- مطابق
عوامل سقوط خلافت
(ترجمه)
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:
«حَق عَلی الله اَن لا یَرتفعَ شیء مِنَ الدنیا اِلا وضعه»
ترجمه: بر الله (سبحانه وتعالی) حقی است که چیزی را در دنیا بالا نبرد؛ مگر اینکه آن را بنهد(سنت الهی اینست که اگر اسباب شکوه و با هیبت شدن یک چیز را فراهم آورد در نهایت اسباب شکست و هبوط آن را نیز فراهم خواهد کرد).
رسول الله صلی الله علیه وسلم دولتی را تأسیس نمودند که اسلام و اهل آن در تحت حاکمیت آن عزتمند بودند، این قافله نزدیک به یک هزار وسیصد سال دوام داشت که در آن مدت دریاها را دریا نوردی میکرد تا آنگاه که به سرنوشت دولتهای قبل از خود دچار شد و در نتیجه سقوط داده شد و از صحنه حیات کنار زده شد. چیز قابل ملاحظه آنست که این دولت اسلامی در زمان حیات خود با بسیاری از دهشتها و شکستهای نظامی مواجه شد؛ اما در جریان تاریخ طولانی خود با آن همه مشکلات؛ همچو کوههای سر به فلک استوار ماند تا آنکه عصر جدید ظاهر گشت و شاهد سقوط آن گردید.
سبب واقعی انقراض و سقوط خلافت تنها عوامل خارجی (نظامی) نبوده، بلکه سبب حقیقی آن یک سلسله عوامل داخلی بود که جسد دولت را به نیش دندان گرفت و از داخل آن را به نوک بینی رسانده تا جاییکه برایش راه برگشتی نماند. سپس عوامل خارجی پدیدار گشت تا که در جلو خود زمین صاف و کاملاً هموار را برای پایان بخشیدن به وجود سیاسی مسلمانان بیابد و آنان را از تمسک ورزیدن به دولت خلافت عثمانیها در آن زمان باز داشته و بدیلی را پیشکش نماید.
اگر خواسته باشیم که عوامل تضعیف کننده داخلی را به بحث بگیریم، با عوامل بیشماری روبرو خواهیم شد. لذا در اینجا بارزترین عوامل را مورد بررسی قرار میدهیم و هدف ما از این کار جویا شدن از علل بیماری و نسخه دادن برای شفا یابیست تا که در زمان برپایی خلافت راشدۀ ثانی آن نکات را مراعات نموده و به عواقب گذشته خود درگیر نشویم. ان شاء الله!
نخستین عامل: تحویل و تغییر مبدأ شورا در انتخاب خلیفه به مبدأ دشوارتر و جنگجالیتر حکومت ارثی بود. این مرحله با به قدرت رسیدن معاویه بن ابی سفیان با زور و فریبکاری آغاز یافت و زمانیکه وی پسرش را بدون مشوره مردم ولیعهد خود انتخاب نمود، اوضاع تیرهتر گشت که بعداً منجر به قتل سیدنا حسین فرزند علی بن ابی الطالب رضی الله عنهما شد که سید الشباب اهل بهشت خوانده شده است و همین عامل سبب حمله به مدینه منوره، ریختاندن و حلال شمردن خون مردمش شد که آن واقعه نزد همه مشهور است و بدنبال آن نیز مکه محاصره گردید و به اصطلاح امروزی بالای آن موشک پرتاب شد!
دومین عامل: استقلالخواهی والیان و جدا نمودن ولایات تحت سیطره شان از پیکر خلافت بود و این کار زمانی صورت گرفت که بغداد مرکز خلافت به ضعف کشانده شد و دیگر نتوانست حاکمیت خود را در شرق و غرب فرمانروایی خود اداره نماید. اندلس اولین منطقهی بود که از تحت حاکمیت مرکز خلافت استقلالطلبی کرد و خود را آزاد گشتاند و بدنبال آن ولایات دیگر یکی پی دیگری استقلال خود را گرفتند تا سرانجام دولت خلافت بسیار متلاشی گردید و بلعیدن مناطق آن برای دشمن یکی پی دیگری آسان گشت.
سومین عامل: سکوت علماء در برابر واقعات تلخ را میتوان متذکر شد- اِلا من رحم ربی- به چشم سر ضعف حکام، دولت و پراکندگی مسلمانان را که به هر سمت وسو روان بودند، میدیدند؛ اما برای توحید سرزمینهای اسلامی و توحید اهل آن سعی و تلاش نورزیده، بلکه بسیاری از آنان در دربار حکام بسر برده و مطابق به آنچه که حکام را خوشحال میساخت، فتوا میدادند تا جائیکه باعث فتنهگری در میان مسلمانان نسبت به دین شان میشدند (فتنه خلق القرآن) و همچنین فعالیتهای سیاسی را ترک نموده، فراگیری و کسب آگاهی پیرامون آن را اهمیت نمیدادند.
چهارمین عامل: متمایل شدن حکام به دنیا، مشغول شدنشان به لهو و لعب و دل بستگی شان به خوشگذرانی، ترک جهاد و ترک حمل اسلام به اطراف و اکناف جهان را میتوان یادآور شد که این خود باعث مداخله فرماندهان ارتش در فعالیتهای سیاسی شد که بعدا در دهها عملیاتیکه سبب کشتار خلفاء و والیان شد، اشتراک ورزیدند و آن مناطق را سقوط دادند و مصروف شدن فرماندهان به اسباب دنیوی باعث گردید تا یک دید غلط و نادرستی نسبت به شناخت دولت اسلامی پدیدار گردد.
پنچمین عامل: این عامل با عامل نخستین مرتبط میباشد؛ زمانیکه قدرت در انحصار یک خانواده معین درآمد و از پدر به پسر و یا برادر و یاهم به پسر کاکا انتقال نمود، راهحل سیاسی مؤثر که حکام را مورد محاسبه قرار میداد و آنان را در موقف شان مینشاند تا سرانجام بحران موجود مهار میشد، وجود نداشت. بحران موجود چنان بحرانی بود که مسلمانان با چنگ زدن به نیروی نظامی بر دولت تمرد و سرکشی نمودند و حکام مصروف و مشغول خاموشسازی این حرکات شدند که بعضی اوقات غالب میشدند و بعضی اوقات هم مغلوب و این چنین؛ تلاشهای ارتش دولت در داخل از هم پاشید و ناکارآمد شد چه رسد به بیرون از مرزها دولت خلافت در برابر دشمنان.
ششمین عامل: جمود فکریی را میتوان یادآور شد که علماء مسلمانان را درگیر خود نمود، آنهم به دنبال ترجمۀ کتابهای فلسفی یونانی و فارسی و.. که در نهایت علماء روی مسایلی به بحث و گفتگو پرداختند که هیچ سودی را در پی نداشت. گذشته از آن حتی شریعت بحث نمودن روی چنین مسایلی را حتی با خود اجازه نداده بود، چه رسد با دیگران. در نتیجه مخالفین همین علماء به جهل، قلت علم و احیانا به کفر و خروج از اسلام نسبت داده میشدند. این کار به نوبۀ خود منجر به جمود فکری خطرناکی شد و آن اینکه علماء را وادار ساخت تا اتفاقا دروازه اجتهاد را ببندند و بر همان اجتهادات علماییکه در بهترین قرون بسر میبردند، اکتفاء نموده و باقی بمانند. از نتایج آن میتوان به تخلف و مخالفت بسیار خطرناک امت اشاره کرد که نمیتوانست با پیشرفت و انکشاف کلی که در جهان اسلام و جهان غرب در یک سطح پدید آمده بود، هنگام شود و امت نمیدانست که در برابر این همه ناهنجاریها و معضلات چگونه ایستادگی و مقاومت نماید.
هفتمین عامل: اجبار رعیت توسط حکام بر تقلید از اجتهادات یک عالم، مانند: مجبور شدن مردم توسط ایوبیان به تقلید از اجتهادات امام شافعی و مجبور شدن آنان توسط عثمانیها به مذهب احناف که این روند بطور عموم باعث ایجاد جمود حرکت فقهیه گردید.
هشتمین عامل: اجازه ورود به سفارتخانههای غربی تجاوزگر علیه مسلمانان و کسب اقامتشان در آنجا را میتوان به حساب آورد، کار اصلی آنان تجسس علیه مسلمانان و ایجاد نقاط ضعف در میان آنان بود. بدان خاطر نهادها و سازمانهای تحت نامهای مختلف، توجیهات مختلف و از دولتهای مختلف در سرزمینهای مسلمین وارد شده و در زندگی عامه مسلمانان دخالت نمودند. ایجاد شک و تردید در میان مسلمانان نسبت به دین اسلام یکی از وظایف اصلی آنها بود و برای رسیدن به هدفشان عدهای از مسلمانان را در ادارات خود به زیر خدمت میگرفتند و به صورت تدریجی آنان را ذوب اداره و افکارشان مینمودند (جاسوسها و ستون پنجم جاسوسی).
نهمین عامل: فرستادن آن عده از فرزندان مسلمین به پوهنتون/دانشگاههای غرب جهت کسب علم و دانش که مبدأیی نبودند و از لحاظ فکری، فقهیه، و عقیدتی آمادگی نداشتند، که در نتیجه به خاطر ضعف ایمان شان متأثر چشم دید خود شدند و ذوب افکار غربی گردیدند و همه نجاسات و ارزشهای کثیف و پلید غرب را با کمک گرفتن از بعضی از حکام همچو محمد علی والی مصر و بعضی دیگر از متنفذین قصر سلطان عثمانی به تدریج وارد سرزمینهای اسلامی نمودند.
دهمین عامل: کامیابی سفارتخانهها و نهادهای غربی بعد از سالها مخفیکاری در روند داخل نمودن مفکوره قومپرستی پلید در افکار و اذهان فرزندان مسلمانان بود و در میان همه اقوام مفهوم امت بودن و برادر بودن ناپدید گشت و هر یک از آنان در فکر دفاع و استحکام روابط قومی خود بودند که در نتیجه یک خودشیفتگی پدید گشت که یک قوم قوم دیگری را به مجرد اختلافات لفظی و لسانی که تنها وسیلۀ تفهیم و تفاهم بود، نه چیز بیش که با آن ستیز شود، حقیر و خوار میشمرد!
این واقعیت و دگرگونی برای شان حق تعاون با کفار را بخشید تا که با برادران دینی و عقیدتی شان بجنگند، با این گمان که در برابر آن هر چیزی را که از کفار بخواهند بدست خواهند آورد، اما چه گمان و ظن بسیار دور از واقعیت! آیا کسیکه با الله وعده خلافی کند و پیمانشکنی کند و دروغ بگوید، نمیتواند به این بیخردان سطی نظر احمق دروغ بگوید و وعده دورغین بدهد؟!
عوامل داخلی که منجر به سقوط خلافت شد بیشتر از آنچه است که ما در این مقاله نامآور شدیم؛ اما چه بسا که این عوامل متذکره عوامل بروزتر و موثرتر در نفوذ راههای انهدام خلافت بود و تنها سببیکه دولت اسلامی را به مدت یکهزار و سیصد سال بر سر پا نگهداشت، همانا قوت عقیده اسلامی بود که در نفوس فرزندان مسلمانان ریشه دوانده بود، تخمهای این عقیده با وجود سیاهی و گندگی و تحریفی که از سوی تمام دشمنان اسلام و مسلمین متوجه آن است، به اذن الله پیوسته باقی مانده و باقی خواهد ماند. دشمنان اسلام شب و روز تلاش میورزند تا که اسلام را تحریف نموده و برای مسلمانان وانمود نمایند که آنان جز کالای بیارزشی که نه وزن دارد و نه ارز چیزی بیش نیستند و اگر از صحنه زندگی کنار زده شوند، هیچکس از آنان یادی ننموده و از نبودشان هیچکس متأثر و اندوهناک نخواهد شد.
الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿إؤِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ [انفال: 36]
ترجمه: کافران اموال خود را خرج میکنند تا (مردم را) از راه الله ( ایمان به الله) باز دارند. آنان اموال شان را خرج خواهند کرد، اما بعدا مایه حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد. بیگمان کافران همگی به سوی دوزخ رانده شده و در آن گرد آوره میشوند.
ما تا هنوز به نصرت و قوت عقیده مسلمانان در راستای تاسیس خلافت ثانی باورمندیم که بزودی کشتی نجات تمام مسلمانان و حتی غیر مسلمانان شده و آن عده از کسانی را که در تحت چتر نظام سرمایهداری کثیف خوار و زبون گشته اند را نیز با خود حمل خواهد نمود. الله سبحانه وتعالی میفرماید:
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْءًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَٰسِقُونَ﴾ [نور: 55]
ترجمه: الله به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد (تا آن را در پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملتهای گذشته) را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از آنان (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است. همچنین دین اسلام (نام) ایشان را برای شان میپسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل میسازد(آنچنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران، تنها) مرا میپرستند و چیزی را انبازم نمیگردانند. بعد از این (وعده راستین) کسانیکه کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دائره ایمان و اسلام) بشمارند (و متمردان و مرتدّان حقیقی میباشند).
و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمین، پروردگارا! در کار امت اسلامی رشدی فراهم ساز...!
أقیموا الخلافة#
Return The Khilafah#
YenidenHilafat#
#خلافت – کو – قائم – کرو
#خلافت – را - تاسیس - کنید
نویسنده: آزاد محمد- ولایه عراق
مترجم: محمد مزمل