چهارشنبه, ۲۵ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۷/۳۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

پیام‌های سیاسی پاسخ‌ به سوالاتی‌که از طرف برخی شباب ایراد شده است

  • نشر شده در سیاسی

1-     کسی پرسیده است: آیا ممکن است که امریکا پیمانی مانند پیمانی‌که "کندی" با "خروشچف" در سال 1961م به امضاء رساند، با چین به امضاء برساند؟ آیا چنین سخن می‌تواند معقول باشد؛ مخصوصاً که چین به عنوان یک قدرت جهانی اقتصادی به یک تهدید درجه یک قدرت به ایالات متحدۀ امریکا تبدیل شده است؟ سوال دیگر اینست که تهدیدهای امریکا بر چین در "تایوان" به این مسئله چی ربطی دارد؟

پاسخ اینست که انعقاد چنین توافقنامه‌ای بعید به نظر می‌رسد؛ بلکه واقعیت اینست که امریکا می‌خواهد پای چین را در جنگ با تایوان داخل نموده تا بتواند آن را مهار و اراده‌اش را در اختیار گرفته و  چین را از حمایت روسیه در اوکراین مانع شود. بناءً امریکا به این اعمال تحریک‌آمیز در چین اقدام می‌کند و متحدانی به اطراف خود جمع می‌کند تا بر ضد چین اقدام نموده و تحریم‌هایی را وضع نمایند. در حقیقت یک جنگ اقتصادی را امریکا علیه چین به راه انداخته. لذا به نظر می‌رسد که امریکا بر این اعمالش تا وقتی مسئلۀ "تایوان" به پایان برسد، ادامه دهد؛ زیرا چین بر این موقف خود اصرار دارد که باید "تایوان" بر خاک چین بپیوندد؛ اگرچه به زور باشد؛ چنانچه این مسئله را "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین بیان کرد؛ شخصی‌که به تازه گی برای دور سوم ریاست جمهوری به مدت پنج سال تعیین گردیده است. وی گفت: «چین از حق استفادۀ قدرت خود با تایوان به عنوان راهکار اخیر و در شرائط سخت هرگز شانه خالی نمی‌کند.» (منبع: الجزیره 16 اکتبر2022م)

چین حوادثی را که در اوکراین در حال وقوع است و هم‌چنان حوادثی‌که در آینده در این کشور اتفاق خواهد افتاد، نظارت می‌کند تا در صورت شکست سنگین روسیه در اوکراین، این فاجعه نسبت به وی تکرار نشود. ما دیدیم که چین از حمایت روسیه در اوکراین خودداری نموده و حتی بعد از این‌که ابتداء حمایتش را از روسیه اعلان کرده بود، رجوع و با روسیه توافق‌نامۀ در این خصوص به امضاء رساند و موقف بی‌طرفانه‌ای را به خود گرفت؛ موقفی‌که به روسیه ضرر وارد نموده و پوتین این موقف را یک موقف متوازن خواند تا طوری وانمود سازد که وقتی آن را انتقاد و سرزنش می‌کند، از دست ندهد. بناءً احتمال می‌رود که امریکا تا وقتی این امور را تمام نسازد، چنین توافق‌نامۀ تقسیم بین المللی منعقد نمی‌سازد؛ چنانچه در گذشته با اتحاد جماهیر شوروی منعقد ساخته بود. هم‌چنان با وی توافق‌نامۀ به امضاء نمی‌رساند تا نفوذ خود را در منطقۀ دریاء جنوبی و شرقی چین ایجاد نماید؛ زیرا در این صورت دولت‌ها بر ضد آن عمل نموده و بر منع آن از این دو منطقه اقدام می‌کنند.

2-     شخص دیگری سوال نموده است: «روسیه می‌تواند مانند بحران موشکی کوبا با تهدید ایالات متحدۀ امریکا را جواب دهد؛ چنانچه اتحاد جماهیر شوری در گذشته انجام داده است؛ پس چرا این عمل را انجام نداده؟» جواب به این سوال اینست که این یک سخن غیر واقعی نسبت به روسیه است؛ روسیه‌ای که خودش اعتراف می‌کند که امریکا از وی قوی‌تر است؛ برخلاف اتحاد جماهیر شوروی سابق ‌که موازی با قدرت امریکا بود. برای بررسی و درک این مسئله می‌توانیم به این موضوع اشاره کنیم که قدرت هسته‌ای این دو کشور امروز تقریباً برابر است؛ اما امریکا دارای سپر موشکی است که از آن در برابر موشک‌های روسیه محافظت می‌کند؛ ولی روسیه مثل این سپرموشکی ندارد و آنچه روسیه از ساخت موشک‌های جدید با قابلیت تجاوز از این سپر موشکی اعلام کرده هنوز در مراحل اولیه می‌باشد. یعنی این‌که تعداد موشک‌های هسته‌ای روسیه که به اراضی امریکا دست‌رسی داشته باشد و از سپرهای موشکی امریکا تجاوز کند، در خدمت روسیه فعلی کم بوده؛ اما در مقابل تمام موشک‌های قدیمی نصب شدۀ امریکا که دست‌رسی به خاک روسیه را داشته باشد، موجود می‌باشد. این علاوه بر آن پیش‌رفت وحشتناک سلاح‌های متعارف امریکا مانند طیارات/جنگنده‌های بی‌سرنشین، طیارات/جنگنده‌های رادارگریز و موشک‌های هوشمندی است که روسیه نزدیک به شبیه آن را ندارد؛ چنانچه جنگ اوکراین ثابت ساخت که سلاح هوائی روسیه ضعیف بوده؛ در حدی‌که نتوانست فضای کشوری مانند اوکراین را تحت تسلط بگیرد. هوا پیماهای بی‌سرنشین پس مانده این کشور و گزارشات موجوده مبنی بر استعمال روسیه از بی‌سرنشین‌های ایرانی در جنگ با اوکراین و نیز نقاط ضعف نیروهای متعارف روسیه از این موضوع بوده که این نقاط ضعف را جنگ اوکراین آشکار و توهمات بزرگ را دور ساخت.

می‌توان گفت؛ آیا این قدرت بزرگ است که برایش مقدور نبوده تا طی هشت ماه دولت کوچکی مانند اوکراین را با وصف این‌که اندکی از طرف امریکا حمایت شده، شکست دهد؟! چی قدرتی برای روسیه وجود دارد؛ در حالی‌که به سرعت نیروهای خود را از اطراف پایتخت "کییف" در همان مراحل اول جنگ و قبل از ازدیاد حمایت غربی برای اوکراین بیرون کشید؟! یعنی در زمانی‌که اوکراین کم‌ترین قدرت را داشت! لذا طوری‌که شما گفتید: «برای روسیه ممکن است مانند بحران موشکی کوبا با تهدید ایالات متحدۀ امریکا جواب آن را بدهد» این یک سخن غیر واقعی است. پس روسیه امروزه مانند اتحادیۀ جماهیر شوروی گذشته نیست که در زمان بحران موشک‌های کوبا بوده است.

3-     اما در خصوص مسئلۀ مشارکت بین المللی که در سوال شما وارد شده باید گفت: مشارکت بین المللی در نزد امریکائی‌ها به این معنی است که باید دولت‌های بزرگ در مقابل موافقت امریکا و با درنظرداشت چیز اندکی توسط امریکا از منافع و درامدهای بین المللی پرداخت شده، به خدمت و مصالح امریکا باشند؛ به گونۀ مثال: روسیه در سال 2015م با دخالت نظامی‌اش در سوریه در خدمت مصالح امریکا قرار گرفت، روسیه به حیث یک دولت بزرگ صدای "ویتو" را در شورای امنیت بالا کرد و این منفعت بین المللی بود که نباید کم ارزش داده می‌شد؛ سپس امریکا خواست تا خدمات روسیه را به نفع امریکا در حوضۀ چین بر ضد کوریای شمالی و بر ضد چین انتقال دهد؛ اما روسیه این خواست را رد کرد. لذا امریکا شروع به سرکوب و ضربه زدن به روسیه نموده و روسیه را نشانه قرار داد که چرا در سوریه تسلط پیدا کرده. هم‌چنان امریکا در مسائل دیگری مانند جنگ آذربایجان، ارمنستان و دیگر مسائل متعدد روسیه را مورد فشار قرار داد.

این اندیشه و سیاست امریکایی است. لذا امریکا به تقسیم قدرت با کسی نمی‌اندیشد؛ بلکه به فکر اینست که دولت‌هایی‌که بنام دولت‌های بزرگ یاد می‌شوند، آن‌ها را به خاطر تحقق مصالح خود در گوشه گوشۀ جهان شریک ساخته و بعضی از دست‌آوردهای بین المللی که امریکا به دادن آن برای آن دولت موافقت دارد، پرداخت کند. این فکر و تعامل امریکایی با چین، روسیه و دولت‌های اروپائی است. امروزه که امریکا در پی توسعۀ نقش آلمان در شرق اروپا در مقابل با روسیه است، از جنس همین روش و فکر سیاسی است؛ اما تمام این توسعۀ نقش آلمان در زیر نظر قیادت امریکا و برنامه‌های آنست؛ اگر آلمان تصمیم خروج از قیادت امریکا و برنامه‌های آن را روی دست گیرد و بخواهد به تنهائی خودش عمل نماید، یقیناً که امریکا آن را به تنگنا قرار خواهد داد و این منطق است که فکر واندیشۀ امریکایی آن را رهبری می‌کند.

4-     اما این سخن وارده در سوال «وقتی‌ هند بر واردات نفت از روسیه توافق کرد؛ چرا ایالات متحدۀ امریکا تحریمات را بر آن وضع نکرد؟» جواب اینست که امریکا بر هند کدام تحریماتی را وارد نکرد؛ چون اگر تحریمات را وضع می‌نمود، راهکار سیاسی مزدورانش را به رهبری "مودی" و حزب آن "بهارتیاجاناتا" تهدید می‌کرد. بناءً امریکا با خرید نفت و گاز روسیه توسط هند مخالفت نکرد؛ زیرا او نمی‌تواند بدیلی مثل آن آماده بسازد؛ اگر هند به خرید منابع انرژی از روسیه توقف می‌کرد؛ چنانچه در آلمان این اتفاق افتاد، به زودی نرخ اسعار در هند افزایش می‌یافت و این چیزی بود که مردم توان تحمل آن را نداشته و احتمال می‌رفت که این مسئله بر حکومت "مودی"، مزدور امریکا تأثیر می‌گذاشت. در نتیجه مردم این حکومت را سقوط می‌داد و این همان فرصتی است که مزدوران انگلیس در حزب کنگرۀ هند که خوب قوی اند، لحظه شماری می‌کنند. حتی امریکا برای هند اجازه می‌دهد که از روسیه سلاح خریداری کند؛ چنانچه این مسئله از زمان به قدرت رسیدن حزب کنگره هند و از ابتداء تأسیس‌اش در سال 1974م تا سال 1998م بر همین منوال و روش بوده؛ مثلاً حزب "بهارتیاجاناتا" برای اولین بار حکومت را به دست گرفت تا سال 2004م حکومت کرد و به همین دلیل حزب کنگرۀ دوباره به حکومت برگشت و تا سال 2004م حکومت کرد. بعد از آن حزب "بهارتیاجاناتا" به حکومت برگشت که تا اکنون بر حکومت هستند. دلیل پیروزی این حزب عقب‌نشینی‌های حکام مزدور پاکستان بود که امریکا آن‌ها را بر این عقب نشینی‌ها مخصوصاً در کشمیر دستور داد؛ مسئله‌ای که طرفداران این حزب را زیاد کرده و در وقتی‌که هند موشک‌های "اس 400" را از روسیه خریداری کرد، امریکا تحریماتی را که بر ترکیه وضع کرده بود، بر هند وضع نکرد؛ بلکه هند را از وضع تحریم‌های پیش‌بینی شده در چهارچوب قانون مبارزه علیه دشمنان امریکا از طریق تحریمات معروف به قانون "کاتسا" معاف کرد؛ به گونه‌ای که پارلمان امریکا نیز ضمن میزان دفاع امریکا در سال 2023م به تاریخ 14جولای2022م بر این معافیت مهر صحه گذاشت. البته به بهانۀ این‌که " این معافیت به زودی روابط دفاعی ایالات متحدۀ امریکا و هند را تقویت خواهد کرد.» (منبع: آناضو 16 جولای2022م)

این عمل‌کرد امریکا یک عمل‌کرد دوگانه‌ای بود که بر ترکیه به این هدف و در چارچوب این قانون وضع گردیده؛ ولی بر هند وضع نگردید؛ چیزی‌که واضح ثابت می‌سازد که امریکا از فقدان نفوذ خود در هند به وسیلۀ سقوط مزدوران، یعنی حزب "بهارتیاجاناتا" ترس دارد؛ در صورتی‌که مثل این تحریم‌ها را بر هند وضع کند و این کشور را از خرید منابع انرژی از روسیه مانع شود، این خطر محسوس می‌گردد؛ در حالی‌که وضع این تحریم‌ها بر اردوغان و حکومت آن که بر محور امریکا می‌چرخد، این تأثیر را نداشته، حتی طرفداران آن را زیاد می‌کند و با روابط امریکا این مشکل سرپوش گذاشته می‌شود.

5-     اما موارد دیگری‌که در این سوالات در خصوص نفت و گاز وارده شده، جواب آن چنان است که ذکر می‌شود:

ا- در حقیقت کشور متضرر شماره یک قطع لین واردات انرژی روسیه تنها اروپا است؛ به این دلیل که اروپا تهدید خطراتی را که از ناحیه نزدیکی با روسیه به وجود خواهد آمد، بیش‌تر پیش رو دارد. به همین دلیل، اروپا در صورت عدم نیاز به نفت و گاز روسیه می‌خواهد با توافق با امریکا با قوت بیش‌تری بر ضد روسیه استاده گی کند؛ اگر اروپا توان تحمل این فشارها را می‌داشت. لذا درست نیست که گفته شود امریکا اروپا را به سمت نجات از وابسته‌گی انرژی روسیه به مسیر دیگری جهت داده، با وصف این‌که این توجه امریکا یک عمل استراتیژیک قدیمی و کنونی امریکا است. قول درست اینست که امریکا از طریق محکم ساختن موقف‌گیری‌های اوکراین و حمایت از آن و کشاندن این کشور در برابر غرب با داخل ساختن روسیه در اوکراین، کامیابی حاصل کرد. یعنی به صورت غیر مستقیم فهمیده می‌شود که امریکا در طی دهه‌های مختلف با دخالت‌هایش در اوکراین و داخل نمودن روسیه در این گرداب، تهدیدی را بر اروپا ایجاد کرده و وقتی روسیه تهدید واقعی بر اروپا شد، دولت‌‌‌های اروپایی داوطلبانه با استراتیژی امریکا همسو و انرژی روسیه را از اروپا قطع کردند و این عمل‌کردشان افزایش نرخ گاز طبیعی را در پی داشت؛ به گونه‌ای که قبلاً این گاز از طریق خطوط لوله می‌آمد؛ نه از طریق تانکرهای دریائی که گاز را به صورت مایع انتقال می‌دهد. به همین دلیل در آن وقت این گاز قیمت کمی داشت؛ اما وقتی آن لوله‌ها قطع شد، نیاز پیدا شد که این گاز از طریق تانکرهای دریایی منتقل شود. این یک مصرف صنعتی مایع ساختن گاز است که بالای دولت‌های صادرکننده گاز می‌آید و سپس این گاز در دولت‌های وارد کننده به حالت عادی خود برگردد.

ب- اما افزایش قیمت نفت یک قضیه جهانی است؛ نه قضیه متعلق و مخصوص به اروپا، برخلاف قضیه گاز؛ زیرا امریکا از افزایش قیمت نفت نیز متضرر شده و هم‌چنان در مورد غله‌جات نیز می‌توانیم بگوئیم که کشورهای صادر کنندۀ این ماده یعنی روسیه و اوکراین صادرات‌شان را معطل کرده. به این معنی که افزایش قیمت غله‌جات نیز جهانی است؛ نه مخصوص اروپا. در اروپا مانند سائر نقاط جهان قضیه کمبود غله‌جات و کمبود نفت قضیه افزایش قیمت به خاطر تدارک و انتقال آن از دیگر مناطق غیر از روسیه و اوکراین است؛ اما قضیه گاز طبیعی غیر از این مسئله است. سبب افزایش قیمت گاز طبیعی صنعت مایع ساختن گاز و کمبود تانکرهای انتقال دهنده گاز است. هم‌چنان ازدیاد وابسته‌گی جهان بر مصرف گاز طبیعی که در طی چند دهه به سبب آب و هواء یکی از عوامل افزایش گاز است؛ یعنی گاز استفاده می‌شود تا آلوده‌گی و خطرات را مانند زغال سنگ و انرژی هسته‌ای کم کند.

ج- اما امریکا فکری در سر دارد که قیمت گاز طبیعی بین المللی به اساس دالر باشد و این یک مسئله جدی است؛ ولی در پس این موضوع و خواست امریکا مخالفت‌ها و موانع زیادی است؛ مثلاً روسیه با چین و بعض دولت‌های دیگر توافق نموده که معاملات تجاری به اساس پول‌های منطقوی صورت گیرد. این راهکار روسیه از سال 2014م راه باز کرده و شایع شده است و حتی بیش‌تر دولت‌ها از زمان بحران اقتصادی، یعنی 2009م چنین فکری دارند؛ از وقتی‌که دولت‌های جهانی شدت وابسته‌گی شان را بر دالر امریکائی درک کردند. به این ترتیب، می‌توانیم بگوئیم که راهکار معاملات تجارتی به وسیلۀ غیر دالر در زمان فعلی رواج یافته، هرچند که محدود می‌باشد.

به نظر می‌رسد که امریکا نرخ فائده و سیاست دالر را به صورت قوی جدیداً از سال 2022 م در پیش‌گرفته و می‌خواهد وابسته‌گی به دالر را دوباره تقویت نموده و راه معاملات تجاری را به غیر از دالر و سائر پول‌ها ضعیف سازد. به درازمدت سیاست اقلیمی منجر به افزایش وابسته‌گی به گاز طبیعی بین المللی و بالا رفتن اهمیت این ماده از منابع انرژی می‌شود و در نتیجه مسئله قیمت‌گذاری این منبع انرژی به دالر مفاد زیادی برای امریکا خواهد داشت.

د- مهم‌ترین نقطه‌ای که باید آن را متوجه بود، موفقیت امریکا در خصوص قطع پایب لولۀ خطوط، مانند لولۀ "نوردستریم" است؛ یعنی امریکا آن خطوط انرژی را قطع نموده که بر اراده و حاکمیت امریکا نیست. چیزی‌که این مسئله را واضح می‌سازد، اینست که امریکا خطوط گاز ترکیه را که با روسیه توافق داشت، قطع نکرد و "پوتین"، رئیس جمهور روسیه از قصد ایجاد یک مرکز واردات گاز روسیه به اروپا را از طریق ترکیه خبر داد؛ به این معنی که امریکا می خواهد تجارت گاز روسیه را به اروپا از طریق راهی‌که تحت کنترول "واشنتن" است، استقبال کند.

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

مصر کنانه و دسائس متعدد برای پایان بخشیدن به فعالیت­های اسلامی!

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت پنجم و پایانی)

به ادامه سخنان پیشین، که بحث روی روش­‌ها و ابزارهای حیله­گرانه‌ای بود که کشورهای غربی و در رأس آن‌ها امریکا با کمک سیاسیون پرنفوذ قدرت در مصر دنبال می­کنند تا اوضاع مصر را نگذارند به حد انفجار برسد و از تغییر اساسی و ریشه­ای برگرفته شده از اسلام جلوگیری کنند! اکنون به نکته پنجم این بحث رسیدیم:

5-  نزدیکی روز افزون به رژیم یهود و افزایش پایگاه‌های غرب: غرب از سال­ها پیش دست به کار شده تا در سرزمین‌های مسلمانان پایگاه‌هایی برای خودش بسازد تا از بازگشت دوباره تاریخ‌اش به دوران حاکمیت اسلام جلوگیری کند. در ابتدا سعی کرد آن‌ها را از طریق نظامی تحت استعمار خود قرار دهد؛ اما به طرز بدی شکست خورد. بنابر این، در عوض آن به امور دیگری دست‌آویز شد، از جمله: سیاسیون مزدور و تأسیس رژیم یهود در قلب سرزمین­های اسلامی تا نخستین پایگاهی برای مبارزه با هر روند و تغییری باشد که رخ می­دهد! هم‌چنین تا پایگاهی نظامی پیشرفته­ای داشته باشد که در صورت هرگونه تغییری‌که علیه مزدورانش صورت می­گیرد، به سرعت مداخله کند. رژیم­های عربی موجود پیرامون رژیم یهود اقدامات بسیاری را برای تقویت، بقاء و استمرار آن انجام داده اند و در این راستا یاری رساندند؛ از جمله نزدیکی با رژیم یهود از طریق معاهدات صلح، که یکی از این کشورها مصر است، آن‌که از نخستین کشورهایی بود که در سال 1978م به صراحت انعقاد توافق‌نامه صلح را با رژیم یهود اعلام کرد که یکی از اهداف آن دفاع مشترک از منافع غرب و ایستادگی در برابر هر تغییری بود. به دنبال این معاهده، پایگاه‌های نظامی امریکا در سیناء ساخته شد و از تمام تجهیزات تسلیحاتی خلع شد، به استثنای آنچه که در جنگ با گروه‌های اسلامی لازم بود. شاید حوادث اخیر که از سوی این رژیم رخ داد و یهود برایش اجازه افزایش تعداد سربازان در داخل سیناء را داد، بخاطر تعقیب و پیگیری­ گروه‌های اسلامی باشد و این بزرگترین دلیل نزدیکی هماهنگی مشترک برای جنگ و جلوگیری از وقوع هرگونه تغییر داخلی می­باشد.

6-  نزدیک کردن بعضی از گروه­های اسلامی سلفی مثل حزب موسوم به سلفی النور: تا مردم را در شناخت واقعیت صحیح گمراه و منحرف سازند؛ یعنی از یک سو چهره رژیم را در نظر مردم زیبا جلوه دهند و از جهت دیگر، جنایات رژیم را علیه فعالیت‌های اسلامی مخلصانه و صحیح که اینجا و آنجا انجام می‌پذیرد، مشروعیت بخشند. الجزیره نت بیانیه‌ای از رئیس حزب النور را در 28 ژانویه 2018م گزارش داده و در آن آمده است که وی گفت: «حزب النور حمایت خود را از عبدالفتاح السیسی برای دومین دورۀ ریاست جمهوری اعلام می‌کند...» این خائن، سیسی را توانمندترین فرد برای انجام وظایف خطیر طی چهار سال آینده دانست. به ویژه وی به بهبود وضعیت اقتصادی، مبارزه با تروریسم و تحکیم مرجع عالی شریعت اسلام در همه ابعاد اشاره کرد. مشابه این امر از شیوخ مصر و علمای درباری آنجا نیز ثابت است.

7-  به تنگنا قرار دادن افراد از طریق وظایف و امتیازات: این روش و اسلوبِ تمام رژیم­های حاکم در سرزمین­های اسلامی است. اکثر کسانی‌که به رژیم‌ها وفادار و سازگار نیستند، نمی‌توانند وظایف دولتی بگیرند و این به مثابه کارت فشار بر مخالفان می­باشد. وب‌سایت "الراکبة لِأخبار السودان و مصر" به تاریخ 14 اگست 2011م گزارش داد: «اسلام‌گرایان بعد از سال‌ها چنین اظهار داشته اند که رژیم قبلی در طول 30 سال تلاش کرده که هر چیز را از آن‌ها سلب کند، به خانواده‌های شان مصیبت وارد کند و آن‌ها را از مناصب رهبری در دولت، ارگان‌ها‌، نهادها و دانشگاه‌ها محروم کند... عمر علی که 21 ساله و یکی از اعضای جماعت اسلامی است، از همان ایدیولوژی سابق برای هر آن‌کس که ریش خود را می­گذارد و یا خود را به کدام گروه اسلامی نسبت ‌می‌دهد، ابراز نگرانی کرد که مبادا از هر وظیفه دولتی و یا غیر دولتی محروم شود. وی به روزنامه الشرق الاوسط گفت: "جوانانی‌که وابسته به جریانات اسلامی هستند، در گذشته از پیوستن به دانشکده‌های مخصوص ارتش و نیروی نظامی و هم‌چنین از انتصاب به مشاغل دولتی جلوگیری شدند." علاوه بر آن: وی ترس از اشتراک در امتحانات دانشکده‌های نظامی دارد که حتی در صورت کامیاب شدن وی را نپذیرند؛ فقط بخاطر مذهبی بودنش. به نوبه خود، محمدنور سخنگوی مطبوعاتی حزب النور نیز با تأیید این موضوع گفت: «ما در گذشته و اکنون خواستار لغو چنین تبعیضی علیه جنبش‌های اسلامی بوده و هستیم. با تعجب پرسان نمود: چرا چنین شده است که جنبش‌‌های اسلامی منزوی و از مشارکت در ساختار وطن و از وظایف دولتی و غیردولتی محروم گشته‌ اند و چرا از آن‌ها در وزارت‌ خانه‌های مختلف کار گرفته نمی‌شود؟!»

پس از این بررسی که مهم‌ترین مسائلی را که غرب در راستای پایان بخشیدن به فعالیت‌های اسلامی، مبارزه با آن با تمام امکانات، جلوگیری از دستیابی آن به هدف درستش و ریشه‌کن نمودن آن عملی می‌سازد، می‌گوییم:

غرب پس از نابودی خلافت و در دوران استعمار تلاش کرد تا مردم مصر را از واقعیت حقیقی مصر دور نگهدارد، گمراه شان کند و اسلام را از حافظه شان محو کند؛ اما با شکست سختی روبرو شد؛ طوری‌که انقلابات یکی پس از دیگری علیه استعمار فرانسه و انگلیس شروع شد؛ سپس شماری از جنبش‌ها که خواهان تغییر بر اساس اسلام بودند، ظهور کردند. امروزه این شکست با وجود همه کارزارهای انحرافی و گمراه‌سازی در برابر گرایش عمومی به اسلام رو به افزایش است. آن‌ها سعی کردند تا مصر را از طریق معاهداتی به اصطلاح صلح با رژیم یهود پیوند دهند؛ اما پس از چهل سال، نتانیاهو نخست وزیر این رژیم در مقابل کنیسه ایستاد تا شکست همه معاهدات صلح با جهان عرب را اعلام کند و گفت ما در امضای معاهدات صلح با دولت‌ها موفق بوده‌ایم؛ اما در برقراری صلح با مردم شکست خورده ایم.

ناکامی غرب، چه در گذشته و چه در حال حاضر در زیر سلطه درآوردن مردم کنانه و تابع نقشه‌های غرب ساختن، ما را به یاد بسیاری از حقایق مصر کنانه، فرزندان و تاریخ آن می‌اندازد، از جمله:

1-     ان شاءالله مصر دروازه بزرگ فتح برای بازگرداندن عظمت امت اسلامی بوده و خواهد بود و با وجود دسیسه‌ها و توطئه‌های بزرگ در حال آماده‌سازی خود برای این امر می‌باشد.

2-     مصر در وقت متلاشی شدن و فروپاشی و در وقت ذلت و خواری سبب وحدت امت بوده است.

3-     مردم مصر اسلام را دوست دارند، نسبت بدان وفادارند، در طول اعصار بخاطر آن قربانی دادند و رهبران بزرگ و علمای ممتاز و جید از آنجا ظهور کردند؛ به ویژه در زمان العز بن عبدالسلام، الظاهر بیبرس، قطز، الأشرف خلیل بن قلاوون و بسیاری دیگر. انقلابات راه‌اندازی شده از الأزهر باعث ظهور رهبران بزرگ تغییر در طول قرن‌ها شد. سرزمین مصر از توانایی‌های هنگفت مالی و بشری برخوردار بوده و در میان سرزمین‌های اسلامی از موقعیت حساسِ بهره‌مند است.

4-     مصر امتداد تاریخی و معنوی سرزمین شام و دروازه بزرگ فتح شمال آفریقا و بیت المقدس بوده و هست و إن شاء الله به موقف گذشته و حقیقی خود باز خواهد گشت.

در خاتمه، می‌گوییم؛ مصر همواره کنانه‌ی الله و امت اسلامی توسط رهبران جوان‌مرد و غیور نسبت به اسلام و مسلمانان بوده و هست و همواره رحمت و نصرت باقی خواهد ماند! از آنجایی‌که مسلمانان در طول تاریخ آن را شناخته اند و چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را توصیف نموده اند. بزودی مصر به عنوان دروازه بزرگ فتح و وحدت مجدد برای امت اسلامی باز خواهد گشت که تیرهای نافذ از آنجا بسوی دشمنان این امت پرتاب خواهد شد و تا این‌که بیت المقدس را برای بار سوم آزاد کند؛ همانطور که آن را از استعمار صلیبیان و مغولان آزاد کرد! از الله سبحانه وتعالی نزدیکی این واقعیت را خواهانیم.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

برگرفته شده از شماره 414 جریده الرایه

نویسنده: حمد طبیب

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

اگر سپر، محافظ و امام (خلیفه) می‌داشتیم، یهود هرگز جرئت غصب سرزمین ما و فساد در آن را نمی‌کرد! Featured

به تاریخ 23 سپتامبر 2022م الجزیره گزارش انگلیسی را از رنج مردم مسافر یطا [فلسطین] در برابر حملات شهرک‌نشینان منتشر ساخت. این گزارش با نقل و قول از شهادت و گواهی زنان این منطقه حاکی از آنست که زنان و خانواده‌های‌شان از حملاتی‌که توسط عساکر اشغال‌گر و گروه‌های شهرک‌نشین صورت می‌گیرد، به شدت در رنج و تکلیف قرار دارند. آن‌ها لت و کوب می‌شوند، با  شلیک گلوله هدف قرار گرفته می‌شوند، با گاز به آنان حمله صورت می‌گیرد و دست‌گیر و زندانی می‌شوند؛ جدا از نگرانی، ترس و ناامنی که در آن به سر می‌برند، اموال‌شان ضبط و زمین‌های‌شان نیز ویران می‌گردد.

منطقه مسافر یطا در شهر یطا در دوازده کیلومتری جنوب‌شرقی الخلیل، که تقریباً 32 کیلومتر مربع مساحت دارد، موقعیت دارد. ساکنین این منطقه ده‌ها سال است که به نسبت ایجاد 10 شهرک و "منطقه آتش 918" برای تمرینات نظامی در خطر آوارگی و بی‌خانمان شدن اجباری دائمی قرار گرفته اند؛ ساحات اجتماعی که در معرض تهدید و آوارگی اجباری قرار دارند، در جنوب‌شرقی المسافر، در مساحتی حدود 32 کیلومتر مربع قرار دارند. طبق بیانیه ای که توسط دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل (OCHA) صادر گردید، در حال حاضر در مسافر یطا 215 خانوار فلسطینی زندگی می‌کنند که از میان 1150 تن 569 تن آنان را کودکان تشکیل می‌دهند.

ساکنین این روستاها مورد ضرب و شتم با سنگ و چوب توسط شهرک‌نشینان یهودی قرار می‌گیرند. مواشی آنان توسط مستعمره‌نشینان  اسپ‌سوار یا وسایل حمل و نقل کوهستانی، که برای ترساندن گله‌ها استفاده می‌شود و یا هم با رها کردن سگ‌هایی‌که به شبان‌ها و گوسفندان شان حمله می‌کنند، وحشت زده و پراکنده می‌شوند؛ مزارع شان به آتش کشیده شده و درختان شان قطع می‌شود.

ساکنان این مناطق به ویژه زنان و کودکان به علت عدم اخذ جواز ساختمانی در غارهای زیرزمینی زندگی می‌کنند و نمی‌توانند خانه‌های شان را بازسازی یا توسعه دهند. مردم این مناطق از اوایل سال‌های 2000 بدین‌سو خانه‌‌های شان را به شکل بسیار ساده و ابتدایی و اتاق‌های کوچک روی سطح زمین اعمار می‌کردند. با این حال، بسیاری‌ از این خانه‌ها پس از مداخله نیروهای اشغال‌گرتوسط بلدوزرها به ویرانه‌ها مبدل شدند. افزون بر این، آن‌ها به خدمات صحی/بهداشتی، آموزشی، حفظ‌‌ الصحه و آب برق دست‌رسی چندانی ندارند. برخوردها و قوانین ظالمانۀ اشغال‌گری از ایجاد حداقل مراقبت‌های بهداشتی برای کودکان، زنان، سال‌مندان و کسانی‌که در معرض بیماری‌های مزمن قرار دارند، جلوگیری می‌کند؛ زیرا جاده‌ها بسته شده و به مردم و حتی کادر طبی/پزشکی اجازه رفت و آمد نمی‌دهند.  آن‌ها هم‌چنان از اسفالت و ساخت و ساز جاده/سرک جلوگیری می‌کنند و مردم را مجبور می‌سازند تا از تراکتورهای کشاورزی خود برای انتقال بیماران و موارد ایمیرجنسی/اورژانسی به ساحات نزدیک با توجه به نبود کلینیک‌ها و مراکز بهداشتی در منطقه استفاده کنند.

سلطۀ یهودی و گله‌های مستعمره‌نشین‌اش مشتاق جنایات علیه مردمان سرزمین مقدس مسرای رسول الله صلی الله علیه و سلم شده اند. آن‌ها در برابر زنان در چهارراه‌ها و مسافر یطا توهین و ارعاب‌گری می‌کنند و پیش‌تر از آن در روستای دوما خانواد الدوابشة راسوزاندند. در اورشلیم محمد ابو خضیر کودک را ربوده و آتش زدند و بدین ترتیب جنایات شان بی‌وقفه ادامه دارد... دلیل این همه، بخاطر آنست که این سلطۀ هیولاصفت از مجازات مصون است و بر حمایت دولت‌های دست‌نشانده در سرزمین‌های اسلامی تکیه زده است که در رأس آن‌ها تشکیلات خودگردان فلسطین قرار دارد که رئیس‌ آن چند روزی پیش به سازمان ملل _عامل اصلی فاجعۀ سرزمین مبارک فلسطین و مردم آن _مراجعه کرد تا راه‌حل گدایی کند.

آیا این همه جنایات برای پیوند اخوت و برادری و شور و شوق در دل فرزندان مخلص ارتش‌های اسلامی کافی نیست که در مسیر پیامبرشان گام نهاده و برای آزدسازی این امت از زیر بار جبر و ستمی‌که در آن فرو رفته اند، دست به کار شوند؟! آیا آن‌ها آیات الله سبحانه و تعالی را نشنیده اند که می‌فرماید:

﴿وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ﴾ [انفال: 72]

ترجمه: و اگر از شما در (امر) دین یاری خواستند، بر شماست که (به آنان) یاری کنید.

آیا زمان آن نیست که زنجیر بردگی به مخلوق را کنار گذاشته و از الله اطاعت کنید؟!

بخش زنان دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

مترجم: حذیفه مستمر

ادامه مطلب...

اردوغان و دست‌آورد‌های‌ بیست‌ساله از موقف سیکولریزم

  • نشر شده در سیاسی

اردوغان که امروز حاکم تحت حمایت امریکا در ترکیه است، برای سیاست‌های امریکا در منطقه خوش‌خدمتی می‌کند و جهت تأمین مصالح امریکا گام برمی‌دارد. از همه مهم‌تر این‌که یکی از مهره‌های شترنج امریکا در بازی دور ساختن اسلام از قدرت است؛ یعنی او در حکومت همانند مصطفی کمال (نابودکننده‌ی خلافت اسلامی) و سایر حکامِ سکولری است که بعد از مصطفی کمال آمدند و بغیر ما انزل الله حکم راندند. فرق میان آنان و اردوغان در اینست که آن‌ها با اسلام دشمنی داشتند؛ اما اردوغان دشمنی ندارد. به عبارت دیگر، او اسلام را خالی از نظام سیاسی دانسته و آن را صرف عبارت از شعایر عبادی از قبیل نماز، روزه، حج، زکات وغیره می‌پندارد. برهمین مبنا، او همانند سایر حکام ترکیه و سرزمین‌های اسلامی به احکام کفری حکم می‌راند و با کسانی‌که می‌خواهند حکومت الهی را اقامه کنند، می‌جنگد؛ زیرا روش غیر دینی انتخاب نموده است.

پس برمسلمانی‌که می‌خواهد اردوغان را رهبر حساب کند، لازم است بسوی او و اعمالش با دوچشمِ باز نگاه کند؛ نه با یک چشم. چشمی‌که می‌بیند، او نماز و روزه می‌گذارد، باتجوید قرآ ن می‌خواند و مساجد را افتتاح می‌کند؛ چشمی‌که ببیند او بغیر ما انزل الله داوری می‌کند، در سیاست‌هایش پهلو به پهلوی آمریکا در تنفیذ نقشه‌های استعماری و گمراه‌کننده‌اش در سرزمین‌های مسلمانان و در جنگ آن علیه اسلام، در افغانستان، عراق، لبیا، سوریه وغیره حرکت می‌کند؛ آن‌که با تمام تکبر و ناترسی از الله قصدش را مبنی بر ایجاد پل‌های ارتباطی با نظام بشار اسد و تلاش برای ایجاد صلح میان بشار اسد و مسلمین باقی مانده از جنگ که در دره‌ها  پراکنده و سرگردان هستند، اعلان می‌کند و نیز رابطه‌ی دوستانه‌اش با اسرائیل، اعم از استخباراتی، نظامی، اقتصادی و گردشگری. هم‌چنان سیاست اقتصادی برمبنای ربا(سود نامشروع) ... نیز قابل تذکر است.

باید بگوییم: واضح‌ترین دلیلی‌که اردوغان را مفتضح می‌کند، اینست که اگر او متدین برهمان دینی می‌بود که الله و رسولش می‌خواهد، بدون شک اولین کسانی‌که با او می‌جنگیدند، دشمنان الله و رسول او از جمله یهود، امریکا و اروپا بود؛ بلکه او با آن‌ها تعامل می‌کند و آن‌ها نیز با او معامله دارند.

بدون شک، اسلام و سیکولریزم دو خط متوازی هستند که به هیچ عنوان باهم جمع نمی‌شوند. اسلام بر اساس عقیده‌ی "لااله الا الله محمد رسول الله" استوار است؛ اما سیکولرزم بر اساس عقیده‌ی "جدایی دین از دولت" استوار است. هرمسلمانی چه حاکم و چه محکوم باید اساس تفکر، مقیاس اعمال و تصرفاتش را در زندگی عقیده‌ی اسلامی قرار دهد و در این مسئله هیچ اختیاری ندارد. دوچیز بیشتر نداریم، قضیه یا حق است و یا باطل. اسلام دین برحق الهی است؛ پس غیر آن هرچه باشد، باطل است. الله متعال فرموده است:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا﴾ [احزاب: ٣٦]

ترجمه: زمانی‌که الله و پیامبرش امری را حکم می‌کنند، برای هیچ مرد و زن مسلمانی در کارشان اختیاری نیست و کسی‌که از الله و رسولش نافرمانی کند، بدون شک گمراه آشکار است.

برای محافظت ازین مبدأ، اسلام محاسبه‌ی حاکم و محکوم را زمانی‌که در تطبیق دین الله تغییر آورده و یا کوتاهی کردند، بطور مساویانه مشروع ساخته است؛ زیرا امربه معروف و نهی از منکر در کتاب الله سبحانه و تعالی و سنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم بطور مطلق آمده است و مقید به طلب اجازه به رخصت و یا تخصیص نشده است. مسلمان‌ها در زمان حاکمیت خلفای راشدین، اموی‌ها و عباسی‌ها حاکمان خویش را مورد محاسبه قرار می‌دادند. میان محاسبه و امربه معروف نمودن حاکمی‌که بر اساس اسلام و حاکمی‌که بر اساس سیکولریزم حکم می‌راند، فرق بسیار زیادی است. چنانچه حالت حاکمان فعلی امت اسلامی این‌گونه است.

خلاصه این‌که بعد از نابود کردن دولت خلافت اسلامی عثمانی در سال 1924م استعمار بیگانه نفوذ خود و نظام‌های سیکولریرستی خویش را در سرزمین‌های اسلامی پهن نموده و سپس در ساخت مزدورانی از حاکمان خیانت‌کاری‌که مسلمانان را با روش‌های پلید و مکارانه‌ی خویش گمراه نمودند، ابتکار به خرج می‌دهد؛ آنانی‌که با بازی بر برگه‌های قومی، وطنی یا بنام تمدن مسلمانان را از دین‌شان دور می‌سازند؛ یاهم گاهی مسلمانان را به آنچه نه سیر می‌کند و نه از گرسنگی نجات می‌دهد، سرگرم می‌سازند.

نزد هر حاکمی روش‌ها و ابزار فریبنده‌ی خاصی برای فریب دادن مسلمانان موجود است. درین اواخر مسلمانان با بیداری خویش از برگه‌های دموکراسی گذشته اند، به روابط پست و بدبو، پشت کرده اند و با تیر در مقابل نظام‌های فاسد قرار گرفته اند. بنابر این، برای استعمار چاره‌ای نمانده، جزاین‌که برگه‌ی بامهر اسلامی پیشکش کند تا به دیموکراسی‌اش مسلمانان را راضی سازد. برای مسلمانان سزاوار است تا بیدار باشند و روش‌های دشمنان و مزدورانش را بشناسند و از گزندهایی‌که  رسیدن اسلام به حاکمیت را به تعویق می‌اندازد، بر حذر باشند.

آنچه باعث می‌شود حقایق مربوط به اردوغان فریب‌کار را پیش‌کش کنیم؛ اما از سایر حکام خائن سکوت شده است، بیانات و کارهای مندرس(کهنه و فرسوده) سیاسی اوست، که ادعاهای دروغینی بیش نیستند؛ کاری‌که او را در جایگاه "مقت" قرار می‌دهد. آن‌که الله متعال در سوره‌ی صف از آن برحذر داشته است. اوتعالی فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ  (٢)كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ [صف: 2-3]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید! چرا آنچه می‌گویید انجام نمی‌دهید؟ بزرگ‌ترین دشمنی است این‌که چیزی  بگویید که انجام نمی‌دهید.

اردوغان و دیگران اگر جمود فکریی‌که از اثر تعطیل اجتهاد و بی‌توجهی به زبان عربی در زمان حاکمیت عباسی‌ها و عثمانی‌ها نبود، نمی‌توانستند احدی از مسلمانان را بفریبند. دو مورد فوق از مهم‌ترین اسباب پوشیده ماندن استعمار بودند. بنابر این، برای اردوغان آسان است که کوتاه نظران را با عکس گرفتن از خود در مسجد، بلند کردن مصحف قرآن کریم، بیانیه دادن در مورد مسجدالاقصی و بناکردن مسجد ایا صوفیا چنانچه از قبل بوده است، تحقیر نموده و فریب دهد! این‌ها کارهایی اند که هر فرد مسلمان انجام می‌دهد، حتی پیره زنان. برای مسلمانانی‌که ولین آیات سوره‌ی "صف" را می‌خوانند، لازم است -به حقیقت اردوغان به عنوان حاکم در جایگاه امن و قدرت در نظر بگیرند- نگاهی بیندازند؛ نگاهی به نظامی‌که برمبنای آن بر ترکیه که در زمان خلافت عثمانی‌ها پایتخت سرزمین‌های اسلامی بود، حکم می‌راند یا با بیداری و زیرکی در کارهای سیاسی او نگاهی بیندازند و ببینند که به کدام سو در حرکت و در مصلحت چه کسی است! با ارتش، مطبوعات، ثقافت، تجارت و سیستم‌های  خویش با چه کسی همراه است و یا به موقف‌های مختلف او در برابر قضیه‌ی فلسطین مبارک، سوریه، لیبیا و غیر آن از آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد، نگاهی بیندازند، در نهایت کسی‌که تدبر داشته باشد، شخصیت ممقوت اردوغان را درک خواهد کرد. وقت آن رسیده که ظالمین به فرعون و همراهانش ملحق شوند؛ نه این‌که یاری و نصرت شوند.

در ذیل آنچه خواهد آمد، نمونه‌هایی را از بیست‌سال دست‌آوردهای اردوغان از جایگاه سیکولرزم پیشکش خواهیم نمود! گمان نمی‌کنم بر مؤمنین، که به الله و روز آخرت ایمان دارند، پوشیده باشد؛ اما صرف جهت تذکر یادآوری خواهد شد.

اول؛ این‌که اردوغان با سرپرستی امریکا، در جایگاه سیکولریزم، نواده‌ی مصطفی کمال اتاترک است:

بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1945م، برای امریکا زمینه‌های اقتصادی و سیاسی آماده شد تا در برابر انگلیس قدرت اول در رهبری جهان شود. به دلیل اهمیت سیاسی و جغرافیایی خاورمیانه، از نگاه امور مربوط به مسلمانان، امریکا حریصانه خواست در مرکز حکومت در ترکیه علی‌رغم نفوذ مزدوران انگلیس در زمان نابودی دولت عثمانی به دست مصطفی کمال، مزدور جنایت‌کار یهودی انگلیسی نفوذ کند؛ چنانچه روشن است امریکا در رسیدن به حاکمیت در ترکیه علی‌رغم انگلس چاره‌ای نداشت، جز این‌که نقش مکارانه‌ی اسلام معتدل را بازی کند که با مبدأ دموکراسی امریکا، که بر حل وسط استوار است، مماشات و نرم رفتاری داشته باشد. برای بازی کردن این نقش، چشمش به انتخاب اردوغان افتاد. این مسئله چند دلیل داشت: اول این‌که احساسات مسلمانان ترک که آروزی حکومت اسلامی را داشتند، برای مزدورانش در حکومت ترکیه استخدام کند. علاوه بر آن، مقاله اقتصاد بود که امریکا توانست آن را در تبلیغات، برای آماده ساختن اردوغان، برای ریاست در ترکیه در سال 2002م، بعد از ملاقات‌های زیادی‌که امریکا، از قبل با وی انجام داد، پیشکش کند. این از یک سو؛ از سوی دیگر، امریکا کار خبررسانی را برای مسلمانان آسان ساخته و آن‌ها را به وجود رویکرد اسلامی در مرکز حکومت گمراه ساخت. این مسئله باعث شد اردوغان محور حرکات معتدل اسلامی قرار گیرد که بارزترین آن‌ها حرکت اخوان المسلمین است؛ آن‌هایی‌که قربانی رهبری تخیلی اردوغان شدند و از کجا می‌توانند دین را اقامه کنند. این حاکم سکولر، آن‌ها را به خیال امان یافتن، در گودال سکولریزم انداخته و با این کار میان آنان و مخلصین دعوت گفتاری و کرداری برای اقامه دولت خلافت اسلامی راشده فاصله قرار داده است؛ دولتی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم به اقامه‌ی آن بعد از شکستن حکومت جبری بشارت داده است. آنجاکه می‌فرماید:

«…ثم تكون خلافة على منهاج النبوة»

ترجمه: ...سپس خلافت بر منهج نبوت خواهد بود.

برای کسانی‌که افکار سطحی و پوچ میانه‌روی دارند، بعید نیست که چشم‌شان از پشت دیوار چیزی را دیده نتواند؛ اما اگر عقل‌های شان را با فکر مستنیر بکار اندازند، حقیقت اردوغان برای‌شان کشف خواهد شد؛ کسی‌که سیکولریزم را کشت کرده و جز نجاست‌ها و پلیدی‌هایش بدست نیاورده است؛ جایگاه دیروز ترکیه که مرکز دارالاسلام و پایتخت مسلمانان در زمان خلافت عثمانی‌ها بود، زمین تا آسمان فرق است. آن‌که به تمجید رسول الله صلی الله علیه وسلم به فتح قسطنطنیه مشرف شده بود؛ آن‌جا که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند: 

«ستفتح القسطنطينية، ولنعم الأمير أميرها، ولنعم الجيش جيشها»

ترجمه: قسطنطنیه بزودی فتح خواهد شد، چه خوب امیری‌ست امیر آن و چه خوب ارتشی‌ست ارتش آن.

در مقابل اردوغان در ترکیه بجز نظام سیکولریستی که مصطفی کمال حکم می‌راند، حکومت نمی‌کند! اگر مصطفی کمال آذان را در مساجد ترکیه ممنوع ساخت، اردوغان نیز برای قانون حمایت از فاحشه‌های همجنس‌گرا در ترکیه در حضور خبری تصریح کرد. به فساد خود هم اکتفا نکرده؛ بلکه دیگران را نیز توصیه می‌کند؛ چنانچه برای محمد مرسی زمانی‌که حکومت را در مصر به دست گرفت، نیز توصیه نمود که بر مبنای سیکولریزم حکومت کند؛ زیرا نظام مناسبی برای حکومت‌داری است...؛ اردوغان بارها بسیار خوب تصریح نموده که سیکولر است و نظامش جز نظام سکولریستی هرگیز چیز دیگری نیست. عکس مصطفی کمال جنایت‌کار را به عنوان رمز شخصیت و بلندپروازی‌هایش، در دفترش نصب نموده و هرسال دسته‌های گل تسلیت را به عنوان یادبود از تأسیس سیکولریزم در ترکیه بر قبر آن می‌فرستد...

این‌گونه اردوغان بارها ثابت ساخته که در سیکولریزم جز نواده‌ی مصطفی کمال و در سیاست‌هایش، جز مزدور امریکا چیز دیگری نیست؛ اما آنان احساس ندارند! اردوغان راست و درووغ را باهم آمیخته است؛ می‌گوید سیکولر هستم. در عین حال دعوای دفاع از اسلام را نیز دارد. برای کسی‌که از موقف‌های فریبنده‌ی اردوغان پند نمی‌گیرد، وقت آن رسیده که حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را بیاد آورد؛ آنجا که فرموده است:

«أعاذك الله يا كعب بن عجرة من إمارة السفهاء، قال: وما إمارة السفهاء؟ قال: أمراء يكونون بعدي لايهتدون بهدايتي، ولا يستنون بسنتي، فمن صدقهم بكذبهم وأعانهم على ظلمهم فأولئك ليسوا مني ولست منهم ولايردون على حوضي، ومن لم يصدقهم بكذبهم ولم يعنهم على ظلمهم فأولئك مني وأنا منهم وسيردون عليَّ حوضي»

ترجمه: ای کعب پسر عجره الله (متعال) ترا از فرمان‌روایی بی‌خردان پناه دهد! گفت : فرمان روایی بی‌خردان چیست؟ فرمودند: بعد از من فرمان روایانی خواهند بود که طبق رهنمودم رفتار نمی‌کنند و به سنتم آراسته نیستند؛ پس کسانی‌که آنان را بادروغ‌شان تصدیق کند و برظلم‌شان یاری شان دهد، آن گروه از من نیست! من از آنان نخواهم بود و برحوضم وارد نمی‌شوند و کسی‌که دروغ شان را تصدیق نکند و برظلم یاری شان ندهد؛ آنان ازمن هستند و من از ایشان هستم و برحوضم وارد خواهند شد.

دوم؛ دست‌آورد اردوغان از قضیه فلسطین

قضیه فلسطین در نزد مسلمانان از قضایای راهبردی محسوب می‌شود. این قضیه در حقیقت قضیه‌ی یک امت است؛ نه قضیه‌ی فلسطین. اشغال صهیونستی در سرزمین مبارک فلسطین در حالی بطول انجامیده که ماحول آن در سرزمین‌های اسلامی بیشتر از یک دولت و جود دارد که نه سیر می‌شوند و نه هم از گرسنگی در امان اند. این درحالی‌ست که دولت اردوغان که گوش‌ها را از سروصدا و هشدارهای زیاد بر یهودی‌های غاصب با بیانات آهنگین -اما گفتارهای مناقض با عمل- به فغان آورده، در میان آن‌ها ست. متأسفانه ارتش ترکیه از لحاظ آمادگی‌های جنگی تقریباً ارتش پنجم جهان است؛ اما از دیدگاه اسلام هیچ ارزش و سنگینی برای دولتی‌که نظام حکومت در اسلام را تطبیق نکند و اسلام را بادعوت و جهاد بسوی جهان بدوش نکشد، نیست. اردوغان فریادهای عزاداری "وااسلاما!" را در مسجدالاقصی شریف می‌شنود؛ اما آن‌ها را به سخنان تسلیت، اندوه‌گینی و نوحه‌سرایی پاسخ می‌دهد؛ در حالی‌که اگر زنگ تلیفونی از نهاد حکومتی امریکا برسد؛ با ارتش ترکیه برای تنفیذ امر بادارانش می‌دود و با آن‌ها برای اجرایی شدن نقشه‌ها و توطئه‌های شان، گاهی جنگ با مخلصین به بهانه‌ی تروریست و گاهی برای چپاول اموال‌شان به بهانه‌ی  آوردن امنیت و آرامش پیمان می‌بندد!

با این‌که سرزمین مبارک فلسطین از اردوغان دورتر از دیگر جاها نیست؛ آیا اردوغان ارتش خود را تاکنون برای آزادی فلسطین چنانچه در عفرین و غیر آن به حرکت در آورد، حرکت داده است؟! با بیانات ظاهری و زبان دروغین ادعای نصرت فلسطین را می‌کند؛ سپس با همان زبان بسوی مقرره‌ی امریکا (راه‌حل دو دولت) در سرزمین فلسطین، بدون حرج فرا می‌خواند؛ مثل این سخن را جز کسی‌که در ظاهر خائن و در ذاتش خبیث است، نمی‌گوید.

خواننده‌ی گرامی! برای درک قربانی‌های خیانت اردوغان همین کافیست که شمعون بیریز در سال 2007م، پیش روی پارلمان ترکیه به زبان عبری گفت: ترکیه اعتماد قوی و محکمی ساخته است! آمدم تا از ترکیه بخاطر این کار تشکر کنم!

برای درک  ناتوانی این حاکم مزدور، کافی است بیانیه‌ای شنیده شود که در آن گفته است : «ماضد دولت اسراییل نیستیم؛ بلکه ما ضد اسرائیلی هستیم که مرتکب قتل می‌شود.» (منبع: شبکه‌ی الجزیره نشرمستقیم) واویلا! این بدترین گرفتاری خنده‌دار است که اردوغان گمان می‌کند در سرزمین فلسطین یا غیر آن حکومت یهودی باشد و در آن با آرامش پرسه زند. مگر اردوغان حقایق یهود را در کتاب الله متعال نخوانده که این چنین می‌گوید؟! یا این‌که فراموش نموده که فلسطین سرزمین اسلامی است، باید از لوث یهودیان غاصب پاک شود.

عجیب‌تر از اردوغان کسی است که با بیاناتش فریب خورده و دوستی صادقانه با یهود را درک نمی‌کند! آنان با افتخار پهلو به پهلو در معاملات تجاری، بافت امنیتی و روابط دیپلوماسی کار می‌کنند! اردوغان از اولین کسانی است که این روابط را امضاء کرده است. آنان نمی‌دانند که حاکمیت اردوغان از آن الله متعال است. از رضایت از کسی‌که الله متعال از او ناراض است، بپرهیزید و گرنه عذابی برشما خواهد بود! مسلمان  فقط از کسی راضی می‌شود که الله متعال از او راضی باشد! معیار رضایت و پذیرش و ناخوشنودی و رد خویش را معیار شرعی بسازید!

سوم؛ دست‌آورد اردوغان از کارهای سیاسی‌اش

اردوغان هم‌پیمان استراتیژیک امریکا است و این امر از میان گفته‌ها و کارهایش به خوبی آشکار است. امریکا زمانی‌که بر عراق در سال 2003م حمله‌ی نظامی کرد، پایگاه انجرلیک ترکیه را وسیله‌ی برطرف کردن موانع جنگ عراق قرار داد و در سال 2011م اردوغان برای محافظت از بشار اسد، مزدور امریکا در سوریه، با سرکوب جریان اسلامی که برای اقامه‌ی دولت اسلامی بیرون آمده بود و علیه بشار اسد جنایت‌کار شعار می‌داد، لحظه‌ی تردید نکرد؛ سپس جیش الحر را که با ترکیه ارتباط داشت، جهت رهاسازی عملیاتِ مانند عملیات "درع الفرات" که برای بشار اسد امکان می‌داد تا بر حلب غالب شود، پراکنده ساخته و برای غالب شدن بر حلب کمک کرد! هم‌چنین عملیات "غصن الزیتون" که به نظامیان بشار امکان داد تا داخل غوطه‌ی شرقی شوند!

ای کاش امریکا بر همین قدر از تسخیر اردوغان اکتفا می‌کرد! بلکه اردوغان عملیات خیلی زیادتری را برای فرمان‌برداری از بادارش انجام داده است که آخرین آن دخالت در امور لیبیا و ارمنستان با آذربایجان برای خدمت به امریکا بود.

برای اردوغان که اخیراً به دروازه‌های بانک‌های رهبران خیانت‌کار و دست‌نشانده، در امارات برای نجات دادن لیره‌ی ترکی از تورم گدایی می‌کند، زمانی‌که خود و ارتشش را در سوریه، لیبیا و آذربایجان و غیر آن استخدام می‌کند، سزاوار است قیمت و ارزش خویش را بداند! نه مسلمانان را در سوریه از طغیان بشار اسد آزاد می‌سازد و نه آنان را از  بند حفتر نجات می‌دهد و نه توان معالجه‌ی بی‌نظمی در نظام اقتصاد ترکیه را دارد؛ بلکه بسان برده‌گان در خدمت باداران زندگی می‌کند و امریکا با آخرین نفس‌هایش سعی دارد، هم‌چون اردوغان نسخه‌های مشابه بیشتری در یمن، سودان یا در سوریه ایجاد کند! آنان مکر نمودند و مکرشان در نزد الله متعال است؛ اگرچه از مکرشان کوها جابجا شوند.

بدون شک، امت اسلامی بر اقامه‌ی دولت خلافت اسلامی راشده نزدیک‌تر از دو قاب تیر کمان و یا نزدیک‌تر از آنست! حزبی به میان آمده که با اهلش دروغ نمی‌گوید و آن حزب التحریر است که برهدفش هشیار، بر طریقه‌اش صاحب بصیرت و بر ایده‌اش استوار است:

«… ثم تكون خلافة على منهاج النبوة»

ترجمه: سپس خلافت برمنهج نبوت خواهد بود.

باذن الهی بزودی از شاهدان آن خواهیم بود.

برگرفته از شماره 433 مجله الوعی

مترجم: حبیب اسلمی

ادامه مطلب...

مردان مسلمان‌مان در نبود خلافت شرمگین اند

خبر:

شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی به‌تاریخ ۱۷اوکتوبر/اکتبر ۲۰۲۲م از دستگیری ۹۲مهاجر بدون لباس گزارش می‌دهد؛ درحالی‌که تعدادی از ایشان مجروح و اکثر آن‌ها از سرزمین‌های سوریه و افغانستان بودند. این مهاجرین توسط پولیس یونان در مرز میان ترکیه و یونان دست‌گیر شدند. دست‌گیری آن‌ها توسط گارد محافظتی ساحلی فرانتکس و اتحادیۀ اروپا که تحقیق قضیه را به‌دوش داشتند، مستندسازی شد. گفته می‌شد این افراد به‌وسیله قایق‌های قاچاقی از دریای اِورُس عبور کرده‌اند.

نماینده‌گی مهاجرت سازمان ملل خواستار تحقیق شده و عمیق‌ترین مراتب تأسف خود را در اثر گزارش‌ها و عکس‌های منتشرشده بیان کرد.

تبصره:

شأن و عزت مؤمنین مقدس است. جایگاه مردان به‌عنوان رهبران و محافظین امت رسول الله صلی الله علیه وسلم در قران کریم واضح است:

﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا﴾ [نساء: ۳۴]

ترجمه: مردان، سرپرست و نگهبان زنان اند، به‌خاطر برتری‌هایی‌که الله (سبحانه و تعالی از نظر نظام اجتماعی) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده‌است، و به‌خاطر انفاق‌هایی‌که از اموال‌شان (در مورد زنان) می‌کنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضع اند و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی‌که الله (سبحانه و تعالی) برای آنان قرار داده‌است حفظ می‌کنند. و (امّا) آن دسته از زنانی را که از سرکشی و مخالفت‌شان بیم دارید پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آن‌ها دوری کنید! و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل برای وادار کردن آن‌ها به انجام وظایفشان نبود) آن‌ها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند راهی برای تعدّی بر آن‌ها نجویید! (بدانید) الله (سبحانه و تعالی) بلندمرتبه و بزرگ است(و قدرت او، بالاترین قدرت‌ها است).

این هتک حرمت به موقف انسانی یک تخطی کامل بر متصرفین شرعیت است و پذیرش ارتکاب این چنین اعمال بر انسان مسلمان و حتی غیرمسلمان برای ما ممکن نیست. حتی اسیران جنگی حق خوراک، پوشاک و سر‌پناه دارند؛ چه رسد به اعمال وحشی‌گرانه تحت ‌نام جهان مدرن، که انعکاس ‌دهندۀ تصویر پست و مریض فرهنگ کپیتالیزم و ارزش‌های لیبرال است که کشور‌ها به‌خاطر  منافع خویش، کشورهای دیگر را به تمسخر می‌گیرند.

مقامات ترکی و یونان هریک به ترتیب بار این ملامتی را به دوش یک‌دیگر انداخته، وزیر داخلۀ ترکیه را به‌ بسترسازی مهاجرت غیرقانونی متهم کرده و عملکرد آن را در امور مهاجرت‌های غیرقانونی شرمی برای مدنیت خطاب کرده‌اند.

فرح‌الدین آلتن، سخنگوی ریس جمهور ترکیه، با نشر پُستی در توییتر خطاب به مقامات یونانی بیان کرد که «ماشین خبرهای دروغین ترکیه دوباره روی کار آمد.» این سخنان، شرم و رنج بشریت را به ساده‌گی به بازی می‌گیرد و بر زخم مظلومان نمک می‌پاشد.

اردوغان با نقل یکی از بیانیه‌های سازمان ملل در اتهام به تبدیل دریای اِژه به قبرستان مهاجرین بیان کرد که یونان پالیسی‌های ظالمانه‌ای را در قبال مهاجرین درپیش گرفته‌است. حال‌آن‌که واقعیت امر توافق خود ترکیه با سازمان ملل در سال ۲۰۱۶م است که چک‌های چندین میلیون دالری را به‌خاطر حفظ مرزهای سوریه گرفته‌است و این یک دورویی بی‌شرمانه به‌حساب می‌آید.

یونان ترکیه را به‌ بحث کشانده‌است تا به قراردارد سال ۲۰۱۶م با سازمان ملل پابند باشد. بناءً واضح است که چگونه رهبران ما تحت کنترول سیاسیون خارجی قرار دارند. انتظار می‌رود با حصارکشی ۲۵ کیلومتری آتن در آیندۀ نزدیک به منظور جلوگیری از ورود مهاجرین، مسلمانان بیشتری تحت عملکرد زشت حیوانی آن‌ها قرار گیرند. صدها هزار نفر فراری از جنگ به شمول اطفال درحالی با دروازه‌های بستۀ ورود به ترکیه مواجه می‌شوند که این کشور به امر مقامات کافر عمل می‌کند. افسران کنترول سرحدات به سمت مهاجرانی شلیک می‌کنند که به‌دنبال رسیدن به مصونیت و امنیت هستند. بناءً ظلم و غیرانسانی بودن نشنلیزم امری‌ است که به رهبران‌مان نسبت داده می‌شود؛ حال‌آن‌که این عمل در شریعت حرام است.

واضح است که تحقیر و تمسخر مسلمانان در هم‌دستی با رهبران مسلمان صورت می‌گیرد، و این امری است که برای رهایی امت‌مان از وحشت، ظلم و ستم زندگی بدون خلیفه حاصل می‌شود؛ خلیفه‌ای که احکام عادلانۀ قرآن و سنت را در حکومت خلفای راشدین بر منهج رسول الله صلی الله علیه و سلم تطبیق می‌کند.

نویسنده: عمران محمد

عضو دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

مترجم: راشد مسلم

ادامه مطلب...

رویدادهای مالیاتی بریتانیا

خبر:

«کواسی کوارتنگ، وزیر خزانه‌داری بریتانیا، که روز پنج‌شنبه مستقیماً از امریکا به داونینگ اِستریت در لندن احضار شد، صبح روز بعد –جمعه– در همان‌جا از مسؤلیت‌هایش سبک‌دوش گردید. این اقدام سه هفته بعد از آن اتفاق می‌افتد که کوارتنگ بودجۀ کوچک بحث‌برانگیزی را که شامل کاهش مالیات بود، اعلان کرد و بازارهای مالی را به بحران مواجه کرد. خلاصه این‌که پوند پس از چندین دهه به پائین‌ترین نرخ‌اش در مقابل دالر سقوط کرد.» CNN در ادامۀ گزارش خود می‌نویسد: «برکناری کوارتنگ به این معنیٰ نیست که لیز تراس دیگر مشکلی ندارد. سیاست‌های کاهش مالیات بازار آزاد که کوارتنگ اعلان کرد، دقیقاً تکت نامزدی لیز تراس برای نخست وزیری نیز بود.»

تبصره:

۳۹ روز از گزینش لیز تراس به سِمت نخست‌وزیری بریتانیا بعد از برکناری بورس جانسن، نخست وزیر پیشین می‌گذرد. اکنون نخست‌وزیر جدید به‌خاطر بودجۀ کوچکی‌که در نخستین روزهای کاری‌اش معرفی کرد، به بحران اقتصادی مواجه می‌باشد. لیز تراس در یک بیانیۀ کوتاه بعد از اخراج وزیر دارایی چنین گفت: «بخش‌های از این بودجۀ کوچک بسیار سریع پیش رفت، با آن‌هم وی گفت که مصمم است وعده‌اش –داشتن بریتانیای مترقی‌تر و مرفع‌تر– را محقق می‌سازد تا با طوفانی‌که مواجه هستیم، بیرون شویم.»

قرار بود کاهش مالیات این بودجۀ کوچک با افزایش قرضه‌ها تمویل شود که باعث افزایش نرخ سود خواهد شد. سپس شرط‌بندی صندوق‌های تأمینی علیه پوند و کسب سود بیشتر را به‌همراه خواهد داشت؛ درحالی‌که ارزش پوند انگلیسی به‌طور بی‌پیشنه‌ای پائین آمد و بانک انگلستان مجبور شد برای آوردن توازن در بازار اوراق قرضه مداخله کند. این حادثه واضح کرد که این قرضه‌ها تا چه حد می‌تواند برای دولت پُرهزینه باشد. تراس از همان زمان بعضی کاهش‌های مالیاتی را لغو کرد و سیاست‌اش بعد از کناره‌گیری کوارتنگ ۱۸۰ درجه تغییر یافت. وی پس از عقب‌نشینی از هدف بودجۀ کوچک، که همانا لغو افزایش مالیات بود، گفت: «لازم است برای اطمینان مجدد از بازارها، اقدام کنیم.»

از وی راجع به این‌که چرا باید به حیث نخست‌وزیر ایفای وظیفه کند، انتقاد شد؛ درحالی‌که بودجۀ کوچک به همان اندازۀ که طرح کوارتنگ بود، طرح خودش نیز بود؛ با در نظرداشت این‌که بخش بزرگی از وعده‌های انتخاباتی‌اش را شکل می‌داد تا مالیات را کاهش دهد و رشد و توسعه را به ارمغان آورد. پاسخ‌های او نتوانست اعتماد را به رهبری‌اش برگرداند. اعلام تغییرات بزرگ مالی بدون توضیحات خاص، واضحاً نشانۀ بی‌کفایتی است، آن‌هم بدون این‌که چگونگی جبران این کاهش‌ها را بتوان توضیح داد. به تعقیب آن، چرخش ۱۸۰ درجه‌ای از روی اجبار که چنین بحرانی را در پی داشت، همه و همۀ این‌ها باعث شده‌است تا او و حزب‌اش در تنگنا قرار گیرند؛ اگر چه سوالاتی دیگری هم برای پرسیدن وجود دارد.

اولاً انگلستان را چه شده‌است؟ چرا نمی‌تواند سیاست‌مدارانی را برگزیند که آن کشور را در سطح داخل با زیرکی و در سطح بین‌الملل به‌صورت مستقلانه رهبری کند؟ از سوی دیگر محاسبات این بودجه به هر اندازه هم که از لحاظ سیاسی و اقتصاد بزرگ غلط باشد؛ بی‌ثباتی ظالمانۀ اقتصاد سودی غرب همواره قشر فقیر را با هزینۀ گزاف مجازات خواهد کرد. این بودجه در ذات خود قشر سرمایه‌دار را نسبت به قشر فقیر ترجیح داده‌است و صندوق‌های پوشش ریسک که بی‌ثباتی را رونق بیشتر می‌دهد، قشر سرمایه‌دار را طی چند ساعت به قیمت فقرا سود فراوان می‌رساند. تراس وعده داد که در تلاش برای رسیدن به توسعه و ترقی است؛ اما با استفاده از روش‌های جدید. اگر وی با جرمی هانت، وزیر دارایی جدید‌ش موفق شود، این حرکت وحشت‌ناک جهت پول‌دارتر کردن پول‌دارها ادامه خواهد یافت، حال‌آن‌که در بهترین حالت اکثریت در ماه‌های آینده چشم انتظار زمستان سرد و قیمت‌های بالا خواهند بود و در بدترین حالت بحران اقتصادی عمیق‌تر خواهد شد و سیاست ناتو برای خشک کردن خون دشمن دیرینه‌اش روسیه در جنگ اوکراین به جهت خطرناک‌تری در حرکت خواهد بود؛ حتیٰ انتظار فاجعۀ هسته‌ای هم می‌رود.

نویسنده: داکتر عبدالله روبین

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

مترجم: دانیال نور

ادامه مطلب...

بریتانیا؛ مادر جنایات‌ و بدبختی‌ها!

  • نشر شده در سیاسی

ما مسلمانان انتقام تاریخی بزرگی نزد بریتانیا داریم، چنان‌چه پس از آن‌که دولت اسلامی شروع به نشر دین در اطراف و اکناف زمین نمود و مردم گروه گروه به دین اسلام داخل می‌شدند. بیش از ده قرن بر یک سوم جهان صلح و امنیت حاکم بود. در خلال این مدت میزان جرم و جنایت در جهان کاهش یافت و برده‌داری به طور کامل لغو شد، فقر نابود و جهل از بین رفت. هم‌چنان ترقی و پیشرفت در علم و عمران به وجود آمد. با رونما شدن این تحولات توسط اسلام، بریتانیا به عنوان یک دولت استعماری و خبیث ظهور کرد، در روی زمین تباهی و فساد را آغاز نمود و از این طریق نفوذ خود را بر ثروت‌های مسلمانان و غیر مسلمانان و نیز مکیدن خون آنان گسترش داد و تبدیل به به یک امپراتوری گردید که خورشید بر قلمرو آن غروب نمی‌کرد.

بناءً اگر فعالیت‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و سایر فعالیت‌های بریتانیا را که قدرت‌های بزرگ انجام می‌دهند، دنبال کنیم، متوجه می‌شویم که این بریتانیاست که در بیش از پنج قرن، آتش نزاع‌های مختلف را در پنج قاره شعله‌ور کرده‌، وضعیت جمعیت بسیاری از سرزمین‌ها را تغییر داده، مردم بومی استرالیا و جاهای دیگر را از بین برده و به نزاع‌ها، فتنه‌ها و شعارهای وطن‌پرستی و قومی در سرزمین‌های اسلامی دامن زده و از حرکت‌های مسلحانه علیه دولت اسلامی حمایت می‌کرد! در نتیجه سرزمین‌های اسلامی را که یکی پس از دیگری پارچه پارچه نمود، تحت شعارهای استقلال‌طلبی ولایت‌های زیاد و بزرگی را از بدنه‌ای خلافت عثمانی جدا و قدرت مسلمانان را سلب نموده و به بودایی‌ها، هندوها، مشرکان و جنبش‌های باطل اعطا کرد. بریتانیا بدون این‌که خسته شود، علیه دولت اسلامی به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد تا این‌که در سال 1924 توانست آن را منهدم کند. آخرین خلیفه عثمانی را تبعید نمود؛ لذا مردم را گروه گروه چنان که داخل اسلام می‌شدند، از دین اسلام بیرون می‌کرد! این بریتانیابود که جهان را درگیر دو جنگ جهانی نمود، که میلیون‌ها نفر را به فنا و نابودی داد و برای بسیاری از کشورهای اروپایی فاجعه بار شد. بریتانیا سعی نمود روسیه را تخریب نماید و امریکا را درگیر مشکلات پیچده دولت‌های افریقا و آسیایی نمود که زیر تسلط آن قرار داشت.

بریتانیا به سرنگونی دولت اسلامی اکتفا نکرد، بلکه مسلمانان را پس از تغییر نظام سیاسی‌شان که همان خلافت باشد تا خانه های‌شان تعقیب نمود و شروع به تغییر نظام‌های اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و سایر نظام‌های زندگی آن‌ها نمود و با خنجر مسموم و ایجاد رژیم یهودی در فلسطین، قلب شام را سوراخ و زخم‌های آن‌ها را عمیق‌تر کرد و مردم آن‌جا را به ناحق از خانه و زندگی‌شان بیرون کرد. پس این بریتانیاست که سبب مصیبت فلسطین و ذلت، ننگ و حقارتی را که ما در آن به سربریم، به بار آورده و همین بریتانیاست که باعث شده مسلمانان به طور کلی شخصیت اسلامی خود را از دست دهند و تبدیل به کف روی سیلاب شوند.

همین بریتانیاست که برده‌داری را پس از آن که توسط خلافت اسلامی محو گردیده بود، دوباره احیا کرد. در حدی‌که یکی از علمای بارز و آزاده مسلمان در این باره گفت: «نفرت و انزجار از بریتانیا را چنان در فرزندان‌تان نهادینه و رشد دهید که مادران‌شان گوشت و استخوان آنان را با شیر پستان خویش رشد می‌دهند! زمانی‌که از بریتانیا دیدن کردم، زیرساخت‌های موجود در بریتانیا را مجلل دیدم، در حالی‌که دولت به جز از دزدی پول مردم هیچ عنصری دیگری برای اقتصادش ندارد! وقتی داخل موزیم بریتانیا شدم، حتی یک بخشی از موزیم خود بریتانیا را پیدا نکردم؛ برعکس یک بخش از موزیم اسلامی، یک بخش آن یونانی و یک بخش دیگر فرعونی و... بود و این خود بیانگر آن است که بریتانیا تمدن‌های ملت‌های دیگر را می‌دزدیده است.»

اگر بخواهیم جنایات بریتانیا علیه مسلمانان را به طور خاص شمارش و وارد جزئیات شویم، مقاله‌ای این چنینی کفایت آن را نمی‌کند، اما با قاطعیت تمام می‌گوئیم که زخم‌های خونین‌مان در مصر، سودان، اراکان، هند، پاکستان، یمن، سومالی، لیبی و سراسر شمال آفریقا و به همین شکل غرب افریقا، خاور دور، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و بسیاری از سرزمین‌های دیگر همه و همه ناشی از خنجر‌های انگلیس است که از آن زمان تا اکنون بر پیکر امت اسلامی ضربه می‌زند. هم‌چنان با قاطعیت می‌توان گفت که فقر، جهل و اختلافات مهلکی که در میان مسلمانان ریشه دوانده، نتیجه حیله‌گری و مکر انگلیس است.

بنابراین، واقعاً بریتانیا سزاوار آن است که مادر جنایت‌ها و مادر بدبختی‌ها خطاب شود! درد دل‌مان مداوا نمی‌شود و خشم قلب‌مان برطرف نمی‌گردد، مگر این‌که شکست انگلیس را در برابر سربازان خلافت مشاهده کنیم و زمانی فرا رسد که زیر حاکمیت دولت اسلامی قرار گیرد و خورشید بریتانیای کبیر برای همیشه در جهان غروب نماید! همراه با آن، مکر و نیرنگ نیز محو و نابود شود و با پایان تاج و تخت سلطنتی بریتانیا، بدترین دوران تاریخ بشر نیز به پایان ‌رسد.

شایان ذکر است که حاکمان مسلمانان اعم از عرب و عجم بدون استثناء همه بعد از سقوط خلافت اسلامی مزدوران بریتانیا  بودند، و بریتانیا اکثر آن‌ها را کنترول و سیاست‌های صلح و جنگ را برای آن‌ها آماده و هم‌چنان سیاست‌‌های استخباراتی و مهمتر از همه سیاست‌های مقابله با دعوتگران مخلصی‌که برای اقامه دین و احیایی خلافت اسلامی تلاش می‌کنند، برای حاکمان مسلمانان ترسیم می‌کنند. وای به حال آنان که شریعت الله سبحانه وتعالی را تعطیل نموده‌اند و بدترین عذاب‌ها را به مردم چشانیده‌اند؛ زیرا حاکمیت نحس آنان، فقر و جهل فراگیر شده و این فرموده‌ای رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد آنان صدق می‌کند که فرموده:

«مَنْ أُذِلَّ عِنْدَهُ مُؤْمِنٌ فَلَمْ يَنْصُرْهُ وَهُوَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَنْصُرَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

ترجمه: کسی‌که قادر و تونا است و به نزد او یک مؤمن حقیرو خوار می‌شود؛ در حالی‌که توانایی یاری آن را دارد و یاری نمی‌کند، الله سبحانه وتعالی وی را در روز قیامت به نزد مخلوقات خوار و ذلیل می‌کند.

اما با وجود همه، امید به نصرت الله سبحانه وتعالی در حال افزایش است؛ پس از آن‌که در میان مسلمانان کسانی عرض وجود نموده‌اند که برای بیداری امت اسلامی سعی و تلاش می‌کنند! امت پس از این همه مصیبت‌ها متوجه شده که نجاتی به جز از اسلام برای‌شان نیست و اسلام هیچ نیرویی نخواهد داشت؛ مگر توسط دولت خلافت راشده بر منهج نبوت؛ خلافتی‌که اینک پس از حاکمیت‎‌های حکومت‌های جبری که در آن قرار داریم، زمان آن فرا رسیده و بشارت‌های آن سراسر زمین را فراگرفته است تا باشد که وعده الله سبحانه وتعالی برای فعالان خسته‌گی‌ناپذیر برپایی خلافت نظر به این قول الله سبحانه وتعالی محقق شود:

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ [نور: 55]

ترجمه: الله (سبحانه وتعالی) به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند وکارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که بی‌شک آنان را در این سرزمین جانشین سازد، چنان‌که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین ساخت، و دین‌شان را که برای‌شان پسندیده است برای‌شان استوار دارد و برای‌شان پس از بیم‌شان ایمنی را جایگزین کند. [چرا که] مرا پرستش می‌کنند و چیزی را با من شریک نمی‌سازند، و کسانی‌که پس از این ناسپاسی کنند، اینان فاسقان اند.

هم‌چنان بشارت و مژده رسول الله صلی الله علیه وسلم که خلافت بعد از حکومت‌های جابر که ما اکنون در آن هستیم، بر پا می‌شود و در حدیث شریف که امام احمد روایت نموده آمده است:

«ثُمَّ تَكُونُ مُلْكاً جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ. ثُمَّ سَكَتَ»

ترجمه: سپس هنگامی‌که الله (سبحانه وتعالی) خواست آن را برداشته پادشاهی جبر و ستم خواهد آمد و تا وقتی‌که الله سبحانه وتعالی خواست دوام می‌یابد، بعد از آن هنگامی‌که الله (سبحانه وتعالی) خواست آن را دور کرده بار دیگر خلافت بر روش و منهاج نبوت می‌آید.

پروردگارا! ما را از جمله‌ شاهدان و سپاهیان آن قرار ده و ما را در زمره کسانی قرار ده که شاهد مجازات مجرمین تاریخ امثال بریتانیا و بقیه جنایتکاران بزرگ مثل امریکا، روسیه، چین و دیگران باشیم!

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [یوسف: 21]

ترجمه: الله (سبحانه وتعالی) بر کارش تواناست. ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.

برگرفته از شماره 412 جریده الرایه

نویسنده: الشيخ عصام عميرة

مترجم: پارسا «امیدی»

 

ادامه مطلب...

اعتبار حدیث به عنوان دلیل در احکام شرعی

  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله سبحانه و تعالی شما را حفظ فرموده و خیر کثیری نصیب‌تان نماید! می‌خواهم سوالی را مطرح کنم؛ این‌که در جزء اول کتاب شخصیه ذکر شده که حدیث آحاد به عنوان دلیل اعتبار داده نمی‌شود و این دیدگاه تبنی شده‌ای حزب است. در واقعیت نظریات علماء در مورد صحت حدیث غالباً مختلف می‌باشد. به گونۀ مثال: گاهی دیده می‌شود که عالمی بر صحت حدیثی حکم می‌کند؛ سپس در عین زمان علمای دیگری هستند، حکم می‌کنند که این حدیث ضعیف است. بنابر این، پرسش اینست که نظر ما من‌حیث شباب حزب در این مورد چی می‌باشد؟ از بابت جوابی‌که ارائه می نمایید. به امید این‌که الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر دهد!

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

ما این مسئله را در شخصیه اول در باب اعتبار حدیث من‌حیث دلیل در احکام شرعی در صفحه 345 گفتیم:

«اعتبار حدیث به عنوان دلیل در احکام شرعی: برای صحت عقیده لازم است که دلیل يقينی و قطعی باشد. از اين روست که خبر آحاد دليل بر عقيده شده نمی‌تواند؛ اگرچه از حيث روايت و درايت حديث صحيح باشد؛ اما در حکم شرعی دلیل ظنی هم کفایت می‌کند. بنابر آن، همان‌طوری‌که حديث متواتر صلاحیت دليل بر حکم شرعی را دارا می‌باشد، هم‌چنان خبر آحاد صلاحیت دليل بر حکم شرعی را دارد؛ ليکن خبر آحادی می‌تواند دليل بر حکم شرعی باشد که صحيح و یا حسن باشد؛ اما حديث ضعيف به هيچ‌وجه دليل شرعی نبوده، هرکس بدان استدلال کند، چنين پنداشته نمی‌شود که وی به دليل شرعی استدلال کرده است؛ ليکن شمردن حديث صحيح تنها نزد کسی اعتبار دارد که بدان استدلال مي‌کند، اگر نزد این شخص اهليت شناخت حديث وجود داشته باشد، نه نزد همه محدثين؛ زيرا راويانی هستند که نزد بعضی محدثين ثقه و نزد بعض ديگر غير ثقه شمرده مي‌شوند، يا نزد بعضی محدثين از مجهولين شمرده شده و نزد بعض ديگرشان از معروفين به حساب می‌آیند. احاديثی وجود دارد که از يک طريق صحيح نبوده، ولی از طريق ديگری صحيح می‌باشد، و طرقي وجود دارد که نزد بعضی غير صحيح و نزد بعضی ديگری صحيح مي‌باشد. احاديثی هم وجود دارد که نزد بعضی محدثين غير معتبر بوده، بر آن طعن وارد کرده‌اند و محدثين ديگری آن را معتبر دانسته و بدان استدلال کرده‌اند... پس اقدام بر قبول و رد حديث جائز نبوده مگر این‌که طعن بر راوی آن به صورت عام و معروف باشد و یا این‌که از جانب همه محدثین رد شده باشد و یا تنها بعض فقهاء بر آن استدلال کرده باشند که درایتی بر حدیث ندارند در این حالت است که در حدیث طعن وارد شده و یا رد می‌شود، پس تعمق و تفکر در مورد حدیث قبل از طعن و رد آن لازم و حتمی می‌باشد.

محقق و جستجوگر در مورد راويان و احاديث چنین اختلافات را به وفور در ميان محدثين می‌یابد و مثال‌های زیادی در این خصوص وجود دارد؛ مثلاً ابوداود از عمرو ابن شعيب از پدرش و او از پدر کلانش روايت کرده که رسول الله فرموده است:

«الْمُسْلِمُونَ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، ويَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ، وَيُجِيرُ عَلَيْهِمْ أَقْصَاهُمْ، وَهُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ، يَرُدُّ مُشِدُّهُمْ عَلَى مُضْعِفِهِمْ، وَمُتَسَرِّيهِمْ عَلَى قَاعِدِهِمْ»

ترجمه: حرمت خون مؤمنان همه يکسان است و در پوره کردن ذمه‌شان ادناترين شان هم سعی می‌کند و دورترين شان هم می‌تواند کسی را در برابرشان پناه دهد، آنان همه در مقابل غير خويش يکدست اند، نيرومندشان از ناتوان شان و در جهاد رونده شان از باز نشسته شان دفاع می‌کند.

 راوی اين حديث عمرو ابن شعيب است و در روايت عمرو ابن شعيب از پدرش از پدر کلانش بگومگوهای مشهور وجود دارد، با آن‌هم به حدیث آن تعداد زيادی استناد کرده اند و تعداد ديگری آن را ترک کرده اند. ترمذی می‌گويد: محمد ابن اسماعيل [بخاری] گفت: من احمد و اسحاق ـو غير آن دو را هم ذکر کردـ ديدم که به حديث عمرو ابن شعيب استناد می‌کردند. بخاری گفت: شعيب ابن محمد از عبد الله ابن عمر شنيده بود؛ ابوعيسی [ترمذي] می‌گويد: و کسی‌که در حديث عمرو ابن شعيب طعن وارد کرده تنها  آن را ضعيف گفته که وی از نسخه و نوشتۀ پدر کلان خود حديث روايت می‌کرد، گوئی آنان به اين نظر بودند که وی اين احاديث را از پدر کلان خود نشنيده است. علی ابن ابی عبد الله مدينی می‌گويد که يحی ابن سعيد گفت: حديث عمرو ابن شعيب نزد ما بسيار ضعيف و واهی است. بنابر آن، اگر کسی بر يک حکم شرعی به حديثی استدلال کند که عمرو ابن شعيب روايتش کرده، دليل وی دليل شرعی شمرده می‌شود؛ زيرا عمرو ابن شعيب کسی است که به حديث‌اش نزد بعضی محدثين استناد کرده می‌شود؛ مثلاً در دارقطنی از حسن از عباده و انس ابن مالک روايت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«مَا وُزِنَ مِثْلٌ بِمِثْلٍ إِذَا كَانَ نَوْعاً وَاحِداً، وَمَا كَيْلَ فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَإِذَا اخْتَلَفَ النَّوْعَانِ فَلَا بَأْسَ بِهِ»

ترجمه: آنچه وزن می‌شود هرگاه نوع واحد باشد بايد مثل به مثل باشد [در خريد و فروش هردو جانب يک اندازه باشد] و آنچه کيل و پيمانه می‌شود، مثل اين است، و هرگاه دو نوع مختلف بود، آنگاه [کمی و زيادی] باکی ندارد.

در سند اين حديث ربيع ابن صبيح است که وی را ابو زرعه ثقه گفته و جماعتی ضعيفش خوانده اند. اين حديث را بزار نيز روايت کرده و آن را حديث صحيح شمرده است. پس هرگاه کسی به اين حديث و يا به حديث ديگری‌که در اسنادش ربيع ابن صبيح باشد، استدلال کند، وی به دليل شرعی استدلال کرده؛ زيرا اين حديث نزد جماعتی صحيح است؛ چون ربيع نزد جماعتی ثقه می‌باشد. گفته نشود که هرگاه شخصی هم تعديل شود و هم جرح، جرح مقدم بر تعديل می‌باشد؛ زيرا اين قاعده تنها در صورتی است که جرح و تعديل بالای يک شخص از جانب یک شخص وارد شود، اما هرگاه جرح و تعدیل از جانب دو شخص وارد گردد و يکی از آن دو آن را طعن بشمارد و ديگرش آن را طعن نشمارد، در اين صورت استدلال بر آن جايز است. از همين جاست که برخی راويان نزد بعضی معتبر و نزد بعضی ديگر غير معتبر می‌باشند... مثل این اختلاف در بسیاری موارد در احاديث و راويان وطروق روايت ميان محدثين وجود دارد. هم‌چنان اختلاف زياد ميان محدثين و عامه فقهاء و برخی مجتهدين بميان می‌آيد. پس هرگاه حديث بخاطر اين اختلاف رد شود، احاديث بسياری‌که صحيح يا حسن شمرده می‌شوند رد شده و تعداد کثيری از دلايل شرعی ساقط خواهد گردید که چنین امری جايز نيست. بنابر آن، واجب است تا حديث رد نشده، مگر به سبب و دلیل صحیحی‌که نزد عام محدثين معتبر باشد، و يا حديث شروط واجبه در حديث صحيح و حسن را تکمیل نکرده باشد. بناءً استدلال به هر حدیثی‌که در نزد بعضی از محدثین معتبر و شرائط حدیث صحیح و یا حدیث حسن را تکمیل کرده باشد، جائز است و چنین حدیثی به عنوان دلیل شرعی مبنی بر اثبات حکم شرعی اعتبار داده می‌شود...» ختم متن شخصیه.

امیدوارم که در همین حد کفایت نماید و الله سبحانه و تعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

نظام اقتصادی بی‌نظیر (تصاویری از نظام اسلامی و سرمایه‌داری)

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت سوم)

احیای زمین مرده

اسلام تصرفات مالکانه را بر زمین مرده‌ای که مالک خاصی ندارد، مباح قرار داده و آن را ملکیت عامه شمرده است تا هرکس بتواند از آن بهره‌برداری کند و هرکس آن را احیا نموده، مالک آن قرار می‌گیرد. اسلام تنظیم و رعایت امور مردم، کمک به آن‌ها، تأمین نیازهای آن‌ها و تسهیل معیشت‌شان را از وظایف واجبی دولت قرار داده است. کسی‌که بخواهد یک زمین مرده را زنده، کاشت و مثمر سازد، آن زمین ملکیت وی قرار می‌گیرد. حال از شما می‌پرسم؛ آیا در چنین واقعیتی، بیکاری، مشکل مسکن یا کمبود کالا و خدمات، مردم را رنج خواهد داد یا این‌که چنین واقعیتی سرمایه‌گذاری و کسب درامد را تشویق و فرصت‌های شغلی را ایجاد کرده، ثروت و غنامندی را افزایش داده و بیکاری و فقر را از بین می‌برد؟ بنابراین، کدام یک از این دو نظام شایسته‌تر است که گفته شود، آن نهایت و اوج موفقیت در معالجۀ مشکلات و در تنظیم و رعایت امور می‌باشد؟ بدون شک این اسلام است، یک نظام معجزه‌آسا.

مالیات در اسلام و سرمایه‌داری

اسلام مالیات و حواله‌های گمرکی را بر مردم، بر کار و اموال آن‌ها حرام قرار داده است؛ بلکه دولت را موظف نموده که با تعمیر کردن و هموارسازی جاده‌ها، حمایت بازار، حفاظت از اموال و تجارت مردم، حل و فصل منازعات و اختلافات آن‌ها و قضاوت در ميان آن‌ها را بدون ماليات و بصورت رایگان، تسهیلات ایجاد کرده و به آن‌ها کمک کند تا بتوانند نیازهای خویش را رفع نمایند. خلیفه سرپرست بوده و در قبال رعیت خویش مسئول می‌باشد. الله سبحانه و تعالی رسولش صلی الله علیه و سلم را هدایت‌گر فرستاد؛ نه مالیات گیرنده. حال از شما می‌پرسم که نتائج احکامی مانند این، بر فرد، جامعه و دولت چه خواهد بود؟ آیا این احکام بخاطر تشویق مردم در رفتن به کار و داشتن دارایی، افزایش تولید، کفاف افراد، غنامندی آن‌ها و رقابتی نیست ‌که کیفیت را بهبود بخشیده و قیمت‌ها را به طور چشمگیری کاهش دهد؟ هم‌چنین این احکام ثروت و قدرت دولت و غنا‌مندی آن را از دریافت قرضه‌ها و... در پی‌خواهد داشت؛ بلکه این احکام دولت و سرزمین را قبله‌ای برای سرمایه‌گذاری واقعی، دژی برای اموال و مکانی برای استفادۀ بهتر از آن، هدف‌مند زندگی نمودن مردم، داشتن دولتی‌ برای درخواست وابستگی و تابیعت به آن و پناه بردن به سایه‌های درخشانش برای فرار از گرمای سوزان سرمایه‌داری قرار می‌دهد.

اما در مورد نظام سرمایه‌داری باید گفت که تحمیل مالیات بر مردم یکی از مهم‌ترین ابزارهای آن برای کسانی است که این نظام را اداره می‌کنند تا از اموال تمام افراد در حالی‌که راضی و سربزیر هستند، سرمایه‌ای را به نفع خود جدا کنند. در این نظام مالیات تنها منبع مالی دولت است؛ به همین علت مدیران این نظام، هنر و ابتکار به خرج می‌دهند تا هرگونه راهی برای تحمیل این مالیات و تجویز افزایش آن پیداکنند؛ طوری‌که بر تمام انواع کالاها و خدمات مالیات وضع می‌نمایند؛ اما متضرر اصلی قضیه جماعت نود درصدی جامعه می‌باشد. کسانی‌که در این واقعیت بیشترین منفعت را کسب می‌نمایند، جماعت یک درصدی جامعه اند؛ البته از آن کم‌تر نیز می‌باشند. به دلیل تعدد مواضع وضع مالیات و به دلیل وضع آن در تمام مراحل تولید، تحرکات و عبور و مرور و تلاش‌های کاری افراد، تنوع کالاها و کلیه اموال و خدمات دیگر، وضع مالیات منجر به افزایش قیمت کالاها و خدمات شده و نسبت‌ها و درصدی‌های خیالی بلند می‌شود که مجموع آن‌ گاهی از 100% و گاهی از 200% می‌گذرد؛ بلکه در برخی موارد بسیار بیشتر هم می‌شود.

اگر سرمایه‌گذاری را تصور کنیم که می‌خواهد کارخانه‌ای برای یک کالا تأسیس کند، از جواز تأسیس و قیمت مکان یا اجاره آن شروع تا همه مواد مورد استفاده برای تولید آن کالا، قبل از دست یافتن به قیمت خرید آن، در معرض یک سلسله مالیات قرار می‌گیرند، همان‌طور ماشین‌آلات تولیدی، سپس به دلایل مختلف از جمله مالیات بررسی کیفیت و کنترل و مواردی از این قبیل بر کالای تولید شده وضع می‌شود؛ سپس مالیاتی بر فروش در بازار عمده‌فروشی تعیین می‌شود و به دنبال آن مالیاتی بر خرده‌فروشی یا مالیات بر افزایش قمیت آن نیز اعمال می‌شود. همین گونه بر عاید کارمندان و سایر مزدگیرنده‌گان سرمایه‌گذار اول، مالیات مستقیمی وضع می‌شود که بالاست، و این امر سرمایه‌گذار را مجبور به افزایش دستمزد آن‌ها می‌کند که باعث افزایش هزینه‌های تولید می‌شود و بر هزینه‌های کالای تولید شده بر می‌گردد. همین‌گونه به عمده‌فروش، مالیاتی بر درآمد کارگرانش اعمال می‌شود که قیمت تمام شد کالا را برای او بالا می‌برد. همین‌طور بر خرده‌‌فروش، مالیاتی تحمیل می‌شود، سپس مالیاتی بر درآمد و عواید سالانه‌ای سایر تاجران، از اولین سرمایه‌گذار تا آخرین تاجر وضع می‌شود. هم‌چنان یک تاجرناچار باید هزینه‌ای بر کالای تولیدی اضافه کند که آن را هزینۀ اجتماعی کارگران و بدل تقاعدی می‌نامند. برعلاوه، کارخانه به سوخت نیاز دارد که بر آن مالیات بلندی وضع می‌شود و تمام این‌ها از حمل و نقل و انرژی کار می‌گیرد که یک سری مالیات مشابه دارد. اما اگر کالا به خارج از کشور صادر شود یا از خارج وارد شود، هنگام خروج از کشورِ صادرکننده و ورود به کشورِ واردکننده مشمول مالیات اضافی می‌شود. این جدا از روش‌هایی است که این نظام برای صاحب شدن اموال مردم ابتکار می‌نماید؛ از جمله اعمال بیمه بر کالاها، کارگران و هر آن‌چه می‌تواند بر آن در داخل کشور و یا در حین صادرات، بیمه وضع نمایند و هم‌چنین مسدود کردن اموال، ضمانت نامه‌های بانکی و ... این مالیات‌ها همه‌گی در نهایت به هزینه کالا اضافه می‌شود که پرداخت آن بر عهده مصرف کننده است؛ یعنی همه مردم فرد به فرد مجبور و مکلف به پرداخت این مالیات می‌باشند. هرگز متولیان این نظام و کسانی‌که از آن و مالیات آن سود می‌برند، راه‌حلی را ایجاد ننموده و یا قوانینی را وضع نمی‌کنند که فقرا یا اقشاری را ‌که درامد متوسط ​​و یا پایین‌تری دارند، از این مالیات استثناء کند؛ زیرا فقراء و اقشار با درامد کم‌تر، بیشترین درصدی جمعیت را تشکیل می‌دهند. همان‌ها منبع اصلی این ثروت انباشته از مالیات می‌باشند؛ در حالی‌که ذی‌نفعان مالیات، صاحبان مؤسسات بزرگی هستند که بر این نظام و بر دولتی‌که از هردو گروه بهره‌مند می‌باشد، تأثیر‌گذاری بیشتری دارند. به عنوان مثال، شرکت‌هایی‌که هواپیما و یا اسلحه تولید می‌کنند، مؤسسات تحقیقاتی با انواع مختلف آن و مؤسسات رسانه‌ای بزرگ، صاحبان، مشاوران و کارمندان آن‌ها، بخشی از دولت بوده یا بر تصمیم‌گیری‌های دولتی نفوذ بالایی دارند و این‌ها به دولت با سودهای بالا تولیدات خود را فروخته و خدمات خویش را با دستمزدهای بسیار بالا، البته بیشتر خیالی به دولت ارائه می‌دهند؛ در این صورت دولت باید پول زیادی را در اختیار داشته باشد که منبع آن مالیاتی است که از مردم اخاذی می‌نمایند.

این مالیات‌ها در این نظام به هر حرکتی و هر خدمتی‌که مردم به آن نیاز دارند‌ و حتی به قوه قضائیه یا میراث مردگان تحمیل می‌شود. کسی‌که مورد تجاوز قرار گیرد، هزینۀ پناه آوردن آن به قوه قضایی و حصول حق آن بسیار سنگین است. میراث، هنگام تحویل آن به کسانی‌که آن را به ارث می‌برند، مالیات بالایی دارد. بلی، به این حساب تأثیر مالیات بر قیمت‌ها و به همین ترتیب بر فقراء و بر زندگی به چه حدی خواهد بود؟ مالیات از بزرگ‌ترین شرارت‌ها علیه افراد و جامعه است. از بین بردن آن‌ها در کل به میزان قابل توجهی قیمت‌ها را کاهش می‌دهد.

این سخن، که دولت به درآمدی‌که برای تنظیم و رعایت امور مردم هزینه می‌کند، ضرورت دارد. بنابر این، آیا منبعی غیر از این مالیات‌ها وجود دارد؟ چیزی است که اربابان نظام سرمایه‌داری، اذهان مردم را به آن پُر ساخته، فریب‌خوردگان سردرگم نظریات غربی و طوطی‌های آن، آن‎ را تکرار می‌کنند؛ بر این توهم که آن‌ها چیزی را در خور گفتن دارند؛ در حالی‌که آن‌ها کاملاً در جهل قرار داشته، اذهان‌شان بسته، چشمان‌شان پرده دارد و فقط چیزی را می‌بینند که شیاطین سرمایه‌داری، اژدهاهای پول و صاحبان نفوذ در این نظام آن را به ایشان نشان می‌دهند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم، اسلام  را در همه امور زندگی از جمله اقتصاد تطبیق نمود. همان‌طور خلفای راشدین و دولت اسلامی در چندین قرن، پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم اسلام را تطبیق نمودند. آیا آنان در نظامی‌که مالیات‌ها را تماماً حرام قرار داده، هیچ نگاهی ننمودند تا نسبت به منابع مالی دولت آگاهی پیدا کنند و این‌که چگونه به تنظیم و رعایت امور رعیت خویش می‌پرداختند؟

انواع ملکیت در اسلام

اسلام  ملکیت را به سه نوع تقسم نموده است. یکی از انواع آن ملکیت دولت است که منابع آن را با اوصاف و انواع آن مشخص نموده که غیرقابل تغییر می‌باشد. به همین ترتیب، ملکیت عامه را بر علاوۀ ملکیت دولت، یکی از مهم‌ترین منابع تنظیم و رعایت امور قرار داده است؛ مانند نفت و سایر مواد معدنی، جنگل‌ها و چراگاها، که دولت برای مصلحت تمام رعیت، حسب لزوم بر امور آن رسیدگی می‌کند. هر مورد از منابع ملکیت عامه اهمیتی دارد که همه‌گی از آن سود می‌برند؛ مانند تولید برق‌، ایجاد جاده‌ها و شبکه‌های مواصلاتی، باغ‌ها، تسهیلات رفع نیازهای مردم، تسهیلات کار و عبور و مرور و تجارت آن‌ها و هم‌چنین ایجاد کارخانه‌هایی برای انواع تولیدی که سود آن به عموم رعیت می‌رسد؛ تأسیساتی برای آموزش، مکان‌های صحی و پزشکی، کارخانه‌های تولید اسلحه و تأسیسات آزمایشگاهی. این موارد منابع مهمی اند که ارجاع آن‌ها به مردم هزینه‌های سنگینی را تحمیل نمی‌کند؛ بلکه برای‌شان منفعت و دارائی در پی‌دارد؛ چون تمام این منابع جزء ملکیت عامه به حساب می‌آیند. به همین ترتیب، اسلام بر پول، انواع محصولات زراعی، دام‌ها و کالاهای تجارتی با تعریف مبادلات آن، زکات را با مقدار معینی مقرر داشته است. این از جمله مواردی است که دولت برای تنظیم و رعایت امور مربوط به رعیت خود در بخش‌هایی‌که شریعت آن را مشخص نموده، کار می‌گیرد. اسلام فئ، خراج، جزیه، خمس و گنجینه‌های زیرخاکی را که توسط مرد استخراج می‌شود، از جمله منابع ملکیت دولت قرار داده است. اگر ما به این عمل‌کرد برای تأمین بودجۀ تنظیم و رعایت امور مردم نگاه کنیم، در آن هیچ نشانه‌ای از حواله‌های مالی بر یک فقیر و یا شخصی‌که از اغنیاء محسوب نمی‌شود، نمی‌بینیم؛ به جز از صدقۀ فطر، مقدار بسیار اندکی‌که هریک از مسلمانان آن را سالانه یک بار پرداخت می‌کنند. منابع ملکیت عامه در استفاده و بهره‌برداری از آن، در سرمایه‌گذاری و توسعۀ آن، عموم مردم سهیم می‌باشند، مالی است که خود و یا منافع آن به مردم توزیع می‌شود یا سرمایه‌گذاری و درآمد آن به صورت رایگان و یا در برابر مبلغ بسیار اندکی، در بدل هزینه‌های تولیدی و تنظیمات مصرف و استهلاک آن، که به نوبۀ خود باز گردانده خواهد شد، به مردم توزیع می‌شود. اما زکات، واقعیت آن طوری است که مانند مالیاتی‌که در این نظام مضر است، بر کار، تولید و اجازه کار مقرر نشده است، بلکه مبلغ کمی به مقدار 2.5 ٪ از پول‌ افزایش‌یافته از نیاز ثروتمندان، آن‌هم با درنظرداشت یک سری شرایط و اسباب خاصی، مانند زکات پول، زکات محصولات زراعتی و زکات مواشی، نیز از چنین شباهتی بر خوردار است، که هیچ یک از انواع زکات‌ها برای مصرف کنندگان هزینه‌ای را تحمیل نمی‌کند؛ مثلاً این‌که باعث افزایش قیمت کالاها یا خدمات شود؛ بلکه منجر به کفاف فقراء شده و چرخۀ بازار و تولید را به حرکت در می‌آورد. اما خراج، مقدار مقرر شد بر یک زمین خراجی می‌باشد؛ زمینی‌که دولت مالک آن بوده و از کسی‌که این زمین در تصرف آن قرار دارد، اجاره و اجرتی را نمی‌گیرد. اما جزیه، مبلغ اندکی است که از رعایای غیرمسلمان دولت از مردان بالغی گرفته می‌شود که قادر به پرداخت آن هستند و از زنان یا اطفال گرفته نمی‌شود. اما فی، که عبارت از غنایم جنگ‌ و جهاد بوده و بر جامعه هیچ نوع آسیب و یا هزینه‌ای را تحمیل نکرده و هیچ باری را بر کدام فقیر و یا مسکینی سنگین نمی‌کند، بلکه برای شان معیشت و منفعت تأمین می‌کند.

احتكار

 هم‌چنین اسلام احتکار هرنوع کالا را حرام قرار داده است؛ مسئله‌ای که یکی از دلایل سخت شدن معیشت مردم می‌باشد و یکی از ابزارهای ذی‌نفعان نظام سرمایه‌داری برای افزایش سودشان با افزایش‌های فاحشی‌که بار دوش مردم می‌کنند. همان‌طور احتکار یکی از الزامات و مقتضیات آزادی ملکیت است؛ از جمله، آن‌چه را که حقوق ملکیت فکری یا محصول فکری می‌نامند، مانند کتاب، ایده، ماشین‌آلات و یا اختراع کدام دستگاهی ... همان‌طور داروها و سایر مواردی‌که آن‌ها را به عنوان اختراع یا نوآوری می‌پندارند. مالکیت در اسلام عبارت از اختیار و سلطۀ شرعی مالک بر هر آن‌چه است که مالک آن می‌باشد. بنابراین، در اسلام هرکس کتاب یا کالای الکترونیکی دارد، حق دارد آن را کاپی و چاپ کند، بفروشد، تحت مطالعه و پژوهش قرار دهد، همه چیزی‌ را که در آن و در مورد آن است، بداند و در همه جنبه‌ها از آن استفاده مشروع نماید؛ همان‌طور در خصوص داروها یا هر تولید صنعتی و غیر صنعتی. سپس باید به تأثیر این امر بر جامعه و رقابت دائمی برای کاهش قیمت‌ها و بهبود و توسعۀ تولید، نگاهی داشته باشیم؛ این همان چیزی است که منجر به از بین رفتن تعداد زیادی از محصولات خوش‌گذرانی، مضر و ائتلاف کنندۀ وقت و تلاش می‌شود؛ چیزی‌که به سود مصرف کننده‌گان و عامۀ مردم است.

کدام یک از این دو نظام حق بیشتری دارد که آن را بهترین و بی‌نظیرترین نظامی توصیف کرد که بشر آن را سراغ دارد و بلکه سزاوار تطبیق بوده و باید در برابر قوانین آن سر تسلیم فرود آورد؟! بدون شک آن، نظام ربانی است که آن را لطیف و خبیر سبحانه و تعالی نازل فرموده است.

نظام پولی و مالی در اسلام نظام طلا و نقره است

اگر از این مثال‌ها در احکام روابط اقتصادی بگذریم و در مورد احکام نظام پولی و مالی نگاهی بیندازیم، در بین این دونظام تفاوت‌های واضحی را می‌یابیم؛ تفاوت‌های در احکام، قوانین و نتایج، از نظر انسانی بودن معالجات و بی‌نظیر بودن آن‌ها، از نظر شگوفایی زندگی، آرامش در معیشت، امنیت جوامع، کفاف افراد و بیداری انسان. اسلام مبادله و گردش پول را به تمام اشکال آن مباح قرار داده است، می‌خواهد پول طلا و نقره باشد و یا سایر مواد معدنی و یا کاغذی. اسلام تبادل ارزهای مختلف، ارز دولت اسلامی و ارزهای سایر دولت‌ها را مباح قرار داده است. اسلام دولت را مکلف ساخته که پول را سکه زده و صادر نماید، اما در عین حال، صدور هرگونه پول را به ارزشی‌ با پشتوانه‌ای که دارندۀ آن در هر زمانی‌که بخواهد نتواند با عین ارزش قانونی خود طلا یا نقره جایگزین کند، حرام قرار داده است. هر پولی‌که توسط دولت صادر می‌شود، معدنی باشد یا کاغذی، باید از نظر قانونی با طلا یا نقره، برابر با ارزش رائج آن پشتبانی شود. بنابراین، این چنین اموال مردم حفظ می‌شود؛ زیرا اموال مردم بر اساس یکی از دو مواد معدنی، که قیمت آن‌ها ثابت است، استوار است و هنگامی‌که صاحب مال مالک آن می‌شود، وی آن را بر اساس ارزشی مالک می‌شود که از آن مواد معدنی گرفته است؛ به دلیل این‌که ارزش آن با ثبات ارزش طلا و نقره ثابت است. این امر به سببِ ثبات در اساسی‌که عبارت از سنجش ارزش واحد پولی است، منجر به ثبات نظام پولی نیز می‌شود. بنابراین، جائز نیست که دولت بدون طلا یا نقره، مقدار پولی را صادر یا به چاپ اسکناس‌های جدید پرداخته یا کدام چکِ را صادر نماید، که مالک پشتوانۀ شرعی آن نباشد؛ پشتوانۀ شرعی که عبارت از طلا یا نقره است و از ارزش پول موجود در جهان پاسداری می‌کند؛ طوری‌که ارزش پولی پشتبانی شده به طلا در تناسب طلا و ارزش پولی پشتیبانی شده به نقره در تناسب نقره ثابت می‌باشد. هم‌چنین پول دولت اسلامی از روز اول ایجادش، وارد بازارهای جهانی می‌شود و مردم هرکجا که باشند، بدون ترس نسبت به محافظت از اموال خویش آن را می‌پذیرند و بیشتر ازپول‌های دیگر، مورد قبول مردم بوده و در معاملات تجاری و مالی بکار می‌برند؛ چون این پول ضامن ارزش پایدار است و عرضۀ آن موجب تورم نمی‌شود. بنابراین، نظام پولی اسلامی یک نظام مؤتمن بر اموال همۀ مردم است که در نتیجۀ کدام رویداد و یا با گذشت زمان در اموال‌شان کدام کسری ایجاد نمی‌شود. این نظام تبادل بین طلا و نقره و بین پول‌های با پشتوانۀ طلا و یا  نقره و بین ارزهای مختلف ولو هرنوع پشتوانه‌ای را داشته باشند، حتی اگر نرخ ارزی متفاوت و متغییر داشته باشند، معاملات پولی بین ارزها را مباح قرا داده است. از آنجایی‌که ارزش پول دولت اسلامی ثابت است، این پول در طولانی‌مدت، نسبت به سایر ارزها که تسلیم پشتوانۀ طلایی و یا نقره نیستند و دائماً ارزش خود را از دست می‌دهند، همواره در حال رشد است. بر این اساس، نظام پولی اسلامی، نظامی مبتنی بر اساس طلا و نظام معدنی طلا و نقره است.

اما نظام پولی و مالی سرمایه‌داری، که امروزه توسط امریکا رهبری می‌شود، آن نظام تسلط بر ثروت مردم و تلاش‌های آن‌ها می‌باشد. این نظام همه ارزش‌ها را در راستای جمع‌آوری پول و ثروت، در واضح‌ترین و زشت‌ترین اشکال حرص و بی‌عدالتی، نقض و زیر پای می‌گذارد. این نظام شکل و یا روشی از روش‌های استعماری، با چهره‌ای جدید و متعدد می‌باشد؛ البته همه تحت عناوینِ به ظاهر پر زرق و برق، مانند آزادی، حقوق بشر و پیشرفت و تحت برنامه‌های دروغینی‌که وعدۀ توسعه و از بین بردن فقر، معالجۀ بیماری‌ها و عقب‌مانده‌گی را می‌دهد. هم‌چنان به زور و فریب و ذریعۀ مزدوران خویش، قوانین اقتصادی و مالی، برنامه‌های اصلاحی و توسعه‌ وی خویش را بر ملت‌ها تحمیل می‌کنند؛ برنامه‌هایی‌که گویا نسخه‌های پزشکی برای درمان می‌باشد، در حالی‌که ذریعۀ این نسخه‌ها ملت‌ها را در دام‌های خود انداخته، دست آن‌ها را با این نسخه‌ها می‌بندند، آن‌ها را به برده‌گی گرفته و سرمایه‌های آن‌ها را تاراج می‌کنند تا در نهایت بساط ملت‌ها را جمع نمایند. برای معالجه وضعیت‌های پیش آمده ابتکار نموده و نقشه می‌کشند، ابتکارات و نقشه‌هایی‌که در واقع برای صاحب شدن مستقیم امکانات و منابع یک دولت، طرح‌ریزی می‌شود؛ زمانی‌که به این هدف خویش برسند، به طرح برنامه‌ها و روش‌های جدیدی تحت عناوین و با مشخصات و معالجاتی شروع می‌نمایند، تا جایی‎‌که بر اعضای انسان تجارت کرده و خون مردم را از شریان‌های آنان به بانک‌ها و گنجینه‌های خود پمب می‌کنند. بنابراین، توسعه و پروژه‌های توسعه‌وی در نظام سرمایه‌داری، چیزی جز به برده‌گی گرفتن ملت‌ها و تسلط بر آن‌ها نیست. شعار از بین بردن فقر در نظام سرمایه‌داری چیزی جز شایعۀ فریبنده نیست؛ چنانچه در واقعیت آن، فقیرسازی فقراء و ثروت‌مندسازی ثروتمندان می‌باشد؛ همان‌طورکه یک بررسی سریع از نظام جهانی پولی امروز، به وضوح این واقعیت آشکار را نشان می‌دهد.

تغییر نظام پولی سرمایه‌داری به نظام کاغذی دالری

 نظام پولی حاکم بر جهان امروز، باید آن را دیوار نظام دالری یا اساس دالری نامید؛ چون دالر یا هر اسکناس صادر شده توسط ایالات متحده آمریکا، مورد پذیرش جهانیان قرار می‌گیرد و بر حسب عددی‌که بر روی آن ثبت شده، آن را با ارزش می‌پندارند. بدون هیچ‌گونه بررسی دیگری در خصوص بدل ارزش واقعی آن، این امر با دسیسه و فریب، با زور و سوء استفاده بر جهان تحمیل شده است.

از لحاظ تاریخی، مردم بر اساس طلا معامله می‌کردند و با آغاز قرن نوزدهم، تدوین این نظام و مقررات تجارت خارجی و مبادلات بین المللی پدیدار شد، بسیاری از کشورها خواستند برای ارزهای خویش قیمت‌های ثابتی را تعیین نمایند. طور مثال؛ در 22/6/1816م قانونی در انگلیس تصویب شد که ارزش پوند استرلینگ را به وزن 7.988 ملی گرام طلا تعیین نمود. در تاریخ 4/10/1802م در فرانسه قانونی تصویب شد که ارزش فرانک فرانسه را به وزن 322.58 ملی گرام طلا تعیین نمود. در 9 /8/1873م در آلمان قانونی تصویب شد که ارزش مارک را به وزن 398.2 ملی گرام طلا مشخص کرد. همان‌طور روبل روسیه نیز در سال 1897م ارزش آن به وزن 744 ملی گرام طلا تعیین شد. هم‌چنین دالر امریکا پس از نوسانات بسیار، ارزش آن با وزن 1.5 گرام طلا تعیین شد؛ ذریعۀ قانونی‌که در 14 /3/1900م تصوب شده و معروف به پیمان استاندارد طلا بود. بنابر این، هیچ مشکلی در تجارت بین‌المللی و مبادلات پولی وجود نداشت؛ چون هر ارز، بر اساس ارزش هریک از ارز‌ها به طلا،  معادل ارز دیگر قرار می‌گرفت، و این وضعیت از زمان اعتماد بر قانون طلا در جهان تا آغاز جنگ جهانی اول ادامه داشت.

زمانی‌که دامنه این جنگ گسترش یافت و مخارج آن از ظرفیت تولید کشورهای متخاصم فراتر رفت، خزانه‌های این کشورها از پول و از پشتوانه‌ طلایی‌که در نزد خویش داشتند، خالی شد و هم‌چنین به صدور پول کاغذی اجباری به مقدار زیاد و بدون پشتوانه پرداختند. بنابراین، نظام قانون طلا از بین رفت و نظام پولی بین‌المللی سقوط کرد. علی‌رغم تلاش برای اصلاح این نظام پس از پایان جنگ، همه تلاش‌ها بی‌نتیجه بود؛ چون اکثر موجودی‌های طلای جهان به ایالات متحده امریکا فرستاده می‌شد؛ به کشوری‌که هزینه‌های جنگ بر آن تأثیری نگذاشته بود. از یک طرف علاوه بر بحران بزرگ اقتصادی جهانی  سال 1929م که امریکا و جهان را نیز متأثر ساخته بود، کشورهای متخاصم اروپایی در معرض نابودی، ناتوانی و خالی بودن خزانه قرار داشتند. از طرف دیگر، کشورهای اروپایی از مبادله ارزهای خود با آن‌چه که از نظر قانونی باید معادل طلا باشد، خودداری کردند و بین سال‌های 1931 تا 1936م، یعنی در حدود دوسال به شکل متوالی، انگلیس و تمام مستعمرات آن، همان‌طور جاپان، امریکا، بلژیک، لوکزامبورگ، فرانسه، هلند، ایتالیا و سوئیس به صورت متوالی اعلان کردند که ارزهای خود را با طلا مبادله نمی‌نمایند. سپس جنگ جهانی دوم در سال‌های 1939-1944 آغاز شد که اقتصاد کشورهای اروپای غربی، اتحاد جماهیر شوروی و جاپان را نابود کرد و پول و دارایی طلای این کشورها به شکل سرمایه‌های فراری از جنگ، یا برای خرید وسایل نظامی، به ایالات متحده سرازیر شد تا این‌که دو سوم ذخایر طلای جهان در اختیار امریکا قرار گرفت.

قرارداد بریتون وودز و نظام مبادله طلا

با پایان جنگ جهانی دوم و در نتیجۀ خسارات و ویرانی اروپا، هرج و مرج پولی و قدرت اقتصادی و مالی آمریکا، رهبران و مقامات جهان برای تنظیم شرایط پولی بین‌المللی و تجارت خارجی، خیلی سریع به برگزاری کنفرانس بین‌المللی شتافتند. کنفرانس بریتون و ودز(Bretton Woods) در نیوهمپشایر ایالات متحده با حضور 44 کشور بر گزار شد که از اول جولای سال 1944م تا بیست و دوم آن ادامه داشت. به سبب اوضاع پس از جنگ جهانی دوم، توافق‌نامۀ بریتون وودز به امضاء رسید که در آن امریکا توانست اساسات و مقدمات تسلط پولی و اقتصادی خود را بر اروپا و جهان پایه‌گذاری کند؛ چنان‌چه در آن دالر به عنوان یک ارز معتبر و به عنوان پادشاه ارزها معرفی و عرض وجود نموده و اعتماد جهانی کسب نمود. مرحلۀ جدیدی برای نظام پولی بین‌المللی جدید آغاز شد که بنام نظام مبادله طلا خوانده می‌شد و این مرحله از سال 1944 م تا سال 1971م ادامه یافت. زمانی‌که این نظام برای دالر امریکا مضر و برای اقتصاد آن تهدیدی شد و نیکسون رئیس جمهور آن زمان ایالات متحده بدون هیچ توجهی به توافق‌نامۀ وودز و تعهدات آن و بدون هیچ‌گونه رعایت اخلاقی، این نظام را ملغی اعلان نمود.

توافق‌نامۀ بریتون وودز تصریح کرد که ارزش پول هرکشوری باید با مقدار طلا تعیین شود؛ ولى براى مقادير پول‌هایی‌كه صادر می‌شد، موجودیت پشتوانۀ طلا را شرط نكرده بود. این توافق‌نامه هر کشور را، به استثنای امریکا، ملزم نکرده بود که در مقابل ارز صادرۀ خویش طلا پرداخت کند؛ اما در عوض این کشورها باید مقداری دالر را در بانک‌های مرکزی خود نگه می‌داشتند تا پوشش پول‌شان باشد و فرقی نمی‌کرد که یک کشور ارزش واحد پولی را با وزن تخمینی طلا یا دالر تعیین می‌کرد. امریکا ارزش دالر را معادل 35 دالر در برابر هر سکه تعیین کرد و متعهد شد که دالر خود را با طلا در صورت تقاضا جایگزین کند... در متن توافق‌نامه به صراحت اجازه نداده بود که قیمت ارزی‌که در نوسان بوده، بیشتر از یک 1٪ بالا یا پایین رود؛ اما از آنجایی‌که این کشورها با خسارات ‌زیاد از جنگ برگشته و خزانه‌های‌شان خالی شده بود و از طرفی امریکا برعکس کشورهای دیگر از جنگ با قدرت بیرون آمد و دو سوم طلای جهان را در اختیار خویش داشت، این دولت‌ها در معرض تنگنای مالی قرار گرفته و یا وجه پولی شان دچار آشفتگی شده بود، باید از امریکا دالر قرضه می‌گرفتند؛ چون باید از ارزش توافقی ارز خویش محافظت می‌نمودند تا نوسان آن از مقدار مجاز 1% تجاوز نکنند. بنابراین، مجبور شدند برای افزایش مقدار پول در حال گردش در کشورهای شان، از امریکا  دالر قرضه بگیرند، چون هیچ یک از این دولت‌ها حق کاهش ارزش پول خود را نداشتند؛ مگر با شرایطی. اما امریکا آماده عرضۀ طلا در برابر دالر بود و می‌توانست این کار را با قدرت انجام دهد. بنابراین، اگر دارنده کدام پولی مثلاً می‌خواست در ازای پول خود طلا بگیرد، ابتدا باید دالر را تهیه و سپس طلا را در مقابل دالر به دست می‌آورد. این در حالی است که منبع دالر، بانک مرکزی می‌باشد؛ بانکی که صادرکننده این پول است. این چیزی بود که بر همه مردم، مؤسسات و دولت‌ها تطبیق می‌شد. به این ترتیب، دالر تبدیل به پشتوانه شد، در بانک‌های مرکزی ذخیره، مورد اعتماد و تبدیل به محل اطمینان و آرامش شد؛ چیزی‌که سایر ارزها فاقد آن بود. چنین شد که دالر بر تخت سلطتنی پول جهانی نشست و این نظام، نظام مبادله با طلا نام گرفت. در واقع به این معنی بود که ابتداء نظام اساس دالری بوده و سپس نظام مبادله با طلا. به منظور نظارت بر اجرای این توافق‌نامه و معالجات آن، توافق‌نامۀ ایجاد صندوق بین‌المللی پول به امضاء رسید تا به عنوان یک مؤسسۀ جهانی بر اجراء و سیر درست توافق‌نامۀ وودز، بر معاملات پولی و مالی و بر نرخ مبادلات، نظارت و قرضه‌ها را تجویز کند که بر این اساس هر کشوری‌که نیازمند کاهش ارز خویش بود، پیش از آن ملزم به گرفتن قرضه شود، قرضه‌هایی‌که سود آن‌ها به امریکا برمی‌گردد. هم‌چنین در این توافق‌نامه برای ایجاد بانک بین‌المللی به منظور استحکام بخشیدن به حلقه‌های سیطرۀ اقتصادی بر دولت‌های بزرگ و بر جهان بازسازی و توسعه آن تصمیم گرفته شد.

این توافق‌نامه برای امریکا مرغی بود که تخم‌های طلایی می‌گذاشت. بنابراین شروع به تأسیس مؤسسات بین‌المللی و وابسته به بانک جهانی نمود، قوانین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را تعدیل و زیاد می‌نمود؛ یعنی هر زمانی‎که به دراز نمودن بازوهای اختاپوسی و گسترش سیطرۀ اقتصادی و مالی خویش نیاز می‌داشت. سپس برای بازسازی اروپای متلاشی شده پس از جنگ پروژۀ مارشال را اعلان نمود. البته با هدف بهره‌برداری از اروپا و بلکه با هدف استعمار جهان توسط امریکا و ضربه زدن به قدرت‌های رقیب اقتصادی و سیاسی امریکا. این پروژه توسط ژنرال جورج مارشال وزیر امور خارجه ایالات متحده، طرح و در 5 جون سال 1947م، طی یک سخنرانی در دانشگاه هاروارد، خود آن را اعلام نمود. ناگفته نماند که وی رئیس هیئت ارکان ارتش امریکا در طول جنگ جهانی دوم بود.

پس از این، امور هم به کام امریکا و هم به کام اروپا بود که از آن برای بازسازی کشورها و کارخانه‌های خود سود می‌برد. این در حالی بود که اروپا به ویژه انگلیس و فرانسه از اهداف امریکا نیز آگاه بود، اما از این قرضه‌های هنگفت بهره می‌برد. هم‌چنین دادن قرضه‌‌ها و بهره‌برداری از آن، برای امریکا نیز منافع هنگفتی در پی داشت. به همین منوال، دالر برتمام ارزهای جهان سروری و مورد اعتماد قرا گرفت و به ارزش و نرخ توافق شد و در توافق‌نامۀ بریتون وودز به عنوان بدیل طلا پزیرفته شد. بنا براین، تقاضاها برای آن افزایش یافت و امریکا این کاغذ(دالر) را بصورت مداوم چاپ می‌نمود، تا جایی‌که کمیت دالر در بازار‌ها بسیار زیاد بالا رفت. دولت‌های اروپایی نسبت به این کاغذی‌که امریکا آن را چاپ و به عنوان بها و قرضه عرضه می‌داشت، احساس خطر نموده، سپس به نیاز خود به طلا پی‌برد و شروع به درخواست طلا و جایگزینی آن با دالرهایی‌که در بانک‌های آن‌ها انبار شده بود، نمودند. امریکا ملزم به تسلیم طلا در برابر دالر به نرخ ثابت هر سکه به 35 دالر بود‌؛ چیزی‌که منجر به ذوب شدن موجودی طلای انباشته شده در خزانه امریکا شد. در این امر عجز مستمر در حجم پرداخت‌های امریکایی نیز سهیم بود. در ابتدا مسئله طوری‌ نبود که برای امریکا بحران‌زا باشد؛ زیرا امریکا بدلیل ثروت و مقادیر هنگفت طلایی‌که در اختیار داشت، توانایی تحمل این عجز را از طریق چاپ اسکناس‌های دالری داشت؛ اما افزایش حجم تقاضا برای طلا و تراکم کسر در میزان پرداخت‌ها، منجر به بحران‌های پولی شد که رهبری دالر را تهدید و امریکا را نگران کرد.

بریتون وودز برای امریکا، از نعمت تا مصیبت

استاد فتحی سلیم در کتاب خود «نظام پولی بین‌المللی» به تفصیل این موضوع را توضیح می‌دهد و می‌گوید که ایالات متحده به لطف جنگ جهانی دوم توانست بیش از دو سوم طلای جهان را در صندوق‌های خود ذخیره کند. یعنی با ارزش حدود 25 میلیارد دالر -آن زمان - در حالی‌که موجودی دالرهای کاغذی در جهان کمتر از یک چهارم این ارزش بود؛ زیرا دالر در آن زمان بیش از 4 برابر، با درصدی بیشتر از 100 % را با طلا پشتبانی می‌شد. سپس مقدار دالر در خارج از کشور افزایش و مقدار طلا در نزد امریکا کاهش یافت. در سال 1949م مقدار طلا در امریکا به ارزش 24.5 میلیارد دالر و دالر در خارج از کشور به 6.2 میلیارد دالر رسید. در سال 1957م، موجودی طلا به 22.8 میلیارد کاهش یافت و مقدار دالر در خارج از کشور به 14.6 میلیارد افزایش یافت. به هر حال، تا سال 1960م پشتوانه کافی بود؛ چون مقدار طلای امریکا به ارزش 18.8 میلیارد دالر و  مقدار دالر به 18.7 میلیارد دالر رسید و در آن زمان بود که هشدارها درباره وقوع بحران‌های پولی شروع و عدم تعادل در سال 1965م محسوس و نگران کننده شد. چون موجودی طلا در امریکا به ارزش 14 میلیارد دالر کاهش یافت، در حالی‌که دالر آن در خارج از کشور به 25.2 میلیارد دالر افزایش یافته بود. بحران طلا و دالر در اواسط ماه مارچ 1968م به اوج خود رسید. ذوب ذخایر طلای امریکا سرعت گرفت تا جایی‌که موجودی طلای امریکا به ارزش 10.5 میلیارد دالر رسید، در حالی‌که دالر در بازارها به 40 میلیارد دالر افزایش یافته بود. یعنی پشتوانۀ طلای دالر اندکی پس از قرارداد بریتون وودز، چهار برابر بود؛ اما بعد از گذشت حدود 25 سال به یک چهارم، یعنی 16 برابر کاهش یافت.

بنابراین، امریکا در پایبندی به این توافق متحمل خسارات زیادی شده و بحران‌هایی را علیه آن به دنبال داشت. ارزش واقعی دالر در برابر طلا فاش شد و تقریباً هر سکه ارزش 160 دالر را به خود گرفت، در حالی‌که امریکا ملزم بود که به ازای هر سکه، 35 دالر تحویل دهد و دنیا هم بر همین اساس مجبور به خرید آن به ارزهای خود بودند؛ چیزی‌که منجر به این شد که دولت‌ها از خرید دالر دست برداشته و با مطالبۀ طلا از شر آن خلاص شوند. چنین بود که موجودی طلای امریکا در آستانه نابودی قرا گرفت. بناءً در چنین واقعیتی کاری‌که امریکا باید انجام می‌داد، این بود که در 15/8/1971م با تمام استکبار و جبروت تمام و و بدون در نظر گرفتن هیچ کس، اعلام نمود که دیگر به توافق‌نامه پایبند نیست و به گونه‌ای تعامل می‌نمود که انگار دالر معیار و اساس واحدهای پولی جهان می‌باشد و با استفاده از توان نظامی و اقتصادی خود آن را بالای جهان تحمیل می‌نمود.

امریکا توافق‌نامۀ بریتون وودز را به زور  و  بدون رعایت کدام قانون و اخلاقی ملغی قرار داد

حزب التحریر در منشوری‌که در 16/8/1971م تحت عنوان بحران پولی منتشر نمود، گفت: در شب یکشنبه 15/آگست/1971م، رئیس جمهور نیکسون پس از یک خلوت 48 ساعته در کمپ دیوید، در صفحۀ تلویزیون ظاهر شد تا به آمریکایی‌ها بگوید که «دفاع از دالر و مبارزه با بیکاری، بهبود حجم تجاری و حجم  پرداخت‌ها، همه عناصر اساسی یک سیاست اقتصادی جدید است، که هدف آن حفظ موقعیت و مرکزیت ایالات متحده به عنوان دولت اول اقتصادی جهان می‌باشد.» سپس افزود: «آیا این کشور قدرت اول اقتصادی جهان باقی می‌ماند و یا ما تسلیم شده و می‌پذیریم که دومین، یا سومین و یا چهارمین کشور باشیم؟ آیا از قدرتی‌که آزادی و صلح را برای جهانیان به ارمغان آورده است، محافظت می‌کنیم و یا به عقب بر می‌گردیم؟ همه چیز به روحیۀ مبارزه‌ای‌که شما نشان خواهید داد، بستگی دارد. ما باید آن ایمانی را نسبت به این کشور برگردانیم که در گذشته به ما کمک کرد تا ملت بزرگی بسازیم، ایمانی‌که ما را در شکل‌دهی دنیای پیشرو نیز کمک خواهد کرد.» در قالب این سخنان رئیس جمهور امریکا سیاست اقتصادی خود را برای مقابله با بحران عظیم پولی اعلام کرد؛ بحرانی‌که تقریباً کل اقتصاد غرب و کشورهای وابسته به غرب را به نابودی کشانده بود. نقشۀ نیکسون به جهان آزاد ضربه زد، استانداردهای تجارت بین الملل را بر هم زد، در بورس‌های جهان غرب هرج و مرج ایجاد و سپس واحدهای پولی جهانی را بی‌ثبات نمود.

آری، این‌گونه بود که امریکا با بیانیۀ رئیس جمهورش تعهد  خود را لغو کرد و از آن زمان تا به امروز با اسکناس‌های دالری جهان را چپاول می‌کند، آن را چاپ و با قید و اعداد روی کاغذ عرضه می‌کند، اموال مردم را از صندوق‌ها و جیب‌های شان به طور دلخواه و مداوم بیرون می‌کشاند. آیا درست است که تسلیم و فرمانبردار این نظام بوده، به آن راضی و به قرار داشتن در مسیر آن افتخار کرد، در حالی‌که در مقابل آن نظام پولی اسلامی، که بر قانون طلا و یا طلا و نقره استوار است، قرار دارد؟ آیا به کسانی‌که در هنگام یادآوری نظام اقتصادی و پولی اسلام، آن را نکوهش و یا به تمسخر می‌گیرند، جز این‌که جاهل و طوطی و غافل هستند، چیز دیگری می‌توان گفت؟

امریکا ذریعۀ دالر و قوانین تحمیلی‌اش جهان را چپاول می‌کند

سپس امریکا خواست تا با نقشه‌ها و توطئه‌هایی مفکورۀ پشتوانه بودن طلا و اعتبار آن را به عنوان پول، ضربه زده، از آن مانند سائر کالاها، کالایی بسازد و نظام کاغذ را مقبولیت عمومی داده و الزامی سازد تا دالر کاغذی را سلطان ارزها گرداند؛ بلکه حتی اساس و پشتوانۀ آن‌ها قرار دهد تا تبدیل به نظام پولی بین‌المللی شود.

اگر جدی‌ترین پیامدهای نظام سرمایه‌داری را بر این نظام پولی علاوه کنیم، مانند نظام‌های بانکداری ربا(سودی) و شرکت‌های سهامی و مبادلات مالی که بر مبنی آن‌ها انجام و در ابداع و اختراع آن‌ها زیرکی بخرج داده می‌شود، متوجه خواهیم شد که در برابر عملیات کاملاً ناپسند تاراج سرمایه‌های مردم و مکیدن خون آن‌ها، از طریق قانونگذاری تحمیل شده به زور قانون و یا به قانون زور، قرار داریم. هم‌چنان در برابر سیستم بحران‌های عظیم و خطرناک برای دولت‌های جهان و مردم، بحران‌هایی‌که اگر پیش از پیش مهار نشوند، این نظام را به طور کامل از بین می‌برند. به عنوان مثال؛‌ امریکا برای مهار نمودن این بحران‌ها قوانینی را وضع و آن را بر جهان تحمیل و بین‌المللی می‌سازد تا بازارهای جهان را در برابر شرکت‌ها و صاحبان سرمایه‌های عظیم باز نماید. البته تحت عناوینی مانند بازار آزاد، تجارت آزاد جهانی، باز بودن، سرمایه‌گذاری و امثال آن. اما قوانینی‌که به ادعای محافظت از سرمایه‌گذاران و اموال‌شان، در برابر خطرات بر دولت‌ها تحمیل می‌کند و همان‌طور آن‌چه را که در هر کشوری و منطقه‌ای از عملیات، بلکه از توطئه‌های هدف‌مند و توافق شده، انجام می‌دهد، هدف آن این است که مبالغ زیادی از اموال مردم را به ساده‌ترین اسباب و سریع به خزانه‌های خود پمپاژ نماید.

برگرفته از شمارۀ 433 مجلۀ الوعی

نویسنده: محمود عبد الهادي

مترجم: محمد علی مطمئن

 

 

ادامه مطلب...

مصر کنانه و دسائس متعدد برای پایان بخشیدن به فعالیت­های اسلامی!

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت چهارم)

در قسمت گذشته به شرح و تشخیص واقعیت داخلی مصر و زندگی مردم آن اشاره کردیم و گفتیم که مردم آن علی­رغم همه دسائس، به اسلام محبت داشته و بدان التزام دارند. هم‌چنین اشاره­ای به واقعیت حاکمیت آن، وابستگی و مزدوری حکام آن و همچنین به تاراج بردن اموال و دارایی­های شان توسط همین حکام داشتیم.

این واقعیت که در شرف انفجار است و فرزندان آزاده و غیور اسلام را وادار می­سازد تا به جستجوی راه نجات بر اساس احکام اسلام بپردازند؛ غرب را به شدت علیه مصر و فرزندانش متمرکز کرده است تا این واقعیت  مانند روزهای انقلاب سال 2012م به حد انفجار نرسد. غرب به رهبری امریکا نقشه­های را علیه مردم کنانه طراحی کرده تا آن‌ها را از وصول به یک روند صحیح و اساسی تغییر باز دارد. بنابر این، این نقشه­ها و ابزارهای حیله­گرانه‌ای که غرب برای محاصره کردن مردم مصر بکار برده، سد راه آن‌ها شده و مانع آزادی شان از مزدوری و بردگی تحمیل شده از سوی حکام آن گردیده و سبب شده تا از این کابوس سنگین بیرون شده نتوانند و در ذلت، فقر و حرمان بماند، کدام­هاست؟ آیا غرب در این نقشه­های خود موفق خواهد شد؟!

برجسته­ترین نقشه­ها و ابزارهای غرب قرار ذیل اند:

1-     فریب فکری و سیاسی: منظور ما اینست که غرب سعی دارد تا در قدم نخست مردم را با اهداف جزئی سرگرم و مشغول کند تا منجر به نجات و تغییر اساسی نشود و هر بار که از مشکلی رهایی می­یابند، برای شان مشکل دیگری خلق می­کند تا هم‌چنان سرگردان و مصروف اهداف بی­ارزش مانده و از اهداف عالی و بزرگ غافل بمانند. یکی از این ابزارها و راه‌حل‌های پوچ غرب؛ انتخابات و رقابت بر سر پارلمان است که هیچ ربطی به حکمرانی و تصمیمات سیاسی ندارد. این عمل غرب مشابه آنچه است که بعد از انقلاب رخ داد تا عملکردهای بد، مکرر و فزاینده رژیم را از فکر مردم دور کند. متهم کردن گروه­های اسلامی مبنی بر این‌که عامل مشکلات و بحران­ها هستند، یکی دیگر از این نقشه­هاست! گاهی اوقات رژیم حاکم مشکلاتی را در منطقه خلق می­کند و گروه­های اسلامی را بدان متهم می­کند تا مردم را از میزان فاجعه­های از قبیل: وابستگی، انحطاط اقتصادی، قرض­ها و فروش­ اصول اقتصادی، خصوصی­سازی مؤسسات دولتی و سایر جنایات و چور وچپاول­هایی‌که در کشور انجام می­دهد، غافل و بدور دارد. ترساندن از واکنش غرب در صورت حاکم شدن اسلام نوع دیگری از گمراه­سازی فکری است؛ بدین منوال که اگر اسلام حاکم شود، مردم با یک جنگ همه­جانبه از سوی جهان مواجه خواهند شد که نتیجه آن جز گرسنگی و برهنگی چیزی بیش نبوده و باید که در انزوا از جهان بسر برد...

2-     تعقیب و پیگرد نهاد نظامی: منظور از این امر، نظارت مستمر رهبران و سربازان فعال و پرنفوذ ارتش و بررسی اعطای مناصب حساس به افراد وفادار به کشور و عدم توانمندسازی ارتش تسلیحاتی در پادگان نظامی است؛ مگر تحت شرایط معین و تحت نظارت دقیق که در ضمن این تقسیمات و جزئیات به شدت کنترل و نظارت می­شود. باید گفت که مشوق­ها و امتیازات مالیه این نهاد سبب شده تا رهبران را به مسائل مالی همیشگی وابسته و مصروف کند. اضافه بر آنچه تاکنون بیان داشتیم، یکی دیگر از پلان­هایی‌که در این نهاد عملی می­شود، تثقیف و تربیت سربازان ارتش توسط ثقافت خاصی می­باشد تا افراد وفاداری برای سیاسیون تربیه شوند و کوکورانه فرمانبرداری کنند. اما قشر اول؛ غرب آن‌ها را در کشورهای بیگانه و اجنبی توسط ثقافت­های خاص تحت نظر نهادهای نظامی خودش و تحت نظر دانشکده­های نظامی آنجا تربیت و تثقیف نموده است. مشت آهنین و کنترل دقیق در تمام دساتیر این نهاد حاکم بوده و هرکس که به کشور خیانت کند و از دستورات و اهداف این بدنه سیاسی سرپیچی کند، مجازات خواهد شد. این روند توسط دولت و دستگاه­های استخباراتی و رهبران عالی­رتبه قشر اول به پیش می­رود تا از تداوم وابستگی و بردگی سربازان به این نهاد و اجرای پروژه­های استعماری که از طرف دولت به آن سپرده شده است اطمینان حاصل گردد. دومین موضوعی‌که بخاطر آن نهاد نظامی تحت مراقبت قرار دارد، حضور تعداد زیادی از رهبران مخلص و انبوهی از سربازان عادی است و این موضوع، رهبران تشکیلات قشر اول را به وحشت می­اندازد؛ به خصوص که در گذشته تلاش­های صادقانه­ای برای حمله به مزدوران سیاسی حکومت صورت گرفته است.

3-     سیطره افراد تأثیرگذار از سیاسیون و سربازان ارشد ارتش بر مفاصل اقتصادی: برای کسانی­که امور اقتصادی مصر را دنبال می­کنند، پوشیده نیست که مفاصل اقتصادی آن توسط افراد پرنفوذ دولتی و نزدیکان آن‌ها از رهبران و سربازان ارشد ارتش کنترل می­شود. کاتب عبدالرحمن النجار در مقاله­ای‌که در سایت ساسا پست به تاریخ 6 ژوئیه 2014م منتشر کرده بود، می­گوید: «تخصیص و مکلف نمودن ارتش به پروژه­های زیرساختی محلی، رفتار جدیدی از سوی مقامات مصری نیست، بلکه تجدید نقش ارتش در امور داخلی کشور است؛ مخصوصاً از زمان برکنار شدن محمد مرسی در ژوئیه سال 2013م و روی کار آمدن عبدالفتاح سیسی رئیس جمهور کنونی کشور در ژوئن 2014م است.» هم‌چنین وی می­گوید: «سه نهاد تخصصی اقتصادی وجود دارد که شعبه­های آن‌ها توسط وزارت دفاع اداره می­شود؛ وزارتی‌که نقش مستقیمی در پروژه­های اقتصادی بومی ارتش ایفا می­کنند و این شعبات ازین قرار اند: 1- پروژه­های خدمات ملی 2- سازمان عربی صنعتی­سازی 3- سازمان ملی تولیدات نظامی در مورد زمین­های کشاورزی.»

در مورد زمین­های کشاورزی، باید گفت که دولت امتیازات زیادی را به سربازان متنفذ در ارتش تقدیم کرده است و بهترین گواه بر این موضوع هزارها هکتار زمین زراعتی است که تحت ملکیت شان قرار دارد. کاتب مصطفی ابراهیم در سایت مؤسسه مطالعات مصر در 6 ژانویه 2018م گفته است: «تسلط رژیم نظامی حاکم اگر تمام جنبه­های حیات اقتصادی مصر را در برنداشته باشد، همین بس که بر اراضی دولتی که یکی از برجسته­ترین بخش­های آن است، مسلط می­باشد و این سیطره در چند مرحله صورت گرفت و پس از انقلاب سوم جولای 2013م به اوج خود رسید. این پرونده در سطح وقایع مصر در دو دهه اخیر حکومت مبارک ظاهر گشت که ارکان و افراد رده اول نظامش؛ میلیون­ها جریب زمین را از طریق معاملات مخدوش با فساد به تجار اعطا کردند. بعد از انقلاب، سربازان هزاران جریب را تحت شعار (للقوات المسلحه) تصاحب شدند؛ گذشته از این‌که بسیاری از اراضی دولتی را تصاحب شده بودند و علاوه بر این‌که سیسی ده­ها جریب زمین را بر خلاف قانون مصر از اماکن مختلف مصر به شماری از حکام عرب بخشید. همۀ این­ گام­ها، سبب نابودی داشته­های مردم مصر شد؛ همان کسانی­که طبق متون همه قوانین اساسی و بین المللی و منطقه­ای تنها مالک این دارایی­ها هستند.

4-     جنگ خشونت­آمیز با فرزندان جنبش­های اسلامی و جنبش­های جهادی در سیناء و غیر آن: این جنگ در مصر جدید نیست؛ بلکه سابقه آن به روزهای انقلاب سال 1952م برمی­گردد که گروه­های اسلامی تحت تعقیب قرار گرفتند و رهبران آن در حادثه المنشیة اعدام شدند. این حادثه در سال 1954م زمانی اتفاق افتاد که بعضی از رهبران اخوان المسلمین به جرم تلاش برای کشتن رئیس جمهورجمال عبدالناصر متهم شدند. از جمله کسانی­که اعدام شدند: محمود عبدالطیف، یوسف طلعت، ابراهیم الطیب، هنداوی دویر، محمد فرغلی و عبدالقادر عوده بودند. سلسله اعدام­ها بعد از آن ادامه یافت و حکم اعدام­های جدیدی بعد از کشته­شدن رئیس جمهور سادات اجرا شد؛ از جمله: سرباز نظامی خالد الإسلامبولی، حسین عباس، محمد عبدالسلام فرج، عبدالحمید عبدالسلام و عطا طایل حمیده بودند. این روند تعقیب و دستگیری هم‌چنان ادامه یافت و صدها تن از آن‌ها در زندان­های سرتاسری آن ناپدید شدند. هدف از این جنگ خشونت‌آمیز، حفاظت از رژیم مزدور و محروم کردن جنبش­های اسلامی از حمایت مردم مصر می­باشد و هم‌چنین پیامی‌ست برای کسانی­که سعی دارند تا در برابر این رژیم ایستادگی کنند. ادامه دارد...

برگرفته از شماره 413 جریده الرایه

نویسنده: حمد طبیب

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه