- مطابق
خلافت؛ حقیقت شرعی و نیازِ بشریست
این معلوم و واضح است که حقیقت در اصولفقه سهگونه است: حقیقت شرعی، حقیقت عرفی و حقیقت لغوی. زمانیکه پیرامون هر واژۀ وارد شده در نصوص شرعی پژوهش صورت میگیرد؛ حتمیست که حقائق سهگانه در نظر گرفته شود. و فقیه ببیند که واژۀ و اصطلاح مذکور معنای شرعی دارد که آن گرفته شود، و اگر معنای شرعی نداشت؛ بدنبال معنای عرفیاش بگردد، و اگر آن را هم نیافت؛ معنای آن واژه را در زبان عرب جستجو نماید و ببیند که در کدام سیاق وارد شده است.
در خصوص واژۀ "خلافت" باید گفت که: چون این واژه در نصوص شرعی وارد شده است؛ پس بر ما حتمیست که معنا و مفهوم این واژه و اصطلاح را بدانیم. البته از دید قاعدۀ اصولی که در بالا از آن یاد شد، قاعدۀ مربوط به حقائق سهگانه. امام احمد از نعمان ابن بشیر رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً عَاضاً، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيّاً، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، ثمَّ سَكَتَ»
ترجمه: نبوت در میان شما تا آن زمان که الله بخواهد خواهد بود، سپس چون الله خواست آن را برمیدارد. در پی آن خلافت بر منهج نبوت خواهد بود، و تا هرزمانیکه الله بخواهد خواهد ماند، و چون الله خواست آن برمیدارد. پس از آن شاهان به دندان گیرندۀ (قدرت) خواهد آمد، و تا هرزمانیکه الله بخواهد خواهد ماند، و چون الله خواست آن برمیدارد. در عقب آن پادشاهان ستمگر (دکتاتورها) خواهد بود، و تا هرزمانیکه الله بخواهد خواهد ماند، و چون الله خواست آن برمیدارد. پس از آن خلافت بر منهج نبوت خواهد آمد، (رسول الله صلی الله علیه وسلم پس از این گفته) خاموش شد (و چیزی دیگر نگفت).
در حدیث بالا واژۀ "خلافت" بکار رفته و معنای آن نوع نظام حکومتداری در اسلام است. و این معنای شرعی است که نصوص دیگر بر آن دلالت دارد. مانند این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:
«كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمُ الأَنْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَتَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ»
ترجمه: سیاست و کارگزاری امور بنیاسرائیل بر عهدۀ پیامبران بود، هر از گاهیکه پیامبری از بین میرفت و نابود میشد؛ در جایش پیامبری دیگری میآمد. اما پس از من پیامبری نخواهد بود، بلکه خلفاء خواهد بود و زیاد میشوند.
یاران پیامبر پرسیدند: (در آن هنگام) ما را به چه چیز دستور میدهی؟ رسول گرامی اسلام فرمودند:
«فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ»
ترجمه: به بیعت نخستین خلیفه وفادار باشید.
پیامبران کسانی بودند که سیاست مردم را به پیش میبردند. یعنی امور آنها را سرپرستی نموده و در میان آنها به داوری مینشستند. و همچنان پیامبر صلی الله علیه وسلم توضیح دادند که در پی خودش خلفای بسیاری خواهند آمد. و به وفای بیعت با نخستین خلیفه دستور دادند. و شیوۀ نصب و گزیش خلیفه را مشخص ساختند که بیعت است. به همینگونه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:
«إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا»
ترجمه: هرگاه با دو خلیفه بیعت صورت گیرد؛ دومی آن را بقتل برسانید.
در این حدیث تأکید بر وحدت و یکپارچگی خلافت است. و اینکه خلیفۀ مسلمانها باید یکی باشد؛ چون قتل کسیکه در موجودیت خلیفۀ اولی ادعای خلافت را مینماید، بر وجوب این امر دلالت میکند. احادیث که در بالا ذکر شد بر محور نوع نظام حکومتداری در اسلام میچرخد. پس "خلافت" با این معنا، لفظ و اصطلاح شرعیست و حقیقت شرعی دارد و در این قضیه هیچیک از علمای معتبر امت اختلاف ندارند.
از بزرگان و پیشوایانیکه بر وجوب برپایی خلافت و امامت حرفهایی دارند، میتوانیم به طور نمونه از اینها نام ببریم: ابو المعالی جُوَینی، ماوردی، ابن حزم، ابن حجر هیثمی، ابن حجر عسقلانی، ابن خلدون، نَسَفِی، جمال الدین غزنوی، عضد الدین اَیجی، قرطبی، ابن تیمیه، شوکانی، شمس الدین رملی و غیر اینها. برخی از این پیشوایان خلافت را از بزرگترین واجبات دین، برخی هم از اساسات دین و برخی هم تاج دین شمردهاند؛ چون تطبیق بسیاری از فرایض وابسته به آن بوده و با نابودی آن احکام و فرایض هم نابود میگردد. حتی برخی از این پیشوایان گفتهاند که علماء امت بر وجوب آن اجماع نظر دارند. و از این اجماع هیچکسی بیرون نشده؛ مگر کسیکه گوش ناشنوا داشته است. ابن حزم اتفاق همۀ اهل سنت، تشیع و خوارج را بر وجوب امامت نقل نموده است، به استثنای برخی از آنها را نقل نموده است.
اما جای شگفتی و حیرت اینست که قضیۀ "خلافت" مورد بحث وگفتگوی منفی قرار گرفته است. منظور ما عام مردم نیست؛ بلکه برخی علمای است که در اوقاف، دانشگاهها، و ازهر؛ جایگاه و مناصب شرعی دارند. آنها به خوبی میدانند که خلافت در نزد مسلمانها در طول تاریخ، از امور دینیشان به شمار رفته است. شاید آنچه را که اینها انجام میدهند و تلاش میکنند که توجه مسلمانان را از بازگشت خلافت دور سازند، برای ارضای باداران و اولیای نعمتشان باشد، همان کسانیکه پلانهای استعمارگران کافر اجراء مینمایند.
با نگرش ژرف به وضعیت جهان امروزی، نیاز و ضرورت جهان را به اسلامیکه توسط دولت خودش (دولت خلافت) تطبیق گردد، درمییابیم؛ چون مبدأ (ایدیولوژی) سرمایهداری جهان را بسوی نابودی و بدبختی کشانده است. این ایدیولوژی شناخت انسان را نسبت به حقیقت و چیستی خودش، خالقاش، هدفاش و پایان کار و داستاناش در این زندهگی؛ دگرگون و نابود ساخته است. ایدیولوژیکه انسان را به آلۀ خشک وسُفت تبدیل نموده است، که شب و روز از برای اشباع هوای نفساش کار میکند. این ایدیولوژی تعداد اندکی را در برابر تودههای مردم، بر داراییهای جهان مسلط ساخته است. بسیاری از مردم غذای روزمرۀ فرزندانشان را پیدا کرده نمیتوانند، در حالیکه مجموعۀ اندک نمیدانند که داراییشان را در کجا مصرف نمایند!
ایدیولوژیکه برای دولتهای بزرگ جهان این فرصت را مساعد ساخته تا سیاستها و پالیسیهای خود را برای مکیدن داراییهای دولتهای دیگر دنیا، تطبیق نمایند. ایدیولوژیکه دست سرمایهداران را در تجارت اسلحه و جنگها باز گذاشته، هرچند در این تجارت نابودی بشریت و از بین رفتن انسانها متصور باشد. همچنان دست آنها را در تجارت جنسی، کودکان، اعضای بدن، مخدرات و ویروسها باز گذاشته است. این ایدیولوژی با آزاد گذاشتن انسان در عقیده، نظر، ملکیت و زندهگی فردیاش؛ او را به یک موجود سرکش مبدل نموده است. این ایدیولوژی انسان، درخت و سنگ را فاسد نموده و زمین را پس از اصلاحاش به فساد کشانده است.
بشریت از تطبیق سرمایهداری به فغان آمده و در جستجوی بدیل میباشد. اما از بدیل حقیقی و درست رویگردان است، و آن اسلامیست که از جانب آفریدگار انسان فرود آمده، آفریدگاریکه از هرکسی مخلوقاش را بهتر میشناسد، و او از همه بهتر میداند که برای مخلوقاش چی مناسب است. ﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ آیا کسیکه آفریده (حال مخلوقاتاش را) نمیداند؟ ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾ الله ذاتیست که از همان زمان که شما را از زمین آفریده، و از آن روز که شما به صورت جنینهای ناچیز در درون شکمهای مادرانتان بودهاید؛ از شما به خوبی آگاه بوده و است.
پس ای مسلمانان! این درست است که برپایی خلافت بر بالای شما فرض است و این هم بجاست که شما بسبب کار نکردن برای بازگشت آن گنهکارید؛ اما این را بدانید که تنها شما به آن نیاز ندارید؛ بلکه همۀ بشریت به شما و خلافت نیازمند است، و بسوی شما نظارهگر است تا از چنگالهای سرمایهداری بدبوی نجاتاش دهید. و این دستور الله سبحانه وتعالی نیز است که به پا ایستید و شریعت الله سبحانه وتعالی را حاکم نموده، با دعوت و جهاد آن را برای همۀ مردم برسانید. و بدانید که خلافت وعدۀ پروردگارتان و مژدۀ پیامبرش میباشد. و در میان شما حزب التحریر وجود دارد و همراه باشما برای بازگشت خلافت فعالیت میکند، پس با این حزب یکجا فعالیت نماید! نصرتاش دهید! و بازویش شوید!
﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾
ترجمه: اگر (دین) الله را نصرت دهید؛ شما را نصرت میدهد و گامهایتان را استوار میگرداند.
نویسنده: استاد خلیفه محمد از اردن
مترجم: منیب «حمیدی»
منبع: جریدۀ الرایه