چهارشنبه, ۰۸ ربیع الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۹/۱۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

محمد بن سلمان؛ ستون‎های دولت سعودی را تضعیف می‎سازد!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

دیوید ‎هورست، روزنامه‎نگار بزرگ انگلیس تأکید کرد: «حملات سرکوب‎گرایانه‎ی محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، که در داخل مملکت سعودی رهبری می‎کند، بیشتر از آن چیزی است که مقامات این کشور به آن معترف‎اند.» وی افزود: «تعداد بازداشت شده‎گان از پنجصد نفر تجاوز کرده و کسانی‎که از آن‎ها تحقیق صورت گرفته است، دو برابر این رقم می‎باشند.» هورست گزارشی را که در سایت "میدیل ایست آی" به نشر رساند، گفت: «بعضی از شخصیت‎های بزرگی‎که زندانی گردیده بودند، مورد شکنجه و تعذیب شدیدی قرار گرفتند، که به اثر آن، جهت تداوی به شفاخانه انتقال داده شدند.»

هم‎چنان، این مرد افزود: «سعودی هرج و مرج را در داخل کشورش به عنوان یک سیاست در پیش گرفته؛ چنانی‎که کشورهای عراق، سوریه و یمن برگزیده بودند، دقیقاً هیچ کسی به شمول پادشاه نمی‎داند که در آینده، امور کشورش به کدام سمت و سو خواهد رفت.» وی نیز اشاره نمود: «شخصیت‎های اسلامی و تجاری خانواده آل سعود که ستون‎های اساسی مملکت سعودی بر آن‎ها استوار بود، امروزه به خاطری تضعیف ساختن‎شان به شکل آنی مورد تعرض قرار گرفتند. تضعیف این ستون‎ها منجر به افزایش خطری می‎گردد که سعودی را احاطه نموده و امکان دارد، این خطر باعث فروپاشیِ دولت سعودی و فرو رفتن آن در ریگزاری بزرگ گردد.»

گفته می‎شود، این دست‎گیری‎ها شامل اعضای خانواده‎های حاکم در سعودی، تعدادی از وزرای دولت و تجارانی بزرگ این کشور می‎شود که از سوی محمد بن سلمان تحت نام "مبارزه علیه فساد" راه‎اندازی گردیده است. بسیاری بیم آن را دارند که محمد بن سلمان می‎خواهد با شکنجه‎های ظالمانه و وحشیانه‎ی سنتیو، حملات سرکوب‎گرایانه‎اش بالای این چهره‎های سرشناس، تمام رقبایش را در داخل و خارج کشور قبل از این‎که کسی در جایگاه پدر هشتاد و یک‎ساله‎اش قرار گیرد، کاملاً از بین ببرد.

اما محمد بن نایف پسر کاکای ولیعهد، هنوز در تبعید به سر می‎برد؛ زیرا سرمایه‎ها و دارائی‎هایش؛ مانند دیگر پسران عبدالعزیز؛ از جمله: مشهورترین پسران عبدالعزیز، بندر بن سلطان سفیر اسبق سعودی در واشنگتن و هم‎نشین نزدیک جورج دبلیوبوش رئیس جمهور سابق امریکا می‎باشد، که ضبط و مصادره گردیده است، چنان‎چه مقام‎های سعودی بیان نمودند: «قرارداد تسلیحاتی یمامه که بندر در توافق آن دست داشته یکی از قضایای فساد بوده که تحت تحقیق قراردارد.» گفته می‎شود، بندر از پول رشوه‎ی این قرارداد، زیباترین قریه را در شهر کوت سولدز در وسط انگلیس که مساحت آن هزار هکتار بوده و دارای میدان اسپ دوانی می‎باشد، خریداری نموده است. مؤسسه "بی آی آی"  انگلیس ازین قرارداد، معادل پنجاه و شش‎و‎نیم ملیارد دالر از سعودی مفاد نموده تا طیارات خود را فقط در زمان جنگ به دست‎رس سعودی قرار دهد.

ویب‎سایت "میدل ایست آی" یادآورگردید که اولادهای چهار شخص اساسی در آل سعود، ستون فقرات این خانواده را در چهار قرن گذشته تشکیل می‎دادند، که به بهانه پاک‎سازی از فساد مورد هدف قرار گرفتند و این‎ها اولادهای ملک فهد بن عبد العزیز، ملک عبدالله، امیرسلطان و امیر نایف می‎باشند؛ طوری‎که درین گزارش آمده که هدف کلی از این حملات محمد بن سلمان، دست‎برد و تضعیف نمودن خانواده آل سعود، تجاران، علماء و شخصیت‎های مطرح می‎باشد.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

پیام ربیع الاول؛ حمایت از ختم رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم و ضرورت به تأسیس خلافت بر منهج نبوت را نشان می‎دهد

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

علی‎رغم تلاش‎های ذلت‎بار حکام پاکستان برای تضعیف ختم نبوت در خصوص خوش‎ساختن باداران خارجی‎شان، ماه ربیع الاول در پاکستان چراغ‎هایی را به سبب سخنرانی‎ها در مورد زندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر افراشته است. زندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم، یادآوری مشخصی در زمینۀ ضرورت به تأسیس دوباره اسلام(خلافت) به عنوان یک دولت است که تضمین کنندۀ حمایت از ختم نبوت می‎باشد، هرچند کفار استعمارگر دوست نداشته باشند.

ماه ربیع الاول نه‎تنها به بزرگ‎ترین نعمت الهی؛ یعنی تولد حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شهادت می‎دهد؛ بل شاهد بعثت او صلی الله علیه وسلم به عنوان آخرین پیامبر رحمت برای بشریت و حاکمیت او از طریق تأسیس دولت اسلامی پس از هجرت در مدینه بود. طبری در تاریخ خود، که به نام تاریخ پیامبران و حاکمان یاد می‎شود، می‎گوید:

«حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قال قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم الْمَدِينَةَ يَوْمَ الاثْنَيْنِ، لاثْنَتَيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الأَوَّلِ»

ترجمه: از ابن حمید شنیدیم که گفت: ما از سلمه و او از ابن اسحق و ابن اسحق از الزهری شنید که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم، دوشنبه شب روز دوزادهم ربیع الاول به مدینه رسیدند.

لذا در یک مقطع زمانیی‎که جنگ میان کفار و امت اسلامی شدت گرفته است و نزدیک است که دهل پیروزی برای اسلام کوبیده شود، حزب التحریر-ولایهپاکستان به طور کلی مسلمانان را خطاب قرار داده تأکید می‎کند: باید آن‎ها بر خط مش پیامبر صلی الله علیه وسلم گام نهند؛ چنان‎چه او صلی الله علیه وسلم در راستای حمل دعوت اسلامی هر گونه سختی‎ها را متحمل گردیده و در دعوت خود از نرمی و ملایمت کار می‎گرفت، آن‎ها را به اسلام فر می‎خواند و همان‎گونه که ریشه‎های فساد را قطع کرد و از یک نسل از هم پاشیده، امت واحدی را شکل داد، که ریشه‎هایش در اعماق زمین فرو رفته است، به همین شکل باید امت اسلامی به این امر نیز مبادرت ورزند. فلهذا، مسلمانان باید مراحل دعوت خود را بدون توجه به ظلم ظالمان، که به نیابت از کفار در حق امت اسلامی روا می‎دارند، سریع‎تر ساخته، تکلیف‎شان را در قبال اسلام انجام داده و به سوی آن به عنوان یک دین کامل و بری از هرگونه عیب و نقص فرا خوانی کنند.

در یک برهه‎ای‎که استبداگران تمام تلاش‎شان را در راستای کنار نهادن اسلام از تمام امور زندگی به کار انداخته‎اند، حزب التحریر-ولایه پاکستان از تمام مسلمین، به ویژه از نیروهای مسلح پاکستان می‎خواهد تا گلیم حاکمیت استبدادی استبدادگران را جمع کنند، درست همان‎گونه که پشینیان‎شان-مانند انصار رضی الله عنهم اجمعین- جمع کرده بودند. حقیقت این است که در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم، استبدادگران کسانی بودند که تکبر هرگز به آن‎ها اجازه نمی‎داد تا اسلام را بپذیرند و مهر ضلالت بر قلب‎های‎شان کوبیده شده بود. آن‎ها کسانی بودند که از قدرت خود برای آزار و اذیت رسول الله صلی الله علیه وسلم و یاران او استفاده می‎کردند و در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم دروغ‎های را در جامعه منتشر می‎نمودند و حتی در صدد تعقیب و پی‎گیری او صلی الله علیه وسلم بودند تا باشد که او را شکنجه نموده و به شهادت برسانند.

اما عقربۀ زمان خلاف میل آن‎ها چرخید؛ به گونه‎ای که فرمانده‎های نظامی قبایل اوس و خزرج در همین مرحله حساس نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده و در پیمان دوم عقبه تعهد نمودند که با جان و دل از وی صلی الله علیه وسلم حمایت نموده و نصرتش دهند. دقیقاً این امری بود که زمینه هجرت را از ظلم در مکه به حاکمیت اسلام در مدینه مساعد نمود و گلیم ظلم کفار را جمع کرد. بنابر این، زمان آن فرا رسیده که نیروهای مسلح مسلمان پاکستان، اخلاص‎شان را نسبت به دین‎شان نشان دهند و در راستای بازگشت خلافت بر منهج نبوت نصرت را فراهم کنند، تا باشد که با پیروزی اسلام عزیز چراغ ظلم استبداگران برای همیشه خاموش گردیده و کفار دو باره ذلیل شوند.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

[روم: ۴۵]

ترجمه: و در آن روز، مؤمنان(بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد؛ به سبب یاری الله(سبحانه وتعالی) و او هر کس را بخواهد، یاری می‌دهد و او صاحب قدرت و رحیم است.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه پاکستان

ادامه مطلب...

زندگی اسلامی مسلمانان در خطر است، نه اسلام!

خبر:

اشرف‌غنی رئیس‏‌جمهوری افغانستان حین سخنرانی در مراسم تجلیل از میلاد حضرت محمد صلی الله علیه وسلم گفت: «ما به افتخار می‎گویم که قانون اساسی افغانستان از نظر ارزش‌‎های اسلامی، از بهترین قوانین جهان اسلام است. علمای جید در افغانستان، حرمین الشریفین، مصر، مالیزیا، اندونیزیا و سایر کشورهای اسلامی در این خصوص اجماع دارند که دارالکفر خواندن، بغاوت نمودن و ایجاد هرج و مرج در کشورهای اسلامی فتنۀ بزرگ است. خونخوارانی که می‎گویند اسلام در خطر است، برای شان می‎گوییم که اسلام در خطر نیست، بلکه قتل‎ها، جنایات و بغاوت‎های شما بوده که روزگار مسلمانان را بدتر ساخته است.»

(منبع: https://president.gov.af/fa/news/24912)

تبصره:

اگر فرض کنیم به شمول قانون اساسی افغانستان، تمام قوانین اساسی دولت‎های جبریه، اسلامی باشد. پس تبعیض و بهتری میان قوانین اسلام چرا!؟ همین قسمت از سخنرانی اشرف‌غنی برای اثبات نادانی وی در دین و فرورفتنش در پستی‎های انحطاط کفایت می‎کند. قانون اساسی که مادر تمام قوانین یک دولت می‎باشد، وقتی اسلامی شده می‎تواند که توسط علمای مجتهد از قرآن، سنت، اجماع اصحاب و قیاس به طریقه شرعی (اجتهاد) استنباط و خلیفه آن را تبنی (برای تطبيق تایید) نموده باشد. درحالی‎که قانون اساسی افغانستان با در نظرداشت احساسات مردم مسلمان افغانستان، از قانون فرانسه کاپی و توسط نهاد عنعنوی افغان‎ها (لویه جرگه) تصویب گردیده است. پس هر قانونی که در نتیجه اراده مردم تهیه و تصویب گردد، از دیدگاه اسلام قانون وضعی-بشری شمرده می‎شود، ولو تحت آن قانون حدود الله سبحانه وتعالی هم تطبیق شود.

ایجاد هرج و مرج، قتل، جنایت و بغاوت در تمام سرزمین‎های اسلامی ناشی از تطبیق و تحمیل نظام‎های غیر اسلامی بر مسلمانان این سرزمین‎هاست. زیرا وقتی بالای مردم نظام و قانونی تطبیق گردد که خلاف عقیده شان باشد، خود بخود سبب فاصله میان مردم و دولت‎ می‎گردد. برعکس، وقتی نظام سیاسی و قوانین آن از عقیده‎ی مردم نشأت کند، مردم خودشان نظام سیاسی و قوانین آن را حمایت خواهند کرد و نزد مردم از مشروعیت عام و تام برخوردار می‌باشد؛ اما وقتی قوانین ما از قوانین غرب کاپی و توسط اراده نام نهاد مردم با تمویل و راهنمایی کفار تدوین شده باشد، هرگز مسلمانان از آن حمایت نخواهند کرد. پس در این صورت هرج و مرج، قتل، فتنه و بغاوت ادامه می‎یابد و تنها علمای درباری‎ای که توسط همین نظام‎های کفری در پستی‎های انحطاط تربیه شده‎اند، سرزمین‎های اسلامی را در چنین وضعیتی دارالکفر نمی‎خوانند و مبارزه علیه این نظام‎های کفری را بغاوت می‎نامند.

احد من الناس تا روز قیامت نمی‎تواند اسلام را با خطر مواجه سازد، این زندگی اسلامی مسلمانان است که توسط غفلت آنان در تمام عرصه‎ها اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تعلیمی و فرهنگی از دیدگاه اسلام و تطبیق شریعت اسلامی مورد تهدید واقع گردیده است. و این خطر از زمانی آغاز شده که امت مسلمه دولت اسلامی (خلافت) را در اثر فتنه‎ی قومیت عربی، نشنلیزم ترکی و فرورفتن در انحطاط فکری از دست داد و تا وقتی که مسلمانان نظام‎های جبریه شما را یکی پی دیگری سرنگون و دوباره دولت اسلامی (خلافت بر منهج نبوت) را تاسیس ننماید، هرگز ازین خطر و تهدید مصوون نخواهند ماند.

ما به تمام حُکام امت مسلمه به شمول اشرف‌غنی هُشدار می‎دهیم که اسلام توسط پسوند و پیشوند "اسلامی" در تسمیه دولت جمهوری، قانون اساسی-وضعی- و ساختن مدارس و مساجد حاکمیت نمی‎یابد، بلکه اسلام توسط نظام سیاسی اسلامی (دولت خلافت) حاکم می‎گردد که در تمام عرصه‎های زندگی تنها اسلام را تطبیق و با تمام ملت‎های دیگر بر اساس دعوت و جهاد، سیاست خارجی خود را استوار می‎سازد.

اشرف‌غنی باید پاسخ بگوید که؛ دوستی و عقد پیمان‎های استراتیژیک و امنیتی با کفار محارب بالفعل چه حکم دارد!؟ حکم شرعی سود و احتکار در نظام اقتصادی اسلام چیست!؟ اختلاط زن و مرد در تمام عرصه‎های زندگی چگونه از دیدگاه اسلام تنظیم می‎گردد!؟ کشتار مسلمانان، تبعیض جنسی، قومی، زبانی، نژادی، مذهبی، ترویج فحشا، تعمیم فقر برای سرباز گیری از مردم مجبور و بی‎بضاعت برای جنگ امریکا و ناتو چگونه با اسلام سازگاری دارد!؟

این شمه‎ی از همان جنایاتی‎ست که توسط شما و نظام تحت نام "جمهوری اسلامی" تان با پشتوانه غرب اعمال می‎گردد. پس بدان که مردم می‎داند که اسلام در خطر نیست، بلکه زندگی اسلامی مسلمانان در خطر است. ازین‎رو مردم علیه شما، امثال شما و نظام‎های شما مبارزه می‎کنند.

سیف الله مستنیر

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریرـ ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

نظری گذرا بر انقلاب‎های جهان عرب علیه حکام‎شان

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

جهان اسلام در حال حاضر واقعیت بس دردآوری را تجربه می‎کند و به جائی رسیده که نیاز به شفقت و مهربانی دارد؛ در حالی‎که باید دیگران به آن حسادت می‎ورزیدند. متأسفانه پسوند "اسلامی" را تنها به این دلیل به آن علاوه می‎کنیم که مردم ساکن در آن وابسته به اسلام می‎باشند؛ اما با نظری گذرا و سطحی به واقعیت نظام‎های حاکم در این سرزمین‎ها، در خواهیم یافت که این نظام‎ها بر اساس احکام اسلام حکومت نمی‎کنند، سیاست‎های‎شان پراگنده بوده، از ضعف اقتصادی رنج می‎برند، فساد اداری در آن‎ها بیداد می‎کند و استعمارگران توانسته‎اند، این سرزمین‎ها را زمانی که یک‎پارچه بودند، بر اساس تمایل و منافع خویش پارچه‎پارچه نموده و به دولت‎های کوچک و ناتوانی تقسیم نمودند-که هر کدام از خود نام و پرچم خاصی دارند- به علاوۀ این همه پراگنده‎گی، شاهد آن همه جنگ‎های عقیدوی و فرهنگی وارداتی استیم که دشمنان اسلام توانسته‎اند، از طریق بحران‎های مادی و فکری در میان‎ما بر افروزند.

اگر اندکی به گذشته بر گردیم، به علاوۀ سائر اسباب و دلائل، به یک سلسله دسیسه‎های خبیثانه‎ای پی‎خواهیم برد که دشمنان اسلام آن را طراحی نموده و سر انجام ما را به این وضعیت اسف‎بار کشانیده است. چنان‎چه در سال ۱۹۰۵م کنفرانسی موسوم به "کامبل بنارمان" راه‎اندازی گردید که تا سال ۱۹۰۷م ادامه داشت. این کنفرانس به درخواست سری محافظه‎کاران بریتانیا و به منظور کسب منافع بیشتر و تداوم این منافع برای مدت طولانی‎تر راه‎اندازی گردید و کشورهای بریتانیا، فرانسه، هالند، بلجیک، اسپانیا و ایتالیا در آن شرکت داشتند. این کشورهای اروپائی در پایان این کنفرانس به پیمان‎نامه سری دست یافتند که نام آن را "پیمان نامۀ کامبل" گذاشتند. در این پیمان‎نامه، بحر متوسط سفید به عنوان شریان حیاتی استعمارگران به منظور پیوند دادن شرق با غرب تعریف گردید-که می‎تواند با گذرگاه‎های طبیعی‎که دارد- آسیا را با افریقا پیوند دهد.

هم‎چنین در این پیمان‎نامه گفته شد، در این منطقه امت واحدی به سر می‎برد که از حاکمیت دولت واحدی به نام دولت خلافت عثمانی، دین واحد و زبان واحد برخوردار می‎باشد، بناءً فیصله صورت گرفت که مردم این منطقه باید پراگنده، جاهل و عقب‎مانده باقی بمانند. آنان بر این اساس، دولت‎های جهان را به سه دسته تقسیم نمودند:

اول) دولت های تمدن مسیحی غربی، که همه مؤظف اند تا از آن پشتیبانی نموده و در کنار آن قرار گیرند.

دوم) دولت‎هائی‎که بخشی از تمدن مسیحی غرب به شمار نمی‎روند؛ اما هیچ‎گونه تضاد و برخوردی نیز با آن‎ها ندارند و به این ترتیب، تهدیدی نیز علیه آن به شمار نمی‎روند، مسؤلیت‎شان در برابر این دولت‎ها را طوری تعریف نمودند که باید این دولت‎‎ها مهار گردیده و از گسترش آن‎ها جلوگیری صورت گیرد و می‎توان از آن پشتیبانی نمود؛ اما این پشتیبانی باید در حدی باشد که آن را تبدیل به تهدیدی علیه خودشان و پشتیازی‎شان نکند.

سوم) دولت‎هائی‎که بخشی از تمدن مسیحی غرب نبوده و با این تمدن در تضاد فکری قرار دارند و علیه پیشتازی آنان یک تهدید به شمار می‎روند-که همانا سرزمین‎های اسلامی است- وظیفۀ خویش را در برابر این دولت‎ها طوری تعریف نمودند که همه باید برای محروم نمودن این سرزمین‎ها از دست‎رسی به هرگونه کمک علمی و معارف تکناولوژیکی سهیم شده و به هیچ‎وجه از آنان پشتیبانی صورت نگیرند که پس از آن، دولت خلافت عثمانی سقوط داده شد و گفتند که از هرگونه رویکرد وحدت‎خواهی این دولت‎ها باید جلوگیری صورت گیرد و به همین دلیل بود که خواستار جدا کردن بخش آسیایی این سرزمین‎ها از بخش افریقائی آن توسط ایجاد دولت فلسطین شدند، دولتی‎که بعدها به یهود تسلیم داده شد تا به این ترتیب جدائی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کامل صورت گیرد.

بدون شک دولت‎های اروپائی پس از استعمار مستقیم و سپس ایجاد حکام مزدور و دست‎نشانده و انتقال به استعمار غیرمستقیم، توانستند در عملی نمودن این پیشنهادها و نظریه‎های مطرح شده در آن پیمان‎نامه، به گونۀ بی‎نظیری مؤفق گردند. دامنۀ این موفقیت و نمونه‎های آن، آن قدر گسترده و فراوان است که می‎توان برای هر بخشی از سرزمین‎های اسلامی، چندین جلد کتاب در مورد خیانت‎های صورت گرفته در آن، طریقه‎ها و اسالیبی‎که برای به غارت بردن سرمایه‎های آن به کار گرفته می‎شوند، انواع ستم‎گری‎ها و اقسام جنایت‎هائی‎که در آن صورت می‎گیرد، به رشتۀ تحریر در آورد. به علاوۀ دسیسه‎هائی‎که برای ضربه زدن به اسلام طراحی گردیده و تلاش‎هائی‎که در جهت منحرف نمودن اسلام از مسیر اصلی آن و با استفاده از وسائل گوناگون صورت می‎گیرند و می‎خواهند دیدگاه‎ها و اندیشه‎های امت اسلامی را به جانب مسائل جانبی و بی‎ارزش بر گردانند، در حدی‎که امروزه به جائی رسیده‎ایم که بزرگ‎ترین هم و غم بسیاری از افراد امت اسلامی این است که بتوانند سهم بیشتری از متاع دنیا را تصاحب نموده و از رفاهیت بیشتری برخوردار باشند.

مصیبت‎هائی‎که دامن امت اسلامی را گرفته به این حد خلاصه نمی‎شوند، بلکه کار ما متأسفانه به جائی رسیده که بیش‎ترین افراد امت و اکثریت علماء و متفکرین آن افکار غربی را آب و رنگ اسلامی داده و آن را در زندگی‎شان عملی می‎کنند و دیگران را نیز به جانب آن فرا می‎خوانند. استعمارگران توانسته‎اند، این دیدگاه را از طریق ایجاد اقلیت‎ها و دامن زدن به اختلافات نژادی، زبانی و منطقه‎ای، که در اسلامی هیچ جایگاهی ندارد، در میان امت به وجود آورده و جهان اسلام را از هم بپاشانند، در حدی‎که فهم دین و نظام‎های مروج تعلیمی و تربیتی کاملاً بر وفق مراد و متناسب با سیاست‎های حکومت‎های جبری به پیش می‎روند و اعتقادات، عبادات، فکر، فرهنگ، تجارت، اقتصاد، سیاست و حتی آرمان‎ها و آرزوهای بسیاری از مسلمانان با سیاست‎های زهرآگین این حکومت‎های جبری هم‎خوان و هم‎نوا گردیده و زیر تسلط آن قرار دارند.

بنابر این، به دلیل فرهنگ و علوم وارداتی و هم‎چنین ایجاد مراجع فتوائی‎که توسط علمای آموزش دیدۀ درباری، که حاضر اند دین را به ساده‎گی با متاع ناچیز دنیا عوض کنند، ترویج داده می‎شود. سرنوشت این امت بزرگ به جائی رسیده که حاکم تبدیل به یک مستبد بیدادگر شده، کافر خودش را مؤمن می‎خواند، لیبرال ادعای مسلمان بودن می‎کند، مارکسیست لقب شهید می‎گیرد و مسلمان واقعی تروریست معرفی می‎گردد. تأسف‎بارتر از همه، این‎که احکام دین اسلام و آیات محکمات الهی به صورت علنی و در برابر دید جهانیان به استهزاء و تمسخر گرفته می‎شوند.

در اوج این نیرنگ‎ها، جنایت‎ها و خیانت‎ها بود که ناگهان انقلاب‎های عربی-که لقب "بهار عرب" را به خود گرفت- از راه رسیده و خواستار رهائی از قید و بندهای حکومت‎های جبری شدند؛ اما واقعیت این است که این انقلاب‎ها برای دست‎یابی به هدف‎اش، دیدگاه واحد و مشخصی نداشت؛ بلکه انقلاب‎هائی بود که از میان مردم برخاسته و مبتنی بر مبارزه علیه ظلم و بیدادگری‎های حاکم بود. از جانب دیگر؛ این انقلاب‎ها، انقلاب‎های نظامی نبود، بنابر این، غرب توانست با تلاش جدی و مستمر، از گسترش آن جلوگیری نموده و بالای آن تسلط پیدا کند، چنان‎چه مؤفق شد، بعضی از آن را منحرف نموده و برخی دیگر را تبدیل به رویاروئی‎های مسلحانه‎ای نماید تا بهانه‎ای برای استحکام تسلط‎اش بر آن و جلوگیری از گسترش و انتشار آن باشد.

در تونس مسالمت آمیز باقی ماند؛ اما دیری نگذشت که به عقب برگشته و به دلیل افتادن در دامن سیکولران خبیثی‎که وابسته به دوران بن علی و قبل از وی بودند، اعلام شکست نمود و سر انجام آن‎چنان شد که این سرزمین به واقعیتی به مراتب بدتر نسبت به پیش از انقلاب بر گشت. انقلاب مصر توسط دستگاه حاکم به شدت و با خشونت تمام سرکوب گردیده و در ریشه خشکانیده شد و سر انجام اوضاع این سرزمین نیز به واقعیتی تلخ‎تر از زمان حاکمیت نظامی بر گشت، چنان‎چه مردم این سرزمین در حال حاضر با مصیبت‎های سهمگین اقتصادی، سیاسی، فساد قضائی، حاکمیت احمقانه و ابلهانه دست و پنجه نرم نموده و یک بار دیگر زیر حاکمیت نظامی به سر می‎برند.

اما در لیبیا، سرنوشت انقلاب به جائی کشانیده شد که تا هنوز نمی‎توانند حکومتی پایدار برپا نمایند و یا به امنیت دست یافته و ادارۀ امورشان را در دست گیرند. لیبیا پس از راه‎اندازی انقلاب و بیرون شدن آن از تسلط مردم، اینک زیر پای کشمکش‎های جهانی خرد و خمیر می‎شود، بلکه حتی به جانب حکومت نظامی در حرکت است، چنان‎چه در مصر اتفاق افتاد. و اما یمن، که هرگز روی آرامش را ندید، پیوسته از یک کشتار دسته‎جمعی به کشتار دیگری و از یک قحطی به قحطیِ دیگری گذر می‎کند، به نظر می‎رسد، به جانب تقسیم شدن این سرزمین به اقلیم‎های مختلفی است که با هم درگیر خواهند ماند، تا به این ترتیب جنگ‎های داخلی و کشمکش‎های همیشه‎گی در آن و میان این اقلیم‎های مختلف هم‎چنان ادامه داشته باشد.

انقلاب سوریه، که مقاومت بیشتری نشان داده و زمان طولانی‎تری ادامه یافت، پیامدهایش بیشتر بوده و درداش آزاردهنده‎تر است؛ چنان‎چه شهرهای آن ویران گردید، زیربناهای آن از هم پاشید و مردم ساکن در آن‎ها یا شهید شدند یا مجروح و معلول و یا مهاجر و بی‎خانمان. به نظر می‎رسد، سرنوشت این انقلاب به جانب حکومتی شبه‎فدرالی روان است که بر اساس آن، سوریه به دولت‎های کوچکی تقسیم خواهد شد که هرلحظه قابلیت از هم‎پاشی را داشته باشد و این دولت‎های کوچک وابسته به یک دولت مرکزی باشد که در پایتخت حاکمیت می‎کند.

این پس از تمام این اتفاقات، پرسشی‎که مطرح می‎گردد، این است که آیا می‎توان انقلاب‎های عربی را انقلاب‎های مؤفق خواند و یا باید آن را ناکام تلقی نمود؟ واقعیت این است که این انقلاب‎ها در عرصۀ داخلی، در برخی موارد مؤفق و در برخی دیگر ناکام بوده، هم‎چنین توانسته در عرصه‎های منطقه‎ای و بین‎المللی نیز تأثیرات روشنی از خود به جا گذارد.

در عرصۀ داخلی: برای این‎که به مؤفقت‎ها و ناکامی‎های این انقلاب‎ها در داخل پی‎ببریم، باید به نکاتی اشاره شود که می‎توان بر اساس آن ادعاء نمود که مؤفق بوده و برخی از این نکات قرار ذیل است:

این انقلاب‎ها باعث شد تا دیوار ترس در نزد بخش بزرگی از مسلمانان درهم شکسته شده و وحشت و بزدلی از دل‎های‎شان ریشه‎کن شود. انقلاب‎ها نشان داد که افراد امت اسلامی از حکام‎شان راضی نبوده و با آنان عداوت دارند، چنان‎چه نخستین شعاری را که سر می‎دادند این بود: "مردم در پی سقوط دادن نظام است" و توانستند با این شعار بعضی از حکام خودکامه و ظالم را خلع قدرت نموده و بعضی از حکومت‎های مزدور را از هم بپاشنانند.

انقلاب‎ها توانست توافق و قناعت سراسری ایجاد کند، مبنی بر این‎که نظام‎های حاکم موجود باید تغییر داده شود و این در ذات خود نشان می‎دهد که مردم دست رد به سینۀ این نظام‎ها و کسانی زده‎اند که آن را بالای مسلمانان تحمیل نموده و اوضاع را از پشت پرده مدیریت می‎کنند، که همانا غرب کافر بوده و مسئول اصلی تمام این اوضاع نابه هنجار می‎باشد.

انقلاب‎ها توانست فرزندان مخلص و شریف امت را با هم پیوند بیشتر داده و آنان را کنار هم جمع کند. نفوس فرزندان مخلص امت را به حرکت در آورد تا هر آن‎چه را در اختیار دارند، در راه حمایت از دین، آبرو، عزت و سرزمین‎های‎شان مخلصانه به کار گیرند و مؤفق شد، بعضی از حکومت‎های خودکامه و ظالم را از اریکۀ قدرت پایین کشیده و برخی از حکومت‎های مزدور را سقوط دهند. آن‎چه اتفاق افتاد، غرب را سراسیمه نمود و آن را وادار کرد تا برای ناکام نمودن این انقلاب‎ها تمام توان‎اش را به کار گیرد تا از گسترش و تکرار آن جلو گیری شود، در حدی این کار را بزرگ‎ترین و نخستین مسئله و نگرانی‎اش در سیاست بین المللی تعریف نمود.

غرب برای جلوگیری از این انقلاب‎ها، جنایت‎هائی را مرتکب گردید که تاریخ نظیر آن را شاهد نبوده و نیرنگ و دسیسه‎های بی شماری را به راه انداخت و تلاش نمود که برای فریب مردم، تغییرات ظاهری و سطحی را به وجود آورد که هیچ ربطی به اهداف اصلی انقلاب ندارد. برای این‎که مسلمانان را از برگشتن مجدد به جاده‎ها و جلوگیری از هرگونه انقلاب مجددی، دست به شنیع‎ترین و فجیع‎ترین جنایت‎ها علیه مردم زد و طوری به مردم وانمود نمود که این بلاها و مصیبت‎ها به این دلیل بر سر آنان آمده که به خود جرأت داده‎اند تا دست به چنین انقلاب‎هائی علیه حکام مزدور غرب بزنند. به این ترتیب، انقلاب‎ها را نامؤفق و شکست خورده تعریف نمود تا مبادا یک بار دیگر به خود جرأت دهند، دست به چنین انقلاب‎هائی بزنند.

می‎توان ادعاء نمود که این انقلاب‎ها نتوانست هدف‎اش را طوری‎که در شأن دین و تاریخ امت اسلامی است، براورده نماید، زیرا بیشتر ناشی از احساسات محض بوده و فاقد درک سیاسی و رهبری آگاهانه‎ای بود که آن را در شرائط حساس راهنمائی لازم و مناسب کند، به همین دلیل بود که دشمنان توانستند آن را  به جهت مخالف سوق داده و از مسیر اصلی آن منحرف‎اش کنند و کار به جائی رسید که مردم را از یک لجنزار و آتش بیرون آورده و به جانب دیگری کشانیده و سر انجام‎شان را به کینه توزی‎ها و مصیبت‎های به مراتب کشنده‎تر رسانیدند.

به طور خلاصه می‎توان گفت: یکی از دلائل ناکامی انقلاب‎ها این بود که تمام جریان‎های نظامی و حتی جریان‎هائی‎که طرف‎هائی‎که خود را طرف مذاکره کننده می‎دانستند، از درک سیاسی لازم بر خوردار نبودند. بناً برای دشمنان امت دشوار نبود که انقلاب را از مسیر اصلی آن منحرف کنند و ابزاری را که برای این انحراف به کار می‎گرفتند فراوان بود.

در این انقلاب‎ها از نظامیان مخلص اردوها طلب نصرت صورت نگرفت تا آن را در تغییر نظام و برکنار نمودن حکام ظالم کمک و یاری نمایند. در نتیجه؛ اردوها زیر فرمان فرماندهان مزدور و وابسته با حکام و یا مستقیماً سفارت‎های غربی باقی ماندند. بنابر این؛ موقف گیری عملی اردو و یا اردوها طوری شد که به گونۀ قابل ملاحظه‎ای علیه انقلاب‎ها قرار گرفتند و این بیانگر آن است که غرب و حکومت‎های جبری به خوبی دانسته‎اند که سازمان‎های این چنینی را چگونه ایجاد و پرورش دهند. آن‎چه که فرزندان مخلص امت باید از این واقعیت درس بگیرند، این است که با جدیت تمام در مورد چگونگی طلب نصرت و طریقۀ شرعی آن اندیشیده و به یاد آورند که رسول الله صلی الله علیه وسلم چگونه از انصار رضی الله عنهم طلب نصرت نمود و آنان وی صلی الله علیه وسلم را نصرت دادند.

قطعاً انقلاب‎های این چنینی طریقه‎ای نیست که شریعت برای تغییر جوامع تعیین نموده، بلکه اینک امت اسلامی به جائی رسیده که خواستار تغییر بوده و نخستین خواست آن‎ها نیز اسلام می باشند. در عین حال افرادی نیز در میان امت تربیت شده اند که توان برپائی و تطبیق حاکمیت الهی را دارا می‎باشند، به ویژه در حزب التحریر. اینک طریقۀ درست و شرعی برای تغییر این است که فرزندان مخلص و صاحب‎نفوذ و قدرت امت ترغیب و تحریک گردند تا دین خویش را نصرت دهند و در از هم‎پاشی نظام‎های فاسد و برپائی شریعت الله سبحانه وتعالی به جای آن، در کنار امت قرار گیرند؛ اما در حال حاضر آن‎چه واقعیت دارد این است که این انقلاب‎ها به گونه‎ای که شاهد بودیم، راه اندازی گردید و عملاً جریان دارد.

بناً کار درست اکنون این است که حاملین این انقلاب‎ها نصیحت و راهنمائی لازم شوند تا مسیرشان را به جهت درست تغییر داده و روی آن عده از فرزندان امت تمرکز نمایند که از نفوذ و قدرت واقعی برخوردار می‎باشند و این که رهبری سیاسی‎شان را به جریانی مخلص و آگاهی بسپارند که طریقۀ شرعی اسلام در برپائی خلافت راشده را اساس طریقه خویش برگزیده اس. این انقلاب‎ها تنها به این ترتیب می‎توانند مسیرشان را به جهت درست تغییر داده و به هدف بزرگ خویش که همانا ایجاد وحدت در میان تمام مسلمانان جهان می‎باشد، اعم از سرزمین‎هائی‎که در آن انقلاب صورت گرفته و یا آن سرزمین‎هائی‎که در آن انقلاب صورت نگرفته، دست پیدا کنند.

بدون شک، انقلاب‎های سرزمین‎های عربی، با وجود آن‎که سرکوب گردیده و به ظاهر ناکام مانده‎اند، هنوز پابرجا بوده و هرازگاهی زبانه می‎کشد و هنوز هم کشمکش داغی در میان فرزندان مخلص آن با دشمنان‎شان در غرب و هم‎چنین شماری از فرزندان خودمان که تمام ارزش‎های‎شان را در بدل متاع بی‎ارزش و زودگذر فروخته‎اند، هم‎چنان جریان دارد. انتظار می‎رود، سرزمین‎هائی‎که در آن انقلاب صورت گرفت، شاهد پس‎لرزه‎های انقلابی باشد، به علاوۀ این‎که قابلیت گسترش و سرایت به سائر مناطق را نیز دارا است، زیرا مردم هنوز هم در آتش این حکام ظالم می‎سوزند و رهبران و حکام جدیدی‎که پس از انقلاب‎ها قدرت را در دست گرفته‎اند، نسبت به آنانی‎که در نتیجه انقلاب سقوط داده شدند، به مراتب فاسدتر و ظالم‎تر می‎باشند. هم‎چنین به دلیل این‎که بعدها روشن گردید، آنانی‎که این انقلاب‎ها را رهبری می‎نمودند، در حقیقت اهلیت و شایسته‎گی این رهبری را نداشته و در حدی نبودند که عامۀ مسلمانان انتظار آن را داشتند، چنان‎چه فاقد دید سیاسی بودند و وضعیت‎شان پس از انقلاب، نسبت به قبل از آن به مراتب بدتر شده رفت.

در عین حال؛ سرزمین‎هائی‎که انقلاب نکردند؛ نیز اوضاع بهتری نسبت به سرزمین‎های انقلابی ندارند، چنان‎چه مردم آن سرزمین‎ها از ثبات و استقرار سست و ناپایداری برخوردار می‎باشند و طبیعی است که چنین وضعیتی در درازمدت دوام نخواهد نمود. به علاوۀ این که پایین بودن سطح زندگی، فشارهای کشندۀ دیکتاتورمآبانه از جانب آنانی‎که بر اریکه‎های قدرت تکیه زده‎اند؛ نیز راه را به جانب پس‎لرزه‎های انقلابی هموارتر می‎نمایند. مهم‎تر از همه این‎که استعمارگران غرب، سرزمین‎‎های مسلمانان را تقسیمات بیشتری نموده و طعم تلخ انواع ذلت و خواری را بیشتر به آنان خواهند چشانید، زیرا آنان در پی شکستن ارادۀ امت اسلامی برای تغییر بوده و می‎خواهند مسلمانان به صورت همه جانبه تسلیم آنان باشند و فکر مجدد راه‎اندازی انقلاب‎ها در ذهن آنان خطور نکنند.

در عرصۀ منطقهای: این انقلاب‎ها توانست تاج و تخت چهار حاکم ظالم و مستبد را در هم شکند و تاج و تخت حاکم ظالم سوریه هنوز پا برجاست؛ این در حالی است که تقریباً تمام حکام ظالم و خون‎خوار جهان علیه این انقلاب کمر بسته و با هم اتفاق نموده‎اند، اعم از کوچک و بزرگ‎شان، در حدی‎که به گمان اغلب چنین اتفاق جهانی که علیه مردم مسلمان سوریه صورت گرفت، بر هیچ قضیه‎ای دیگری از قضایای تاریخ جهان سراغ نداریم. اینک به برخی از دست‎آوردها و نتایجی‎که انقلاب خونین سوریه برجای گذاشت، اشاره می نمائیم:

پرده از ساختار مزدوری و وابسته بودن این دولت‎ها برداشت؛ چنان‎چه چهره‎های مزدوران غرب را برملا نمود و به خوبی نشان داد که غرب چگونه از آنان برای جلوگیری از گسترش انقلاب‎ها و تغییر جهت آن استفاده نمود. آثار این مسئله را در آیندۀ نزدیک خواهیم دید و سرنوشت حکامی‎که پس از آنان قدرت را در دست خواهند گرفت، نیز ان شاء الله به باد فنا خواهد رفت، زیرا آنان نیز در همان دسیسه سراهائی تربیت یافته‎اند که حکام پیش از آنان یافته بودند.

زمان دولت‎های قومی و مفکورۀ ملی به پایان رسیده و آخرین دسیسه و نیرنگ آنان که همانا بازی‎های مذهبی، نژادی و قومی بودند، نیز برای همه‎گان روشن و رسوا گردید. هرچند حکام مزدور تلاش نمودند که غلامی‎شان به استعمارگران را مخفی نگهدارند، اما اینک برای همه روشن گردیده و مسلمانان از آنان تنفر دارند. بدون شک دولت خلافت، که به زودی برپا خواهد شد، آنان را با تمام دار و دستۀ‎شان در آتش سوزان خویش خواهد سوزاند. ممکن است بسیاری از جهانیان روند این تغییر را به خوبی درک نکنند، زیرا رسانه‎ها در اختیار استعمارگران و مزدوران‎شان بوده و تمام توان و امکانات‎شان را خرج برجسته نمودن طبقۀ حاکم و فرهنگیان و متفکرین وابسته به آنان می‎کنند.

بدون شک، جهان به واقعیت چهرۀ آلوده و خشنی‎که غرب به ادعای آنان "دولت‎های خلافت" به نمایش گذاشت، پی‎برده و هرچند به صورت عام، اما دانسته اند که این ادعاها چیزی فراتر از یک سلسله دروغ‎های فریبنده و نمایش گمراه کننده‎ای نیست و این‎که اسلام از این دولت و رهبران آن بی‎زار بوده و کاملاً بری می‎باشد. به خواست الله سبحانه وتعالی ناکامی و رسوائی غرب در این نمایش و دروغ‎ها در نهایت به نفع حاملین مفکورۀ خلافت به عنوان یک طریقه بنیادین و قابل تطبیق تمام خواهد شد، خلافتی‎که به شعارهای بی‎اساس و غیرواقعی وابسته نبوده، بلکه عملاً زندگی مسلمانان و حتی غیرمسلمانان را سمت و سوی درست خواهد داد. الله سبحانه وتعالی می‎فرماید:

(وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ)

انقلاب سوریه پرده از چهرۀ واقعی کسانی‎که ادعاء می کردند، در صف نخست مقاومت در برابر یهود قرار دارند، برداشته و نشان داد که آنان چیزی بیشتر از مزدوران جیره‎خوار و جنایتکاری نیستند. ادعای جنگ با یهود در حقیقت نیرنگ و فریبی است که با احساسات امت اسلامی به بازی گرفته‎اند، بلکه هم و غم اصلی آنان این است که علیه مسلمانان بجنگند و فتنه‎های مذهبی را در میان آنان پراگنده نمایند. آنان پیوسته در کنار بشار اسد جنایتکار، که آخرین پایگاه نظام سیکولرزیم در منطقه به شمار می‎رود، ایستادند و پا به پای روس‎های کافر در خدمت پروژۀ امریکا برای از هم‎پاشی امت اسلامی قرار گرفتند.

خلاصه می‎توان گفت که این انقلاب نقاب از چهره‎های فریبندۀ این دولت‎ها و نقش پنهانی آنان برداشت. نظام بین‎المللی و منطقه‎ای را تکان شدید داده و نقاب از چهرۀ واقعی آن نیز کنار زد، در حدی‎که حاملین آن را وادار نمود تا خود با زبان خویش به حقایقی‎که می‎دانستند؛ اما آن را پنهان نگه می‎داشتند، اعتراف نمایند. چنان‎چه پوتین رئیس جمهور روسیه و لاوروف وزیر خارجۀ آن و معلم وزیر خارجۀ نظام بشار اسد، به صراحت اعلام نمودند که هدف اصلی این انقلاب‎ها همانا تأسیس خلافت است. کار حتی به جائی رسید که ریچارد بلاک یکی از سناتوران ایالت ورجینیای امریکا در اظهاراتی گفت: «سقوط نصرانیت در دمشق مساوی با اعلام برپائی دولت اسلامی است و شک نکنید که درست یک ماه پس از سقوط دمشق، سائر دولت‎ها نیز سقوط خواهند نمود.» بنابر این، دیده می‎شود که تشکیلات منطقه‎ای در پیوند به انقلاب‎های جهان عرب به سه محور اساسی و متنازع خلاصه می‎شوند:

۱. محور "شیعه" به رهبری ایران و دنباله‎روان و وابسته‎گان آن.

۲. محور "سنی‎های میانه‎رو" به رهبری عربستان سعودی و همکاران آن و بقایای محور اسلام سیاسی و متغییر که در دولت‎ها و گروه‎های به اصطلاح اسلامی که به این محور ملحق می‎شوند.

۳. محور حاملین برنامۀ سیاسی اسلامی که ممثلین آن حاملین مبدأ و ایدیولوژی استوار اسلامی، یعنی برنامۀ عظیم خلافت می‎باشند.

لازم به ذکر است که  محور سوم یگانه محوری است که انتظار می‎رود اهداف راستین انقلاب‎ها را جامۀ عمل پوشانیده، مسیر آن را تصحیح نماید و آن را به جانب براورده شدن اهداف بزرگ آن رهبری نماید، اهدافی‎که نخستین و مهم‎ترین آن برپائی دولت خلافت راشده می‎باشد.

در عرصۀ بین المللی:  پیامدهای بزرگی‎که انقلاب‎های جهان عرب در عرصۀ بین‎المللی به جا گذاشت، در حدی است که ممکن آتش انقلاب‎هائی را در سراسر جهان بر افروزد، انقلاب‎هائی‎که حد و مرز نداشته و ساختار کنونی جهان را با فروپاشی مواجه کند. اینک به بررسی گذرای شماری از این پیامدها می‎پردازیم:

اول) روند بیخانمان شدن مردم و تن دادن به مهاجرتها و تأثیرات آن بالای موقفهای بین المللی:  شمار مهاجران در جریان سال ۲۰۱۵م به حدود ۲میلیون تن رسید که جریان‎هائی را در داخل غرب به جان هم انداخت، چنان‎چه احزاب چپ طرف‎دار مهاجرت و ارزش‎های انسانی با راست‎گراهای تندرو و تحرکات قومی مخالف با مهاجرت با هم به نزاع و کشمکش پرداختند که این نزاع‎ها در حد ذات خود امنیت، اقتصاد و جغرافیای سیاسی این کشورها را به خطر می‎اندازد. برخی از مفکرین این مسئله را به مثابۀ بمب ساعتی تعریف کرده‎اند که حتی ممکن است در کوتاه مدت، چهرۀ اروپا را کاملاً دگرگون نماید. به همین دلیل است که در این اواخر روی مسئله مبارزه با روند مهاجرت‎ها، به ویژه در پیوند با مسائل امنیتی و سیاسی، تمرکز نمودند.

بناً به زودی شاهد خواهیم بود که نفوذ احزاب راست بنیادگرا افزایش یافته و شمار آرایی‎را که به دست می‎آورند، نیز افزایش خواهد یافت، احزابی‎که خواستار دولت‎های قومی، نژادی و دینی می‎باشند. ممکن است این روند در آینده منجر به قدرت رسیدن احزاب راست شود که به معنی اعمال دیکتاتوری بی‎سابقه در اروپا خواهد بود، حتی ممکن است اوضاع را برای شعله‎ور شدن انقلاب‎هائی؛ از قبیل انقلاب‎های جهان عرب را به دنبال داشته باشد. به این ترتیب اروپا به واقعیت گذشته‎اش بر خواهد گشت که در آن دولت‎ها و اقوام در حال نزاع و کشمکش وجود داشت. از جمله نشانه‎های این احتمال قوی، می‎توان به چند نمونۀ زیر اشاره نمود:

-کسب ۲۱ درصد آراء سال ۲۰۱۵م توسط حزب مردم دنمارک که بنیادگراترین احزاب این کشور به شمار می‎رود.

-حزب جبهۀ ملی فرانسه اجندای جدائی از اتحادیۀ اروپا را تصویب نمود.

لازم به یاد آوری است که این احزاب تلاش دارند، حملات تروریستی‎که در اروپا اتفاق می‎افتد به گونۀ انحصاری به مهاجرت غیرقانونی مسلمانان ارتباط دهند. نگرانی غرب از این‎که جنگجویان وابسته به گروه داعش و سائر گروه‎های جهادی از طریق مهاجرت‎های غیرقانونی وارد اروپا شوند، این نگرانی مفکورۀ لغو پیمان "شینگین" در اروپا را تقویت می‎کند تا به این ترتیب از تحرک این اشخاص در مرزهای داخلی اروپا جلوگیری صورت گیرد.

دوم) کاهش موقف جهانی امریکا بعد از انقلابها: انقلاب‎های جهان عرب، یک سلسله تحولاتی را بالای موقف سیاسی امریکا در منطقه تحمیل نمود؛ زیرا "بهار عرب" تهدید واقعی علیه منافع امریکا به صورت ویژه و منافع غرب به صورت عام، به شمار می‎رود، چنان‎چه با رهائی هر منطقه از وابسته‎گی و یا سرباز زدن در برابر تسلط و نفوذ امریکا، از شمار گزینه‎هائی‎که امریکا برای تعامل با تحولات جدید منطقه در اختیار دارد، کاسته می‎شود.  از جانب دیگر؛ طبیعت سیاست امریکا نیز به نوبۀ خود شرائط دشوار دیگری را در آینده برای آن به بار خواهد آورد؛ زیرا سیاست امریکا طوری است که همیشه پس از پایان یافتن نقش هم‎پیمانان‎اش و یا ایستاده‎گی در برابر نقشه‎های آنان، به آنان خیانت نموده و به هم‎پیمانان قوی‎تری روی می‎آورد.

امریکا با این سیاست خائنانه‎ای که دارد، پایه‎های را که در گذشته و در یک مقطع خاص مهم‎ترین پایه‎های همکاری و فعالیت مشترک به شمار می‎رفت، نابود نموده و به این ترتیب مناطقی را که دروازۀ تغییر در آن گشوده می‎شود، به سوی عدم استقرار و بی‎ثباتی متداوم سوق می‎دهد، مناطقی‎که بعد از آن هرگز روی آرامش را نخواهد دید؛ مگر در سایۀ دولت اسلام، که همانا دولت خلافت راشده است وه وعدۀ برپائی آن را الله سبحانه وتعالی داده و امیدواریم تحقق این وعده بسیار نزدیک باشد، زیرا نشانه‎های آن به وضوح مشاهده می‎شوند.

سوم) از هم پاشی منظومۀ دولت های حقوقی در هر دو بخش سیاسی و انسانی: در عین حال باید گفت که این منظومه یا ساختار به دلیل این‎که ساخت دست بشر است، نیز در رهبری نمودن جهان، ناکام و ناقص می‎باشد. هرچند این منظومه تصمیم‎ها و فیصله‎های خبیثانه و خصمانه‎اش علیه مسلمانان، سرزمین‎ها و حقوق آنان را مخفی نگه می‎داشت، اما پس از این انقلاب‎ها، اینک به گونۀ بی‎سابقه‎ای پرده از آن برداشته شده و برای همه‎گان روشن گردیده که این منظومه کاملاً غیرحقوقی و غیرانسانی می‎باشد و هیچ اهمیتی به ارزش‎ها و اساسات بنیادین خودش نمی‎گذارد. هم‎چنین روشن گردید که این منظومه چگونه به سان عصای آهنینی است که در دست امریکا قرار گرفته و با آن بر سر سرزمین‎های اسلامی به طور خصوص و سراسر جهان به طور عموم، می‎کوبد، بدون این‎که هیچ پروائی را داشته و یا از آن احساس شرم نماید.

به عنوان مثال: کجاست اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت‎ها؟ کجاست حقوق بشر بر اساس میثاق‎های بین‎المللی، در حالی‎که خود در کشتار و بی‎خانمان نمودن میلیون‎ها بشر مستقیماً سهم می‎گیرند؟ بنابر این؛ این انقلاب‎ها توانست پرده از این ادعاهای دروغین، بی‎اساس و فریبندۀ این منظومه بردارد، در حدی‎که اینک هر انسان با درکی این که مسلمان باشد یا کافر، دور باشد یا نزدیک، غربی باشد و یا شرقی، به خوبی می‎داند که این منظومۀ بین‎المللی چیزی فراتر از یک نهاد وحشی و درنده‎ای نیست که تأسیس گردیده تا هرکی را با دیدگاه‎های دولت‎های کافر و استعمارگر موافق نباشد، به قتل رسانیده و یا بی‎خانمان نمایند و سپس دار و ندارش را به غارت ببرند.

می‎دانیم که اقتصاد مهم‎ترین بخش نظام سرمایه‎داری به شمار می‎رود و این انقلاب‎ها درست در زمانی فرا رسید که این نظام از مشکلات بزرگ اقتصادی رنج می‎برد. بناً انقلاب‎ها با هزینه‎های سنگینی‎که دارد، روند اصلاح یا نجات اقتصادی را تا حدودی به تأخیر انداخت؛ اما این نظام جنایتکار سرمایه‎داری در حال حاضر به این دلیل راه را به سوی کشتار و ویرانی زیر بناهای شهرها در سرزمین‎های اسلامی هموار می‎کند که بعدها به بهانۀ تعهد در اعمار مجدد این ویرانی‎ها، خون مسلمانان را مکیده و سرمایه‎های‎شان را به غاربت ببرد.

خلاصه این که: هنوز بسیار زود است که نتایج انقلاب‎های موسوم به "بهار عرب" و پیامدهای آن را به صورت کامل ارزیابی نمود، هرچند رسانه‎های مغرض تلاش دارند با رذالت تمام طوری وانمود کنند که این بهار چیزی بجز مصیبت و بلاهای بی‎شمار برای اهل آن به بار نیاورده و واقعیت سرزمین‎هائی‎که دست به انقلاب زده‎اند، پیش از انقلاب بهتر بوده و این که هرگونه تحرکی در برابر نظام‎های حاکم، چیزی جزء مرگ، ویرانی و بی‎خانمانی به بارنخواهد آورد. اما آنان خودشان را به فراموشی می‎زنند و حکمت الهی در تغییر را نادیده می‎گیرند، چنان‎که در هر زمانی باید مفاهیم غلط را اصلاح نموده و اوضاع را به واقعیتی برگرداند که رضایت الله سبحانه وتعالی و بنده‎گان مخلص‎اش را در پی‎داشته و بنده‎گان الله سبحانه وتعالی را از زیر یوغ ظلم و استبداد کفر به جانب عدالت اسلام بیرون کشید.

بدون شک، تلاش و پیکاری‎که در جهت تغییر صورت می‎گیرد، اگر با اوامر الله سبحانه وتعالی در تضاد قرار داشته باشد، قطعاً تغییر به بار خواهد آورد، اما نه به جانب بهبودی بیشتر، بلکه به سوی بد و بدتر و این مسئله‎ای بسیار مهمی است که هر مسلمانی باید آن را به خوبی درک نموده و از آن در روند زندگی استفاده نماید.

بنابر این؛ بر ما لازم است تا واقعیت و طریقۀ درست تغییر را درک نموده و از اسباب و وسائل آن در جهت تغییری که مایۀ رضایت الله سبحانه وتعالی می‎شود، استفاده نمائیم. باید با قوت تمام به ایدیولوژی و اساس فکری مان- اسلام-چنگ زده با گام‎های مشخص، چگونگی تغییر شرعی منضبط و الهام گرفته از کتاب و سنت را دریابیم و این که رهبری امت را به کسانی بسپاریم که شایستگی و توانائی آن را به خوبی داشته و از لشکرهای مسلمانان و فرزندان دلیرمان طلب نصرت نمائیم تا ما را در ازسرگیری زندگی اسلامی، که مایۀ خیر و صلاح همه‎گان و سرفرازی در نزد آفریدگار خواهد بود، یاری رسانند.

شکی نیست، وعده‎ای را که الله سبحانه وتعالی برای تغییر اساسی داده است، نزدیک و نزدیک‎تر می‎شود و ما این وعدۀ راستین الله سبحانه وتعالی و رسول‎اش صلی الله علیه وسلم را تصدیق نموده و در انتظار استیم تا پس از این حکومت‎های جبری‎که در آن به سر می‎بریم، به خواست و توفیق الله سبحانه وتعالی، حاکمیت بر اساس خلافت راشده فرا رسد و وعدۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان ما تحقق پیدا نماید، آن‎جا که به روایت امام احمد از نعمان بن بشیر و وی از حذیفه می‎فرماید:

«تكون النبوة فيكم ما شاء الله أن تكون، ثم يرفعها الله إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون خلافة على منهاج النبوة فتكون ما شاء الله أن تكون، ثم يرفعها الله إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون ملكًا عاضًا فيكون ما شاء الله أن يكون، ثم يرفعها إذا شاء الله أن يرفعها، ثم تكون ملكًا جبرية فتكون ما شاء الله أن تكون، ثم يرفعها الله إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون خلافة على منهاج النبوة»

ترجمه: نبوت تا زمانیکه الله(سبحانه وتعالی) بخواهد در میان شما خواهد بود، سپس هرگاه خواست آن را از میان شما بر خواهد داشت و پس از آن خلافت بر منهج نبوت خواهد بود و تا زمانیکه الله(سبحانه وتعالی) بخواهد ادامه خواهد داشت، سپس هرگاه الله(سبحانه وتعالی) خواست آن را بر خواهد داشت، سپس حاکمیتهای به دندان گیرنده فراخواهد رسید و آن تا زمانیکه الله(سبحانه وتعالی) بخواهد ادامه خواهد داشت، سپس هرگاه خواست آن را برخواهد داشت، سپس حکومتهای جبری فرا رسیده و تا زمانیکه الله(سبحانه وتعالی) بخواهد ادامه داشته و سپس هرگاه خواست آن را بر چیده و سپس خلافت بر منهج نبوت فرا خواهد رسید.

نویسنده: عبدالکریم ابو مصعب-الجزائر

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...

فلسطین :" کتله الوعي " در پوهنتون پلی تخنیک نشست گفتگویی را در مورد اهمیت " کار سیاسی" برگزار نمود .

  • نشر شده در ویدیوها

روی موضوعات مختلف منجمله : توضیح مفهوم سیاست ، فرضیت مبارزه سیاسی ، و نقش جوانان در آوردن تغییر ... بحث و گفتگو نمودند .

وهمچنان انجنیر عرفات با محصلین حاضر در تالار ، درمورد " اهمیت نقش جوانان در کار سیاسی " و سائر ابعاد مرتبط به این موضوع بحث و گفتگو نموده ، کار و مبارزه پیامبران و رسولان و بالخصوص مبارزه محمد " صلی الله علیه وسلم " که امور امت و نهضت امت را تنظیم نمود، را تذکر داد . و بعضی افکار که در میان جوانان از سوی حکام به هدف دور نمودن جوانان از کار سیاسی ترویج می یابند را نیز مورد بحث و بر رسی قرار داد .

تمامی حاضرین در این نشست گفتگویی ، از طریق پرسش ، مباحثه ، تبصره و ارایه نظریات سهم گرفتند و نیز درخواست نمودند که همانند این کار و فعالیت با ارزش باید مکررا برگزار شود. وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.
سه شنبه ، 03 ربيع الأول 1439هـ مطلبق با 21نوامبر 2017.م

ادامه مطلب...

بازداشت یک زن مسلمان به اتهام فعالیت در حزب التحریر

  • نشر شده در روسیه

(ترجمه)

به تاریخ ۲۴ نومبر ۲۰۱۷م، رسانه‎ها خبری را منتشر کردند که کارمندان امینتی شهر "پیترس بورگ" یک زن مسلمان را به نام "پیسپالوف" به اتهام فعالیت‎هایش در بخش زنان سازمان حزب التحریر، دستگیر کردند. بر اساس قانون روسیه، این نوع فعالیت‎ها عمل غیرقانونی و تروریستی بوده؛ هم‎چنان جزای ۱۵ سال حبس را نیز در پی دارد. خبر نشر شده فاقد سندهایی است که اثبات نماید، زن مسلمان با تروریزم ارتباط داشته باشد. اما بخش امنیت؛ پیدا نمودن کتاب‎های اسلامی، موجودیت نوار ویدیویی و تصویر با حجاب زن مسلمان را، دلایل کافی برای دستگیری وی می‎داند.

رسانه‎های کشور روسیه برای سال‎های متمادی؛ اذهان عامه را در مورد مسلمانان، چنان منفی ساخته است که تنها با پوشیدن حجاب می‎توان یک زن را مجرم شمرد. در ضمن با پخش و نشر نمودن دروغ‎ها و اتهامات بی‎اساس علیه اسلام، زمینۀ مبارزه علیه تروریزم، که در حقیقت مبارزه علیه اسلام است، را تشدید ببخشند. در واقع، این ظلم بخشی از پالسی پیش‎برد جنگ علیه تروریزم بوده که دولت روسیه با این کارش، مانع ظهور دوبارۀ اسلام از میان مردم روسیه گردیده و هراسش از مسلمان شدن ساکنین‎اش است.

مسلمان شدن شهروندان اصلی شهر "پیترس بورگ" در حقیقت جسم واحد را ساخته بودند، اما متهم شدن بعضی خانواده‎های مسلمان روس؛ مانند: ایفانوف، میگالوف، جابلوکوف و اشخاص دیگر در فعالیت با حزب التحریر، این مسلمانان را از هم پاشید. دلیل اصلی دستگیری "ولادمیر پسپالوف" و متهم ساختن وی به انجام فعالیت‎های تروریستی، تنها و تنها مسلمان شدن ساکنین شهر پیترس بورگ بوده و علت این دروغ‎ها، ترساندن و دور ساختن ساکنین این شهر و افراد روسی، از اسلام می‎باشد. بر علاوه اتهامات علیه خانم "پسپالوف" شوهرش نیز به اتهام یکی از زمینه سازان فعالیت‎های حزب التحریر در شهر پیترس بورگ، محکوم به ۱۲ سال زندان گردید.

حقیقت اتهامات جرمی خانم پسپالوف چنین خلاصه می‎گردد: وی با مرد مسلمان ازدواج کرد و اسلام را قبول نمود، بنابرین وی از جمله افرادی گردید که نمی‎تواند اعمال اسلامی را انجام دهد. در حقیقت دستگیری زن مسلمان، نشانۀ کینه و عداوت آن‎ها نسبت به اسلام و الله سبحانه وتعالی بوده و ان‎شاءالله این ظلم‎ها باعث خواهد شد تا اسلام به شکل وسیع در میان شهروندان روسیه، پخش گردد؛ و هر کسی‎که در صدد اذیت خواهران مسلمان هم‎چو "پسپالوف" باشد، عاقبت جزایش را خواهد دید. الله سبحانه وتعالی می‎فرماید:

﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ﴾

[آلعمران: ۱۷۸]

ترجمه:  آنها که کافر شدند و راه طغیان پیش گرفتند، تصور نکنند اگر به آنان مهلت می‌دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می‌دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکننده‌ای آماده شده است.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-روسیه

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه