- مطابق
حفاری جوبایدن روی صخره و بنّائی آن در هوا! تبصرهی در مورد مقاله جوبایدن: «برای چه امریکا باید مجدداً رهبری نماید؟»
(ترجمه)
بحرانهای فراوانی سراسر جهان را فرا گرفته است که مرکزش امریکا از آن استثنا نیست؛ از جمله میتوان به بحرانهای همچو فکری، اقتصادی، اخلاقی، معنوی و صحی اشاره نمود. دیگر اینکه آشوبهای تکان دهندۀ مالی از نگونسار شدن و افت شهرت و عظمت ابرقدرت جهان پر آوازهتر نبوده است. شکوه و هیبت امریکا و اخلاقیات آن به نهایت پستی خود رسیده است. نه تنها این بلکه امریکا شر و بلایی شده که مورد انتقاد تمام قارهها قرار گرفته است.
حتی اوضاع داخلی امریکا را اگر دقت نماییم؛ خواهیم دید که شگاف طبقاتی بین اقشار جامعه وسعت یافته است تا جائیکه قشر متوسط جامعه در ما بین دو قشر ثروتمند و فقیر نیست و نابود گشته است. صدای نژادپرستانه و نژادپرستان بالا گرفته است تا در اذهان تصویر طفل سیاهپوستی را که در قفس است و به عنوان بازیچهای به دست فرزندان داده میشود تا با آن سرگرمی نمایند، خاطر نشان سازد! ناگفته نماند که در آنجا احساس و عواطف، در قدم نخست بخاطر عدم عدالت و ثانیاً به خاطر عدم وجود عاطفهی مردمی از میان رفته است و این بیانگر احساس حاکم در جامعه امروزی امریکا به شمار میرود.
با وجود اینکه هر دو حزب: جمهوری خواهان و دیموکراتها از عمق این بحرانهاییکه تمام عرصهها و زمینههای زندگی را در امریکا و تمام کشورهای غربی فرا گیر شده است، آگاه هستند، بازهم دیموکراتها و در رأس آن جوبایدن در تلاش اند تا برای رسیدن به هدف خود، مجدداً بازی را آغاز نمایند و سعی بر این دارند که بازی را به تنهایی خود به پیش ببرند و بر این باور هستند که جهان در هر صورت نیاز به رهبری دارد و در این راستا کسی مستحقتر و شایستهتر از امریکا وجود ندارد؛ با آنکه وضعیت جهانی امریکا متزلزل شده است. اما سراسر جهان نیاز به رهبری دارد که برایشان گوش فرا دهد و همه شان را در برگیرد و لو رهبری باشد که مصالح و منافعشان را محقق نسازد! این در حالیست که جهان در زمان ترامپ یک دورۀ از حیاتش را در قلدری بسر برده است. همچنین باورمند هستند که جهان نیاز به یک رهبری دارد که به سخنانشان گوش فرا دهد و وعدهها نماید و سخنان دلشینی ایراد نماید! رهبریی باشد، که مردم جهان پیرامونش گرد آیند؛ اگرچه با چوب و هویچ باشد! چنین رهبریی اگر کسی حامی آن هم نباشد؛ بازهم از سوی جهان کنونی که در آن بسر میبریم، مورد تایید قرار گرفته و از آن پذیرایی به عمل خواهد آمد.
اما جوبایدن در تلاش است که از دو نکته مهم چشمپوشی نموده و آنها را نادیده بگیرد:
نخست: امریکا به اعمال زیادی پرداخته است که مختص به جمهوری خواهان و دیموکراتها نبوده، بلکه انجام این اعمال سیاست اساسی و اصلی امریکا نزد هردو حزب بشمار میرود. دشمنی امریکا خاص با مسلمانان بوده و هدفش جانبداری از یهود خبیث در فلسطین میباشد. آیا بارک اوباما زادۀ حزب بایدن نیست؛ همانکه سالها علیه سوریه یکی پی دیگری پلانریزی میکرد و پلانهایش را همواره تغییر میداد؟ آیا هدف رهبری دیموکراتها در مصر سقوط دادن مرسی نبود؟ مثالها از جنایتهای دیموکراتها بسیار است که مجال نام بردن از همۀ آنها وجود ندارد. پس جوبایدن از کدام رهبری سخن میزند؟!
ثانیاً: بایدن بسیار تلاش میورزد تا ضرر استراتیژیکی وارده به مبدأ سرمایهداری و افکار آزادی ناشی از آن را، پنهان نماید. فروپاشی بزرگیکه سراسر غرب و در رأس آن امریکا را فراگیر شده است، همان فروپاشی و اضمحلال اساسات تمدن و فرهنگ میباشد. لذا جوبایدن به کسی میماند که روی صخره حفاری میکند و یا کسی میماند که وعدۀ آب آوردن را از صحرای سوزان و آتشین میدهد!
دو چیزیکه باید مسلمانان بدان توجه نموده و با اهمیت بشمارند:
نسخت: اینکه زمان برپایی اسلام و تمدن آن و زمان روی کار آمدن دولت خلافت راشده بر منهج نبوت فرا رسیده است و تنها خلافت میتواند که جهان را رهبری درست نماید و به جهانیان؛ خیر و رحمت، سعادت و امنیت بار آورد.
ثانیاً: مسلمانان باید بدانند که دیموکراتها، جمهوری خواهان، ترامپ یا بایدن، بوش یا کلینتون و یا هم بارک اوباما؛ همه اینها دو روی یک سکه اند؛ همه اینها دشمنان امت اسلامی و دشمنان عقیده اسلامی میباشند. تنها تفاوتیکه دارند اینست که جمهوری خواهان بدون اینکه چاقو را پنهان کنند، ما را به قتل میرسانند و دیموکراتها بر عکس.
این یک چیز مهم و حیاتی بشمار میرود که دشمن خود را به هریک از دو حالت شناسایی نموده و واقعیت آن را دریابیم و ساده لوح نباشیم تا در دام مکر و فریب شان گیر آییم.
نویسنده: دکتور فرج ممدوح
مترجم: محمد مزمل