سه شنبه, ۰۱ صَفر ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۰۶م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

مسلمانان کشمیر در خصوص راه‌پیمایی خط کنترول به نیروهای مسلح پاکستان نیاز دارند؛ نه به قطعه‌نامه‌های بی‌اساس!

  • نشر شده در پاکستان

(ترجمه)

به تاریخ 4 فوریۀ 2020م مجلس شورای ملی با ابراز تعاون و همدردی قطعه‌نامۀ دیگری را به منظور حمایت از قضیۀ کشمیر به تصویب رساند. قطعه‌نامه‎‌های بی‌شمار، سخنرانی‌ها در سازمال ملل و درخواست‌ها از ترامپ هرگز نتوانست به محاصرۀ شش ماهۀ کشمیر اشغالی پایان دهد. در واقع کسانی‌که در انتخابات عمومی هند برای برنده شدن مودی دعا نموده و از وی حمایت کردند، فریاد صلح‌خواهی سر می‌دهند و در برابر تجاوز هند محدودیت اعمال می‌کنند؛ قطعاً که امروز جلو گلوله‌های مرگ‌بار هند را نخواهند گرفت و آن را توقف نخواهند داد. علی‌رغم این، رهبری سیاسی و نظامی که پیوسته برای تأمین منافع کفار حرکت می‌کند؛ هرگز به نیروهای ما دستور عبور از خط کنترول را نخواهد داد.

پس یگانه راه‌حل برای کشمیر اشغالی این است که نیروهای ما باید از خط کنترول عبور نموده؛ طرح مودی، آمیت شاه، ژنرال بیپین راوت و اجیت دووال را به منظور آزادی‌سازی کشمیر زیر پا کنند؛ چون در خلال این شش ماه آزادسازی کشمیر اشغالی از زیر بار اشغال هندو برای همیشه نیازمند چنین امری‌ست. مدت‌هاست که مسلمانان کشمیر منتظر  اقداماتی چون اقدام 27 فوریۀ 2019م استند که رهبری افراطی هندو را وحشت‌زده ساخت. بناءً چی خوب مسیرتی را به بار خواهد آورد وقتی‌که نیروهای مسلح پاکستان کشمیر را آزاد کنند؟ هند هرگز آماده جنگ با پاکستان نخواهد شد و نه هم می‌تواند خطر جنگ هسته‌ای را بپذیرد؛ چون اگر این کار را کند، به عصر حجر بر می‌گردد. هند به خاطر حفظ اشغال کشمیر هرگز بمبئی، کلکته، چنای، احمد آباد، دهلی جدید و بهار را قربانی نمی‌کند. پس از هر جنگ با پاکستان، هند طعمۀ آسانی برای دشمن شرقی خود یعنی چین خواهد شد و به فروپاشی خود تسریع می‌بخشد و این گونه از هم می‌پاشد.

آیا آنانی‌که خود را در عقب یک اقتصاد ضعیف پنهان کرده‌اند، نمی‌دانند که چگونه مقاومت افغان‌ها 42 کشور هم‌پیمان را بدون داشتن یک اقتصاد چند میلیارد دلاری به زانو در آورده است؟ قبل از شکست اتحاد جماهیر شوروی درآمد سرانۀ افغانستان چی بود؟ میزان صادرات دولت مدینه هنگامی‌که اتحاد عرب را در غزوۀ خندق از هم گسست چی بود؟ ذخایر ارزی خارجی دولت مدینه هنگامی‌ رویارویی با امپراطوری روم چگونه بود؟ اگر از اقتصاد به عنوان بهانه‌ای برای تسلیمی منافع استفاده شود؛ آیا تضمینی وجود دارد که رژیم بجوا-عمران نیروهای ما را در برابر حملات احتمالی هند به اسلام‌آباد و لاهور بسیج سازد؟ این حاکمان پس از آن‌که پایه‌های اقتصاد پاکستان را  متزلزل ساختند و کلیدهای آن را به صندوق بین‌المللی پول واگذار کردند، خود را در عقب این اقتصاد ضعیف پنهان کردند. کاملاً واضیح است که این حاکمان به غیر از لفاظی و سخن‌پردازی هیچ‌گونه برنامۀ عملی برای آزادسازی کشمیر اشغالی ندارند. از این‌رو، برای افسران مخلص مسلح پاکستان لازم است که حاکمان مزدور و خائن فعلی را ریشه‌کن‌ساخته و برای تأسیس دوبارۀ خلافت راشدۀ ثانی بر منهج نبوت به حزب‌التحریر نصرت دهند. این خلافت واقعی اسلامی است که برای آزادسازی تمام سرزمین‌های اشغال‌شده من‌جمله کشمیر اشغالی از طریق جهاد مبادرت می‌ورزد. در نظام خلافت خلیفه مسلمین از رژۀ لشکر اسلام در دهلی، لاهور و کابل بازرسی می‌کند. پس ای شیران پاکستان، منتظر چی استید؟ بشتابید و قلمرو ما را با زور از دولت هندو بازپس گیرید. بدانید که پس از تأسیس دوبارۀ خلافت این تنها شما استید که  قادر به انجام این کار خواهید بود؛ لذا برای نابودی این حاکمان گمراه و خائن دست به کار شده و همین حالا به اسلام نصرت دهید.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر- ولایه پاکستان

مترجم: حذیفه مستمر

ادامه مطلب...

ای اهل کنانه‌ی مصر، به‌شمول مخلصین‌اش در ارتش، معامله ترامپ را رد کردند و فردا اقصى را از هتک حرمت یهودیان پاک‌سازی خواهند کرد! فردا نزدیک است!

  • نشر شده در مصر

ترجمه)

پس از اظهار نظر -سایر افراد- در مورد اعلام طرح صلح یا به اصطلاح معامله قرن توسط "ترامپ"، وزیر خارجه مصر در بیانیه‌ای که در ویب‌سایت رسمی‌اش به نشر رسیده بود، چنین گفت: «مصر اهمیت رسیدگی به ابتکار ادارۀ دولت امریکا را برای تقاضای بدست آوردن قضیه مسکن یا زمین فلسطینی‌ها را مهم می‌پندارد، بدین منظور تا بتوانند ازین طریق حقوق کامل مشروع اهل فلسطین را از طریق تأسیس یک حاکمیت یا دولت مستقل در اراضی اشغال‌شده فلسطینیان مطابق مقررات و مشروعیت بین‌الملی احیاء کنند.» دولت مصر، در بیانیه‌اش بر دو حزب ذینفع و مربوطه خطاب کرد: «طرفین معتقد به یک توجه کامل و دقیق در خصوص سیاست امریکا شوند تا در حمایت و سایه‌ی امریکا مجرای گفت‌وگوهای باز و صلح پایدار را برای ازسرگیری مذاکرات چند جانبه میان اسرائیل، فلسطین و سایر قدرت‌های جهان به‌دست بیاورند.»

در این بیانیه‌ی ناچیز و میان‌تهی، وزیر امور خارجه مصر اعلام نمود که قضیه فلسطین در واقع قضیه‌ا‌ی‌ست که تنها مربوط به مردم فلسطین می‌شود. بناً باکمال بی‌شرمی وی به دو حزب ذینفع و مربوطه صدا زد تا به‌طور دقیق‌تر در مورد مجرای گفت‌و‌گوهای باز و معامله(طرح صلح) ترامپ جنایت‌کار توجه داشته باشید؛ در حالی‌که او می‌دانست، قضیه فلسطین طبق شریعت بخاطر خاک اسلامی‌اش که از سوی یهویان به کمک غرب کافر و حکام خائن در سرزمین‌های اسلامی غصب شده، در واقع قضیه امت اسلامی محسوب می‌شود. ‏فلهذا این امر برای تمام امت مسلمه واجب است تا برای آزادسازی و پاک‌سازی سرزمین مبارک فلسطین از حاکمیت یهود فعالیت و قدعلم نمایند و این سرزمین را همان‌گونه که بود و باید باشد، به خاک اسلامی برگردانند.

امت دیگر از حکام مسلمانان به‌شمول حکام عرب و غیر عرب و هر حرکت دیگر، توقع ندارد؛ زیرا آنان غلامانی بیش نیستند که بجز تطبیق آن‌چه برای‌شان از جانب بادارهای‌ استعمارگر غرب کافر امر می‌شود، دیگر چیزی انجام نمی‌دهند. بناً بر این عقیده اند این عمل‌(غلامی بر کفار) تخت و تاج حاکمیت‌شان را از ویرانی محفوظ نگه‌ می‌دارد...  ‏آری! دقیقاً امت از این حکامی‌که تنها برای آنان حقارت و غلامی را به ارمغان آورده دست کشیده‌ اند و این امت بر فرزندان مخلص‌اش در ارتش حساب می‌کنند که آن‌ها هرگز حقارت و رسوایی را نمی‌بپذیرند؛ طوری‌که آن‌ها می‌بینند چگونه رژیم توانایی‌های امت را هدر داده و وی را در دست دشمنانش تسلیم نموده و در نهایت آنان را در معرض بدترین شنکجه قرار داده اند. به ارتش مصر که قبلاً صلیبیان را از بیت المقدس اخراج و جلو پیشروی تاتارها را گرفته بود، جایز نیست که بیکار و بیهوده وقت خود را تلف کنند؛ طوری‌که اکنون همین ارتش در حال تماشای "مسری" رسول الله صلی الله علیه و سلم اند که به دستان ناپاک یهودیان که شدیدترین مردمی‌که در عداوت و دشمنی علیه مؤمنان قرار دارند، سپرده می‌شود.

بگذارید که این توطئه‌ها از سوی غرب و شرق و از سوی حکام بی‌شرم و رسوا علیه امت و فلسطین در قلب فرزندان مخلص مان در ارتش مصر و سایر افواج مسلح مسلمانان یک انگیزه و شعله‌ای ایجاد کند تا بتوانند این رژیم‌های فاسد را سرنگون و خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت را دوباره تأسیس نماید تا یک‌بار دیگر عزت و قوت گم‌گشته‌ی مسلمانان احیاء شود. بگذارید امت همان‌طوری‌که بود و همان‌طوری‌که الله سبحانه‌وتعالی می‌خواهد، یعنی بهترین امتی‌که تاکنون برای بشریت آفریده شده اند(خير أمة أخرجت للناس) دوباره احیاء و قدرت جهان را به‌ دست بگیرد، و هم‌چنین سیرت و میراث انصار را دوباره احیاء کنند که الله سبحانه‌وتعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم را نصرت و یاری دادند. بناً الله سبحانه‌وتعالی از آنان در کتاب مقدس‌اش تا روز آخرت یادآوری کرده است.

ای مخلصین در ارتش کنانه!

شما با اذن الله سبحانه‌وتعالی توان و قدرت شکست دادن دشمنان‌تان را دارید. ‏دولت‌های استعمارگر کافر در ظاهر قوی معلوم می‌شوند؛ ولی در حقیقت ضعیف هستند. ‏آنان اسلحه‌های پیشرفته‌ای دارند؛ مگر مردان شجاع و قوی ندارند. بناً اسلحه بدون مردان شجاع در مقابل  مؤمنان که شاید از لحاظ اسلحه ضعیف؛ ولی در جنگ قوی‌تر اند، ضعیف می‌باشند. ‏کیان یهودی ضعیف‌تر از خانه عنکبوب در مقابل نعره‌های "الله اکبر" مجاهدین است؛ زیرا این مجاهدین عقیده صادق و پر جنب و جوشی از خود ظاهر می‌کنند که این امر به آنان قدرت جنگی بی‌همتای علیه ظالمان می‌دهد. بدانید که الله سبحانه‌وتعالی همراه شما است و امت اسلامی در حمایت‌تان ایستاده است و هرگز نمی‌گذارد شما پایین بیفتید، همان‌طوری‌که منتظر روزی هستند هنگامی‌که شما پرچم یا رايه لا إله إلا الله محمد رسول الله را بلند نمایید و آن روزی‌ست که مؤمنان از نصرت الله سبحانه‌و‌تعالی شادمان خواهند شد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾

[توبه: 38]

ترجمه: ای مؤمنان! چرا هنگامی‌كه به شما گفته می‌شود: (برای جهاد) در راه الله(سبحانه‌و‌تعالی) حركت كنيد، سستی می‌كنيد و دل به دنيا می‌دهيد؟ آيا به زندگی اين جهان به جای زندگی آن جهان خوشنوديد؟ (و فانی را بر باقی ترجيح می‌دهيد؟ آيا سزد كه چنين كنيد؟) تمتع و كالای اين جهان در برابر تمتع و كالای آن جهان، چيز كمی بيش نيست.‏

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر- ولایه مصر

مترجم: زکریا وهاج

ادامه مطلب...

جایگاه مسلمانان در قبال بشارت‌های رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم چه‌گونه باید باشد؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم برای مسلمان بشارت‎های بسیاری داده است که در میدان عمل بسیار تشویق‌کننده بوده و آنان را برای پیروزی مطمئن می‌سازد. برخی از بشارت‌ها محقق شده و برخی تا هنوز محقق نشده است. از براء بن عازب رضی‌الله‌عنه روایت است که گفت:

«لما کان حین أمرنا رسول الله صلی الله علیه و سلم بحفر الخندق عرضت لنا فی بعض الخندق صخرة لا تأخذ فیها المعاول فا شتکینا ذالک إلی النبی صلی الله علیه و سلم فجاء فأخذ المعول فقال: بسم الله فضرب ضربة فکسر ثلثها و قال: الله اکبر أعطیت مفاتیح الشام و الله إنی لأبصر قصورها الحمر الساعة ثم ضرب الثانیة فقطع الثلث الآخر فقال: الله أکبر أعطیت مفاتیح فارس و الله إنی لأبصر قصرالمدائن أبیض ثم ضرب الثالثة و قال: بسم الله فقطع بقیة الحجر فقال: الله أکبر أعطیت مفاتیح الیمن و الله إنی لأبصر أبواب صنعاء من مکانی هذا الساعة» (فتح‌الباری تألیف ابن حجر)

ترجمه: هنگامی‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ما را به حفر خندق فرمان داد، در قسمتی از خندق، ما به صخره‌ای برخود نمودیم که کلنگ از شکستن آن عاجز بود. از این صخره نزد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شاکی شدیم، رسول‌الله نزد سنگ آمد و کنلگ را گرفته گفت: بسم‌الله! سپس یک ضربه به صخره زد، یک سوم آن شکست، رسول‌الله گفت: الله اکبر! کلیدهای ‌شام برایم داده شد! قسم به الله من همین اکنون کاخ‌های سرخ را مشاهده می‌کنم، دوباره بر صخره ضربه زد و یک سوم دیگر آن نیز شکست و رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت: الله اکبر، کلیدهای فارس برایم داده شد، قسم به الله که دارم کاخ سفید مدائن را مشاهده می‌کنم؛ سپس برای بار سوم ضربه زد و گفت: بسم‌الله! تمام صخره شکست و گفت: الله اکبر! کلیدهای یمن برایم داده شد، قسم به الله من همین اکنون و از همین‌جا دروازه‌های صنعا را مشاهده می‌کنم.

بلی، بشارت‌‎های‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در خصوص وسعت و گسترش فتوحات اسلامی از آن خبر داده بود، در زمان خلافت راشدۀ اول تحقق یافت. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم از این بشارت‌ها در زمانی خبر داد که مسلمانان در مدینه در حالت محاصره به سر می‌بردند، از هرطرف سختی‌ها، ترس از هجوم دشمن، گرسنه‌گی و سرمایی طاقت‌فرسا، آن‌ها را تحت فشار قرار داده بود. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم تا این‌که مسلمانان را در طریقه‌ای‌که برای‌شان هموار کرده بود قرار نداد، به دیار عقبا رحلت نکرد. پس از رحلت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم خلیفۀ مسلمین پیشوای‌شان گردید و براساس شریعت الله سبحانه‌وتعالی بر آنان ‌حکومت می‌نمود. برای اعلای کلمةالله و گسترش عدالت در اکناف جهان، لشکریانش بیابان‌ها را یکی پس از دیگری پیموده و کشتی‌های‌شان در دل اقیانوس‌‌ها فرومی‌رفت.

 روزهای را که ما اکنون پشت سر می‌گزاریم روزهای یاد بود از فتح قسطنطنیه می‌باشد. از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی‌الله‌عنهما روایت است که گفت:

بینما نحن حول رسول الله صلی الله علیه و سلم نکتب إذ سئل رسول الله أی المدینتین تفتح أولاً قسطنطینیه أو رومیَّة؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «مدینة هرقل تفتح أولًا- یعنی قسطنطینیة»

ترجمه: ما در اطراف رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نشسته بودیم که از ایشان پرسان شد، کدام یکی از این شهرها فتح می‌شود؟ آیا قسطنطنیه اول فتح می‌شود و یا روم؟ رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: نخست شهر هرقل -قسطنطنیه- فتح خواهد شد.

این حدیث را امام احمد در مسند خود روایت کرده و از نظر حاکم و ذهبی صحیح می‌باشد.

همان‌طور عبدالله بن بشرالخثعمی از پدرش روایت می‌کند که وی از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده است که می‌فرمودند:

«لَتُفْتَحَنَّ الْقُسْطَنْطِینِیةُ، فَلَنِعْمَ الْأَمِیرُ أَمِیرُهَا، وَ لَنِعْمَ الْجَیشُ ذَلِکَ الْجَیشُ»

ترجمه: قسطنطنیه را فتح خواهند کرد، چه نیکو فرمانده‌ای است فرماندۀ این اردو فاتح و چه نیکو اردوی می‌باشد این اردو!

این حدیث را نیز امام احمد و البزار روایت می‌کنند.

می‌بایست که در مورد بشارت فتح قسطنطنیه و چه‌گونه‌گی سبقت‌جوی مسلمانان برای تحقق آن توقف کوتاهی داشت. اولین تلاش‌ها برای فتح قسطنطنیه در سال 49هجری مصادف به 669 میلادی در دوران خلافت معاویه بن ابوسفیان صورت گرفت. این خلیفه قدرت‌مند مسلمانان، نیروی زمینی انبوهی را به فرماندهی فضاله بن عبیدالله انصاری برای محاصرۀ این شهر فرستاد. این فرمانده با لشکریانش در قلب سرزمین‌های بیزانس جولان می‌زد، تااین‌که به خلقدونیه نزدیک پایتخت روم رسید. فضاله زمستان همان سال را در املاک امپراطوری سپری نمود و معاویه رضی‌الله‌عنه پشت سر هم به فرماندهی سفیان بن عوف تدارکاتش را فراهم می‌دید و برایش کمک می‌فرستاد. (منبع: ابن الأثیر الجزری، ابوالحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی. در الکامل فی التاریخ، چاپ دوم ، بیروت- لبنان، دارالکتاب البنانی، صفحه 227) لیکن مسلمانان به پیروزی‌های نهائی دست نیافته، ناچار دست از محاصرۀ این شهر برداشتند و به دمشق باز گشتند. در این غزوه یکی از اصحاب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ابو ایوب الانصاری که همرای لشکر فضاله بود، شهید و در کنار دیوارهای قسطنطنیه دفن گردید. ( منبع: ابن خیاط اللیثی، ابو عمرو بن ابی هریره خلیفه. تحقیق اکرم ضیاء العمری، ناشر. تاریخ خلیفه بن خیاط، چاپ اول، نجف الاشرف- عراق. صفحه 197)

برای بار دوم نیز در سال 98هجری مصادف به 717میلادی در دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک، مسلمانان برای فتح قسطنطنیه تلاش کردند. همان‌طور در پی این تلاش‌ها در ادوار پس از آن، برخی از مورخین از جمله تلاش‌های مسلمانان برای فتح قسطنطنیه چندین مورد را روایت می‌کنند که در آن مسلمانان فقط تا حومه‌ای این شهر رسیده؛ اما موفق به فتح آن نشدند. از جمله، حملۀ خلیفه‌ای عباسی هارون الرشید برای تعقیب و مجازات امپراطور، قیصر روم، تکفور اول، حمله‌ای‌که به وسیلۀ آن شهر هرقله یکی از شهرهای حومۀ قسطنطنیه فتح شد و از جمله تلاش‌های خلافت عثمانی پیش از محمد فاتح که موفق به تحقق این بشارت نشدند.

روزهای‌که ما در آن قرار داریم، مصادف است به روزهایی‌که فاتح رحمه‌الله غزوۀ قسطنطنیه را آغاز و این شهر را  در 26 ربیع‌الاول 857 هجری محاصره و در روز سه‌شنبه 20 جمادی‌الاول همان‌سال؛ یعنی پس از دوماه محاصره این شهر را فتح نمود. زمانی‌که فاتح رحمه‌الله با پیروزی وارد شهر می‌شد، از اسپش پایین آمده، برای موفقیت و پیروزی‌یی‌که الله سبحانه‌وتعالی برایش عطاء کرده بود، سجده شکر به جا آورد. بلی، این بشارت در دست این جوان -محمد فاتح- که سن‌اش از 21 سال نمی‌گذشت، تحقق یافت. اما آن‌چه قابل یادآوری می‌باشد این است که فاتح رحمه‌الله از زمان طفولیت خویش شعوری برای تحقق این بشارت آماده می‌شد. پدرش سلطان مراد خان وی را برای چنین روزی تربیه کرده بود. سلطان مراد وی را دانش‌آموز بهترین اساتید دوران خود گردانده بود. احمد بن اسماعیل الکورانی که سیوطی آن را اولین معلم فاتح خوانده و در مورد آن چنین می‌گوید: "او یک عالم فقهی بود که علمای دورانش به زبردستی و مهارت وی گواهی می‌دادند؛ بلکه حتا وی را ابوحنیفۀ دورانش می‌نامیدند." همان‌طور شیخ آق شمس‌الدین سنقر که برای اولین بار در دوران طفولیت فاتح رحمه‌الله در ذهن‌اش حدیث رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در خصوص فتح قسطنطنیه را جای داده بود. چنین بود که این جوان بزرگ شد و همواره به دنبال تحقق این فتح با دستان خودش بود.

مسلمانان اوائل با خلیفه‌ها و اردوهای‌شان، این‌گونه بودند. آن‌ها برای تحقق بشارت‌های رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم سبقت‌جویی می‌نمودند. عظمت اسلام و مسلمان؛ زمانی‌که اسلام را در اجتماع و دولت به موضع تطبیق قرار می‌دادند، این‌گونه بود. امروز چه کسی هست که شرف پیوستن به این فهرست مبارک و پرافتخار را دریافته و برای تحقق بشارت‌های دیگر رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم؛ چون خلافت راشده دوم، پیکار بایهود و فتح روم که تا هنوز تحقق نیافته‌اند، بشتابد.  آیا آن حاکمی است که فقط هدف‌اش به دست آوردن رضایت و دوستی آمریکا می‌باشد؟ یا حاکمی‌ است که تلاش دارد دوستی یهود را کسب نماید؟ یا حاکمی ظالم و مستبدی می‌باشد که براساس شریعت الله سبحانه‌وتعالی حکومت نمی‌کند؟ یا حاکمی است که احکام طاغوتی و جاهلیت را بر احکام پروردگار عالمیان ترجیح می‌دهد؟ و یا حاکم مزدوری می‌باشد که بر مردم مسلط  بوده، به هیچ عهدی پایبند نیست؛ نه لحاظ خویش را دارد؛ نه بیگانه را؟!

در سرزمین‌های اسلامی پس از سقوط خلافت عثمانی در 3 مارچ 1924 میلادی به این‌سو، میدان برای کفار استعمارگر غربی خالی مانده است. سرزمین‌های اسلامی را مملو از فساد ساختند، نسل‌کشی به راه اندختند، سرزمین‌های اسلامی را به کشور خورد و بزرگ و هدف‌مند، به رژیم‌های کارتونی و سمبولیک تقسیم کردند و در رأس هر رژیم، یکی از فرزندان‌ امت را گماشتند، کسانی‌که هم‌زبان ما بوده و سرزمین‌های تحت حاکمیت خود را طوری عیار می‌سازند که مصلحت اربابان‌شان تقاضا کند. کسانی‌که بر روی مردم سیلی زده و برای حفاظت چوکی‌های خویش علیه مردم لشکرکشی می‌کنند، جان‌های بسیاری را گرفته و زندان‌های بسیاری می‌سازند. کسانی‌که اذهان مردم را با افکار متعفن و گوناگون خویش مخشوش ساخته، دسته‌های را تربیه می‌کنند که جز وفاداری به خانوادۀ حاکم، حزب حاکم و فرد حاکم، چیز دیگری را نمی‌شناسند.

این وضعیت حکام کنونی سرزمین‌های اسلامی‌ می‌باشد. به الله قسم ما را در حالت و وضعیت قرار داده‌اند که باید به مروت، مردانگی، شهامت، ایمان و تقوای نیروی‌های مسلح خویش شک نماییم. اگر غیر از این است؛ پس چه‌چیزی آن‌ها را بعد از این‌که همه‌چیز را می‌شنوند و می‌بینند، به جای‌شان نشانده است؟ چه‌چیزی آن‌ها را از ادای وظیفۀشان بازداشته و مشغول‌شان کرده است؟ و یا چه‌چیزی سبب شده است که برای به دست آوردن رزق‌شان خون‌ها و مال‌های مسلمانان را معامله می‌کنند؟! وای برآن‌ها! رگ و پی مسلمانان را به آتش می‌کشانند؛ درحالی‌که مسلمانان هنوز انتظار این را دارند که آنان را در حل و فصل مطلوب قضایا سهیم سازند. وای برآن‌ها! مسلمانان را به فشارهای خونی، سکته‌های مغزی، فشار عصبی، اغتشاشات روانی و تمام مریضی‌های برخاسته از غم و اندوه آغشته ساخته‌اند. مسلمانان از ناراحتی و غصه‌داری‌های بسیار چشم‌به‌راه قیام‌های امت می‌باشند، قیام‌های‌که بی‌گمان منجر به نابودی این حکام پست و خائن خواهد شد. وای برشما! ای اردوهای سرزمین‌های اسلامی، چه‌چیز شما را زیرکانه فریب داده است؟ ای نوادگان عمر و صلاح‌الدین شما را چه شده است؟ بیائید شک و تردیدها را نسبت به مردانگی و تقوای خویش بر طرف ساخته، گمان‌ها را نسبت به خود نیکو گردانید. این غبار ذلت و خواری را از بالای خود فروریخته، ننگ پستی و زبون بودن، ضعیف نمایان شدن و سرشکستگی را از امت خود دور سازید. زمان آن رسیده است که از طریق نصرت به حزب‌التحریر برای تحقق بشارت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به پرپایی خلافت راشدۀ دوم بر منهح نبوت، پیکار با یهود و فتح روم بشتابید.

برپایی دوبارۀ خلافت و آزادسازی دوبارۀ بیت‌المقدس ما را در صف بندگان برگزیدۀ الله سبحانه‌وتعالی قرار می‌دهد، کسانی‌که الله سبحانه‌وتعالی قبل از ما آنان را به این فضیلت نایل ساخته بود، چیزی‌که برای ما شرف دریافتن چنین افتخار بزرگی را بخشیده و در انجام چنین عمل بزرگی سهیم می‌سازد. سعادت باد برای آن اردو، سعادت باد برای اردویی‌که معجزه‌های نبوی، واقعه‌های بدرگونه، عزم‌های راسخ ابوبکری، فتوحات عمری، لشکرکشی‌های عثمانی، یورش‌های علی‌گونه در دستان او محقق می‌شود. سعادت بر آن اردویی باد که روزهای نبرد قادسیه، حماسه‌های یرموکی، صف آرائی‌های خیبری، هجوم‌های خالدگونه و فتوحات صلاح‌الدینی  را برای اسلام تجدید می‌کند. سعادت برای آنانی باد که الله سبحانه‌وتعالی برآن‌ها انعام کرده است، آن‌ها اردوی می‌باشند که برای بار دوم بیت‌المقدس را فتح می‌نماید. سعادت بر آن اردوی باد که پس از تأسیس خلافت، زریعۀ توپ‌خانه‌ها، تانک‌ها و جنگنده‌های خویش شعار ایمان و پرچم لااله‌الاالله را بر می‌افراشانند. زود است که الله سبحانه‌وتعالی زریعۀشان پایتخت‌ها و کشورهای زیادی؛ چون: روم، لندن و واشنگتن را فتح کند. زود است که تهنیت عرض کردن‌ها برای آسمانی‌ها بیش‌تر از زمینی‌ها باشد. تحقق بشارت حبیب قلب‌ها محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وسلم به فتح روم گوارای‌شان باد. امام احمد و راویان دیگری غیر از او از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی‌الله‌عنهما روایت نموده‌اند که گفت:

بینما نحن حول رسول الله صلی الله علیه و سلم نکتب إذ سئل رسول الله أی المدینتین تفتح أولاً قسطنطینیه أو رومیَّة؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «مدینة هرقل تفتح أولًا- یعنی قسطنطینیة»

ترجمه: ما در اطراف رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نشسته بودیم که از ایشان پرسان شد کدام یکی از این شهرها فتح می‌شود؟ آیا قسطنطنیه اول فتح می‌شود و یا روم؟ رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: نخست شهر هرقل -قسطنطنیه- فتح خواهد شد.

این حدیث را امام احمد در مسند خود روایت کرده و از نظر حاکم و ذهبی صحیح می‌باشد.

همان‌طور، خبر دادن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به رسیدن اسلام در گوشه‌گوشۀ کرۀ زمین؛ طوری‌که هیچ خانۀ سنگی و هیچ خانۀ گلی نخواهد ماند؛ مگر این‌که الله سبحانه‌وتعالی به عزت دادن برخی و ذلیل ساختن برخی دیگر، اسلام را در آن‌جاها داخل خواهد بُرد. در روایتی تمیم داری می‌گوید، من از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده‌ام که چنین می‌فرمودند:

«لیبلغن هذالامر ما بلغ اللیل و النهار ولایترک الله بیت مدر و لا و بر الا أدخله الله هذا الدین بعز عزیز أو بذل ذلیل عزًّا یعز الله به الإسلام و ذلاً یذل الله به الکفر»

ترجمه: قطعاً این امر تاآن‌جا خواهد رفت که شب و روز در آن‌جا رفته باشد، الله سبحانه‌وتعالی هیچ خانۀ گِلی و یا سنگی را نخواهد گذاشت؛ مگر این‌که به عزت دادن برخی و ذلیل ساختن برخی دیگر، عزتی‌که الله به وسیلۀ اسلام و ذلتی‌که به وسیلۀ کفر می‌دهد، این دین را وارد آن خانه‌ها می‌نماید.

 سعادت باد برای‌شان زمانی‌که تمام جهان زیر چتر حکومت اسلام بیاید. در حدیث صحیح از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم روایت است که می‌فرمودند:

«إنَّ الله زوی لی الارض فرأیت مشارقها و مغاربها و إن أمتی سیبلغ ملکها ما زوی لی منها»

ترجمه: الله سبحانه‌وتعالی برای من زمین را فشرده ساخت، تااین‌که من طلوع‌گاه‌ها و غروب‌گاه‌های آن را مشاهده نمودم؛ هرآن‌چه از زمین برای من فشرده شده است، امت من آن را مالک خواهد شد.

 چه بشارتی عظیمی، چه خبردهی و پیش‌گویی راستینی و چه زیبنده سعادتی، این‌که مسلمانان عملی را انجام دهند که این بشارت‌ها بر دستان آن‌ها محقق شود. بارالها! ما را از جمله کسانی‌ قرار بده که خلافت اسلامی را برپا، بیت‌المقدس را آزاد، روم و تمام پایتخت‌های کفری را فتح می‌نمایند. بارالها! ریشۀ کسانی؛ چون: امریکائی‌ها، یهود و مزدوران‌شان در سرزمین‌های اسلامی را که بر روی زمین ظلم و استبداد راه انداخته‌اند، خشکانده و نابود ساز. آمین!

نویسنده: استاد سلیمان المهاجری – ولایه یمن

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

میراث در دارالحرب

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در کتاب سیاست اقتصادی برتر در صفحۀ 105سطر پنجم چنین آمده است: «هرکسی‌که تابعیت دولت اسلامی را نداشته باشد، بیگانه محسوب می‌شود؛ برابر است که مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ از نظر حکم با وی مانند حربی رفتار می‌شود، با وجودی‌که خون و مال مسلمان مباح نمی‌باشد؛ اما احکامی‌که مربوط به مال و هم‌چون مسایل دیگر می‌شود، با وی مانند غیرمسلمان مساویانه برخورد صورت می‌گیرد؛ نه نفقه بالایش است؛ نه به  کسی از رعیت‌های دولت میراث می‌دهد و نه میراث می‌برد.» پرسش بنده این است که آیا اختلاف دارد مانند قتل رق(غلام و کنیز بودن) و اختلاف دین از جمله‌‌ی موانع ارث است؟ پس هرگاه  شخص مسلمانی‌که در دارالکفر زنده گی می‌‌کند، پدر مسلمان او در دارالاسلام زندگی دارد؛ هرگاه پسرش در دارالکفر بمیرد، پس آیا این موضوع دلیل بر عدم میراث‌بردنش می‌شود؟ و آیا مستحق مال میراثی شده می‌تواند یا خیر؟ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«إن الله أعطى كل ذي حق حقه»

ترجمه: بدون شک الله حق هر حق‌دار را برایش داده است.

پاسخ:

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

مانع آنست که از وجود آن عدم حکم لازم آید.

موانع میراث در بین چهار امام مشهور به اتفاق نظر سه چیز است: رُق (غلام و کنیز بودن) قتل و اختلاف دین. اما در موارد چون ارتداد، تفاوت دار وغیره اختلاف نظر دارند که ضرورت به تشریح است:

ما به این نظریم که اختلاف دار مانع ارث می‌گردد؛ یعنی کسی‌که در دارالکفر سکونت دایمی دارد، از کسی‌که در دارالاسلام زندگی دائمی دارد، میراث نمی‌برد. سکونت دارالکفر زمانی مانع ارث می‌گردد که به‌گونه‌ی دایمی در دارالکفر سکونت داشته باشد که در اصطلاح امروز هم‌وطن می‌گویند؛ نه کسی‌که به هدف کاری رفته باشد. منظور ما در دارالکفر  دولت‌های امروزی که در بین مسلمانان ایجاد شده، مانند عراق و سوریه نیست. اصل اینست که سرزمین‌های اسلامی یک دار اند، این‌گونه مرزبندی‌های امروزی مانع وراثت نمی‌شود.

اختلاف دار زمانی مانع ارث می‌گردد که دارالاسلام و دارالحرب وجود داشته باشد و یک شخص مسلمان از دارالحرب به دارالاسلام هجرت نکند و در دارالحرب بماند؛ در این صورت اختلاف دار از جمله موانع ارث به شمار می‌آید. الله سبحانه وتعالی ولایت و سرپرستی کسی را که هجرت نمی‌کند، نفی کرده است:

﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ﴾

ترجمه: کسانی‌که ایمان آورده‌اند، مهاجرت نمی‌کنند، بر آن‌ها کدام ولایت سرپرستی وجود ندارد تا این‌که هجرت کنند.

اگر دارالاسلام موجود باشد و مسلمانی‌که در دارالحرب مقیم بوده و تابعیت دارالحرب را ترک نکرده و هجرت نمی‌کند، بالایش این حکم تطبیق می‌شود. در این حالت دارالحرب مانع ارث وی می‌شود؛ مگر این‌که بودنش در دارالحرب به سببی مشروع شده باشد؛ آنگونه که در شخصیه اسلامی جزء دوم دربابِ "هجرت از دارالکفر به دارالاسلام" چنین آمده است: «مخصوصاً در مورد کسی‌که دین خود را آشکار کرده می‌تواند و احکام شرعی را بجا آورده می‌تواند و هم‌چنان کوشش دارد که دارالحرب را به دارالاسلام تبدیل نماید، در این صورت هجرت کردن برایش حرام است؛ برابر است که شخصاً قدرت دارد یا با کتله‌ی مسلمین در شهرش یا با همکاری مسلمان‌های خارج از شهرش و یا با همکاری دولت اسلامی، بر او واجب است که دارالکفر را به دار الاسلام تغییر بدهد، در این حالت بر آن‌ها هجرت نمودن حرام و بودن‌شان در آنجا جایز بوده، مانع وراثت نمی‌شود.»

هم‌چنین در مقدمه‌ی کتاب بخش دوم ماده‌ی 189 همین مسئله آمده است، برخی آنچه را که در مقدمه‌ی همین باب آمده نقل می‌نمایم: «اگر دارالاسلام وجود داشت، سکونت در دارالکفر برای کسی‌که هجرت بالایش واجب است، حرام می‌باشد؛ زیرا سکونت در دارالکفر مسلمان را از اهل دارالکفر قرار داده، احکام دارالکفر بر وی از لحاظ ارتباطات با دولت اسلامی و ارتباط با افراد دیگر تطبیق می‌‌گردد، هم‌‌‌‌‌‌چنین بر او حد جاری نمی شود و تا زمانی‌که در دارالکفر است، از  تسلط اسلام خارج است.» از وی زکات اخذ نمی‌گردد و از کسی‌که در دارالاسلام است، میراث نمی‌برد، نفقه‌ی شخصی‌که در دارالاسلام است، بالای وی واجب نیست؛ زیرا بر اهل دارالکفر احکام شرعی تطبیق نمی‌گردد و آنچه بر مسلمان‌هاست، بر آن‌ها نیست و آنچه بر آن‌هاست بر مسلمان‌ها نیست. دلیل آن این است: مسلمان‌ها از آن‌هایی‌که در دارالکفر اند، تقاضای اسلام را ندارند؛ بلکه از آن‌ها می‌خواهند، تحت سلطه‌ی اسلام داخل شوند. در این زمینه سلیمان بن بریده از پدرش چنین روایت کرده است:

«كَانَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وسلم إِذَا أَمَّرَ أَمِيرًا عَلَى جَيْشٍ أَوْ سَرِيَّةٍ أَوْصَاهُ فِي خَاصَّتِهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَمَنْ مَعَهُ مِنْ الْمُسْلِمِينَ خَيْراً، ثُمَّ قَالَ: اغْزُوا بِاسْمِ اللهِ فِي سَبِيلِ اللهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللهِ، اغْزُوا وَلاَ تَغُلُّوا وَلاَ تَغْدِرُوا وَلاَ تَمْثُلُوا وَلاَ تَقْتُلُوا وَلِيداً، وَإِذَا لَقِيتَ عَدُوَّكَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ فَادْعُهُمْ إِلَى ثَلاَثِ خِصَالٍ أَوْ خِلالٍ، فَأَيَّتُهُنَّ مَا أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُهَاجِرِينَ وَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ إِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُهَاجِرِينَ وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُهَاجِرِينَ، فَإِنْ أَبَوْا أَنْ يَتَحَوَّلُوا مِنْهَا فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ يَكُونُونَ كَأَعْرَابِ الْمُسْلِمِينَ يَجْرِي عَلَيْهِمْ حُكْمُ اللهِ الَّذِي يَجْرِي عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَلا يَكُونُ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ وَالْفَيْءِ شَيْءٌ إِلاَّ أَنْ يُجَاهِدُوا مَعَ الْمُسْلِمِينَ...»

(رواه مسلم)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی‌که کسی را به عنوان امیر در لشکری و یا سریه‌ی مقرر می‌نمود، او را به تقوای الله و خیرخواهی مسلمین نصیحت نموده می‌فرمود: جنگ را به نام الله و در راه الله آغاز کن! جنگ کنید با کسانی‌که به الله کافرند! جنگ نمایید، غلو، غدر و خیانت، مثله و اطفال را قتل نکنید! وقتی‌که با دشمن مشرکت مواجه می‌شوی، آن‌ها را به سه خصلت فرا بخوان، هرکدام آن را که پذیرفتند، از آن‌ها قبول نموده دست‌بردار شو! بعد از آن آن‌ها را به اسلام دعوت کن! اگر قبول کردند، از آن‌ها صرف نظر نما! بعداً آن‌ها را به تغییر دارشان به دار مهاجرین دعوت کن و اگرایشان این کار را کردند، به آن‌ها خبر بده آن امتیازاتی‌که برای مهاجرین است، برای شما نیز است و آن اضراری‌که به مهاجرین است، به شما نیز می‌باشد و اگر از هجرت کردن  ابا ورزیدند، به آن‌ها بگو که شما مانند سایر اعراب مسلمان می‌باشید که حکم الله بر آن‌ها اجرا می‌شود؛ چنانچه به دیگر مسلمین اجرا می‌گردد که بر آن‌ها نه غنیمت است و نه فَی؛ مگر این‌که همراه مسلمان‌ها جهاد کنند...!

پس این نص برگشتن از دارالکفر به دارالاسلام را شرط دانسته است تا آنچه بر ما تطبیق می‌یابد، بر آن‌ها نیز تطبیق گردد؛ یعنی تمام احکام را شامل شوند.»

بناءً از این نص واضح شد که اختلاف دار قسمی‌که بیان کردیم، مانع میراث می‌گردد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: بدرالدین حسینی

ادامه مطلب...

آیا برای زن حائضه، قرائت قرآن از طریق انترنت و تیلفون‌ جواز دارد؟

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

می‌خواهم پیرامون حکم شرعی این موضوع جویا شوم، آیا برای خانمِ حائضه قرائت قرآن از طریق انترنت و تیلفون‌های همراه جواز دارد؟ آرزوی پاسخ را از شما دارم.

پاسخ:
وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

برای وضاحت پرسش شما توضیح امور سه گانۀ زیر لازم است:

خواندن قرآنکریم بطور شفاهی بدون از مصحف، لمس کردن مصحف و خواندن قرآن از آن، برداشتن کمپیوتر و تیلفون همراه که در آن برنامۀ قرآن نصب بوده و خواندن از روی آن.

1- خواندن قرآن برای حائض به شکل شفاهی، یک مسئله اختلافی میان فقهاء می‌باشد؛ برخی‌ها آن را حرام دانسته و برخی جواز داده اند. قول راجیح نزد من پیرامون موضوع این است که خواندن قرآن برای حائض که تلفظ می‌کند، جواز ندارد؛ چرا که حاکم در مستدرک خود از سلیمان بن حرب و حفص بن عمرو بن مرة از عبدالله بن سلمه روایت نموده که فرمود: من و دو مردی دیگر نزد علی رضی الله عنه داخل شدیم، علی رضی الله عنه فرمود:

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقْضِي الْحَاجَةَ، وَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ، وَيَأْكُلُ اللَّحْمَ، وَلَمْ يَكُنْ يَحْجُبُهُ عَنْ قِرَاءَتِهِ شَيْءٌ لَيْسَ الْجَنَابَةُ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم، قضای حاجت می‌نمود و قرآن تلاوت می‌کرد و گوشت را می‌خورد و هیچ چیزی وی صلی الله علیه وسلم را از خواندن قرآن مانع نمی‌شد؛ مگر جنابت.

حاکم این حدیث را صحیح الاسناد گفته و ذهبی هم صحیح پنداشته است. از این حدیث واضح است که رسول الله صلی الله علیه وسلم قرآن را شفاهی تلاوت می‌کردند؛ مگر هنگامی‌که جنب می‌بودند. ازین جهت برای جنب قرائت قرآن جائر نمی‌باشد. و ازحیث قرائت قرآن، هر آن حکمی‌که بر جنب تطبیق می‌شود، برحائض نیز تطبیق خواهد گردید. از همین جهت قول راجیح نزد من این است که زن حائضه قرآن را تلاوت نکند.

2- دست زدن قرآن برای جنب و حائض جایز نیست و آن بنابر قول الله سبحانه وتعالی ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ حرام است. و در حدیث شریفی‌که امام مالک در موطا آن را از عبدالله بن ابی بکر بن حزم روایت نموده: در یادداشتی‌که آن را رسول الله صلی الله علیه وسلم برای عمرو بن حزم نبشته بود:

«أَنْ لَا يَمَسَّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»

ترجمه: لمس نمی‌کند؛ قرآن را مگر انسان پاک!

در روایتی دیگر امام مالک در کتاب موطا این حدیث را با اکمال نام عبدالله چنین آورده است: از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرِ بن محمد بن عمرو بْنِ حَزْمٍ و هم‌چنین این حدیث را طبرانی در الکبیر و الصغیر از سالم پسر عبدالله بن عمر به این سند روایت کرده است که سلیمان بن موسی گفته که سالم بن عبدالله بن عمر از پدرش روایت می‌کند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَا يَمَسُّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»

ترجمه: لمس نمی‌کند؛ قرآن را مگرانسان پاک!

از همین جهت قول راجیح نزد من این است که دست زدن قرآن و قرائت برای حائض حرام است.

3- مسئله گرفتن کمپیوتر و یا تیلفون که قرآن در آن است، بحث‌اش قبلاً گذشت و لازم می‌پندارم که بحث را به آن آغاز نمایم. و آن این‌که حمل مصحف در صندوق و یا در خریطه‌ای باشد؛ پیرامون‌اش فقهاء اختلاف نمودند.

حنفی‌ها و مالکی‌ها به این نظر اند که باکی ندارد که انسان جنب و بی‌وضوء قرآن را با پوشی‌که به آن بسته‌گی داشته باشد و یا چیز به آن بستگی نداشته باشد، درست است که دست بزند؛ چون این در حکم لمس داخل نمی‌شود و هیچ مانعی وجود ندارد. این گونه دست‌زدن حکم شخصی می‌گیرد که  قرآن‌کریم را در بار خود حمل نماید؛ چون نهی‌که این‌جا وارد شده پیرامون لمس بوده و این‌جا لمس تحقق نمی‌گردد. هم‌چنین احناف را قول بر آنست که اگر قرآن با غلاف‌اش که دوخته‌گی نباشد و یا در خریطه‌ای گرفته شود، کراهیتی ندارد. اما مالکی و شافعی و در یکی از از اقوال از احمد روایت است که لمس کردن  و دست‌زدن قرآن برای حائض و جنت جواز ندارد. مالکی‌ها گفته اند: حمل قرآن برای ناپاک مطلقاً درست نیست؛ برابر است بالای بالش باشد و یا لوح قرآنی و یاهم با پوش چسپیده باشد و یا چیزی‌که جزء آن نباشد. هم‌چنین در روایتی صحیح از شافعی‌ها بیان شده که حمل قرآن، دست‌زدن خریطه و صندوقی‌که خاص برای قرآن آماده شده باشد، دست‌زدن آن در حالت حیض و جنابت درست نیست؛ اما لمس صندوق و خریطه‌ای که  برای بار کردن آماده شده و در آن مصحف وجود داشته باشد، مانعی وجود ندارد که قرآن در آن حمل و دست زده شود. این واضح است که درین مسئله اختلاف فقهی وجود دارد. قول راجیح این را می‌دانم که حمل تیلفونِ همراه بدون طهارت اگرچه برنامه قرآن را در برگیرنده باشد، جایز می‌باشد؛ چون این واقعیت حکم مصحف را به خود نمی‌گیرد. واقعیت ذخیره برنامه در حافظه‌ی تیلفونِ همراه، مانند کتابت نیست، چرا که تیلفون‌ها برعلاوه برنامه‌های قرآن دیگر برنامه را نیز دارد؛ از همین جهت حکم مصحف را با خود نمی‌گیرد و از این امر دوحالت استثناء می‌شود:

اول: روشن کردن برنامه‌ی قرآنی و ظاهر شدن نص قرآنی بر روی صفحه؛ درین حالت نص نوشته شده به خود حکم مصحف را می‌گیرد؛ چون این واقعیت حکم کتابت نص را می‌گیرد. لمس کردن روی شیشه‌ای که عبارات قرآنی روی آن ظاهر می‌گردد، حرام بوده؛ مگر برای زن و مرد طاهر؛ چون این واقعیت به مثابه‌ی نوشته به روی ورق، صحیفه‌ها و پوست‌هایی را دارد که مصحف به آن نوشته شده باشد. از همین جهت حمل تیلفون که از روی آن قرآن را می‌خواند؛ جایز نیست؛ مگر برای فرد طاهر. هم‌چنان زمانی‌که شیشه‌ی تیلفونی‌که به آن مصحف باز شده باشد، درست نیست که آن را بردارد؛ مگر انسان پاک؛ ولی هرگاه تیلفون که در آن قران است، بروی صفحه‌اش عبارات قرآنی باز نباشد؛ درین حالت برای جنب هم جواز دارد که آن را بردارد؛ اگرچه برنامه قرآنی در داخل آن موجود باشد؛ چون واقعیت تیلفونی‌که قرآن در آن است، اگر عبارات قرآنی به روی صفحه‌اش ظاهر نباشد، واقعیت آن با واقعیت قرآن فرق دارد.

دوم: اگر تیلفونی‌که قرآن کریم در آن است؛ در برگیرنده‌ی برنامه‌ی دیگر به جزء قرآن نباشد؛ به عبارت دیگر تیلفونی‌که تنها برای خواندن قرآن استفاده شود و در آن کدام برنامه‌ی دیگر نباشد؛ درین حالت حمل‌اش برای جنب جواز ندارد. این همان چیزی است که درین مسئله ترجیح می‌دهم. الله سبحانه وتعالی داناتر و حاکم‌تر است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد جبیر «نوری»

ادامه مطلب...

نظام سرمایه‌داری و گند‌های آن در جهان!

  • نشر شده در سیاسی

(قسمت اول)

(ترجمه(

فرهنگ غرب بر جهان چیره گشته است. بعد از این‌که این فرهنگ در قرن هژدهم میلادی در اروپا نشأت نمود، توانست فرهنگ اسلامی را از اریکۀ قدرت به زیر بکشاند. سپس بعد از پیروزی نظامی غرب، که علیه دولت خلافت در جنگ جهانی اول راه‌اندازی نمود، این فرهنگ در سرزمین‌های اسلامی جای فرهنگ اسلام را اشغال کرد. کشور‌های قدرت‌مند آن وقت غرب، بریتانیا و فرانسه از آن زمان برای نابودی اسلام و دور کردن آن از صحنۀ زندگی مسلمانان نقشه‌کشی نموده و سپس تلاش کردند تا اسلام دوباره به صحنۀ قدرت ظهور نکند. امریکا امروزه زعامت این مسئولیت را به عهده دارد. مفکورۀ مارکسیستی و طرح‌های جهانی‌اش که عبارت از تسویۀ استعمار، صلح جهانی و وحدت طبقۀ کار‌‌گر بود، به عنوان اولین چالش جدی در برابر فرهنگ غرب به شمار می‌رفت؛ مخصوصاً بعد از این‌که در قالب اتحاد جماهیر شوروی به رهبری روسیه متمرکز شد. اما مفکورۀ مارکسیستی نتوانست فرهنگ خاصی را متمرکز سازد و امور مردم را بر اساس باور‌های دینی‌شان حل کند؛ مگر مسایل دولتی را بر اساس مفکورۀ سوسیالیستی حل می‌کرد. زمانی‌که در دهۀ نود میلادی سوسیالیزم فروپاشید و اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت، یگانه چالش جدیی‌که در سر راه فرهنگ غرب بود نیز از بین رفت. از این به بعد فرهنگ غرب و طرح‌های جهانی وی؛ مانند: دموکراسی، لیبرالیزم و آزادی‌ها برای تسلط بر جهان، یکه‌تاز میدان شد. امروزه هیچ فرهنگی وجود ندارد که قابلیت به چالش کشیدن فرهنگ غرب را داشته باشد؛ مگر فرهنگ اسلام. اما فرهنگ اسلام نیز به عنوان یک پروژه، در اذهان مسلمانان وجود دارد و هدفی است که برای تحقق آن احزاب و جماعت‌های زیادی تلاش می‌کنند. آیا این پیروزی فرهنگ غرب بر جهان، بیان‌گر درست بودن ایدیولوژی غرب است؟ یا این یک پیروزی موقت است که پیش‌رفت غرب در عرصۀ تکنولوژی، اختراعات و اکتشافات باعث آن شده است؟ در این مقاله تلاش می‌کنیم تا به این سوالات پاسخ بدهیم.

سرمایه‌داری نظام اقتصادی است که از مفکورۀ کلی از حیات، کائنات و انسان نشأت نموده است. برای درک واقعیت نظام سرمایه‌داری و حکم کردن در مورد آن، باید مفکورۀ را که سرمایه‌داری از آن نشأت کرده است مورد بررسی قرار دهیم که آن سکولاریزم بوده و به معنای جدائی دین از زندگی می‌باشد. خواست‌گاه این مفکوره، غرب و به‌گونۀ مشخص اروپا است. در مورد فساد و نواقص اساسی این مفکوره، تنها همین کافی است که این مفکوره نتیجۀ عقل در واقعیت کائنات، انسان، حیات و ارتباط آن به ماقبل و مابعد آن نیست؛ اگر چه احکامی را به خصوص این واقعیت‌های محسوس و آن‌چه که به ماقبل و مابعد آن ارتباط دارد بیان نموده است. اما این احکامی‌که به مبدأ انسان، کائنات و حیات متعلق است، نتیجۀ اعمالی زندگی است که غربی‌ها در قرون وسطی در آن زندگی می‌کردند که در نزاعی بین کلیسا، علوم و میان رجالی‌که خود را نماینده‌های الله سبحانه‌وتعالی در زمین معرفی می‌کردند و رجال متفکری‌که نواحی مادی زندگی را تمثیل می‌کردند، متجلی می‌گردد. عقل به تنهائی حکم نهائی را در حل این نزاع بدون پس‌زمینه‌ها صادر نمی‌کند؛ بلکه باعث خون‌ریزی، ترس، قهر و طغیان از جانب کلیسا که از دین نمایندگی می‌کرد، گردید و هم‌چنین باعث حالت انزجار و قهری‌که منجر به انقلاب از جانب علماء و متفکرین شد و در نتیجه قضیه را به حل وسط حل نمودند؛ زیرا هیچ‌کدام قدرت از بین بردن طرف مقابل به صورت کامل را نداشت. حل وسط یعنی اعتراف به دین و جدائی آن از زندگی، که باعث ایجاد این مقوله گردید: "آن‌چه از قیصر است به قیصر و آن‌چه از الله است به الله داده شود."؛ یعنی اعتراف به دوچیزی‌که ضد هم‌دیگر است و امکان جمع شدن آن‌ها نیز وجود ندارد. از دید آن‌ها علم مخالف دین و ایمان مخالف عقل بود؛ زیرا اولی مربوط به مغیبات بود و امکان درک آن وجود نداشت و دومی مربوط به حواس و واقعیت محسوس بود. از این جهت برای هریک جایگاه خودش را دادند. بناءً، دین عبارت از رابطه بین انسان و خالق‌اش بوده و مجال آن کلیسا است و علم تمامی رابطه‌های دیگر را تنظیم می‌کند و مجال آن هم حیات با همۀ فراخی آن می‌باشد. از این‌جا بود که نزاع در میان باور‌های‌که چیز‌های مخالف را بر اساس مفاهیم‌شان از علم، دین، عقل و ایمان احتوا می‌کند، ایجاد گردید. از این جهت محال است که انسان به سکولاریزم (عقیدۀ جدائی دین از زندگی) تسلیم گردد؛ زیرا این عقیده بر عقل استوار نبوده؛ بلکه بر حل وسط استوار است. این عقیده متضمن تسلیم شدن به دین نیز هست؛ یعنی اعتراف ضمنی به خالق و روز حشر. هم‌چنین متضمن زندگی مادی‌که ماحصل عقل نیز است را شامل می‌گردد. پس به این نتیجه می‌رسیم که اول این عقیده، آخرش را انکار می‌کند؛ پس باید آن را رد نمود.

عقل تنها ابزاری برای حکم کردن بر وقایع است و این عقل است که انسان را از بقیه مدرکات تمیز می‌دهد. کسی‌که در واقعیت مدرکات که شامل کائنات، انسان و حیات نیز می‌گردد، دقت نماید درمی‌آبد که این اشیا متکی به خود نیست؛ زیرا این‌ها محدود، ناقص و عاجز است و در نتیجه استوار بر خود نیست؛ بلکه نیاز به خالق واجب‌الوجود دارد که به آن تکیه نموده و تابع نظام و روش آن می‌باشد. دلایل عقلی و نقلی‌که الله سبحانه‌وتعالی در همۀ موجودات خود آن‌ها را به نمایش گذاشته است، به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست و بیان‌گر رابطه بین کائنات، انسان و حیات به خالق آن می‌باشد.

این‌جا است که متوجه می‌شویم عقل وسیلۀ رسیدن به ایمان است و اساس دین نتیجۀ تفکر در واقعیت کائنات، انسان و حیات است. از این‌جا واضح می‌گردد که دین با عقل متناقض نیست؛ زیرا اگر بر عقیدۀ نصرانیت که عقل را در اثبات عقیده عاجز می‌دانستند و دین‌دار بودن خود را عبارت از انداختن ایمان توسط الله در قلب تعبیر می‌کردند، تطبیق نماییم، درمی‌آبیم که دین در نزد آن‌ها چیزی است که احساس می‌شود؛ اما عقلی نیست. اما این باور در مورد اسلام که عقل را وسیلۀ رسیدن به ایمان و حاکم صحت و سقم عقیده می‌داند، صدق نمی‌کند.

عقیدۀ اسلامی بر چند رکن اساسی استوار است که عبارت‌انداز: ایمان به موجودیت خالق مدبر، این‌که قرآن از جانب الله سبحانه‌وتعالی است، ایمان به محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم به عنوان آخرین پیامبر و این‌که آن‌چه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم آورده از جانب الله سبحانه‌وتعالی است. این‌ها ارکان اساسی عقیدۀ اسلامی است و عقلی‌که خالی از هوا و خواهشات نفسانی باشد این را به خوبی درک می‌کند که درست بوده و به واقعیت مطابقت دارد. این‌جا است که متوجه می‌شویم سرمایه‌داری بر عقیدۀ فروپاشیده‌ای بنا گردیده است و درست نیست به عنوان قاعدۀ فکری قرار گیرد که انسان، حیات خود را بر آن بنا کند. پس تناقض در اصل آن وجود دارد و آن‌چه بر باطل بنا شده باشد؛ نیز باطل است. از این جهت نظام‌های آن در عرصۀ زندگی باطل بوده و سعادت بشریت را در پی نخواهد داشت.

شاید بیان جزئیات آن نمونۀ واضحی از عدم صلاحیت سرمایه‌داری را برای انسان به نمایش بگذارد؛ زیرا این نظام مخالف فطرت بوده و نمی‌تواند عقل را قناعت دهد، قلب‌ها را مضطرب و حیات را ناخوشایند می‌سازد.

سرمایه‌داری، انسان و فطرت وی را که حاجات و غرایز است، مسخ نموده است؛ زیرا انسان را از بندگی الله سبحانه‌وتعالی بیرون نموده، باوجودی‌که به موجودیت الله سبحانه‌وتعالی اعتراف کرده است. رابطۀ تدبیر را از جانب الله سبحانه‌وتعالی که حیات انسان را تنظیم می‌کند انکار میکند. الله را به عنوان خالق می‌شناسد؛ اما به عنوان کسی‌که امر نیز می‌کند نمی‌شناسد و می‌گوید الله در مورد افعال ما حکم نمی‌کند. پس به باور سرمایه‌داری الله سبحانه‌وتعالی تنها خالق است و خالقی‌که دستور نیز صادر کند، نیست. درحالی‌که الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید: (الا له الخلق  الامر)؛ ترجمه: بدانید که خلق و فرمان دادن به دست الله سبحانه‌وتعالی است. پس سرمایه‌داری انسان را نیازمند خالق می‌داند؛ اما حاجت وی را به مدبر انکار می‌کند. درحالی‌که نیاز به مدبر، چیزی است که فطرت وی خواهش می‌کند، چیزی‌که انسان به ذات خود نیازمند است تا به وی اعتماد کند و مصلحت و منفعت خود را بداند. اما سرمایه‌داری او را به شخصی تغییر داده است که همه هم و غم زندگی وی لذت دنیا است. از این جهت محور تفکیر آن‌ها خودخواهی است. بناءً، به هر اندازه‌ای‌که خودخواهی آن‌ها افزایش یابد فطرت و غرایز آن‌ها را زیر سوال می‌برد، غرایزی‌که اگر اشباع نگردد، انسان را به سوی بدبختی سوق می‌دهد.

غرایزی نیز وجود دارد که انسان به خاطر اشباع آن خود را قربانی می‌کند، وی به خاطر پیروزی مبدأ و ایدیولوژی خود جان خود را بی‌ارزش می‌داند و این از مظاهر غریزۀ تدین است. وی به خاطر اولاد خود از جان و مال خود می‌گذرد و این از مظاهر غریزۀ نوع است. از این جهت اگر انسان ذات خود را مرکز قرار دهد و محور همه‌چیز باشد، بدبخت می‌گردد. اصل در مبدأ درست، آن است که سعادت بشر را به دنبال داشته باشد.

این از ناحیۀ فردی است؛ اما از دید جهانی، سرمایه‌داری روابط را در بین کشور‌ها به‌گونۀ تنظیم می‌کند که فقط منفعت حاکم است و افراد قوی بر افراد ضعیف تسلط می‌نمایند؛ در عین حال افراد ضعیف در جامعه هیچ‌گونه جایگاهی ندارند. زیرا هیچ‌کسی نه در مورد آن‌ها و نه در مورد حل مشکلات‌شان فکر می‌کند، آن‌ها آلۀ دست بشریت‌اند و بهتر این است که بمیرند. این دیدگاه سرمایه‌داری در مورد انسان است و استعمار جز مرحلۀ پیش‌رفتۀ سرمایه‌داری چیزی دیگری نخواهد بود؛ زیرا مسابقۀ دولت‌های قوی بر افرادی ضعیف شروع شده و برای استثمار و مکیدن خون آن‌ها مسابقه دارند. این‌جا است که منازعات بین کشور‌های استعمارگر شروع شده و در نتیجه باعث جنگ‌های ویران‌گر می‌گردد. تنها اگر جنگ‌های جهانی دو قرن گذشته را مورد مطالعه قرار دهیم، درمی‌آبیم که سبب آن‌ها تازیدن به خاطر منافع مادی، جنجال بر سر ثروت مردم و استثمار دارائی‌ها بوده است.

از بارزترین سیستم نظام سرمایه‌داری، نظام اقتصادی آن است که هدف آن تکثیر سرمایه در جامعه به هر وسیلۀ ممکن بدون درنظرگرفتن ارزش‌های اخلاقی است. درعین‌حال از طریق وسیله‌ای دیگر که دستگاه پول است، به توزیع ثروت می‌پردازد. این کار باعث تخریب و ویرانی‌های زیادی در داخل و بیرون مجتمعات سرمایه‌داری گردیده است. چنان‌چه شرکت‌های بزرگ و بانک‌ها زیر نام آزادی ملکیت و رشد اقتصادی، ثروت مردم را به غارت می‌برند و در نتیجۀ تسلط ثروت‌مندان بر افراد فقیر تفاوت طبقاتی بزرگی به وجود آمده است. چنان‌چه 1-2% در جامعه‌های سرمایه‌داری بر 98% مردم حکومت می‌کنند و 2% مردم بر 98% دیگر ثروت را توزیع می‌نمایند. اما در مورد سیاست خارجی، این نظام جز استعمار، جنگ و مکیدن خون مردم ضعیف، چیزی دیگری را به دنبال ندارد و بالاتر از این جنایت‌ها و امراضی مهلک نیز شیوع پیدا نموده است؛ مانند: ایدز که در نتیجۀ رابطۀ مردم تنها از دید منفعت مادی بدون ارزش‌های اخلاقی به وجود آمده است. میلیون‌ها افراد در غرب مبتلا به ایدز است و به حدی رسیده است که در پیش‌رفته‌ترین شهرهای غرب؛ مانند: نیویورک وغیره، جرایم بر اساس ثانیه‌ها حساب می‌گردد.

مشکلات و بحران‌ها در نظام سرمایه‌داری از بدو تکوین آن آغاز گردیده و با توسعۀ این نظام بیش‌تر شد. از جملۀ مظاهر این بحران‌ها در اوایل نشأت آن، در قرن نوزدهم میلادی، بحران دست‌مزد و ساعات کاری کارگران در امریکا بود که مدت طولانی به طول انجامید تا توسط حل وسط آن را حل کردند. بعداً در اوایل قرن بیستم (1929م) بحران اقتصادی بزرگی رخ داد و بحران‌ها و جنگ‌های بزرگی برای تسلط بر بازار‌ها راه‌اندازی شد که در جنگ جهانی اول و دوم تنها بیست میلیون انسان کشته شد و ده‌ها میلیون زخمی و معلول به جای گذاشت، ویرانی، خون ریزی، ترس و امراض روحی دیگر را نیز به دنبال داشت. سپس بحران کشمکش‌های سرد و گرم در بین دولت‌های بزرگ ادامه یافت و مسابقات مسلحانه شروع شد و میلیون‌ها دالر را صرف جلوگیری آن کردند. در این مرحله، استعمار نظامی برای خدمت به شرکت‌های بزرگ اقتصادی، بسیاری از سرزمین‌ها را اشغال کرد. سپس در اوایل قرن 21 میلادی، بحران فعلی، زیر نام رهن عقاری راه‌اندازی شد و مانند آتش در هیزم شعله‌ور گردید و باعث ویرانی‌های اقتصادی و خساراتی‌که در سال 2008م به 14 تریلیون دالر تخمین زده شد، گردید و این رقم در سال 2011م به 60 تریلیون دالر افزایش یافت. علاوه بر فروپاشی اقتصاد مؤسسه‌های بزرگ، سطح بلند بی‌کاری، کاهش دست‌مزد، ازدیاد فقراء و تعداد کسانی‌که از گرسنه‌گی، خطر مرگ آن‌ها وجود دارد نیز افزایش یافت. این بحران هنوز وجود دارد و آتش آن این‌جا و آن‌جا زبانه می‌کشد و رهبران غرب  آن را خاموش کرده نمی‌توانند.

یگانه قاعدۀ را که دولت‌های غربی و در رأس آن امریکا برای تحقق منافع خود آن را به کار می‌بندند؛ همانا عبارت از این است که: "هدف، وسیله را توجیه می‌کند." امریکا توسط سازمان ملل اهداف خود را بر آورده می‌کند و سیاست پلیدش را به کار می‌گیرد. مثال‌های واضح آن سیاست امریکا در شرق میانه، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و سایر سرزمین‌ها است. این سیاست مردم را در مصیبت‌های بزرگی مواجه کرده است.

از دید اقتصادی نیز نظام سرمایه‌داری فاجعه‌های بزرگی را به بار آورده است؛ مثلا: بر اساس معلومات سازمان COMPASSIOK INTERNATIONAL  قریب به نیمی از مردم جهان درآمد روزانۀ‌شان 2،5 دالر است. و بر اساس گزارش سازمان CREDIT SUISSE  45،6% ثروت جهان در دست 0،7% مردم است و این تعداد اندک به مقدار 116 تریلیون دالر از اصل سرمایه را در اختیار دارند. در گزارش دیگری در مورد ثروت‌مندترین مرد جهان، رییس اجرائی شرکت امازون "جیف بیزوس"  گفته شده است که تنها در یک روز 12 میلیارد دالر امریکائی به حساب وی اضافه گردیده است که این رقم در هر ساعت 500 میلیون، در هر ثانیه بیش‌تر از 8 میلیون و 333 هزار دالر بر آورد گردیده است و سهم امازون در بورس نیویورک به 6،3% بلند رفته و یک سهم وی 12،1614 دالر بر اساس گزارش سایت "بلومبرغ" بوده است. اما سایت "فوربس" اشاره می‌کند که فایدۀ بیزوس در دو روز به 9 میلیارد دالر رسیده است. این بعد از بلند رفتن سهم امازون که مالک 16 فیصد است می‌باشد. وی یادآور شده است که بیزوس می‌خواهد فعلاً مذاکراتی را به خاطر خرید شرکت هندی FLIPKART  که تجارت الکترونیک دارد راه‌اندازی کند و بر مالکین آن‌ها 11 میلیارد  و 600 میلیون دالر را پیش‌نهاد کرده است و یک فیصد ربح این سال آن معادل بودجۀ وزارت صحت ایتوپیا است.

درعین‌حال میلیون‌ها نفر در فقر به سر می‌برند و از سخت‌ترین مرض‌ها رنج برده و از شدت گرسنه‌گی جان می‌دهند. براساس معلومات سازمان ملل، در سال 2016م 155 میلیون طفل از رشد باز ماندند و در سال 2015م 5،9 میلیون طفل در روز سوم و چهارم ولادت فوت نمودند. با این وقایع هم‌چنین قریب به نصف مردم جهان؛ یعنی بیش‌تر از 3 میلیارد انسان درآمد روزانۀشان فقط 2،5 دالر است و بیش‌تر از 1،3 میلیارد به کمتر از 1،25 دالر زندگی می‌کنند. فعلاً یک میلیارد طفل در دنیا زیر خط فقر زندگی می‌کنند. براساس گزارش یونیسیف روزانه 22 هزار طفل به سبب فقر جان می‌دهند.

در جهان 805 میلیون انسان غذای کافی برای خوردن ندارند. بیش‌تر از 750 میلیون انسان به آب صحی دست‌رسی ندارند.

در سال 2011م مشاهده شده است که 165 میلیون طفل در نتیجۀ فقر کشنده از رشد باز ماندند. سالانه 2 میلیون طفل به سبب امراض التهاب روده و اسهال از بین می‌روند و آن‌ها اطفالی هستند که در فقر به سر برده و امکانات تداوی را ندارند. چهارم حصۀ مردم جهان 1،6میلیارد انسان از نعمت برق محروم‎اند.

بر اساس گزارس "آکسفام" برای مبارزه با فقر به 60 تریلیون دالر نیاز است که کم‌تر از ربع ثروت 100 میلیاردر می‌شود.

علاوه‌برآن، گراف بی‌کاری نیز بلند رفته است. براساس گزارش سازمان جهانی کار در سال 2017م تعداد بی‌کاران به 192،7 میلیون رسیده بود. هیچ شکی نیست که این اندکی از گندیدگی‌های تلخی است که در نتیجۀ تطبیق نظام سرمایه‌داری بروز کرده است.

در حقیقت سرمایه‌داری نظام فاسد است و دولت‌های غربی و در رأس آن امریکا نیز فاسد است، این ادعای ما را مردم آن‌جاها نیز تأیید می‌کنند. "مایکل مور"  مستندساز امریکایی می‌گوید: نظام سرمایه‌داری یک نظام فاسد است و قابلیت ترمیم را ندارد؛ بلکه باید از بین برده شود.

سرمایه‌داری یک نظام کفری است و جنایت‌های امریکا به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست. سرزمین‌های را که امریکا قربانی سیاست پلید خود نموده است: هیروشیما، ناگازاکی، شرق میانه، عراق، افغانستان، سوریه، لیبیا، سومالیه و سرزمین‌ها دیگر. لیست جنایت‌های امریکا خیلی طویل است؛ درحالی‌که امریکا همیشه بر بشریت ظلم نموده و آن‌ها را همرای اطفال‌شان به قتل می‌رساند. براساس گزارش سازمان داکتران مسئول اجتماعی (سازمانی است که برای منع جنگ‌های هسته‌ای مبارزه می‌کند) تنها در 12 سال اول جنگ امریکا بر عراق، افغانستان، یمن و پاکستان 1،2 میلیون انسان کشته شده است. براساس گزارش نمایندۀ سازمان ملل "ستیفان یوجاریک" در سال 2016م تنها 8 هزار طفل به قتل رسیده است و هیچ شکی نیست که این‌ها تنها معلومات و احصائیه‌های رسمی است که نشر می‌گردد، در حقیقت تعداد قربانی‌ها بیش‌تر از این است.

در سال‌های اخیر مسألۀ جهانی شدن مطرح شد که در تمامی جهان افراد قوی را بر افراد ضعیف مسلط می‌کند و به این امر به‌گونۀ قانونی اجازه داده شده است که توافق‌نامه‌های جهانی؛ مثل: سازمان جهانی تجارت نیز آن را تأیید می‌کند و تلاش دارد تا آن را به قوت سلاح هم که شده، حمایت نماید تا هیچ‌کس توان سر باز زدن از آن و لغو آن را نداشته باشد.

سوالی‌که مطرح است این است که این مبدأ چگونه تا حالا در قدرت باقی مانده؟ به عبارت دیگر بزرگ‌ترین چیزی‌که این مبدأ را کمک نموده، چه بوده است؟ اسباب کمک‌کنندۀ آن، که فرصت استمرار را پیدا نموده چه است؟  ادامه دارد... .

نویسنده: محمد زیلعی (یمن)

مترجم: رامین بارز

ادامه مطلب...

به شیطان بزرگ تکیه نکنید!

(ترجمه)

خبر:

مدتی‌ست که امریکا به کشتن فرماند‏هان نظامی ایران پرداخته است که مهم‌ترین آن‏ها قاسم سلیمانی و مهندس ابی‌المهدی در عراق و عدۀ دیگر نیز در سوریه می‏باشند.

تبصره:

پیش از تبصره روی این نکته، لازم است ارتباط ایران و امریکا بر امت مسلمه واضح گردد؛ چرا که امت حق دارد تا این حکام را محاسبه نماید.

بعد از سیطرۀ امریکا بر حکام ایران، خصوصاً بعد از جنگ ایران و عراق که از ابتدای 1980م شروع الی ختم 1988م دوام نمود، جنگی‌که جورج بوش، رئیس جمهور وقت امریکا واضح ساخت که هدف از این جنگ سیطره بر هردو دولت است.

نکتۀ قابل ملاحظه در این تبصره، سیطرۀ امریکا بر ایران است و ما نیز به توضیح این امر خواهیم پرداخت. سیطره‌ای که منجر شد تا ایران در بعد سیاست خارجی امریکا از خواسته‏های این کشور پا فراتر نگذارد. امریکا خواست تا ایران از انقلابی دست بکشد که از لحاظ عقیدتی بر عموم مسلمانان چنان تأثیری از خود بر جای گذاشت که همه فکر می‏کردند دولت ایران بعد از انقلاب، همان دولت اسلامی به تمام معناست که همه در انتظار آن به سر می‏برند و در کنار آن به یک فکر مذهبی (شیعه) که مناسب به نقشۀ پلید امریکا می‏باشد، توجه خاص مبذول داشته، نقشه‌ای‌که فکر مذهبی دیگری به نام سلفیت را در منطقۀ دیگر از طریق آل سعود تشویق نموده و پرورش داد، تا به وسیلۀ این نقشه بتواند به دشمنی بین فرزندان مسلمان پرداخته، به تکفیر و قتل یک‌دیگر، آن‏ها را مصروف سازند. به این‌صورت بدون کدام حساب و کتابی خون مسلمانان به هدر رفته، حیثیت و دارایی‌های‌شان به تاراج برده می‏شود. متأسفانه تا هنوز عدۀ فکر می‏کنند، این‏ها کسانی‌اند که سرپرستی امور امت را به دوش دارند.

بعد از این‏که امریکا توانست ایران را به بهانۀ برخورد منافع، رام نماید؛ منافعی‌که ایران به بهانۀ آن با حفظ موقف و حیثیت‌اش بتواند در نقشۀ امریکا وظیفه‏ خویش را به درستی انجام دهد؛ همانا این بازی‏ها پوزخندی بر مسلمانان ایران و منطقه؛ از جمله: افغانستان، عراق، لبنان و نیز بر اهل فلسطین می‌باشد؛ برای این‏که مردم فکر می‌کردند که ایران با یهود به خاطر آزادی قدس خواهد جنگید.

بعد از این‌که حکام ایران از سیاست‏های امریکا فارغ گردیدند، از طرف امریکا برای‌شان اجازه داده شد که در منطقه گسترش نموده از نفوذ مؤثر و نیرومندی برخوردار باشند. امریكا برای ایران برنامۀ طرح نمود تا از آن در منطقه برعلیه متباقی مسلمان‌ها استفاده نماید، آن را حمایت و مساعدت نمود تا بزرگ‌ترین دولت در منطقه واقع شد و بعداً توانست به وسیله آن دولت‏های خلیج را بهراساند. منافع امریکا و ایران در همکاری‏های دوشادوش بر ضد اقامۀ دولت خلافت یکی است. امریکا به این نتیجه رسیده است که دولت خلافت، دولتی‌ست که ناچار روزی قدرت دنیا می‌شود و ما باید مانع برپایی آن شده و یا لااقل آن را به تأخیر اندازیم؛ ولی مانع شدن و به تأخیر انداختن آن ممکن نیست؛ مگر به وسیلۀ حکام ایران، خلیج، ترکیه، پاکستان، اندونیزیا، مصر وغیره حکامی‌که در سرزمین‏های اسلامی دیگر حاکمیت دارند.

پس از این‏که امریکا با استفاده از ایران در مناطق عراق، افغانستان، یمن، سوریه و لبنان به اهدافش رسید و به ایران اجازه داد تا در بعضی از این مناطق به صورت مستقیم و در بعضی دیگر به صورت غیر مستقیم نیروی امنیتی و سرباز بگستراند، امریکا از اعتمادش به ایران در مناطق سوریه، عراق و لبنان به کاستن آغاز نمود. البته این بعد از مذاکرات و انقلابات شکل گرفته در بیش‌تر سرزمین‏های عربی و تغییر پالیسی و سیاست امریكا نسبت به دولت یهود اتفاق افتاده است. بعد از این‏که امریکا در نقشه طرح شده برای ایران، در ایجاد نفاق و دشمنی در بین فرزندان مسلمانان به موفقیت دست یافت، فهمید که حالا اعتماد بر ایران سودی به نفع امریکا ندارد؛ چون مردم منطقه بر علیه آن‏ها و حکام دست نشانده‌شان برخاستند، حکامی‌که دارایی‏های مردم را به تاراج برده و آن‏ها را ذلیل ساخته بودند، همین بود که امریکا تصمیم گرفت تا ایران را از عراق بیرون نماید.

امریکا با ایران در صورت مشکلی ندارد که سیاست‌های آن قابل تطبیق بوده و متزلزل نشود، سیاستی‌که گنجایش مردم را نداشته باعث شد تا مردم منطقه و حتا خود ایران نیز علیه آن اقدام کنند.

اما تجهیزات امنیتی و نظامی که امریکا به ایران سپرده بود و آن را حمایت و سرپرستی می‌نمود، ظاهراً این را نشان می‌دهد که امریکا به اهداف مطلوب خویش دست یافته است؛ مگر بعد از این‏که ایران را مایه‌ای ترس و وحشت برای دولت‏های خلیج قرار داد و دولت‏های مذکور در مخفی‏گاه‏های متعفن خویش باقی ماند، سرمایه‌ای در دست داشتۀ امت اسلامی را به دلیل حمایت از اقتدار این حکام به دست گرفت و فضای کینه و دشمنی را در بین مسلمانان و فرزندان دین واحد به وجود آورد. گمان نمود که  با این سیاست و نقشه‏ها می‌تواند مانع اقامه و برپایی دولت خلافت بر منهج نبوت گردیده و یا این‏که می‌تواند آن را به تأخیر اندازد.

امریکا نظر به وضعیت جدید منطقه، از ایران خواستار این شد تا با سیاست خارجی این کشور خود را عیار سازد؛ ولی هنگامی‏که طرفه روی‏های ایران را متوجه شد، خواست به همین دلیل و یا هم به دلیل این‏که فکر می‏کرد دیگر به ایران نیازی نیست و یا هم این‏که شاید ایران از کنترل خارج شود، بر بریدن این بازوی امنیتی و نظامی تابع‌اش اقدام کرد که مهم‌ترین آن‏ها «فلیق قدس» و بعد از آن نیروی «حشد شعبی» در عراق و هم‌چنان حزب ایرانی در لبنان است. امریکا این عمل‌اش را به مثابه یک هشدارنامه برای کسانی قرار داد که با سیاست و برنامۀ امریکا مشکل دارند؛ به خصوص در حل قضیۀ فلسطین که ایران اولین آن‏ها بود و این عمل سبب رضایت هرچه بیش‌تر دولت صهیونیست در مسیری‌که امریکا برای حل قضیۀ فلسطین در نظر گرفته است، می‌باشد. امریکا گمان می‌کند که جهان امروزی به معاملۀ قرن آماده است؛ گرچه بعضی موانعی بر سر راه هست و این موانع به زعم امریکا حل شدنی‌ست.

به همین سبب به قتل قاسم سلیمانی و دیگر فرماند‏هان نظامی و امنیتی عالی رتبۀ ایران اقدام نمود تا هشدارنامه‌ای برای دولت‌های دور و نزدیک باشد. برای این‏که همه بدانند امریکا یگانه دولتی‌ست که بر جهان حکومت می‏کند و لازم است تا پلان‏ها و برنامه‏هایش از طرف مزدوران و هم‌چنان کسانی‌که در این کیان سیاسی با وی همراه هستند، تطبیق گردد.

هشدار فوق به این معناست که تا هنوز امریکا جهت تطبیق پلان‏های استراتیژیک خود به این بازویش نیازمند است. امریکا به این نکته پی برده است که باید در منطقه حضور جدی و فعال داشته باشد تا خود مستقیماً به خاطر جلوگیری از تحرکات امت آگاهی داشته باشد؛ وگرنه این امت با سرپا کردن دوبارۀ دولت خلافت از سیطره خارج شده فعالیت بر علیه آن‌ها دشوار و حتا ناممکن خواهد شد؛ چرا که امریکا می‏داند، دولت خلافت راشده بر منهج نبوت؛ مانند: دولت‏های کاغذی دیگر نیست که بر این وضعیت عادت کرده‌اند. هم‌چنان به سان دولت‏های موجود در جهان فعلی هم نیست؛ بلکه دولتی است که در راستای به دست گرفتن قدرت جهانی رقابت خواهد نمود تا جهان را رهایی بخشد؛ نه به خاطر چپاول و غارت و نه به خاطر سودجویی.

بر حکام ایران می‏گوییم: همانا تکیه کردن به شیطان بزرگ؛ یعنی امریکا، نتیجه‌ای جز هلاکت در دنیا و آخرت را در پی نخواهد داشت. بر امت مسلمه در ایران و دیگر سرزمین‏های اسلامی، مخلصانه ندا می‏کنیم! دیگر راهی جز برگزیدن دولت اسلامی نمانده است، دولتی‌که ما به سوی آن فرا می‏خوانیم و خالصانه تلاش می‏کنیم تا از این واقعیت اسفبار به درآییم و دست امریکا، روسیه و تمام کشورهای حریص به سرزمین‏های اسلامی را قطع نماییم تا باشد که رضایت پرورگار عالم را کسب نموده و دوباره به خواست الله سبحانه‌وتعالی مصداق بهترین امت قرار گیریم.

نویسنده: د. محمد جابر

مترجم: عبدالقدیر مخلص

ادامه مطلب...

سیاست در اعماق دین بوده و سیکولاریزم کفر آشکار است!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

به روز یک‌شنبه (19 جنوری 2020م) در جریدۀ "الاهرام" مقاله‌ای از سعد محمد احمد، تحت عنوان "سیکولاریزم و آزادی ادیان" نشر گردید. در مقاله‌ای فوق چندین موضوعات مخالف اسلام ذکر گردیده است. بعضی آن قرار ذیل است: صراحتاً به سیکولاریزم فراخوانده است با این استدلال که سیکولاریزم با اسلام در تناقض قرار ندارد. ارتباط دادن "اسلام" به حکومت نجات نابود شده (حکومت سودان)، اقرار به این‌که رجال دین در اسلام وجود دارد، ارتباط دادن مفهوم آزادی سیکولاریستی به مفهوم آزادی در اسلام، جدایی اسلام از سیاست و حکومت‌داری با این استدلال که دین فقط روابط فرد را با پروردگارش تنظیم نموده و با دولت هیچ ربطی ندارد، از موضوعات این مقاله می‌باشد. برعلاوۀ این نکات، امور دیگری را نیز ذکر نموده؛ اما من به ارایه پاسخ به بعضی از آن امور اکتفا می‌نمایم.

با پرسش‌های ذیل به آن می‌پردازیم: سیکولاریزم چیست؟ و چه کسی گفته سیکولاریزم با اسلام مخالف نیست؟

نویسندۀ مذکور سیکولاریزم را تعریف نکرده است. تعریف آن، جدایی دین از زندگی و دولت است و این در تناقض کامل با اسلام قرار دارد؛ زیرا اسلام عقیده‌ای است که از آن نظام‌های زندگی سرچشمه می‌گیرد و آن نظام‌ها احکام شرعیی شمرده می‌شود که مشکلات مردم را حل می‌کند. از جملۀ آن نظام‌ها، نظام حکومت داریی‌ست و آن خلافتی‌ست که الله سبحانه‌وتعالی بر مسلمانان فرض گردانیده و نیز فرض گردانیده که در آن دولت، احکام اسلام را در تمام بخش‌های زندگی تطبیق کند. الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ [المائدة: ٤٩]

ترجمه: و (به تو ای پیامبر فرمان می‌دهیم به این‌که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که الله بر تو نازل کرده است و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش که (با کذب و حق‌پوشی و خیانت و غرض‌ورزی) تو را از برخی چیزهائی‌که الله سبحانه‌وتعالی بر تو نازل کرده، منحرف سازند!

 و نیز فرموده است:

﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

[المائدة:٤٧]

ترجمه: و کسانی‌که بدان‌چه الله سبحانه‌وتعالی نازل کرده است، حکم نکند، او و امثال او فاسق‌اند.

این موضوع را افعال و کارکرد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم، اصحاب کرام رضی‌الله‌عنهم‌اجمعین و حکام مسلمانی‌که بعد از آنان در طول سیزده قرن روی قدرت آمدند، تأیید می‌کند. از مسلمانان هیچ روایتی نیست که آنان غیر از اسلام چیزی را تطبیق کرده باشند. بدون شک جای‌گزینی تشریعات قانون‌های بشری به عوض احکام الله سبحانه‌وتعالی در دولت و در زندگی عامۀ مردم، تجاوز آشکارا به حریم تعیین شده از جانب الله تبارک‌وتعالی است؛ چنان‌چه الله سبحانه‌وتعالی فرموده است:

﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

[يوسف: ٤٠]

ترجمه: فرمانروائی از آن خداست و بس. الله سبحانه‌وتعالی دستور داده است که جز او را نپرستید. این است دین راست و ثابتی (که ادله و براهین عقلی و نقلی بر صدق آن رهبرند)؛ ولی بیش‌تر مردم نمی‌دانند (که حق این است و جز این پوچ و ناروا است.)

 بدین معناست که غیر از الله سبحانه‌وتعالی کس دیگری حق تشریع را نداشته و این عین کفر است. چه کسی گفته است که حکومت نجات (سودان) اسلام را تطبیق کرده و یا تمثیل کننده‌ای اسلام است؟

اسلام از  حکومت انقاذ (نجات) به سان دوری شرق از غرب دور است؛ زیرا حکومت نجات، اسلام را تطبیق نکرده است؛ حتا برای یک ساعت. برای اثبات این امر سخنرانی بشیر، رئیس آن دولت که در سال 2015م در شهر کسلا ایراد نمود، گواه است؛ بلکه آن حکومت سیکولاریستی در لباس شعارهای اسلام بود و دلیل بر این، تمام دستورها و قوانینی‌ست که در جریان حکومتش تطبیق نمود. تنها به این اکتفا نکرده؛ بلکه بر ضد اسلام بی‌وقفه مبارزه کرده، قدرت و سلطه را از امت غصب نمود؛ درحالی‌که اصل در اسلام این است که سلطان/قدرت از آن امت است و امت در اختیار حاکم خود حق دارند؛ زیرا حاکم نمایندۀ امت در تطبیق اسلام است. جنوب را تجزیه نموده و طبق نقشۀ امریکا برای پارچه نمودن باقی‌ماندۀ سودان آتش جنگ را در مناطق دارفور، کردفان، نیل‌الازرق و سائر مناطق، شعله‌ور ساخت که زمینۀ تجزیه را فراهم نمود. جنایات دیگرش قابل شمارش نیست. تمامی افعال و کارکردهای آن، دور بودن کاملش را از دین تأیید می‌کند.

چه کسی گفته است که رجال دین در اسلام وجود دارد؟

اصطلاح رجال دین اصلاً با اسلام ارتباطی نداشته؛ بلکه در کلیساهای اروپا وجود دارد. آن‌ها کسانی هستند که خود را نمایندگان و امپراطوران خدا در زمین خوانده، مردم را به نام دین به بردگی گرفتنه و آنان را به طور کامل ذلیل ساخته‌اند تاآن‌که مردم برعلیه آنان انقلاب/شورش نموده و به حل وسط رسیدند، دین را از زندگی دور ساخته و آن را منحصر به کلیسا ساختند. از این‌جا سیکولاریزم نشأت نمود.

وجه شبه/مشابهت میان آزادی سیکولاریستی و آزادی اسلام چیست؟

آزادیی‌که سیکولاریزم به آن فرا می‌خواند، بر چهار پایه استوار است:

1- آزادی عقیده: یعنی این‌که انسان در انتخاب دین‌اش اختیار دارد و حق دارد که هر وقت خواست دین‌اش را عوض کند.

2- آزادی شخصی: یعنی انسان حق دارد هرچه بخواهد انجام دهد، هرچه خواست بنوشد، هرچه خواست بخورد و هرچیزی را که خواست بپوشد... تا آخر.

3- آزادی ملکیت: یعنی انسان حق دارد که دارایی/سرمایه خود را هر قسمی‌که بخواهد رشد دهد. از طریق سود، قمار، تجارت مواد مخدر، فحشا، فساد جنسی و سائر طریقه‌های‌که با آن دارایی/سرمایه را رشد و افزایش می‌دهند.

4- آزادی بیان: انسان حق دارد که هرچه خواست بگوید و هرگونه عقیده‌اش را بیان نماید.

این اساساتی‌ست که آزادی در سیکولاریزم بر آن استوار است. هرگاه این آزادی‌ها را در میزان اسلام بگذاریم در می‌یابیم که سیکولاریزم در کلیات و جزئیات با اسلام در تناقض قرار دارد. مفصل به تناقض هر چهار آزادی می‌پردازیم:

آزادی عقیده: اسلام هیچ‌کسی را مجبور به گرویدن به اسلام نمی‌کند؛ اما هرگاه وارد اسلام شد، حق خروج از اسلام را ندارد. مسلمانان حق آزادی عقیده را ندارند؛ زیرا الله سبحانه‌وتعالی فرموده است:

﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ 

[آل عمران:١٩]

ترجمه: بی‌گمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه الله سبحانه‌وتعالی اسلام (خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است.

و رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است: کسی‌که دین خود (اسلام) را عوض کرد، پس او را بکشید؛ بناءً آزادی عقیده وجود ندارد.

آزادی شخصی: بدون شک اسلام افعال بندگان را به احکام شرعی مقید نموده است. احکام شرعیی وجود دارد که  مسلمان را محدود می‌سازد؛ به طور مثال: زنا و نوشیدن شراب حرام گردانیده شده و بیرون شدن زن از خانه بدون لباسی‌که اسلام آن را تعیین کرده، حرام است.... بلکه بر کسی‌که با این احکام مخالفت ورزد مجازات وضع نموده است. قاعدۀ شرعی می‌گوید: (اصل در افعال مقید بودن به حکم شرعی است.)؛ بناءً آزادی شخصی در اسلام وجود ندارد.

آزادی ملکیت: اسلام برای فرد چگونگی تملک و به دست آوردن دارایی/سرمايه، چگونگی استفاده از آن و چگونگی رشد و توسعه آن را  تعیین نموده است؛ پس برای هر فرد مسلمان جایز نیست که از طریق ربا یا از طریق فریب، غش و دروغ، و یا تجارت اجناس حرام گردانیده شده، دارایی خود را رشد و گسترش دهد؛ چنان‌چه وی صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرموده است:

«لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ، وَعَنْ عِلْمِهِ مَا فَعَلَ بِهِ، وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ، وَفِيمَا أَنْفَقَهُ، وَعَنْ جِسْمِهِ، فِيمَا أَبْلَاهُ» (رواه البزرا و الطبراني)

ترجمه: در روز قیامت هیچ‌بنده‌ای قدم برنمی‌دارد تااین‌که از چهارچیز پرسیده شود. از عمرش که در چه گذرانده است، از علم‌اش که با آن چه کرد، از مال و دارایی‌اش که از کجا کسب نمود و در چه‌چیزی به مصرف رساند و از بدنش که در چه‌چیزی فرسوده نمود. (جوانی خود را در کدام راه سپری نمود)

پس در اسلام آزادی ملکیت وجود ندارد.

آزادی بیان: اسلام تعیین نموده است که انسان از هرچیزی‌که به زبان می‌آورد، مسئول است؛ بلکه زبان را وسیله دخول به جنت و دوزخ گردانیده است. دشنام، نا سزا و هرچیزی‌که به بدی شخصی تمام شود را حرام نموده است؛ اما آزادی در غرب فرصت بدگویی به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم را داده است. در فیلم‌ها تمثیل آن را به دلیل آزادی بیان بارها به نمایش گذاشته‌اند. آیا این آزادی‌ست که تو می‌خواهی؟!

پس آزادیی‌که عمر ابن الخطاب رضی‌الله‌تعالی‌عنه از آن سخن گفته است، آن بیرون نمودن مردم از پرستش مردم و رهنمون ساختن‌شان به عبادت رب و پروردگار مردم است؛ نه بیرون راندن مردم از احکام رب؛ چنان‌چه در سیکولاریزم چنین است!

در خاتمه برای شما سیکولارها  و امثال شما که به سیکولاریزم فرا می‌خوانید، می‌گویم: یا این‌که شما با اسلام و سیکولاریزم آشنایی ندارید و این درصورتی‌ست که ما به شما گمان نیک ورزیم و یا این‌که شما دشمنان دین الله هستید که با اسلام به بهانۀ واهی و بی‌اساس دشمنی می‌ورزید و در سینه‌های خود کینه را حمل نموده و بر اسلام و مسلمانان کینه می‌ورزید. یا این‌که از الله بترسید و اسلام را با تشریحات و احکام آن فرا گیرید، به خود بیایید و به سوی الله توبه کنید، این درصورتی ممکن است که ذره‌ای اسلام در شما و جود داشته باشد و اگر ذره‌ای از اسلام در شما وجود ندارد؛ به طور آشکار از اسلام و اهل آن رهایی گزینید تا آن‌که تمام امت از شما بیزاری جوید. انتخاب به دست شماست! والسلام!

محمدالامین دفع‌الله – خرطوم (سودان)

مترجم: حمزه پارسا

ادامه مطلب...

آیا تلاوت آیات قرآن‌کریم و رسم‌الخط آن به‌گونه‌های متفاوت به‌ما رسیده است؟!

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

شیخ بزرگوار، الله متعال به‌شما برکت دهد!

در فهم این حدیث دچار سردرگمی شدم و زمانی‌که به دیدگاه‌های علماء در این زمینه مراجعه نمودم، سردرگمی‌ام بیش‌تر شد، ممکن است لطف نموده آن را برایم توضیح دهید؟

قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: وَأَخْبَرَنِي خَارِجَةُ بْنُ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، سَمِعَ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ قَالَ: فَقَدْتُ آيَةً مِنْ الْأَحْزَابِ حِينَ نَسَخْنَا الْمُصْحَفَ، قَدْ كُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقْرَأُ بِهَا، فَالْتَمَسْنَاهَا فَوَجَدْنَاهَا مَعَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ الْأَنْصَارِيِّ: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

ابن شهاب گفت: خارجه بن زید بن ثابت به من خبر داد که وی از زید بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن‌کریم نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را در آن نیافتم؛ درحالی‌که آن آیت را قبلاً خودم از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. زمانی‌که جست‌وجو نمودیم آن را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

هنوز نمی‌دانم چرا صحابه این آیت را از وی قبول نمودند؛ با وجود آن‌که وی یک نفر است و روایت‌اش در حد تواتر نیست؛ اگر بپذیریم که شهادت وی برابر به‌شهادت دو نفر پذیرفته شده، باز هم همان پرسش مطرح است؛ زیرا شهادت دو تن نیز در حد تواتر نیست؟ برادر شما بکر شامی

پاسخ:

وعلیکم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

به‌نظر می‌رسد شما مسألۀ چگونه‌گی انتقال تلاوت آیات قرآن از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم و رسیدن آن به‌ما را با مسألۀ انتقال رسم‌الخط آیات قرآن؛ چنان‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود، خلط نموده‌اید. آیات به‌گونۀ متواتر توسط مجموع اصحاب رضی‌الله‌عنهم از جانب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انتقال یافته تا این‌که باز به‌گونۀ متواتر به‌ما رسیده و این تواتر تا روز قیامت ادامه خواهد داشت؛ زیرا الله جل‌جلاله خود متعهد به‌حفظ آن شده، آن‌جاکه می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ترجمه: بى‏ترديد ما اين قرآن را به‌تدريج نازل كرده‏ايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود!

اما در مورد چگونه‌گی انتقال رسم‌الخط آیات باید گفت که اصحاب نپذیرفتند که آیات را از حافظه خود بنویسند؛ بلکه تصمیم گرفتند نوشته‌هایی را جمع کنند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود. کافی بود نسخه‌هایی را که نزد اصحاب بود، جمع کنند؛ اما خود را مکلف کردند که برای مطمئن شدن در مورد هر نسخه، دو نفر شهادت دهد که این نسخه در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته است، که خود بیان‌گر حرص فراوان‌شان در دقت به این مسأله می‌باشد و این در حقیقت توفیقی است که الله سبحانه‌وتعالی برای حفظ کتاب کریم خویش به آنان داده بود، کتابی‌که باطل هیچ راهی به‌جانب آن ندارد.

﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ

ترجمه: از پيش روى آن و از پشت‏ سرش باطل به‌سويش نمى‏آيد. وحى [نامه]اى است از حكيمى ستوده.

موضوع از این قرار است که گفته شد؛ اما جزئیات آن قرار ذیل بیان می‌گردد:

اول- موضوع جمع‌آوری قرآن‌کریم:

موضوع جمع‌آوری قرآن‎کریم را در جزء اول کتاب شخصیت اسلامی بخش «جمع‎آوری قرآن» توضیح داده‌ایم و همین کار را در کتاب «تیسیرالوصول إلی‌الأصول» زیر عنوان «نزول قرآن و نوشتن آن» و هم‌چنین «جمع‎آوری قرآن» انجام داده‌ایم. کسی‌که این پرسش را نموده می‎تواند برای به‌دست آوردن جزئیات مسأله و دلایل مفصل آن، به‌این دو کتاب مراجعه نماید. اینک بخشی از آن‎چه در کتاب ما در این زمینه تذکر داده شده را این‌جا نقل قول می‌کنم تا موضوع را به‌خواست الله سبحانه‌وتعالی به‌گونۀ درست  آن درک نمائید:

  1. بخشی از کتابم "تیسیرالوصول إلی‌الأصول" باب جمع قرآن:

"ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه می‎ترسید که مبادا شمار زیادی از حافظان قرآن‌کریم، که آیات قرآن را به‌گونۀ مرتب در سوره‌های آن حفظ دارند، در جنگ‌های مرتدین به‌شهادت رسند؛ بناءً دستور داد آیات نوشته شدۀ هر سوره در یک‌جا و به‌صورتیکه رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را تأیید نموده است، بنویسند. تمام قطعه‌هایی‌که آیات هر سوره به‌گونۀ پی‌درپی و مرتب در آن نگاشته شده بود، بعد از اطمینان در مورد این‌که آن قطعه‎ها با حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نگاشته شده، جمع‌آوری گردید. در مورد هر قطعه‌ای دوتن از اصحاب را شاهد می‌گرفتند که با حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده باشد و به‌این اکتفاء نمی‌کردند که قطعۀ نوشته شده با آن‌چه که اصحاب حفظ نموده بودند یکی باشد؛ درحالی‌که هر آیت توسط جمعی متواتر از اصحاب حفظ شده بود. به‌همین دلیل وقتی متوجه شدند که آخر سورۀ توبه "تنها نزد خزیمه نوشته شده" و کسی دیگری به‌جز خزیمه رضی‌الله‌تعالی‌عنه شهادت نمی‌دهد که آن در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده، دست از جمع‌آوری آن برداشتند تا آن‌که دلیلی برای آن دریافتند و آن این‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شهادت خزیمه را برابر با شهادت دو مسلمان عادل خوانده است، آن‌گاه بود که آن پارچۀ نوشته را که خزیمه بر آن شهادت داده بود، جمع نمودند؛ درحالی‌که آن آیت را اصحاب به‌گونۀ قاطع و کامل حفظ داشتند؛ اما این دقت به‌منظور اطمینان بیش‌تر اصحاب رضی‌الله‌تعالی‌عنهم اجمعین بوده؛ زیرا آنان می‌خواستند دست‌نوشته‌هایی را جمع‌آوری کنند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ نه این‌که از حفظ خود بنویسند.

به‌این ترتیب، حضرت ابوبکر صدیق رضی‌الله‌تعالی‌عنه مجموع قطعاتی را جمع‌آوری نمود که آیات قرآن بالای آن نوشته شده بود و آن را به‌گونه‌ای مرتب نمود که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم تأیید نموده بود؛ یعنی قطعاتی را که آیات هر سوره در آن نوشته شده بود در یک‌جا و یکی پی دیگری قرار داد و این کار را به‌هدف جمع‌آوری سوره‎های قرآن نمود."

  1. اینک از جزء اول کتاب شخصیت اسلامی بخش‌هایی را نقل قول می‌کنم که نشان می‎دهد حضرت ابوبکر صدیق قطعاتی را جمع‌آوری نمود که آیات هر سورۀ قرآن‌کریم به‌ترتیبی نوشته شده بود که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را تأیید نموده بود:

«... بنابراین ابوبکر صدیق دستور نداده بود که قرآن‌کریم در یک کتاب واحد جمع‌آوری گردد؛ بلکه دستور داده بود قطعاتی‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده، در یک مکان واحد جمع‌آوری گردد و این‌که با شهادت دو شاهد مطمین شوند که دقیقاً خود همان قطعه‌ای‌ست که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده است. این قطعات تا زمان ابوبکر صدیق در نزدش محفوظ بود؛ سپس در زمان حیات حضرت عمر فاروق نیز نزدش محفوظ بود؛ بعداً بنا به‌وصیت حضرت عمر، این قطعات در نزد حفصه بنت عمر نگهداری می‌شد.

آن‌چه گفته شد در خصوص جمع نمودن قرآن توسط ابوبکر بود؛ اما در خصوص جمع آن توسط  حضرت عثمان باید گفت که در سال دوم یا سوم خلافت وی؛ یعنی سال بیست‌وپنجم هجرت، صورت گرفت. حذیفه بن یمان در حالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و فوراً عازم سفر به‌جانب حضرت عثمان شد. ابن شهاب به‌نقل از انس ابن مالک می‌گوید: "حذیفه بن یمان درحالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود، از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و حضرت عثمان را مخاطب قرار داده گفت: ای امیرالمؤمنین! این امت را دریاب، پیش از آن‌که مانند یهود و نصاری در کتاب خویش اختلاف کنند. حضرت عثمان کسی را به‌جانب حفصه فرستاد و از وی خواست که تمام نسخه‌هایی‌که از قرآن در نزد خود داری برای ما بفرست؛ پس از مدتی آن را مجدداً برایت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌جانب حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که از آن نسخه‌برداری کنند. به‌مجرد این‌که کار نسخه‌برداری تمام شد، حضرت عثمان همه را برای حفصه فرستاد. سپس به‌هرطرف یک نسخه از نسخه‌های آماده شده را فرستاد و دستور داد هر نصی از قرآن در هر کجا که وجود دارد سوزانده شود و به‌جای آن از این نسخۀ فرستاده شده، استفاده شود." شمار نسخه‌های تهیه شده هفت نسخه بود که یکی به‌مکه، دیگری به‌شام، دیگری به‌یمن، دیگری به‌بحرین، دیگری به‌بصره، دیگری به‌کوفه فرستاده شد و یکی در مدینه نگهداری شد.

بنابراین، کاری‌که حضرت عثمان انجام داد، جمع‌آوری قرآن نبود؛ بلکه نسخه‌برداری و انتقال دادن عین همان چیزهایی بود که از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم به‌جا مانده بود؛ دقیقاً چنان‌ بود. پس حضرت عثمان کاری به‌جز برداشتن هفت نسخه از نسخه‌ای که نزد ام المؤمنین حفصه نگهداری می‌شد و جمع نمودن مردم بر این رسم‌الخط و جلوگیری از هر رسم‌الخط یا املای دیگری انجام نداد. رسم‌الخط و املای نسخۀ جدید، که دقیقاً و عیناً همان رسم‌الخط و املایی بود که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در زمان نزول آن نوشته شده بود، توسط مردم پذیرفته شد و این نسخۀ جدید دقیقاً همان نسخه‌ای است که حضرت ابوبکر صدیق آن را جمع‌آوری نموده بود. سپس مسلمانان شروع به‌نسخه‌برداری از همین نسخۀ جدید نمودند؛ نه هر نسخه‌ای دیگری و به‌این‌ترتیب، مصحف حضرت عثمان بود که با رسم‌الخط اش باقی ماند و بس. زمانی‌که چاپ‌خانه‌ها اختراع گردید، قرآن‌کریم از روی همان نسخۀ حضرت عثمان و دقیقاً همان رسم‌الخط و املاء چاپ و منتشر گردید.»

  1.  چنان‌که نمایان گردید، موضوع انتقال تلاوت قرآن نبود؛ زیرا تلاوت قرآن توسط جمع کثیری از اصحاب به‌گونۀ متواتر و قطعی از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انتقال یافته بود؛ بلکه موضوع انتقال متن نوشته شده‌ای بود که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود. بنابراین، رسم‌الخط موجود قرآن‌کریم، رسم‌الخط توقیفی بوده و باید تنها به آن مقید بود و نوشتن قرآن با هرگونه رسم‌الخط دیگری غیر از آن، حرام می‌باشد و گذشتن از آن مطلقاً جائز نیست.

لازم به‌ذکر است که پایبند بودن به‌رسم‌الخط عثمانی قرآن‌کریم، ویژه‌ای نوشتن قرآن به‌صورت کامل است؛ اما نوشتن بخشی از قرآن برخلاف رسم‌الخط عثمانی به‌هدف نمونه‌گیری و یا نوشتن آن روی تخته‌ها به‌هدف آموزش و یا سایر مواردی‌که قرآن به‌صورت کامل نوشته نمی‌شود، جایز است؛ مانند: این‌که کلمه ﴿الرِّبَوا﴾ که مطابق رسم‌الخط عثمانی است را می‌توان به‌هدف آموزش روی تخته‌ها به این‌گونه نوشت: (الربا)؛ زیرا تأیید رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و اجماع اصحاب منحصر به‌قرآن‌کریم به‌صورت کامل و مصحف واحد صورت گرفته و نه سایر موارد و نمی‌توان این مسأله را قیاس نمود؛ زیرا آن یک مسأله توقیفی بوده و علتی هم ندارد؛ پس قیاس شامل آن نمی‌گردد.

دوم- موضوع حدیثی‌که بخاری روایت نموده و شما در مورد‌ آن پرسیده‌اید:

«ابن شهاب به‌نقل از انس ابن مالک می‌گوید: "حذیفه بن یمان درحالی‌که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان و هم‌چنین مردم عراق بود از اختلافی‌که در تلاوت قرآن میان آن مردم دید به‌وحشت افتاد و حضرت عثمان را مخاطب قرار داده گفت: ای امیر المؤمنین! این امت را دریاب، پیش از آن‌که مانند یهود و نصاری در کتاب خویش اختلاف کنند. حضرت عثمان کسی را به‌جانب حفصه فرستاد و از وی خواست که تمام نسخه‌هایی‌که از قرآن در نزد خود داری برای ما بفرست؛ پس از مدتی آن را مجدداً برایت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌جانب حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که از آن نسخه‌برداری کنند و آنان این کار را کردند. حضرت عثمان به‌هیئت سه‌نفرۀ قریشی گفت درصورتی‌که شما و زید بن ثابت در مورد چیزی از قرآن اختلاف داشتید، آن را با زبان قریش بنویسید؛ زیرا قرآن به‌زبان آنان نازل گردیده و آنان این کار را کردند. به‌مجرد این‌که کار نسخه‌برداری تمام شد، حضرت عثمان همه را برای حفصه برگرداند و دستور داد هر نصی از قرآن در هر کجا که وجود دارد، سوزانده شود.»    

ابن شهاب گفت: خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از زید بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن‌کریم نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را در آن نیافتم؛ درحالی‌که آن آیت را قبلاً خودم از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. زمانی‌که جست‌وجو نمودیم آن را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را با سورۀ مربوطه آن در قرآن یک‌جا کردیم.

این حدیث نیز به‌وضوح در مورد مسألۀ نسخه‌برداری قرآن در زمان حضرت عثمان رضی‌الله‌تعالی‌عنه بحث می‌کند؛ طوری‌که زید بن ثابت با سه‌تن دیگر مکلف شدند قرآن‌کریم را از روی نوشته‌هایی‌که در زمان حضرت ابوبکر صدیق جمع‌آوری گردیده بود و در منزل حفصه رضی‌الله‌تعالی‌عنها نگهداری می‌شد، نسخه‌برداری کنند؛ یعنی این‌که حدیث در مورد نسخه‌برداری از نوشته‌هایی سخن می‌گوید که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ نه در مورد انتقال تلاوت قرآن‌کریم. پس موضوع، نوشتن قرآن‌کریم در مصحف‌ها و با همان رسم‌الخطی است که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده و این مسأله الزاماً نیازی به‌روایت متواتر ندارد؛ بلکه خبر واحد صحیح کفایت می‌کند؛ اما اصحاب رضی‌الله‌عنهم خود را مکلف کرده بودند تا در نوشتن مجدد؛ یعنی نسخه‌برداری آن نیز دو تن شاهد حضور داشته باشند و این بیان‌گر حرص و اهتمام فراوان‌شان به‌این مسأله می‌باشد. اما تلاوت آیات قرآن‌کریم؛ چنان‌که قبلاً گفتیم جمعی از اصحاب، از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم آن را روایت نموده‌اند.

به این ترتیب به خواست الله متعال پاسخ پرسش شما کاملاً روشن گردید، اللهی که خود متعهد شده کتاب‌اش را حفظ خواهد نمود:

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ترجمه: بى‏ترديد ما اين قرآن را به‌تدريج نازل كرده‏ايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود!

سوم- دو مسألۀ دیگر باقی می‌ماند که نیاز به‌توضیح دارد:

  1. آیاتی‌که متن نوشت شده آن به‌جز نزد خزیمه در جای دیگری یافت نشده.

  2. آیا این آیات نزد خزیمه بوده و یا نزد ابو خزیمه؟

برای پاسخ به‌این دو پرسش به‌توفیق الله سبحانه‌وتعالی چنین می‌گوئیم:

  1. در مورد مسألۀ اول که مربوط به‌آیات است باید گفت که بخاری دو روایت را به‌شماره‌های 4311 و 4604 و به‌متن زیر روایت نموده:

ألف- «4311- ابو یمان به‌نقل از شعیب و وی از زهری و او از ابن سباق روایت نموده‌اند که زید بن ثابت انصاری رضی‌الله‌عنه که از جمله کاتبان وحی بود گفت که ابوبکر خبر کشته شدن مردم یمامه را به‌من گفت؛ درحالی‌که عمر نزد وی بود، گفت که عمر نزد من آمده و گفته که در روز جنگ یمامه مردم زیادی کشته شده‌اند و من می‌ترسم که حافظان قرآن در جاهای دیگری نیز کشته شوند و به‌این‌ترتیب بسیاری از قرآن از دست برود و نظر من این است که قرآن را جمع‌آوری کنی. ابوبکر گفت من به عمر گفتم، چگونه می‌توانم کاری را انجام دهم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انجام نداده، عمر گفت: قسم به الله که این کار نیک است و پیوسته عمر این مسأله را به من تذکر می‌داد تا این‌که الله متعال سینه‌ام را به این امر باز کرد و با عمر هم‌نظر شدم. زید بن ثابت گفت: ابوبکر درحالی‌که عمر در نزدش نشسته بود و هیچ سخن نمی‌زد، خطاب به من گفت که تو مرد جوان و عاقلی هستی و متهم به‌هیچ چیزی نیستی و از جمله کاتبان وحی برای رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودی؛ پس قرآن را جست‌وجو کرده و آن را جمع‌آوری کن. قسم به الله اگر من را به‌جمع‌آوری یکی از کوه‌ها مکلف می‌نمود، برایم دشوارتر از جمع‌آوری قرآن نبود؛ بناءً خطاب به ابوبکر و عمر گفت: چگونه کاری را می‌کنید که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نکرده، ابوبکر گفت: قسم به الله این کار نیکی است. من پیوسته این مسأله را با ابوبکر دنبال می‌کردم تا آن‌که الله متعال سینه‌ام را به آن‌چه سینۀ ابوبکر و عمر را گشوده بود، گشود. برخاستم و شروع به‌جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم تا اخیر این دو آیت. این مصحف‌های جمع‌‌آوری شده نزد حضرت ابوبکر نگهداری می‌شد تا آن‌که الله متعال جانش را گرفت؛ سپس نزد حضرت عمر تا آن‌که الله متعال جان او را نیز گرفت و سپس نزد حفصه بنت عمر.» از متن این روایت روشن است که این کار در زمان حضرت ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه صورت گرفته و این نیز واضح است که پارچۀ نوشته‌شده‌ای‌که نزد خزیمه یافت شده بود در آن دو آیت اخیر سورۀ توبه نوشته شده بوده: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم

ب- «4604- موسی به‌نقل از ابراهیم و وی از ابن شهاب به ما گفت که انس بن مالک به او گفت که حذیفه بن یمان نزد حضرت عثمان آمد. حذیفه که سرگرم جنگ با مردم شام در فتح ارمنستان و آذربایجان همراه با مردم عراق بود، از اختلاف مردم در قرأت قرآن سخت نگران شد و نزد عثمان آمد و به وی گفت: ای امیرالمؤمنین به داد این امت برس، پیش از آن‌که مانند یهود و نصارا در کتاب خویش اختلاف ورزند. عثمان کسی را نزد حفصه فرستاد و از وی خواست مصحف‌هایی را که نزد خود نگهداری می‌کند به او بفرستد تا از روی آن نسخه‌برداری نماید و گفت که آن را مجدداً برای خودت برمی‌گردانیم. حفصه آن را به‌حضرت عثمان فرستاد و حضرت عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا از روی آن نسخه‌برداری کنند. حضرت عثمان به سه‌نفر قریشی این هیئت گفت در صورتی‌که شما و زید بن ثابت در چیزی از قرآن اختلاف داشتید، دراین‌صورت آن را با زبان قریش (لهجۀ قریش) بنویسید؛ زیرا قرآن به زبان آنان نازل گردیده است. زمانی‌که آنان از روی قرآن نسخه‌برداری را تمام کردند، نسخۀ اصلی را مجدداً به‌حفصه فرستاد. حضرت عثمان سپس به‌هرطرف یک نسخۀ از آن را فرستاد و دستور داد هر مصحفی غیر از آن نسخه‌ها را بسوزانند.

ابن شهاب گفت که خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن نسخه‌برداری می‌نمودیم، یک آیت از سورۀ احزاب را نیافتیم؛ درحالی‌که آن را من از خود رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. در جست‌وجوی آن شدیم تا آن‌که آن آیت را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم و آن آیت این بود: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را به‌سورۀ مربوطه ملحق نمودیم.»

چنان‌که از متن روایت واضح است، این کار در زمان حضرت عثمان صورت گرفته و از روایت این نیز روشن است که پارچۀ نوشته‌شده‌ای را که نزد خزیمه یافته بودند، مربوط به‌سورۀ احزاب بوده: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ

با دقت نمودن به دو حدیث فوق که توسط بخاری روایت گردیده؛ یعنی سند هر دو صحیح می‌باشد، موارد زیر روشن می‌گردد:

1-                   در نخست باید گفت که هیچ یک از دو حدیث فوق در مورد روایت آیات به‌گونۀ متواتر گفته نشده؛ زیرا موضوع هر دو حدیث در خصوص کتابت است؛ نه تواتر حفظ آیات؛ چنان‌چه هر آیت توسط جمعی از اصحاب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم حفظ شده بود؛ بلکه هدف اصحاب این بود که دقیقاً همان رسم‌الخط قرآن‌کریم را انتقال دهند که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود؛ زیرا آنان نمی‌خواستند مردم آن‌چه را حفظ کرده‌اند بنویسند و در نتیجه منجر به اختلافات در میان‌شان شود؛ بلکه می‌خواستند دقیقاً همان رسم‌الخطی‌که در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده بود انتقال داده شود و این نشان‌گر حرص زیاد آنان و توفیقی است که الله سبحانه‌وتعالی به آنان عنایت کرده بود، الهی‌که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾؛ به‌همین دلیل است که حکم شرعی مبنی بر عدم جواز چاپ مصحف؛ مگر این‌که مطابق به‌مصحف عثمانی باشد، استنباط گردید.

2-                   بدون شک جمع‌آوری پارچه‌هایی نوشته‌شده در زمان حضرت ابوبکر و شرط گذاشتن شهادت دو شاهد برای صحت آن نوشته صحیح است. اما کاری‌که در زمان خلافت حضرت عثمان رضی‌الله‌تعالی‌عنه صورت گرفت، این بود که از روی پارچه‌های جمع‌آوری شده در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق در چندین مصحف نسخه‌برداری صورت گرفت. پارچه‌ها در آن زمان نزد حفصه رضی‌الله‌تعالی‌عنها نگهداری می‌شد و حضرت عثمان، زید و سه تن دیگری‌که با او بودند را مکلف نمود تا چندین نسخه از روی آن پارچه‌ها بنویسند.

امکان مفقود شدن هیچ پارچه‌ای در زمان نسخه‌برداری آن در خلافت حضرت عثمان وجود ندارد. این امکان؛ یعنی مفقود شدن پارچه‌ای‌که بالای آن، دو آیت اخیر سورۀ توبه نوشته شده بود، تنها در زمان جمع‌آوری آن در خلافت حضرت ابوبکر ممکن است و بس. ممکن نیست این کار در زمان نسخه‌برداری در خلافت حضرت عثمان صورت گرفته باشد؛ زیرا جمع‌آوری پارچه‌ها در زمان خلافت حضرت ابوبکر اتفاق افتاد؛ نه در زمان خلافت حضرت عثمان؛ البته در زمان خلافت حضرت عثمان کار نسخه‌برداری صورت گرفت. بنابراین، بخش اخیر حدیث شماره 4604 بخاری از نظر درایت رد می‌شود: «ابن شهاب گفت که خارجه بن زید بن ثابت به‌من خبر داد که وی از بن ثابت شنیده که گفت: زمانی‌که از قرآن نسخه‌برداری می‌نمودیم یک آیت از سورۀ احزاب را نیافتیم؛ درحالی‌که آن را من از خود رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیده بودم که تلاوت می‌نمود. در جست‌وجوی آن شدیم تا آن‌که آن آیت را نزد خزیمه بن ثابت انصاری یافتیم و آن آیت این بود: ﴿مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾؛ سپس آن را به‌سورۀ مربوطه ملحق نمودیم.»

  1. در مورد مسألۀ دوم که آیا صحابی‌یی‌که زید آن دو آیت سورۀ توبه را نزد وی یافت و در نزد هیچ‌کس دیگری جز او نیافت، خزیمه بوده و یا ابو خزیمه؟ چنین پاسخ داده می‌شود:

- بخاری این دو روایت را روایت کرده که (4311) و (4603) می‌باشند.

در روایت 4311 که قبلاً تذکر یافت چنین گفته شده: «برخاستم و شروع به‌جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ*فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ

- و اما متن حدیث شماره 4603 چنین است: «موسی بن اسماعیل به‌نقل از ابراهیم بن سعد و وی به‌نقل از ابن شهاب و وی به‌نقل از عبید بن سباق روایت نموده که زید بن ثابت رضی‌الله‌عنه گفت که حضرت ابوبکر خبر کشته شدن مردم یمامه را به من گفت؛ درحالی‌که عمر نزد وی بود گفت که عمر نزد من آمده و گفته که در روز جنگ یمامه مردم زیادی کشته شده‌اند و من می‌ترسم که حافظان قرآن در جاهای دیگری نیز کشته شوند و به‌این‌ترتیب، بسیاری از قرآن از دست برود و نظر من این است که قرآن را جمع‌آوری کنی. حضرت ابوبکر گفت من به عمر گفتم چگونه می‌توانم کاری را انجام دهم که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم انجام نداده، عمر گفت: قسم به الله که این کار نیکی است و پیوسته عمر این مسأله را به من تذکر می‌داد تا این‌که الله متعال سینه‌ام را به این امر باز کرد و با عمر هم‌نظر شدم. زید بن ثابت گفت: حضرت ابوبکر خطاب به من گفت که تو مرد جوان و عاقلی هستی و متهم به‌هیچ‌چیزی نیستی و از جمله کاتبان وحی برای رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودی؛ پس قرآن را جست‌وجو کرده و آن را جمع‌آوری کن. قسم به الله اگر من را به جمع‌آوری یکی از کوه‌ها مکلف می‌نمود برایم دشوارتر از جمع‌آوری قرآن نبود؛ بناءً خطاب به حضرت ابوبکر و حضرت عمر گفت: چگونه کاری را می‌کنید که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نکرده، ابوبکر گفت: قسم به الله این کار نیکی است. من پیوسته این مسأله را با ابوبکر دنبال می‌کردم تا آن‌که الله متعال سینه‌ام را به آن چه سینه ابوبکر و عمر را گشوده بود، گشود. برخاستم و شروع به جست‌وجو و جمع‌آوری قرآن از منابع مختلف؛ به‌شمول: پارچه‌های چرمی، لوحه‌های ساخته‌شده از شانه‌های شتر، لوحه‌های چوبین و سینه‌های مردم نمودم تا آن‌که دو آیت از سورۀ توبه را تنها نزد خزیمۀ انصاری یافتم و آن را نزد کس دیگری غیر از او نیافتم: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم تا اخیر این دو آیت. این مصحف‌های جمع‌‌آوری شده نزد حضرت ابوبکر نگهداری می‌شد تا آن‌که الله متعال جانش را گرفت؛ سپس نزد حضرت عمر تا آن‌که الله متعال جان او را نیز گرفت و سپس نزد حفصه بنت عمر.»

با دقت نمودن و تدبر در محتوای این دو حدیث واضح می‌شود که صحابی مورد نظر خزیمه بن ثابت انصاری بوده و نه ابو خزیمه. دلیل آن، این است که حضرت ابوبکر رضی‌الله‌تعالی‌عنه برای پذیرفتن پارچۀ مورد نظر شرط گذاشت که دو شاهد باید شهادت دهند که این پارچه در حضور رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم نوشته شده است. زید برای هر آیت نوشته شده‌ای دوشاهد دریافت به‌جز دو آیت اخیر سورۀ توبه، که این دو آیت را به‌صورت مکتوب فقط نزد خزیمه و در روایت دیگری نزد ابوخزیمه یافت و نتیجه این شد که پارچۀ مذکور مورد اعتماد قرار گرفت و پذیرفته شد. بنابراین، کسی‌که این پارچه نزد وی یافت شده باید شهادت‌اش در ازای دو شهادت پذیرفته شود؛ درغیرآن پارچه‌ای‌که نزد وی یافته شده بود بر اساس شرطی‌که حضرت ابوبکر گذاشته بود، مورد اعتماد قرار نمی‌گرفت.

کسی‌که در روایتی صحیح از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفته شده که شهادت‌اش معادل شهادت دو نفر است؛ همانا خزیمه بن ثابت انصاری است و انگار این روایت صحیح برای این حالت بوده؛ یعنی حالت جمع‌آوری پارچه‌هایی‌که قرآن‌کریم روی آن نوشته شده است. چه پاک و منزه است آن ذات عزیز و حکیمی‌که کتاب‌اش را هم از نظر تلاوت و هم از نظر رسم‌الخط حفظ نموده است. حدیثی‌که در مورد خزیمه گفته شده چنین است:

ترجمه: احمد در مسند خویش و ابو داود در سنن خویش چنین روایت نموده‌اند؛ البته الفاظ آن از احمد است: «ابوالیمان از شعیب و شعیب از الزهری و وی از عماره بن خزیمه انصاری و او از کاکایش که از جملۀ اصحاب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود، چنین روایت نموده که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اسپی را از یک مرد بادیه‌نشین خریداری نمود و از آن مرد خواست وی را دنبال کند تا بهای اسپ‌اش را برایش بپردازد. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم با سرعت رفت؛ اما آن مرد بادیه‌نشین آرام‌آرام می‌رفت، در این میان مردانی به‌سراغ آن بادیه‌نشین آمدند و با چانه‌زدن سعی نمودند آن اسپ را از وی خریداری کنند؛ درحالی‌که نمی‌دانستند رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم پیش از آنان اسپ را خریداری نموده تا این‌که بعضی از آن مردان حاضر شدند قیمت بیش‌تر از آن‌چه را که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اسپ را خریداری نموده بود، در بدل آن اسپ بپردازند. بادیه‌نشین (که این پیشنهاد را شنید) خطاب به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فریاد زد که اگر خریدار اسپ هستی آن را بگیر در غیر آن، من اسپ را به دیگری خواهم فروخت. وقتی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم سخن وی را شنید ایستاد و برایش گفت: مگر من آن را از تو خریداری نکردم؟ بادیه‌نشین گفت: نخیر، قسم به الله که من آن را به تو نفروختم، رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمود: نخیر چنین نیست، من آن را از تو خریدم. درحالی‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و آن مرد بادیه‌نشین در این مورد هم‌دیگر را ملامت می‌کردند، مردم در اطراف‌شان جمع شدند، بادیه‌نشین سرانجام به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم گفت یک شاهد بیاور که شهادت دهد من این اسپ را به تو فروخته‌ام، جمعی از مسلمانانی‌که آن‌جا جمع شده بودند، خطاب به آن بادیه‌نشین گفتند، وای بر تو رسول الله هرگز چیزی به‌جز حق نمی‌گوید. تا این‌که خزیمه از راه رسید و بگومگوی رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم و آن بادیه‌نشین را شنید و متوجه شد که بادیه‌نشین به رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌گوید، شاهدی بیاور که شهادت دهد، من این اسپ را به توفروخته‌ام، خزیمه گفت من شهادت می‌دهم که تو این اسپ را به رسول الله فروخته‌ای، رسول الله به خزیمه روی کرد و پرسید: بر اساس چه دلیلی شهادت می‌دهدی؟ خزیمه گفت: بر اساس تصدیق‌ات یا رسول الله، (یعنی بر اساس این‌که می‌دانم تو هرگز دروغ نمی‌گویی)؛ پس رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد.»

این حدیث را حاکم نیز در مستدرک روایت نموده و گفته: اسناد این حدیث صحیح است و کسانی‌که آن را روایت کرده‌اند به اتفاق شیخین ثقه می‌باشند.

تمام موارد فوق‌الذکر ثابت می‌کند، پارچه‌ای‌که دو آیت اخیر سورۀ توبه بالای آن نوشته شده بود و تنها در نزد یک‌نفر یافت گردیده بود، آن فرد بدون شک خزیمه بوده؛ نه ابو خزیمه؛ زیرا آیت مذکور براساس اعتبار شهادت‌دهنده آن پذیرفته شده بود که شهادت وی معادل شهادت دو تن است و این مسأله در مورد خزیمه صدق می‌کند؛ نه ابوخزیمه. به‌نظر می‌رسد راویان در مورد نام خزیمه و ابوخزیمه دچار سردرگمی شده بودند و این کار هرازگاهی اتفاق می‌افتد. درهرحال فرد مورد نظر، خزیمه بن ثابت انصاری است؛ چنان‌که گفته شد.

به‌این‌ترتیب، پاسخ داده شده، پرسش شما و دو مسألۀ فوق‌الذکر را دربرمی‌گیرد والله أعلم و أحکم!

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: عبدالله دانشجو

 

ادامه مطلب...

چگونه و با پیروی از نقش قدوم مرد نیکوهی مثل محمد فاتح در جستجوی نصرتی باشیم که الله سبحانه وتعالی بشارت تحقق آن را داده است

  • نشر شده در سیاسی

 (ترجمه)

هرگاه ما گذشته‌ی باشکوه خود را با مردانی‌که رهبرانان راسخ؛ نه رهبرانی‌‌که مردم از ایشان بیزار بودند، بازنگری و یادآوری کنیم؛ در می‌یابیم که محمد فاتح از جمله بهترین امتی بود که آفریده شده است. با تلاوت آیات قرآن‌کریم، ما به آیاتی سر می‌خوریم که به صراحت گفته می‌توانیم، وعده الله سبحانه‌وتعالی حق است:

﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّـهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا﴾

[نصر: 1-3]

‏ ترجمه: هنگامی‌كه یاری الله(سبحانه‌وتعالی) و پيروزی (و فتح مكه) فرا می‌رسد و مردم را می‌بينی كه دسته دسته و گروه گروه داخل دين الله(سبحانه‌وتعالی) می‌شوند (و به اسلام ايمان می‌آورند).‏‏ پروردگار خود را سپاس و ستايش كن و از او آمرزش (خود و ياران خويش را از شتابگری در فرا رسيدن فتح و وقوع پيروزی و اظهار دلتنگی و گلايه از زندگی) بخواه. الله(سبحانه‌وتعالی) بسيار توبه‌پذير است.

پیروزی از آن کسانی است که در جستجو‌یش اند و از دین الله سبحانه‌وتعالی حمایت می‌کنند.

﴿وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّـهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾

[صف: 13]

ترجمه: (گذشته از اين نعمت‌ها) نعمت ديگری داريد كه پيروزی الله دادی و فتح نزديكی است (كه در پرتو آن مكه به دست شما می‌افتد) و به مؤمنان مژده بده (به چيزهائی كه قابل توصيف و بيان نيست و فراتر از آن است كه با الفبای انسان‌ها به انسان‌ها شناساند).‏

اگر درین عصر جوانی مانند محمد فاتح را من‌حیث یک نمونه بگیریم، می‌بینیم که مربیان و پدرش درک کرده بودند که سخن الله سبحانه وتعالی چقدر وزن سنگین داشته است... آنان آیات را به روال روزمره و عادی تلاوت نکردند؛ بلکه همراه چشم‌ بصارت با بررسی عمیق از کلام الله سبحانه‌و‌تعالی دریافتند که به‌منظور به دست آوردن پیروزی چه چیزی ضروری است... یک پیروزی‌که ارزش‌‌اش از زبان پاک رسول الله صلی الله علیه و سلم با دعای خیر در حق رهبر آن ذکر کردیده است. رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌فرماید:

«لَتُفْتَحَنَّ الْقُسْطَنْطِينِيَّة فَلَنِعْمَ الْأَمِيرُ أَمِيرُهَا وَلَنِعْمَ الْجَيْشُ ذَلِكَ الْجَيْشُ»

ترجمه: قسطنطنیه حتماً فتح می‌گردد؛ پس چی نیکو امیری‌ست آن امیر و چی نیکو ارتشی‌ست آن ارتش!

﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلِلَّـهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَـٰئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّـهُ الْحُسْنَىٰ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾

[حدید: 12]

ترجمه: ‏چرا در راه الله(سبحانه‌و‌تعالی) نبايد ببخشيد و خرج كنيد و حال اين كه (اموال شما امانتی بيش نيست و تا آخر در دست شما نمی‌ماند و همه چيزهای) برجای مانده آسمان‌ها و زمين به الله(سبحانه‌و‌تعالی) می‌رسد؟ كسانی از شما كه پيش از فتح (مكه، به سپاه اسلام كمك كرده‌اند و از اموال خود) بخشيده‌اند و (در راه الله) جنگيده‌اند، (با ديگران) برابر و يک‌سان نيستند. آنان درجه و مقام‌شان فراتر و برتر از درجه و مقام كسانی است كه بعد از فتح (مكه، در راه اسلام) بذل و بخشش نموده‌اند و جنگيده‌اند. اما به هر حال، الله(سبحانه‌و‌تعالی) به همه، وعده پاداش نيكو می‌دهد، و او آگاه از هر آن چيزی است كه می‌كنيد.‏

آیت فوق الذکر، در واقع دستوری‌ست که در تمام جنبه‌ها و مسائل نظامی به‌شمول تجهیزات، استراتژی، نیروی نظامی و تقوا ضروری‌ست تا بتوانیم به یک فتح باشکوه برسیم.

﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ [حدید: 12]

ترجمه: ‏روزی مردان مؤمن و زنان مؤمن را خواهی ديد كه (به سوی بهشت حركت می‌كنند و) نور (ايمان و اعمال خوب) ايشان، پيشاپيش آنان و در سمت راست‌شان در تلألؤ و درخشش است (و فرشتگان بديشان مبارک‌بادی می‌گويند و می‌فرمايند:) مژده باد! كه امروز به بهشتی درمی‌آئيد كه در زير (كاخ‌ها و درختان) آن، رودبارها جاری است و جاودانه در آنجا بسر می‌بريد و می‌مانيد. پيروزی بزرگ و رستگاری سترگ، اين است (خوش باشيد).‏

 با این حال این آیت و آیات دیگری به مسلمانان امروزی یک چشم‌انداز امید و روشنی می‌اندازد تا از ریسمان گرفته و از تاریکی‌ها خود را بیرون بکشند، کفار را شکست بدهند و ارزش‌های جامعه را زیری‌پای گذاشته تا بتوانند امپراتوری‌های عصر امروزی را شکست بدهند؛ هرچند در ظاهر به شیطان بودن‌شان انکار می‌ورزند؛ ولی در حقیقت شیطان بیش نیستند. امریکا، انگلیس، روس و چین در سرزمین‌های اسلامی گسترش یافته اند، به این حد که اقیانوس‌ها، کوه‌ها و حتی تمام صحراه و دشت‌ها را در پوشش خود قرار دادند تا این سرزمین‌ها را مورد هجوم و غارت خود قرار بدهند، از سوی دیگر مصارف خسارات جانبی را نیز ادعا می‌کنند و هیچ کسی جرئت سوال کردن را نیز ندارد، طوری‌که این ادعا به‌طور معمول توسط مقامات رسمی امریکا زمانی‌که ماموریت سرقت و خارت‌گری خود را اعلام می‌دارند، استفاده و بیان شده است. ‏بناً پس از انجام ماموریت‌ خونین امپراتوری‌ها، کلمات و سخنان، دیگر ارزش حیاتی خود را از دست می‌دهند، زیرا پیامد ویرانگری به‌شمول از دست دادن جان‌های انسان بجا می‌گذارد.

آواره شدن پناهنده‌گان، افراد آسیب دیده که جان‌شان برای همیشه ناتوان شده، بیوه‌ها، ترس از تجاوز، شکنجه و گرسنگی و غیره این همه از تاثیرات اجرای امپراتوری‌های امروزه است؛ مگر چه چیزی مسلمانان را به ایمان و عقیده‌شان راسخ نگه‌می‌دارد؟

عقیده "لا إله إلا الله محمد رسول الله" نگاهی فراتر از وضع موجود فعلی می‌گذارد و سعی می‌کند تا به این وضعیت بدبخت نقطه پایان بگذارد. این عقیده در واقع رشته مستحکم امت اسلامی است که در رگ‌های امت در حال جریان است. ‏این عقیده با عمل همان‌طوری‌که الله سبحانه وتعالی دستور داده باید پرورش داده شود. ‏این عقیده در مقاومت جمعیت‌های مسلمان دیده می‌شود، هرچند افواج مسلح مسلمانان فلج است تا در کنار آنان ایستاده شوند و رژیم‌های بیگانه را در سرزمین‌شان رد کنند. بناً قرآن الله متعال و بشارت‌های رسول الله صلی الله علیه وسلم باید در یک چشم‌انداز گسترده درک شوند تا امت بتواند بدون رها کردن دین‌شان از بدبختی‌ها خلاصی یابند و به دنبال ثواب بلاء (مصائب) باشند؛ بدون این‌که در حضور امپراتوری‌ها در حالت یاس و نا امیدی سقوط کنند.

به چه چیز ضرورت داریم؟ چگونه محمد فاتح توانست در صفحات تاریخ این چنین عظمت و لقب فاتح را به دست بیاورد و تا امروز در دعاهای مسلمانان از وی یادآوری می‌شود؟ قرآن کریم با هرکس سخن می‌گوید؛ اگر ما تنها عمیقاً به کلمات ملاحظه کنیم:

﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾

[نساء: 75]

‏ترجمه: ‏چرا بايد در راه الله و (نجات) مردان و زنان و كودكان درمانده و بی‌چاره‌ای نجنگيد كه (فرياد برمی‌آورند و) می‌گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر و دياری كه ساكنان آن ستمكارند (و بر ما بی‌چارگان ستم روا می‌دارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمايت‌‌گری برای ما پديد آور، و از سوی خود ياوری برای‌مان قرار بده (تا ما را ياری كند و از دست ظالمان برهاند).‏

﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾

[نساء: 76]

ترجمه: ‏كسانی‌كه ايمان آورده‌اند، در راه الله(سبحانه‌وتعالی) می‌جنگند و كسانی‌که كفر پيشه‌ اند، در راه شيطان می‌جنگند. پس با ياران شيطان بجنگيد. بی‌گمان نيرنگ شيطان هميشه ضعيف بوده است.

پیروزی از آن کسانی‌ست که الله سبحانه وتعالی را حمایت می‌کنند و این امر از سوی خالق برای مؤمنان وعده داده شده است. این وعده از سوی خالق در واقع عقیده ما محسوب می‌شود؛ بناً این امر ایمان و عقیده‌ی عمیق می‌خواهد.

حال چیزی‌که‌ نیاز است، آماده‌سازی، مستحکم کردن عقیده، مطالعه اوضاع حقیقی زنده‌گی اعم از گذشته و حال و توسعه یک دانش پیشرفته‌ی عملی و آماده‌گی برای ایستادن در مقابل امپراتوری امروزی بدون ترس و لرز و شک از عدم توانایی. ‏از آنجا که عقیده یک بخش جدایی ناپذیر از آماده سازی است، بدون آن هیچ پاداش و پیروزی وجود ندارد. بناً به دنبال دریافت کننده‌ی بشارت رسول الله صلی الله علیه و سلم باشید. الله سبحانه وتعالی دستور می‌دهد:

﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾

[أنفال: 60]

‏ترجمه: ‏‏برای (مبارزه با) آنان تا آنجا كه می‌توانيد نيروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسب‌های ورزيده آماده سازيد، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمن الله(سبحانه‌وتعالی)  و دشمن خويش را بترسانيد ، و كسان ديگری جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نمی‌شناسيد و الله(سبحانه‌وتعالی) آنان را می‌شناسد. هر آنچه را در راه الله ( از جمله تجهيزات جنگی و تقويت بنيه دفاعی و نظامی اسلامی) صرف كنيد، پاداش آن به تمام و كمال به شما داده می‌شود و هيچ گونه ستمی نمی‌بينيد.

فلهذا محمد فاتح یکی از سه بشارت رسول الله صلی الله علیه و لم را در 1453 ه.ق را به دست آورد، درین میان دو بشارت دیگرش تاکنون تحقق نیافته و به دست نیامده است. کی تأسیس خلافت راشده ثانی بر منهج نبوت را اعلام خواهد کرد؟ دولتی‌که موجب فروپاشی امپراتوری‌های امروزی در سرزمین‌های مسلمانان خواهد شد؟ چه کسی افتخار کسب این فتح را در زمین و آسمان‌ها(بهشت) به دست خواهد آورد؟

سه چیزی‌که پیامبر صلی الله علیه و سلم از وحی الهی سخن گفته بود، به امت خود خواسته است، از ثوبان روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت:

«إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِيَ الأَرْضَ فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ الأَحْمَرَ وَالأَصْفَرَ وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لأُمَّتِي أَنْ لاَ يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ وَأَنَّ لاَ يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ وَإِنَّ رَبِّي قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً فَإِنَّهُ لاَ يُرَدُّ وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لأُمَّتِكَ أَنْ لاَ أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ وَأَنْ لاَ أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ وَلَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ بِأَقْطَارِهَا أَوْ قَالَ مَنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا»

ترجمه: الله (سبحانه‌وتعالی) زمین را برایم جمع کرد و من شرق و غرب‌اش را دیدم و سرزمین امت من به جایی خواهد رسید که برایم جمع شده بود. برایم دو کنز سرخ و سفید (طلا و نقره) داده شده است. «شراح حدیث می‌گویند که منظور از دو کنز فارس و روم و منظور از سرخ و سفید طلا و نقره است؛ چون رومی‌ها طلای بیشتر داشتند و فارس‌ها نقره و جواهرات» و من از پروردگارم خواستم تا امتم را به خشک‌سالی فراگیر هلاک نکند و کفار را بر آن‌ها مسلط نگرداند تا ملک و سرزمین آن‌ها را نابود سازند و جماعت آن‌ها را متفرق گردانند، پروردگارم گفت: ای محمد! من چون امری را قضا و فیصله کنم، فیصلۀ من برگرانیده نمی‌شود و من این خواسته‌ات را پذیرفتم که امتت را با خشک‌سالی فراگیر هلاک نکنم و بر آن‎‌ها کفار را مسلط نگردانم که ملک شان را مباح  گرداند و از بین ببرد حتی اگر کسی بر آن‌ها از اطراف‌شان و یا از میان شان گرد آمده باشد؛ تا این‌که برخی از آن‌ها دشمن برخی دیگرشان گردد و یکدیگرشان را نابود گرداند و از یکدیگر متفرق و متشتت گردند که در آن صورت دشمن بر آن‌ها چیره خواهد شد.

زمانی‌که دعوت در مراحل اولش در مکه قرار داشت، خباب بن الارت رضی الله عنه به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم در زمان ضعیف و شکنجه‌ای که هنوز در مکه در برابر مسلمانان جاری بود، آمد.

عَنْ خَبَّابِ بْنِ الأَرَتِّ، قَالَ شَكَوْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَهْوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَةً لَهُ فِي ظِلِّ الْكَعْبَةِ، قُلْنَا لَهُ أَلاَ تَسْتَنْصِرُ لَنَا أَلاَ تَدْعُو اللَّهَ لَنَا قَالَ «كَانَ الرَّجُلُ فِيمَنْ قَبْلَكُمْ يُحْفَرُ لَهُ فِي الأَرْضِ فَيُجْعَلُ فِيهِ، فَيُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ، فَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَيُشَقُّ بِاثْنَتَيْنِ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَيُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الْحَدِيدِ، مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا يَصُدُّهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَاللَّهِ لَيُتِمَّنَّ هَذَا الأَمْرَ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لاَ يَخَافُ إِلاَّ اللَّهَ أَوِ الذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»

ترجمه: خباب بن ارت رضی الله عنه مي‏گويد: نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  كه چادرش را در سايۀ كعبه، بالش قرار داده بود (و تكيه زده بود) شكايت برديم و گفتيم: آيا برای ما طلب پيروزی نمی‌كنی؟ آيا نزد الله برای ما دعا نمی‌كنی؟ فرمود: «برای افرادی از امت‌های گذشته، چاله‌ای در زمين، حفر می‌كردند و او را در آن قرار می‌دادند. سپس اره‌ای می‌آوردند و بر سرش می‌نهادند و او را از وسط،‌ دو نيم می‌كردند. ولی اين كار او را از دينش باز نمی‌داشت. و شانه‌های آهنی را در گوشت آنان فرو می‌بردند تا جایی كه به استخوان و عصب آنها می‌رسيد و اين كار هم آنان را از دين‌شان با ز نمی‌داشت. سوگند به الله كه اين دين، كامل خواهد شد تا جایی كه سواری از صنعاء تا حضرموت برود و جز الله و يا گرگ بر گوسفندانش، از چيزی ديگر، نترسد. اما شما عجله داريد.

سوگندی‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم به زبان آورد: «به الله که این دین(یعنی اسلام) پیروز خواهد شد،» و گفت: «ولاهی» تا تاکید و تایید کند که پیروزی از آن مومنان خواهد بود و این امر برای مؤمنان تضمین شده است. ‏بناً به راستی که مؤمنان غمگینی، بی‌صبری و فرسوده‌گی را تجربه می‌کنند؛ مگر با آیات و احادیث قلوب ما راحت شده و انگیزه‌ای برای تحقق بخشیدن دومین بشارت رسول الله صلی الله علیه وسلم حاصل می‌کنیم:

«...ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ...»

ترجمه: ...و سپس خلافت بر منهج نبوت قائم خواهد شد...

کلماتی‌که از زبان مبارکش از وحی الهی بیان شده است.

بدین ملحوظ، این‌ آیات و احادیث از وسط عقل و فهم مان عبور می‌کند تا ساختار جوانان امروزی را بسازد که در آینده همین جوانان پوست و لانه‌ی تنبلی را پاره کرده و تبدیل به افواج مسلح مسلمانی شوند تا بتوانند این حالت خواب رفته را از میان بردارند و نام‌شان تا آخر سر زبان‌ها باقی بماند.

بدون شک اسلام پیروز خواهد شد، مگر با دستان چه کسی این امر تحقق خواهد یافت؟ این امر برای شما به مسابقه گذاشته شد تا این افتخار برجسته و ممتاز را حاصل کنید. ‏این بشارت‌ها برای مان امید و آرامشی را می‌دهد که اسلام دوباره احیاء خواهد شد، البته برای نصرت(پیروزی) تا برای آن نائل شویم. بناً ما باید من‌حیث یک مسلمان توان خود را در حد نهائی‌اش به خرچ بدهیم؛ زیرا ما در آخرت بخاطر همین امر عمل کردیم و عمل نکردیم، محاسبه می‌شویم، بخاطر آن‌چه که در دایره حوادث است که تنها به دست الله سبحانه وتعالی قرار دارد؛ محاسبه نمی‌شویم. ‏بنابر این، آن‌گاه نور اسلام را در داخل همان دولت‌اش تجربه خواهیم کرد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّـهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

[روم: 4-5]

ترجمه: در آن روز مؤمنان شادمان می‌شوند. (آری! خوشحال می‌شوند از ياری الله) الله(سبحانه‌و‌تعالی) هركسی را كه بخواهد ياری می‌دهد و او بس چيره (بر دشمنان خود) و بسيار مهربان (در حق دوستان خويش) است.

نویسنده: منال بادر

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

مترجم: زکریا وهاج

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه