چهارشنبه, ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۷م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
آیا سازمان‌های بین‌المللی و دولتی متلاشی خواهند شد؟!
بسم الله الرحمن الرحيم

آیا سازمان‌های بین‌المللی و دولتی متلاشی خواهند شد؟!

(ترجمه)
دولت‌های ایدیولوژیک افکار و مفاهیم خود را به عنوان قوانین و نظام برمی‌گزینند. بر این بسنده نمی‌کنند که تنها این ایدیولوژی، قوانین و مقررات اساسی‌که از آن سرچشمه می‌گیرد، در داخل دولت باشد؛ بلکه حتی اکثراً با توجه به واقعیت قدرت دولت ایدیولوژیک، این ایدیولوژی از جغرافیای آن فراتر می‌رود، این دولت‌ها بدین‌ترتیب قوانین و افکار خویش را بر مقتضای مصلحت خویش بر دیگران تحمیل می‌کنند. این مسیر طبیعی دولت‌ها، ملت‌ها و امت‌های ایدیولوژیک می‌باشد؛ به گونۀ مثال: دولت خلافت بیش‌تر از ده قرن دولت نخست در جهان بود، رقیب واقعی نداشت که بتواند حریف آن شود؛ حتی هرازگاهی‌که اگر دچار مشکلات می‌شد، بسیار به طول نمی‌انجامید، مشکلات‌اش حل می‌شد. بسا اوقات در میدان نبرد، دشمن بر وی غالب می‌شد؛ اما در نهایت پیروزی نهایی‌ از آن دولت خلافت بود. از آن‌جایی‌که یک دولت ایدیولوژیک بود، قوانین خویش را بر خشکه و دریا حکم فرما ساخته بود.
تا زمانی‌که دولت خلافت دولت برتر جهان بود، وضعیت نظم جهانی بر همین منوال ادامه داشت؛ تا این‌که دولت‌های استعماری بر دولت خلافت دست درازی نموده و در نتیجه آن را سرنگون، قوانین و مقررات خویش را با گستردگی  بر مسلمانان تحمیل ساختند. اندکی پیش از فروپاشی خلافت، نظم جهانی در دست فرانسه و انگلیس بود و یا حداقل می‌توان گفت که این دو دولت، بارزترین دولت‌‌‌‌‌ها از لحاظ موقعیت بین‌المللی بودند؛ علی‌رغم این‌که نمی‌توان حضور دولت‌های قدرت‌مندی؛ مانند: روسیه و آمریکا را در آن زمان نادیده گرفت.
وضعیت هم‌چنان ادامه داشت تا این‌که پس از جنگ جهانی دوم برای امریکا فرصتی ایجاد شد، تا سرنوشت نظم جهانی را در دست گیرد. امریکا بدین‌منظور سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی را ایجاد کرد، سازما‎ن‌هایی‌که در واقع مؤسسات امریکایی بودند که در ظاهر، بین‌المللی عنوان شده بودند، اندکی پس از جنگ جهانی دوم بانک و صندوق بین‌المللی پول تأسیس و آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت در جهان  ظهور کرد؛ به ویژه پس از پیمان «برتون وودز» که مقدمه‌ای برای تدوین نظم بین‌المللی به رهبری آمریکا بود.
پس بعد از گذشت دو سال، آمریكا از طریق آن‌چه «پروژۀ مارشال» نامیده می‌شود، بازسازی آن‌چه را که در اثر جنگ در اروپا نابود شده بود، عهده دار شد؛ پروژه‌ای‌که در واقع برای شركت‌های آمریكایی این امکان را مهیا ساخت که در قارۀ اروپا دست به ویران‌گری و کلاه‌برداری بزنند. بدین‌وسیله برای شرکت‌های امریکایی امتیازات ویژه‌ای در بازسازی داده شد و پس از آن  در جریان دو سال سازمان ناتو نیز تاسیس شد.
این پنج سال واقعاً آغاز پدیدار شدن قدرت مالی، اقتصادی و نظامی امریکا در جهان بود. نظام بین‌المللی پس از اواسط دهۀ پنجاه قرن گذشته به شکل جدید خود شکل گرفت و این تصادفی نیست که پس از تأسیس نظم بین‌المللی، امریکا در جهان انقلاب‌های ‌زیادی راه‌اندازی نماید. در الحلبه انقلاب اسپانیا، در سوریه انقلاب نظامی به رهبری حسنی الزعیم، در مصر انقلابی به رهبری عبدالناصر، در عراق انقلابی علیه مزدوران انگلیس، در ایران برای سرنگونی شاه انگلیسی خمینی خود را روی صحنه آورد و سپس دست به اشغال افغانستان و عراق زد. امریکا برای مشروعیت بخشیدن به کارهایش از سازمان‌هایی‌که قبلاً در تأسیس و حمایت مالی آن‌ها سهم‌ برجسته داشت، استفاده کرد؛ به طور نمونه از بانک و صندوق جهانی پول، دو بازوی اقتصادی آن، در زمینۀ نظامی از ناتو، از سازمان ملل و شورای امنیت برای دست‌یافتن به اهداف نظامی خود استفاده کرد، وگرنه امریکا برای دست‌یابی به آن‌چه خود می‌خواست باید به تنهایی وارد میدان می‌شد. تمام سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی، نظامی و مالی، سازمان‌ها و نهاد‌های آمریکایی بودند و یا حداقل امریکا در تصمیم‌گیری‌ها و تصامیم این سازمان‌ها دست‌درازی داشت.
اما امریکا پس از متحمل شدن یک سلسله خسارات و ضربات بزرگ، شروع به عقب‌نشینی کرد. در حوزۀ نظامی به دلیل راه‌اندازی جنگ‌هایش در افغانستان و عراق تریلیون‌ها دالر خسارت نمود؛ طوری‌که از این میدان بدون سرافکندگی رقت‌انگیزی نمی‌تواند بدرآید؛ زیرا زمین‌خوردگی و شکست آن در این دو سرزمین به هیچ‌کس پوشیده نمی‌باشد. در میدان اقتصادی و مالی، اقتصاد آن تعادل خویش را از دست داده است؛ خصوصاً پس از بحران گروی املاک که تا هنوز پیامدهای آن از بین نرفته است.
اما این صدمات پی‌درپی آمریکا را در واقعیتی قرار داده است که به دنبال مقصر می‌گردد؛ گاهی اوقات از عدم تعادل تجاری بین خود، چین و اروپا سخن می‌گوید؛ گاهی اوقات به خروج از سازمان تجاری جهانی تهدید می‌کند؛ سازمانی‌که قبل از دو و نیم دهه آن را تأسیس نموده، قوانین آن را وضع و باتفصیلات آن، آن‌ها را معیار قرار داد؛ سازمانی‌که بیش از 150 دولت عضو آن می‌باشند؛ بلکه حتی بر این سازمان اتهام هواداری و جانب‌داری چین را در قوانین‌اش وارد می‌کند. گاهی اوقات به بهانۀ این‌که اروپا از درآمد داخلی خویش جز چیزی اندکی برای ناتو نمی‌دهد، تهدید می‌کند که از حمایت‌های مالی خویش برای این سازمان کاهش می‌دهد. اگرچه كشورهای اروپای غربی سهمی را كه برای كمک به بودجۀ ناتو پرداخت می‌كنند افزایش داده‌اند؛ مگر امریکا هنوز هم از نحوه‌ای ادارۀ ناتو راضی نیست.
بدین‌ترتیب امریکا چندی پیش، برای سازمان صحت/بهداشت جهانی اتهامی را وارد ساخت که سازمان تجارت جهانی را بدان متهم كرده بود. امریکا سازمان صحت/بهداشت جهانی را متهم می‌سازد که جانب‌دار چین و هوادار قوانین ‌آن می‌باشد؛ چنان‌چه بدین بهانه اعلان خروج از این سازمان را کرده است. در این اواخر که شاید هم آخرین نباشد، ترامپ با سخره‌گیری از هفت دولت‌ برتر صنعتی (G7) صحبت می‌کند؛ چنان‌چه می‌گوید: «این دولت‌ها، دولت‌های‌اند که زمان، آنان را مورد عفو خویش قرار داده است و این‌که وی بر شراکت دولت‌های تمایل دارد که به عنوان دولت‌های دارای اقتصادهای نوظهور و درجه‌بندی شده‌اند؛ مانند: هند و کوریای جنوبی؛ همان‌طوری‌که بر شراکت روسیه نیز تمایل دارد.» درحالی‌که دولت‌های اروپایی، روسیه را در گروه (G7) مخصوصاً بعد از اشغال كریمیه و یک‌جاسازی آن به "شبه جزیرۀ القرم" نمی‌پذیرند.
کودتای امریکا علیه نهادها و سازمان‌های بین‌المللی که به وسیلۀ آن جهان را اداره می‌نمود؛ بلکه جهان را مجبور ساخته بود که تابع قوانین آن باشد؛ مانند سازمان صحت/بهداشت جهانی که امریکا از آن خارج شد، یا سازمان تجارت جهانی که امریکا آن را متهم به طرف‌داری و هواداری از چین نمود و حتی سازمان ناتو که امریکا آن را با دست خود تأسیس کرده است، دروازه را بر فروپاشی این موسسات و نهاد‎هایی‌که بالای سینه‏های مردم نشسته و چندین ملت را در چند دهه‎ای گذشته استعمار کرده‌اند باز می‌گذارد. این فروپاشی که نشانه‎هایش در افق نمایان گشته و ترامپ آن را رهبری می‌کند؛ ممکن است مقدمه‎ای برای رنگ‌آمیزی جهان جدیدی با روابط بین‌المللی جدید باشد، آشفتگی‌که اکنون امریکا دچار آن است، باعث شده که امریکا هوشیاری خویش را از دست داده و نداند که چه کند. ترامپ احمق گاهی تقصیر را بر دوش رقبای دموکرات خود می‌اندازد و گاهی می‌خواهد قوانین داخلی را تعدیل نماید. بارها سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی را متهم قرار داده، می‌خواهد قوانین جهان را تعدیل نماید؛ درحدی‌که وی و حزب‌اش بدون کدام درایت و بینش گام بر می‌دارند. فکر نمی‌کنم امریکا موفق به رنگ‌آمیزی جهان جدیدی شده و قوانین خود را مانند گذشته بر آن تحمیل کند. اتحادیه اروپا یک اتحادیه تقریباً صلیبی می‌باشد و امریکا در پشت آن ایستاد؛ بلکه از آن به عنوان یک اتحادیه دفاع کرد و انگلیس نیز بخشی از آن بود؛ سپس ترامپ احمق روی صحنه آمد و باعث شد تا انگلیس از طریق یک رفراندوم از اتحادیه اعلام  خروج کند. ترامپ ترجیح داد تا با کشورهای اروپایی به گونه‌ای فردی تعامل کند؛ حتی با صراحت اعلان کرد که وی از متلاشی شدن اتحادیه حمایت می‌کند و با نیرنگ و فریب، دولت‌های اروپایی را تشویق نمود که به سان انگلیس از اتحادیه خارج شوند.   
هرگونه خلایی‌که توسط امریکا یا به طور طبیعی ایجاد شود، فقط این خلاء توسط دولتی پر می‌شود که از جنس قوانین و مقررات سرمایه‌داری نباشد. نظام مالی و اقتصادیی‌که ده‌ها ده‌ها سال دنیا را در گرو مقیاس‌های خود قرار داده بود، اینک در حال فروپاشی می‌باشد.
آزادی اقتصادی که ستون آن این‌ شعار (بگذارید راه برود، بگذارید که بگذرد) بوده و خود ستون آزادی در نظام سرمایه‌داری است، ناکامی آن بر همه‌گان ثابت است. دولت‌ها به ویژه امریکا در بازارها مداخله کرده، آن‌ها را طبق منافع خود می‌چرخاند؛ تیوری‌که مکتب "شیکاگو" مشتاق تطبیق آن است و آن‌چه که به نام تیوری‌ "نیولیبرال" عنوان می‌شود و در مکتب "کِنز" انقلابی ایجاد نموده است؛ بلکه در تفاوت با آن، مخالف مداخله در بازارها می‌باشد، اکنون شکست آن ثابت شده، حداقل از دیدگاه عملی به یک نظریه‌ای‌که زمانش گذشته تبدیل شده است؛ زیرا دولت‌ها چاره‌ای ندارند؛ جز این‌که باید در مسیر اقتصاد مداخله کرده و گیروبند‌های آن را کنترل کنند؛ چون درغیراین‌صورت، به دولت‌های شکست‌خورده‌ تبدیل خواهند شد؛ زیرا در این دولت‌ها ثروت‌مندان فقیران را استثمار کرده می‌بلعند.
خلاصۀ سخن: ایدیولوژی سرمایه‌داری كه امریكا در راس هرم آن  قرار دارد، دیگر نمی‌تواند در برابرش متعهد و از آن حمایت کند؛ به این معنی که دیگر زمان‌اش به پایان رسیده است و تنها نظام جدید فقط اسلام و نظام‌هایش می‌باشد و بس. نظام اسلام بر حل مشکلات به طور کامل توان‌مند بوده و ملکیت‌های سه گانه را به رسمیت می‌شناسد "ملکیت فردی، دولتی و ملکیت تبعۀ دولت؛ چیزی‌که به نام ملکیت عامه خوانده می‌شود." بدون این ملکیت‌های سه گانه اقتصاد و تیوری‌های توزیع پول و حتی نظام سرمایه‌داری در مجموع ، در معرض یک مضحکۀ اجتناب‌ناپذیر قرار خواهند گرفت و تیوری‌های کهنه و مدرن دیگر موفق به بازسازی اقتصاد سرمایه‌داری نخواهند شد. معالجۀ مشکل جهان فقط در گرو یک دولت جدیدی است که حامل یک ایدیولوژی جدید باشد؛ دولتی‌که جز دولت خلافت نیست؛ زیرا دولت خلافت تنها دولتی‌ست که می‌تواند قوانینی را تطبیق کند که موجب سعادت و خوش‌بختی بشر شده و آن را از فساد قوانین و مقررات سرمایه‌داری نجات دهد و جهان را از نو رنگ‌آمیزی کند. پس از آن‌که دنیا عدالت اسلام و کارایی نظام‌هایش را مشاهده کند؛ در آن زمان است که بشر آغوش خویش را برای استقبال از مشعل  نور و فانوس خیر باز خواهد کرد.
نویسنده: استاد خالد الأشقر (أبوالمعتزبالله)
مترجم: علی مطمئن

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه