دوشنبه, ۲۳ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۲۹م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

آخرین اتفاقات جنگ روسیه و اوکراین

(ترجمه)

خبر:

اخبار ضد حمله اوکراین و شورش واگنر.

تبصره:

جنگ اوکراین و روسیه شاهد تحولات مهمی بود که با شکست ضدحمله کی‌یف به دلیل بمباردمان سد کاخوا شروع شد و منجر به سردرگمی نیروهای اوکراینی و جابجایی آن‌ها در خطوط نبرد گردید. این ضدحمله باعث از بین رفتن ضریب شوک حمله و تأثیر آن بر روسیه گردید و روحیه آن را بالا برد، انگار ادعا می‌کنند که این ضدحمله از ابتدا شکست خورده است.

این سردرگمی درهای غرب را به روی اوکراین با سلاح‌های خوشه‌ای باز نمود، به‌ویژه زمانی‌که مشخص شد روسیه قبلاً از آن‌ها در جنگ اوکراین استفاده نموده؛ هرچند استفاده از این نوع سلاح در سطح بین‌المللی ممنوع می‌باشد.

روسیه پس از پایان دادن به قرارداد صادرات غلات با میانجیگری ترکیه، بندر اودسا و مکان‌های ذخیره غلات را با خشونت بمباردمان کرد؛ زیرا ترکیه قرارداد با روسیه را در مورد جنگنده‌های آزوف نقض کرده بود. سپس ترکیه به رئیس‌جمهور اوکراین اجازه داد تا پنج تن از رهبران نظامی گروه آزوف اوکراین را به وطن بازگرداند و این کار در جریان سفر اخیر زلنسکی به ترکیه صورت گرفت.

این تنش شدید همزمان با بمباردمان پل کریمه و هم‌چنین نشست ناتو در لیتوانیا در مرزهای روسیه بالا گرفت، نشستی‌که با تصمیمات دردناک و خصمانۀ در قبال روسیه همراه بود.

غرب به رهبری امریکا به توافق رسیده اند که روسیه باید شکست داده شود و اوکراین با سلاح و هرچیز دیگری‌که لازم باشد، مورد حمایت قرار گیرد؛ اما بدون دخالت مستقیم. بنابراین، روسیه و نظام حکومت آن به رهبری پوتین، در باتلاقی گیر مانده اند که نه راه عقب‌گرد دارند و نه راه پیشرفت. روسیه هیچ متحد واقعی ندارد که بتواند به آن تکیه کند؛ حتی چین آنطور که برخی فکر می‌کنند به دلایل زیادی که اینجا مجال ذکر آن نیست، متحد قابل اعتمادی برای روسیه نیست.

در بهبوهۀ این حوادث بود که خنجری از پشت به نظام روسیه  به ویژه پوتین وارد گردید؛ خنجری‌که توسط گروه واگنر زده شد. این خنجر از پشت نشان داد که اردوی روسیه تا چه حد شکننده است. این امر باعث شد پوتین به ژنرال‌های اردوی خود و برخی از سیاستمداران شک کند، چنان‌چه تاکنون ده‌ها تن از رهبران نظامی روسیه زیر برسی و تحقیق قرار گرفته اند. یعنی این اتفاقات شوک عظیمی به روسیه وارد نموده و باعث شد تا امروز روسیه در دو جبهه داخلی و خارجی بجنگد.

از جمله تحولات دیگر ناشی از این جنگ این است که آلمان به تدریج دارد از محدودیت‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه از نظر نظامی بر آن اعمال شد، فرار کرده و دیده می‌شود که امریکا از آن چشم‌پوشی می‌کند و انگلیس نیز موافقت دارد. چنان‌چه آلمان دارد به اختصاص بودجه‌های سرسام‌آور برای ارتش و تسلیحات می‌اندیشد. اگر صنعتی بودن آلمان و اقتصاد قوی آن را در سطح جهانی به آن اضافه کنیم، متوجه خواهیم شد که  این واقعیت سرانجام منجر به تبدیل شدن مجدد آلمان به قدرت بزرگ خواهد شد که ممکن است حتی تبدیل به تهدیدی برای قدرت‌های بزرگ دیگر به ویژه فرانسه و روسیه شود.

بازگشت آلمان به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی به معنای نابودی اتحادیه اروپاست؛ زیرا آلمان خود را بهتر و بزرگتر از چنین اتحادیه‌ای می‌بیند و این به معنای خطر واقعی برای حضور روسیه و تداوم آن به عنوان یک کشور قدرتمند می‌باشد.

در پایان باید گفت که آیا پوتین تصمیم خود را برای اعلام جنگ به اوکراین در فبروری 2022 را هنوز یک تصمیم به جا و موجه می‌داند؟  شکی نیست که بدترین چیزی‌که امت‌های مختلف و بشریت از آن رنج می‌برند، همانا رهبران احمق سیاسیِ هستند که بدون توجه به حقایق روشن و واقعیت‌های محسوس تصمیم می‌گیرند!

بار الها، از تو می‌خواهیم در این ماه مبارک که یکی از ماه‌های حرام است، برای امت اسلامی یک رهبر ربانی‌ وخلیفه‌ای راشدی مهیا کنی که با کتاب شریف تو و سنت برگزیدۀ مصطفی صلی الله علیه وسلم بر آن حکم کند تا باشد که در هر دو جهان پیروز شویم! الهی، این سال  را سال خیر و برکت و توانمندی امت اسلام قرار بده! آمین!

نویسنده: دکتر محمد ظمیزی

شنبه 4 محرم 1445 هـ ق.

مصادف با 22 جولای 2023 م.

مترجم: محمد یاسین سادات

ادامه مطلب...

آزار و اذیت رسول الله صلی الله علیه وسلم

(ترجمه)

از انس رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«‏لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللَّهِ وَمَا يُخَافُ أَحَدٌ وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللَّهِ وَمَا ‏يُؤْذَى أَحَدٌ وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَيَّ ثَلَاثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ وَمَا لِي‏ ‏وَلِبِلَالٍ‌‏طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ‏ذُو كَبِدٍ ‏إِلَّا شَيْءٌ‏ ‏يُوَارِيهِ إِبْطُ ‌‏بِلَالٍ» (قَالَ‏ ‏أَبُو عِيسَى ‏هَذَا‏ ‏حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ)

ترجمه: در راه الله آن‌قدر تهدید شدم که هیچ‌کس تهدید نشده و آن‌قدر مورد آزار و اذیت قرار گرفتم که هیچ‌کس آزار و اذیت نشده و سی شبانه روز را طوری سپری کردم که من و بلال هیچ غذایی نداشتیم که یک موجود زنده از آن بخورد؛ بجز چیزی‌که بلال زیر بغل خود پنهان کرده بود.

در تحفه آحوذی شرح ترمذی با اندکی تصرف آمده است:

این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم (لقد أخفت)، از ریشه إخافة، به این معناست که به شکنجه و قتل تهدید شدم. این سخن‌شان (و ما یخاف) یعنی آنطور که من تهدید شدم. عبارت (لقد اوذیتُ) از مصدر ایذاء است، یعنی بعد از تهدید با سخن عملاً مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. (فی الله) یعنی در راه اظهار دین الله و اعلای کلمةالله. فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم (أحد) یعنی هیچ انسانی در این زمان و (لقد أتت) یعنی سپری شد.

طبیبی در شرح این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم (ثلاثون من بین یوم و لیلة) گفت: این تأکید شمولی است؛ یعنی سی شبانه روز پی‌درپی بدون هیچ کم و کاستی. منظور این است که بلال در این زمان با من همراه بود و فقط مقدار اندکی غذا به همراه داشتیم که بلال آن را زیر بغلش پنهان می‌کرد. از مجموع روایات مختلفی‌که درمورد سختی‌ها و آسانی‌های  زندگانی رسول الله در باب «معیشة الرسول صلی الله علیه وسلم و اهله» وارد شده، پیش‌تر سخن به میان آمده است.

زمانی‌که ام المؤمنین خدیجه بنت خویلد دید که رسول الله صلی الله علیه وسلم در راه پیشبرد دعوت اسلام مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، از روی دلسوزی به آن حضرت صلی الله علیه وسلم گفت: اندکی آرام بگیر و استراحت کن، پسر عمو!

رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لا راحة بعد الیوم؛ بعد از امروز استراحتی نیست(ای خدیجه).»

موضوع دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم برزگ‌تر از این بود که در آن بتوان به آرامی و راحتی فکر کرد، و سختی اهتمام ورزیدن به دعوت همانند سختی حمل آن است و اگر دعوت‌گر به مسئولیت خود در دعوت پی ببرد و عظمت کاری‌ را که در صدد آن است، درک کند، خواهد فهمید که اهتمام و پیشبرد دعوت با استراحت و آرام گرفتن در تناقض قرار دارد.

وقت آن فرا رسیده که تمام زنان و مردان مسلمان برای رسیدن به این هدف بزرگ، یعنی تأسیس دوباره خلافت راشده، شب و روز تلاش کنند؛ خلافتی‌که تأسیس آن به اذن پروردگار در آینده‌ی نزدیک وعده داده شده! آری، آنان دشمنان شما هستند، دشمنان اسلام؛ کسانی‌که طعم انواع شکنجه‌ و آزار و اذیت‌ را به زنان مسلمانی‌که در سلول‌های ازبکستان مورد تجاوز قرار گرفته و به کسانی‌که در غزه اجساد کودکان شیرخواره را حمل می‌کنند، می‌چشانند.

آری؛ آنان دشمنان شما هستند که برای از بین بردن دین‌مان شبانه‌روز تلاش می‌کنند! در زندگی ما مسلمانان جاسوسی می‌کنند ما را دستگیر، سلاخی و گمراه می‌کنند و حکام نالایق را بر ما حاکم می‌سازند تا با وجود این‌که از ما نیستند، به نام‌مان حرف بزنند و به خواست خودمان حکم‌رانی کنند! خواسته‌های ما را تحریف و بزرگان ما را تعقیب و پی‌گیری نمایند! این رؤیا را در سر بپرورانند که آواز خلافت را در نطفه خفه کنند! آیا ما در جدیت از آن‌ها سزاوارتر نیستیم؟ آیا بر ما سزاوار نیست که آستین همت را بالا بزنیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که به خود و خانواده‌مان همان سخنی را بگوییم که رسول الله صلی الله علیه وسلم به محض نزول وحی و در حالی‌که سنگینی این امانت را درک کرده بود، به همسرش گفت: «از امروز به بعد دیگر راحتیِ نیست!» آری، ما برای جان‌فشانی از آن‌ها سزاوارتر هستیم!

آن‌ها در لشکر باطل و ما در لشکر حق قرار داریم! آن‌ها پیروان کفر، فسق و نفاق هستند و ما اهل تقوی، شکوه و شرافت‌ هستیم! آن‌ها بندگان دنیا و ما سپاهیان خلافتی هستیم که به فرمان الله تأسیس خواهد شد! آن‌ها با ناموس و جان و با خون و آبروی دیگران معامله می‌کنند و ما داد و ستدی می‌کنیم که هرگز زیان نخواهید کرد! با کسی معامله می‌کنیم که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست و امید است که عزت دنیا و آخرت را از جانب الله مهربان به دست آوریم!

مترجم: طه خالد

ادامه مطلب...

اولین نشست دبیران شورای امنیت در آسیای مرکزی و روسیه

(ترجمه)

خبر:

وزارت امور داخله/کشور، کازینفورم به نقل از سرویس مطبوعاتی آکوردا گزارش داد که در 23 ژوئن 2023، اولین نشست دبیران شوراهای امنیت کشورهای آسیای مرکزی و روسیه در آلماتی برگزار شد.

تبصره:

مشخص است که در شرایط جهانی شدن، آسیای مرکزی توجه قدرت‌های استعماری(آمریکا و اروپا) را به خود جلب کرده و  چین نیز از طریق وام‌دهی و امثال آن در منطقه راه خود را باز می‌کند؛ زیرا این منطقه علاوه بر موقعیت مهم جغرافیایی استراتژیک، دارای منابع فراوان زیرزمینی و سطحی و نیروی کار ارزان است.

  روسیه که این منطقه را قلمرو خود می‌داند، به ویژه پس از تضعیف آن در جنگ اوکراین، نمی‌تواند در برابر جهانی شدن آن مقاومت کند، اما تلاش می‌کند تا نفوذ خود را در منطقه حفظ کند.  زیرا این جغرافیا ریه‌ای است که روسیه از آن تنفس می‌کند. نشست دبیران شوراهای امنیت روسیه در آلماتی را باید از این منظر دید. 

بر اساس این خبر، در این دیدار موضوع همکاری در مبارزه با تروریزم و ​​افراط‌گرایی مذهبی در آسیای میانه نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفت.  معلوم است که کفار استعماری با استفاده از این اصطلاحات اسلام و مسلمین را مورد هدف قرار داده و همیشه مبارزه با اسلام را در اولویت قرار می‌دهند و مبالغ هنگفتی را صرف آن می‌کنند.

به طور خلاصه، مبارزه بین قدرت‌های استعماری بر سر آسیای مرکزی داغ‌تر و داغ‌تر می‌شود.  هر قدر هم که این استعمارگران تلاش کنند تا مردم به ویژه جوانان را از اسلام باز دارند، قطعاً تلاش آن‌ها ناکام خواهد ماند!  خلافت راشده که انشاءالله به زودی برپا می‌شود، به دولت‌های دست نشانده‌ای که توسط این استعمارگران تأسیس شده اند، پایان داده و امت اسلامی را بار دیگر متحد خواهد کرد.

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ [انفال: ٣٦]

ترجمه: آن‌ها که کافر شدند، اموال‌شان را برای بازداشتن (مردم) از راه الله خرج می‌کنند؛ آنان این اموال را (که برای به دست آوردنش زحمت کشیده‌اند، در این راه) مصرف می‌کنند، امّا مایه حسرت و اندوه‌شان خواهد شد؛ و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد.

نویسنده: مراد الأوزبيكي (أبو مصعب)

تاریخ: یکشنبه 28 ذی الحجة 1444هـ.ق. مصادف با 16 جولای 2023م.

مترجمَ: محمد یاسین سادات

ادامه مطلب...

آیا هند در حال ظهور است؟

  • نشر شده در پاکستان

ترجمه

هند در حال پیش‌رفت است؛ اما نه به‌دلیل منابع یا قدرت خودش؛ بلکه به دلیل حمایت آمریکا می‌باشد. آمریکا از کشورهایی حمایت می‌کند که برای تقویت نظم بین‌المللی مورد حمایت آمریکا و حفاظت از منافع آمریکا تلاش می‌نمایند.

این سیاست آمریکا منحصر به هند نیست. آمریکا سیاست مشابهی را در سایر کشورها نیز دنبال کرده است، مانند جاپان. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم جاپان را از نظر اقتصادی تقویت نمود، اما آن‌را از نظر نظامی ضعیف نگهداشت. مثال دیگر کوریای جنوبی است. چین نیز در گذشته توسط آمریکا تقویت شده بود تا از اتحاد آن با جماهیر شوروی جلوگیری‌ نماید. علاوه بر این، آلمان نیز پس از جنگ جهانی دوم توسط آمریکا تقویت گردید تا آمریکا بتواند بر امور اروپا تسلط یابد.

تا اواسط دهه 90، هند خارج از حوزه نفوذ آمریکا بود. در اواسط دهه 90، هند بر اساس قدرت خود قوی‌تر نشد. با این‌حال، استراتیژی آمریکا برای هند تغییر کرد و آمریکا سیاست تقویت هند در برابر چین‌را در پیش گرفت.

  • آمریکا از پنج ابزار برای تقویت یا تضعیف دولت تحت نظم جهانی خود استفاده می‌کند، که عبارت‌اند از:
  1. سرمایه‌گذاری خارجی: آمریکا شرکت‌های خودرا جهت سرمایه‌گذاری در کشورهای متحد سیاست آمریکا از جمله هند هدایت می‌نماید. این روند را در در زمان "مان‌موهان سینگ" در هند آغاز نمود و تا امروز ادامه دارد.
  2. انتقال تکنالوژی: آمریکا به شرکت‌های تکنالوژی خود اجازه می‌دهد تا در کشورهای متحد خود سرمایه‌گذاری نمایند. تکنالوژی پیش‌رفته را در دست‌رس آن‌ها قرار می‌دهد؛ مانند آمازون، گوگل و اپل، که امروزه در هند سرمایه‌گذاری می‌نمایند.
  3. دست‌رسی به بازارهای جهانی: آمریکا بازارهای جهانی را از طریق سازمان‌های بین‌المللی به دست‌رس کشورهای متحد خود قرار می‌دهد. این به دلیل آن است که آن‌ها بتوانند کالاها و خدمات خود‌را در این بازارها به‌فروش برسانند. هند و چین هردو، اقتصاد خود‌را با افزایش صادرات بهبود بخشیدند، و این به دلیل دست‌رسی آمریکا به بازارهای جهانی بود.
  4. کمک نظامی: آمریکا از طریق قراردادهای انتقال تکنالوژی نظامی، سیستم دفاعی کشورهای تحت نفوذ خودرا تقویت می‌نماید. امروز این کاررا با هند و کیان یهود انجام می‌دهد. علاوه بر این، آمریکا تسلیحات، کشتی‌های جنگی، موشک‌ها، پهپادها و زیردریایی‌های خودرا به این کشورها می‌فروشد.
  5. مهاجرت و القای فرهنگ غربی: آمریکا مهاجرت‌را برای مردم کشورهای تحت نفوذ خود تسهیل می‌کند. سیاست‌های صدور ویزا را برای آن‌ها آسان می‌نماید. بدین ترتیب، جوانان و کارآفرینان این کشورها به موسسات پیش‌روی علمی و تحقیقاتی آمریکا دست‌رسی پیدا می‌نمایند. آمریکا این جوانان و کارآفرینان را بر اساس ارزش‌ها و ایدیولوژی غربی خود تربیت می‌نماید.

حال این سوال پیش می‌آید که اگر حکام هند و پاکستان می‌خواهند آجندای آمریکا را در منطقه اجرا نمایند، پس چرا هند با کمک آمریکا در حال پیش‌رفت است؛ در حالی‌که آمریکا برای پیش‌رفت پاکستان کمکی نمی‌کند؟

اولاً این پلان آمریکا است، برخی کشورهارا مطابق به تعبیر آن از منافع‌اش تقویت نموده و برخی دیگر را تضعیف می‌کند. این برای ما درسی است که ما باید برای پیش‌رفت و توسعۀ خویش دیدگاه خودمان‌را داشته باشیم. ما نباید راه پیش‌رفت خودرا بر اساس برنامه‌های کشورهای دیگر بسنجیم. دیدگاه ما از توسعه و پیش‌رفت نه‌باید تنها برای پاکستان باشد، بلکه باید برای تمام امت اسلامی باشد.

ثانیاً امتناع آمریکا از کمک نمودن به ما به دلیل برخورد تمدن‌ها میان اسلام و غرب است. دیموکراسی لیبرال سرمایه‌داری با عقیدۀ اسلام و دستورات روشن شریعت در تضاد است. در واقع مفکورۀ آزادی که باعث ایجاد اعمالی مانند هم‌جنس‌گرایی و توهین به مقدسات اسلام خلاف عقیدۀ اسلام است. چگونه می‌توان انتظار داشت که آمریکا به ما کمک کند یا ما را تقویت نماید؛ در حالی‌که نظم بین‌المللی آن بر اساس ارزش‌هایی است که مخالف عقیدۀ ما است؟

بنابراین، به جای این‌که تمام تلاش خودرا صرف جلب رضایت آمریکا نماییم و به ابزاری تبدیل شویم که منافع آمریکارا تأمین می‌نماید، کاری‌که حکام ما در 75 سال گذشته انجام داده‌اند، باید نظم جهانی آمریکا را نفی و رد نماییم.

 • ما باید مسیر مستقلی برای خود در نظر بگیریم. ما باید نظم جهانی خودرا بر اساس وحدت جهان اسلام از طریق تأسیس خلافت برقرار نماییم. سرزمین‌های مسلمانان از لحاظ منابع غنی بوده، دارای ارتش‌های بزرگ و جمعیت جوانی است که خلافت را به یک قدرت جهانی تبدیل می‌نماید. مهمتر از همه، نظم جهانی مبتنی بر وحدت مسلمانان، بر اساس اطاعت از الله سبحانه وتعالی و رسولش صلی‌الله علیه وسلم و بر اساس دستورات دین و ارزش‌های ما خواهد بود. پس بیایید نظم جهانی آمریکا را رد نماییم و مبارزۀ خودرا برای تأسیس دولت خلافت افزایش دهیم.

حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

یک‌شنبه، 21 ذوالحجة 1444 – 09 جولای 2023م.

مترجم: عبدالرحمن "قاطع"

ادامه مطلب...

بعد از فتح هجرت صورت نمی‌گیرد!

(ترجمه)

از ابن عباس رضي الله عنه روایت است که رسول الله ‏صلى الله علیه وسلم در روز فتح مکه فرمودند:

«لا هجرة بعد الفتح ولكن جهاد ونیة وإذا ‏ ‏استنفرتم ‏‏فانفروا»

ترجمه: هجرت بعد از فتح نیست؛ اما جهاد و نیت است؛ هرگاه نفیر جهاد بر شما دمیده شد، به جهاد بروید!

 در تحفة الأحوذی شرح جامع الترمذی آمده: (لا هجرة بعد الفتح) ‏خطابی و دیگران گفته‌اند: در اوایل اسلام بخاطر این‌که تعداد مسلمانان اندک بود و به یک جامعه نیاز داشتند، هجرت به مدینه فرض بود؛ پس زمانی‌که مکه فتح شد و مردم گروه‌گروه به اسلام داخل می‌شدند، حکم هجرت به مدینه ساقط گردید؛ اما جهاد و نیت هجرت برای کسی‌که در دارالکفر زندگی می‌کند یا دشمن بر سرزمینش حمله کرده باقی مانده است. پایان.

هم‌چنین حکمت وجوب هجرت این بود که مسلمانان از آزار و اذیت کفار در امن نبودند؛ زیرا کفار کسانی را که مسلمان می‌شدند، شکنجه می‌کردند تا از دین خود بازگردند. بدین خاطر این آیه درباره‌شان نازل شد:

﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا﴾ 97]: نساء[

ترجمه: بی‌گمان كسانی‌كه فرشتگان(برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغ‌شان می‌روند و (می‌بینند كه به سبب ماندن با كفّار در كفرستان و هجرت نكردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم كرده‌اند، بدیشان می‌گویند: كجا بودید(كه اینک چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین(كفر) بودیم(و چنان‌كه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن هجرت كنید؟ جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!

حکم هجرت برای مسلمانی‌که در درالکفر به اسلام وارد شده و می‌تواند از آن خارج شود، هم‌چنان باقی است. نسائی از طریق بهز بن حکیم بن معاویه از پدر او از جدش مرفوعاً روایت کرده:

«لا یقبل الله من مشرک عملا بعد ما اسلم و یفارق المشرکین»

ترجمه: الله توبه از فرد مشرک بعد از اسلام را نمی‌پذیرد تا این‌که از مشرکین جدا نشود.

ابو داوود مرفوعاً از سمره روایت می‌کند:

«أنا بریء من کل مسلم یقیم بین أظهر المشرکین»

ترجمه: من از هر مسلمانی‌که بین اظهار مشرکین (در سرزمین و جامعه) مشرکین زندگی کند، بیزارم.

این بر کسی حمل می‌شود که بابت دینش در امان نیست.

(ولكن جهاد ونیة) ‏طیبی و دیگران گفته‌اند: این استدراک، حکم مابعد را از ماقبل جدا می‌کند و منظور این است که هجرت به معنای ترک وطنی که در نزد مردم محبوب بود، به سوی مدینه پایان یافته است؛ اما ترک وطن برای جهاد باقى است. هم‌چنین ترک وطن بخاطر یک نیت خوب مانند فرار کردن از دارالکفر و بیرون شدن برای کسب علم و فرار کردن بخاطر حفظ دین از فتنه‌ها و از این قبیل مسائل هنوز ادامه دارد. (وإذا استنفرتم فانفروا ) ‏امام نووی گفته: منظور این است که آن خیری را که با انقطاع هجرت پایان یافته می‌توان با جهاد و نیت صالحه حاصل کرد و اگر امام دستور داد که برای جهاد بیرون شوید، پس بیرون شوید.

هجرت یعنی رفتن از دارالکفر به دارالاسلام. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ یسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یهْتَدُونَ سَبِیلًا (98) فَأُوْلَئِكَ عَسَى اللّهُ أَن یعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ [نساء: 97-99[

ترجمه: ‏بی‌گمان كسانی‌كه فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغ‌شان می‌روند و (می‌بینند كه به سبب ماندن با كفّار در كفرستان ، و هجرت نكردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم كرده‌اند، بدیشان می‌گویند: كجا بوده‌اید (كه اینك چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (كفر) بودیم (و چنان‌كه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن (بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری) كوچ كنید؟ جایگاه آنان دوزخ است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی! ‏مگر بیچارگانی از مردان و زنان و كودكانی‌كه كاری از آنان ساخته نیست و راه‌چاره‌ای نمی‌دانند! ‏پس امید است كه الله از آنان درگذرد (چون قدرت هجرت نداشته‌اند) و الله بس عفوكننده و آمرزنده است.

 هجرت از دار الكفر به دارالإسلام ادامه دارد و تمام نشده است. امام احمد از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده که فرمودند:

«إن الهجرة لا تنقطع ما کان الجهاد»

ترجمه: تا زمانی‌که جهاد وجود داشته باشد، هجرت تمام نشده است.

در روایت دیگر آمده است:

«لا تنقطع الهجرة ما قوتل الکفار»

ترجمه: تا زمانی‌که قتال با کفار ادامه دارد، هجرت ختم نشده است.

حکم هجرت برای کسانی‌که توانایی دارند، در مواردی واجب و در موارد دیگر مستحب است. لیکن کسی‌که توان آن را نداشته باشد، الله سبحانه وتعالی او را عفو کرده و مأمور به انجام آن نیست؛ زیرا بخاطر مریضی و یا اجبار به ماندن یا ناتوانی در کسانی مثل زنان، کودکان و امثال آنان، نمی‌تواند هجرت کند، چنانچه در ختم آیه هجرت آمده است.

بنابراین، بر کسی‌که قادر به هجرت باشد و نتواند دین خود را آشکار نموده و احکام واجبی اسلام را انجام دهد، هجرت کردن فرض است. چنان‌چه الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا﴾ [نساء: 97]

ترجمه:بی‌گمان كسانی‌كه فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغ‌شان می‌روند و (می‌بینند كه به سبب ماندن با كفّار در كفرستان و هجرت نكردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم كرده‌اند، بدیشان می‌گویند: كجا بوده‌اید. گویند: ما بیچاره‌گانی در سرزمین (كفر) بودیم (و چنان كه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم! فرشتگان بدیشان) گویند: مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن (بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری) كوچ كنید؟ جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!

اما برای کسىی‌که قادر به هجرت است، ولى می‌تواند دین خود را اظهار کند و احکام شرعى را که بر او لازم است انجام دهد، هجرت کردن مستحب است، نه واجب. اما مستحب بودن او به این دلیل است که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از فتح  زمانی‌که مکه دارالکفر بود، به هجرت کردن علاقه داشت. واجب نبودن آن به این خاطر است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر مسلمانانی‌که در مکه ماندند، اجازه این کار را داد؛ نقل شده است که وقتی نعیم النحام می‌خواست هجرت می‌کرد، قومش بنی عدی نزد او آمدند و به او گفتند که نزد ما بمان و بر دینت باش؛ ما تو را از کسانی‌که می خواهند به تو آسیب برسانند، محافظت می‌کنیم و کسانی را که در گذشته حفاظت می‌کردی، هم‌چنان محافظت کن -او سرپرستی یتیمان بنی عدی و زنان بیوه آنان را بر عهده داشت- از این‌رو مدتی ماند؛ سپس هجرت کرد. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم به او فرمودند: «قوم تو برای تو بهتر از قوم من برای من بودند. قوم من مرا بیرون کردند و خواستند مرا بکشند و قوم تو از تو محافظت کردند و مانع شدند.» (ابن حجر این حدیث را در الاصابه روایت کرده است) پس گفت: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، بلکه قومت تو را به اطاعت الله و جهاد بر دشمن او بیرون کردند و قوم من مرا از هجرت و اطاعت الله باز داشتند.

مترجم: خالد یوسفی

ادامه مطلب...

بقای خیر ارتش برخلاف میل اهل باطل

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

ارتش‌ها عبارت از نیروی است که امت از آن برای نصرت دین و دولت برای محافظت از موجودیت خود، جهت تحقق امنیت و مقابله با دشمنانش از آن استفاده می‌کند. وضعیت طبیعی این است که دولت با نظام خود بیان‌گر عقیدۀ امت و نظام نشأت گرفته از آن باشد، اگر چنین باشد مشکلی وجود ندارد؛ زیرا نقش ارتش در آن با این عقیده و نظام آن، منسجم می‌شود. در این صورت وحدت امت حفظ می‌شود، شکاف‌های دولت پُر می‌گردد، دشمنان دولت از آن دفع شده و اندیشه‌ی آن به تمام جهان حمل می‌گردد.

اما اگر دولت عقیده‌ای غیر از عقیدۀ امت داشته باشد و نظام‌های را تطبیق کند که از این عقیده سرچشمه نمی‌گیرد و از ارتش برای محافظت از نظام‌های فاسد، اندیشه‌های وارد شده و باورهای مختلط استفاده کند، یا اگر این نظام‌ها ادعا می‌کنند که عقیدۀ امت را حمل می‌کنند، اما دوستی آن‌ها با کافران غیر قابل انکار است و از ارتش برای خدمت به این دوستی کار می‌گیرند، پس این همان مشکلی است که امت امروز با ارتش خود تجربه می‌کند.

در دیدگاه مسلمانان امروز نسبت به این ارتش‌ها اختلاف شدیدی وجود دارد؛ عده‌ای این ارتش‌ها را کافر می‌دانند که باید با آنان جنگیده شود و از بین برده شوند؛ زیرا آن‌ها از افکار و نظام‌های کفر محافظت می‌کنند و شرایط مورد نظر کافران استعماری را حفظ می‌کنند و حکمی را که در مورد حاکمان وجود دارد به ارتش نیز مطابق می‌دانند، با استدلال به این سخن الله سبحانه وتعالی که می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ﴾ [قصص: 8]

ترجمه: مسلّماً فرعون و هامان و لشكريان‌شان خطاكار بودند.

این آیه برای سربازانی نازل شده که در اصل کافر هستند، نه به این دلیل که آن‌ها به فرعون کمک کردند یا از او حمایت نمودند، بلکه به این دلیل که آن‌ها کافر بودند و در دین کفر زندگی می‌کردند.

کسانی‌که به این نظر هستند که ارتش کافر است، جمعیت خود را بسیج کردند و تا آنجا که می‌توانستند انرژی امت را جمع کردند و با استفاده از خون فرزندان امت با این ارتش‌ها جنگیدند و حتی خود را مجاهدین فی سبیل الله می‌بینند، از کشتن این سربازان خوشحال می‌شوند، گویی که آن‌ها کافران جنگی را می‌کشند که هیچ مشکلی با ریختن خون آن‌ها وجود ندارد!

حقیقت این است که جنایت حاکمان، ریختن خون این‌ها، کشتن جوانان در زندان‌ها صرفاً به دلیل وابستگی سیاسی، روش‌های وحشتناک شکنجه‌ای که آن‌ها در زندان‌های‌شان انجام می‌دهند و از نوکران خود به عنوان وسیله‌ای برای این شکنجه استفاده می‌کنند، راه را برای آن‌ها هموار کرده است تا آنچه را که می‌گویند بگویند؛ زیرا احساس عمیق نسبت به ظلمی که بر کوه‌ها سنگینی می‌کند، این موضوع را در دل‌های شان جای داده که عذابی که به آن‌ها داده می‌شود، ممکن نیست که توسط مسلمانی اعمال گردد. به همین سبب هر کسی را که به هر مؤسسه‌ی تابع این دولت‌ کار کند، کافر خالص قرار دادند که از او هیچ فدیه و جزیه‌ی قابل قبول نیست.

از سوی دیگر، غالباً امت در مورد ارتش‌ها به این دیدگاه اند -با وجود آنچه که برخی از افراد آن به شکل برنامه‌ریزی شده در خدمت به باطل، مهارشده‌ برای نصرت حاکمان، بدون فکر کردن و نظر به کار رفته اند- آنان را به عنوان فرزندان امت می‌بینند که فریب خوردند و در مسیر خدمتکاری حاکمان جنایتکار هدایت داده شده‌اند و هدف قرار دادن این ارتش‌ها را به عنوان یک نقص بزرگ می‌بینند که قدرت خدمت‌گزار استعمار را از حاکمان ما و افراد اطراف آن‌ها آسان‌تر می‌کند تا ادعای خود را مبنی بر این‌که امت در حال آماده شدن برای حمله به آن‌ها و حاکمان است. ارتش باید با هر جنبشی که هدف آن تغییر است، قبل از اینکه ظاهر شود، مقابله کند. بنابراین رابطه بین حاکمان مزدور و ارتش با تبدیل شدن به یک تیم واحد افزایش می‌یابد.

بنابراین، اعلام مداوم این‌که این ارتش‌ها ارتش‌های ما هستند و فرزندان ما هستند، راه دولت‌های سرکشی که ارتش‌ها را برای خدمت به منافع خود می‌خواهند، مسدود می‌کند. هم‌چنین اگر امت ارتش را که سنگر قدرت و محل نیرو و قوت است، هدف قرار دهد، مانند کسی است که بدن خود را نابود می‌کند!

چه راهی برای برانگیختن خیر ذاتی در ارتش وجود دارد؟

شکی نیست که این ارتش‌ها تقریباً تنها گزینه‌ی ما برای رسیدن به اراده‌ی صحیح امت هستند؛ زیرا بدست آوردن ارتش به معنای به دست آوردن قدرتی است که امت را نصرت می‌دهد و آن را قادر می‌سازد تا در واقع اراده خود را داشته باشد و نیروهای متخاصم را نابود کند و آن‌ها را از مسلمانان دفع نماید. بنابراین، تلاش‌های خستگی ناپذیر باید برای شکستن موانع بین امت و ارتش‌های آن متمرکز شود تا امت بتواند اقتدار غصب شده‌اش را به دست گیرد.

شکستن موانع بین امت و ارتش برای بیرون آوردن خیر آن، به شرح زیر است:

اول: ایجاد اعتقاد راسخ نزد ارتش، همان عقیده‌ای که نزد امت است، که این حاکمان به آنچه الله سبحانه وتعالی نازل کرده، حکم نمی‌کنند و حکم خود را به عقیدۀ اسلام ارجاع نمی‌دهند؛ بلکه آن‌ها پوسیدگی و فرار از قوانین شریعت را ترویج می‌کنند، عمداً زشتی ها را گسترش می‌دهند و فساد را قصدا منتشر می‌سازند و حمایت از آن‌ها در این امر حرام است و برای هیچ کس مجاز نیست؛ زیرا الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾ [مائده: 2]

ترجمه: همدیگر را بر گناه و تجاوزگری یاری نکنید.

دوم: گسترش مفاهیم اساسی اسلام که این ارتش‌ها را تحریک می‌کند. ترسیخ عقیدۀ اسلام در خطاب ما به آنها با دعوت به تعظیم حاکمیت و قانون آن و نیاز به تغییر آنچه عقیدۀ اسلام آن را تقاضا می‌کند، که ما به آن افتخار داریم و تلاش می‌کنیم تا آن را تبدیل به یک معیار و مرجع برای تمام امور قرار دهیم. بنابراین، آنان را با بیان حرمت نصرت باطل و بغاوت بر مسلمین  و زشتی ظلم و تجاوز بر مسلمانان مخاطب سازیم و این‌که الله سبحانه وتعالی ما را نصرت نخواهد داد تا زمانی‌که این مفاهیم را در قول و عمل نگیریم.

پرداختن مداوم به مخاطب قرار دادن ارتش‌ها با مفاهیم اسلامی مؤثر و فعال کافی است تا پرده را دور کند از چشم این سربازانی که فریب غفلت، جهل و گمراهی را خورده‌اند، و سبب شده که آنان را از مسیر هدایت دور کند.

سوم: برجسته کردن زمینه‌های فجوری که حاکمان ما از دوستی با کافران به ارمغان آوردند، افشای دروغ‌های آن‌ها و تحکیم افکار کفر در برنامه‌های رسانه‌ای و مناهج آموزشی؛ حتی در منابر علمی و راهنمایی و روشن کردن واقعیت روابط تثبیت شده بین حاکمان امت و اربابان کافرشات که آنها را جهت می‎دهند و این کار با افشای نقش مشکوکی صورت می‌گیرد که حاکمان در سرزمین‌های اسلامی انجام می‌دهند.

چهارم: اظهار مواردی که در آن ارتش‌ها از اسارت دستورات مخرب آزاد شدند و آنچه از عزت و نصرت که به تعقیب آن رهایی نصیب گردید که مسلمانان آرزوی آن را داشتند و یاداوری مواردی برای ارتش که در آن نتایج متفاوت گردیده. زمانی‌که ارتش‌ها از مسیر خود بیرون شدند، همانطور که در معرکۀ کرامت در مرزهای شرقی فلسطین اتفاق افتاد و همانطور که در جنگ 73 بین ارتش مصر و رژیم یهودی اتفاق افتاد و آن موقف‌های شرافتمندانه برای ارتش‌های مسلمان که در تاریخ معاصر به وقوع پیوست.

پنجم: بیان اثرات بزرگی که از سربازان و افسران به صورت فردی انجام شده است؛ زمانی‌که آن‌ها از غفلت خود بیرون می‌آیند و واقعیت دشمن خود را می‌بینند. سپس این بیداری در اقدامات قهرمانانه ظاهر می‌شود، همانطور که از سربازان مصری برای سلیمان خاطره و ایمن حسن اتفاق افتاد، همانطور که برای سربازان اردنی از جمله احمد الدقامسه رخ داد و آنچه که اخیراً از سرباز قهرمان مصری محمد صلاح اتفاق افتاد، که به دشمن وحشی متجاوز درسی داد که او را مجبور ساخت تا با خودش دوباره محاسبه کند. تمام این‌ها زندگی جدیدی در این ارتش‌ها بر می‌انگیزد و فرصت صلاح آن را تقویت می‌بخشد.

ششم: یادآوری مداوم برای این ارتش‌ها از فجایعی که در جریان متابعت آن‌ها از حاکمان بر امت واقع شده است، مانند فقر، نابودی، جهل، گرفتاری افراد آزاده‌، هتک حرمت به مقدسات، غارت ثروت‌ها، خونریزی، تسلط انسان‌های بی‌خرد، جنگ‌های شدید ذات البینی و سایر فجایعی که کودکان در آن پیر شدند.

هفتم: بیان جاهای که ارتش‌های مسلمان در طول تاریخ موقعیت‌های تاثیرگذاری داشته‌اند که منجر به نصرت، درهم شکستن ظلم و مبارزه با فساد گشته است و بیشتر آن‌ها در تاریخ مسلمانان هستند.

هشتم: توضیح خسران بزرگی که در اطاعت از این حاکمان دست نشانده و دوستی با آنان است و این که نجات نزد الله سبحانه وتعالی توسط نافرمانی از آن‌ها و از همان فساد و دروغی است که مردم را به انجام آن فرمان می‌دهند.

با مدوامت بر انجام این کار است که ما می‌توانیم زندگی دوباره به ارتش امت اهدا کنیم. بنابراین، این چیزها نباید از چشم امت و حاملان دعوت نادیده گرفته شود. تا زمانی‌که الله سبحانه و تعالی ما را با خلافتی بر منهج نبوت کرامت و عزت بخشد تا امور ما با آن راست گردد و سینه‌های ما با آن شرح گردد، امت ما عزتمند و دین ما با آن اقامه شود!

برگرفته از شماره 448 جریده الرایه

نویسنده: شیخ یوسف مخارزه

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...

تخریب مسجد تاریخی السراجی!

(ترجمه)

خبر:

والی/استانداری بصره عراق با ادعای فراخ کردن جاده "أبي الخصیب" در جنوب ولایت/استان شروع به تخریب مسجد السراجی کرد که موجی از خشم و انتقاد را در سراسر عراق برانگیخت.

اسعد العیدانی، فرماندار بصره در بیانیه‌ای که رسانه‌های محلی گزارش داده‌اند گفت: «هدف از تخریب مسجد السراجی تکمیل فراخی جاده ابو الخصیب است که در پاسخ به مطالبات شهروندان و مالکان وسایل نقلیه به دلیل ازدحام شدید ترافیک در وسط جاده صورت گرفته است. (منبع: الجزیره، 14تموز 2023)

تبصره:

عراق افتخار مستعمره امریکا است، آن را اشغال نمود، بلکه فضای جوامع عراق را نیز بسته کرد و در این سرزمین عزیز که جزء از سرزمین‌های مسلمانان است، در برابر گروه‌های ستمگر و ظالم به فساد آغوشته کردند.

قبلاً نور المالکی زبان مذنب خود را بر یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم بیرون آورد، امروز مسجد السراجی را در بصره تخریب می‌کنند و در ماه محرم این کار رخ می‌دهد.

این چه شب تاریکی است که عراق در آن به سر می‌برد؟!

در عراق اشغالگران، مزدوران اشغالگران، سکولاریسم، فرقه‌گرایی، فساد، تهمت، توسعه نیافتگی خدمات و... وجود دارد.

ای جنایتکاران ظالم، دستان تان نابود باد! دستان امریکا جنایتکار نابود باد که عراق را از شر طغیان حزب سکولار بعث بیرون و آن را وارد فاضلاب کثیف نمود که از ریختن چرک، استفراغ و کثیفی هرگز به استراحت نمی‌رسد و آن را خفه می‌کند.

عراق رشید تاریک شده است و هیچ گرداننده و قدرتمندی به جز الله سبحانه وتعالی نیست.

نویسنده: م. أسامة الثويني

مترجم: پارسا امیدی

تاریخ: ۱۷ جولای 2023م.

ادامه مطلب...

تصرف زمین

(ترجمه)

حارث بن بلال بن حارث از  پدرش روایت کرده که گفت:

«أنّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلمَ أخَذَ في المعادنِ القِبْلِيّةِ الصّدَقَة، وأنّه قَطَعَ لِبلالِ بنِ الحارِثِ العَقيقَ أجْمَعَ»، فلمّا كانَ عُمرُ رضي اللهُ عنه قالَ لِبلال: إنّ رسولَ اللهِ صلى الله عليه وسلمَ لَمْ يُقْطِعْكَ لِتَحْتَجِزَهُ عنِ الناس، لَمْ يُقطعْكَ إلاّ لِتَعْمَلَ. قال: فَأَقْطَعَ عُمَرُ بنُ الخطّابِ للنّاسِ العَقيق. وهذا حديثٌ صحيح، ولَمْ يُخَرِّجاه» (المستدْرَكُ على الصحيحين للحاكم(

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از معادن منطقه قبليه صدقه می‌گرفت و تمام معدن عقیق را برای بلال بن حارث داد؛ هنگامی‌که عمر رضی الله عنه (خلیفه مسلمانان شد) به بلال گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم معدن عقیق را به تو نداد که آن را از مردم بازداری؛ بلکه آن را فقط بخاطر این به تو داد که کار کنی. راوی گفت: پس عمر بن خطاب عقیق را به مردم داد.

هرکس زمینی داشته باشد، باید از آن بهره‌برداری کند. به نیازمند به اندازه‌ای که قادر به بهره‌برداری باشد، از بیت المال داده می‌شود؛ اما اگر کسی زمین خود را سه سال کشت نکند، زمین از او گرفته شده و به کسی دیگری داده می‌شود. اجماع صحابه بر این است که اگر کسی زمین خود را سه سال متوالی کشت نکند، زمین از او گرفته می‌شود.

صاحب زمین می‌تواند زمین خود را با ابزار، بذر، حیوانات و کارگران خود کشت کند و می‌تواند برای کشت آن کارگر استخدام کند و به آن‌ها مزد بدهد که در زمین کار کنند و اگر قادر به انجام این کار نباشد، دولت با او همکاری می‌کند و اگر کسی زمین خود را کشت نمی‌کرد، باید آن را به صورت رایگان و بلاعوض برای کشاورزی به کسی دیگری بدهد؛ در صورتی‌که این کار را نکند و زمین را نگهدارد، سه سال به او مهلت داده می‌شود و اگر در این مدت در کشت زمین اهمال ورزد، دولت زمین را از او گرفته و به کسی دیگری می‌دهد.

یونس از محمد بن اسحاق از عبدالله بن ابی بکر روایت کرده، گفت: «بلال بن حارث المزنی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم آمد و زمین درخواست کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم زمینی با طول و عرض زیاد را در اختیار او قرار داد؛ هنگامی‌که عمر به حکومت منصوب شد، به او گفت: ای بلال، زمینی  از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خواستی و آن حضرت زمین وسیعی را به تو داد؛ زیرا اگر از رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی درخواست می‌شد، رد نمی‌کرد و اکنون تو قادر به آبادانی زمینی که در اختیار داری، نیستی. گفت: آری. عمر گفت: پس ببین هر اندازه‌ای که می‌توانی بهره‌برداری کنی، برای خود نگهدار و آنچه را که از توانت بیشتر است، به ما بده تا آن را در میان مسلمانان تقسیم کنیم. بلال گفت: به الله سوگند چیزی‌ را که رسول الله به من عطا کرده است، پس نمی‌دهم! عمر گفت: به الله سوگند که چنین خواهی کرد. بنابراین، عمر رضی الله عنه آن مقدار زمینی را ‌که بلال نمی‎توانست، اعمار کند، از او گرفت و بین مسلمانان تقسیم کرد.

این حدیث را یحیی بن آدم در کتاب الخراج روایت کرده و در آن به صراحت آمده است که اگر صاحب زمین توان کشت زمین خود را نداشته باشد و آن را سه سال بلا استفاده بگذارد، دولت زمین را از مالک آن گرفته و به دیگران می‌دهد؛ همانند کاری‌که عمر بن خطاب با بلال مزنی انجام داد و معدن قبليه را از او گرفت.

بر این اساس، هر زمین‌داری که زمین خود را سه سال کشت نکند، بدون توجه به سبب مالکیتش، زمین از او گرفته شده و به کسی دیگری داده می‌شود؛ زیرا در این زمینه، بلااستفاده ماندن زمین مد نظر گرفته می‌شود؛ نه ملکیت آن. به این کار گرفتن اموال مردم به ناحق گفته نمی‌شود؛ زیرا در شریعت معنای ملکیت زمین از معنای ملکیت اموال منقول و اموال عقار(خانه و آبادی) فرق دارد.

بنابراین، ملکیت زمین بر اساس زراعت آن است و اگر زمین به مدت مشخصی‌که شریعت تعیین نموده، بلااستفاده باشد، معنای مالکیت آن از صاحبش ساقط می‌شود. شارع مالکیت زمین را بر اساس زراعت مادام‌العمر و مالکیت بر اساس سهمیه، ارث، خرید وغیره قرار داده است و از لحاظ شرعی اگر زمین بیکار گذاشته شود، ملکیت آن سلب می‌شود؛ چنانکه تمام این مسائل بخاطر کشت و کار مداوم و بهره‌برداری از زمین است.

مترجم: خالد یوسفی

ادامه مطلب...

دلالت اصلی و دلالت تابع

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در صفحۀ 307 جلد اول شخصیه آمده است: «دلالت‌ها به دلالت اصلی و دلالت تابع تقسیم می‌شود...» اما در صفحۀ 129 جلد سوم شخصیه ذکر شده که «دلالت‌ها به منطوق و مفهوم تقسیم شده و منطوق به دو قسم است: دلالت مطابقت و تضمن. بعداً در ادامه ذکر شده که دلالت مفهوم، یعنی دلالت التزام به چندین نوع تقسیم شده، که دلالت اشاره یکی از انواع دلالت مفهوم است.» هم‌چنان در قسمت تشریح دلالت اشاره همان مثال‌هایی ذکر گردیده که در شخصیه اول به عنوان دلالت تابع ذکر شده است و این مسأله اندکی در تقسیمات دلالت‌ وارده در جلد اول و جلد سوم التباس ایجاد کرده است. لذا پرسش این است که آیا دلالت اصلی همان منطوق و دلالت تابع همان دلالت مفهوم است و یا این‌که برای هرکدام از تقسیمات دلالت جهت و اعتباری است که به آن استعمال می‌شود؟ آیا تقسیم این دلالت‌ها در یک زمان و حالت واحد است و یا در زمان‌ها و حالت‌های مختلف؟ جزاکم الله خیراً!

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

1- موضوعی‌که شما در خصوص آن سوال کردید، در جزء اول کتاب شخصیه ذکر شده و معنی دلالت اصلی و دلالت تابع را به صورت کامل توضیح داده و این کتاب در صفحۀ 305 و 307 فایل ورد باب "نیاز امروزی امت به مفسرین" این مطلب را چنین ذکر نموده است:

«اگر واقعیت قرآن را از لحاظ کلمات و مفردات آن توجه کنیم، می‌بینیم که در قرآن کریم مفرداتی است که  گاهی به معنی لغوی حقیقی و گاهی به معنی لغوی مجازی استعمال شده و گاهی هم بر این مفردات معنی لغوی و مجازی باهم مصداق و انطباق پیدا می‌کند؛ اما معنی‌که هدف است، در هر ترکیب به اساس قرینۀ موجوده شناخته می‌شود. گاهی در این مفردات معنی لغوی فراموش شده و معنی مجازی بر آن باقی می‌ماند و همین معنی مجازی هدف قرار داده شده، نه معنی لغوی. و گاهی می‌بینیم که در قرآن کریم مفرداتی است که تنها معنی لغوی بر آن منطبق شده و به معنی مجازی استعمال نمی‌شود؛ البته به دلیل عدم موجودیت قرینه‌ای که آن مفرد را از معنی لغوی‌اش بر معنی مجازی برگردان نماید. هم‌چنان در قرآن کریم مفرداتی است که معنی لغوی بر آن منطبق شده و گاهی هم معنی شرعی جدیدی غیر از معنی لغوی حقیقی و غیر از معنی لغوی مجازی بر آن منطبق می‌شود و این مفردات در معنی لغوی و معنی شرعی در آیات مختلفی استعمال شده و آنچه معنی، هدف و مقصود را در این آیات تعیین و مشخص می‌کند، همانا ترکیب آیۀ مبارکه است. یا این‌که گاهی بر مفرد تنها معنی شرعی انطباق داشته و به معنی لغوی استعمال نمی‌شود که مثال معنی لغوی کلمۀ "قریه" است که در این دو آیۀ مبارکه تنها به معنی لغوی خود استعمال شده است:

﴿حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا﴾ [کهف: 77]

ترجمه: تا به اهل قریه‌ای رسیدند و از آن اهل قریه طعامی طلب کردند.

﴿أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ﴾ [نساء: 75]

ترجمه: ما را از این قریه بیرون گردان!

ولی کلمۀ "قریه" در این آیۀ مبارکه به معنی مجازی استعمال شده است:﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا﴾ [یوسف: 82] که در این آیۀ مبارکه اهل قریه که همانا معنی مجازی قریه است، مقصود می‌باشد. هم‌چنان الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا﴾ [طلاق: 8] و در این آیۀ مبارکه نیز اهل قریه منظور است. مثل این قول او تعالی: ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى (9) عَبْداً إِذَا صَلَّى﴾ [علق: 9-10] زیرا هدف و مراد در این آیۀ مبارکه معنی شرعی"صلی" است و اما در این قول الله سبحانه وتعالی﴿يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ﴾ [احزاب: 56] هدف از "صلاة" معنی لغوی یعنی دعاء است و در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ﴾ [جمعه: 10] ﴿يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ﴾ [لقمان: 17] در تمام این آیات مبارکه‌ای که لفظ "صلاة" در آن ذکر شده به معنی شرعی آن استعمال گردیده است. این از لحاظ مفردات است.

اما از لحاظ ترکیب و جملات باید گفت که زبان عربی از جهت الفاظ خود دال بر معانی مختلفی بوده که هرگاه ما این الفاظ را در ترکیب‌ها و جملات جستجو کنیم، قطع نظر از این‌که این الفاظ به معنی مفردی خود در ترکیب به کار رفته و یا از لحاظ ترکیب و جمله به کار رفته، در می‌یابیم که این الفاظ از دو حالت خالی نیست: یک حالت این است که به این الفاظ از این لحاظ دیده می‌شود که این الفاظ، الفاظ و عباراتِ مطلقی دال بر معانی مطلق است که همین نوع دلالت، دلالت اصلی است و حالت دوم این است که این الفاظ عبارت از الفاظ و عباراتی است که دال بر معانی تابعی است که این معانی تابع خادم الفاظ و عبارات مطلق است که این نوع دلالت، دلالت تابع است...

اما نسبت به نوع دوم که جملات و ترکیب‌ها الفاظ و عباراتی‌اند که دال بر معانی است که تابع الفاظ و عباراتِ مطلق است؛ چنانچه هر خبری‌که در یک جمله واقع می‌شود، تقاضا دارد واضح گردد که چرا این خبر در چنین جمله‌ای واقع شده است؟ پس آن جمله به شکلی وضع می‌شود که آن مقصد را از ناحیه مخبر، مخبرعنه و نفس اخبار اداء ‌کند، که این بیان و وضاحت مقصد از حالت ظاهری جمله، سیاق جمله، نوعیت اسلوب جمله بر ایضاح، اخفاء، ایجاز و اطناب وغیره به دست می‌آید، مثلاً وقتی شما اراده کنید که خبر را متبارز سازید، نه مخبر عنه را، در این صورت در ابتداء اخبار می‌گوئید: "قام زید" و اگر هدف شما تبارز دادن مخبر عنه بود، می‌گوئید:"زید قام". به همین ترتیب، در جواب سوال و آنچه به منزلۀ جواب سوال است، می‌گوئید: "ان زیدا قام" و در جواب منکر می‌گوئید: "والله ان زیدا قام" و در موقعیت اخبار برای کسی‌که قیام زید را توقع دارد می‌گوئید:"قدقام زید" وغیره اموری‌که لازم است در متون عربی در نظر بگیرید. قرآن کریم این هردو نوع و حالت را با خود دارد؛ مثلاً در قرآن کریم الفاظ و عبارات مطلقی است که بر معانی مطلقی دلالت دارد.

هم‌چنان در قرآن کریم الفاظ و عبارات مقید وجود دارد که دال بر معانیِ است که در اشکال متعدد بلاغی تابع معانی مطلق است، مثلاً از جالب‌ترین نمونه‌های‌که معانی و دلالت تابع در آن وجود دارد، آیات و اجزای آیاتی است که در قرآن کریم و سوره‌های مختلف قرآن کریم تکراراً ذکر شده و هم‌چنان قصه‌ها و جملاتی‌ است که در قرآن کریم تکرار می‌باشد. هم‌چنان در مثال‌های‌که محمول از موضوع مقدم می‌شود و یا این‌که به انواع مختلف و یا به یک نوع واحد حسب سیاق جمله تأکید می‌شود و یا به شکل استفهامات انکاری و غیره ذکر شده که انواع دلالت‌های تابع را در ضمن دارد. مثلاً شما می‌بینید که یک آیه و یا جزئی از یک آیه و یا یک جمله و یا یک قصه در یک سیاق در بعضی سوره‌ها و به یک اسلوب آمده ولی در سورۀ دیگر به اسلوب و شکل دیگری واقع شده باشد؛ اما در جای سومی بر شکل سومی ذکر شده و به همین ترتیب، سائر موارد، شما تعبیری را نمی‌بینید که از وضعیت و شکل اصلی خود بیرون شده باشد؛ مگر این‌که به هدف یک نکتۀ بلاغی صورت گرفته که آن نکتۀ بلاغی تابع معنی مطلقی است که این معنی مطلق را الفاظ و عبارات در آن آیه در ضمن دارد، مثل تقدیم خبر بر مبتداء، تأکید خبر و اکتفاء نمودن بر ذکر بعض و ترک بعضی از آنچه ضرورت است، وسایر مثال‌ها.» ختم.

2- چنانچه می‌بینید، دلالت اصلی همان دلالتی است که از جهت الفاظ و عباراتی مطلق دیده می‌شود که این الفاظ و عبارات دال بر معانی مطلق است و همین نوع دلالت، دلالت اصلی است؛ یعنی دلالت لفظ مطابق به اسالیب لغت از لحاظ تقدیم و تأخیر، اطناب و ایجاز و حقیقت و مجاز است. به عبارت دیگر، همین دلالت منطوق نص است؛ لذا طوری‌که در صفحۀ 180 شخصیۀ سوم آمده منطوق چنین توضیح داده شده است:

«اگر دلالت خطاب بر حکم از لحاظ لفظ باشد، پس این دلالت، منطوق لفظ و خطاب است و اگر این دلالت از معنی به دست آید که لفظ بر آن معنی دلالت دارد، پس این دلالت بیرون شده از معنی، دلالت مفهوم است. لذا منطوق همان معنی است که لفظ در محل نطق بر آن دلالت دارد؛ یعنی مستقیم از لفظ فهیمده شده بدون واسطه و احتمال، مانند وجوب روزۀ رمضان که از این قول الله سبحانه وتعالی فهمیده می‌شود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾ و این چیزی است که لفظ توسط منطوق خود بر این معنی دلالت دارد و این دلالت لفظی نیز نامیده می‌شود؛ پس بر معنی‌که لفظ به صورت مطابقی و یا تضمنی دلالت دارد، او منطوق است نه آنچیزی‌که از سیاق کلام فهمیده می‌شود؛ زیرا لفظ تنها به اعتبار دلالت خود به سه قسم تقسیم می‌شود که این سه قسم عبارت است از: مطابقی، تضمنی و التزامی. مثلاً دلالت لفظ بر تمام معنی‌اش مطابقی است که همین معنی منطوق است و دلالت لفظ بر جزء مسمی یعنی جزء لفظ، دلالت تضمنی است و این معنی تضمنی نیز از منطوق است.

وقتی خطاب توسط منطوق‌اش بر حکم دلالت کرد، اول آن خطاب بر حقیقت شرعی حمل می‌شود، مانند این قول او صلی الله علیه وسلم:  

«لَيْسَ مِنَ الْبِرِّ الصِّيَامُ فِي السَّفَرِ» (این حدیث را احمد روایت کرده است.)

ترجمه: روزه در سفر لازم نیست!

در این‌جا کلمۀ "صیام" بر معنی شرعی حمل می‌شود، نه بر معنی لغوی؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم به هدف مسائل شرعی فرستاده شده است؛ اما در صورتی‌که برای لفظ حقیقت شرعی نبود یا حقیقت شرعی داشت، ولی امکان حمل آن بر معنی شرعی اش نبود، در این صورت این لفظ بر معنی حقیقی عرفی موجود در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم حمل می‌شود؛ زیرا حقیقت عرفی زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بیش‌تر به ذهن می‌آید و به دلیل این‌که شرع در موارد زیادی عرف را در احکام شرعی اعتبار داده است، مانند ایمان؛ اما در صورتی‌که حمل لفظ بر حقیقت شرعی و حقیقت عرف موجود در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم متعذر شد، در این صورت لفظ بر حقیقت لغوی حمل می‌شود؛ پس نصوص شرعی الفاظ تشریعی است که برای بیان شریعت اسلامی آمده و اصل در دلالت نصوص شرعی در ابتداء معنی شرعی و در قدم دوم معنی عرفی و سپس در قدم سوم معنی لغوی است. این در صورتی است که استعمال نصوص شرعی و عرفی زیاد شود؛ طوری‌که یکی از این دو معنی مصداق پیدا کند؛ نه معنی لغوی. اگر چنین نبود، پس آن لفظ مشترک می‌باشد که باید توسط قرینه‌ای یکی از این دو معنی ترجیح داده شود؛ اگر حقیقت سه گانۀ شرعی، عرفی و لغوی در نصوص و الفاظ متعذر شد، در این صورت به خاطری جلوگیری و حفظ کلام از اهمال و بی‌مفهومی بر معنی مجازی حمل می‌شود...»

به این ترتیب، شما می‌بینید که دلالت اصلی همان دلالت منطوق است و هردو نوع دلالت یعنی دلالت لفظ می‌باشد؛ پس دلالت خطاب بر حکم، اگر از ناحیۀ لفظ باشد، آن دلالت منطوق است. دلالت اصلی همان دلالتی است که از این جهت دیده می‌شود که الفاظ و عبارات مطلق دال بر معانی مطلق باشد و همین نوع دلالت، دلالت اصلی است. اما دلالت تابع آن دلالتی است که دلالت اصلی را با اسالیب بدیعی توضیح داده و زیبائی معنی و بنای لفظ را ظاهر می‌سازد، یعنی دلالت تابع خادم دلالت منطوق بوده و دلالت منطوق را از لحاظ حقیقت، مجاز، اطناب، ایجاز، تقدیم، تأخیر وغیره  وضاحت می‌دهد؛ یعنی هر آن‌چیزی‌که مظهر بلاغت و ملاک اعجاز معنی را توضیح و متبارز ‌سازد، دلالت تابع است. همین دلالت تابع در حقیقت توضیح منطوق لفظ بوده و حکم منطوق را تأکید نموده، نه حکم دیگری. پس دلالت تابع خادم دلالت اصلی یعنی دلالت منطوق و توضیح معنی منطوق است نه برای ایجاد حکم دیگری؛ یعنی دلالت تابع مفهوم لفظ و یا نوعی از انواع مفهوم لفظ نمی‌باشد. پس منطوق آن‌چیزی است که از دلالت لفظ فهمیده شده، اما مفهوم همان چیزی است که از مدلول لفظ یعنی از معنی لفظ فهمیده می‌شود، مانند این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ [اسراء: 23] زیرا دلالت این لفظ این است که در برابر والدین "اف" نگوئید که این منطوق لفظ است؛ اما مدلول لفظ نهی از "تأفیف" می‌باشد و از این مدلول فهیمده می‌شود که والدین را نباید بزنید؛ پس از مفهوم این قول سبحانه وتعالی: ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ این معنی فهمیده می‌شود که والدین را نزنید؛ پس حرمت ضرب والدین مفهوم این قول الله سبحانه وتعالی است که از مدلول آیۀ مبارکه ﴿فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ﴾ فهمیده می‌شود...»

3- برای معلومات بیش‌تر باید گفت که در خصوص منطوق و مفهوم از جانب علماء اصول در قرون اولیه از عصر شافعی متوفی 204هـ تمرکز و توجه صورت گرفته است؛ چنانچه جوینی در "البرهان" و هم‌چنان در قرن پنجم هجری عصر شگوفائی مخصوصاً در نزد جوینی امام حرمین متوفی 478هـ که در کتاب خود "البرهان فی اصول الفقه" و غزالی متوفی 505هـ در کتاب خود"المستصفی" در این خصوص تمرکز کردند که ما بعضی از آنچه غزالی در "المستصفی" گفته در این‌جا ذکر می‌کنیم:

در صفحۀ 25 "فصل اول در مورد دلالت الفاظ بر معانی" گفته است: «فن اول در خصوص سوابق است که در این خصوص سه فصل بوده و فصل اول، در مورد دلالت الفاظ بر معانی است که این هدف ما به این تقسیمات واضح می‌شود:

تقسیم اول: دلالت لفظ بر معنی به سه وجه منحصر می‌شود که همانا معنی مطابقی، تضمنی و التزامی ... است.»

در صفحۀ 246 آمده است: «پنجم: مفهوم از فحواء فهمیده می‌شود، مانند تحریم ضرب والدین؛ چنانچه این مفهوم از نهی "تأفیف" فهمیده می‌شود؛ پس این حرمت قطعی است، مانند نص، اگرچه این معنی مستند بر لفظ نبوده و تنها عین لفظ منظور مان نیست؛ بلکه دلالت آن را هدف داریم؛ پس هر دلیل سمعی قاطع مانند نص است و در نزد کسانی‌که به این نظراند که مفهوم نیز مانند منطوق است تا جائی‌که این قاعده در وجوب زکات در گوسفندان نیز عمومیت پیدا کرده و شارع گفته است: «فِي سَائِمَةِ الْغَنَمِ زَكَاةٌ» که توسط مفهوم این قول شارع، گوسفند علف‌خوار؛ گوسفندی‌که از علف طبیعی و دشتی نمی‌خورد، بلکه برایش علف می‌دهند، نیز از عمومیت نام گوسفند و حیوانات بیرون شده است...»

سپس علماء اصول این موضوع را ادامه داده مثلاً در " المحصول فی اصول الفقه" نوشتۀ ابن عربی متوفی 543هـ و "المحصول" نوشته رازی متوفی 606هـ و "روضة الناظر" نوشتۀ ابن قدامه متوفی 620هـ سپس "الاحکام فی اصول الاحکام" نوشته‌ای آمدی متوفی 631هـ و سپس علماء اصول بعد از ایشان این مطلب را ادامه دادند.

4- تقسیمات دلالت‌ به اصلی و تابع شده و بیش‌ترین کسی‌که به این مسأله تمرکز کرده و توضیح داده است، امام شاطبی متوفی 790هـ در کتاب خود "الموافقات" جزء اول باب انواع معانی عربی و مراتب آن چاپ اول 1470/1997م صـ 51-52 چنین گفته است:

«3- انواع معانی عربی و مراتب آن... چنانچه شاطبی بیان می‌کند از عرف شناخته شده‌ در خطاب این است که برای لغت عرب دو دلالت است: اول: از جهت این‌که این لغت الفاظ و عبارات مطلقی است که دال بر معانی مطلق است که همین نوع دلالت، دلالت اصلی می‌باشد؛ البته در خصوص این مسأله تمام زبان‌ها اشتراک دارند و مقصد متکلمین توسط این دلالت‌ها به دست می‌آید. این مسأله به یک قوم اختصاص نداشته و همین دلالت و معنی است که می‌توانیم به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم. از همین لحاظ و جهت تفسیر و بیان معنی قرآن برای عام مردم و برای کسانی‌که فهم قوی بر تحصیل معانی قرآن ندارد، حاصل می‌شود.

دوم: از جهت این‌که لغت عربی الفاظ و عبارات مقیدی است که دال بر معانی خادم است و این نوع دلالت، تابع دلالت اصلی بوده که این نوع دلالت تنها اختصاص به زبان عربی دارد. زیرا هر خبر از این ناحیه تقاضای اموری دارد که خادم آن خبر باشد؛ البته این امور از جهت مخبر، مخبرعنه، مخبربه و نفس اخبار  در حال و سیاق جمله و نوعیت اسلوب جمله از ایضاح و اخفاء، ایجاز و اطناب و به حسب کنایه و تصریح و به حسب آنچه که در سیاق اخبار اراده می‌شود و آنچه از مقتضی حال به دست می‌آید وغیره حالات از این موارد از اموری‌که حصر آن ممکن نیست؛ پس مثل این تصرفات که معنی کلام را متفاوت می‌سازد، مقصود اصلی نبوده، ولی این تصرفات از جملۀ مکملات و متممات جمله بوده، اگر در ان منکری نباشد، مساق(خواندن و نوشتن) کلام را زیبا می‌سازد.»

او در خصوص دلالت دوم می‌افزاید: «و این چیزی است که در علم بلاغت از آن بحث شده و بلاغیون "مستتبعات تراکیب" نام می‌گذارند و این خواص نظمی است که شأن کلام توسط آن بالا می‌رود. وقتی قرآن کریم به اعتبار این‌که الفاظ لغوی است، دلالت اصلی و دلالت تابع دارد، "یعنی مظهر بلاغت و ملاک اعجاز" است؛ لذا ترجمۀ قرآن کریم از لحاظ معنی دومی میسر نیست. زمخشری در "کشاف" گفته است: "از جملۀ زیبائی‌ها و باریکی‌های کلام عرب مخصوصاً قرآن کریم این است که هیچ زبانی به صورت مستقل نمی‌تواند معنی آنرا برساند." اما چیزی‌که انتقال آن به زبان دیگری ممکن است، معنی اصلی است که زبان‌های اجنبی نیز می‌تواند این معنی را اداء کند و این نظری است که "شاطبی" در مسأله ترجمه قرآن کریم بیان داشته است.» ختم.

5- سزاوار است بگوئیم که این مسأله در بین علمای اصول اختلافی است. بعضی از علمای اصول با ما هم‌نظر بوده و می‌گویند که دلالت تابع حکم جدیدی را افاده نمی‌کند؛ بلکه این دلالت خادم توضیح دلالت اصلی است؛ اما بعضی دلالت تابع را از جملۀ مفهوم، مخصوصاً از جملۀ دلالت اشاره می‌دانند؛ مثل اقل مدت حمل... و ما دلالت اشاره را واضح ساختیم که دلالت اشاره از جملۀ انواع مفهوم بوده و در شخصیه سوم صفحۀ 186 چنین مورد بحث قرار گرفته است:

«دلالت اشاره: دلالت اشاره آن است که کلام برای بیان حکمی گفته شده و یا کلام بر حکمی دلالت می‌کند؛ ولی از این کلام، حکم دیگری غیر از این حکم مبین، فهمیده می‌شود با وصف این‌که حکم دومی مقصود کلام نمی‌باشد؛ مثلاً دلالت مفهوم این قول او تعالی است: ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً﴾ [احقاف: 15] و این قول او تعالى: ﴿وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ﴾ [لقمان: 14]، زیرا اقل مدت حمل شش ماه است؛ اگرچه اقل مدت حمل در لفظ این دو آیۀ مبارکه ذکر نشده است. هم‌چنان مباشرت  که در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ [بقره: 187] مباح دانسته شده، در این قول او تعالی: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾ [بقره: 187] بیان شده که تا طلوع آفتاب جائز است. اگرچه بیان این مسأله مقصود است؛ اما از این مسأله لازم می‌آید که هرکس در شب رمضان جماع کرد و جنب شد، روزه‌اش فاسد نمی‌شود؛ زیرا کسی‌که در آخر شب جماع کرد، ناچار غسل آن تا روز به تأخیر می‌افتد...»

شاطبی تأکید می‌کند که بعضی از علماء در خصوص دلالت اصلی و دلالت تابع می‌گویند: دلالت تابع همانا دلالت اشاره است و عین مثال‌های را که ما در مورد دلالت اشاره آوردیم، در کتاب" الموافقات" خود در جلد 2 صفحات 151 و 154 بیان می‌کند و اختلاف را در دلالت تابع بیان نموده و تحت این عنوان: "المسألة الخامسه" چنین می‌گوید:

«وقتی ثابت شد که برای کلام از ناحیۀ دلالت‌اش دو اعتبار است؛ از جهت دلالت‌اش بر معنی اصلی و از جهت دلالت‌اش بر معنی تبعی. معنی تبعی‌که خادم معنی اصلی می‌باشد، وقتی چنین مطلبی ثابت شد، لازم است که به جهت معنی دقت شود و فهمیده شود که آیا احکام تنها از همین جهت معنی اصلی دارد گرفته می‌شود و یا این‌که از هر دو جهت؟

بدون شک که در جهت معنی اصلی و اعتبار جهت معنی اصلی برای دلالت احکام به صورت مطلق اشکال و اختلاف وجود نداشته و جای اختلاف در این خصوص نمی‌باشد؛ اما در خصوص این‌که برای جهت معنی تبعی در دلالت احکام اعتباری هست و یا خیر؟ چون معنی دلالت تبعی معانی زائدی بر معانی اصلی دارد. این مورد محل اختلاف است که در این خصوص هر گروه دلیل و نظر خود را دارد. مثلاً مصحح استدلال به چندین وجه می‌کند...

دوم استدلال به شریعت بر احکام از جهت شریعت به لسان عرب است، نه از این جهت که کلام است و این اعتبار، معنی جهت اول یعنی دلالت اصلی و معنی جهت دوم یعنی دلالت تبعی را شامل می‌شود. پس تخصیص معنی دلالت اصلی بر دلالت احکام بدون جهت معنی دوم یعنی دلالت تابع ، تخصیص بدون مخصص و ترجیح بدون مرجح است که چنین عملی باطل می‌باشد؛ لذا سزاوار نیست که تنها به معنی اولی یعنی معنی اصلی اعتبار داده شود؛ بلکه برای هر دو معنی اعتبار است...

سوم این‌که علماء کلام را اعتبار داده و در موارد زیادی از این جهت استدلال بر احکام می‌نمایند:

استدلال کردند که مدت حیض پانزده روز است و استدلال به این قول او صلی الله علیه وسلم می‌نمایند:«تَمْكُثُ إحْدَاكُنَّ شَطْرَ دَهْرِهَا لَا تُصَلِّي؛ هرکدام از شما بخشی از عمر خود را نماز نمی‌خوانید» هدف اخبار به نقصان دین است؛ نه اخبار به حد آخرین مرحلۀ مدت. اما مبالغه تقاضا می‌کند که چنین باشد. هم‌چنان مثل استدلال شان بر تقدیر اقل مدت حمل بر شش ماه که از این قول الله سبحانه وتعالی گرفته می‌شود:﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً﴾ [احقاف: 15] در کنار این قول او تعالی: ﴿وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ﴾ [لقمان: 14] پس مقصد در این آیۀ مبارکه اولی بیان مدت دو مسأله بدون ذکر جزئیات است. سپس در آیۀ مبارکۀ دوم مدت فصال قصداً ذکر شده و از بیان مدت حمل به صورت تنهائی سکوت نموده و برای آن مدت ذکر نشده است؛ لذا نتیجه آن چنین می‌شود که اقل مدت حمل شش ماه است.

در این قول الله سبحانه وتعالی: ﴿فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ﴾ [بقره: 187] تا این قول او سبحانه وتعالی: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[بقره: 187] این قول الله سبحانه وتعالی دلالت بر این دارد که برای شخص جائز است تا صبح جنوب باشد و روزۀ آن صحت دارد؛ زیرا اباحت مباشرت تا طلوع صبح تقاضای این مطلب را دارد؛ اگرچه مقصود لفظ این مسأله نمی‌باشد؛ زیرا این مطلب از خود مقصود یعنی از اباحت جماع کردن، خوردن و نوشیدن لازم می‌آید.

کسی‌که به این نظر است که تابع بر معنی مستقلی و بر احکام شرعی دلالت ندارد، استدلال به وجوهات ذیل می‌کند:

این جهت از دلالت به فرض این‌که خادم و تابع دلالت اولی یعنی دلالت اصلی است، پس این دلالت از این حیث است که تأکید کننده، تقویت کننده و واضح کنندۀ معنی دلالت اولی یعنی دلالت اصلی است که قابلیت شنیدن را داشته و مورد قبول قرار گرفته و برای عقول موقعیت فهم را مهیا می‌کند؛ مثلاً وقتی می‌گوئیم: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا﴾ [یوسف: 82] مقصود این است که از اهل قریه سوال کن؛ اما خود قریه از باب مبالغه جهت تکمیل شدن موضوع مورد سوال قرار گرفته است. مانند این مثال موارد دیگر نیز وجود دارد؛ اما از این‌که نسبت سوال به قریه داده شده کدام حکم برین مسأله بنا نمی‌شود.

سوم: وضع جهت دلالت تابع از دلالت اولی تقاضای این را دارد که معنی مفید از این جهت باید از همین جهت تابع باشد، اگر غیر از این جهت گرفته شود، در این صورت خروج از وضع دلالت تابع بوده و این غیر صحیح می‌باشد. دلالت تابع بر حکم زیادی بر دلالت اولی یعنی دلالت اصلی بوده و در حقیقت خروج از تابعیت بودن آن برای دلالت اولی یعنی اصلی است. لذا استفادۀ حکم از جهت دلالت تابع یعنی دلالت اصلی غیر فهم شده از عربی است که چنین چیزی درست نمی‌باشد.

اما ما به این باور نیستیم که حدیث دال بر مدت حیض است، بلکه در این خصوص اختلاف است. به همین دلیل احناف می‌گویند که اکثر مدت حیض ده روز است؛ اگر احناف تسلیم این مسأله باشد، این از جهت دلالت لفظ به وضع نیست و در این خصوص سخنی است و اقل مدت حمل مأخوذ از جهت اولی است؛ نه از جهت دوم. هم‌چنان مسألۀ صبح نمودن در حالت جنابت از جهت دلالت لفظ باالوضع نیست؛ زیرا چنین چیزی ممکن نیست. به همین ترتیب سائر موارد دیگری‌که از همین قبیل است. پس حاصل سخن این‌که استدلال با جهت دوم، یعنی دلالت تابع بر احکام ثابت نمی‌شود؛ پس عمل کردن به این استدلال صحیح نمی‌شود.

بناً صواب و حق این است که به صورت مطلق فیصله بر ممنوعیت اخذ احکام از جهت دوم یعنی دلالت تابع باشد. الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.»

یعنی شاطبی موافق به نظر اول نبوده؛ بلکه موافق به نظر دوم است؛ اما شاطبی این مطلب را اضافه می‌کند:

«فصل: تعارض دلائل در این مسأله آشکار شده و در نتیجه واضح شد که قوی‌ترین دو جهت، جهت مانعین است؛ پس این حالت تقاضا دارد که جهت دوم که همانا جهت دال بر معنی تبعی است دلالت بر حکم شرعی زائد نمی‌باشد. اما نظر دیگری‌که در این خصوص باقی مانده و ابر خیالی می‌کند و به این نظر است که برای جهت دوم معانی زائدی بر معنی اصلی است که این آداب شرعی، تخلقات حسنه است که هر صاحب عقل سلیمی این مسأله را تأئید می‌نماید؛ پس برای این دلالت اعتبار شرعی می‌باشد؛ لذا جهت دوم به صورت کلی خالی از دلالت نیست...»

خلاصه این‌که:

الف) دلالت اصلی همان منطوق است و هردوی آن، دلالت لفظ گفته می‌شود. پس دلالت منطوق همان دلالت خطاب بر حکم است؛ اگر این دلالت از لفظ به صورت بالفعل و مستقیم در محل نطق باشد. دلالت اصلی از جهت الفاظ و عبارات است که این الفاظ و عبارات به صورت مطلق بر معانی مطلق دلالت دارد. پس منطوق و دلالت اصلی هردوی شان دلالت‌ از لفظ می‌باشد.

ب) دلالت تابع خادم دلالت منطوق و یا دلالت اصلی است که آن را با روش‌های بدیعی توضیح داده و زیبائی معنی و مبنا را می‌دهد، یعنی دلالت تابع خادم دلالت منطوق بوده و دلالت منطوق را از حیث حقیقت، مجاز، اطناب، ایجاز، تقدیم، تأخیر وغیره واضح می‌سازد؛ یعنی به هرشکلی‌که معنی واضح و متبارز پیدا کند، آن را واضح می‌سازد. پس دلالت تابع، توضیحی برای منطوق بوده و تأکید کنندۀ حکم منطوق است؛ نه بیان کنندۀ حکم دیگری. پس دلالت تابع خادم دلالت اصلی یعنی منطوق بوده تا معنی دلالت اصلی را توضیح دهد؛ نه برای ایجاد حکم متفاوت از حکم دلالت اصلی. به عبارت دیگر، دلالت تابع نه مفهوم است و نه نوعی از انواع مفهوم و نه دلالت اشاره است و نه غیر از آن.

ج- برای معلومات بیش‌تر باید گفت که این مسأله بین علماء اصول اختلافی است. بعضی از این علماء مثل گفتۀ ما را گفتند که دلالت تابع حکم جدیدی را افاده نمی‌کند؛ بلکه خادم و موضح دلالت اصلی است؛ اما بعضی دلالت تابع را از جملۀ مفهوم مخصوصاً دلالت اشاره قرار می‌دهند، مثل اکثر مدت حیض و اقل مدت حیض و صبح نمودن با حالت جنابت که روزه را فاسد نمی‌سازد... چنانچه در فوق ذکر نمودیم، اما نظر راجح همان نظری است که ما آن را قبلاً ذکر نمودیم.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

6 شعبان 1444هـ.ق.

26 فبروری 2023م.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

رسانه

(ترجمه)

پروردگارا، او را توسط روح القدس یاری بفرما!

مسلم در صحیح خود از ابوهریره روایت نموده است که:

«أَنَّ عُمَرَ مَرَّ بِحَسَّانَ وَهُوَ يُنْشِدُ الشِّعْرَ فِي الْمَسْجِدِ فَلَحَظَ إِلَيْهِ فَقَالَ: "قَدْ كُنْتُ أُنْشِدُ وَفِيهِ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ" ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَبِي هُرَيْرَةَ فَقَالَ: أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَسَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: أَجِبْ عَنِّي اللَّهُمَّ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؟ قَالَ: اللَّهُمَّ نَعَمْ» (رواه مسلم)

ترجمه: حسان بن ثابت رضی الله عنه در مسجد، شعر می‌خواند که عمر بن خطاب از کنارش گذشت و با گوشۀ چشم به او نگاه کرد (که شعر نخوان) حسان گفت: زمانی‌که فردی بهتر از تو در این مسجد وجود داشت، من شعر می‌خواندم. راوی می‌گوید: آنگاه حسان چهره‌اش را به سوی ابوهریره رضی الله عنه برگرداند و گفت: تو را به الله سوگند، آیا شنیدی که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «ای حسان! از طرف من به مشرکین پاسخ بده! بار الها! حسان را توسط جبرئیل، یاری کن»؟ ابوهریره رضی الله عنه گفت: بلی.

از ابن مسیب روایت است که حسان بن ثابت در حلقه‌ای که ابوهریره در حضور داشت، گفت:

«أَنْشُدُكَ اللَّهَ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ أَسَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرَ مِثْلَهُ»

ترجمه:تو را به الله سوگند، ای ابوهریره آیا شنیدی که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود... و همان سخن را تکرار کرد.

در شرح نووی بر مسلم آمده است: از این سخن: «إِنَّ حَسَّان أَنْشَدَ الشِّعْر فِي الْمَسْجِد بِإِذْنِ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: حسان به اجازه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسجد شعر سرایید» فهمیده می‌شود که خواندن اشعار مباح در مسجد جایز است و خواندن اشعاری‌که در مدح اسلام و مسلمین یا در مذمت کفار و تشویق به جنگیدن با آنان یا تحقیرشان و امثال آن باشد، مستحب است؛ مانند اشعاری‌که حسان بن ثابت در مسجد می‌خواند. هم‌چنین از این حدیث شریف ثابت می‌شود که دعا کردن برای کسی‌که چنین اشعاری می‌سراید، مستحب است. هم‌چنین از آن، جواز انتقام گرفتن از کفار و دیگر کسان با در نظر گرفتن شرایط آن ثابت می‌شود. روح القدس، جبرئیل علیه السلام می‌باشد.

شعر از رسانه‌های تأثیرگذار بر افکار عمومی است و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای دفاع و حمایت از اسلام و مسلمانان و افشای بدی‌های کفر و کافران از شعر استفاده نموده است.

امام احمد رحمه الله در مسند خویش آورده است: از عبدالرحمن بن کعب بن مالک از پدرش روایت است که به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «الله متعال در مذمت شعر (در سورۀ شعراء) آیاتی نازل فرموده است»؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُجَاهِدُ بِسَيْفِهِ وَلِسَانِهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَكَأَنَّ مَا تَرْمُونَهُمْ بِهِ نَضْحُ النَّبْلِ»

ترجمه: مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد می‌کند. قسم به ذاتی‌که جانم در دست اوست، شاعران مؤمن با شعر خود گویی به دشمن تیر می‌اندازند.

در کتاب "سیر أعلام النبلاء" آمده است: ابن سیرین گفته است، شاعران اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم حسان بن ثابت، عبدالله بن رواحه و کعب بن مالک، بودند. کعب ابن مالک از جنگ یاد می‌کرد و می‌گفت در میدان جنگ چنین و چنان می‌کنیم و کفار را تهدید می‌کرد. حسان معایب و ایام آنان را یاد می‌کرد و ابن رواحه آن‌ها را بخاطر کفرشان سرزنش می‌کرد.

بنابراین، رسانه از امور مهم دعوت و دولت به شمار می‌آید؛ چرا که در تأثیرگذاری بالای مردم، شکل دادن سلیقه‌ها و خواهش‌ها و ایجاد اعتقادات، مفاهیم و دیدگاه‌های‌ مردم نقش بسزایی دارد. در گذشته نیز این‌گونه بوده و در عصر کنونی پیشرفت و تأثیرگذاری بیشتری داشته است... موضوع استفاده از رسانه برای تأثیرگذاری بالای مردم و افکار عامۀ جوامع از قدیم  مشهور است و اکنون فقط وسایل آن تغییر کرده است، همانطور که انسان از دیرباز برای ارتباط‌گیری با دیگران و اثرگذاری بالای آن‌ها از اسلوب‌های گوناگون خطابه استفاده کرده است. ازین رو از صحبت، روایت، سخنرانی، گفتگو، مناقشه، مناظره کرده و از افتخار، مدح، هجو، رثا، تهدید و چالش در شعرگویی بهره می‌برد...  انسان از این اسلوب‌های خطاب برای تأثیرگذاری بر مردم استفاده کرده تا در مورد موضوعاتی که مطرح می‌کند و افکاری‌که با خود دارد، یک دیدگاه کلی در میان آن‌ها ایجاد کند.

بنابراین، رسانه‌ها در دولت خلافت آینده، یک اداره ویژه‌ خواهند داشت که این اداره به صورت مستقیم به خلیفه گزارش می‌دهد؛ زیرا دولت خلافت به عنوان دولتی‌که حمل دعوت اسلام را به دوش دارد، باید سیاست رسانه‌ای متمایزی داشته باشد که از ویژگی‌های ذیل برخوردار است:

1- برای این‌که ارائه اسلام قوی و مؤثر باشد، باید اذهان مردم را به پذیرش اسلام و مطالعه و تفکر در آن جهت دهد و پیوستن سرزمین‌های اسلامی به دولت خلافت را تسهیل نماید.

2- بسیاری از امور رسانه‌ای با دولت ارتباط تنگاتنگی دارد و نشر آن‌ها بدون دستور خلیفه جایز نیست، مواردی از قبیل:

الف) هر چیزی‌که به امور نظامی و ملحقات آن مربوط شود، مانند حرکات لشکرها، اخبار پیروزی یا شکست و صنایع نظامی.

ب) اخبار مذاکرات، اختلافات و مناظراتی‌که میان خلیفه یا نماینده وی و نمایندگان کشورهای کفری صورت می‌گیرد.

این اخبار باید مستقیم به خلیفه برسد تا خلیفه تصمیم بگیرد که چه چیزی پنهان شود و چه چیزی پخش و اعلام گردد. الله سبحانه وتعالی در سورۀ نساء می‌فرماید:

﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ [نساء: 83]

ترجمه: ‏و هنگامی‌كه خبری از امنیت یا ترس به آنان ‌رسد، آن را (ميان مردم) پخش و پراكنده می‌كنند. اگر اين گونه افراد، سخن گفتن در اين‌باره را به پیامبر و فرماندهان خود واگذارند، تنها كسانی از اين خبر ايشان اطّلاع پيدا می‌كنند كه اهل حلّ و عقدند و آنچه بايست از آن درك و فهم می‌نمايند.‏

3- اما اخباری مانند خبرهای روزانه و برنامه‌های سیاسی، فرهنگی، علمی و رویدادهای جهانی که بالای دولت تأثیر مستقیم ندارد، با دیدگاه نسبت به زندگی در برخی بخش‌های آن و با نگاه دولت به روابط بین المللی هم‌پوشانی دارد، با این وجود نظارت دولت بر آن از نظارت دولت بر دو نوع دیگر متفاوت است.

بر این اساس، دستگاه رسانه باید دارای دو بخش اساسی باشد:

اداره اول: کار آن بازرسی مستقیم اخباری است که بالای دولت تأثیرگذار است، مانند امور نظامی، صنایع جنگی و روابط بین المللی؛ زیرا چنین اخباری تا به دستگاه رسانه ارائه نگردد، در رسانه‌های دولتی و خصوصی پخش نمی‌شود.

ادارۀ دوم: این اداره به دیگر اخبار اختصاص دارد و نظارت و بازرسی آن از این اخبار به صورت غیر مستقیم صورت می‌گیرد. رسانه‌های دولتی و خصوصی برای پخش این اخبار نیاز به هیچ اجازه‌ای ندارند. رسانه‌ها لازم نیست مجوز بگیرند؛ بلکه هرکسی که تابعیت دولت اسلامی را داشته باشد، می‌تواند هر رسانه‌ای اعم از خواندنی، شنیداری و دیداری را ایجاد نماید. تنها چیزی‌که لازم دارد، "آگاهی و خبر" اطلاع‌رسانی به دستگاه رسانه از رسانه‌ای است که تأسیس کرده... همانطور که گفتیم، برای نشر اخباری‌که به دولت آسیب می‌رساند، باید اجازه بگیرد؛ اما سایر اخبار را بدون اجازه قبلی می‌تواند نشر کند.

صاحب رسانه در قبال هر موضوع رسانه‌ای که منتشر می‌کند، مسئول است و بابت هرگونه تخلف شرعی مانند افراد عادی جامعه مورد بازخواست قرار می‌گیرد. هنگامی‌که دولت خلافت تأسیس گردد، قانونی را صادر خواهد کرد که خطوط کلی سیاست رسانه‌ای دولت را مطابق با احکام شرعی ترسیم می‌کند. این دولت در خدمت‌رسانی به مصالح اسلام و مسلمین و ایجاد جامعۀ منسجم اسلامی حرکت خواهد کرد. جامعه‌ای که به ریسمان الله چنگ زده، خیر و نیکی از آن می‌تابد، افکار فاسد و مفسد و فرهنگ‌های منحرف و گمراه کننده در آن هیچ جایی ندارد؛ جامعه‌ای اسلامی که شرارت را از بین می‌برد و خیر و سلامتی را به بار می‌آورد و الله سبحانه وتعای را تسبیح می‌گوید.

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه