پنجشنبه, ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۱۱/۲۸م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

اگر ما دولت‌های کفری را به حق دعوت نکنیم آنها ما را به باطل دعوت می‌کنند! Featured

ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه امریکا در کنفرانس مطبوعاتی روز پنجشنبه گفت: «به صراحت اعلام کرده ایم که به دنبال به رسمیت شناختن طالبان نیستیم. ما در پی این هستیم که فقط با گام‌های عملی در برخی موارد با طالبان تعامل عملی داشته باشیم و امیدواریم این گام‌ها طالبان را به مسیر درست سوق دهد و بر این اساس به تعامل با آنها ادامه خواهیم داد».

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر - ولایه افغانستان در این مورد چند نکته را بیان می‌دارد:

۱. امریکا از «مسیر درست» حرف می‌زند؛ چون هر دولت و نظام فکر می کند که او بر مسیر درست است و در راه مستقیم قدم می زند. دولت امریکا نیز به اساس عقیده سیکولار و منافع خود مسیر خویش را درست و مسیر دیگران را نادرست می داند. وقتی امریکا می گوید که امارت اسلامی را به «مسیر درست» سوق خواهد داد در حقیقت می خواهد که امارت اسلامی را به باطل یعنی به مسیر سیکولاریزم، نظم سیکولار جهانی و ارزش های لیبرال سوق دهد و از طرف دیگر آنرا همگام با منافع خود در منطقه بسازد.

۲. از سوی دیگر سخنگوی وزارت خارجه گفته است که امریکا برای تعامل با امارت اسلامی و سوق دادن آن به «مسیر درست» در پی این است که «گام‌های عملی» بردارد. هدف از گام‌های عملی همان استراتژی و پالیسی‌های است که دهه‌ها از طرف قدرت‌های غربی بخصوص امریکا بر علیه امت اسلامی اعمال شده است. سیاست تهدید و تطمیع برخی از گام‌های عملی است که امریکا می‌خواهد توسط آن امارت اسلامی را به مسیر ارزش‌های غربی و منافع استعماری خود سوق دهد. کمک‌های پولی و تعامل سیاسی به حیث تطمیع و فشارهای سیاسی، تحریم‌های اقتصادی، مسدود ساختن منابع ارزی، حملات درون، انفجارات استخباراتی را به حیث تهدید می‌توان نام برد. و همچنان خواست حکومت همه‌شمول، حقوق بشر، حقوق زن، مبارزه علیه «تروریزم»، عدم تبدیل شدن افغانستان به پناه‌گاه امن تروریستان و غیره مواردی اند که توسط آن امریکا می‌خواهد امارت اسلامی را به مسیری که خودش «درست» می‌خواند سوق دهد.

۳. هر دولت مبدئی و ایدیولوژیک از خود عقیده‌ی دارد که به اساس آن خوب و بد خود را تعریف نموده و منافع و ضررهای خود را می‌سنجد. امریکا که داعیه‌دار رهبری نظم لیبرال جهانی است از یکطرف فکر می کند که جهان در مسیر درستی سوق داده شده است و سیکولاریزم همان صراط مستقیم است. از سوی دیگر در سیاست خارجی خود وقتی از مسیر درست حرف می‌زند در حقیقت از منافع استعماری خویش سخن می‌گوید که دیگران را تابع آن می‌سازد. درحالی‌که مسیر درست همان راهی است که الله متعال آنرا توسط رسالت پیامبر خاتم مشخص نموده است. فقط اسلام همان راه درست (صراط المستقیم) است که توسط دولت اسلامی در دارالاسلام تطبیق و به طریقه دعوت و جهاد برای دارالکفر رسانده می‌شود.

پس اگر ما رسالت خویش را ادا نسازیم، خلافت راشده را بر منهج نبوت تاسیس نکنیم و با سیاست خارجی دولت خویش دیگران را به مسیر جنت و راه درست دعوت نکنیم، دیگران ما را به سوی جهنم دعوت خواهند کرد. چون وقتی حق میدان معرکه را ترک کند باطل فکر می‌کند که حق است و حتی بسیار با جرئت دیگران را به آن دعوت می‌کند.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

اندوه حاکمان مسلمان مبنی بر مرگ ملکه انگلیس ناشی از وفاداری آن‌ها به استعمار غربی می‌باشد Featured

  • نشر شده در پاکستان

شهباز شریف نخست وزیر پاکستان، در تاریخ 8 سپتامبر 2022م در صفحه رسمی تویترش نوشت که: « از درگذشت والاحضرت ملکه الیزابت دوم عمیقاً اظهار  تأسف می‌کنم. پاکستان در رابطه به مرگ الیزابت با انگلستان و سایر کشورهای مشترک‌المنافع خود را شریک می‌پندارد." حاکمان سرزمین‌های اسلامی اعم از عرب و عجم از درگذشت ملکه انگلیسی ابراز تألم و تأسف کرده اند؛ تو گویی خلیفه عادلی از دنیا رفته که عدالت و رهبری دلسوزانه را برای بشریت به ارمغان آورده باشد. پیش از این‌که جمعی دیگر از مسلمانان خود را در این غم شریک بدانند، باید واقعیت اشراف انگلیسی از جمله رهبری آن – خاندان سلطنتی انگلیس به دقت مورد بررسی قرار گیرد.

این اشراف انگلیسی است که امور قدرت استعمارگر انگلیس را توسط شبکه‌ی پیچیده ای نفوذی/جاسوسی رهبری می‌کند. نفوذ اشراف انگلیس فراتر از اسناد و مدارک "وایت هال" است که توسط وکلای دفتر کابینه تهیه گردیده است، که نشان می‌دهد لوایح پارلمانی تابع قدرت ارشد خانوادۀ سلطنتی جهت موافقت یا مسدود کردند قوانین جدید است. اشراف انگلیسی نفوذ خویش را از طریق پلت‌فارم‌های چون؛ مجلس اعیان، مجلس عوام، دفتر کابینه، کلیسای انگلستان، شهر لندن، وایت‌هال، سرویس اطلاعات مخفی (M16)، سندهرست و آکس‌بریج بقا می‌بخشد.

اشراف انگلیس، یکی از معماران کمک‌کننده نظم اقتصادی استعماری امروزی است که بیشتری جهان را در بدهی‌های شدید فرو برده است که سرمایه‌گذاران غربی می‌توانند با استفاده از این وام‌ها سود زیادی بدست بیاورند. کاپیتان‌های این صنعت از منابع غنی و نیروی کار وافر در جهان اسلام، از جمله؛ منطقه خلیج و فراتر از آن بهره‌برداری نموده و از توسعه صنعتی آن حسادتأ جلوگیری می‌کنند. اطلاعات آن با بکارگیری اجیران سیاسی و نظامی در سازمان‌های چون آکس‌بریج و سندهرست در مناطق امت اسلامی دردسرها و مشکلاتی را به بار می‌آورد. در حقیقت، این اجیران کسانی اند که با الگوبرداری از لورنس عربی کار و فعالیت می‌کنند تا باشد که بومیان را در مکان‌های دوردست برای تاج‌گذاری به گونۀ بسیار ماهرانه آماده سازند.

با توجه به این، حاکمان پاکستان طوری صحبت می‌کنند که گویا در ویندزور زندگی می‌کنند، نه شبه قاره هند که صحنه‌ی از جنایات اشراف انگلیس در طول سه قرن بود. شبه قاره هند قبل از تهاجم انگلیس در زمان حاکمیت اسلام 23 در صد سهم اقتصاد جهان را داشت که نسبت به کل اروپا بیشتر بود. در سال 1700م در زمان اورنگ‌زیب عالم‌گیر این میزان به 27 در صد افزایش یافت. اما پس از اشغال هند توسط انگلیس به کم‌تر از 4 در صد به گونۀ کاهش یافت که صدها هزار نفر دچار قحطی شدید گردیدند. انگلیس به مدت 173 سال هست و بود این منطقه را غارت کرد که معادل 45 تریلیون دلار امروزی تخمین زده می‌شود!

حقیقتاً که مسلمانان باید اشراف انگلیس را آن گونه که هست بشناسند و مبتنی بر آن به مرگ ملکه پاسخ دهند. در هم‌چو یک زمانی که انگلیس به شدت رو به زوال است، جهان اسلام بایست با استفاده از چنین فرصت طلایی هرگونه زنجیر روابط با انگلیس از جمله؛  زنجیرهای اقتصادی، دام‌های نظامی و منافع مشترک را در هم بشکند و خود را از آن رهایی بخشد. مسلمانان اکنون باید با حاکمان شان آن گونه که از استعمار تعریف و تمجید می‌کنند و در خدمت آن قرار دارند،  تعامل کنند. مسلمانان باید که برای تأسیس دوبارۀ دین خود تلاش نمایند تا خلافت بر منهج نبوت را اقامه کنند تا باشد که جهان در نهایت از ظلم و استبداد استعمار آمریکایی و اروپایی رهایی یابد. در آن زمان جهان دیگر برای درگذشت جنایت‌کاران جنگی و مستبد سوگواری نخواهد کرد. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ﴾

 [دخان:٢٩]

ترجمه: نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آن‌ها مهلتی داده شد!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: حذیفه مستمر

ادامه مطلب...

ذلت دنیا و آخرت؛ نتیجۀ اجتناب‌ناپذیر عادی‌سازی روابط با دولت یهود!

  • نشر شده در ترکیه

تصمیم تبادل سُفرا میان ترکیه و دولت غاصب یهود در سال گذشته به‌عنوان گامی برای عادی‌سازی روابط‌شان برداشته شد. طوری‌که چاووش‌اوغلو، وزیر خارجۀ ترکیه گفت: «تصمیم گرفتیم به تل آویو سفیر بفرستیم. درحقیقت، تعیین سُفرا در انتقال مستقیم پیام‌مان درخصوص فلسطین و قدس به اسرائیل نیز بسیار حائز اهمیت است.» او حتی بیان این مسئله را لازم دانست که عادی‌سازی روابط با دولت یهود به معنی دست کشیدن از قضیۀ فلسطین نیست!

وقتی به روابط ترکیه و دولت یهود از زمان تأسیس‌اش نگاه می‌کنیم، حوادثی را می‌بینیم که توصیف‌شان حتی در پست‌ترین کلمات موجود در فرهنگ‌های لغات نیز ناممکن است. تنها حوادث یک دهۀ گذشته برای بیان این ذلت و حقارت کفایت می‌کند؛ مثلاً امتیازاتی‌که رئیس جمهور اردوغان پس از صحبت‌های "یک دقیقه" خود اعطا کرد، کرسی پایین سفیر ترکیه، رفتار بی‌شرمانۀ ترکیه با اوباش‌های شهرک‌نشین یهودی، بستن مسجدالاقصی بر روی مسلمانان، اعلام قدس منحیث پایتخت دولت یهود، و محکومیت‌های ریاکارانه علیه این دولت. قرار بر این شد که در عوض دست کشیدن از قضیه ماوی مرمره، از ترکیه معذرت خواسته شود، خسارت‌های وارده بر خانواده‌های آسیب‌دیده جبران شود و محاصرۀ نوار غزه برداشته شود. هرچند گفته می‌شود اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده وقت، نخست وزیر نتانیاهو را به معذرت‌خواهی شفاهی مجبور و این‌گونه قضیه را ماست‌مالی کرد؛ او گفت که دولت غاصب یهود در بدل خون شهیدانی‌که ریختانده، از جیب خودش به‌عنوان تحفه غرامت می‌پردازد، اما این پول‌ها نه از طریق دولت بلکه از طریق انجوها به خانواده‌های مستحق پرداخت خواهد شد. بدین‌گونه خون شهدای مرمره به قیمت چند دالری‌که این دولت غاصب منحیث پول امدادی می‌فرستد، به فروش رسید.

مقامات ترکیه به‌عوض این‌که درخصوص برداشتن محاصرۀ غزه و ویرانی نوار غزه در اثر بمباردمان صحبت کنند، دربارۀ منافع حاصل از عادی‌سازی روابط با دولت یهود سخن می‌گفتند. هم‌چنین روابطی در سطح سفیران در پاسخ به کشتار مسلمانان پس از اعلام امریکا مبنی بر انتقال سفارت‌اش به قدس منحیث پایتخت دولت یهود در سال ۲۰۱۸ م به حالت تعلیق درآمده بود، اکنون دوباره به حالت اول برگشته و ترکیه تصمیم دارد به تل آویو سفیر بفرستد. چگونه یک‌بار دیگر روابط خود را به حالت عادی برمی‌گردانند، حال‌آن‌که دولت یهود هنوز یک قدم هم از موضع خود عقب‌نشینی نکرده‌است؟! برعکس، به رذالت و تکبرش می‌افزاید! ترکیه‌ای که از فروپاشی سیاسی، رکود اقتصادی ضعف دیپلوماتیک و نبود روحیه رنج می‌برد، یک‌بار دیگر تحقیر و رسوا شده‌، چون امیدوار است از دولت یهود کمک بگیرد؛ حال‌آن‌که چهره و آبرویش را در نزد مسلمانان ضربه زده‌است.

حتی اگر یک تار موی مردم فلسطین هم از سرشان کم نمی‌شد، دولت یهود به محرمات‌مان دست نمی‌زد و این سرزمین را به باشکوه‌ترین منطقۀ جهان تبدیل می‌کرد، بازهم عادی‌سازی روابط به همراهش قابل‌قبول نبود. ارتش مسلمانان باید تا حدی درمقابلش بجنگند که از نقشۀ روزگار حذف شود. اصلاً باید به تمام روابط با این دولت غرب‌ساخته که هم‌چون خنجری در قلب‌های مسلمانان است پایان داده شود و برای براندازی‌اش هرچه سریع‌تر ارتش‌ها/اردوها به راه بیفتند. شاید امروزه امتیازاتی تحت نام عادی‌سازی برای حکام ترکیه مشروعیت بخشد، ولی این گام‌ها هیچ مشروعیتی به دولت غاصب یهود نخواهد داد. تصامیم و اقدامات این حکام هیچ تغییری در این واقعیت نمی‌آورد و آنان تنها حقارت و ناکامی دنیا و عذاب آخرت را نصیب می‌شوند!

﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا (103) الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ [کهف: ۱۰۳ – ۱۰۴]

ترجمه: بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیان‌کارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آن‌ها که تلاش‌های‌شان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده‌است؛ با این حال می‌پندارند کار نیک انجام می‌دهند!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه ترکیه

مترجم: محمد حارث پویا

ادامه مطلب...

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ؛ به تحقیق دشمنی در زبان آن‌ها آشکار است و بدون ‌شک آن‌چه که در دل دارند، بزرگ‌تر از آن است!

  • نشر شده در سوریه

مولود چاووش اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه روز پنج‌شنبه در حاشیه نشست "جنبش غیر متعهدها" که در ماه اکتوبر در بلگراد، پایتخت صربستان برگزار شده بود، افشا کرد که در گفتگوی کوتاهی‌که با فیصل مقداد، وزیر امور خارجه دولت سوریه داشت، گفته است که «ما باید به نحوی به آشتی میان دولت سوریه و مخالفین دست پیدا کنیم؛ در غیر آن صلح پایداری وجود نخواهد داشت.» چاووش اغلو در پاسخ به این سوال که آیا میان ترکیه و دولت سوریه در سطوح سیاسی و دیپلوماتیک ارتباطات و جود دارد یا خیر؟ تأکید کرد که در حال حاضر روابط بین دو جناح  محدود به سرویس‌های استخباراتی است.

ای مسلمانان سرزمین مبارک شام!

بیانیه‌های "چاووش اغلو"، وزیر خارجه ترکیه نقش کارکردی دولت ترکیه در خدمت به آمریکا و حفظ  مشتری‌اش " اسد" را نشان می‌دهد و اصرار برای دفن یکی از بزرگترین انقلاب‌های تاریخ آن‌ها را تأیید می‌کند.

تمام دنبال کننده‌گان رویدادها به خوبی می‌دانند که دولت ترکیه از ابتدا در جستجوی آن بوده که در اجرای راه‌حل‌های مخرب به اصطلاح راه‌حل‌های سیاسی آمریکایی، با مصادره تصمیمات رهبران، سلب اراده آن‌ها، باز گرداندن آن‌ها به غلامی و می‌خواهند بعد از این‌که توسط رژیم اسد به بعضی از مناطق دست پیدا کرده اند، تمام مناطق شام را تحت کنترول ظالمانه آن در آورد. آن‌ها در خدمت منافع خودشان و باداران‌شان هستند و فهرست جرایم علیه انقلاب ادامه دارد...

هرکسی‌که با وزیر خارجه دولت جنایت‌کار سوریه و استخبارات سوریه دیدار کند و یا تماس تلفونی یا جلسه‌ای را با این جنایت کار "شام" ترتیب دهد، شکی نیست که او یک توطئه‌گر علیه انقلاب شام است، مهم نیست که او دیگر چی ادعایی دارد. پس حد اقل باید ارتباط با او قطع شود!

ای مسلمانان سرزمین شام – اقامت‌گاه اسلام!

ظهور تظاهرات در مناطقِ به اصطلاح آزاد شده علیه توطئه دولت ترکیه و دعوت آن به آشتی با رژیم جنایتکار، مؤید آن است که انقلاب هم‌چنان در سینه‌های جوانانش شعله‌ور بوده، هنوزهم خواهان سرنگونی این رژیم جنایتکار هستند و مرگ با افتخار را نسبت به حتی فکر کردن در باره صلح شرم‌آور با وی ترجیح می‌دهند. هم‌چنان تأثیر قوی افکار عمومی مردم هنگامی‌که صدای خود را بلند می‌کند، حرف خود را می‌زند و توطئه گران را مجبور می‌کند تا مانند آفتاب‌پرست رنگ خود را تغییر داده و روش‌های جدیدی را اتخاذ کنند که با این کار شرم تجارت قربانی‌ها و خون مردم انقلاب را در خدمت دشمنان آن‌ها پنهان نمی‌توانند.

این امر بعد از افشا شدن حقایق برای تعداد محدودی‌که تا حال چشمان شان بسته بود، مستلزم آن است تا همگی از رویدادها و وقایع آگاه بوده و مسئولیت‌پذیر باشند و باید با تمام دشمنان ما که توسط دولت ترکیه رهبری می‌شدند و انتظار بدبختی ما را داشتند، روابط قطع گردیده و به ریسمان الله سبحانه و تعالی چنگ زده و در عقب یک رهبری سیاسی آگاه و مخلص که حامل برنامه آزادی امت باشد، این راه را ادامه دهند؛ رهبری‌که رژیم را سرنگون کرده مردم را از شر آن نجات دهد و حاکمیت اسلام را توسط خلافت راشده بر منهج نبوت تأسیس کند؛ حتی اگر دشمنان الله از آن کراهیت داشته باشند! الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيباً﴾ [اسرا‌ء- 51]

ترجمه: و آن ها سوال می‌کنند که چی وقت "این اتفاق خواهد افتاد؟" بگو شاید نزدیک باشد!

احمد عبدالوهاب

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-ولایه سوریه

 مترجم عبدالرحمن قاطع

 

ادامه مطلب...

ترویج زن‌کشی Featured

قتل زنان جوان تاهنوز ادامه دارد. مردم درگیر عِلل و موجبات یک جرم استند ‌که جرم دیگری به وقوع می‌پیوندد. این صحنه‌های وحشیانه مردم را وا داشته تا درباره عوامل این خشونت‌های مفرط حیرت‌زده شوند و بخواهند عاملین این جرایم را به اشد مجازات منحیث یک قوۀ بازدارنده برسانند. درحالی‌که بعضی از سازمان‌های حقوق بشر و حقوق مدنی در یک اعلامیۀ مشترک چنین سوالی را مطرح کرده‌اند: «آیا حق زندگی برای زنان و دختران در مصر دشوار شده‌است؟» و تأکید کردند که روند صدور یک قانون مشترک برای مبارزه با خشونت علیه زنان یا "طرح ملی مبارزه با خشونت علیه زنان ۲۰۱۵ – ۲۰۲۰" تسریع شود؛ اما این طرح هنوز نشر نشده‌است.

رسانه‌ها ترویج خشونت علیه زنان در مصر و سایر کشورها را در گزارشات‌شان تقبیح می‌کنند؛ درحالی‌که اصطلاح زن‌کشی زمانی فضاگیر شد که خود همین رسانه‌ها روی ترویج دید خصومت‌گرایانۀشان از جنس مرد و زن و ترویج مفکوره‌های فیمنستی تمرکز داشتند. رسانه‌ها عمداً از مفاهیم جوامع سرزمین‌های اسلامی‌مان چشم‌پوشی می‌کند، حال‌آن‌که اسلام چنین راه‌حل‌های اساسی معرفی می‌کند؛ مثلاً این‌که اگر شخصی یک فرد بی‌گناهی را بکُشد، گویا تمام جهان را به قتل رسانده‌است؛ صرف نظر از این‌که مرد باشد یا زن! اما این رسانه‌ها از ظلم سیاسی، اقتصادی و انسانی موجود بر جوانان مرد و زن در سرزمین‌های اسلامی چیزی به زبان نمی‌آورند.

رسانه‌ها در گسترش و تبلیغ این جرایم و دیو‌س کردن جوامع سرزمین‌های اسلامی نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. یک رسانه از یک صحنۀ جرم طوری عکس گرفته و نشر کرده که حرمت اجساد را اصلاً در نظر نگرفته است. اول وضعیت دختری را به تصویر می‌کشد که هفده زخم برداشته‌ و دوم دختر دیگری را نشان می‌دهد که در روز روشن جلو دروازۀ پوهنتون/دانشگاه به قتل رسیده‌است، و دختر سومی بعد از لت و کوب شدید بر روی زمین کشیده‌شده است. این عکس‌ها سد روانی گیرندۀ پیام را درهم می‌شکند و در عوض کاهش جرم به گسترش آن کمک خواهد کرد.

از وقتی افکار و مفاهیم غربی بر این سرزمین‌ سایه انداخته‌، زنان مصر روی عدالت را ندیده‌اند. دیگر به زنان منحیث مادر، خواهر و ناموسی‌که باید از آن محافظت صورت گیرد،‌ دیده نمی‌شود؛ بلکه طبق مفاهیم غربی، زنان کالایی بیش نیستند که این‌ طرف و آن طرف پرتاب می‌شوند. این حالت از مقام و موقف یک زن کاسته‌است. در عوض همکاری شانه به شانۀ مرد و زن در زندگی‌ برای تشکیل و تعالی جامعه، رقابت و هم‌چشمی روابط‌شان را تهدید می‌کند و توازن جامعه را برهم می‌زند! برخلاف فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم اند و ازین‌پس زنان خواهران مسلمانان نیستند و ازین‌پس سر لوحۀ جامعه، مهربانی با زنان نیست!

این فلاکت در سرزمین‌های اسلامی ریشه در نبود مفاهیم اسلامی دارد؛ مفاهیمی‌که رابطه بین مرد و زن را تنظیم می‌کند (نظام اجتماعی اسلام). این محصول طبیعی نبود، نظام‌های اسلامی و نبود مفاهیم اسلامی در ابعاد گوناگون زندگی است. ممکن نیست تحت مفاهیم جنگل و افکار سرمایه‌داری غرب حاکم بر سرزمین‌های اسلامی، زنان مسلمان در امن و امان زندگی کنند. بناءً امنیت و مصؤنیت کامل تحت نظام عقلی توأم با ترحم خالق بر بشریت اعم از جنس مرد و زن، زمانی امکان‌پذیر است که این نظام توسط دولت خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت بر بشریت تطبیق شود و تحقق چنین امری برای الله سبحانه و تعالی کاری بس آسان است.

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً﴾ [نساء: ۱]

ترجمه: ای مردم! از (مخالفت الله (سبحانه و تعالی) بپرهیزید! همان کسی‌که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر کرد. و از الله (سبحانه وتعالی) بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید؛ و) هنگامی‌که چیزی از یکدیگر می‌خواهید، نام او را می‌برید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا الله (سبحانه و تعالی) مراقب شماست.

بخش زنان دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

وقتی جهان غرب از خود خطوط سرخ دارد اسلام نیز خطوط سرخ دارد!

خبر:

اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد با اشاره به حمله‌ی اخیر بر مسجد گذرگاه ولایت هرات گفته‌اند که «تروریزم» یکی از جدی‌ترین تهدیدها برای صلح و امنیت بین‌المللی است، و باید با آن مبارزه شود. این موقف در مورد انفجاری اتخاذ شده است که روز جمعه 11 سنبله (دوم سپتامبر) در مسجد جامع گذرگاه هرات به وقوع پیوست، که در آن «مولانا مجیب‌الرحمن انصاری» خطیب آن مسجد با جمعی از افراد دیگر به شهادت رسید. مرحوم انصاری در پهلوی این‌که خطیب مسجد بود من‌حیث عالم و متنفذمردمی نیز شناخته می‌شد.

تبصره:

سازمان ملل متحد، امریکا و قدرت‌های بزرگ همواره در امور جهان اسلام و افغانستان دخالت کرده‌اند. آن‌ها بخاطر این‌که حاکمیت خود را بر جهان حفظ و نظم‌سکولار جهانی را در کنترول داشته باشند برای کنترول کشورهای اسلامی همیشه در کمین بوده‌اند. امریکا و قدرت‌های غربی برای این‌که بتوانند امارت اسلامی را به سوی ارزش‌های غربی و روش زندگی سکولار سوق دهند بارها موقف‌گیری‌های مداخله‌جویانه داشته‌اند. چنانچه واضح است که امریکا خانمی به‌نام «رینا امیری» را منحیث نماینده‌ی ویژه‌ای امریکا در امور زنان و حقوق بشر در افغانستان تعیین کرده است. شخص دیگر به‌نام «تام وست» نماینده ویژه‌ای امریکا در امور افغانستان می‌باشد. ریچارد بنت، گزارشگر ویژه‌ای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان است. همین گونه نماینده ویژه‌ای اتحادیه اروپا و نمایندگان خاص بقیه قدرت‌ها نمایانگر این است که آن‌ها می‌خواهند هم از لحاظ ارزشی و هم از لحاظ منافع استعماری در افغانستان مداخله داشته باشند.

نمایندگان شورای امنیت سازمان ملل متحد با استفاده‌ای ابزاری از یک حادثه در افغانستان بر «تهدید تروریزم» فضاسازی می‌کنند، تا منافع خود را تامین نمایند. وقتی قدرت‌های غربی نسبت به آزادی، حقوق زن، حقوق بشر و غیره موارد ابراز نگرانی نموده و برمبنای آن امارت اسلامی را تهدید و تطمیع می‌کنند این‌همه به معنی آن است که جهان غرب از خود دارای خطوط سرخ می‌باشد که همیشه آن را در جوامع خود بیان و تطبیق نموده و از آن دفاع می‌کند؛ اما در جوامع ما مسلمانان از آن استفاده‌ای ابزاری و شعاری می‌نماید.

ارزش‌های سکولار و منافع قدرت‌های غربی آن‌ها را وامی‌دارد تا در امور بقیه کشورها دخالت نموده و حتی تکلیف رابطه میان زن و شوهر را تعیین کنند؛ اما در مقابل از امارت اسلامی می‌خواهند که از عدم مداخله در امور کشورهای دیگر برای آن‌ها تضمین بدهد، و جهان را مطمین سازد که دولت آن‌ها از مرزها عبور نمی‌کند!

امارت اسلامی این را باید درک کند که در نخست عدم مداخله در امور دیگران یک اصل غیرواقعی و خیالی است. در قدم دوم، وقتی جهان غرب از خود خطوط سرخ دارد و براساس آن با ما تعامل می‌کنند، اسلام نیز از خود خطوط سرخ دارد که دولت اسلامی باید از آن حراست نموده و برمبنای آن با ملت‌ها و کشورهای دیگر تعامل کند. هرگاه کشور و ملتی آن را نقض کرد باید جواب دندان‌شکن به آن داده شود.

دولت اسلامی از همان اوایلی که در مدینه تاسیس شد از خود معیار داشت و با تمام بشر برمبنای آن عمل می‌کرد. در واقع اسلام خودش معیار است، و این معیار تنها توسط یک دولت واحد و مقتدر جهانی می‌تواند تمثیل شود. اسلام معیار حق و باطل، خوب و بد، مشروع و نامشروع، خیر و شر، افراط و تفریط می‌باشد. اسلام آمده است تا یگانه معیارجهانی برای تعریف حق و مکلفیت برای بشر باشد. پس امروز وقت آن رسیده است که با تاسیس دوباره دولت خلافت راشده از این معیار و خطوط سرخ دفاع شده و منحیث معیارجهانی تمثیل شود.

سیف الله مستنیر

رییس دفتر مطبوعاتی حزب التحریر - ولایه افغانستان

ادامه مطلب...

پرسش و پاسخ تنش آمریکا و چین در مورد تایوان

  • نشر شده در سیاسی

پرسش: پشت تنش امریکا و چین در مورد  تایوان چه نهفته است؟  تحرکات پشت این این تنش  چی‌ها استند؟ چرا امریکا چین را  به واسطه سفر رئیس و اعضای پارلمان به تایوان تحریک می‌کند. این جزیره برای امریکا و چین چه اهمیتی دارد؟ آیا کار به جنگ کشیده خواهد شد یا به آرامش؟
جواب
برای توضیح واقعیت و تنش در حال افزایش  در مورد  تایوان، انگیزه های آن و علت تحرکات؛ باید برخی  حقایق  مرتبط را یاد آوری نمود، تا این قضیه روشن گردد:
اول: امریکا چین را رقیب جهانی درجه اول خویش می‌داند، زیرا اقتصاد چین بسیار بزرگ  و رشد آن از رشد اقتصاد امریکایی سریع تراست؛ این تهدیدی است که ممکن چین جایگاه اول اقتصادی جهان را درسال‌های نه چندان دور اشغال کند، و نیروی اقتصادی در چین ممکن است تبدیل به نیروی نظامی شود؛ زیرا هزینه‌های نظامی در چین سال به سال در حال افزایش است، همراه با آن توانایی های سنتی  و هستوی ارتش چین نیز پیشرفت کرده و دامنه قدرت سیاسی چین نیز گسترده خواهد شد. خواست سیاسی چین در حال افزایش است، از جمله  راه ابریشم که چین را قادر می‌سازد تا نفوذ سیاسی و اقتصادی خویش را در تعدادی از کشورها به ویژه در آسیا گسترش دهد. این وضعیت برای آمریکا قابل تحمل نبوده و از همین لحاظ امریکا با چین، جنگ اقتصادی را اعلان کرده  و در آسیا بدنبال  بستن پیمان‌های نظامی است، تا بتواند پیشرفت چین را پیش گیری کند.
دوم: اما در مورد تایوان باید گفت؛ جزیره بزرگی است که مساحت آن به 36 هزار کیلومتر مربع می‌رسد و 24 میلیون نفوس دارد. اقتصاد پیشرفته‌ی آن  این کشور را در  شماره بیست وششمین  اقتصادی در جهان ساخته است، و به ساخت  چیپ‌های الکترونیک شهرت دارد. تایوان تمام معیارهای یک کشور را در خود دارد؛ اما تاریخ آن، اینکه ساکنین آن چینی هستند و اینکه از چین 140 کیلومتر بیشتر فاصله ندارد؛ باعث شده است چین آن را به چشم سرزمین متمرد خویش ببیند؛ زیرا تاریخ سیاسی تایوان یکی از موضوعات مهم تاریخ چین است؛ بعد از اینکه حزب کمونستی قدرت را در چین در سال 1949م  گرفتند؛ حاکمان شکست خورده ( حزب ملی چین  – کمیتاگ) به تایوان  رفتند و امور از آنجا پیش می‌بردند. دو میلیون چینای از مخالفین حزب کمونستی به تایوان مهاجرت کردند؛ سپس پایتخت تایپی  را اساس گذاشتند. رهبران پیشین چین( مخالفان کمونیزم)  جزیره‌ی تایوان را تحت فرمانروایی خویش حفظ نموده و دراین کار حمایت نظامی آمریکا همراه آنها بود. امریکا درسال 1955م توافق دفاعی مشترک با تایوان را زیرعنوان جمهوری چین امضا نمود؛ زیرا امریکا در آن زمان چین را که حزب کمونستی برآن حاکم شده بود، به رسمیت نمی شناخت؛ امریکا بارها برای دفاع از تایوان مداخله نموده جایگاه دائمی چین در شورایی امنیت  سازمان ملل  را برای تایوان داد.
سوم: هرچند امریکا بعد از تفاهم با پکن کرسی  سازمان ملل متحد را به پکن یعنی حزب کمونست چین برگرداند و تایوان را از ملل متحد  اخراج  کرد،  در آن  زمان اعلان کرد که سیاست چین واحد را کمک نموده ، استقلال تایوان را به رسمیت نمی شناسد؛ اما به پیمان دفاعی با تایوان برای منع چین از  ضمیمه  کردن آن به خاک خودش هم‌چنان ادامه داد. این مسایل  امریکا را به عنوان  یک عنصر فعال در مسئله‌ی تایوان در بیش از هفتاد سال قرار داده است.  آمریکا این کشور را به حیث یک کشور مستقل بدون آنکه اور ا به رسمیت بشناسد با آن تعامل می‌کند. با آن روابط سیاسی، تجاری، اقتصادی و نظامی برقرار می کند؛ برعلاوه‌ی آن برای محافظت از کشتی‌های هوا پیما بر آمریکا، دفتر در تایپی ساخته که کار یک سفارت را می‌کند، اما آن را سفارت نمی‌گویند.
چهارم: این در مورد تولد تایوان به عنوان یک تشکل سیاسی جدا از ساختار چین بود؛ اما امروز نیروی چین بگونه‌ی قابل توجهی رشد نموده و در عرصه‌ی مختلف در سطح بین المللی کشور قابل ملاحظه است، نفوذ  قابل ملاحظه‌ی  در آسیا  دارد؛  به ویژه نفوذ اقتصادی. ناتوانی چین در حل مسئله‌ی تایوان به عنوان سرزمین سرکش، نقطه ضعف بزرگی را بر آن نشان می‌دهد. چین هیچ‌گاه از نیروی نظامی تایوان نترسیده و برای برگرداندن آن به آغوش خود به نیروی خویش اعتماد کامل دارد؛ اما همیشه از جنگ با امریکا به خاطر تایوان بیم داشته است؛ این در بحران کنونی که امریکا در آن علیه چین ظاهر گردیده روشن است؛ زیرا چین به همین اکتفا می کند که کشورهای جهان تایوان را به عنوان کشور مستقل نشناسند؛ همان سیاست شناخته شده و هم‌نوا با امریکا به عنوان سیاست چین واحد را به پیش می‌برد. با وجود اینکه همه‌ی کشورها، در رأس شان امریکا با تایوان به عنوان یک کشور مستقل تعامل می‌کنند. خلاصه اینکه چین نمی‌خواهد در تایوان چنان برخورد که کند  که باعث ضعف روابط تجاری چین با جهان شود.
پنجم: امریکا  تایوان را وسیله‌ی برای  تحریک، توهین و تحقیر چین ساخته است؛  این ضعف چین را نشان می‌دهد  که از این تحرکات متاثر گردیده، و خود را کنار بکشد. اما اگر به این تحرکات پاسخ دهد، تایوان به باتلاق  تبدیل خواهد شد که چین در آن گیر می ماند؛ پس چین در میان دو گزینه قرار گرفته است، هر دوی آن به ضرر چین است. این خلاصه‌ی چیزی است که در تایوان اتفاق افتاده است. بدون دلیل موجه‌ی امریکا اعلان کرد که نانسی پلوسی رئیس کنگره‌ی امریکا در 3/8/2022م قصد دارد از تایوان بازدید کند؛ چین هم در عکلس العمل به این سفر برای امریکا هشدار داد که اگر نانسی پلوسی به بازدید از تایوان اقدام کند امریکا بهای سنگینی را خواهد پرداخت ( وپکن هشدار داد که اگر هواپیماها حریم هوایی تایوان را نقض کنند، آنها را ساقط خواهد کرد. (روزنامه الشروق، 2/8/2022 ) آمریکا بدون توجه به هشدار چین به تحرکات خویش ادامه داد و  نانسی پلوسی با یک هواپیمای نظامی امریکایی به همراهی 13 هواپیمای نظامی دیگر از پایگاه نظامی جاپان حرکت کردند، و به تایوان رفتند.
ششم: چین مانورهای بزرگ نظامی در تنگه‌ی تایوان که شامل پرتاب موشک بود اعلان کرد و از امریکا خواست که بر سیاست "چین واحد" از سال 1971م میان دو طرف توافق شده است پایدار باشد. اما این تحریکات با اقدام بازدید گروه دیگری از اعضای مجلس امریکا از تایوان افزوده شد اقدامی که  نشان می‌داد امریکا برای به چالش کشیدن به  چین مصمم است. بر اساس اعلان انستیوت که به عوض سفارت آمریکا کار می‌کند؛  بعد از گذشت چند روز از سفر نانسی پلوسی و نماینده‌های کانگرس آمریکا؛ از مانور نظامی چین در اطراف جزیره برای محکوم کردن این سفرها خبر داد. (اندیپندینت عربی، 14/8/2022 ) چین با مانورهای نظامی جدید در تنگه پاسخ داد؛ و هم‌چنان امریکا برای انتقال کشتی‌های هواپیما بر و قوای هوای خویش به تایوان خبر داد.  تایوان نیز خشم خویش را نشان داده و مانورهای نظامی  را به شکل شبیه‌سازی دفع حمله‌ی چین راه اندازی کرد، تا نشان دهد بر علیه هجوم چین است. به این ترتیب بحران تایوان میان چین و امریکا شعله ور گردید که خلاصه‌ی آن قرار ذیل است:
1-     چین خشم‌گین است و خود را برای نبرد احتمالی آماده می سازد. (وزارت دفاع چین در توضیح جداگانه گفته است: بازدید نمایندگان امریکایی از تایوان بیان‌گر نقض حاکمیت چین و وحدت سرزمین آن است و بگونه ی کامل چهره‌ی  واقعی  ایالات متحده را بعنوان تخریب کننده ی صلح و امنیت در تنگه تایوان به نمایش می گذارد؛ او افزوده است که ارتش آزاد ملی چین با تمرینات نظامی آماده‌ی نبرد می شود، باجدیت از حاکمیت ملی و وحدت سرزمین خویش دفاع می کند. باتمام نیرو و به هرشکلی برنامه استقلال تایوان  و مداخلات بیگانگان را  جلوگیری می‌کند. (اندیپندنت عربی 16/8/2022)
2-     اما در مورد امریکا، هم‌چنان بر تحریکات، بسیج کردن هم پیمانان و تشویق کردن  بر علیه چین  ادامه می دهد ( کارل توماس معاون نیروی در یایی امریکا در ناو جنگی هفتم، سه شنبه، 16 اگست، در اثنای اجلاس در سنگاپور، تاکید کرد که چین قرار است در فضای تایوان موشک پرتاب کند، باید علیه آن به عنوان یک عمل غیرمسؤولانه اعتراض شود. (اندیپندنت عربی 16/8/2022م) او کشورهای آسیای را بر علیه چین تحریک کرد. (منبع فوق)      امریکا می‌گوید: ( اگر باچین مقابله نکنید ممکن است، مشکل عادی جلوه داده شود و مردم قبول می‌کنند؛ مانند جزایر دریای جنوبی چین، جایکه اکنون پایگاه های نظامی است، که  غافل گیر شوید.) رئیس جمهور امریکا با وضاحت بیان نموده است که اگر چین با تایوان در گیر شود، امریکا در کنار تایوان خواهد جنگید.( رئیس جمهور امریکا جوبایدن هشدار داده است که چین در مسأله‌ی تایوان با آتش بازی می کند و به مداخله نظامی، برای حمایت از جزیره‌ی تایوان، زمانیکه مورد تهاجم واقع شود وعده سپرده است ...، در پاسخ این پرسش که چرا ایالات متحده وقتی چین با تایوان در گیر شود از آن دفاع نظامی می کند؛ اما از اکراین دفاع نظامی نکرد؟ بایدن گفت: بله! آن هم مسوولیت ما بود که ادا کردیم.( بی بی سی، 23/5/2022م) چین با دریافت تحرکات به سطح بالا از طرف آمریکا، مانورها نظامی را به راه انداخته و آمریکا نیز تسلیحات خویش در تنگه‌ی تایوان آورده و چین را در دروازه خودش به مبارزه می‌طبد. این بحران را بسیار بزرگ نشان می دهد؛ زیرا امریکا کشور است که برای بحرانی تر شدن اوضاع تلاش می کند و سالهاست نیروهایش را در آسیا برای احتمال رویا رویی نظامی با چین بسیج کرده است. از همین جهت است که امریکا گامهای خویش را برای پیمان های نظامی جدید علیه چین سریع تر برمیدارد؛ مانند پیمان "اوکس" با استرالیا وبریتانیا وپیمان نظامی دیگری بنام "کواد" با جاپان، هند و استرالیا. یعنی امریکا تهدید نظامی را در کنار تهدید اقتصادی به پیش برده که تهدید نظامی از تهدیدی اقتصادی مؤثرتر است.
3-    به نظر می رسد چین میداند که این نقشه‌ها مربوط به سیاست بزرگ امریکا در قبال چین است، مسأله  فقط تایوان نیست؛ به همن دلیل است که چین قدرت نمایی می کند. در بیانیه‌ی فرماندهی شرقی ارتش چین آمده است ( ارتش ازاد ملی چین در 15 اگست نقشه‌ی را طرح کرده است که مانورهای جنگی و آمادگی جنگهای چند جانبه را در دریا و هوای  اطراف تایوان انجام دهد.(اندیپندنت عربی، 14/8/2022م) هم‌چنین ارتش چین گفته است: ( امروز مانورهای را نزدیک تایوان به اجرا می گذارد، تا  مانع  جدی برای واشنگتن و تایپی  با شد؛ که بازی‌های سیاسی را برای برهم زدن صلح و امنیت در تنگه‌ی تایوان به راه انداختند. فرمانده شرقی ارتش  چین توضیح میدهد که، ارتش آزاد ملی چین مانورهای جنگی با ذخایر زنده در دریا و هوا راه اندازی نموده است. در همین مورد وزارت دفاع چین گفته است: نیروهای چین به حدی از تمرینات و آمادگی‌های جنگی رسیدند که باجدیت از حاکمیت ملی دفاع می کنند و هر نوع از  استقلال طلبی  و تلاشهای خارجی برای مداخله را  خنثی می‌کند. وزارت دفاع چین به ایالات متحده امریکا و حزب دمکراتیک حاکم  در تایپی  هشدار داده است: استفاده از تایوان برای در گیر کردن چین آخرش شکست است.( الجزیره نت، 15/8/2022م) همچنین چین برخی از نیروهایش را در 17/8/2022م به روسیه برای تمرینات مشترک با ارتش روسیه فرستاد تا امریکا را تهدید کند و این پیام را برساند که که روسیه در بحران تایوان در کنار چین استاده است.
هفتم: این ابعاد بحران تایوان بود که امریکا ساخته و می‌خواهد که توسط آن چین را به زانو در آورد. مهم‌ترین نکات مرتبط به آن چهار چیز است:
1-    امریکا همیشه از جنگهای اقتصادی با چین بیم داشته ؛ بدلیل اینکه چین اقتصاد قوی دارد. اما میان امریکا و چین از لحاظ  نظامی فرق بزرگی وجود دارد و امریکا از مقابله‌ی نظامی باچین هراسی ندارد؛ بنابراین این یک قضیه‌ی واضح است که آمریکا می‌خواهد که جنگ را از عرصه اقتصادی به عرصه‌ی نظامی انتقال دهد، میدان که در آن آمریکا برتری دارد. به احتمال زیاد مشغولیت روسیه در جنگ با اکراین هرگونه حمایت نظامی از چین را نفی می‌کند؛ و استفاده از سلاح هستوی در مورد جنگ اکراین نیز منتفی است.  .
2-    زمانیکه امریکا در بدام انداختن چین در تایوان موفق شود، با هم‌پیمانانش اقدام به وضع  تحریم‌های اقتصادی علیه چین، مانند روسیه خواهد کرد؛ عظمت چین و نمونه بودنش در اقتصادی جهانی تهدیدی  بی نهایت بزرگی به امریکا بوده و باعث نگرانی آمریکا گردیده است؛ که امریکا را از ناحیه‌ی اقتصادی نیروی چین نگران می سازد. تحریم‌های احتمالی علیه چین در صورتی که به جنگ با تایوان منجر شود تأثیر بزرگی از سوی امریکا (برچین) می گذارد و بگونه‌ی درد آوری ثروت‌مندان بزرگ چینی را تحت تأثیر قرار خواهد داد؛ آنها رهبران حزب کمونستی حاکم هستند؛ این طبقه ی تأثیر گذار زمانی که از این ناحیه متضرر شوند، بر اساس اجندای آمریکا پیش خواهد رفتند.
3-    با تمام آنچه بیان شد روشن می شود که منشأ بحران پیرامون تایوان امریکاست؛ و در حال افزایش آن استند. هم‌چنین روشن است که مشغولیت امریکا در جنگ اکراین او را از افزایش بحران با چین مانع نمی شود؛ برای این موضوع دلایل زیادی است، از جمله اینکه پولند وقتی از امریکا خواست در بدل دادن سلاح ساخت شوری MiGs  به اکراین به پولند طیاره های F16 را تسلیم کند امریکا گفت: کارخانه های امریکا مشغول مجهز کردن تایوان با هواپیماهای جنگی می باشند؛ به این معنی که جنگ اکراین چشم امریکا را از چین نبسته است. این از بحران کنونی تایوان وعوامل آن بود.
4-    اما اینکه آیا این بحران به جنگ می‌کشد یا به صلح؟ مهم  مشغول ساختن چین در  بحران در دروازه‌های خانه اش است، که سبب می‌شود چین را از کمک کردن با روسیه منع کند. امریکا بحرانی را برای روسیه در اکراین و بحرانی را برای چین در تایوان به راه انداخته  که این حالت فرصت برای آمریکا جهت تضعیف چین و روسیه به وجود آورده است. این زمانی متحقق خواهد شد که روسیه و چین میزان خطر سناریوی که امریکا در داغ ساختن دو بحران در اکراین و تایوان برای شان طراحی نمود است، درک نکنند. ما می گوییم : این  مهمم است. زیرا احتمال جنگ و یا حد اقل کشمکش‌های نظامی احتمال واردی است؛ زیرا هر خطای محاسبه نشده در این حالت مانند نزدیک شدن ارتش‌ها و بالاگرفتن تنش این احتمال را به واقعیت تبدیل خواهد کرد.
هشتم : خلاصه اینکه جهان را اکنون کشورهای بزرگی رهبری می‌کنند که برای عدالت و خیر خواهی ارزشی قایل نیستند و از سر تا پای آنها را ظلم و بد خواهی فرا گرفته است. اینها کشورهای هستند که اگر مصلحت شان اقتضاء کند نسل‌ها را نابود می‌کنند؛ و اگر تمایل به ریختاندن خون مردم برای اهداف فاسد شان داشتند پس  این کار را می‌کنند. گویا که واقعیت فارس و روم  دو کشور بزرگ آن زمان بازگشته است! چنانکه او کشورها به قدرت مسلمان‌ها از بین برده شد، کشورهای بزرگ امروزی نیز با بازوی مسلمین از بین برده خواهد شد و با اذن الهی خلافت راشده بر منهج نبوت از نو خواهد درخشید و خیر و نیکی را در دنیا منتشر خواهد ساخت.

وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا

گویند که آن چه وقت است؟ بگو: که نزدیک است( الأسرا: 51)

 مترجم: حبیب اسلمی

ادامه مطلب...

نظام اقتصادی بینظیر (نیاز مبرم به دانش نسبت به نظام اقتصادی اسلامی)

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت اول)

(ترجمه)

اهمیت عقیده و افکار اقتصادی برای رشد و بیداری

  اقتصاد از مهم‌ترین عناصر قدرت یک دولت بوده و در شکوفایی جامعه، رفع نیازمندی افراد و بهره‌مندی از اسباب و نعمات زندگی، تأثیر بسیار بسزایی دارد. یک دولت برای حمایت از جغرافیا، نظام، امنیت داخلی و خارجی، برای بهبود بخشیدن به ابزار قدرت و پیشرفت خود و هم‌چنین برای این‌که بتواند از اسباب و ابزار قدرت مناسب برخوردار باشد، به قدرت اقتصادی نیاز مبرم دارد. همان‌طور که قدرت اقتصادی در موقف سیاسی بین‌المللی و در نشر افکار و مفاهیمی‌که یک دولت بر آن پایه‌های خویش را استوار می‌سازد، بسیار تأثیرگذار است؛ لیکن در همه حالات، اقتصاد در میان عوامل قدرت از مهم‌ترین‌شان نیست؛ چون مهم‌تر از اقتصاد  افکاری می‌باشد که دولت بر آن‌ها پایه‌گذاری شده و امت در زندگی، آن‌ها را حمل می‌کند؛ افکاری‌که در خصوص چگونه زندگی کردن می‌باشد. پیش از اقتصاد، عقیده مهم‌تر می‌باشد؛ عقیده‌ای‌که اساس و قاعدۀ فکری این افکار را شکل می‌دهد؛ چون بدون این عقیده افکاری‌که از آن برگرفته می‌شود، تغییر خورده و از بین می‌روند، دولت ضعیف شده و در مسیر فروپاشی قرار می‌گیرد، جامعه عوامل ارتباط و اسباب وحدت خویش را از دست می‌دهد، امت نیز افکاری را از دست می‌دهد، که این افکار آن را از دیگران متمایز ساخته و ویژه گردانیده است؛ حتی بدون این افکار طریقۀ معینی برای زندگی نخواهد داشت، وحدت آن از بین رفته و عناصر قدرت آن متلاشی می‌شود؛ یعنی در میدان واقعیت زوال آن حتمی است؛ اگرچه در ظاهر ساختار آن باقی بماند. همین‌که جامعه و یا امت افکار و مفاهیمی را از دست دهد که از آن پیروی، سلوک آن‌ها را شکل و ساختار داده و راه زندگی را برای‌شان نشان می‌دهد؛ حتی به اطمینان بیانگر این است که علوم، معارف و فرهنگ ممیز خویش را از داست داده و نسبت به تاریخ خویش ناآگاه بوده، آن را فراموش و حتی انکار نیز خواهد کرد.

واقعیت‌های مؤید و حوادث مشهود، خود گواه این واقعیت است؛ هیچ جای شک در آن نبوده و هیچ نیاز به رفع ابهامی نیست. دولت مسلمانان سرنگون شد، رمز موجودیت و وحدت‌، حافظ دین و امنیت‌ و منبع عزت و قدرت‌شان، خلافت (پس از این‌که امت در ادراک افکار اسلامی دچار ضعف شد) سرنگون شد؛ در حالی‌که تمام افکاری را که از اسلام برگرفته بود، از دست نداد؛ همان‌طور عقیدۀ خویش را، که اساس این افکار بود، نیز از دست نداد؛ بلکه دچار ضعف شدیدی در فهم افکار اسلامی شد؛ بنابراین، سقوط کرد. چنین شد که امت اسلامی وحدت سیاسی خویش را از دست داد، به اجزای متفاوت و بدور از هم تبدیل شد، غیر مسلمانان را متولی امور خویش قرار داد، جوامع آن در بسیاری از افکار و سلوک، بیشتر از اسلام به کفر و کفار نزدیکی دارد! در میان امت بسیار کسانی‌ پدیدار شده که -به دروغ و فریب- خود را نخبه، مفکر، رهبر و عالم محسوب می‌دارند و در حکومت، اقتصاد و قانون‌گذاری به اساسات غیر از اساسات اسلامی می‌اندیشند. هم‌چنین در خصوص بسیاری از امور اجتماع و روابط اجتماعی، فتاوی و نظر می‌دهند؛ حتی اسلام را رد و انکار نموده، بر افکار و تاریخ اسلام تعرض می‌نمایند، اسلام را متخلف، حاملین آن را  ستم‌گر و تروریست خطاب می‌کنند و همواره علیه اسلام و امت اسلامی در حال دسیسه می‌باشند.

بنابراین، تا زمانی‎که مسلمانان از افکار اسلامی حمایت نکرده و آن‌ها را درک و سلوک خویش را بر آن‌ها، مبتنی نسازند، وضعیت هم‌چنان خواهد ماند. باید وجوب تطبیق افکار اسلامی تبدیل به رأی عمومی مبتنی بر وعی و آگاهی عمومی شود؛ طوری‌که باید عموم این طور بیندیشند که این‌ها افکار شریعتی می‌باشد که از جانب الله سبحانه وتعالی وحی شده، در مورد آن‌ها نمی‌توان سازش کرد، یا برای کمایی منافع و گرفتن وعده‌ها و یا به دلیل خطرات و تهدیدات از برخی آن‌ها کوتاه آمد! این افکار حیله ناپذیر، غیرقابل تعدیل بوده و به بهانۀ ضرورت، نیاز، توسعه و تنوع هرگز تحریف نخواهد شد! تا زمانی‌که این افکار همین‌گونه تبدیل به رأی عموم نشود، هیچ راهی برای بیداری و نهضت مسلمانان نبوده و دولت‌شان اقامه نمی‌شود؛ طریق زندگی شان و هم‌چنان حمل دعوت اسلام به سوی جهانیان از سرگرفته نخواهد شد و هرگز مسلمان یکجا نشده وحدت امت دو باره زیر پرچم لا اله الا الله محمد رسول الله شکل نخواهد گرفت!

مراجعه امت به اسلام به عنوان نظام شامل و کامل زندگی

علی‌الرغم تمام آن‌ مصیبت‌ها، بلاها و پیشامدهای ناگواری‌که بر سر امت آمده، این امت بارها درهم شکسته و سلاخی شده و علی‌الرغم تمام تلاش‌ها و توطئه‌هایی‌که برای از میان برداشتن بساط اسلام و امت اسلامی و محو آن از صحنه وجود صورت گرفته است، واقعیت کنونی امت مؤید این است که امت به سوی فهم دین خویش و چنگ زدن به آن بازگشته است؛ ولوکه آن را در هر نقطه و زاویه‌ای از زمین بیابد، امت دیگر در یافته که اسلام دین کاهنانه بسان ادیان دیگر نبوده و تنها یک عقیده روحی و شکلیات عبادی محض نیست؛ بلکه اسلام عقیده‌ای است که عقل را قناعت داده و از آن برای تنظیم تمام امور مردم و زندگی آنان، برای تنظیم امور فرد، جامعه، دولت، برای تنظیم امور مسلمانان و غیرمسلمانان و برای تنظیم تمام روابط، از آن عقیده نظام برگرفته می‌شود. این مسئله در نزد مسلمانان تبدیل به رأی عموم شده؛ چیزی‌که سران و پادشاهان کفر، حکام دولت های بزرگ و مزدوران شان را ترسانده و مصروف ساخته و همواره در تفکر و سنگین و سبک کردن امور و توطئه برای جلوگیری از این بازگشت ستودنی امت و رویکرد مبارک آن می‌باشند.

نمی‌خواهم در اثبات این مسئله کدام شواهدی را بیان دارم؛ چون محور موضوع مان در این‌جا این نیست، بلکه به اشاره بر توجه جهانی و همه‌جانبۀ دولت‌های بزرگ و مزدوران آن‌ها برای جلوگیری از بازگشت ستودنی امت به سوی فهم اسلام، اکتفاء می‌نمایم، چنان‌چه این بازگشت ستودنی را تروریستی می‌نامند! برای مبارزه با اسلام قوانینی را تصویب و آن را جهانی ساختند، کسانی‌ را که برای اقامۀ دولت اسلامی تلاش می‌نمایند، تروریست و تندرو خوانده و به این اعتبار، از بین بردن آنان و افکارشان را الزامی قرار دادند! برای این منظور قوانینی را روی کار کرده و آن‌ها را تبدیل به عرف بین المللی نمودند. این اظهارات وزیر خارجه روسیه در سازمان ملل، بحث را خاتمه می‌دهد که برای تبرئه دادن به جنایات خویش در خصوص انقلاب مردم سوریه، علیه قصاب آنان، بشار اسد و نظام طاغوتی آن، در جلسه سازمان ایستاده و چنین گفت: « آن‌چه در سوریه در جریان است، علیه دیکتاتوری و برای دیموکراسی نیست، بلکه علیه جامعۀ جهانی و برای برپایی امت اسلام است.» بلی این‌ها از بالاترین تربیون جهانی، واقعیت تشویش‌های خویش و توجیهات کشتارها و وحشی‌گری‌های خویش را اعلان می‎‎دارند. راست گفت الله سبحانه وتعالی آن‌گاه که چنین فرمود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ [انفال: 36]

ترجمه: آن‌ها که کافر شدند، اموال‌شان را برای بازداشتن (مردم) از راه الله خرج می‌کنند؛ آنان این اموال را (که برای به دست آوردنش زحمت کشیده‌اند، در این راه) مصرف می‌کنند، امّا مایه حسرت و اندوه‌شان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد.

 در واقع برای صلاح اسلام، دولت و حاکمیت آن و برای سرنگونی الزامی نظام‌های موجود، رأی عموم ایجاد شده است، اما هنوز هم برخی از گوشه‌های نظام‌های اسلامی، قواعد و تفاصیل آن، در نزد مسلمانان پوشیدگی دارد؛ این به دلیل دوری آنان از دوران تطبیق اسلام در دولت و مبارزۀ نظام‌های موجود علیه اسلام، دولت و نظام‌های آن، می‌باشد و به دلیل این است که علمای درباری و کسانی‌ غیر از آنان، مسلمانان را از واقعیت دین‌شان منحرف نموده و این و ضعیت کنونی را بر آنان چیره ساخته است؛ طوری‌که مسلمانان در تأثر از این وضعیت و بر اساسی افکار غربی حاکم بر آن، به احکام اسلام نگریسته و آن‌ها را فهم می‌نمایند، چنان‌چه مهم‌ترین موردی‌که مسلمانان نسبت به آن دچار جهل و بی‌خبری شده اند، احکام متعلق به نظام حکومتی و نظام اقتصادی در اسلام می‌باشد.

عدم آگاهی نسبت به نظام اقتصادی اسلام

اگرچه تاحدودی وعی عام و آگاهی عمومی نسبت به نظام حکومتی در اسلام، نسبت به قواعد و اساست و بسیاری از احکام آن ایجاد شده است، البته به سبب تمرکز حاملین دعوت بر این بخش مهم، اما چنین آگاهی نسبت به نظام اقتصاد هنوز در دسترس نیست. منظورم در نزد عوام مسلمانان نیست؛ بلکه می‌خواهم بگویم که بسیاری از علماء، نخبگان و متخصیصین مسلمانان، حتی دعوت گران در بسیاری از حرکت‌های اسلامی، در این قسمت دچار جهل و بی‌خبری اند. این موردی است که یک نقیصه و عامل ضعف در کشمکش‌های فکری به شمار می‌رود و باید بصورت جدی به حل این مشکل پرداخت. به هیچ وجه غفلت در این مورد جواز ندارد! معرفت نسبت به نظام اسلام باید از طریق تحمیل آن بر دست‌اندرکاران و متخصصین بر عموم تحمیل شده و تبدیل به رأی عموم گردد. باید افکار نظام اقتصاد اسلامی را بحیث حقایق و احکام شرعی که دارای دلایل محکم می‌باشد، به حیث تنها معالج کارا در حل مشکلات مردم، جوامع و جهانیان عرضه شود! باید این افکار در نزد پیشگامان امور اسلامی و متخصصین تبدیل به مفاهیم شود!

جهان امروز از این‌که زیرلگدهای نظام سرمایه‌داری قرار دارد، رنج می‌برد؛ زیر لگدهای نظامی‌که بر اساس مفکورۀ جدای دین از زندگی استوار می‌باشد؛ مفکوره‌ای که افکار آزادی عمومی در حقوق و تکالیف، دیموکراسی در حکومت داری، نظم سرمایه‌داری در اقتصاد از آن برگرفته شده است؛ اگرچه جنگ فکری در سرزمین‌های اسلامی ذریعۀ این افکار مدت زمانی پیروز میدان شده و در این برهه از زمان که مسلمانان دچار ضعف شده بودند، سران کفر و پیشوایان آن در غرب و شرق سرمست بودند، اما دیری نگذشت که مسلمانان هوشیاری خویش را به دست آودره و از خواب غفلت بیدار شده، تا این‌که خویشتن را از پلیدی‌های مادیت شرق و غرب پاک سازند! گران‌بارهای ذلت را از شانه خویش فرو گذاشته، قلاده‌های خواری و رد روی را از گردن‌های خویش بیرون کشیده اند، بر استعمارگران و جلادهای خویش این فریادها را سرداده اند: "نه؛ نه شرقی و نه غربی، اسلامی، اسلامی"، "نه دیموکراسی و نه سرمایه‌داری؛ بلکه خلافت اسلامی". پس از خدعه‌ها و فریبکاری‌ها، پس از مشقت‌ها و قربانی‌ها، پس از پناه آوردن تنها به الله سبحانه و تعالی و سردادن این شعار "یا الله جز توی کسی را نداریم"، پرده از چهرۀ غرب و سران آن، از شهرۀ شرق و بزرگان آن برچیده و کینۀ آنان علیه اسلام و مسلمین و ترس‌شان از حق و حقیقت، یعنی از اسلام و خلافت متبارز شد، وحشی‌های بشرگونه و شیاطین انسی، بر همه‌گان نمایان گشته، تمام گمان‌ها و باورهای‌شان از ارزش‌های آزادی، انسانی، حقوق و قوانین از بین رفت! ارزش‌های غرق در کفر، حرص و وحشی‌گری، در انحرافات و بی‌بندوباری‎های خویش تمام مرزهای فطرت انسانی را پشت سر گذاشته اند، تا جایی‌که بردۀ شهوات نفسانی خویش شده، مادیت آنان را در بر گرفته، به ارزش‌های روحی، انسانی و یا اخلاقی هیچ بهایی نمی‌دهند، خواهشات نفسانی بر آنان سوار شده، جز مادیت هیچ ارزشی ندارند، حتی در مادیت نیز به شکست مواجه شده، دچار پریشانی، ترس و و حشت و بیماری‌های همه‌گیر شدند، باعث بدبختی جهان شده، دنیا در میان خارهایش غلط خورده و در شعله های سوزانش شعله‌ور می‌باشد.

بلی، در جریان این کشمکش‌های جاری در بین اسلامِ در حال شگوفایی و سرمایه‌داریِ در حال بحران، و در جنگ غرب علیه اسلام، تنها این بخش باقی مانده و نمایان خواهد گشت؛ بخش نظام اقتصادی سرمایه‌داری؛ نظامی‌که به زور و نیرنک بر تسلط اقتصادی بر جهان استوار است! غرب به خوبی می‌داند که اگر نظام اقتصادی سرمایه‌داری آن تسلط خویش را از دست دهد، خود سرنگون شده، ایدیولوژی آن نیز سرنگون می‌شود و طریقۀ زندگی آن از بین می‌رود.

بلی، استعمار تنها تسلط اقتصادی نیست، بلکه استعمار عبارت از تسلط فکری، سیاسی، اقتصادی و نظامی می‌باشد. لیکن غرب از لحاظ فکری سقوط نموده؛ است؛ چنان‌چه برخی از فرماندهان و رهبران‌شان به باخت غرب در جنگ فکری با مسلمان و شکست سیاسی آن اعتراف نموده، آشکار شد که غرب دروغ گویی نیرنگ باز است! بسان روز روشن است که غرب برای اجرای نقشه‌ها و برنامه‌ها و سیاست‌های خویش، جز قدرت نظامی، هیچ قدرت دیگری را در اختیار ندارند! غرب در جنگ نظامی با امت اسلام قرار دارد، مسلمانان را کشته و خانه‌های‌شان را ویران می‌نماید! لیکن جنگ آن هرگز پایان نیافته و منجر به هیچ پیروزی نشده است؛ بلکه از لحاظ سیاسی پرده از چهرۀ شان برچیده شده و از لحاظ اخلاقی مفتضح شد! امت بیشتر پستی‌های و بی‌بندوباری‌های آن را شناخته و نسبت به خویشتن و دینش هوشیاری بیشتری حاصل نموده! اعتماد آن بر نصرت الله سبحانه وتعالی افزایش یافته و نسبت به بازگشت خلافت مطمئن‌تر شده است! بسوی وحدت خویش گام‌های سریع‌تری را برداشته، برای حدودی‌که کفار استعمارگری‌که در سرزمین‌های آن، ترسیم نموده، هیچ گونه ارزیشی قایل نمی‌شود؛ برای استعمارگرانی‌که در حال زمین خوردن است!

با وجود این همه جهل و بی‌خبری نسبت به نظامی اقتصادی اسلام و خصوصیت آن در معالج مشکلات انسانی و نسبت به توانائی آن در کشف و بهره‌بردای از انرژی‌های بزرگ برای تولیدهای انبوه و بزرگ و در سرمایه‌گذار در زمینه تمام دارائی‌ها، آن هم به شکل معجزه آسا، در توزیع ثروت به تمام افراد آن‌هم برای خود شخص هر فرد و به احکامی‌که متضمن کفایت تمام افرادی می‌باشد که زیر سایۀ پهناور این نظام زندگی می‌نمایند. تمام این موارد در ضمن یک نظام کامل و شامل برای حیات است که در پاسداری از معیشت مردم و اقتصادشان هیچ کوتاهی نخواهد داشت؛ بلکه حتی از دین، حیثیت، کرامت، امنیت، اخلاقیات و آرامش مردم پاسداری می‌کند! جهل و بی‌خبری نسبت به این نظام، به معنی این است که حاملین دعوت یکی از منابع قدرت را از دست داده و به این کشمکش‌ها خاتمه‌ای نخواهند داشت! جهل و بی‌خبری نسبت به این نظام برای دشمن و کفار استعمارگر فرصی بیشتری برای فریبکاری داده و آنان  را در اهداف‌شان برای جلوگیره از نهضت امت و تأخیر رهایی آن از زنجیرهای‌شان کمک بسزایی می‌کند.

از جمله نشانه‌های عدم آگاهی نسبت به احکام اسلامی در حوزۀ اقتصاد

از علایم این جهالت و از بقایای انحطاطی‌که امت اسلامی را مصاب نموده، از اسباب طولانی‌مدت تسلط غربی سرمایه‌داری بر مسلمانان، این است که یکی از دانشمندان مشهور، اندکی پس از بحران مالی جهانی سال 2008م اظهار داشته تأکید می‌نمود که امریکا به زودی از وضعیت بحرانی خویش بیرون می‌شود؛ چون سرمایه‌داری -حسب ادعا و گمانش- به تجدید خویش می‌انجامد! هم‌چنان به چیزی اقرار داشته و چیزی را اظهار و تکرار می‌دارد که‎ غربی‌ها را فریب داده و خود خویشتن را به آن فریب داده اند؛ در عوض این‌که این حقیقت آشکار را بیان دارد که سرمایه‌داری همان عامل ظلم بر جهانیان و دلیل بدبختی شان می‌باشد، تعفن افکار، جنایات منهج سرمایه‌داری و ویرانی‌هایی‌که محصول آن است، بر امت اسلامی و دیگران آشکار شده! وی در عوض این‌که واقعیت نظام سرمایه‌داری را تشریح سازد، که سرمایه‌ها را تاراج کرده، ثرومندان را فقیر، فقیران را نابود، مردم را بسان وحشی‌ها دریده و گوشت و خون شان را می‌خورد و می‌مکد، در عوض این که تشریح سازد که بزودی خود خویشتن را خورده و نابود می‌سازد، مانند آتشی‌که چوب را نابود می‌سازد. بلی، سرمایه داری به زودی به خاکستری‌که باد شدید و طوفان شبانگاه آن‎ را نابود می‌سازد، تبدیل خواهد شد، در عوض این‌که این گونه واقعیت سرمایه‌داری را تشریح سازد، شایع می‌سازد که سرمایه‌داری خود به تجدید خویش می‌انجامد؛ گویا که سرمایه‌داری سمبل عدالت در میان بندگان است و نهایت ابتکار در حوزۀ  اقتصاد.

از علامات این جهالت، از دلایل مبارزه با اسلام به عنوان نظام آینده برای تطبیق در دولت خلافت و از ناهنجاری متمرکز بر بیان نظام اقتصادی اسلامی و بیان قواعد و احکام آن، این بود که در جریان انقلاب‌هایی‌که در برخی از سرزمین‌ها به راه افتاده و پدیدار شدن توجه سرد مردم در انتخاب کسی‌که جهت تطبیق اسلام تلاش می‌نمود، دو مسئله وضاحت یافت:

اولاً: عموم مردم خواهان اسلام بودند، لیکن آنان در بسیاری از احکام متعلق به حکومت داری، اقتصاد و روابط بین المللی، در میان آن‌چه از اسلام بود و آن‌چه از اسلام نبود، تمیز داده نمی‌توانستند. این مشکل در عوام مسلمانان خلاصه نمی‌شود، بلکه این مشکل در مشایخ، علماء و رهبران و پیشگامان کار اسلامی نیز آشکار بود. این مسئله در قانون اساسی مصر که در سال 2012م تصویب شد، به وضوح قابل مشاهده بود، طوری‌که عدۀ بسیاری از نمادهای علم و کار اسلامی آن را قانون اساسی اسلامی می‌دانستند، در حالی‌که د آن قانون کفر فریاد می‌زد.

درثاني: زمانی‌که نظام اقتصادی اسلامی به عنوان نظامی مطرح گردیده است که مردم خواهان تطبیق آن می‌باشند، مهره‌ها و سمبول‌های سکولاریزم، رسانه‌ها و شخصیت‌های مختلف، اعتراض نموده، گاهی به هدف رد و انکار این طرح و گاهی به هدف تمسخر، با فخر و تکبر این پرسش‌ها را رد و بدل نموده، می‌گفتند: نظام اقتصادی اسلامی دیگر چیست؟! آیا نظام اقتصادی اسلامی هم وجود دارد؟! آیا غیر از نظام سرمایه‌داری که جهان آن را می‌شناسد، نظامی‌که به قلۀ پیشرفت دستیافته است و محصول آن نبوغ بشری است، نظامی اقتصادی دیگری هم هست؟!

این دو مسئله دلالت بر نقاط ضعفی دارد که می‌بایست در مخاطب قرا دادن عموم مسلمین؛ علماء، متخصصین و حاملین دعوت، در مورد آن تمرکز کرد، چون ایجاد رأی عمومی صحیح اسلامی، دور انداختن هر مفکورۀ دیگر و نیافتیدن در دام‌ها آن، یک ضرورت مبرم است، مخصوصاً در آن‌چه متعلق به قوانین اساسی غیر اسلامی می‌باشد که گمان می‌رود اسلامی است، درحالی‌که متعلق به نظام‌های حکومتی و اقتصادی غیر اسلامی می‌باشد. واقعیت کنونی  تلاش بیشتر و توجه بیشتری می‌طلبد بر این نقاط ضعف، مخصوصاً در مورد مسئله مذکور، در مورد دوم، در خصوص نظام اقتصادی اسلامی.

ایدیولوژی سرمایه‌داری در سراشیبی قرا دارد، موجودیت طمع‌های غربی در نشر و تحمیل این نظام بر مسلمانان و در قرار دادن آن به عنوان بدیل اسلام، جز فریبی‌که از حد گذشته چیزی بیش نیست، و دلالت بر جهالت بزرگی در خصوص درک واقعیت امت اسلامی، در حرکات و سمت و سویی دارد که امت در آن روان است، دلالت بر جهالتی غیرقابل تخمین درخصوص تاثیر اسلام و عقیدۀ اسلامی بر مؤمنین دارد؛ یعنی در حالت و زمانی‌که مؤمنین از افکار و احکام اسلامی حمایت کرده و تبدیل به مفاهیم در نزد آنان شده است تاجایی‌که در جنگ فکری غربی بر علیه مسلمانان تأثیر آن چنانی باقی نمانده است، مگر در حوزۀ افکار اقتصادی و سیاسیت اقتصادی. بنا براین، باید در خصوص افکار و احکام نظام اقتصادی همان‌طورکه باید اهتمام ورزید، از آن‌جایی‌که اقتصاد و قدرت اقتصادی نقش و تأثیر ویژۀ در زندگی و قدرت دولت در توانائی اجراء پروژه‌ها، راه‌اندازی کارها و تحقق اهداف دارد، بر ضرورت این اهتمام می‌افزاید. اغلب امور فردی و دولتی خالی از احکام متعلق به دارائی و اقتصاد نیست، همان‌طور که گفته می‌شود دارائی و اقتصاد شریانۀ زندگی است.

در پایان این سخن و برای کامل‌سازی این مبحث، ناچار باید سایۀ پهناور نظام اقتصادی اسلامی و واقعیت بدبختی، آتش سوزان، نیرنگ و ظلمی‌که نظام غربی سرمایه‌داری در مقایسه به این نظام دارد را بیان داشت، ازباب این‌که حسن اشیاء را اضداد آن‌ها بر جسته می‌سازد، قواعد عمومی و برنامه‌های گستردۀ نظام اقتصادی اسلامی را باید بیان نمود، اما در این زمینه منبع بهتری از کتاب "نظام اقتصادی اسلامی" از مؤلفات علامۀ مجدِّد شیخ تقی الدین نبهانی نمی‌توان یافت؛ چنان‌چه در عمق، همه شمولی، محوریت و نبوغی‌که در آن کتاب مرعی گشته، مانندی را نمی‌توان یافت. آن‌چه را شیخ از مواد قانونی که در این زمینه آماده ساخته است، در ضمن لایحۀ قانون اساسی که حزب التحریر برای دولت اسلامی که انتظارش را به اذن الله در این نزدیکی‌ها داریم، آماده کرده است، بیان شده و در کتاب "مقدمۀ قانون اساسی و اسباب موجبۀ آن" از منشورات حزب التحریر، کاملاً در دسترس است. هدف از آن نشان دادن نمونۀ از قانون اساسی اسلامی است تا آن‌که در قدم اول از مواد آن، قانون اساسی شکل گرفته و در ثانی قانون اساسی برای دولتی اسلامی و ردی باشد بر کسانی‌ باشد که بر موجودیت نظام اقتصادی اسلامی بی‌نظیر، متفاوت و بر گرفته شده از وحی‌که الله سبحانه و تعالی به رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل نموده، انکار کرده و آن را به سخره می‌گیرند؛ نظامی‌که احکام و قواعد آن از طریق اجتهاد شرعی ثابت و منظبط با اصول فقهی و مصادر شرعی بوده، صرفاً از کتاب الله، سنت رسول الله، قیاس شرعی و اجماع صحابه، استنباط شده است. بدین وسیله ما در روی دستان مان نظام اقتصادی اسلامی عصری می‌بینیم که احکام آن به طریقۀ سلف صالح مان در استنباط، استنباط گردیده است، نظامی‌که سزاوار است بر آن نظام اقتصادی بی‌نظیر اطلاق نمود... چیزی‌که ما به توفیق الله سبحانه و تعالی در شماره‌ بعدی به بیان آن خواهیم پرداخت تا بحث مان کامل شود. ادامه دارد... 

نویسنده: محمود عبد الهادي

مترجم: محمد علی مطمئن

ادامه مطلب...

دولت؛ یک نهاد اجرایی برای مجموعه‌ای از مفاهیم، ​​معیارها و اعتقادات

  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

قبل از سؤال؛ من و برادران زیادی در دعوت برای شما تقاضای خیر فراوان و دعای طول عمر و حسن عمل داریم! آمین.

اما سوال من در مورد توضیح عبارتی است که در مقدمۀ دستور آمده: «دولت یک نهاد اجرایی برای مجموعه‌ای از مفاهیم، ​​معیارها و اعتقادات است»، این سه اصطلاح، به طور خاص با مثال چه معنای دارند؟

الله سبحانه و تعالی به شما خیر و برکت دهد.

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

در نخست از الله می‌طلبم که به شما و برادران‌تان به سبب دعای نیک‌تان برکت دهد و از الله تقاضای خیر فراوان برای‌تان دارم!

شما در سوال خود به آنچه در کتاب مقدمۀ دستور، قسمت اول در توضیح مادۀ (1) آمده، اشاره نمودید که در آن چنین آمده است: «بنابراین، دولت به عنوان یک نهاد اجرایی برای مجموعه‌ای از مفاهیم، ​​معیارها و اعتقاداتی است که توسط گروهی از مردم پذیرفته شده است». ضمناً این سخن نه تنها در کتاب مقدمه، بلکه در کتاب‌های دیگری مانند کتاب شخصیت اسلامی جلد دوم نیز آمده است که می‌گوید: «زیرا وجود امت عبارت از مجموعه‌ی مردم با مجموعه‌ای از مفاهیم، ​​معیارها و اعتقادات است و نهاد دولت عبارت از مجموعه‌ای مردم است که با مجموعه‌ای از معیارها، مفاهیم و اعتقادات، صلاحیت حکومت دارند». اما پرکاربردترین کتاب برای این سخن؛ کتاب "ورود به جامعه" است که ده‌ها بار در آن به این سخن اشاره شده است.

با بررسی این گفته معلوم می‌شود که از میان سه اصطلاح (مفاهیم، ​​معیارها، اعتقادات) به طور عام و خاص به قسمی‌که می‌گویند، بیان آن چنین است:

1-       افکار عبارت از معانی الفاظ هستند و مفاهیم عبارت از معانی افکار می‌باشند؛ اگر انسان به فکری اعتقاد داشته باشد، سپس همان فکر محض به مفهومی تبدیل می‌شود که بر رفتار تأثیر می‌گذارد. در کتاب شخصیت اسلامی جلد اول، صفحۀ 12-13 در فایل وُرد آن موارد زیر آمده است:

«مفاهیم عبارت از معانی افکار هستند، نه معانی الفاظ؛ زیرا لفظ عبارت از کلامی است که دلالت بر معانی دارد که ممکن است در واقعیت وجود داشته باشد یا نداشته باشد. وقتی شاعر می‌گوید:

ومن الرجال إذا انبريتَ لهدْمِهِ *** هَرَمٌ غليظُ منَاكِبِ الصُّفَّا حِ

فإذا رميتَ الحَقَّ في أَجْلادِهِ *** تركَ الصراعَ مُضعضَعَ الألوا حِ

در میان مردان، کسانی اند که اگر بخواهید آن‌ها را نابود کنید *** هم‌چون هرمی ضخیم با دستی سنگین است

اما اگر حق را بر پوست او بیندازی *** مبارزه را برای تضعیف الواح رها سازد

این معنا در واقعیت وجود دارد و از طریق حواس قابل ادراک است؛ هرچند تحقق آن مستلزم ژرف‌نگری و وضاحت باشد؛ اما وقتی شاعر می‌گوید:

قالوا: أَينظم فارسين بطعنة *** يومَ النّزالِ ولا يراه جَليلا

فأجبتهمْ: لو كانَ طولُ قَناته *** مِيلا إذنْ نَظَمَ الفَوارسَ ميلا

گفتند: آیا می‌تواند در روز جنگ اسپ‌سواران را با نیزه *** صف‌آرایی کند و او را با وقار نبیند؟

من به آن‌ها پاسخ دادم: اگر طول نیزۀ او *** یک مایل بود، اسپ‌سوار را یک مایل نظم می‌داد

این معنا اصلاً وجود ندارد؛ چون ممدوح اسپ‌سواران را با نیزه سازماندهی نکرده و هیچ‌کس این سؤال را نپرسیده است و نمی‌توان اسپ‌سواران را تا یک مایل سازماندهی کرد. این معانی برای جملات، الفاظ آن‌ها را توضیح و تفسیر می‌کند.

 اما معنای فکر این است: در صورتی‌که این معنای موجود در کلام دارای واقعیتی باشد که حواس بر آن بیفتد یا ذهن آن را امری معقول بداند و آن را باور کند، این معنا نزد کسی‌که آن را حس‌ یا درک می‌کند، مفهوم است و کسی‌که آن را حس یا درک نمی‌کند، برایش مفهوم نیست، حتی اگر درک این معنا بخشی از جمله‌ای باشد که به او گفته شده یا خوانده شده است. پس مفاهیم عبارت از معانی است که ادراک می‌شود و واقعیتی در ذهن دارد، فرق نمی‌کند که این یک واقعیت محسوس در خارج باشد و یا واقعیتی‌که در خارج بر اساس یک واقعیت محسوس وجود خارجی شناخته شود و غیر از معانی الفاظ و جملات، مفهوم نامیده نمی‌شود، بلکه فقط اطلاعات است و بس.

بر این اساس، هر فکری‌که تصدیق شده باشد، صرف نظر از ضیق یا وسعت معنای موجود در آن، مفهوم نامیده می‌شود.

2-      از جمله مفاهیمی‌که مربوط به یک امر فرعی است، مثل حرمت نوشیدن خمر که یک معنا دارد و آن این‌که شریعت از نوشیدن خمر نهی می‌کند؛ یعنی فقط یک فرع دارد. اما برخی مفاهیم به چند معنا مربوط می‌شوند؛ زیرا چندین فکر فرعی را می‌توان با آن‌ها سنجید؛ بنابراین، محدود به یک موضوع نیست. مثلاً مفهوم حلال و حرام مفهومی است که همه اعمال انسان را در بر می‌گیرد؛ چون به عنوان میزان اعمال انسان قرار می‌گیرد که فقط به یک چیز مربوط نمی‌شود؛ بلکه این مفهوم در این مورد معیاری است که با آن عقاید و مفاهیم دیگر سنجیده می‌شود. مثلاً مفهوم "اصل در اشیاء اباحت است" معیاری است که با آن خیلی چیزها سنجیده می‌شود و محدود به یک چیز نیست. مثلاً مفهوم "هدف وسیله را توجیه نمی‌کند" ملاک بسیاری از اعمال سیاسی و غیرسیاسی است. این چنین معیار از نگاه وسعت، عام‌تر از مفهوم است و در مقابل، از طرفی خاص‌تر از آن است؛ زیرا مفهوم به اعتبار اصطلاحی بر افکار جزئی اطلاق می‌شود، همانطور که بر معیار نیز اطلاق می‌گردد. بنابراین، روشن می‌شود که هر معیاری برای کسانی‌که به آن معتقدند، یک فکر و یک مفهوم است؛ اما هر مفهومی به عنوان معیار نیست؛ زیرا مفهوم ممکن است گاهی یک فکر فرعی باشد و ممکن است یک معیار باشد؛ اما معیار چیزی نیست جز موضوعی‌که فروع بر اساس آن ساخته و سنجیده می‌شوند. پس معیار، فکر فرعی نیست.

3-       اعتقادات، مفاهیم و معیارهای هستند که نقش خون در رگ را در فرد و امت به عهده دارند و چنان در نفس‌ افراد و جامعه متمرکز شدند که بیرون کشیدن آن‌ها دشوار است. هرگاه مفهوم و معیار در شخص و جامعه ریشه‌ یافت، اینجاست که چنان اعتقادی حاصل می‌گردد که دور ساختن و نابود ساختن آن از فرد و جامعه به آسانی ممکن نیست. بعضی مفاهیم و معیارهایی وجود دارد که لازم است تا به درجۀ عقیده نزد فرد و جامعه برسد تا فرد و امت را حفظ بدارد؛ مانند مفهوم و معیاری‌که می‌گوید: اصل در اعمال مقید بودن به حکم شرعی است، مفهوم طاعت، جهاد، توکل به الله سبحانه و تعالی و غیره...

با این ملاحظه‌ای که در مورد عقیده ذکر شد، می‌توان گفت: هر عقیده‌ای یک مفهوم یا معیار است، اما هر مفهوم یا معیاری، عقیده نیست؛ زیرا مفهوم و معیاری‌که ریشه در نفس فرد و جامعه نداشته باشد، به درجۀ عقیده نمی‌رسد؛ اگرچه به آن باور وجود داشته باشد، یعنی به درجه‌ای از استحکام، استقرار و ثباتی نمی‌رسند که اصطلاحاً به آن اعتقاد می‌گویند. البته این بدان معنا نیست که مردم به معنای لغوی عقیده به آن‌ها معتقد نمی‌شوند؛ چون به آن‌ها اعتقاد دارند؛ بلکه آن دو (مفهوم و معیار) وصف عقیده را به معنای اصطلاحی محقق نمی‌سازند؛ هرچند مفهوم و معیار شده اند.

در کتاب نظام اجتماعی صفحۀ 11 فایل وُرد آمده است: «علت این آشفتگی فکری و انحراف در فهم صواب، تهاجم گسترده‌ای است که تمدن غرب با آن به ما حمله کرد و آن را در اندیشه و علایق ما کاملاً حاکم ساخت. به وسیلۀ آن مفاهیم ما در مورد زندگی، معیارهای ما از اشیاء و اعتقادات عمیق در جان ما را تغییر داد. مثل غیرت ما به اسلام و تکریم مقدسات‌مان.» پایان.

نتیجه‌گیری

اگر فکر فرعی باشد و تصدیق به آن حاصل شود، مفهوم است و اگر فکری باشد که افکار فرعی دیگری بر آن استوار شده و تصدیق به آن حاصل گردیده است، این مفهوم به عنوان معیار قرار می‌گیرد. مفهوم و معیار اگر ریشه در جان‌ها، جامعه و امت داشته باشد، به اعتقادات تبدیل شده است... بنابراین، استفادۀ مورد نظر از این اصطلاحات سه گانه و ضرورت تفکیک در میان شان هنگام کار برای تغییر جامعه و تأسیس دولت ظاهر می‌شود. وقتی حزب برای تغییر در امت تلاش می‌کند، باید از افکار فرعی که می‌خواهد به مفاهیم امت تبدیل کند، آگاه و صاحب درک باشد و از معیارهایی‌که می‌خواهد در امت ایجاد کند، آگاه باشد. از مفاهیم و معیارهای آگاه باشد، که می‌خواهد نقش خون در رگ را به خود بگیرد که ریشه در جان فرد، جامعه و امت داشته باشد، تا تبدیل به عقایدی گردد که حذف آن دشوار است. این چنین حزب می‌تواند قبل از تشکیل دولت، اولویت‌های خود را در کار تعیین کند و بعد از آن بر مفاهیم و معیارهایی‌که برای حفظ امت و دولت مهم‌ترین و لازم‌ترین است، تمرکز کند و بیشترین توجه را به آن‌ها معطوف نماید و تلاش کند تا آن‌ها را به اعتقاداتی تبدیل سازد که نمی‌توان آن را به راحتی از دل‌ها بیرون کرد.

امیدوارم پاسخ روشن باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل أبوالرشته

مترجم: محمدیونس کریمی

 

ادامه مطلب...

در یادبود هجرت شرایط مشابه و رویکرد یکسان

  • نشر شده در تثقیفی

هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم یک حادثۀ عطفی را در تاریخ مسلمانان شکل داد، اعلانی برای مرحله جدید دعوت بود و با هجرت رسول اله صلی الله علیه وسلم نقطه ارتکاز یعنی دولتی شکل گرفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم طی دعوت سیزده سالۀ خود در مکه برای بدست آوردن آن فعالیت نمود. آن حضرت از تعقیب قبایل زیادی از عرب و طلب النصرت از آنان دست نکشید تا این‌که الله پذیرش اوس و خزرج را در مدینه منوره به وی موهبت نمود. در نتیجه آغاز برپایی دولت توسط آنان صورت گرفت تا مرحله نوینی آغاز گردد که مسلمانان در آن از هیچ تلاشی دریغ نکردند و لحظه‌ای از زمان را بیهود صرف ننمودند، از آن برای وارد کردن اسلام به هر خانه گِلی و چادری استفاده نمودند و الله برایشان پیروزی و نصرت را محقق نمود.

پس وضعیت مسلمانان پیش از برپایی دولت در مدینه منوره چگونه بود؟ و چه شباهتی میان آن و وضعیت کنونی مسلمانان به صورت کلی و مردم شام به صورت خاص، وجود دارد؟ هرکس سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم را تعقیب کند، در می‏یابد که از لحاظ مادی، هیچ نور امیدی برای نجات وجود نداشت! رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب بزرگوارش تا آخرین روز در مکه با مشکلات دست و پنجه نرم می‏کردند و نیت کفار قریش از قتل رسول الله پیش از هجرت آن حضرت صلی الله علیه وسلم به عنوان دلیل بر وضعیت زندگی شان کافی است. تنها نگاه مادی بر وضعیت دعوت تا پیش از هجرت، بیانگر آن است، بناءً پیامبر رهبر و یاران مؤمن وی در محاصره مردم و خشونت کامل بسر برده، از فشارهای مختلف رنج می‏بردند که هر لحظه ممکن بود بمیرند و دعوت پایان یابد! هم‌چنین وضعیت مادی آنان بیان می‏کرد که هیچ جرقه آرزویی در افق نمودار نیست و هیچ راه نجاتی وجود ندارد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابۀ همراهش، حتی لحظه‌ای بدور از فشار، شکنجه و تبلیغات مغرضانه قریش سپری نکردند. مجال بر آنان تنگ و تبلیغات شدید علیه‌شان جریان داشت و عکس العمل طائف دلیلی بر شدت آن چیزی بود که در مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت و یارانش در جریان بود؛ واقعیتی‌که اگر کسی آن را مفصل مطالعه نموده باشد، خواهی گفت: نجات، کامیابی و پناه‏گاه کجاست؟!

در مقابل، آیات الله متعال برای ثابت‏قدمی مسلمانان و کشت اطمینان و آرامش در قلب‏ها و جان‏های‏شان نازل می‏شد و مژده می‏داد که پیروزی نزدیک و آینده از آن این دین پر عظمت است؛ حتی اگر مدتی به طول بینجامد و کفار دوست نداشته باشند.

شرایط و واقعیتی‌که دعوت و حاملین آن به سر می‏بردند، در برابر مصیبت‏ها صبر پیشه کردند و به پیروزی از جانب الله که در رأس آن اندیشه "دولت قرار داشت، یقین داشتند و وضعیت پستی‌که در آن زمان بر مردم تحمیل می‏گردید، گمراهی بزرگی که از جانب سیاست‏مداران‏ در معرض‏اش قرار می‏گرفتند، ظلم نظامی‌که بر آنان حکم می‏راند و بردگی که تحت نظام دست ساخته آن زمان در آن به سر می‏بردند، افزون بر آن بود.

پس نادانی فراگیر شد و سلطه و استبداد آنان هم حکم‏فرما گردید تا این‌که مردم هیچ امیدی به نجات نداشتند و در نتیجه چیرگی نظام‏های حاکم آن را احساس نمی‌کردند.

مسلمانان امروزی هم همان چیزی را احساس می‏کنند که مردم در گذشته احساس می‏کردند! تجاوز، استعمار، تسلط و استبداد نظام‏ها باعث شده که مردم احساس کنند، هیچ راه نجاتی از آنچه متحمل می‏شوند، وجود ندارد و آنچه طی انقلاب‏های شان بدست آوردند، این ناامیدی را افزایش می‏دهد و هیچ یار و یاوری نیافتند؛ علاوه بر کثرت توطئه‏گرهایی‌که بر آنان و انقلاب هایشان وجود دارد، حقیقتی‌که مردم طی مشاهده واقعیت احساس می‏کنند، علاوه بر تمام این‏ها ابزرا و وسایل گوناگونی که نظام‏ها در اختیار دارند و علیه شان بکار می‏گیرند، چه رسانه‌ای باشد و چه غیر رسانه‏ای، که باعث تقویت این دیدگاه گردیده و در آینده هر درخشش آرزویی‌ را که در نزد برخی انسان‏های خوشبین از نجات حاصل می‏شود، نابود می‏کند.

اگر اندکی دقت نماییم، همین موضوع را در بین مردم شام مشاهده می‏کنیم! حجم فشارهای زیاد و استفاده از ابزار فراوانی‌که همه و همه به منظور خدمت و تثبیت این دیدگاه می‏باشد. بناءً حجم نشست‏هایی‌که فقط الله از آن آگاه است، شدیدترین ممنوعیت‏ها، فشار زیاد و عدم پشتیبانی از جانب سردم‏داران انقلاب و کسانی‌که ادعا می‏کنند، حامی، نگهبان و یاور برحال و بالقوه آن هستند، برای چی است؟ فقط برای یک چیز است؛ این‌که مردم را از وقوع تغییر، ناامید نموده این اندیشه که دیگر امیدی برای نجات نیست را در اذهان‏شان راسخ سازد، که دلیل آن حوادثی است که مردم صبح و شام با آن روبرو هستند. با وجود تمام این‏ها نویدهایی بر تو می‏وزد و دلداری می‏دهد که آرزوی تغییر در وجود مردم شام و دیگر فرزندان امت راسخ است و شوق آنان به تغییر وضعیت شان موجود و نیرومند است!

با وجود تمام آنچه پیشتر یاد نمودیم، موضوع قابل ملاحظه این است که مردم بند ترس را شکسته و چشم به یک تغییر ریشه‌ای و مبدئی دوخته اند! این‏ها نویدهایی خوبی اند که امید و اعتماد به نیروی فرزندان راستین امت بر تغییر را بار دیگر زنده می‏سازد.

اگر درباره دعوت و حاملین آن صحبت کنیم، خواهیم دید که آنان نیز در هم‌چو حالاتی اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش به سر می‏بردند. بناءً تمام برآورد‏های ظاهری چنین می‏نماید که هیچ نجات و دریچه‌ای در افق پدیدار نیست، پس دعوت از فشاری‌که بر آن تحمیل می‏شود، رنج می‏برد و حاملین آن لحظه‌ای هم بدون شکنجه، قتل، تعقیب و تهمت‏های دروغین بر آنان نمی‌گذرانند. واقعیتی‌که در خود آن قدر متشابه است که ممکن است نتوانی آن را تمایز نمایی، تا اندک زمانی توقف کنیم و بخوانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم منحیث الگوی نیکوی ما در این موقف چه عملکردی داشته است. صبر آنان در مقابل نظام‏ها یاد هجرت را زنده می‏کند، هم‌چنین جنگجویی و استقامت صاحب هجرت صلی الله علیه وسلم و یاران گرامی‏اش با وجود آنچه یاد نمودیم، همان چیزی است که در پایان نتیجه‏بخش ظاهر گردید.

پس تمام آنچه در مقابل آنان و دعوت انجام می‏شود، بالای عزم‏شان هیچ تأثیر نمی‏گذارد؛ بلکه انگیزه‌ای برای بذل بیشتر و یقین به این است که الله نصرت دهنده دین خود و غالب کننده پیامبر خود است و این همان چیزی است که ما امروزه باید بر آن عمل کنیم. بناءً دریای توطئه خروشان و امواج کینه مرتفع است! تنها چیزی‌که با آن روبرو می‏شود، این است که یقین داشته باشیم یاری الله نزدیک است و هر قدر سختی بیشتر گردد، گشایش نزدیک می‌شود و کشتی حکم بما انزل الله به ساحل نمادین خود یعنی نقطه ارتکاز  دوم خواهد رسید! هرکس می‏خواهد بخواهد و هرکس سر باز می‏زند سر باز زند! به اذن الله روزی قریب الوقوع است و روزی از روزهای الله که مسلمانان متیقین به وعده الله سبحانه و تعالی بوده انتظار آن را می‏کشند، فرا خواهد رسید:

﴿الا إنَّ نصر الله قریبٌ﴾ [بقره: 214]

ترجمه: آگاه باشید، یاریِ الله نزدیک است!

مترجم: طه خالد

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه