به پاسخ ام سلمی
پرسش
السلام علیکم رحمت الله وبرکاته!
شیخ و امیر عالم بزرگوار ما، الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و صحت و عافیت داشته باشد و همچنان بر دستان شما نصرت و تمکین را نصیب گرداند!
پرسشم این است: ما در کتاب نظام اسلام در موضوع طریق ایمان گفتیم «ذات الله سبحانه و تعالی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است» معنی این سخن چیست؟ آیا برای الله سبحانه و تعالی ذاتی است؟ معنی کلمۀ ذات چیست؟ حکم کسیکه از وجود ذات الله انکار نموده و تنها بگوید که ایمان به الله و صفات او تعالی دارم، بدون اینکه اعتقاد به ذات الله سبحانه و تعالی داشته باشد چیست؟ ام سلمی العامری از یمن.
پاسخ
و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!
در ابتداء الله سبحانه وتعالی از بابت این دعای نیکیکه در حق ما نمودید، برای شما برکت دهد! ما هم خیر را برای شما میخواهیم و جوابت را ذیلاً بیان میکنیم:
متنیرا که شما جملۀ مسئول عنها را از آن متن از کتاب نظام اسلام گرفتید، تکرار میکنم و او از این قرار است: «با وجودیکه بر انسان واجب است تا عقل خود را در راه رسیدن به ایمان نسبت به الله سبحانه و تعالی به کار برد؛ اما ممکن نیست که اشیای مافوق آنرا حس و درک نماید؛ زیرا عقل انسان محدود بوده و قوت آن نیز گرچه هرقدر افزایش یابد، بازهم محدود میباشد. بدین اساس، ادراک انسان محدود بوده و از درک ذات الله سبحانه وتعالی کوتاهی میکند، و ناگزیر ازدرک دریافت ذات الله سبحانه و تعالی عاجز بماند؛ زیرا الله سبحانه و تعالی در ماورای کائنات، انسان و حیات بوده و عقل انسان حقیقت ماورای طبیعت، انسان و حیات را درک کرده نمیتواند؛ بههمین دلیل، از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز میباشد. گفته نشود که چگونه انسان از طریق عقل به الله سبحانه و تعالی ایمان آورده می تواند، در حالیکه عقلاش عقلش از درک ذات الله سبحانه و تعالی عاجز است؛ زیرا ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی لازم است و ایمان به وجود الله سبحانه وتعالی از طریق وجود مخلوقات او یعنی از وجود کائنات، حیات و انسان مدرک بوده و عقل آنها را درک کرده میتواند و از طریق درک وجود این مخلوقات و جود خالق را عقل درک میکند. بنابر آن، ایمان به وجود الله سبحانه و تعالی که بدونشک درک آن مستحیل و ناممکن است، عقلی بوده و در حدود عقل است؛ برخلاف درک ذات الله سبحانه و تعالی؛ زیرا درک ذات الله سبحانه و تعالی در ماورای طبیعت، حیات و انسان مستحیل و ناممکن است؛ زیرا عقل از درک ما ورای این اشیاء قاصر است. اما لازم است که همین عجز و قصور، تقویت کنندۀ ایمان باشد.»
قبل از جواب در خصوص معنی ذات الله سبحانه و تعالی واضح میسازم که مدلول لفظ چگونه فهمیده میشود:
اول: در وقت معرفت مدلول لفظ به معنی لغوی؛ یعنی معنی حقیقی لفظ رجوع میشود؛ یعنی اول معنی لغوی لفظ گرفته میشود؛ سپس به معنی عرفی آن رجوع میگردد، خواه آن عرف عام عرب باشد و یا عرف خاص. یعنی اصطلاح در صورتیکه رجوع به معنی حقیقی متعذر شد، رجوع به معنی مجازی میشود... با دنبال کردن این معانی نسبت به معنی (ذات) مسایل زیر به دست میآید:
معنی لغوی:
ا- در مختارالصحاح صفحه ۱۰۹ تألیف محمد بن ابوبکر ابن عبدالقادر رازی متوفی ۶۶۰ هـ.ق چنین آمده است: «ذو به معنی صاحب پس در این صورت ذو تنها مضاف قرار میگیرد؛ اگر به وسیلۀ آن نکرهای توصیف شد، به سوی نکره مضاف میشود و اگر توسط آن معرفۀ توصیف شد، به سوی الف و لام مضاف میشود؛ در این صورت اضافت آن نه به سوی مضمر و نه هم به سوی زید و مثل آن جایز است. مثلاً میگویید؛ "مررت برجل ذی مال و بامرأة ذات مال و برجلین ذوی مال" به فتح واو، الله سبحانه و تعالی فرموده است: ﴿وأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾... اما این گفتۀشان "ذات مرة و ذات صباح" در این صورت ذات ظرف زمان است. به این ترتیب ذات در لغت مضاف به سوی علم نمیشود؛ پس گفته نمیشود ذات زید؛ اما امکان دارد که گفته شود "ذو زید" به معنی "هذا زید" چنانچه در لسان العرب آمده است: «این گفته اش اضافت به سوی آن ذوی این چنین در اصل و عبارت الصحاح آمده اگر بگویی ذووی مثل عصوی...» است. احمد ابن ابراهیم استاد ثعلب از عرب (هذا ذو زید) روایت کرده که به معنی هذا صاحب هذا الاسم الذی هو زید ) میشود.
ب- همچنان ذات به معنی اجل نیز میآید: در فتح الباری شرح صحیح البخاری آمده است: «... بیهقی در موضوع اسماء و صفات در خصوص ذات چنین ترجمه نموده است: و حدیث ابودرداء که رجال آن نیز ثقه است به صورت درست فهمیده نمیشود؛ اما این حدیث منقطع بوده و لفظ ذات در احادیث مذکور به معنی من اجل و یا به معنی حق است و مثال آن قول حسان است: «وَإِنَّ أَخَا الْأَحْقَافِ إِذْ قَامَ فِيهِمْ يُجَاهِدُ فِي ذَاتِ الْإِلَهِ وَيَعْدِلُ»؛ یعنی برادر احقاف وقتی در میان شان قرار گرفت به الله جهاد میکند و عدالت مینماید، که کلمه ذات در این قول حسان به معنی "من اجل" است.»
ج- همچنان ذات به معنی جهت و جانب میآید چنانچه در تفاسیر آمده است:
در تفسیر طبری متوفی ۳۱۰ هـ.ق در کتاب آن تحت عنوان "جامع البيان عن تأويل آي القرآن" آمده است: «و این گفته الله سبحانه و تعالی ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾ (کهف آیه: ۱۸) الله سبحانه و تعالی میگوید؛ ما این جوانان را در حالت خواب شان یک مرتبه به پهلوی راست و بار دیگر به پهلوی چب قرار میدهیم.»
در کتاب التحریر و التنویر: "تحرير المعنى السديد وتنوير العقل الجديد من تفسير الكتاب المجيد" نوشتۀ محمد طاهر بن محمد ابن محمد طاهر بن عاشور تونسی متوفی ۱۳۹۳ هـ.ق آمده است: «در کلام شان این کلمه مضاف به سوی جهات و ازمان و به غیر شان شده است که در این صورت آنرا به جایگاه صفت از موصوف قرار میدهند که سیاق کلام به این دلالت میکند مانند این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَذاتَ الشِّمالِ﴾ که به معنی جهت میشود.»
د- همچنان به معنی طاعت الله نیز میآید: حاکم در مستدرک از سلیمان بن محمد بن کعب بن عجرة از زینب بنت ابو سعید خدری رضی الله عنه روایت نموده که گفته است؛ مردم از علی ابن ابو طالب در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم شکایت کردند؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما خطبه ایراد کرد و شنیدم که میگفت:
«أيها الناس لا تشكو عليا فوالله إنه لأخشن في ذات الله وفي سبيل الله»
ترجمه: ای مردم از علی شکایت نکنید قسم به الله که او ترسناکترین مردم در اطاعت از الله سحانه و تعالی و در راه الله سبحانه و تعالی است.
این حدیث صحیحالاسناد است و آنرا صحیحین تخریج نکردند... تعلیق حافظ ذهبی در تلخیص گفته این حدیث صحیح است.
از معانی لغوی معلوم میشود که کلمه ذات در موارد ذکر شده در متن کتاب نظام اسلام که در سوالت مطرح شده موافقت ندارد و حقیقت عرفی در نزد عرب نسبت به این کلمه دور است. بناءً در این صورت به حقیقت عرفی خاص یعنی معنی اصطلاحی رجوع میشود.
معنی اصطلاحی:
بدون شک با تدبر این مسئله واضح میشود که معنی اصطلاحی در اینجا منطبق میشود؛ پس کلمۀ "ذات" معنی نفس را میدهد.
ا- بخاری این کلمه را به این معنی استعمال کرده است... بخاری بابی را در صحیح خود به کار برده که چنین عنوان داده است: «باب ما يذكر في الذات والنعوت وأسامي الله...» و در کتاب فتح الباری شرح صحیح البخاری از ابن حجر چنین آمده است: این گفتۀ آن: «بَابُ مَا يُذْكَرُ فِي الذَّاتِ وَالنُّعُوتِ وَأَسَامِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» یعنی آنچه که در ذات و صفات الله سبحانه و تعالی ذکر میشود و آن اسماء که جواز دارد، به الله سبحانه و تعالی اطلاق شود و یا به دلیل نبود نصوص جواز ندارد؛ اما در خصوص کلمه ذات راغب گفته است: «این کلمه مونث ذو است که کلمۀ ذو به اسماء اجناس و انواع وصف قرار میگیرد و این کلمه به ظاهر مضاف میشود؛ نه به مضمر. همچنان این کلمه تثنیه و جمع میشود و این کلمه همیش تنها مضاف قرار میگیرد. ونیز لفظ ذات را برای عین شی نیز به عاریت گرفتند که در این صورت آنرا به صورت مفرد و مضاف استعمال کردند و بر این کلمه الف ولام را داخل ساختند در این صورت این کلمه را در جای نفس و خاص قرار دادند که استعمال کلمه ذات به این معانی از کلام عرب نیست.» ختم.
همچنان عیاض گفته است: «ذات شی نفس و حقیقت آن است. همچنان اهل کلام ذات را با الف و لام نیز استعمال کردند که اکثر نحویین این کاربردشان را غلط خوانده، ولی بعض از نحویون جواز دادند؛ زیرا در این صورت کلمه ذات به معنی نفس و حقیقت شی میشود و از استعمال بخاری معلوم میشود که کلمه ذات در استعمال به روش متکلمین به نفس شیء نسبت به الله سبحانه و تعالی است.»
ب- و برای معلومات قابل ذکر است که آنچه ابن حجر از اقوال فقهاء (راغب و عیاض) ذکر کرده و در کتب شان به گونۀ ذیل ذکر شده: "المفردات في غريب القرآن" نوشتۀ ابوالقاسم الحسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفی ۵۰۲ هـ چنین آمده است: «ذو بر دو شکل استعمال میشود؛ یکی اینکه وصف اسماء اجناس و انواع قرار میگیرد و در این صورت به اسماء ظاهر مضاف میشود؛ نه به سوی مضمر. اما گاهی اوقات اصحاب معانی ذات را به عاریت و یا به شکل مستعار استعمال کردند و آنرا به معنی عین شی استفاده کردند؛ خواه شی جوهر باشد و یا عرض و در این صورت آنرا به صورت مفرد و مضاف به سوی مضمر و با الف ولام نیز استفاده کردند که در این حالت این کلمه را در جایگاه نفس و خصوصیت قرار دادند؛ پس گفتند: ذاته، نفسه و خاصته که چنین استعمال از کلام عرب نیست... دوم در لفظ ذو لغت لطی است که در آنها این کلمه را درجای الذی استعمال کرده و به صورت مرفوع، منصوب، مجرور، جمع و مؤنث به یک لفظ استعمال کردند؛ مانند "وبئري ذو حفرت وذو طويت" یعنی التی حفرت و التی طویت.»
همچنان در کتاب "مشارق الأنوار على صحاح الآثار" نوشتۀ ابو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی سبتی مالکی متوفی سال ۵۴۴هـ.ق چنین آمده است: «الذال و الیاء فصل در ذی، ذا، ذیت، ذات، ذه و ذاک و قول بخاری در باب ما جاء فی الذات و در حدیث ذات یوم و یا ذات لیلة و یصلحو ذات بینهم در این موارد منظور از ذات شی نفس شی است و این به آنچه گذشت بر میگردد؛ اما فقهاء و متکلمین ذات را با الف و لام استمال کردند که اکثر نحویین این استعمال را غلط خوانده و گفتند جایز نیست که بر کلمۀ ذات الف و لام داخل شود؛ زیرا کلمۀ ذات از جملۀ مبهمات است؛ اما بعضی از نحویین این مسئله را جایز دانسته و گفتند که ذات در این صورت کنایه از نفس و حقیقت شی است... اما استعمال بخاری طوریکه در تفسیر قبلی گفته شد، مراد از آن نفس شی است. به این شکلیکه متکلمین نسبت به الله سبحانه و تعالی استعمال کرده چنانچه میبینید که گفته است آنچه که در ذات، صفات آمده که منظور آن صفات است؛ پس به روش و عبارت استعمال متکلمین بین ذات و صفات فرق است...» ختم
دوم: از آنچه گذشت واضح میشود که کلمه "ذات" در اصطلاح به معنی نفس میشود و این معنی برای این کلمه معنی حقیقی لغوی نبوده؛ یعنی به این شکل از کلام عرب نیست؛ چنانچه فوقاً در قول راغب ذکر شده، بلکه این کلمه به معنی حقیقی عرفی خاص خود یعنی اصطلاح است. یعنی ذات به معنی نفس است که به این معنی اصطلاح بوده نه معنی لغوی و نسبت "نفس" به الله سبحانه و تعالی مسئلهای است که وارد شده است:
در تفسیر طبری در خصوص این آیه کریمه ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ چنین گفته شده که این آیه به این معنی است که الله سبحانه و تعالی شما را از نفس خویش میترساند که مرتکب گناه نشوید، پس نسبت نفس به سوی الله سبحانه و تعالی در نصوص شرعی وارد شده، بناءً اگر "ذات الله" استعمال شود، به معنی "نفس الله" جایز است.
همچنان معنی لغوی بر معنی ذات الله که در متن مذکور در کتاب نظام اسلام وارد شده به معنی اصطلاحیاش استعمال میشود؛ یعنی حقیقتاً به معنی نفس استعمال میشود؛ چنانچه در فتحالباری شرح صحیح البخاری آمده و در فوق ذکر شد.
بناءً معنی "ذات الله" در هردو قسمت در کتاب نظام اسلام به معنی اصطلاحی است؛ یعنی "ذات الله" به معنی حقیقت نفس است و ما ذات الله سبحانه وتعالی را به معنی نفس و حقیقت آن درک کرده نمیتوانیم؛ پس ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی در ما ورای کائنات، انسان و حیات است؛ یعنی نفس الله سبحانه و تعالی از این امور سه گانۀ محسوس و مدرک خارج است که در محل فکر عقلی بشری قرار نداشته و به حواس ما درک نمیشود:
﴿لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ... ﴾ [انعام: 103]
ترجمه: چشمان خرد او را در نیابد حال آنکه او آنها را در مییابد و الله (سبحانه و تعالی) لطیف و خبیر است...
سوم: اما سوال شما که گفتید «حکم کسیکه از وجود الله سبحانه و تعالی انکار میکند و تنها به این قول اکتفا میکند که به الله و صفات آن ایمان دارم بدون اینکه عقیدۀ به ذات آن داشته باشد» در ظاهر طوری به نظر میرسد که در نزد قایل این قول خلط صورت گرفته؛ زیرا اصطلاح ذات الله به معنی نفس و حقیقت آن هیچ مشکلی ندارد؛ پس انکار از ذات الله سبحانه و تعالی به این معنی ممکن نیست، یعنی برای کسیکه معنی ذات الله را به این معنی درک کرده باشد ممکن نیست که ذات الله را به این معنی انکار کند؛ مخصوصاً که این معنی در نصوص شرعی نیز موجود است؛ مثل ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾ اما در وقت تعریف شرعی لازم میشود که از داخل ساختن امور دیگر و تعاریف دیگر پرهیز شود؛ مثلاً: درحدیثیکه بخاری در صحیح خود از ابوزرعة از ابوهریره روایت کرده آمده است که گفت؛ یکی از روزها رسولالله صلیالله علیه و سلم در انظار مردم قرار داشت که جبرئیل در نزدش آمد و گفت ایمان چیست؟ فرمودند:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ...»
ترجمه: ایمان آن است که به الله سبحانه و تعالی، به ملائکه و کتب آن و به دیدار آن و به پیامران آن ایمان بیاوری و همچنان به زنده شدن بعد از مرگ نیز ایمان بیاوری... (این حدیث را مسلم نیز تخریج نموده است.)
بناءً وقتی تو از ایمان سوال کنی، من میگویم؛ ایمان طوریکه در حدیث ذکر شده میباشد و همچنان معانی شرعی دیگریکه در حدیث در خصوص اسلام و احسان وارد چنین است و به همین ترتیب تمام تعاریف شرعیکه وارد شده است چنین است.
امیدوارم که در همین حد به جواب سوال شما کفایت کند و الله سبحانه و تعالی از همه عالمتر و با حکمتتر است.
برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته
مترجم: مصطفی اسلام