چهارشنبه, ۲۵ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۳۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

احکام ناعادلانه علیه شباب حزب‌التحریر، تروریزم و ظلم است

  • نشر شده در اردن

محکمه استیناف اردن فیصله محکمه/دادگاه امنیت دولتی را تأیید کرد و دو تن از اعضای حزب‌التحریر را به اتهام عضویت در حزب‌التحریر و تحریک علیه رژیم اردن و به بهانه یافتن کتب و نشریات حزب‌التحریر در خانه‌های شان به چهار سال زندان محکوم کرد که در این مورد توضیح می‌دهیم:

تأسیس حزب‌التحریر به عنوان یک حزب سیاسی که برای از سرگیری زندگی اسلامی کار و فعالیت می‌کند، از واجبات شرعی است که الله سبحانه و تعالی به آن دستور داده است. قوانین نظام اردن، محاکم آن و در کل نظام آن که اساساً برمبنای دروغ استوار است، هیچ فایده‌ای ندارد. علاوه بر آن، حزب‌التحریر آن را به عمل سیاسی و مبارزه فکری دعوت می‌کند، هیچ نوع فعالیت مادی مانند حمل سلاح را انجام نمی‌دهد و دعوت آن برای تأسیس خلافت تنها در اردن محدود نگردیده؛ بلکه تمام سرزمین های اسلامی را در بر می‌گیرد، و هرجایی‌که پیروزی مسلمانان یعنی اعاده اقتدار آن‌ها باشد، آنجا نظام اسلام خواهد بود. پس چرا اردن این دعوت را عامل تضعیف نظام حاکم‌اش تلقی می‌کند، در حالی‌که این حزب در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی هرروز به شکل علنی فعالیت و دعوت سیاسی می‌کند؛ اما نظام‌های حاکم آن‌ها این دعوت را باعث تضعیف حاکمیت خود نمی‌دانند؟!

این محکومیت ناعادلانه زندان شباب حزب‌التحریر صرفاً به دلیل تعلق داشتن به یک حزب سیاسی، که برای اسلام و تطبیق احکام آن دعوت می‌کند، تروریزمی است که توسط محکمه/دادگاه امنیت دولت انجام می‌شود و سرکوب همه کسانی است که برای نجات امت از سلطه استعماری، سیاسی و اقتصادی فعالیت می‌کنند، و دروغ های نظام را مبنی بر ادعایش، که مدرن‌سازی، اصلاحات سیاسی و تشویق به تشکیل احزاب سیاسی است، افشا و آشکار می‌سازد. این تذکری است از بیانیه‌های گذشته ما که قبلاً اظهار داشتیم؛ احزابی‌که این نظام را می‌خواهد، احزابی است که از نوع خود این نظام بوده و با اعمال سیاسی آن که ذلیل ساختن مردم و این سرزمین است، موافق بوده و مردم و سرزمین را با گرو گذاشتن در اختیار استعمارگران کافر در قعر بدبختی فرو برد، استعمارگران کافری‌که با پیشنهاد دادن پایگاه نظامی و در خدمت گذاشتن اردو/ارتش برای آن‌ها، دروازه سرزمین را به روی خود باز کردند.

 ای مسلمانان! کار برای از سرگیری زندگی اسلامی و احیای نظام خلافت یک فرض کفایی بالای همه شماست! نه تنها بالای حزب‌التحریر، و این کار تا زمان تأسیس آن بر گردن شما فرض خواهد ماند، و این احکام ناعادلانه و تبعیض‌آمیز علیه شباب حزب‌التحریر بخشی از جنگ با اسلام و سد راه شدن آن می‌باشد، و تلاش برای ایجاد ترسی است تا از وجیبه بزرگی‌که الله سبحانه و تعالی بالای شما تحمیل کرده است، دوری جویید.

حزب‌التحریر از زمان تأسیس آن در سال 1953م تا فی الحال برای از سرگیری شیوۀ زندگی اسلامی کار و فعالیت می‌کند، و امت را برای تأسیس خلافت دعوت می‌کند. این یک حزب سیاسی است که اسلام اصل و اساسات آن را تشکیل می‌دهد، فعالیت های آن برای همه شناخته شده است، در 40 کشور حضور فعال دارد و با دستگیری، سرکوب و یا احکام ناعادلانه قضاتی‌که زندگی آخرت خودرا فروخته اند، دست از فعالیت باز نمی‌دارد و دنیای حاکمان آن‌ها، رژیم‌های ضعیف و وحشتناکی‌که از دعوت به الله سبحانه وتعالی و تطبیق احکام وی در هراس اند.

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

ترجمه: و الله (سبحانه و تعالی) همیشه در کارهایش غالب است، اما اکثر مردمان نمی‌دانند. [یوسف-21]

دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر-ولایه اردن

 مترجم عبدالرحمن قاطع

 

ادامه مطلب...

قتل، هتک حرمت مقدسات و تاراج سرزمین‌های مسلمانان در نبود سپرشان Featured

رئیس جمهور امریکا صبح سه‌شنبه، ۲ آگست/اوت ۲۰۲۲م اعلام کرد که دکتور ایمن الظواهری را به روز شنبه، ۳۰ جولای/ژوئیه ۲۰۲۲م در حملۀ یک هواپیمای بی‌سرنشین در خانه‌ای در شهر کابل کشته‌اند. این حادثه درست زمانی رخ داد که دکتور ایمن الظواهری از اوایل سال جاری تحت تعقیب بود، به فامیل‌اش در مرکز شهر کابل پیوست.

زمانی‌که دکتور ظواهری به دست سازمان استخبارات/اطلاعات امریکا یعنی قاتل و دشمن سرسخت مسلمانان و اسلام شهید شد، هدف‌اش را درک کرده‌بود که به یکی از مقام‌های شهادت حسین و یا حسن نایل خواهد آمد. امریکا اطفال مسلمانان را به خاک و خون می‌کشد، به مقدسات‌شان بی‌حرمتی می‌کند و به سرزمین‌های‌شان از خشکه، بحر و هوا تجاوز می‌کند؛ اما کسی نیست تا جلو این همه یکه‌تازی امریکا را بگیرد. سوال این‌جاست:

آیا امریکا می‌تواند چنین عملیاتی را در لندن، پیکنگ و یا مسکو انجام دهد و یکی از افراد تحت تعقیب‌اش را به قتل برساند؟ البته که نمی‌تواند.

چرا امریکا بعد از جنگ تقریباً بیست ساله‌اش هنوز هم قسمی رفتار می‌کند که گویا افغانستان میدان نبردش باشد؟! به دلیل این‌که امریکا یک کشور استعماری است و تاکنون از تاراج ثروت سرزمین‌های اسلامی اشباع نشده‌است. با توجه به خروج امریکا از سرزمین‌های اسلامی، می‌توان گفت که این محض عقب‌نشینی مؤقتی است تا به بحران‌های چین و روسیه پایان دهد و سپس تاراج سرزمین‌های اسلامی را مجدداً آغاز خواهد کرد!

افغانستان و سایر سرزمین‌های اسلامی تاهنوز تحت تهدید نیروهای امریکایی قرار دارند؛ چون این سرزمین‌ها نیروهای منظم نظامی ندارد تا مانع امریکا شوند. کجاست دافع/پدافند هوایی که هواپیماهای امریکایی را در حریم هوایی افغانستان تحریم کند. کجاست آژانس‌های استخباراتی/اطلاعاتی که چشم‌های جاسوسان را از حدقه‌شان در کابل و دیگر سرزمین‌ها اسلامی بکَشد؟

رهایی افغانستان و مردم‌اش از دام‌های امریکای خائن هنوز محقق نشده‌است. مردم افغانستان تاحال از گزند و حرص غرب امن نیستند. نجات و امنیت‌ مسلمانان در شرایط فعلی ناممکن است؛ مگر این‌که مسلمانان دولت خلافت داشته باشند. دولتی‌که امریکا و هم‌پیمانان‌اش را وادار خواهد کرد تا از این وسوسه‌های شیطانی‌شان دست بردارند؛ کاری‌که ابوبکر صدیق رضی الله عنه در پاسخ به شایعات رومی‌ها کرد و ثبت تاریخ شد.

مسلمانان آسیای مرکزی و جنوب آسیا بی‌صبرانه منتظر برگشت دولت خلافت اند تا پایگاهی قدرت‌مند باشند که قلب‌شان را مملو از محبت خواهد کرد. در نتیجه توانایی‌ها، ظرفیت‌ها، زندگی‌ها،‌ دارایی‌ها و مردان‌شان در خدمت دولت خلافت خواهند بود. الله سبحانه وتعالی افغانستان، پاکستان و اطراف‌شان را برای این مسئله آماده کرده‌ و نعمت‌هایی را مانند موقعیت عالی جئوپولیتیک و مردمی‌که اسلام را از اعماق قلب دوست دارند، بر آنان ارزانی داشته‌است.

غرب استعمارگر که در رأسش امریکا قرار دارد، نیز در چالۀ اختلافات اجتماعی فرو می‌رود و بحران‌های داخلی‌اش را شعله‌ورتر می‌کند. اکنون کار به جای رسیده‌ که احزاب امریکا مردان بی‌اهلیتی را به اریکۀ قدرت نشانده‌اند؛ از ترامپ که وسواس فکری و خصومت جنایت‌کارانه‌اش را در بخشی از پایگاه حزب جمهوری‌خواه تشدید کرد تا بایدن که هرچند علایم زوال عقل او را می‌دانستند، بازهم وی را انتخاب کردند.

و حالا ترور ایمن الظواهری به دستور رئیس جمهور امریکا زمانی اتفاق می‌افتد که تنها چند ماه به انتخابات کنگره مانده‌است. این تحولات نشان می‌دهد که حزب دموکرات برای از دست دادن قدرت در یک نوع سردرگمی و ترس به سر می‌برد. این امر سیاست‌مداران امریکا را به یک شکاف اجتماعی کشانده که بیرون آمدن از آن ناممکن شده‌است.

در نتیجه مسلمانان افغانستان و پاکستان را دعوت می‌کنیم که دست به دست حزب‌التحریر دهند و خلافت راشده بر منهج نبوت را تأسیس کنند و صاحب قدرت شوند تا آسیای مرکزی و جنوب آسیا را وحدت بخشند و فصلی جدید از شکوه را در تاریخ امت اسلامی رقم زنند. چنان که الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ [محمد: ۷]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر (آیین) الله (سبحانه و تعالی) را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گام‌های‌تان را استوار می‌دارد.

انجینیر صلاح الدین عضاضه

رئیس دفتر مرکزی مطبوعاتی حزب‌التحریر

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

آنچه از قرآن حجت شمرده می‌شود، تنها همان چیزی بوده که به صورت متواتر برای ما رسیده است

  • نشر شده در فقهی

به جواب طارق محمود

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی صحت و عافیت دائمی را برای شما نصیب فرموده و شما را به وسیله‌ی قدرتمندان مسلمانِ با تقوی یاری نموده و نصرت را به دستان شما نصیب فرماید! آمین یا رب العالمین!

شیخ بزرگوار ما! طوری‌که من کتاب‌های علماء را خواندم و با برخی از نصوص مواجه شدم، بعضی از صحابه مثل عبدالله بن مسعود و ام المومنین عائشه رضی الله عنها به اعتبار این‌که این نصوص آیات از قرآن کریم هست، روایت کردند؛ ولی این نصوص گرفته نشده و به آن‌ها به عنوان بخشی از قرآن کریم اعتبار داده نشده است؛ زیرا این نصوص در خبر واحد وارد شده و مشخص است که قرآن کریم به وسیله‌ی خبر واحد ثابت نمی‌شود؛ پس در صورتی‌که خبر به صورت واحد نقل شده باشد، در این صورت ظنی است. اما سوال اینست که ما با این نصوص در حالی‌که صحیح و از طریق کسی روایت شده که ثقه و عادل بوده و دارای حافظه قوی می‌باشد، چی تعامل کنیم؟ این نصوص هرچند که به صورت متواتر ثابت نشده؛ ولی به گمان غالب ثابت شده؛ پس آیا این نصوص در نزد فقهاء و مجتهدین معتبر است؟ آیا در خصوص عمل به این نصوص می‌توان مانند نصوص شرعی عمل کرد و احکام شرعی را از این نصوص استنباط کنیم؟ و یا این‌که این نصوص معتبر نبوده و طوری پنداشته می‌شود که گویا روایت نشده است؟

الله سبحانه و تعالی شما را برکت دهد! از بابت این‌که سوالم طولانی شد، معذرت می‌خواهم!

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

از بابت دعای نیکی‌که در حق ما نمودید، الله سبحانه و تعالی برای شما برکت دهد! ما هم برای شما طلب خیر می‌کنیم.

اما قبل از جواب در خصوص سوال شما در مورد قرآن کریم؛ مسائل زیر را از کتاب‌های ذیل نقل می‌کنیم:

1-      در باب "ما يعتبر حجة من القرآن" در جزء سوم کتاب شخصیه چنین آمده است: «آنچه از قرآن به صورت متواتر برای ما نقل شده و می‌دانیم که آن بخشی از قرآن است، تنها همان به عنوان حجت و دلیل محسوب می‌شود. اما آنچه که به صورت خبر واحد برای ما نقل شده مانند مصحف ابن مسعود و غیره چنین چیزی حجت شمرده نمی‌شود؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم مکلف بود تا قرآن را بر گروهی از صحابه تحمیل نماید که به قول این گروه حجت قاطعه ثابت شود و کسانی‌که به قول آن‌ها حجت قاطعه به وجود می‌آمد، نسبت به ایشان تصور نمی‌شود که آن‌ها توافق به نقل ننمودن قرآن بکنند. هم‌چنان در خصوص ایشان تصور نمی‌شود که اگر بخشی از قرآن به آن‌ها سپرده شده باشد، آن‌ها نقل نکرده باشند؛ چنین چیزی متصور نیست، اما آنچه که به صورت خبر واحد نقل شده او معتبر نیست؛ زیرا واحد بودن خبر برخلاف آن چیزی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم به آن مکلف شده بوده و بر خلاف آن چیزی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم قرآن را به تعدادی از مسلمانان تحمیل کرده تا قرآن را حفظ قرآن نمایند؛ در حالی‌که آن‌ها از جمله کسانی بودند که به سبب قول شان حجت ثابت می‌شد. این در کنار آن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم امر به کتابت قرآن نموده است؛ پس در این صورت انفراد یک شخص و یا تعدادی‌که به سبب گفته‌ی شان حجت قاطعه ثابت نمی‌شود، نقل قرآن بخشی از قرآن ثابت نمی‌شود؛ به همین دلیل آنچه از قرآن به صورت خبر واحد نقل شده به صورت مطلق حجت نیست.»

هم‌چنان در همین کتاب چنین آمده است: «اما تفاوت مصاحف آنچه از خبر واحد باشد، از قرآن نبوده، قرآن شمرده نمی‌شود و حجتی هم نیست، و آنچه متواتر باشد، از قرآن شمرده شده و حجت است؛ پس قضیه متعلق به مصحف نیست بلکه قضیه متعلق به آیاتی است که مصحف آن را شامل می‌شود. اگر آیه از رسول الله صلی الله علیه و سلم به صورت متواتر نقل شده باشد، یعنی آن روایت را عددی‌که به حد تواتر برسد، روایت کرده باشد و روایت از کسانی باشد که به اساس گفته‌ی شان حجت قاطعه ثابت شود، پس آن روایت از جملۀ قرآن پنداشته شده و حجت می‌باشد و آن روایتی‌که چنین حالت و شرائط را نداشته باشد، قرآن پنداشته نمی‌شود. به همین دلیل تمام مصحف عثمان رضی الله عنه قرآن است؛ زیرا تمام آیاتی را که این مصحف احتواء می‌کند، به صورت متواتر نقل شده و کسانی نقل کرده که به اساس قول شان حجت قاطعه ثابت می‌شود؛ اما به مصحف ابن مسعود نگاه کرده شود، آنچه را این مصحف از آیات منقولۀ متواتر احتواء می‌کند، قرآن پنداشته شده و آنچه را به صورت خبر واحد احتواء می‌کند، قرآن پنداشته نشده و حجت نمی‌باشد، مثل «فصيام ثلاثة أيام متتابعات؛ پس سه روز، روزۀ پی در پی است».

بناءً اعتراض که در شأن حفظ قرآن و در خصوص مصاحف صحابه وارد شده مردود بوده و ثابت می‌شود که قرآن تنها همان روایاتی است که به صورت متواتر نقل شده و اخبار آحاد از جمله قرآن نمی‌باشد؛ چیزی‌که توجه به آن لازم است، این بوده که قرآن به صورت مشاهده در وقتی‌که به رسول الله صلی الله علیه و سلم نازل شده، نقل شده و در پهلوی حفظ قرآن به صورت کتبی نیز تحریر یافته است. پس صحابه رضوان الله علیهم اجمعین قرآن را به صورت روایت از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت و نقل نکردند، بلکه قرآن را به عین همان شکلی‌که به رسول الله صلی الله علیه و سلم وحی شده و به همان شکلی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور به کتابت آن داده اند، نقل نمودند؛ به خلاف حدیث؛ زیرا حدیث از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت شده و در وقت گفتار رسول الله صلی الله علیه و سلم و در وقت روایت آن نوشته نشده است و جمع‌آوری و ثبت حدیث در زمان تبع تابعین صورت گرفته؛ ولی قرآن در همان وقت نزول خود جمع‌آوری و ثبت شده است و صحابه قرآن را به همان شکل نقل کرده که نازل شده است؛ به همین دلیل گفته می‌شود که صحابه قرآن را برای ما عیناً نقل نموده اند.

2-      در جلد سوم کتاب شخصیه باب "الناسخ والمنسوخ": چنین آمده است: «دوم نسخ حکم آیه است، نه نسخ تلاوت آیه و همین قول، قول جمهور علما و مورد اعتماد است. این قول را این مسأله ثابت می‌سازد که تمام آیات قرآن به دلیل قطعی ثابت شده و هرگاه آیه‌ای به دلیل قطعی ثابت نشده باشد، به عنوان قرآن اعتبار داده نشده و نسخ تلاوت هیچ آیۀ از آیات قرآن به اساس دلیل قطعی ثابت نشده است؛ ولی این‌که دلیل ظنی بر وجود نسخ تلاوت وارد شده هیچ اعتبار و ارزش در مسأله نسخ ندارد؛ زیرا قطعی توسط ظنی نسخ نمی‌شود؛ بلکه قطعی توسط قطعی مانند خودش و یا توسط قطعی بالاتر از خودش نسخ می‌شود. این در حالی است که هیچ دلیل قطعی بر نسخ تلاوت وارد نشده و این خود دلیل است بر این‌که هدف از نسخ حکم است نه نسخ تلاوت.»

-          هم‌چنان در همین کتاب آمده است: «اما نسخ قرآن از لحاظ تلاوت ممنوع و غیر جائز است و تحقق نسخ تلاوت توسط دلیل قطعی ثابت نشده است. دلیل این‌که نسخ آیه از لحاظ تلاوت جواز ندارد، همان آیۀ مبارکۀ : (نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا؛ ما بهتر از آن و یا مانند آن را می‌آوریم.) می‌باشد، زیرا همۀ قرآن بدون تفاوت خیر است؛ اگر هدف از نسخ آیه پاک کردن آن از لوح محفوظ و کتابت بدیلی برایش باشد، در این صورت وصف خیریت در مورد آن آیه مصداق پیدا نمی‌کند؛ لذا معنی نسخ همان نسخ حکم آیه است؛ نه خود آیه. هم‌چنان نزول، حفظ و کتابت قرآن به صورت متواتر صورت گرفته که ایمان به قرآن به همین اسلوب جزء از عقیده محسوب می‌شود. عقیده تنها از دلیل قطعی الثبوت و قطعی الدلالت گرفته می‌شود و قطعی بودن نزول، حفظ و کتابت قرآن در این صورت حاصل نمی‌شود؛ زیرا دلیل قطعی وجود ندارد که دال بر جواز نسخ قرآن از لحاظ تلاوت داشته باشد؛ پس نسخ قرآن از لحاظ تلاوت جائز نیست، اما دلیل عدم وقوع نسخ قرآن از لحاظ تلاوت این است که هیچ دلیل قطعی وارد نشده تا ثابت سازد که آیۀ از آیات قرآن به اساس دلیل قطعی نسخ شده است. اما آنچه که از زید ابن ثابت روایت شده که گفت شنیدم که رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌گفت:

-          «الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ. فَقَالَ عُمَرُ: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ فَقُلْتُ: أَكْتِبْنِيهَا؛ مرد زناکار و زن زناکار وقتی زنا کردند، هر دو را سنگسار کنید؛ سپس عمر گفت؛ وقتی این نازل شد، من نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدم، گفتم آیا این را برایم بنویسم؟» (احمد این حدیث را تخریج نموده است) و آنچه که عائشه رضی الله عنها روایت نموده است که گفت: «كَانَ فِيمَا أُنْزِلَ مِنَ الْقُرْآنِ عَشْرُ رَضَعَاتٍ مَعْلُومَاتٍ يُحَرِّمْنَ، ثمَّ نُسِخْنَ بِخَمْسٍ مَعْلُومَاتٍ؛ در ابتداء از قرآن طوری نازل شده بود که شیرخوارگی ده ماه مشخص حرمت ازدواج زنان را ثابت می‌کند؛ پس از آن ده ماه نسخ و پنج ماه تعیین شد.» (این حدیث را مسلم روایت کرده است). روایتی‌که از ابن کعب و ابن مسعود روایت شده که آن‌ها چنین قرائت کردند: «فصيام ثلاثة أيام متتابعات» و آنچه روایت شده که سورۀ احزاب معادل سورۀ بقره است و غیر از این قول؛ همۀ این اخبار؛ اخبار آحاد است که حجت بر نسخ دلیل قطعی نمی‌شود؛ زیرا این اخبار ظنی هست و قطعی توسط ظنی نسخ نمی‌شود و قطعی را به جز قطعی نسخ نمی‌کند؛ پس لازم است تا به صورت قطعی ثابت شود که این آیه نازل شده است تا به آن عقیده شود و این آیه از جملۀ قرآن است و سپس به دلیل قطعی ثابت شود که آن آیه نسخ شده است و چنین چیزی اصلاً به وقوع نپیوسته است. بناءً نسخ قرآن از لحاظ تلاوت واقعی نمی‌باشد.»

بناءً به دلائل و مسائل فوق جواب سوال شما از این قرار است:

ا- قرآن کریم چنین تعریف شده است: «قرآن کلام الله است که توسط جبرئیل علیه السلام لفظاً و معناً بر رسول آن محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده که معجز بوده و تلاوت آن عبادت و به صورت متواتر برای ما نقل شده است.» این قرآن است که بر سیدنا محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده و همین قرآن است که بر ما در بین دو جلد مصحف به صورت متواتر نقل شده است. این تعریفی است که به تمام معنی بر مصحف عثمان رضی الله عنه منطبق شده و این تعریف بر مصحف انطباق پیدا می‌کند که در زمان خلیفه راشده عثمان ابن عفان رضی الله عنه در چند نسخه کاپی شد. نسخه‌ای را که ابوبکر صدیق رضی الله عنه در پیش روی و در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم نوشته شده بود و از این نسخه‌های کاپی شده‌اش را به جامعۀ اسلامی پیش‌کش نمود و اصحاب رضی الله عنهم بر این نسخه اجماع کردند؛ چنانچه این موضوع به صورت مفصل در کتاب‌های ما بیان شده است.

ب- این موضوع این را افاده می‌کند که آنچه بر ما به صورت خبر واحد نقل شده، مانند مصحف ابن مسعود و غیره از جملۀ قرآن محسوب نشده و حجت هم شمرده نمی‌شود. هم‌چنان این خبر از جمله سنت نیز محسوب نمی‌شود؛ زیرا این خبر روایت شده که از جملۀ قرآن است و روایت نشده که از جملۀ حدیث است و وقتی چنین باشد؛ پس این خبر از جمله سنت نبوده و جائز نیست که در احکام شرعی و سائر امور که لازم است تا از ادلۀ شرعی استنباط شود، به آن استدلال شود.

ج- قرائت قرآن به مثل این روایات و قرائات شاذه صحیح نیست. ما در پاسخ به پرسش تاریخی 18 ذی القعدۀ 1434هـ.ق/24 سبتمبر2013م موضوع را ذکر کردیم که اشاره به همین مسئله دارد و در این پاسخ به پرسش چنین آمده است: «اما قرائت قرآن به قرائات غیرمتواتر خواه موافق به رسم خط عثمانی موافقت کند و یا نکند، قرائت به چنین قرائت‌های جائز نبوده و این قرائات قرآن محسوب نمی‌شود؛ بلکه قرآن همان چیزی است که به صورت متواتر از رسول الله صلی الله علیه و سلم نقل شده است.»

د- تا زمانی‌که این نصوص روایت شده به صورت آحاد باشد و ادعا شود که این روایات از جملۀ قرآن است، قرآن محسوب نمی‌شود و هم‌چنان این روایات از جملۀ سنت نیز شمرده نمی‌شود؛ زیرا روایت نشده است که این روایات از جملۀ سنت است، لذا نهایت آنچه ممکن است که در خصوص این روایات بگوئیم، اینست که این روایات تفسیر و توضیح صحابه برای قرآن است؛ یعنی ممکن است که این روایات قول صحابی محسوب گردد که این روایت در خصوص بیان معنی آیۀ باشد که این زیادت و قرائت به آن تعلق دارد. یعنی به معنی این است که صحابه این آیه را خوانده و سپس آن آیه را تفسیر نموده بدون این‌که بین آیه و تفسیر آن تفکیک و فاصله آورده باشد و این تفسیر صحابه به تعقیب آیه نقل شده و شنونده گمان کرده که این تفسیر صحابه از جملۀ قرآن است؛ در حالی‌که آن از جملۀ قرآن نبوده؛ بلکه تفسیر صحابی و مطابق به نظر صحابی است. این چیزی است که در این مسئله می‌توان به سوی آن برویم و به این نظر باشیم، فراتر از آن اصلاً ممکن نیست که به هیچ عنوانی بیرون شویم؛ پس قرائت ابن مسعود: «فصيام ثلاثة أيام متتابعات» به زیادت «متتابعات» قول ابن مسعود است که در آن لزوم و وجوب پی‌درپی بودن روزۀ کفارۀ یمین بیان شده است؛ یعنی این زیادت بیان برای حکم تتابع آن هم مطابق به نظر ابن مسعود رضی الله عنه است و ممکن نیست که این مسئله از اجتهاد و فهم صحابه فراتر برود و هم‌چنان این روایت حکم دلیل شرعی به عنوان سنت نمی‌گیرد. بناءً هر نص آحاد که از قرآن کریم با نص قطعی در تعارض قرار گیرد، در مورد آن دقت شود:

اگر سند آن ضعیف بود، به دلیل ضعف آن رد شود و اگر سند آن صحیح بود، آن نص از لحاظ درایت رد شود؛ زیرا این نص با نص قطعی در تعارض است.

3-      آنچه در بعض کتاب‌های فقهای مسلمانان ذکر شده برای معلومات بیش‌تر در این خصوص ذکر می‌کنیم:

ا- در صحفۀ 11908 کتاب موسوعة الفقهی کویتی چنین آمده است: «قرآن آنست که در بین دو جلد مصحف به ما به صورت متواتر نقل شده و به مصحف قید شده است؛ زیرا صحابه رضی الله عنهم در نقل و پاک‌سازی آن از غیرش تلاش و مبالغه کردند تا جایی‌که نقطه‌گذاری را ناپسند دانستند تا قرآن به غیراش خلط نشود؛ پس ما می‌دانیم که آنچه در مصحف نوشته شده، متفق علیه و قرآن است و آنچه خارج از مصحف است، قرآن نمی‌باشد؛ زیرا عرفاً و عادتاً محال است که با وصف موجودیت عوامل بسیاری به حفظ قرآن بازهم در قسمت حفظ و نگهداری آن سهل‌انگاری شود؛ مثلاً نقل شود و یا با آنچه از آن نیست خلط شود.»

موسوعة الفقیه این موضوع را ادامه داده است: «در خصوص این‌که هرآنچه از قرآن است لازم است تا در کلیات و جزئیات خود متواتر باشد، اختلافی وجود ندارد. هم‌چنان در مورد محل، وضع و ترتیب قرآن در نزد جمهور پژوهشگران اهل سنت نیز همین دیدگاه است؛ یعنی لازم است که محل، وضع و ترتیب آن نیز متواتر باشد.» در "مسلم الثبوت" و شرح این کتاب تحت نام "فواتح الرحموت" ذکر شده است: «آنچه به صورت آحاد نقل شده، به هیچ‌وجه از قرآن به شمار نمی‌آید و در این خصوص هیچ‌کسی از اهل مذاهب اختلاف نکرده است. "فواتح الرحموت" استدلال نموده که قرآن به دلیل چلنج دادنش تمامی عوامل نقل را شامل شده و به دلیل این‌که قرآن به اعتبار لفظ و معنی‌اش اساس احکام است، به حدی‌که بسیاری از احکام به نظم آن ارتباط دارد و به دلیل این‌که در تمام عصر و زمان‌ها به قرآن تبرک جسته می‌شود، به همین دلیل تلاش صحابه برای حفظ قرآن به صورت متواتر و قاطع به یقین رسیده است و هر آنچه که عوامل نقل آن تکمیل باشد، عادتاً متواتر نقل می‌شود؛ پس وجود قرآن از لحاظ عادت در حقیقت ملزوم تواتر است و وقتی لازم تواتر باشد، نفی گردد، ملزوم به صورت قطعی نفی می‌گردد و منقول به صورت متواتر آحاد نیست؛ پس در این صورت قرآن شمرده نمی‌شود...»

ب- در کتاب (الإتقان في علوم القرآن "1/ 279") نوشته‌ی سیوطی چنین آمده است: «و ابوعبید در فضائل قرآن گفته است، منظور از قرائت شاذه تفسیر قرائت مشهوره و بیان معانی آن است؛ مانند قرائت عائشه و حفصه "والصلاة الوسطى صَلَاةِ الْعَصْر؛ نماز وسطی همان نماز عصر است" و قرائت ابن مسعود "فَاقْطَعُوا أَيْمَانَهُمَا؛ دست راست شان را قطع کنید" و قرائت جابر "فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ لَهُنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ واقعاً که الله اگر بالای شان اجبار شود، آمورزنده و مهربان است" گفته است این حروف و آنچه مشابه این‌ها است، تفسیر قرآن واقع شده و مثل این از تابعین نقل قول شده و نیک پنداشته شده و قبول شده است؛ پس در صورتی‌که از کبار صحابه روایت شده باشد، حتماً قبول می‌شود...»

امیدوارم که همین قدر کفایت سوال شما را کرده باشد و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حمکمت‌تر است!

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

ثبات بر مبدأ و عدم سازش

  • نشر شده در تثقیفی

سخن گفتن از ثبات بر مبدأ، به مثابه اقتداء کردن به رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه بزرگوارشان است و هم‌چنین راهی است که به بهشت منتهی می­شود و بیانگر داشتن حب الله و رسولش و هم‌چنین، تمسک ورزیدن بر عقیده اسلامی و استقامت بر آن و مقتضیات آن تا هنگام مرگ می­باشد.

ثبات در لغت بقاء و عدم زوال و یاهم ثبات بر فکر و استمرار بر آن را با دلیل گویند و ثبات به معنی شجاعت و فعال بودن نیز بکار برده شده است. اما ثبات در اصطلاح؛ استقامت بر راه هدایت و درست و تمسک ورزیدن بدان با عزم و اراده قوی و اصرار ورزیدن بر ادامه آن را گویند. این استقامت می­طلبد که باید وساوس شیطانی و هوس­های نفسانی را زیر پا کرد و بر ترک معاصی و توبه بسوی الله سبحانه و تعالی حریص بود. و این معنی و مفهوم در کتاب الله سبحانه وتعالی خطاب به رسول الله و مؤمنان آمده است:

﴿وَ إِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذًا لَّاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا(73) وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَٰكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْءًا قَلِيلًا (74) إِذًا لَّأَذَقْنَٰكَ ضِعْفَ الْحَيَوٰةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾ [اسراء: 73-75]

ترجمه: نزدیک بود کافران (با نیرنگ­های گوناگون و نیروهای زر و زور) تو را از (حکم) آنچه به توی وحی کرده ایم (و قرآنش نامیده ایم، دور و) منصرف گردانند (و فقراء را از پیش تو برانند) تا (در عمل، حکم) جز قرآن را به ما نسبت دهی و آن گاه تو را به دوستی گیرند و (همدمی تو را بپذیرند) و اگر ما تو را استوار و پای برجای (بر حق) نمی­داشتیم، دور نبود که اندکی بدانان بگرائی (و اگر چنین می­کردی) در این‌صورت عذاب دنیا و عذاب آخرت (تو) را چندین برابر (می­ساختیم و) به تو می­چشاندیم (چرا که گناه بزرگان بزرگ است). سپس در برابر ما یار و یاوری نمی­یافتی (تا عذاب ما را از تو به دور دارد).

بزرگ­ترین فتنه و گناه ترک وحی الهی و بزرگ­تر از آن افتراء نمودن در دین و تکذیب نمودن رسول امین و تمسک ورزیدن به حکم طاغوت می­باشد. حاکمیت دموکراسی، دوستی با کفار استعمارگر و عادی‌سازی روابط با آن‌ها، بسته نمودن دروازه­های مساجد، جلوگیری از حلقات حفظ قرآنکریم، ممانعت طواف دور کعبه معظمه، منع بوسیدن حجرالأسود و جلوگیری از لمس رکن یمانی؛ همه این­ها افتراء در دین و ترک ثوابتی است که در کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسولش آمده.

در حدیثی‌که از مالک و حاکم روایت شده است رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«تَرکتُ فِیکُم أمرَینِ لَن تَضِلُّوا مَا تَمَسَّکتُم بِهِمَا؛ کِتَابَ اللهِ وَ سُنةَ  نَبِیِّهِ»

ترجمه: در بین شما دو چیز را برجای گذاشتم که اگر بدان تمسک ورزید هرگز گمراه نمی­شوید: کتاب الله و سنت پیامبرش.

همه گمراهی­ها و انحراف­ها ناشی از ترک این دو چیز بوده و برای حل مشکلات تفحص نمودن در غیر این دوچیز گمراهی بشمار می­آید، از همین سبب است که علماء و اهل اسلام بر دوام این قول الله سبحانه وتعالی تأکید دارند:

﴿رَبَّنَا لَا تُزِغ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾ [آل عمران: 8]

ترجمه: پروردگارا! دل­های ما را (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آنکه ما را (از حلاوت هدایت چشانده و بسوی حقیقت) رهنمود نموده­ای و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بی­گمان بخشایش­گر توئی تو!

ثبات بر مبدأ بیانگر صحت منهج، قوت إیمان و یقین مؤمن نسبت به الله سبحانه وتعالی است. دعوت­گر همیشه نسبت به پلان‌های شومی‌که علیه این دین طرح­ریزی می­شود، بیدار بوده و واقعیت تلخ، جمود جامعه، عدم استجابت دعوت و طول مسیر؛ همه این­ها دلیل بر صدق و اخلاص وی بوده و بزودی به اهداف خود نایل خواهد گشت! دعوت وی تا جائی­که شب و روز در آن راه داشته باشد، خواهد رسید و هر قدر که دعوت­گران کافر و اهل فسق و فجور بر ضد وی و دعوتش فعالیت کنند؛ در صورتی­که وی از ثبات فکری برخوردار باشد و در دعوتش استقامت داشته باشد، دعوت شان بی­تأثیر بوده و از سوی الله سبحانه وتعالی نصرت داده خواهد شد و بزرگ­ترین دلیل بر صحت عملکرد و یقین وی، همراهی و نصرت الله سبحانه وتعالی می­باشد. «مَا ظَنُّکَ بِاثنَینِ اللهُ ثَالِثَهُمَا»

ثبات دعوت­گر بر مبدأ سبب جلب اعتماد مردم نسبت به وی و دعوت­اش می­گردد، که در نتیجه بالای شان تأثیر گذاشته و آرامش را در میان شان منتشر می­سازد، در وقت مصیبت به وی رجوع می­کنند و از وی راه‌حل می­خواهند -الله به سررساننده امر خود است- و او این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم را برای‌شان بازگو می­کند:

«وَاللَّهِ لَيُتِمَّنَّ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِن صَنْعَاءَ إلی حَضْرَمُوتَ مَا يَخَافُ إِلَّا اللَّهَ أوِالذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَستَعْجِلُونَ» (رواه بخاری)

ترجمه: قسم به الله که این دین چنان تکمیل و پرتوان شود که مسافر از صنعاء تا حضرموت برود و جز خوف الله دیگر هیچ خوفی در دل نداشته باشد، مگر آن­که از گرگ بر گوسفندان خود هراس داشته باشد؛ لیکن شما عجله می­نمائید (شکیبایی اختیار کنید).

و هم‌چنین برای شان روایت تمیم الداری رضی الله عنه بازگو می­کند که گفت از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت:

«لَیَبلَغَنَّ هَذَالأمرُ مَا بَلَغَ الَیلُ وَالنَّهَارُ، وَ لَا یَترُکُ اللهُ بَیتَ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إلَّا أدخَلَهُ اللهُ هَذَا الدِّینَ، بِعِزِّ عَزِیزٍ أو بِذُلِّ ذَلِیلٍ؛ عِزّا یُعِزُّ اللهُ بِهِ الإسلَامَ وَ ذُلًّا یُذِلُّ اللهُ بِهِ الکُفرَ» (رواه احمد فی مسنده)

ترجمه: این امر (دین اسلام) حتماً تا جائی‌که شب و روز برسد، خواهد رسید، الله (سبحانه وتعالی) هیچ خانه و خیمه­ای را نمی‌ماند، مگر این‌که این دین را با عزت بخشیدن به عزیز و خوار کردن ذلیل، وارد آنجا می­کند؛ عزت­مند می­کند کسی را که بدان بپیوندد و ذلیل می­کند کسی را که با آن مخالفت کند.

دعوت­گر در برابر مشکلات سرتسلیم فرود نمی­آورد و در برابر واقعیت تسلیم نمی­شود، تحت تأثیر خواسته­های حماسه­سرایان عجول نمی­رود و از ثوابت و ثبات خود بدور نمی­شود، در مذاکرات خود به راه­حل­های غیرشرعی تن نمی­دهد و مفکوره حل وسط را نمی‌پذیرد، زیرا حق به وی چنین اجازه نمی­دهد که خلاف رسول الله صلی الله علیه وسلم گام بردارد، از موقف خود تنازل نمی‌کند، حتی اگر اکثریت مردم از دعوت وی روی گردان شوند. در دعوت برایت هیچ اختیاری نیست که طبق دلت و مناسب به احوالت هرچه را خواستی بگیری و هرچه را نخواستی پشت سر کنی! دین الله سبحانه وتعالی را فقط کسی نصرت خواهد داد که همه­جانبه آن را پذیرفته و در زندگی‌اش تطبیق می­کند، دعوت رسول الله که مؤمنان صادق بر آن استقامت و پایداری دارند، اینست: « شما را فرا می­خوانم تا گواهی دهید که هیچ معبودی غیر از الله یکتا وجود ندارد و محمد بنده و رسولش می­باشد و این‌که مرا پناه دهید و یاری رسانید، زیرا  قریش علیه دین الله خیزش نمودند و رسولان وی را تکذیب نمودند و در عوض حق به باطل بسنده کردند و الله بی­نیاز ستوده شده است.» بلی، الله سبحانه وتعالی از انسان­های سست عنصر و بی­ثبات- مثل حرباء- در دین بی­نیاز می­باشد؛ اما با بیان مثال، این مقوله واضح­تر می­گردد: این ثبات مطلوب را در موقف­گیری بلال بن رباح رضی الله عنه و ثبات آن بر قول «احد احد» مشاهده می­کنیم که از موقف خود تنازل ننمود و هم‌چنان استقامت نمود تا آن‌که الله سبحانه وتعالی یاریش نمود. این خبیب بن عدی رضی الله عنه است که برای گردن زدنش جلب شد و دشمنان برایش گفتند که آیا دوست داری به جای تو محمد گردن زده شود و تو در میان کسانت باشی؟ وی رضی الله عنه گفت: «سوگند به الله که دوست ندارم رسول الله در جای خود باشند و خاری به پای شان بخلد و ایشان را اذیت کند و من در میان کسانم سالم باشم.» این خباب رضی الله عنه است که بر شکنجه شدن توسط أم انمار صبر و شیکبایی پیشه می­کند، این زن تکه آهن سوزنده و شعله­ور را بر فرق سرش می­گذاشت و کار بجای می­رسید که وی رضی الله عنه از درد به خود می­پیچید، حتی آنان سنگ داغ و تافته را بر پشت وی می­گذاشتند تا جائی‌که گوشتی برای وی باقی نماند؛ اما بازهم بر ثبات خود ماند و رسول الله وقتی از نزد وی می­گذشتند می‌گفتند: «بارالها! خباب را یاری کن!»... این مبحث گنجایش بیان امثال و نمونه­های دال بر ثبات در مبدأ را ندارد.

در اخیر، هر مسلمان باید بداند که ثبات بر مبدأ در ذات خود نصرت می­باشد. نصرت دین باید همه­جانبه و فراگیر باشد و هرکسی‌که به شرف و منزلت دعوت و اقتداء به رسول الله  نایل گردیده است، باید اسلام را همه­جانبه و بگونه آتی نصرت دهد و بر ثبات خود پایدار بماند: «ای رسول الله! با تو بیعت می­کنیم که سخنانت را بشنویم و اطاعتت نماییم، در هر حالی از احوال، در خوشی و ناخوشی، در سختی و آسانی، در امر به معروف و نهی از منکر و اینکه سخن حق را در راه الله می‌گوییم و از ملامت هیچ ملامت­گری نمی­هراسیم.»

 لذا برای دعوتگران لازم است که همیشه یکدیگر را در سختی  و آسانی بر صبر توصیه کنند و بر ثبات و پایداری و ملبس شدن به اخلاق ثابت­قدمان کوشا و حریص باشند! ما در زمان فتنه­ها بسر می­بریم، برای ما غیر از کتاب الله و سنت رسولش چیزی دیگری وجود ندارد که بدان تمسک ورزیم و بر آن ثابت قدم باشیم! نصرت فقط از نزد الله سبحانه وتعالی که شکست‌ناپذیر و با حکمت است، محقق شدنی­ست، وی سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿إن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرُکُم[محمد: 7]

ترجمه: اگر (دین) الله را نصرت دهید، وی شما را نصرت می­دهد.

نویسنده: سعید الکرمی (ابوعبدالرحمن)

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

رژیم جنایت‌کارِ دمشق از یک‌سو خون مسلمانان را می‌ریزاند و از سوی دیگر به بی‌حرمتی به مقدسات آن‌ها ادامه می‌دهد

  • نشر شده در سوریه

فعالان سوری تصاویری را در صفحات اجتماعی و کانال‌های خبری به نشر رساندند که نشان می‌دهد مردم مناسک مذهبی عجیبی را در مسجد اموی دمشق انجام می‌دهند. این در واقع یک نوع تجاوز و بی‌حرمتی رژیم جنایت‌کار سوریه علیه مردم شام و مقدسات مذهبی آن‌ها به شمار می‌رود.

در این تصاویر دیده می‌شود که یک شخص به لباس نارنجی‌رنگ مشغول انجام مراسم مراقبه/مدیتیشن عجیبی مشابه به یوگاست. علاوه بر این، زنی‌که از این فرد تقلید می‌کند، نیز لباس نارنجی‌رنگ به تن داشته و توسط گروهی از زنان که به نظر می‌رسد در حال رقصیدن در مقابل آنان هستند، احاطه گردیده است.

ای مسلمانان در سرزمین مبارک الشام! شکی نیست که حرمت و مقدسات مسلمانان در سرزمین مبارک شام زیر پا می‌شود و مقدسات آن‌ها به ویژه در تحت حاکمیت ستم‌گران شام، یعنی پدر و پسر غصب شده است. در جریان انقلاب سال‌های گذشته، بسیاری از مساجد مشمول مساجدی‌که از لحاظ قدامت تاریخی هم‌زمان با مسجد امیه می‌باشد، تخریب و ازبین رفت و تعدادی هم به اهداف دیگری مورد استفاده قرار گرفت. این فعالان ویدیوهای از حمله بر مسجد حضرت ابوبکر صدیق در شهر حلب را به نشر گذاشتند. هم‌چنان بیش از 1.5 میلیون مسلمان کشته شدند، هزاران زن مسلمانِ پاک‌دامن در بازداشت‌گاه‌ها و دیگر مراکز مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند، نه تنها این بلکه به صدها و هزاران بی‌گناه دیگر در زندان‌ها زندانی شدند، میلیون‌ها انسان بی‌خانمان شدند، شهرها و قریه‌ها تخریب شد، اموال و خانه‌ها به تاراج برده شد.

عموماً در سرزمین‌های اسلامی چی می‌گذرد، به ویژه در سرزمین مبارک شام؟ توهین به مقدسات و ظلم و جنایت این‌همه به اعمال شوم و ویران‌گر حکام فعلی و عدم موجودیت سپر و محافظ مسلمانان بر می‌گردد، سپری‌که به امر وی جهاد کرده می‌‌شود و به تدبیر او مسلمین از شر دشمن حفاظت می‌شوند؛ کسی‌که ارتش را برای زنان بسیج می‌سازد تا از عزت مسلمانان و مقدسات آن‌ها حفاظت صورت گیرد.

غرب کافر، هم‌پیمانانش و مزدورانش جرئت این را نمی‌کردند که به مقدسات مسلمانان بی‌حرمتی کنند یا به پیامبرشان اهانت کنند، یا هم  عزت‌شان را زیر پا کنند، مگر بعد از آن که آن‌ها مسلمانان را منهدم ساختند، دین آن‌ها را از دولت و جامعه از هم جدا ساختند و حاکمان دست‌نشانده را بر بالای‌‌شان تحمیل نمودند، تا هر نوع ظلم، وحشي‌گرى و جنایت را بر سرشان روا دارند تا از نظام کفر حفاظت شود و از بازگشت حاکمیت اسلام جلوگیری صورت گیرد، باشد که از این طریق بتوانند منافع باداران‌شان را تضمین نموده و استعمار سرزمین‌های اسلامی همین‌قسم ادامه داشته باشد.

ای مسلمانان در شام، مقر‌ اسلام! زنده‌گی زیر سایه این نظام دست‌ساخته بشر جز یک زنده‌گی تحقیرآمیز، برده‌گی و اسارت نیست، بدون‌شک یک زنده‌گی ذلت‌بار است که خالق ما الله سبحانه‌و‌تعالی در مورد آن برای ما می‌فرماید:

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾ [طه: 124]

ترجمه: و هركس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‌كنيم.

خاموشی شما در مقابل اعمال ستم‌گران و جنایت‌کاران چیزی را تغییر نمی‌دهد؛ بلکه برعکس، ستم‌گران ظلم‌و‌ستم‌شان بیشتر می‌گردد! روز به روز تحقیر می‌شوید و بیشتر از هر وقت بی‌عزت شده خواهید رفت! ستم‌گران به ظلم‌شان ادامه خواهند داد و این فرزندان ما خواهد بود که عمر خویش را تحت حاکمیت این دیکتاتوران جابر سپری کرده و زنده‌گی تحقیر‌آمیز و ذلت‌بار را تجربه  خواهند کرد!

جهت تغییر، اگر زنده‌گی با عزت و با وقار زیر سایه اسلام برای خود و بعد از خود برای فرزندان‌تان را می‌خواهید، باید قربانی دهید و ثابت‌قدم باشید! شما یک انقلاب مبارک را در مقابل یک ظالم که ستم‌گران قوی شناخته شده تاریخ هستند را به‌راه انداختید! بدون‌شک، شما قربانی عظیم را دادید! شما سلطنت او را به لرزه درآوردید و تقریباً پایه‌های قدرت‌شان را از بین بردید! ما جز الله سبحانه‌و‌تعالی دیگر کسی مدد‌کار نداریم، اما بخاطر ثابت‌ماندن در انقلاب ما و تلاش برای اصلاح در این راه، بعد از خنثی نمودن آن‌همه توطئه‌ها و دسیسه‌ها لازمی‌ست. این امر فقط توسط اتخاذ کردن یک پروژه سیاسی واضیح، که از عقیده خود مسلمانان نشأت گردیده باشد و با یک رهبری سیاسی صادق و آگاه که بتواند انقلاب شام را با هوشیاری جهت بدست آوردن اهدافش سوق دهد، که در نهایت رژیم جنایت‌کار را ریشه‌کن ساخته و حاکمیت اسلام را دوباره سری پا کند تا این‌که ما توانسته باشیم افتخار این دنیا و آخرت را بدست آوریم و نام ما در موقف‌های بلند جنت نوشته شود و در تاریخ همیش ماندگار شویم. بنابرین، راه‌نجات خویش را جستجو کنید و قصر مفتخر خود را به‌دستان خود اعمار کنید! منتظر راه‌حل از آدرس دشمنان‌ تان یا فریب‌کاران و توطئه‌چینان که خود را دوستان شما تلقی می‌کنند، مباشید! فلهذا از آن‌ها برحضر باشید! فقط به الله سبحانه‌و‌تعالی اعتماد داشته باشید، به ریسمان او محکم چنگ بزنید! نصرت و کامیابی فقط از جانب الله متعال است!

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [یوسف:21]

ترجمه: و الله (سبحانه‌و‌تعالی) بر كار خويش چيره است، ولى بيشتر مردم نمى‏‌دانند.

احمد عبدلوهاب

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریرو-لایه سوریه

مترجم: ارسلان مبارز

ادامه مطلب...

حکام آل‌سعود هنوزهم از اوباش‌ها و اراذل کیان یهود در شبه‌جزیره اسلامی استقبال می‌کنند Featured

پس از خشم افکار عمومی مردم در سرزمین‌های اسلامی راجع به پخش ویدیوی جدیدی توسط یک خبرنگار از گشت‌وگذار و سرگردانی یک اوباش یهودی در مکه مکرمه، پولیس از دست‌گیری و انتقال این شهروند یهودی به محاکمه عمومی بعد از تسهیل ورود این اوباش به مکه مکرمه خبر داد. در این گزارش آمده که روز جمعه پولیس عربستان از دست‌گیری یک شهروند و انتقال وی به محاکمه عمومی پس از تسهیل ورود یک خبرنگار خارجی به مکه مکرمه و اجرای مناسک حج همراه با مسلمانان خبر داد. این تقریباً 5 روز بعد از آن بود که شبکه تلویزیونی اسرائیلی 13 از ورود مخفیانه خبرنگارش، "گیل تماری" به مکه مکرمه در موسم حج را نشان می‌داد. سخنگوی پولیس گفت آنچه که این شهروند سعودی انجام داده نقض آشکار مقرراتی است که ورود غیر مسلمانان را به مکه ممنوع ساخته و از تمام کسانی‌که به عربستان سعودی می‌آیند، تقاضا می‌کند تا به مقررات احترام بگذارند و شرایط آمدن به مکه را رعایت کنند؛ بالخصوص احترام به حرمین شریفین (مسجدالحرام و مسجدالنبی) و اماکن مقدس. (شبکه عرب جدید)

حکام آل‌سعود امت اسلامی را فریب می‌دهند و علیه مقدسات توطئه می‌کنند، سال هاست ورود اراذل و اوباش‌های یهودی را به سرزمین حرمین شریفین تسهیل و حتی هماهنگی نموده اند، بعد از آن در رسانه‌ها اعلام می‌کنند تا افکار عمومی مسلمانان را با آن بررسی نمایند. هدف آن‌ها کاشتن بذر ناامیدی در دل مسلمانان به خصوص مردم حرمین است که عادی‌سازی با کیان یهود یک واقعیت بوده و فقط باید اعلام شود.

از رابطه قوی حکام آل‌سعود با خبرنگار یهودی، "توماس فریدمن" گرفته تا روابط نزدیک با داماد "جرد کوشنر"، رئیس جمهور اسبق آمریکا -که ترامپ در باره او گفت؛ وفاداری وی با یهود نسبت به وفاداری وی با آمریکا قوی‌تر است- تا به تصاویر "بن تزیون" یهودی از داخل مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم در سال 2017، تا به اظهارات "احمد الارفج" خبرنگار از طریق چینل روتانا (متعلق به آل سعود) راجع به عادی‌سازی با یهود تا به بداخلاقی فعال جوان آن‌ها "محمد سعود" که به بازدید عمومی از نهاد یهودی رفت سپس دو تن از افراد یهودی مسن را در خانه خود در ریاض پذیرفت و با آن‌ها در خانه‌اش رقص نموده و با آن‌ها اظهار دوستی کرد، بعداً با "بنیامین نتانیاهو"، نخست وزیر اسرائیل تماس گرفت و به او نیز گفت که دوستت دارم، سپس ویدیوی را نشر کرد که در آن آرزوی پیروزی کیان یهود را بالای مردم غزه نمود؛ تا اجازه عبور پروازهای تجارتی یهودی از حریم هوایی حرمین شریفین تا به سرگردانی خبرنگار نظامی شبکه یهودی 13 تا به... به هر صورت، تا به ورود خبرنگار دیگر از همین شبکه 13 به مکه مکرمه در موسم حج. هر بار دولت عربستان توجیه می‌کند و نتیجه هم یک سان است. مقدمه، مقدمه و مقدمه بازگشت یهود به شبه‌جزیره اسلامی پس از 1400 سال ممنوعیت آن‌ها!

این علاوه بر اشارات آمریکا مبنی بر دیدارهای پنهانی دشمن الله، "نتانیاهو" و صحبت در مورد دیدار وی با ولیعهد آل سعود، محمد بن سلمان است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [مائده:51]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آوردید، یهود و نصارا را دوست نگزینید، آن‌ها دوستان یکدیگر اند، و اگر کسی از شما به سوی آ‌ن‌ها رجوع کرد، پس از جمله آن‌ها محسوب می‌گردد، و الله ظالمان را هدایت نمی‌کند.

 

معروف است که یهودیان در مجموع ترسو و بزدل هستند و زندګانی دنیا را دوست دارند. اگر خاندان آل سعود تضمین امنیت آن‌ها را نمی‌کرد و ‌آن‌ها را اطمینان نمی‌داد که هیچ خطری متوجه آن‌ها نیست، آن‌ها جرئت نمی‌کردند که به شبه جزیره اسلام سفر کنند.  به همین دلیل است که ما می‌گوییم حکام آل سعود به مردم دروغ می‌گویند! حتی اظهارات پولیس آن‌ها در بیانیه اول فقط ممنوعیت ورود کفار را به مکه و مدینه محدود ساخت و با ورود آن‌ها به شبه جزیره اسلامی مخالفت نکرد. حکام آل سعود سخنان رسول الله صلی الله علیه و سلم را به خاطر داشته باشند که فرمود:

«لَا يَجْتَمِعُ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ دِينَانِ؛ در جزیره عرب دو دین جمع نمی‌شوند».

اما عشق آن‌ها با یهود، آن‌ها را از حفاظت اسلام و مقدسات آن کور کرده است.

بنا براین، حکام آل سعود به رهبری ولیعهد ایشان محمد بن سلمان چهره واقعی خود را که دشمنی با منافع مسلمانان است، آشکار ساخت، به خصوص پس از تأسیس اداره سرگرمی، دستگیری علماء، گشودن سرزمین به سوی مهمانی‌های فسق و فجور و بحران اعتیاد به مواد مخدر در میان قشر جوان.

خنجرهای حکام مسلمان هم‌چنان پشت سر امت اسلامی کار می‌کنند و شدیدتر می‌شوند، چرا که بادار آن‌ها در غرب به قدرت فشار در جوانان امت اسلامی پی برده اند، و امت اسلامی وحدت را بر تفرقه ترجیح می‌دهند و خلافت نا گزیر در راه است! بنابراین، آن‌ها به هدایت حکام، مزدوران، متوسل به روند منفور عادی‌سازی شده اند. اما امت در جستجوی آن‌ها هستند، دندان به هم می‌سایند و منتظر اعلام پیروزی هستند تا بر یهودیت و دوستدارانش هجوم آورده و آن‌ها را به تاریخ بسپارند.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿أذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً [اسراء: 7]

ترجمه: پس چون و عده آخر رسید (دشمنان شما را فرستادیم) تا چهره‌های شما را اندوهگین سازند و به معبد بیت المقدس وارد شوند، همانگونه که بار اول وارد شدند و تمامی آنچه را که آن‌ها تصرف کرده بودند، ویران کنند.

انجنیر صلاحالدین عضاضه

رئیس دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

 مترجم: عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

کشتار مردم الجدیده در حومۀ جیسر الشغور ثابت کرد که خائنین بر چه چیزی توافق کرده‌اند Featured

  • نشر شده در سوریه

مردم شهرک الجدیده در حومۀ جیسر الشغور به روز جمعه ۲۳ ماه مبارک ذوالحجه صبحِ‌شان را با قتل و کشتار‌ی آغاز کردند که توسط طیاره‌ها/هواپیماهای ستیزه‌جوی روسی انجام شد. با هدف قرار دادن کلبه‌های فقیرانه‌شان منجر به قتل ۷ فرد ملکی یک خانواده به شمول ۴ طفل شد و ۱۰ فرد دیگر نیز در این حادثه زخم برداشتند. این کشتار یک روز بعد از نشست سه جانبه بین پوتین، اردوغان و رئیسی، که در تهران حضور به هم رسانده بودند، صورت گرفت.

ای مسلمانان سرزمین مقدس شام! با گذشت چندین سال از انقلاب هنوز مردم از کشتارهای پیاپی رنج می‌برید، به خصوص بعد از هر جلسه‌ای این جیره‌خوارهای پلید برگزار می‌کنند. به تعداد ۲۰۰ کشتار دسته‌جمعی رخ داده که بیش‌ترین‌شان قبل و یا بعد از یک جلسۀ سیاسی بوده‌است. کشتار واقعۀ الجدیده نیز از این قبیل کشتارها مستثنیٰ نیست که به‌منظور انتقام، سرکوب‌تان و تبادلۀ پیام‌های سیاسی بین کشورهای هم‌پیمان صورت می‌گیرد.

می‌بینید که چه حالتی را بر سر‌تان آورده‌اند – کشتار بعد از کشتار – که همه و همه به چراغ سبز امریکا، پوشش و تعهد بین‌المللی،‌ و عناصر جیره‌خواری‌که عداوت‌شان برای شما واضح است، به صحنۀ عمل گذاشته می‌شود. بعضی‌های‌شان در پشت اصطلاحات طنین‌انداز پنهان شده‌بودند که بالآخره چندین سال‌ انقلاب باعث شد، تشت رسوایی‌شان از بام بیفتد و افشای‌شان کند،‌ و تا همۀ آن‌ها یک‌جا با هم‌رکاب‌شان یک‌جا شوند؛ به جایی‌که مناسب‌شان است، تعلق گیرند.

ای مردم شام! اکنون واضح شده‌ که این کشتار‌ها چگونه اجرا می‌شوند! رهبران وابسته به قدرت‌های خارجی حتی انگشت انتقاد هم به سمت آن دراز نمی‌کنند و صدایی هم از آن‌ها شنیده نمی‌شود، گویا تختۀ چوبی بیش نیستند. می‌بینید که اندک‌ترین واکنش آن‌ها هم فقط برای فریب شما است –آن هم اگر اتفاق بیافتد. و این کار‌شان هم فقط برای این است که از بار ملامتی شانه خالی کنند، چیز دیگری نیست و ترس از این‌که شما علیه آن‌ها بیسج شوید و آن‌ها را از مقام‌هایی‌که به آن منتسب استند، در نتیجۀ غفلت‌شان ریشه‌کن کنید.

ای مردم شام! اکنون واضح شده‌ که چگونه رهبران این نظام فرقه‌ای در ارائۀ اختیار‌ات‌شان به غرب کافر بسیار زیرک اند و در مقابل تمام امتیازات را به‌دست می‌آورند؛ چیزی‌که در گذشته جواز نداشت، امروز الزام‌آور شده‌است! برای چی؟ برای چند منصب خیالی، اما عاقبت‌شان به مثل پیشین‌یان خواهد بود و داستان دست‌نشانده‌ها و اجیران‌ چنین است؛ بعد از تاریخ مصرف‌شان دور انداخته خواهند شد.

ای مسلمانان شام، مهد اسلام! انتقام خون اطفال‌مان تنها توسط کسانی گرفته خواهد شد که دست‌های‌شان به خون ناحق آلوده نباشد! آن‌ها کسانی اند که به الله سبحانه وتعالی توکل می‌کنند و مشتاق اند تا فقط رضایت الله سبحانه و تعالی را کسب کنند؛ آن‌هایی‌که انتقام قربانی‌های‌مان را خواهند گرفت و آن‌ها کسانی اند که اختیار تصمیم‌شان را دارند تا به سرعت به ریسمان الله سبحانه و تعالی چنگ بزنند! رستگاری‌مان تنها به وسیلۀ مردانی محقق می‌شود که جان و مال‌شان را بغیر از الله سبحانه و تعالی به هر حامی و خاین به قیمت ارزان سودا نخواهند کرد.

بر ما لازم است تا یک رهبری آگاه و مخلص را برگزینیم که در شرایط مختلف آن را آزموده‌ایم و این‌که راه آن واضح و مستقیمی باشد که همراه آن به سوی ثبات،‌ رستگاری، عزت و اهداف‌مان قدم برداریم و این یگانه راه رسیدن به رستگاری است. این‌گونه مکرشان به خودشان برمی‌گردد و قلب‌شان با ندامت، پشیمانی و حقارت پُر می‌شود.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ❊ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾ [انفال:٢۴]

ترجمه:ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! دعوت الله (سبحانه وتعالی) و رسول‌اش (صلی الله علیه وسلم) را اجابت کنید، هنگامی‌که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد! و بدانید الله (سبحانه وتعالی) میان انسان و قلب او حایل می‌شود، و همۀ شما (در قیامت) نزد او گردآوری می‌شوید!

احمد عبدالوهاب

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

دگرباشی جنسی؛ یکی از خباثت­های بزرگ نظام سرمایه­داری

  • نشر شده در سیاسی

سفارت امریکا در خرطوم پرچم دگرباشان را در کنار پرچم امریکا به اهتزاز دراورد و گفت: این اقدام به مناسبت گرامی­داشت از پنجاه­وسومین سالگرد شورش استون­وال انجام می­شود و در صفحه رسمی خود اعلام کرد که به این اقدامش افتخار می­کند. به گزارش روزنامه الانباء، امریکا اتحاد و حمایت خود از دگرباشان را تحت نام حقوق بشر اعلام کرد. شایان ذکر است که منشور این سفارت، با مخالفت شدید فالوورهای صفحه مواجه شد و ان‌ها نارضایتی و خشم خود را نسبت به مطالب منتشر شده توسط سفارت اعلام کردند و ان را تحریک احساسات مردم سودان با اتخاذ افکاری بر خلاف اداب و رسوم‌شان عنوان نمودند.

این یک تحریک اشکار دیگر و گام غیراخلاقی بود که احساسات مردم مؤمن و متقی این سرزمین را نادیده گرفت و خدشه­دار کرد. امریکا با برافراشتن پرچم دگرباشان بر فراز سفارت خود، بار دیگر دست به چنین اقدام فجیعی زد؛ زیرا وی لانه توطئه­ها بوده که احساسات مردم برایش هیچ اهمیتی ندارد و این برای امریکا، کشور فسق و فجور، جای تعجب نیست؛ زیرا دگرباشی و سایر بداخلاقی­ها به موضوعی تبدیل شده که امریکا خواهان گسترش ان در جهان، به ویژه در سرزمین­های اسلامی می­باشد. روزنامه رای الیوم به تاریخ 3/6/2022م پرسش و پاسخی را درباره این‌که چرا سفارت­خانه­های امریکا بر حمایت از دگرباشان و تحریک جوامع محافظه­کار اصرار می­ورزند، مطرح نمود. در کویت، سفارت امریکا در توییترش پیام حمایت بایدن از دگرباشان و همجنس‌گرایان و پرچم رنگین کمان را منتشر کرد. هم‌چنین توییت سفارت واشنگتن در اسلام آباد، از حقوق دگرباشان حمایت می­کند؛ زیرا وی در صدد آنست که این افکار که اساس مبدأ آن را تشکیل می­دهد، گسترش دهد و برای تحقق این امر اقدامات زیادی را عملی نموده است. شبکه فرانس24 به تاریخ 7/2/2015م. خبری را منتشر نمود که در آن چنین آمده بود: «ماری هارف، سخنگوی وزیر امورخارجه امریکا اعلام کرد که جان کری به عنوان فرستاده ویژه برای حقوق دگرباشان و همجنس­گرایان در جهان منصوب خواهد شد.»

امریکا در دوران بارک اوباما توجه ویژه­ای به این قشر داشت و از آن جائی‌که موضوع‌شان از اولویت­های دولت اوباما بود، مخالفان شان را پیوسته محکوم می­کرد. ماری هارف، سخنگوی وزیر امور خارجه امریکا گفت: «وزیر خارجه امریکا بزودی فرستاده ویژه­ای را برای حقوق دگرباشان اعلام خواهد کرد.» در این راستا معلوماتی نیز از سوی نهادهای امریکایی که در راستای دفاع از حقوق دگرباشان فعالیت دارند، منتشر شد. سخنگوی جان کری افزود: «ما مطمئناً متعهد به حمایت و پیشرفت حقوق بشر همه مردم، از جمله حقوق دگرباشان و همجنس‌گرایان -که موضوع اصلی وزیر کری است- می­باشیم.» و فرانس 24 به تاریخ 7/2/2021م خبری را منتشر نمود که جوبایدن، رئیس جمهور امریکا به وعده انتخاباتی خود مبنی بر دنبال کردن یک سیاست خارجی که حاوی "ارزش­های دموکراتیک امریکایی" بود، با قرار دادن حقوق اقلیت­های جنسی در جهان در اولویت­های خود بیش از هر رئیس جمهور قبلی امریکا عمل کرد. جوبایدن در یادداشتی از ریاست جمهوری نوشت: «با همه انسان­ها باید به احترام و کرامت رفتار شود و باید بتوانند که بدون ترس و هراس زندگی کنند؛ گذشته از این‌که چه کسی هستند و چه کسی را دوست دارند.» به همین سبب، وی بیشتر از هر رئیس جمهور قبلی امریکا و برخلاف سلف خود، دونالد ترامپ، حقوق اقلیت­های جنسی را در اولویات­های خود در جهان وضع کرد.

رئیس جمهور دموکرات، ابتکاری را که در سال 2011م توسط بارک اوباما، رئیس جمهور سابق امریکا برای "ترویج حقوق دگرباشان در سراسر جهان" عملی شد، دوباره آغاز کرد و بایدن مخصوصاً قول داد که: «از پناهجویان، به ویژه همجنس­گرایان، تراجنسیتی و دوجنس­گرایان محافظت می­کند.» او از دولت خود خواست تا با قوانین تبعیض­آمیز خارج از کشور مبارزه کند.

این سیاست امریکا که برای بشر آزادی بدون قید و شرط بخشید، پیروانان خود را به فساد کشاند، که از نشانه­های آن می­توان به فیلم­ها و سریال­های امریکایی اشاره کرد که به ویژه در ده سال اخیر منتشر شده و تهی از صحنه­های همجنس­گرایی نیست. حتی در فیلم­های تخیلی و علمی دیده می­شود، افرادی‌که قدرت خارق العاده دارند، همجنس­گرا بوده. یک مرد عاشق مرد دیگری است و یک زن عاشق زن دیگری! این امر، یک تشویقی از سینما برای جنس سوم است؛ همانطور که برخی روزنامه­های امریکایی آن را معرفی کردند، طاعونی است که طرف­داران خود را تشویق می­کند تا آن را به سرزمین­های اسلامی مبتلا به سرطان آزادی، منتقل کنند.

در سال 1976م سازمان ملل، بنیاد بین‌المللی همجنس­گرایان، لزبین­ها، دوجنس­گرایان، تراجنسیتی­ها و اینترسکس­ها را که با نام اختصاری "ایلگا" شناخته می­شود، تاسیس کرد؛ اما این طرح به شکل بسیار ناگواری به شکست مواجه شد. چندین سال بعد و در آستانه سال 1978م هالند ازدواج دوجنس­گرایان را قانونی تلقی کرد و حتی قوانین جدیدی درباره این ازدواج وضع کرد و آن را از نظر حقوق و وظایف با ازدواج معمولی متعادل و یکسان قرار داد. علاوه بر این، مشارکت با همجنس­گرایان که توسط هالند آغاز شد، بلژیک در انتقال آن سهیم شد و اکثر کشورهای اتحادیه اروپا آن را به رسمیت شناختند. در سال 2011م بیش از 96 کشور در مورد ازدواج همجنس­گرایان و مراقبت کامل از افراد دو جنسیتی و تراجنسیتی، تصمیمی را در مورد حقوق همجنس‌گرایان به امضاء رساندند. با آنکه موضوع همجنس­گرایی مخالف تمام ادیان است؛ اما در صورتی­که ادیان مخالف مبدأ نظام سرمایه­داری شان -که مفهوم دموکراسی و آزادی­ها از آن نشأت می­کند- باشد، هیچ اعتبار و اهمیتی ندارد!

روحانیون و حامیان حقوق بشر بر این‌که ادیان و فطرت انسانی، همجنس­گرایی، ترویج و بزرگ­داشت از آن را رد می­کنند، متفق القول اند. هم‌چنین تأکید دارندکه ادیان ابراهیمی بر اساس متون صریح دینی در کتب مقدس، صراحتاً آنچه را که بعنوان همجنس­گرایی شناخته می­شود، ممنوع و حرام قرار داده است. در تحقیقی‌که توسط "الایام" انجام شد، سخنرانان نسبت به تسلیم شدن در برابر پذیرش همجنس­گرایی هشدار دادند. نونو گفت: «قوانین یهودی، همجنس­گرایی را بدون مناقشه رد می‌کند.» کشیش رویس جورج گفت: «کلیسا قاطعانه فشار بر کشورها را از ناحیه همجنس­گرایی مردود می­خواند.» و کشیش هانی عزیز گفت: «همجنس­گرایی یک فاجعه بوده که مدرنیتی نقض متون دینی را که آنرا منع کرده است، توجیه نمی­کند.»

بلی، این­ها ارزش­های دیموکراتیکی است که امریکا و سایر سرمایه­داران می­خواهند در سرزمین­های اسلامی گسترش دهند؛ همجنس­گرایی و دگرباشی به یک واقعیت و امر عادی مبدل شود و باید مانند هر موضوع دیگری با ان برخورد شود و هرکس که مخالف آنست باید محکوم شود.

ای فرزندان امت اسلامی -که بهترین امت برای منفعت مردم آفریده شده اید- آیا راضی هستید که فحشاء بین تان گسترش یابد و در بین دختران و پسران تان سرایت کند؟ آیا در برابر اقدامات تحمیل کنندۀ بینش و فکر غربی در عرصه اجتماعی سکوت اختیار می­کنید؟ آن‌ها از شما می­خواهند که سبک حیوان­گونه بی­بندوبار زندگی شان را پیروی کنید! آن‌ها در تلاش اند تا احکام اسلام را ضعیف و عفت، نجابت و پاکی را از سرزمین­های تان نابود کنند! بنابر این، در برابر اقداماتی‌که برای فاسد کردن زنان و فرزندان تان طرح می­شود، سدی محکم و غیرقابل نفوذ باشید و هرگونه دعوتی را که بر ضد فکر و فرهنگ اصیل تان است، رد و زیر پا کنید!

فقط نظام عفت و طهارت؛ نظام خلافت راشده بر منهج نبوت است که می­تواند جلو این تمدن پوسیده و حیوانی را که بافطرت انسانی در تضاد است، بگیرد. بنابر این، در راستای حاکیت و تأسیس آن تلاش و فعالیت نمایید.

نویسنده: استاد عبدالخالق عبدون علی

عضو دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سودان

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

احکام قیام علیه حکام

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت دوم)

اسباب و شرایط شرعی برای عزل خلیفه

عزل خلیفه از صلاحیت‌های محکمه می‌باشد و عموم مردم در زمینه حق تصمیم‌گیری را ندارند. عزل خلیفه دارای شرایط و اسباب شرعی می‌باشد؛ مثلاً: در صورتی می‌توان اقدام به عزل خلیفه نمود، که وی یکی از شرایطی را از دست دهد که می‌بایست در زمان کاندید شدن برای منصب خلافت آن‌ها را دارا می‌بود. هم‌چنان می‌بایست خلیفه در تطبیق اسلام احسان را مراعات نماید تا این‌که مقصود خلافت، حاکمیت و سیادست شریعت و هر آن‌چه سلطه و اقتدار امت می‌طلبد، محقق شود؛ چون واقعیتی غیر از این سبب عزل خلیفه می‌باشد. شرایطی‌که می‌بایست خلیفه آن‌ها را دارا باشد، از دو جهت مورد ملاحظه قرار می‌گیرد؛ یک بخش آن‌ها شرایط شخص نامزد است، که در ابتدای نامزد شدن برای منصب خلافت باید از آن برخوردار باشد. بخش دیگر آن‌ها شرایطی می‌باشد که تا زمان دارا بودن آن‌ها می‌تواند یک خلیفه در منصب خلافت باقی بماند؛ شرایطی مانند این‌که خلیفه باید مسلمان، مرد، بالغ، آزاد، عاقل و عادل بوده و توانائی پیش‌برد امور خلافت را داشته باشد. به طور مثال؛ اگر خلیفه مرتدشد، یا عقل آن طوری ضعیف شد که بالای احکام و تصمیمات آن تأثیرگذار بود، یا این‌که یکی از حواس آن ضعیف شده و یا آن را از دست دهد و موارد مانند این‌ها، در این صورت عزل آن واجب است، اما مسئله تطبیق اسلام و رعایت احسان در آن که اصل قضیه بوده، مسئله‌ای می‌باشد که با خلیفه برای همین کار بیعت صورت می‌گیرد.

مقصود خالق از خلق مخلوقات، از ارسال رسولان، از استخلاف انسان و تعیین خلیفه می‌باشد. اگر خلیفه غیر از اسلام را تطبیق نماید، و لو در یک حکم هم که باشد، عزل آن واجب می‌گردد. هم‌چنین اگر خلیفه ظلم و تبعیض نماید و چنان از هوای نفس خویش پیروی کند که عدالت‌اش را از بین ببرد، واجب است که آن را وادار به رجوع نموده و یا این‌که عزل شود. الله سبحانه و تعالی بهتر می‌داند. در این قسمتِ از مقاله برای تأیید بیشتر این اسباب، اقوال علماء را در این رابطه بیان خواهیم نمود.

چیزی‌که علماء در این زمینه در مورد آن توافق نظر دارند، اینست که مشروط بر اطمینان از عدم فتنه، خلع امرای ستمکار واجب است. ابن حجر عسقلانی می‌گوید که ابن التین از داوودی چنین نقل می‌کند: «چیزی‌که علماء در مورد امراء ستمکار بر آن توافق دارند، اینست که اگر بدون فتنه و ظلم خلع این حکام مقدور باشد، خلع آنان واجب است، در غیر این صورت صبر واجب است. در قسمت قبلی در مورد ظلم و ستم امراء، قول ابن حزم بیان شد، اما وی در خصوص وجوب تطبیق اسلام و جلوگیری از انحراف از حکمی از احکام اسلام و ممنوعیت هرگونه ظلمی، هرچند اندک هم باشد و در مورد وجوب تن‌دهی و تسلیمی امام در برابر حکم شریعی‌ که علیه آن صادر می‌باشد، چنین می‌گوید: «تا زمانی‌که امام ما را بر اساس کتاب الله و سنت رسول الله رهبری کند، اطاعت از وی واجب است، اگر از چیزی از کتاب الله و سنت رسول الله منحرف شد، باید از انحراف‌اش باز داشته شده و حد شرعی بر وی اقامه شود. درست این است: اگر به جز از خلع آن، از هیچ راه دیگری از سوی آن احساس امنیت نمی‌شد، باید خلع شده و دیگری عهده‌دار امور شود.» و هم‌چنین می‌گوید: «اگر از امام ستم و ظلمی سرزد، اگرچه اندک هم بود، واجب اینست که باید با وی در این خصوص صحبت شده و از این کار منع کرده شود. بنابراین، اگر بازگشت و به حق مراجعه نموده، به قصاص بدن، قصاص یک از اعضای بدن و یا به اقامۀ حد زنا، قذف و شراب بر آن تسلیم شد، در این صورت هیچ راه برای خلع آن وجود نداشته، وی هم‌چنان امام بوده و خلع آن حلال نیست؛ اگر از اجرای هرکدام از این واجبات خودداری نموده و از آن‌چه در آن قرار داشت، باز نگشت، در این صورت خلع وی و قرار دادن کسی دیگری‌که تابع حق بوده در جایگاه وی، واجب می‎باشد.» ماوردی در خصوص سقوط امامت امام، آن‌گاه که شرطی از شرایط امامت خویش را از دهد، مانند این‌که عدالت آن جریحه‌دار شده و متصف به فسق شود، چنین می‌گوید: «این‌که امام مرتکب ممنوعات شده و برای حکم فرما نمودن شهوت و خواسته‌خویش و برای فرمان‌برداری از هوای نفس خویش، اقدام به انجام منکرات نماید، فسقی را مرتکب شده است که انعقاد امامت و استمرار امامت آن را ممنوع قرار می‌دهد، اگر این وضع برای کسی پیش آمد که قرار داد امامت آن منعقد شده است، وی از دائرۀ امامت بیرون شده است.» جوینی وضاحت می‌دهد که از اسباب عزل خلیفه، مواردی است که وی را بلا فاصله خلع نموده و معزول قرار می‌دهد، مانند این‌که خلیفه مرتد شده و یا دیوانه شود؛ مواردی است که خلیفه را موجب عزل قرار می‌دهد، اما عزل آن موقوف به تصمیم اهل حل و عقد است، مانند این‌که خلیفه مرتکب فسق شودY زیرا از جمله فسق، لغزش‌هایی است که می‌گذرد و خواهشاتی است که پدید می‌آید؛ لغزش‌ها و خواهشاتی‌که جز شخص معصوم برای هیچ کس گریزی از آن نیست. چنان‌چه می‌گوید: «خوی گرفتن با بدی، بد است، انسان در نوسان هوای و هوس قرار دارد... خوشا به حال آن که سالم بماند، نجات و گریزی نیست؛ مگر برای معصومان، لغزش‌ها با نَفَس‌ها در جریان است. ... کیست که در سپیدی روز از لغزش‌هایش رهایی یابد، همواره ترس بر آن چیره می‌باشد، مگر کسی‌که الله سبحانه و تعالی به رحمت خویش برایش پرده‌پوشی کند.» به راستی این لغزش‌ها بسان یک بیماری، حاکم را مبتلا کرده و او را از تحقق هدف ولایت‌اش باز می دارد، سپس بهبود یافته به کارش باز می‌گردد. از آن‌جایی‌که برخی از انواع فسق موجب خلع امام و برخی موجب خلع آن نمی‌شود، حکم این است که امام باید به تصمیم باصلاحیت به خلع، عزل نشود. جوینی در ادامه نیز چنین می‌گوید: «(تشخیص کنندۀ) حالت‌های اضطراری که موجب خلع و برکناری است... اسلام می‌باشد... به فرض، اگر امام از دین بیرون شد، از عزل آن هیچ بیمی نیست... اگر کاملاً دیوانه شد، عزل می‎شود، اگر در عقل‌اش آشفتگی ایجاد شد، یا در رأی و افکارش دچار توهم شد... به این سبب، استقلال آن در ادارۀ امور دشوارشد... مانند دیوانۀ کامل عزل می‌شود.» هم‌چنان ادامه داده می‌گوید: «گروهی از اصولیون و فقهاء به این نظراند  که اگر فسق امام آشکار شد، مانند دیوانه عزل آن واجب است، این دسته از اصولیون دوام را در آغاز معتبر می دانند.» و می‌گویند: «گروهی از علماء بر این نظر اند که فسق فی نفسه موجب عزل نیست، بلکه در صورت تحقق آن بر اهل حل و عقد خلع آن واجب است.» غزالی می‌گوید: «سلطان ظالم را باید از عهده‌داری امور برکنار کرد، وی یا معزل است و یا واجب العزل.»

این از لحاظ، اسباب عزل بود، اما از لحاظ شرایط عزل، باید گفت که عزل خلیفه به یک شرط ممکن می‌شود، آن این‌که هریک از اسباب عزل آن به برهان یعنی به دلیل قطعی ثابت شود، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین می‌فرماید:

«وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ...»

ترجمه: و این‌که نباید با صاحبان حکومت درگیری و نزاع نماییم، مگر این‌که کفر آشکار از آنان مشاهده نمودید، و در نزد الله (سبحانه و تعالی) دلیلی برای نزاع تان داشته باشید.

قبلاً قول ابن حجر در شرح این نص بیان گردید: «عندکم من الله فیه برهان... و در نزد الله سبحانه و تعالی دلیلی برای نزاع تان داشته باشید.» یعنی در این مورد نص (آیه و یا حدیث صحیح) باشد که احتمال تأویل آن وجود نداشته و مقتضی آن این است که تازمانی‌که کار حکام احتمال تأویل را داشته باشد، قیام علیه شان جواز ندارد.» بنابراین، هیچ گاه امام در مسائل فقهی اجتهادی، متهم به اجازه دادن به انجام منکرات و مباح قرار دادن آن‎ها نمی‌شود، همان‌طور در مسائل کلامی اختلافی، نیز متهم به انحراف در دین نمی‌شود. به فرض این‌که دولت به پخش موسیقی در رسانه‌ها اجازه داده و یا به تأسیس کانون تعلیماتی برای موسیقی، یا این‌که دولت به کاشت تنباکو، صنعت و خرید و فروش آن اجازه دهد، یا این‎که قانون به ظاهر شدن روی، دست‌ها و پاهای زن در اماکن عمومی اجازه دهد، یا این‌که امام در مورد صفات و مباحث کلامی مذهب معینی داشته باشد؛ برای کسیکه در این امور به خلاف امام نظری دارد، امام را فاسق بداند، یا گمان دارد که وی به منکرات و یا به مخالفت با عقیده اجازه داده است، چون نص در اقدام به معصیت موجودیت برهان، یعنی دلیل قطعی را شرط قرار داده است، در حالی‎که حکم در خصوص این امور ظنی می‌باشد؛ البته این متفاوت است با این‌که در جامعه بانک‌های سودی در حال فعالیت باشد، یا این‌که به طور مثال قمار خانه‌ها و مکان‌های بسان آن فعالیت نمایند، یا این‌که زنان در جامعه به حالت تبرج سفر نموده و از آن باز داشته نشوند، یا این‌که مردم به سوی دیموکراسی، آزادی عقیده و ارتداد فراخوانده شوند، چون این‌ها منکراتی اند، که به دلایل قطعی شرعی ثابت شده اند، یعنی در خصوص این منکرات دلایل قطعی از جانب الله وجود دارد، موجودیت این منکرات به صورت علنی در جامعه، معصیت بواح بوده و دلیل بر این است که موجودیت آن‌ها به رضایت امام می‌باشد.  

موجودیت توانائی عزل خلیفه، ایمن بودن از فتنه و از هرآن‌چه از خون‌ریزی و ویرانی که عزل خلیفه منجر به آن می‌شود، از جمله شرایط حکم به عزل و یا وجوب عزل خلیفه نیست، بلکه این موارد شرط تنفیذ عزل می‌باشد. یعنی این موارد شرط اقدام به قیام علیه حاکم برای به زور وادارسازی آن از اقدام به آن‌چه است که موجب عزل آن می‌شود، آن‌گاه که حاکم به دلیل سطله و قدرتی‌که در اختیار دارد، از ترک آن خودداری نماید. اما اسباب و شراطی‌که قبلاً ذکر شد، برای حکم به عزل خلیفه و برای وجوب بندوباربستن آن می‌باشد. مسئلۀ اطمینان از عدم ناکامی و بروز فتنه، از جمله شرایط قیام به زور علیه حاکم می‌باشد.

چگونگی عزل خلیفه

این مورد ثابت است که باید در این خصوص محکمه حکم کند، البته محکمۀ مختص به رسیدگی به تخلفات خلیفه، شکایات صادر شده علیه آن و مشروعیت استمرار آن در مسند حکم، که آن عبارت از محکمۀ مظالم بوده و مختص رسیدگی به قضایای می‌باشد که در میان مردم و حکام روی‌نما می‌گردد؛ حتی این محکمه خاص‌تر از این است، چون در خصوص عزل خلیفه باید نظر دهد. جوهرقضیۀ عزل خلیفه، قضیة القضایا یعنی محافظت از سیادت و حاکمیت شریعت و سلطه و اقتدار امت می‌باشد، نظر دهنده در خصوص این قضایا، مجلس قضایی مخصوص، باصلاحیت و مهیب می‌باشد. این مجلس قضایی، خلیفه و یا هر آن کسی را که خواست، برای تحقیق در این مسئله نزد خود می‌خواهد، خلیفه باید در این مجلس قضایی با دلایل از خود دفاع کند و در کل محاکمه باید به شفافیت برگذار شده و عمل‌کرد آن به امت گزارش داده شود؛ اگر محکمه به عزل خلیفه حکم نمود، حکم آن نافذ است، واجب است که مبنی بر حکم این محکه خلیفه کنار رود تا برای انتخاب خلیفۀ دیگری تلاش شود.

بناءً در چنین حالتی اگر خلیفه حکم به عزل خویش را رد نمود و منصب خویش را محکم گرفت، علاوه بر این مسئله که وی حق حکومت را از دست داده است، غاصب حکومت نیز محسوب می‌شود. در این هنگام بر امت واجب می‌گردد که سلطه و اقتدار خویش را از وی بازپس‌گیرند، اگرچه این بازپس‌گیری منجر به قیام با سلاح علیه آن شده تا وی را بزور سرنگون کنند؛ لیکن این قیام هشدارها و شرایطی در پیش دارد.

شرایط قیام مسلحانه علیه حاکم

حکم به قیام علیه حاکم برای سرنگونی آن، با حکم به عزل آن متفاوت می‌باشد. واقعیت قیام علیه حاکم این است که عبارت از انقلاب علیه آن برای سرنگونی آن بوده و خالی از صدمات و زدوخوردهای در میان امت نیست. گاهی اوقات روند آن طوری است که بسان کودتای سریع صورت می‌گیرد؛ یا عبارت ازاعتراضات و تظاهرات‌های می‌باشد که منجر به تسلیمی حاکم می‌شود؛ البته با هزینه‌ای نه بسیار هنگفت. گاهی منجر به درگیری‌ها و کشمکش‌های خونین بین مسلمانان می‌شود، به مدت طولانی دوام یافته و هزینه و قیمت بسیار هنگفتی از امت می‌گیرد. از این انقلاب‌ها در تاریخ امت چندین مورد روخ داده است، از جمله انقلابی‌که منجر به کشته(شهید) شدن خلیفۀ سوم عثمان، بن عفان رضی الله عنه شد و انقلاب خوارج علیه خلیفۀ چهارم علی بن ابی طالب رضی الله عنه، از مهم ترین انقلابات، انقلاب حسین بن علی رضی الله عنهما، علیه یزید بن معاویة بن ابی سفیان برای جلوگیری از استیلاء بر حکومت و غصب حق امت در آن می‌باشد. از آن‌جایی‌که بسا اوقات این نوع انقلاب‌ها و انواع دیگر، آن در چنگ حکام، تریبون‌ها و برخی از علماء قرار دارد، به دلیل هشدارهای موجود در ارتباط به قیام علیه حکام و بلکه به دلیل وجود مخالفت‌ها موجود در این زمینه، و تلویحاً بر این‌که این انقلاب‌ها فتنه‌ها، خون‌ریزی‌ها، ویرانی‌ها و شکست‌های حتمی را در پی داشته است، دیده می‌شود که همواره بر مفاسد ظلم و حکم به غیر ما انزل الله افزوده است. در این شکی نیست که قیام علیه حکام هشدارهای را با خود همراه دارد؛ معمولاً هزنیه‌های چون ویرانی و خون‌ریزی را در پی دارد، لیکن تمام این موارد قیام را ممنوع قرار نمی‌دهد، بلکه واجب است که برای قیام آمادگی گرفته شود. از همین جهت قیام علیه حکام شرایطی را دارد که قبل از اقدام به آن باید آن‌ها را در نظر داشت:

1-      وجود قدرت و توانائی برای قیام؛ یعنی این‌که امت دارای قوای باشد که در تعاون و یاری رسانی باهم، برای امت اقتداری پدید آید که به گمان اغلب آن را به مطلوب برساند، چون مسئله منوط به استطاعت می‌باشد.

2-      این‌که در این امر به قوای خارجی و یا غیر اسلامی اعتماد نشود، چون این کار راه تسلط کفار را بر مؤمنین باز می‌کند، در حالی‌که چنین چیزی هرگز مجاز نیست.

3-      این‌که قیام منجر به پدید آمدن منکر بزرگ‌تر از منکری‌که باید از بین روید، نشود، مثلاً این‌که قیام منجر به این شود که حاکم سلطه‌ای بیشتری را غصب نموده و بر تسلط و ظلم آن افزوده شود، یا این‌که دولت را از بین برده و یا تضعیف کند؛ طوری‌که پس از قیام دیگر دولتی برای مسلمانان باقی نماند و این‌که مقومات دولت در برابر طمع کاران قادر به تأمین امنیت و خفاظت سلطه و اقتدار دولت نباشد.

قیام، ابزار و حالات آن:

قیام عملکرد اضطراری، ظرفیتی و تاریخی در حیات امت است. کودتاهای نظامی و انقلابات در بعضی از حالات برای برخی از شرایط و مشکلات راه چاره طبیعی می‌باشد، هیچ گروه و امتی از آن استثناء نیست، یک حالت مردمی و عمومی و فراگیر است، که نیاز به افکار و رأی عمومی دارد. بناء ًباید مدام این درک پدیدار شود که قیام علیه حکام هدف آن جلوگیری از زیرپای شدن سیادت و حاکمیت شریعت و جلوگیری از غصب سلطه و اقتدار امت است. به همین علت باید حکم مجلس قضائی مذکور در خصوص عزل خلیفه از مهم‌ترین عوامل مؤثر در افکار عمومی باشد. هم‌چنان وسائل امت در محافظت از سلطه و اقتدارش از مهم‌ترین عوامل پدید آورندۀ افکار عمومی می‌باشد. همان‌طور مهم‌ترین کار در این روند، درک مردم نسبت به حقوق و تکالیف‌شان در این ارتباط است، و این اولین قدم برای بازگشتاندن سلطه و اقتدار امت است. به همین علت، تصور قیام علیه حاکم متکی بر روی آوردهای جوامع است؛ همان‌طور بر درک مردم نسبت به حقوق‌، در سلطه واقتدار و مسئولیت شان در محافظت از این سلطه اقتدار، و متکی بر سطح تأثیرگذاری احکام شرعی بر سلوک و افکار عمومی می‌باشد. این تصور صاحب‌اش را در برابر دوحالت از واقعیت مسلمانان قرار می‌دهد؛ نخست حالت جهل نسبت به اسلام و تطبیق نظام‌های غیراسلامی بر آنان. دوم حالت جامعه اسلامی که دولت اسلامی بر آن حکومت می‌کند، و در آن تشکیلات اسلامی است که اسلام را تطبیق می‌کند، و مفاهیم و ارزش‌های اسلامی را در آن به نشر می‌رساند؛ اما در حالت اول اقدام به قیام علیه حاکم جواز ندارد، چون در آن حالت اساسات و عناصر اساسی قیام وجود نداشته، شکست و ناکامی آن حتمی است. در چنین حالتی واجب تغییر حاکمیت از حاکمیت مستقر بر اساس کفر به حاکمیتِ بر اساس اسلام و تبدیل دار از دارالکفر به دارالاسلام می‌باشد؛ مناط الحکم آن چیزی می‌باشد که در دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه ملاک بوده است. سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و منهج ایشان، در دعوت دلیل آن می‌باشد، چنانچه در منهج رسول الله صلی الله علیه وسلم و در عملکرد ایشان در مکه هیچ چیزی نبود که به قیام مسلحانه مرتبط باشد؛ از آغاز دعوت ایشان تا زمانی‌که به قدرت رسیده، حکومت‌شان تمکین یافت و دولت اسلامی را در مدینۀ منوره اقامه نمودند؛ اما حالت دوم باید به قیام علیه حاکم فکر شود، چون در آن حالت حاکم چنگال‌های ظلم را فروبرده و چراغ‌های انحراف و غصب حاکمیت را روشن نموده است. این حالت تغییر حاکمیت از کفر به اسلام نیست، بلکه این حالت جلوگیری از تحویل حاکمیت از اسلام به کفر و از تبدیل دار از دارالاسلام و به دارالکفر است و یا این‌که در این حالت از تجاوز بر سیادت و حاکمیت شریعت و از تجاوز بر سلطه و اقتدار امت، باید جلوگیری شود؛ در این حالت مسئله متکی به فراهم شدن شرایط قیام می‌باشد.

در خاتمۀ این مبحث از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که گشایشی عاجلی را ایجاد نموده و برای نجات از حکام فاجر و فاسق، ما را یاری رسانده و برای اقامۀ دولت خلافت نصرت فراگیر و نیرومندی را نصیب نماید؛ دولتی‌که بر سیادت و حاکمیت شریعت پرداخته و سلطه و اقتدار امت را رعایت می‌کند! تحت امارت خلیفۀ واحد، امت را به رعایت امانت استخلاف و حمل دعوت اسلامی به سوی جهان وا می‌دارد!

برگرفته از شماره 430 مجلۀ الوعی

نویسنده: محمود عبدالهادی

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

گرانی، یکی از مظاهر سختی و راه‌حل آن در شریعت پروردگار ما

  • نشر شده در سیاسی

امروزه مسلمانان از قیمت‌های گزاف همه مواد، به ویژه موادسوختی -که گرانی آن همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد- رنج می‌برند، تا جائی‌که فریادها و ناله‌های مردم فضای آسمان را فرا گرفته و کسی نیست که به فریادهای‌شان پاسخ دهد و حتی سبب سیر صعودی اسعار گردیده است. این سختی‌ها و مصیبت‌ها یکی از مظاهر  ضَنک(سختی و تنگیِ) است که الله سبحانه وتعالی ما را در کلام مجیدش از آن بر حذر داشته است:

﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَىٰ﴾ [طه: 124]

ترجمه: و هرکس از یاد من روی گرداند، بی‌گمان برای او زندگی(سخت و) تنگی خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور می‌کنیم.

وقتی دلایل و اسباب افزایش قیمت مواد سوخت را تحلیل و بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که بیشتر آن‌ها مربوط به نقض احکام شرعی است که اکثریت مسلمانان آن‌ها را نادیده می‌گیرند، به عنوان مثال:

1-      نفت موجود در سرزمین‌های مسلمانان باید ملکیت عامه باشد و افراد حق انحصار آن را به هیچ‌وجه ندارند. به تأیید این سخن دو دلیل وجود دارد: اول  این‌که نفت جزء معادنی است که انحصار آن برای افراد جایز نیست و دوم این‌که نفت جزء آتش عمومی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را در آن شریک خوانده اند:

«المُسلِمُون شُرَکَاءُ فِی ثَلَاث فِی الکَلَإ وَ المَاءِ وَ النَّارِ» (ابوداود و احمد)

ترجمه: مسلمانان در سه چیز با هم شریک هستند: در علوفه، آب و آتش.

2-      شرکت خصوصی نمی‌تواند نفت را انحصاری کند، تفاوتی ندارد که وابسته به مسلمانان باشد و یا کفار؛ اما در صورتی‌که وابسته به کفار محارب و غیر مُعاهد باشد، در حرمت آن هیچ شکی نیست.

3-      همانطور که افراد حق انحصار نفت را ندارند، هم‌چنین جایز نیست که سهمی از آن به عنوان غرامت استخراج و اکتشاف برای‌شان داده شود؛ بلکه دولت می‌تواند برای استخراج و اکتشاف، افراد متخصص را استخدام کند و در عوض سهم معین هزینه برای‌شان بپردازد.

4-      عجز و ناتوانی دولت در تأمین مالی تحقیقات و یا فقدان مهارت‌های فنی برای اکتشاف و استخراج، استخدام مسلمانان و یا غیرمسلمانان و انعقاد قرارداد با آن‌ها با پرداختن سهم معینی از آنچه را که استخراج می‌کنند، توجیه کرده نمی‌تواند، بلکه دولت باید تلاش کند تا مهارت و ظرفیت لازم را برای اکتشاف و استخراج فراهم کند و اگر نتوانست؛ نفت همانطور در دل زمین باقی می‌ماند تا زمینه و ظرفیت آن را فراهم کند.

5-      دولت برای تأمین منافع مسلمانان باید صنایع لازم را ایجاد کند تا مواد خام را به مواد پخته تبدیل کند و این بدان خاطر است تا هزینه تبدیل‌سازی کاهش یابد، ارتباط با کفار قطع گردد و دست‌شان از باجخواهی و غارت اموال مسلمانان به ناحق، کوتاه گردد.

6-      به دلیل این‌که مسلمانان در نفت باهم شریک هستند، دولت نمی‌تواند با فروختن آن برای خود سود فراهم کند، زیرا منطقی نیست که از فروختن به خود سود بُرد، بلکه دولت باید نظم‌های را به وجود آورد که مردم را قادر سازد تا نیازهای خود را به قیمت تمام شده به دست آورند.

7-      عمیق اندیشان می‌دانند که افزایش قیمت سوخت چندان ربطی به جنگ اوکراین ندارد؛ اما به این دلیل می‌خواهند ما را قانع سازند. تسلط شرکت‌های غول‌پیکر بر بازار نفت و پالایش و تبانی سیاست‌مداران ذی‌نفع، دلیل اصلی گرانی می‌باشد. بزرگ‌ترین دلیل و شاهد بر این، ارقام سودیی است که از سوی این شرکت‌ها منتشر شده و در یک سوم اول سال جاری سه برابر یا بیشتر افزایش یافته است و اگر افزایش قیمت سوخت نتیجه افزایش قیمت تمام شده باشد، سود به این شکل افزایش نمی‌یافت.

8-      برای حاکم و دست‌اندکارانش جایز نیست که اموال و دارایی‌های مسلمانان را انحصار کنند.

9-       حق تشریع و قانون‌گذاری تنها مختص ذات الله سبحانه وتعالی بوده و هوا و هوس و منافع هیچ‌گاه مصدر تشریع شده نمی‌تواند، زیرا اگر امر تشریع به انسان سپرده شود، متنفذین قوانینی را وضع می‌کنند که فقط مصلحت و منفعت خودشان را تأمین کند و این یک واقعیت محسوس و مشهود است.

10-      مکانی‌که نفت یا هر ثروت دیگری در آن یافت شود، ارزشی در نحوه تقسیم عواید آن بین مردم ندارد. در سرزمین‌های مسلمانان از شرق تا غرب، هرکجا که نفت یافت شود، مسلمانان در آن سهم واحد دارند؛ به عنوان مثال؛ مردم سرزمین حجاز از نفت‌اش نسبت به مردم اندونیزیا سهم بیشتری برده نمی‌توانند و مردم اندونیزیا هم‌چو مردم المغرب در فاسفیت المغرب سهم واحدی دارند.

اما در مورد گرانی و افزایش قیمت بعضی از موارد زراعتی مثل گندم و یا آنچه که به عنوان علوفه استفاده می‌شود؛ سرزمین‌های مسلمانان دارای زمین‌های زراعتی فراوانی است که می‌تواند نیازهای مسلمانان را برآورده کند و از حد ضرورت هم بگذرد؛ اما سیاست کشاورزی که سرزمین‌های اسلامی از غرب اخذ نموده و دنبال می‌کنند، متکی بر واردات موالیه اولیه از خارج بوده و روی تولید مواد غیر اولیه تمرکز دارد و این سبب می‌شود تا سرزمین‌های اسلامی همیش متکی بر خارج باشند. در غیر این‌صورت این چه معنا می‌دهد که سرزمین‌های ما بیش از 60% از نیازهای حبوبات خود را از روسیه و اوکراین تأمین می‌کند؟ این کشورها از چه امکانات کشاورزی برخوردارند که ما از آن محرومیم؟ چیزی‌که مهم است، اراده و تصمیم سیاسی است.

این برخی از احکام نظام اقتصادی در اسلام بود؛ اگر همانگونه که الله سبحانه وتعالی دستور داده است، تطبیق گردد، هیچ فقیر و نیازمندی در سرزمین‌های اسلامی باقی نمی‌ماند، حتی مال و ثروت بسوی غیرمسلمانان سرازیر شده و تمام زمین را فراگیر می‌گیرد.

بعضی خواهند گفت؛ بلی، گفته شما مبنی بر این‌که اگر این احکام تطبیق شود، مال و ثروت زیادی حاصل خواهد شد، صحیح است؛ اما این احکام ایده‌آل و نزدیک به خیال است تا واقعیت! ما می‌گوییم که چنین نبوده؛ بلکه به خواست الله سبحانه وتعالی این شدنی و نزدیک است. شاید این مصیبت و سختی که جهان با آن مواجه است، از بشارت دهنده‌های گشایش بزرگی باشد که ما ده‌ها سال است در راستای آن با تمام تلاش فعالیت می‌کنیم و از شما تقاضا می‌کنیم تا با ما بپیوندید! گویا الله سبحانه وتعالی می‌خواهد بشریت، بی‌عدالتی نظام دموکراسی سرمایه‌داری را در بدترین شکل آن ببیند تا از آن مأیوس شود و بداند؛ آنچه را که نجات و راه‌حل معجزه‌ای گمان می‌کرد، همان عذاب دردناکی است که اکنون به وی رسیده است! آنگاه که اسلام با خلافت راشده بیاید؛ بشریت اعم از مسلمان و کافر شتابان به آن چنگ خواهند زد؛ همانطور که انسان در حالِ غرق به ریسمان نجات دست‌آویز می‌شود.

نویسنده: استاد محمد عبدالله

مترجم: محمد مزمل

     

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه