده سرچشمه گرفته، همانند: نظام حکومتداری، اقتصادی و نظام اجتماعی، باعث فقر و بدبختی بشریت گردیده است؛ مثلاً: نظام حکومتداریکه شکل حکومت، مواصفات، پایهها، اساسات و دستگاههای حکومت را تعریف میدارد. بر این اساس است که سیادت و حق قانونگذاری، تصمیم بر سر افعالی؛ مثل: حُسن، قُبح، خیر و شر را مربوط انسان دانسته و الله سبحانهوتعالی را در این موارد دخیل نمیداند.
بهرغم اینکه الله سبحانهوتعالی برای انسان نعمت عقل را ارزانی داشته است با آنهم موجودی عاجز، ناقص و محتاج است و در تواناش نیست تا نظامی را وضع کند که برای رعایت امور مردم مناسب باشد یا اینکه افعال را از ناحیه حُسن، قُبح، خیر و شر را مکافات و مجازات دهد. در غیر اینصورت، تناقض، تفاوت و اختلاف این نظام و حُکمیکه صادر میشود، بهوضاحت زیاد مأنوس خواهد بود.
نبود ناحیه معنوی این نظام، کار را بهجایی میکشاند که تطبیق آن فقط به نیروی پولیس و قساوت قانون امکانپذیر خواهد بود؛ برخلاف نظام اسلامیکه در تطبیق آن نخست بر تقوای فرد تکیه میشود. تمام نابسامانیهاییکه امروز شاهدش هستیم اعم از ظلم، بدبختی، توسعۀ جرایم و حق تلفی، همهاش نتیجۀ تجاوز از حق الله سبحانهوتعالی در قانونگذاری است و بر اساس آیت ذیل، بشریت زندگی کریمانه را از دست داده است. الله سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾
[طه: 124]
ترجمه: هركه از ياد من روی بگرداند (و از احكام كتابهای آسمانی دوری گزيند)، زندگی تنگ (سخت و گرفتهای) خواهد داشت؛ (چون نه به قسمت و نصيب خدادادی قانع خواهد شد، و نه تسليم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخيز او را نابينا (به عرصۀ قيامت گسيل و با ديگران در آنجا) گرد میآوريم.
الله سبحانهوتعالی طاغوت را برای ما به تعریف گرفته و میفرماید:
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً﴾
[نساء: 60]
ترجمه: (ای پيغمبر!) آيا تعجّب نمیكنی از كسانیكه میگويند كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند؛ (ولی با وجود تصديق كتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پيش طاغوت ببرند (و حكم او را بهجای حكم الله بپذيرند؟!)؛ حال آنكه به ايشان فرمان داده شده است كه (به الله ايمان داشته و) به طاغوت ايمان نداشته باشند. اهريمن میخواهد كه ايشان را بسی گمراه (و از راه حق و حقيقت بدر) كند.
امروز بشریت راه خلاصی -از ستمها و فرعون عصر (امریکا) که بشریت را به بردگی گرفته و اهل زمین را متفرق نموده- ندارد؛ مگر اینکه سیادت به الله سبحانهوتعالی؛ یعنی دین وی سبحانهوتعالی برگرداند.
الله سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ* وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾
[قصص: 4]
ترجمه: فرعون در سرزمين (مصر، شروع به) استكبار و سلطهگری كرد و (در ميان) مردمان آنجا (تفرّقه انداخت و آنان) را به گروهها و دستههای مختلفی تبديل نمود. (هر گروهی و دستهای بهدفاع از افراد خود و جنگ و دشمنی با سايرين ميپرداخت. فرعون مخصوصاً مردمان مصر را به دو گروه مشخّص قبطيان و سبطيان تقسيم كرد، و) گروهی از ايشان را (كه سبطيان؛ يعنی بنیاسرائيل بودند، در برابر قبطيان) ضعيف و ناتوان میكرد. پسرانشان را سر میبريد و دخترانشان را (برای خدمتگزاری) زنده نگاه میداشت. او مسلّماً از زمرۀ تباهكاران (و جنايتكاران تاريخ) بود.
ما میخواستيم كه به ضعيفان و ناتوانان تفضّل نمائيم و ايشان را پيشوايان و وارثان (حكومت و قدرت) سازيم. اما نظام اقتصادی این تمدن، برای بشریت مصیبتبار بوده است و حتا برای خود این تمدن بحران را بهبار آورده است. بهخاطر آن، اموال چقدر ملتها و امتها به سرقت رفته است.
مهمترین اساسات این نظام و بحرانهایی را که سبب شده است، قرار ذیلاند:
نظام نقدینگی: بهخاطر این نظام، کشورهای جهان، اسیر دالر امریکا شدند و تنها آرزویشان این است که چگونه خود را از زیر سلطهاش رها سازند. نظام نقد کاغذی الزامی، عبارت از کاغذهای نقد غیرقابل تبدیل به طلا یا نقره و یا هم یکی از معدنهای گرانبهاست.
این اوراق، تضمینکنندۀ ذخیرۀ معدنی نیست و از سال 1971م، بر جهان حکومت میکند. زمانیکه «نیکسون» رئیس جمهور امریکا با «خورشوف» رئیس جمهور جماهیر شوروی در نشست «بریتون وودز» جدا شدن ارتباط دالر با طلا را اعلان کرد، از آن زمان به بعد، نقدینگی، نظام الزامآوری شد که هیچ ارزشی به جز قانونی بودن خود ندارد و نیز فاقد قدرت ذاتی بوده و پشتیبانی ذاتی هم ندارد. بهخاطر این نظام، بازار ثبات خود را از دست داده است و چه بسیار مردمی -وقتیکه کشورهایشان، به بحران خارجی گرفتار شده و یا در کشورهایشان جنگ اتفاق میافتد- اموال و نتیجۀ زحمات فراوانشان ضرب در صفر گردیده است.
هیچ راهحلی برای این مشکل وجود ندارد؛ مگر بازگشت نظام نقد معدنی طلا و نقره، نقدیکه دارای ارزش ذاتی است؛ چنانچه وقتی دولت عثمانی سقوط کرد و کشورهای دیگر مرتبط با نظام نقد که عبارت از طلا و نقره بود، نیز از هم پاشیدند؛ مگر توانستند که نقدینگی خود را حفظ نمایند.
میزان پرداختها: این موضوع ارتباط یک کشور با کشورهای دیگر است و بستهگی به صادرات و واردات دارد. یکتعداد از کشورهاییکه صادراتشان کمتر از وارداتشان است و در زراعت/کشاورزی و صنعت متکی بهخود نمیباشند، بهخاطر وام/قرض گرفتن به صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی ربوی/سودی پناه میبرند و معمولاً پولیکه میگیرند در کارهای درآمدزا استفاده نکرده و یک قسمت زیاد این پول را حکام بهسرقت میبرند و نیز بهخاطر عدم وجود پروژههای تولیدی، مجبور به گرفتن قرض بیشتر میشوند؛ به این ترتیب است که این کشورها در دام صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی میافتند. چه بسا کشورها و ملتهاییاند که این دو سازمان، آنها را به بردگی گرفتهاند؛ چنانچه در سیاست کشورهای قرض گیرنده، مداخله کرده و سیاستهایی را تطبیق میکنند که منجر به از بین رفتن امنیت غذایی میشود؛ چنانچه این کشورها کارشان به جایی میرسد که تحت رحمت کمکها و قرضهها قرار میگیرند.
توزیع ناعادلانۀ ثروت: در نظام اقتصادی سرمایهداری، این بحرانی واقعی تلقی میشود که نه تنها از حل مشکل فقر عاجز است؛ بلکه برعکس، این نظام در انتشار فقر، ازدیاد فقراء و بیخانمانها، کمک میکند. این همه، نمونهای از نواقص این نظام است.
امروز بهسبب این نظام، در خصوص اقتصاد، کشورهای جهان و مردم آن، در فقر، محرومیت و آیندهای مجهول بهسر میبرند. نظام اقتصادی این تمدن بر ثروت، تولید و سرمایهگذاری تمرکز کرده و در امر توزیع ثروت هیچ توجه نکرده است.
شخص نیازمند به بازار نظر انداخته و آن را مملو از مواد غذایی میبیند؛ مگر توان خرید آن را ندارد؛ چون: دولت در نظام سرمایهداری، مسئول فراهمسازی ضروریتهای اولیۀ افراد نیست و کار توزیع ثروت، بهبازار گذاشته شده است. امریکه کاملاً در تضاد با اسلام است؛ زیرا در اسلام، دولت مکلف است تا ضروریتهای اولیۀ افراد را فراهم ساخته و فرد را قادر سازد تا بتواند نیازهای خود را بهشکل کامل فراهم کند.
اما نظام اجتماعی در تمدن غرب با شعار «آزادی فردی» از وجود زن کالایی درست کرده که از زنانهگی آن به بیرحمانهترین حالت استفاده میشود. در نتیجه، خانوادهها از هم پاشیده، زنا توسعه یافته، ناهنجاریهای اخلاقی زیاد شده و در نهایت زندگیشان به تمام معنا تبدیل به زندگیای حیوانی شده است؛ حتا چهارپایان و حیوانات وحشی نیز از اینگونه زندگی، برائت میخواهند.
اگر خواسته باشیم بهتمام شرارتها و رسوائیهاییکه تمدن غرب بر جهان و تمام بشریت به ارمغان آورده است، بپردازیم، از حوصلۀ این مقاله خارج خواهد بود.
خلاصه اینکه امروز بشریت در بدترین حالت خود زندگی میکند و زندگیاش به زندگی حیوانات جنگل شبیه شده است که قویترها، ضعیفان را میخُورند؛ چنانچه الله سبحانهوتعالی فرموده است:
﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾
[روم: 41]
ترجمه: (هميشه چنين بوده است كه) تباهی و خرابی در دريا و خشكه بهخاطر كارهایی پديدار گشته است كه مردمان انجام میدادهاند. بدينوسيله خدا سزای برخی از كارهایی را كه انسانها انجام میدهند، به ايشان میچشاند تااينكه آنان (بيدار شوند و از دست يازيدن به معاصی) برگردند.
انسان قربانی وبای عظیمی گردیده و در جستوجوی دوای آناست؛ اما دوای آن در دست مسلمانهاست، مسلمانانیکه الله سبحانهوتعالی ایشان را امر نموده که در دار اسلام زندگی کنند. برای عرب و تمام مسلمانان در هر نقطهای از حکومتاش که زندگی میکنند، زندگی کریمانه را به ارمغان بیاورد؛ زیرا اسلام دوای شفادهندهای است که یکبار نتیجه داده است و بدون آن دیگر هیچ دوایی وجود ندارد؛ چون آن از جانب خالق مدبر است.
بدبختی و تنگنای زندگی امروز مسلمانان بهسبب تمدن غرب است و راهحل آن، نهضت مسلمانان در از سرگیری زندگی اسلامی و حمل این دین برای تمام بشریت است تااینکه تمام بشریت از زندگی کریمانه بهرهمند گردد.
در اخیر بادرنظرداشت آنچه گفته شد، زندگی کریمانه برای بشریت تنها در سایه اسلام و دولتاش امکان پذیر است؛ چون این دولت بندگان الله سبحانهوتعالی را از تاریکیهای تمدن غرب، به عدل و نور اسلام رهنمون میسازد و به این ترتیب، وعدۀ الله سبحانهوتعالی به بندگان مومناش را تحقق میبخشد.
الله سبحانهوتعالی میفرماید:
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾
[نور: 55]
ترجمه: الله به كسانی از شما كه ايمان آوردهاند و كارهای شايسته انجام دادهاند، وعده میدهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، وارث فرماندهی و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند)؛ همانگونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته) را جایگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است.) همچنين آئين (اسلام، نام) ايشان را كه برای آنان میپسندد؛ حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل میسازد؛ (آنچنانكه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا میپرستند و چيزی را انبازم نمیگردانند. بعد از اين (وعدۀ راستين) كسانیكه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دایرۀ ايمان و اسلام) به شمار میآیند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقی ميباشند.)
بار الها، با آمدن خلافت راشده بر منهج نبوت، بر ما منت نهاده و ما را از شاهدان و شهیدانش قرار ده!
نویسنده: مازن الدباغ – موصل
مترجم: اسماعیل نصرت