چهارشنبه, ۲۵ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۳۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

  •   مطابق  
صفات مؤمنان؛ آن‌چنان که در آیۀ دوم سورۀ انفال ذکر شده‌است!
بسم الله الرحمن الرحيم

صفات مؤمنان؛ آن‌چنان که در آیۀ دوم سورۀ انفال ذکر شده‌است!

(ترجمه)

هنوز ما در حالی زندگی می‌کنیم که یادبود فاجعۀ بزرگی‌‌که بر این امت رُخ داد و آن نابود کردن دولت خلافت است، بر ما می‌گذرد؛ روزی‌که قلوب مسلمانان در سراسر جهان داغ‌دار گردیده و پس از غیاب آن، مصایب و دشواری‌ها به‌صورت متوالی بر سر مسلمانان سرازیر شدند.

در حالی با یادبود دردناک این روز زندگی می‌کنیم که با طلوع آفتاب دولت خلافت راشدۀ ثانی بر منهج نبوت، منتظر صبح تابناک جدیدی در ماه "رجب خیر" هستیم. بر اساس وعدۀ الله سبحانه وتعالی و بشارت پیامبر صلی الله علیه وسلم، در موعد نصرت قرار داریم و برای این‌که مستحق این افتخار شویم، برماست تا با صفات مؤمنینی‌که پروردگار ما نصرت را با دستان ایشان محقق خواهد نمود، از خلال آیۀ دوم سورۀ "انفال" آشنا شویم. پروردگاری‌که راست‌گوترین راست‌گویان است، در کتاب بزرگ خویش می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ

[انفال: 2]

ترجمه: مؤمنان، تنها كسانی هستند كه هر وقت نام الله (سبحانه وتعالی) برده شود، دل‌های‌شان هراسان می‌گردند (و در انجام نیكی‌ها و خوبی‌ها بیشتر می‌كوشند) و هنگامی‌كه آیات او بر آنان خوانده می‌شود، بر ایمان‌شان می‌افزاید و بر پروردگار خود توكّل می‌كنند (و خویشتن را در پناه او می‌دارند و هستی خویش را بدو می‌سپارند).‏

علی ابن ابی طلحه از ابن عباس رضی الله عنه روایت می‌کند که وی در مورد این بخش از آیه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گفت: منافقان در وقت ادای فرایض الله سبحانه وتعالی، از ذکر وی چیزی در قلوب‌شان نیست، به هیچ‌کدام از آیات وی سبحانه وتعالی ایمان ندارند، بر وی سبحانه وتعالی توکل نمی‌کنند، در خلوت نماز نخوانده و زکات اموال شان‌را نمی‌پردازند. الله سبحانه وتعالی خبر می‌دهد که ایشان مؤمن نیستند؛ سپس صفات مؤمنان را به سه مشخصۀ ذیل بیان داشته و می‌فرماید:

 1. ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾

2. ﴿وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾

3. ﴿ وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ﴾

این فرمودۀ وی سبحانه وتعالی: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ مؤمنان وقتی‌که نام الله سبحانه وتعالی برده شود؛ ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی ترس، وحشت و خوف دل‌های‌شان را فرا می‌گیرد و این باعث می‌شود تا فرایض وی سبحانه وتعالی را انجام دهند.

"مجاهد" می‌گوید: این صفت مؤمنی است که به الله با تمام معنی ایمان آورده باشد؛ یعنی وقتی‌که نام الله سبحانه وتعالی برده شود، قلب وی "وجل" می‌گیرد؛ یعنی خوف الله گرفته و باعث می‌شود تا اوامر وی را انجام داده و از نواهی وی بپرهیزد؛ مثل این قول وی سبحانه وتعالی:

﴿وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یعْلَمُونَ﴾

[آل‌عمران: 135]

ترجمه: و كسانی‌كه چون دچار گناه (كبیرهای) شدند یا (با انجام گناه صغیرهای) بر خویشتن ستم كردند، به‌یاد الله میافتند (و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند) و آمرزش گناهان‌شان را خواستار میشوند -و بجز الله كیست كه گناهان را بیامرزد؟- و با علم و آگاهی بر (زشتی كار و نهی و وعید الله از آن) چیزی‌كه انجام دادهاند، پافشاری نمیكنند (و به تكرار گناه دست نمییازند).‏

و مانند این قول وی سبحانه وتعالی:

﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى

[نازعات: 40 و 41]

ترجمه: امّا آن كسی‌كه از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد و نفس را از هوی و هوس بازداشته باشد،‏ ‏قطعاً بهشت جایگاه (او) است.‏

به همین دلیل، سفیان ثوری می‌گوید: از "سدی" شنیدم که در مورد این قول پروردگار ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گفت: منظور آیت، شخصی است که می‌خواهد تا ظلمی کرده یا معصیتی انجام دهد، برایش گفته می‌شود: از الله بترس قلب وی "وجل" می‌گیرد.

و این فرمودۀ وی سبحانه وتعالی: ﴿وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ مثل فرموده‌اش:

﴿وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یقُولُ أَیكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یسْتَبْشِرُونَ﴾

[توبه: 124]

ترجمه: هنگامی‌كه سوره‌ای (از سوره‌های قرآن) نازل می‌شود، كسانی از آنان (كه منافقند، از روی تمسخر و استهزاء، برخی به برخی رو می‌كنند و) می‌گویند: این سوره بر ایمان كدام‌یك از شما افزود؟ (و آیا چیز مهمّ و مفیدی گفت و نمود؟!) و امّا مؤمنان، (همان سوره قرآن) بر ایمان‌شان می‌افزاید و (نور آن بیش از پیش راه حق را بدیشان می‌نماید و از این نزول قرآن كه مایه افزایش ایمان و پرتو جان و سعادت هر دو جهان آنان می‌شود) شادمان می‌گردند.‏

امام بخاری و برخی دیگر از ائمه با استدلال بر این آیت و امثال آن، بر زیادت ایمان و تفاوت آن در قلب، استدلال کرده‌اند؛ چنان‌چه مذهب جمهور ائمه نیز این است و این را بیش‌ از یک امام مثل امام شافعی و احمد ابن حنبل بیان داشتند.

به‌راستی هم، ایمان به معنی تصدیق جازم مطابق واقعیت و بر اساس دلیل است. این تعریف ایمان است و لازم است تا تصدیق، جازم؛ یعنی صددرصد باشد. مثلاً اگر شخصی به الله سبحانه وتعالی و به روز آخرت 90درصد ایمان داشته و در 10درصد از این دو رُکن ایمان، نزد وی شک باشد، آیا این ایمان گفته می‌شود؟ مسلماً که نه. یا باید ایمان کامل باشد یا هیچ نباشد. ایمان کم و زیاد نمی‌شود؛ چیزی‌که کم و زیاد می‌گردد، عمل است که از پیامدها و مقتضیات ایمان است. ایمان صرفاً واژه‌ای نیست که به زبان گفته شود؛ بلکه ایمان باید به شش رکن آن، یعنی ایمان به الله سبحانه وتعالی، ملائکه، کتب آسمانی، پیامبران، روز آخرت و قضاء وقدر صورت گیرد که طبعاً پیامدها، خواستگاه‌ها، تکالیف و مسئولیت‌هایی را که اوامر و نواهی الله سبحانه وتعالی اند، در قبال دارد و این‌ها به‌خاطر آنست که الله سبحانه وتعالی، ایمان ما را امتحان و آزمایش نماید؛ هرچند وی سبحانه وتعالی واقعیت ما را می‌داند؛ ولی این به‌خاطر اتمام حجت بر خود ماست.

"سید قطب" رحمت الله علیه در سایۀ تفسیر عنکبوت می‌گوید: «ایمان واژه‌ای نیست که صرفاً به زبان گفته شود؛ بلکه حقیقتی توأم با تکالیف، امانتی توأم با مسئولیت، جهادی‌که نیاز به صبر دارد و تلاشی توأم با بردباری را در قبال دارد. این کافی نیست که مردم بگویند ایمان آوردیم؛ بلکه نیاز است تا حتی هنگام افتادن به فتنه‌ها، بر این ادعای خویش ثابت قدم مانده و از آن منصرف نشوند و از فتنه‌ها کامیاب بَدر آمده و قلوب‌شان خالص به الله سبحانه وتعالی شده باشند؛ چنان‌چه آتش طلا را می‌گُدازد تا عناصر ارزان قیمت داخل آن‌را جدا نماید و این اصل معنی لغوی آنست که دلالت، سایه و تلقین وی نیز موجود است؛ همانند این‌که آتش طلا را می‌گدازد، فتنه‌ها قلوب را نیز می‌گدازند. این امر یک اصل ثابت و سنت جاری در میزان الله سبحانه وتعالی است؛ چنان اوتعالی می‌فرماید:

﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْكَاذِبِینَ﴾

[عنکبوت: 3]

ترجمه: ما كسانی‌را كه قبل از ایشان بوده‌اند (با انواع تكالیف و مشقّات و با اقسام نعمت‌ها و محنت‌ها) آزمایش كرده‌ایم، آخر باید الله بداند چه كسانی راست می‌گویند و چه كسانی دروغ می‌گویند.‏»

سید قطب رحمت الله علیه در ادامه می‌گوید: «حکم نمودن به روشی‌که الله سبحانه وتعالی در کتاب خویش تذکر داده است، امری داوطلبانه نیست و نه هم موضع اختیار؛ آن ایمان یا غیر ایمان است.

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾

[احزاب: 36]

ترجمه: هیچ مرد و زن مؤمنی، در كاری‌كه الله و پیامبرش داوری كرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده الله و رسول باشد).

بناءً موضوع مهم است؛ چون اساساً موضوع عقیده و موضوع سعادت یا شقاوت بشریت است. این بشریت که توسط الله سبحانه وتعالی آفریده شده است، قُفل‌های فطرت خویش را باز کرده نمی‌تواند؛ مگر با کلیدهایی‌که ساختۀ الله سبحانه وتعالی باشد و نیز امراض و دردهای خویش را معالجه کرده نمی‌تواند؛ مگر با دوایی‌که ساختۀ دست وی سبحانه وتعالی باشد و تنها در منهج خویش کلید هر قُفل و شفای هر درد را بیان داشته است.

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾

[اسراء: 82]

ترجمه: ‏(حق چگونه نیرومند و پیروز نمی‌گردد؟ وقتی‌كه) ما آیاتی از قرآن را فرو می‌فرستیم كه مایه بهبودی (دل‌ها از بیماری‌های نادانی و گمراهی و پاك‌سازی درون‌ها از كثافات هوی و هوس و تنگ‌چشمی و آزمندی و تباهی) و رحمت مؤمنان (به سبب در برداشتن ایمان و رهنمودهای پرخیر و بركت یزدان) است.

﴿إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ﴾

[اسراء: 9]

ترجمه:این قرآن (مردمان را) به راهی رهنمود می‌كند كه مستقیم‌ترین راه‌ها (برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت) است.

مگر این بشر، نمی‌خواهد تا قُفل را به سازنده‌اش برگرداند و نه هم مریض را نزد معالج‌اش ببرد و در مورد خود، انسانیت خود، سعادت و شقاوت خود؛ آن‌چنان که در مورد دستگاه‌ها و ابزار ناچیز مادی، که در امور روزمرۀ خویش از آن استفاده می‌کند و عادت نموده که این امر را مراعات کند، مراعات نمی‌کند. این را به‌خوبی می‌داند که اگر دستگاه شرکتی از کار بیفتد، باید آن‌را نزد مهندسی ببرد که آن‌را ساخته است؛ مگر این قاعده را بالای خودش من‌حیث انسان، تطبیق نمی‌کند تا آن‌را نزد شرکتی ببرد که سازندۀ آن است و نه‌هم از جائی‌که این دستگاه عجیب را ساخته است، خواهان معلومات می‌شود که این دستگاه عجیب چگونه کار می‌کند. دستگاه بزرگ، محترم، دقیق و لطیف انسان؛ دستگاهی‌که مخارج و مداخل‌اش را فقط کسی می‌داند که آن‌را آفریده است.

﴿إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

[فاطر: 38]

ترجمه: مسلّماً از چیرهائی‌كه در درون دل‌هاست كاملاً آگاه است!

﴿أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾

[ملک: 14]

ترجمه: مگر كسی‌كه (مردمان را) می‌آفریند (حال و وضع ایشان را) نمی‌داند و حال این‌كه او دقیق و باریك بین بس آگاهی است‌؟! (پایان اقتباس گفته‌های سید قطب رحمت الله علیه)

در قرآن‌کریم هرجا که واژۀ ایمان ذکر شده است، همرایش عمل صالح نیز ذکر شده است: ﴿الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ﴾ واژۀ ایمان گفته شده و منظور از آن، عمل است. در قرآن‌کریم در موضوع تغییر قبله از بیت‌المقدس در قدس شریف به بیت الله الحرام در مکۀ مکرمه الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَمَا كانَ اللَّـهُ لِیضِیعَ إِیمَانَكُمْ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ﴾

[بقره: 143]

ترجمه: و الله ایمان شما را (كه انگیزه پیروی از پیامبر است) ضایع نمیگرداند (و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد، چه) بیگمان الله نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است.

مفسرین در تفسیر آیت فوق گفته‌اند: منظور از ﴿وَمَا كانَ اللَّـهُ لِیضِیعَ إِیمَانَكُمْ﴾؛ یعنی الله سبحانه وتعالی نمازهایی را که قبل از تغییر قبله به‌طرف بیت المقدس خوانده اید، ضایع نمی‌کند.

دلیل بعدی در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم نهفته است:

«لَا یزْنِی الزَّانِی حِینَ یزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ»

ترجمه: زنا کار وقتی زنا می‌کند، مؤمن نیست!

یعنی کسی‌که الله سبحانه وتعالی را نافرمانی می‌کند، در حین نافرمانی ایمان از وی فاصله می‌گیرد؛ یعنی وی مؤمن نبوده و پیوندش با الله سبحانه وتعالی گسسته شده و از این پیوند غافل بوده است. پناه بر الله! این غفلت، صاحب‌اش را به هلاکت جهنم می‌رساند؛ اگر از خواب غفلت بیدار نشده، به‌خود نیامده و به الله سبحانه وتعالی صادقانه توبه نکند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿‏وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَّ یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ

[اعراف: 179]

ترجمه: ‏ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراكنده كرده‌ایم كه سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است. (این بدان خاطر است كه) آنان دل‌هائی دارند كه بدان‌ها (آیات رهنمون به كمالات را) نمی‌فهمند و چشم‌هائی دارند كه بدان‌ها (نشانه‌های خداشناسی و یكتاپرستی را) نمی‌بینند و گوش‌هائی دارند كه بدان‌ها (مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را) نمی‌شنوند. اینان (چون از این اعضاء چنان كه باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند) هم‌سان چهارپایان اند و بلكه سرگشته‌ترند (چرا كه چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‌گذارند، ولی اینان راه افراط و تفریط می‌پویند). اینان واقعاً بی‌خبر (از صلاح دنیاو آخرت خود) هستند!

حدیثی‌که در فوق ذکر شد، حدیث صحیحی است که در صحیحین و سایر کتب حدیث آمده که در آن ابی هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که ایشان فرموده‌اند:

«لَا یزْنِی الزَّانِی حِینَ یزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا یسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا یشْرَبُ الْخَمْرَ حِینَ یشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ» وفی روایة: «وَالتَّوْبَةُ مَعْرُوضَةٌ بَعْدُ»

ترجمه: زناکار وقتی زنا می‌کند، مؤمن نیست و دُزد وقتی دزدی می‌کند، مؤمن نیست و کسی‌که شراب می‌نوشد در حین نوشیدنش مؤمن نیست. در روایتی دیگر: دروازۀ توبه برای وی باز است.

امام نووی رحمت الله علیه در شرح این حدیث می‌گوید: «قول درستی‌که محققان در مورد حدیث فوق می‌گویند، این است که این نافرمانی‌ها را که شخص انجام می‌دهد، ایمانش کامل نیست و این الفاظی است که برای نفی چیزی گفته می‌شود و منظور از آن، نفی کمال آن است. چنان‌چه گفته می‌شود که: هیچ علمی نیست؛ مگر آن‌که نافع باشد، هیچ مالی نیست؛ مگر این‌که شتر باشد و هیچ زندگی‌ای نیست؛ مگر زندگی آخرت. این موضوع از حدیثی‌که ابوذر رضی الله عنه روایت نموده نیز دانسته می‌شود که در آن، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ»

ترجمه: کسی‌که لا اله الا الله بگوید، داخل جنت می‌گردد؛ هرچند که زنا و سرقت کند!

به دلیل حدیث فوق ما این‌گونه تأویل نمودیم و نیز اهل حق اتفاق نظر بر این‌ دارند که زناکار، دزد، قاتل و سایر کسانی‌که گناهان کبیره غیر از شرک را انجام می‌دهند، با انجام گناهان فوق کافر نمی‌گردند؛ بلکه مؤمنانی اند که ایمان‌شان ناقص است؛ اگر توبه کنند عذاب‌شان ساقط شده و اگر در حالی بمیرند که از گناه دست نکشیده‌اند، موضوع‌شان وابسته به ارادۀ الله سبحانه وتعالی است که اگر بخواهد ایشان را بخشیده و وارد جنت می‌کند در غیر این‌صورت، ابتدا عذاب‌شان کرده و سپس وارد جنت می‌گرداند.»

موضوع فوق را با معنایی‌که امام نووی رحمت الله علیه ترجیح داده بود، خلاصه می‌کنیم؛ چون وضاحت کامل داده و مطابق و موافق قواعد عمومی شریعت و سایر نصوص شرعی می‌باشد.

این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی ﴿وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ﴾؛ یعنی از کسی جز وی امید نداشته، کسی را جز وی هدف قرار نمی‌دهند، فقط به‌وی پناه می‌برند، نیازهای خود را فقط از وی می‌خواهند، فقط به وی رغبت دارند، می‌‌دانند که آن‌چه وی بخواهد انجام می‌پذیرد و آن‌چه وی نخواهد به‌وقوع نخواهد پیوست، تنها وی در مُلک خویش شریکی نداشته و تنها وی متصرف آنست، هیچ مانعی نمی‌تواند حُکم وی را به تعویق انداخته و وی محاسبه‌گر سریع است. به همین دلیل سعید ابن جبیر گفته است: «توکل بر الله سبحانه وتعالی تمام ایمان است.» با آن‌هم، الله بزرگ‌تر و آگاه‌تر است و ستایش و فضل همه از آن اوست.

نویسنده: استاد محمد احمد نادی

مترجم: اسماعیل نصرت

Last modified onجمعه, 10 آوریل 2020

ابراز نظر نمایید

back to top

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه