جمعه, ۲۷ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۰۲م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

عوامل سقوط خلافت

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«حَق عَلی الله اَن لا یَرتفعَ شیء مِنَ الدنیا اِلا وضعه»

ترجمه: بر الله (سبحانه وتعالی) حقی است که چیزی را در دنیا بالا نبرد؛ مگر این­که آن را بنهد(سنت الهی این­ست که اگر اسباب شکوه و با هیبت شدن یک چیز را فراهم آورد در نهایت اسباب شکست و هبوط آن را نیز فراهم خواهد کرد).

رسول الله صلی الله علیه وسلم دولتی را تأسیس نمودند که اسلام و اهل آن در تحت حاکمیت آن عزت­مند بودند، این قافله نزدیک به یک هزار وسیصد سال دوام داشت که در آن مدت دریاها را دریا نوردی می­کرد تا آنگاه که به سرنوشت دولت­های قبل از خود دچار شد و در نتیجه سقوط داده شد و از صحنه حیات کنار زده شد. چیز قابل ملاحظه آنست که این دولت اسلامی در زمان حیات خود با بسیاری از دهشت­ها و شکست­های نظامی مواجه شد؛ اما در جریان تاریخ طولانی خود با آن همه مشکلات؛ هم‌چو کوه­های سر به فلک استوار ماند تا آن­که عصر جدید ظاهر گشت و شاهد سقوط آن گردید.

سبب واقعی انقراض و سقوط خلافت تنها عوامل خارجی (نظامی) نبوده، بلکه سبب حقیقی آن یک سلسله عوامل داخلی بود که جسد دولت را به نیش دندان گرفت و از داخل آن را به نوک بینی رسانده تا جایی‌که برایش راه برگشتی نماند. سپس عوامل خارجی پدیدار گشت تا که در جلو خود زمین صاف و کاملاً هموار را برای پایان بخشیدن به وجود سیاسی مسلمانان بیابد و آنان را از تمسک ورزیدن به دولت خلافت عثمانی­ها در آن زمان باز داشته و بدیلی را پیشکش نماید.

اگر خواسته باشیم که عوامل تضعیف کننده داخلی را به بحث بگیریم، با عوامل بی­شماری روبرو خواهیم شد. لذا در این­جا بارزترین عوامل را مورد بررسی قرار می­دهیم و هدف ما از این کار جویا شدن از علل بیماری و نسخه دادن برای شفا یابی­ست تا که در زمان برپایی خلافت راشدۀ ثانی آن نکات را مراعات نموده و به عواقب  گذشته خود درگیر نشویم. ان شاء الله!

نخستین عامل: تحویل و تغییر مبدأ شورا در انتخاب خلیفه به مبدأ دشوارتر و جنگ­جالی­تر حکومت ارثی بود. این مرحله با به قدرت رسیدن معاویه بن ابی سفیان با زور و فریب­کاری آغاز یافت و زمانی­که وی پسرش را بدون مشوره مردم ولیعهد خود انتخاب نمود، اوضاع تیره­تر گشت که بعداً منجر به قتل سیدنا حسین فرزند علی بن ابی الطالب رضی الله عنهما شد که سید الشباب اهل بهشت خوانده شده است و همین عامل سبب حمله به مدینه منوره، ریختاندن و حلال شمردن خون مردمش شد که آن واقعه نزد همه مشهور است و بدنبال آن نیز مکه محاصره گردید و به اصطلاح امروزی بالای آن موشک پرتاب شد!

 دومین عامل: استقلال‌خواهی والیان و جدا نمودن ولایات تحت سیطره شان از پیکر خلافت بود و این کار زمانی صورت گرفت که بغداد مرکز خلافت به ضعف کشانده شد و دیگر نتوانست حاکمیت خود را در شرق و غرب فرمانروایی خود اداره نماید. اندلس اولین منطقه­ی بود که از تحت حاکمیت مرکز خلافت استقلال‌طلبی کرد و خود را آزاد گشتاند و بدنبال آن ولایات دیگر یکی پی دیگری استقلال خود را گرفتند تا سرانجام دولت خلافت بسیار متلاشی گردید و بلعیدن مناطق آن برای دشمن یکی پی دیگری آسان گشت.

سومین عامل: سکوت علماء در برابر واقعات تلخ را می­توان متذکر شد- اِلا من رحم ربی- به چشم سر ضعف حکام، دولت و پراکندگی مسلمانان را که به هر سمت وسو روان بودند، می­دیدند؛ اما برای توحید سرزمین­های اسلامی و توحید اهل آن سعی و تلاش نورزیده، بلکه بسیاری از آنان در دربار حکام بسر برده و مطابق به آنچه که حکام را خوشحال می­ساخت، فتوا می­دادند تا جائی‌که باعث فتنه­گری در میان مسلمانان نسبت به دین شان می­شدند (فتنه خلق القرآن) و هم‌چنین فعالیت­های سیاسی را ترک نموده، فراگیری و کسب آگاهی پیرامون آن را اهمیت نمی­دادند.

چهارمین عامل: متمایل شدن حکام به دنیا، مشغول شدن‌شان به لهو و لعب و دل بستگی شان به خوشگذرانی، ترک جهاد و ترک حمل اسلام به اطراف و اکناف جهان را می­توان یادآور شد که این خود باعث مداخله فرماندهان ارتش در فعالیت­های سیاسی شد که بعدا در ده­ها عملیاتی‌که سبب کشتار خلفاء و والیان شد، اشتراک ورزیدند و آن مناطق را سقوط دادند و مصروف شدن فرماندهان به اسباب دنیوی باعث گردید تا یک دید غلط و نادرستی نسبت به شناخت دولت اسلامی پدیدار گردد.

پنچمین عامل: این عامل با عامل نخستین مرتبط می­باشد؛ زمانی­که قدرت در انحصار یک خانواده معین درآمد و از پدر به پسر و یا برادر و یاهم به پسر کاکا انتقال نمود، راه‌حل سیاسی مؤثر که حکام را مورد محاسبه قرار می­داد و آنان را در موقف شان می‌نشاند تا سرانجام بحران موجود مهار می­شد، وجود نداشت. بحران موجود چنان بحرانی بود که مسلمانان با چنگ زدن به نیروی نظامی بر دولت تمرد و سرکشی نمودند و حکام مصروف و مشغول خاموش‌سازی این حرکات شدند که بعضی اوقات غالب می­شدند و بعضی اوقات هم مغلوب و این چنین؛ تلاش­های ارتش دولت در داخل از هم پاشید و ناکارآمد شد چه رسد به بیرون از مرزها دولت خلافت در برابر دشمنان.

ششمین عامل: جمود فکریی را می­توان یادآور شد که علماء مسلمانان را درگیر خود نمود، آن­هم به دنبال ترجمۀ کتاب­های فلسفی یونانی و فارسی و.. که در نهایت علماء روی مسایلی به بحث و گفتگو پرداختند که هیچ سودی را در پی نداشت. گذشته از آن حتی شریعت بحث نمودن روی چنین مسایلی را حتی با خود اجازه نداده بود، چه رسد با دیگران. در نتیجه مخالفین همین علماء به جهل، قلت علم و احیانا به کفر و خروج از اسلام نسبت داده می­شدند. این کار به نوبۀ خود منجر به جمود فکری خطرناکی شد و آن این‌که علماء را وادار ساخت تا اتفاقا دروازه اجتهاد را ببندند و بر همان اجتهادات علمایی‌که در بهترین قرون بسر می­بردند، اکتفاء نموده و باقی بمانند. از نتایج آن می­توان به تخلف و مخالفت بسیار خطرناک امت اشاره کرد که نمی­توانست با پیشرفت و انکشاف کلی که در جهان اسلام و جهان غرب در یک سطح پدید آمده بود، هنگام شود و امت نمی­دانست که در برابر این همه ناهنجاری­ها و معضلات چگونه ایستادگی و مقاومت نماید.

هفتمین عامل: اجبار رعیت توسط حکام بر تقلید از اجتهادات یک عالم، مانند: مجبور شدن مردم توسط ایوبیان به تقلید از اجتهادات امام شافعی و مجبور شدن آنان توسط عثمانی­ها به مذهب احناف که این روند بطور عموم باعث ایجاد جمود حرکت فقهیه گردید.

هشتمین عامل: اجازه ورود به سفارت­خانه­های غربی تجاوزگر علیه مسلمانان و کسب اقامت‌شان در آنجا را می­توان به حساب آورد، کار اصلی آنان تجسس علیه مسلمانان و ایجاد نقاط ضعف در میان آنان بود. بدان خاطر نهادها و سازمان­های تحت نام­های مختلف، توجیهات مختلف و از دولت­های مختلف در سرزمین­های مسلمین وارد شده و در زندگی عامه مسلمانان دخالت نمودند. ایجاد شک و تردید در میان مسلمانان نسبت به دین اسلام یکی از وظایف اصلی آن­ها بود و برای رسیدن به هدف‌شان عده‌ای از مسلمانان را در ادارات خود به زیر خدمت می­گرفتند و به صورت تدریجی آنان را ذوب اداره و افکارشان می­نمودند (جاسوس­ها و ستون پنجم جاسوسی).

نهمین عامل: فرستادن آن عده از فرزندان مسلمین به پوهنتون/دانشگاه­های غرب جهت کسب علم و دانش که مبدأیی نبودند و از لحاظ فکری، فقهیه، و عقیدتی آمادگی نداشتند، که در نتیجه به خاطر ضعف ایمان شان متأثر چشم دید خود شدند و ذوب افکار غربی گردیدند و همه نجاسات و ارزش­های کثیف و پلید غرب را با کمک گرفتن از بعضی از حکام هم‌چو محمد علی والی مصر و بعضی دیگر از متنفذین قصر سلطان عثمانی به تدریج وارد سرزمین­های اسلامی نمودند.

دهمین عامل: کامیابی سفارت­­خانه­ها و نهادهای غربی بعد از سال­ها مخفی‌کاری در روند داخل نمودن مفکوره قوم‌پرستی پلید در افکار و اذهان  فرزندان مسلمانان بود و در میان همه اقوام مفهوم امت بودن و برادر بودن ناپدید گشت و هر یک از آنان در فکر دفاع و استحکام روابط قومی خود بودند که در نتیجه یک خودشیفتگی­ پدید گشت که یک قوم قوم دیگری را به مجرد اختلافات لفظی و لسانی که تنها وسیلۀ تفهیم و تفاهم بود، نه چیز بیش که با آن ستیز شود، حقیر و خوار می­شمرد!

این واقعیت و دگرگونی برای­ شان حق تعاون با کفار را بخشید تا که با برادران دینی و عقیدتی شان بجنگند، با این گمان که در برابر آن هر چیزی را که از کفار بخواهند بدست خواهند آورد، اما چه گمان و ظن بسیار دور از واقعیت! آیا کسی‌که با الله وعده خلافی کند و پیمان‌شکنی کند و دروغ بگوید، نمی­تواند به این بی­خردان سطی نظر احمق دروغ بگوید و وعده دورغین بدهد؟!

عوامل داخلی که منجر به سقوط خلافت شد بیشتر از آنچه است که ما در این مقاله نام‌آور شدیم؛ اما چه بسا که این عوامل متذکره عوامل بروزتر و موثرتر در نفوذ راه­های انهدام خلافت بود و تنها سببی‌که دولت اسلامی را به مدت یک­هزار و سیصد سال بر سر پا نگهداشت، همانا قوت عقیده اسلامی بود که در نفوس فرزندان مسلمانان ریشه دوانده بود، تخم­های این عقیده با وجود سیاهی و گندگی و تحریفی که از سوی تمام دشمنان اسلام و مسلمین متوجه آن است، به اذن الله پیوسته باقی مانده و باقی خواهد ماند. دشمنان اسلام شب و روز تلاش می­ورزند تا که اسلام را تحریف نموده و برای مسلمانان وانمود نمایند که آنان جز کالای بی‌ارزشی که نه وزن دارد و نه ارز چیزی بیش نیستند و اگر از صحنه زندگی کنار زده شوند، هیچ‌کس از آنان یادی ننموده و از نبودشان هیچ‌کس متأثر و اندوه‌ناک نخواهد شد.

الله سبحانه وتعالی می­فرماید:

﴿إؤِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ [انفال: 36]

ترجمه: کافران اموال خود را خرج می­کنند تا (مردم را) از راه الله ( ایمان به الله) باز دارند. آنان اموال شان را خرج خواهند کرد، اما بعدا مایه حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد. بی‌گمان کافران همگی به سوی دوزخ رانده شده و در آن گرد آوره می­شوند.

ما تا هنوز به نصرت و قوت عقیده مسلمانان در راستای تاسیس خلافت ثانی باورمندیم که بزودی کشتی نجات تمام مسلمانان و حتی غیر مسلمانان شده و آن عده از کسانی­ را که در تحت چتر نظام سرمایه­داری کثیف خوار و زبون گشته اند را نیز با خود حمل خواهد نمود. الله سبحانه وتعالی می­فرماید:

﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْءًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَٰسِقُونَ﴾ [نور: 55]

ترجمه: الله به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می­دهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد (تا آن را در پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملت­های گذشته) را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از آنان (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است. هم‌چنین دین اسلام (نام) ایشان را برای شان می­پسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل می‌سازد(آنچنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران، تنها) مرا می­پرستند و چیزی را انبازم نمی­گردانند. بعد از این (وعده راستین) کسانی­که کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دائره ایمان و اسلام) بشمارند (و متمردان و مرتدّان حقیقی می­باشند).

و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمین، پروردگارا! در کار امت اسلامی رشدی فراهم ساز...!

أقیموا الخلافة#

Return The Khilafah#

YenidenHilafat#

#خلافت – کو – قائم – کرو

#خلافت – را - تاسیس - کنید

نویسنده: آزاد محمد- ولایه عراق

مترجم: محمد مزمل

ادامه مطلب...

یادبود از سقوط خلافت؛ علمای برجسته در مورد آن چی می‌گویند؟

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

ما در این‌جا به قضیه‌ی سرنوشت‌سازی اشاره می‌کنیم که به خاطری آن باید اقدام به مرگ و زنده‌گی نمود. این قضیه در حقیقت همه‌ای قضایا را شامل می‌شود. بدون شک مسلمانان صدر اسلام و پیشین با داشتن این قضیه‌ی سرنوشت‌ساز به عزت، کرامت، و رضایت خالق پاک شان زنده گی کردند؛ اما زمانی‌که مسلمانان این قضیه‌ی سرنوشت‌ساز را از دست دادند، مورد ظلم قرار گرفته و از همه‌ی ملت‌ها به عقب ماندند.

این قضیه‌ی سرنوشت‌ساز بازگشت حکم بما انزالله و از سرگیری زنده‌گی اسلامی و با پرپائی خلافت بر منهج نبوت است. بناءً امروزه لازم است تا مسلمانان این قضیه را طوری درک کنند که در دل‌های شان نشسته و اذهان عامه فرا فراگیرد؛ به گونه‌ای که این درک عاملی باشد که صاحبان قوت را طوری برای برپائی آن حرکت دهد که مرگ و زنده گی شان به همین قضیه گره بخورد.

در ذیل  به اقوال علمای برجسته‌ای می‌پردازیم که در کتب‌شان در مورد خلافت نوشتند، این در حالی است که این علماء در زمانی زنده گی می‌کردند که مدت سیزده قرن سایه‌ی خلافت بالای شان حکم فرما بوده و تصور نمی‌کردند که یک روز هم بدون آن زنده گی نمایند. البته این علماء در سایه‌ی حاکمیت خلیفه زنده گی می‌کردند و احساس نمی‌کردند که روزی، طعم تلخی زوال این نعمت را بچشند، چی رسد به این‌که روزی سقوط خلافت را شاهد باشند! سوال این است که آیا این علماء در چنین روزی دست بسته می‌نشستند و یا شب و روز برای بیداری و زنده نمودن همت مردان شجاع به خاطر از سرگیری جدید این دولت کار می‌کردند؟ شکی نیست که نه تنها ایشان در این مورد فعالیت می‌نمودند، بلکه خودشان در این کار و فعالیت پیش‌گام بودند. پس باید گفتار علمای گذشته الگوی باشد، برای جوانان مسلمان و علمای اسلامی امروز تا به آن‌ها و به آن‌ها اقتداء نمایند، البته این جوانان و علماء قبل از‌ین‌که از از علماء گذشته پیروی کنند، لازم است که فرمان و دعوت الله سبحانه وتعالی را اجابت کنند؛ دعوتی‌که ایشان را کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای تحکیم بخشیدن شریعت اسلام امر نموده است، آیات و احادیثی‌که حکم بما انزل الله را دستور داده و برای کسی‌که می‌خواهد نفس خود را از گناه نشستن حکم کردن به قوانین بشری در عوض شریعت پروردگار باز دارد.

1- برای این‌که اهمیت این فرض را از نظر نزد علمای گذشته بدانیم، باید به صورت سریع به گوشه‌ای بعضی از کتب با ارزش این علماء اشاره کنیم: امام نووی گفته است: خلیفه از پاکی اسلام حمایت می‌کند. امام نووی در شرح مسلم در خصوص شرح این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم: «إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ»؛ ترجمه: امام سپری است که از پشت سر آن قتال می‌شود و به وسیله‌ی آن همه محفوظ می‌مانند. گفته است؛ الامام جنة یعنی امام مانند مانعی است، زیرا این مانع دشمن را از اذیت نمودن مسلمانان منع نموده و مردم را از ظلم نمودن بالای یک دیگر نیز جلوگیری و از صفائی و پاکی اسلام دفاع می‌کند. مردم از موجودیت دولت و از حاکمیت آن نیز ترس دارند، معنی یقاتل من ورائه، این است که به کنار دولت علیه کفار و خوارج و سائر اهل فساد و ظلم جنگ می‌شود.

2- ماوردی گفته است: خلافت محافظ دین و سیاست دنیا است. امام ماوردی در کتاب "احکام السلطانیة و الولایات دینیة"  گفته است: اما بعد بدون شک الله سبحانه وتعالی امت را به سوی رهبری فراخوانده که جا‌نشین نبوت بوده و مردم را احاطه و سیاست را به آن بسپارند تا این خلیفه مدیریت را از دین صادر و تمام مردم را بر یک نظر جمع کند. پس امامت برای رسیدن به این هدف یک اصل بوده که قواعد مردم و توسط آن مصالح امت مستحکم می‌شود. امامت مسئله‌ای است که در جایگاه نبوت قرار گرفته و می‌تواند دین را محافظت و دنیا را سیاست کند. عقد بیعت خلافت به اساس اجماع واجب است هرچند که انسان‌های نادان و کسی‌که از شنیدن حق کر باشد و از آن کناره‌گیری نماید.

3- قرطبی: اقدام مسلمانان را برای نصب خلیفه که رکنی از ارکان دین است؛ هیچ کسی جز کر انکار نمی‌کند. امام قرطبی در تفسیر خود تحت عنوان "الجامع لأحكام القرآن" در ذیل تفسیر این آیه‌ای مبارکه ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾؛ به یاد بیاور آن‌گاه که پروردگارت برای ملائکه گفت؛ همانا من در روی زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم. قرطبی در این خصوص گفته است: این آیه دلیلی برای نصب امام و خلیفه بوده که باید به قول آن شنیده و از آن اطاعت شود تا مردم توسط آن وحدت پیدا کرده و خلیفه توسط آن احکام را به اجراء بگذارد. در خصوص وجوب این مسئله در بین امت و ائمه مذاهب شکی نبوده، مگر آنچه که از اصم و کسی‌که از آراء و نظریات آن متابعت کرده گفته اند، هرچند که امامت در دین واجب نبوده، مگر امت به خاطر برپائی حج، جهاد، رعایت عدالت دربین شان، گرفتن حق، تقسیم غنائم، فیء و زکات بر اهل آن و اقامه حدود بر ایشان لازم است؛ ولی بالای شان واجب نیست که امام را نصب کنند تا از این مسائل سرپرستی کند.

4- ابن کثیر گفته است: «ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب»؛ یعنی آنچه واجب بدون آن انجام نمی‌شود، خودش واجب است. در "تفسير القرآن العظيم" نوشته ابن کثیر در خصوص تفسیر این فرموده الله سبحانه وتعالی﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ آمده است و قرطبی در مورد وجوب نصب خلیفه به همین آیه مبارکه استدلال کرده تا اختلاف و تنازع بین مردم را قطع و حق مظلوم را از ظالم گرفته و حدود را بر پا داشته و از فواحش جلوگیری نموده و سائر امور مهم را که بدون موجودیت امام انجام نمی‌شود، انجام دهد. او گفته است "وما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب" یعنی آنچه که واجب بدون آن محقق نشود خودش واجب است.

ابو معالی جوینی در "غياث الأمم" گفته است: امامت ریاست عمومی و رهبریت به تمام معنی است که به امور خاص و عام دین و دنیا ارتباط می‌گیرد. این ریاست متضمن حفظ و مراقبت از خاک قلمرو مسلمانان و رعایت امور مردم و حمل دعوت به وسیله‌ی دلیل و شمشیر و باز داشتن ظلم و غارت و گرفتن حق مظلومین از ظالمین و گرفتن حق از کسانی‌که تمرد می‌کنند، می‌باشد. پس وقتی‌که وجوب نصب امام تثبیت شد، جمهور علماء به این نظر اند که وجوب نصب خلیفه از روایات و نصوص استنباط می‌شود.

6- ابن حجر عسقلانی در "فتح الباري" گفته است: نووی و غیر آن گفته است: بر انعقاد عقد خلافت و انعقاد آن توسط اهل حل و عقد اجماع کردند؛ به گونه‌ای که در آن‌جا دیگر خلیفه وجود نداشته و اجماع کردند که نصب خلیفه واجب بوده و وجوب نصب خلیفه به اساس شرعی شریف بوده نه به اساس عقل.

7- ابن حجر هیثمی در "الصواعق المحرقة" گفته است: هم‌چنان باید دانست که صحابه رضوان الله علیهم بعد از سپری شدن زمان نبوت بر نصب امام اجماع نموده و حتی آن را از جمله‌ای مهم‌ترین واجبات شمرده و به خاطر آن خاک سپاری رسول الله صلی الله علیه وسلم را به تأخیر انداختند.

8- ابن خلدون در "المقدمة" گفته است: بدون شک نصب امام واجبی است که در شرع مبین اسلام به اجماع صحابه و تابعین ثابت شده است، زیرا اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در وقت وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به بیعت ابوبکر رضی الله عنه و تسلیم نمودن امورشان به ابوبکر رضی الله عنه اتفاق نمودند.

9- نسفی در "العقائد" گفته است: لازم است تا مسلمانان امام داشته باشند که توسط آن احکام، حدود اسلام را توسط آن نافذ و مرزهای شان را محافظت و لشکرهای خود را توسط آن آمده سازند و هم‌چنان زکات‌های شان گرفته، دزدان و راه زنان را نابود کنند، نمازهای جمعه، عیدهای شان را برپا و شهادت شهود به خاطر احقاق حق مستحقین شنیده و پسران و دختران صغیر شان را که ولی ندارند، به نکاح بدهند و غنائم را تقسیم کنند.

10- ابن تیمیه در "السياسة الشرعية" گفته است: لازم است تا دانسته شود که ولایت امور مردم از بزرگ‌ترین واجبات دین و حتی قیام دین بدون رعایت مردم ممکن نمی‌باشد. بدون شک مصالح بنی آدم بدون هم‌کاری یک‌دیگر برآورده نشده و برای اجتماع و همکاری شان برای یک‌دیگر لازم است که در رهبریت شان کسی باشد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «إِذَا خَرَجَ ثَلَاثَةٌ فِي سَفَرٍ فَلْيُؤَمِّرُوا أَحَدَهُمْ»؛ وقتی سه نفر در یک سفر بیرون شد، پس باید یکی شان را به صفت امیر تعیین کنند. این حدیث را ابوداود از حدیث ابوسعید و ابوهریره روایت کرده است. دیگر این‌که الله سبحانه وتعالی امر به معروف و نهی از منکر را واجب گردانیده که امر به معروف و نهی از منکر بدون قدرت و امارت حاصل نمی‌شود.

11- شوکانی در سیل الجرار گفته است: فصل در مورد نصب وجوب نصب امام بر مسلمانان؛ من می‌گویم اهل سخن موضوع را در این خصوص در اصول و فروع طولانی و در خصوص وجوب نصب امام اختلاف کردند و گفتند که آیا این مسئله قطعی است و یا ظنی؟ آیا این مسأله شرعی است و یا شرعی و عقلی؟ هرکدام از علماء دلائل محکم و دلائل دور از محل اختلاف را مورد بحث قرار دادند؛ اما حاصل سخن این‌که بحث طولانی این علماء را به این نکته خلاصه کرد که امامت به اساس ارشاد رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت شده و اشاره به جایگاه امامت شده است؛ چنانچه در این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است که گفته امامان باید از قریش باشد. دلیل وجوب نصب امام از کتاب، سنت فهمیده می‌شود، آنجائی‌که این دو دلیل امر به اطاعت امامان و سپس به پیروی از سنت خلفای راشدین رهنمائی کرده و گفته است، بر شما لازم است که بر سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده پیروی کنید. این حدیث صحیح است. هم‌چنان این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم «الْخِلَافَةُ بَعْدِي ثَلَاثُونَ سَنَةً، ثُمَّ يَكُونُ مُلْكًا عَضُوضًا»؛ خلافت بعد از من سی سال است؛ سپس پادشاهان به دندان گیرنده می‌آیند. این اشاره به اقامه خلافت بعد از آن می‌باشد. هم‌چنان وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات یافت، اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم مسئله امامت و بیعت امام را بر هر چیزی دیگری مقدم دانسته و حتی تجهیز رسول الله صلی الله علیه وسلم را به تأخیر انداختند، سپس وقتی ابوبکر صدیق رضی الله عنه وفات یافت از مردم تعهد گرفت که به عمر رضی الله عنه بیعت کنند و وقتی عمر رضی الله عنه وفات یافت مردم را رهنمائی کرد که از بین چند نفر یک نفر را تعیین کنند؛ سپس وقتی عثمان رضی الله عنه به شهادت رسید؛ علی رضی الله عنه را بیعت کردند و بعد از علی حسن رضی الله عنه را بیعت کردند؛ سپس مسلمانان به همین منوال ادامه دادند؛ طوری‌که حاکمیت امت یکی بوده و امور امت جمع بود؛ سپس وقتی سرزمین‌های اسلامی وسعت یافت، هرچند اختلاف بین مسلمانان ایجاد شده و این اختلاف در بین هر نقطه‌ای از سرزمین‌های اسلامی به وجود آمد؛ اما باز هم همه‌ای مسلمانان در خصوص این مسئله اتفاق نظر داشتند که هرگاه امام شان وفات می‌یافت، باید در تعیین امام دیگر بشتابند. این مسئله‌ای است که هیچ‌کس در خصوص آن اختلاف نکرده، بلکه این اجماع تمام مسلمانان است. از زمانی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات یافت تاکنون نظر این است که آنچه به مصالح دین و دنیا مرتبط است، این است در صورتی‌که این دولت وجود داشته باشد، مسلمانان را برجهاد بر مقابل دشمن، تنظیم امور زنده گی شان، گرفتن حق مظلوم از ظالم، امر به اوامر، نهی از نواهی الله سبحانه وتعالی می‌کند و سنت‌ها، از بین بردن بدعت‌ها و برپائی حدود الله سبحانه وتعالی را تأمین می‌کند. پس مشروعیت نصب حاکم از این جهت باید دانسته شود. بناءً باید از قیل و قال‌های بسیاری‌که اساسی ندارد، باید صرف نظر کرد و نباید به توهماتی‌که مانند سراب است، اکتفاء نمود؛ سرابی‌که تشنه به آن می‌رسد گمان آب نموده، ولی آن را شاداب نمی‌سازد. لذا از بزرگ‌ترین دلائل وجوب بر نصب امام و دادن بیعت برای شان چیزی است که از احمد و ترمذی، ابن خزیمه و ابن حبان در صحیح خود از حدیث حارث اشعری به این لفظ روایت کرده است می‌باشد: «مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامُ جَمَاعَةٍ، فَإِنَّ مَوْتَتَهُ مَوْتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»؛ کسی‌که فوت شد و امام جماعتی بر آن نبود مرگ آن مرگ جاهلیت است. حاکم این حدیث را از حدیث ابن عمر و از حدیث معاویه  روایت کرده و بزار این حدیث را از حدیث ابن عباس روایت کرده است.

12- شیخ طاهر ابن عاشور در "أصول النظام الاجتماعي في الإسلام" گفته است: برپائی حکومت عامه و خاصه برای مسلمانان اصلی از اصول شریعت اسلامی است. این به اساس دلائل بسیاری از کتاب، سنت ثابت شده که به حد تواتر رسیده است. دلائلی‌که صحابه رضی الله عنهم را وادار ساخت تا بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به اسرع وقت به تجمع و گفتگو برای نصب خلیفه‌ای برای رسول الله صلی الله علیه و سلم شتافتند، لذا مهاجرین، انصار در روز سقیفه بر تعیین ابوبکر صدیق رضی الله عنه من‌حیث خلیفه اجماع کردند و بعد از آن همه‌ای مسلمانان در خصوص وجوب برپائی خلافت به جز مشت اندکی از خوارج و بعض معتزله هیچ اختلافی نکردند که این مشت اندک قابل ملاحظه نمی‌باشند. برای جایگاه خلافت و اصول آن علماء مسائل آن را ذکر نموده و از جمله باب‌های خلافت امامت است. امام حرمین (أبو المعالي الجويني) در سخنان خود گفته است: سخن در خصوص امامت از جمله اصول اعتقاد نبوده، خطر آن است که کسی از صول دین را نداند.

13- الجزایری در "الفقه على المذاهب الأربعة" گفته است: علماء رحمهم الله اتفاق کردند که امامت فرض بوده و لازم است که مسلمانان امام داشته باشند تا شعائر دین را بر پا نموده و حق مظلومین را از ظالمین بگیرند. بر مسلمانان جائز نیست که یک لحظه هم دو نفر امام برای شان در دنیا وجود داشته باشد؛ خواه با هم موافق باشند و خواه مخالف.

این‌ها مسائلی بود که بعض از علمای بزرگ امت در خصوص جایگاه خلافت، خلیفه در شریعت اسلامی گفته اند، پس ای فرزدان بهترین امت‌ها، بشتابید برای از سرگیری جدید خلافت اسلامی تا به عزت دنیا و اخرت دست پیدا کنید! حزب التحریر در بین شما و همرای شما کار و فعالیت می‌کند؛ پس در پهلوی این حزب بشتابید و از الله سبحانه وتعالی مسئلت داریم که نصرت خود را به صورت عاجل نصیب امت اسلامی نموده تا دولت خلافت بر منهج نبوت باز گردد.

أقیموا الخلافة#

Return The Khilafah#

YenidenHilafat#

خلافت – کو – قائم – کرو

نویسند: عبدالهادی حیدر-ولایه یمن

برای دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب التحریر

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...

صد سال از سقوط خلافت اسلامی می‌گذرد و تا زمان اقامۀ مجدد آن هرگز تغییر واقعی را احساس نخواهیم کرد!

ای مسلمانان پاکستان!

آیا از زمانی‌که حکام فعلی پاکستان تحت نظام دموکراسی، با بهره‌گیری از تمایل عمیق ما برای تغییر در قدرت آمدند، ما با ناامیدی ضربه محکمی نخورده‌ایم؟ آیا اکنون برای ما این امر روشن نشده است که هیچ تغییری در تحت حاکمیت دموکراسی، نه در هفتاد و پنج سال جاری و نه در هفتاد و پنج سال آینده، در پاکستان رخ خواهد داد؟ ‏آیا این امر هم‌چنین یک دلیل واضح نیست که هیچ تغییری تحت نظام دموکراسی، نه در پاکستان و نه هم در هیچ جای جهان اسلام، رخ خواهد داد؟ ای مسلمانان، ‏آیا حتی تااکنون، این امر مهم برای شما واضح و  روشن نشده؟!

علاوه بر این، ما در این واقعیت دردناک مان در خصوص ناکامی دموکراسی تنها نیستیم؛ بلکه این واقعیت میان مسلمانان و غیر مسلمانان اعم در شرق و غرب، متشرک است. ‏ساکنان سرسخت‌ترین مدافع دموکراسی در جهان، کشور آمریکا، عمیقاً از دموکراسی ناامید شده اند و با تلخ‌کامه‌گی و ناخوشایندی [در برابر این نظام] دشمنی اختیار کرده و از سبب بی‌عدالتی در خیابان‌ها به اعتراض بیرون می‌شوند. بزرگ‌ترین دموکراسی جهان، دولت هندو، نیز با اعتراضات کشاورزان فقیر متزلزل شده است، در حالی‌که فقر شدید به بسیار سریع [درین کشور] در حال گسترش است.

مطمئناً، دموکراسی نشان داده است که به مراقبت و رسیدگی از امور بشریت هیچ اهمیتی نمی‌دهد. چگونه این امر ممکن نباشد؟ ‏حکم در دمکراسی راجع به آن‌چه مجاز(مسموح) و ممنوع است مرجع استخراجش عقل محدود بشر می‌باشد. علاوه بر این، دموکراسی حق صدور حکم و قضاوت را به صاحبان قدرت می‌دهد، بنابراین آن‌ها در اول و آخر منافع خود را تأمین می‌کنند‌. در‌حالی‌که مردمی‌که بر بالایش حکومت می‌شود، از حقوق شان محروم هستند. بنابرین، ای مسلمانان، چگونه ما بازهم به دموکراسی روی بیاوریم، چگونه؟!

ای مسلمانان پاکستان!

دموکراسی در سرتاسر جهان شکست خورده است و زمان آن فرا رسیده است که باید انهدام یابد و لغو شود. با این حال، برخلاف غیر مسلمانان که بر مسلمانان وابسته اند تا آنان را هدایت کنند، امت اسلامی بدیل عالی[در خصوص نظام حکومت داری] دارد. یقیناً، این دین عظیم ماست که می‌تواند برای تمام بشریت آسایش را به ارمغان بیاورد، طوری‌که تنها در اسلام حاکم نه می‌تواند از مردم سوء استفاده کند و نه می‌تواند بر آنان ظلم بکند، زیرا هر دو مقید بر اوامر و نواحی الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند.

برخلاف نظام دموکراسی و استبدادی، در نظام خلافت، وحی از جانب الله سبحانه وتعالی یگانه مرجع برای حکم و قضاوت است، در حالی‌که هیچ رای و اجماع بشری نمی‌تواند حکم الله سبحانه وتعالی را در هر موضوع لغو بکند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَأَنِ ٱحْكُم بَيْنَهُمْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَٱحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيْكَ.....﴾ [مائده: 49]

ترجمه: ‏و (به تو ای پيامبر فرمان می‌دهيم به اين كه) در ميان آنان طبق چيزی حكم كن كه الله(سبحانه‌وتعالی) بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهای ايشان پيروی مكن، و از آنان برحذر باش كه ( با كذب و حق‌پوشی و خيانت و غرض‌ورزی) تو را از برخی چيزهائی كه الله بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند (و احكامی را پايمال هوی و هوس باطل خود نسازند).....

خلیفه مسلمانان نه دیکتاتور و نه دموکرات است. ‏خلیفه نه به رای شخصی خودش و نه با رای اجماع یک مجلس حکم می‌کند. ‏او تنها طبق قرآن‌ و سنت حکمرانی می‌کند و خلیفه در حل هرگونه اختلاف که در میان رعیت‌اش به‌ وجود می‌آید، تابع شرع و قانون الله سبحانه‌وتعالی می‌باشد.

﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ [نساء: 59]

ترجمه: و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور كشمكش پیدا كردید) آن را به الله (با عرضه به قرآن) و پیامبر او (با رجوع به سنت نبوی) برگردانید ( تا در پرتو قرآن و سنت، حكم آن را بدانید. چرا كه الله قرآن را نازل، و پیامبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل كنید) اگر به الله و روز رستاخیز ایمان دارید.

به همین ترتیب، اولین خلیفه راشد، خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم – حضرت ابوبکر صدیق رضی الله تعالی عنه- اعلام فرمود: «بی‌گمان ضعیف شما نزدم من قدرت‌مند است تا زمانی‌که حق‌اش را بازپس گیرم ان شاء الله و قوی شما نزد من ضعیف است تا وقتی که او را بازپس گیرم ان شاء الله.»

به همین ترتیب، خلیفه ثانی امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه گفته است که: «إِنَّ امْرَأَةً خَاصَمَتْ عُمَرَ فَخَصَمَتْهُ» زنی با او در سایه خلافت‌اش گفتگو و مجادله نمود. هنگامی‌که عمر رضی الله عنه گفت: «لَا تُغَالُوا فِي مُهُورِ النِّسَاءِ» در مهر زنان زیاده‌روی و سخت‌گیری نکنید، آن زن برایش گفت: «لَيِسَ ذَلِكَ لَكَ يَا عُمَرُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولَ» این از اختیار تو نیست ای عمر؛ زیرا الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَاراً فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً[نساء:20]

ترجمه: و اگر خواستید زنی را رها کرده و زنی دیگری اختیار نمایید و مال بسیار مهر او کردید نباید چیزی از مهر او باز گیرید، آیا به وسیله تهمت زدن به زن و گناه آشکار مهر او را می‌گیرید؟

 ساکنان آسمان‌ها و زمین شاهد عظمت اسلام در عصر خلافت بوده اند. این حاکمیت اسلام بود که باعث شد افواج مردمی، چه در اندونزی و آسیای میانه در شرق و چه در بوسنی و مراکش در غرب، فوج پس از فوج به پذیرفتن و استقبال اسلام بروند. این حکم کتاب الله سبحانه وتعالی و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است که باعث شد خلافت یک پناه‌گاهی امن برای مسلمانان و غیر مسلمانان به‌شمول برای یهودیانی‌که از آزار و شکنجه شدید از اروپا فرار کرده بودند، تبدیل شد. به یاری الله سبحانه وتعالی، این خلافت مقتدر و عظیم بود که تنها با تهدید جهاد، دهن کسانی‌ را ساکت کرد که به عزت رسول الله صلی الله علیه وسلم حمله‌ور شده بودند. این حکمیتی‌ است که الله سبحانه وتعالی [بر بشریت] نازل کرده است که خلافت را‌ مجبور به تجهیز افواج مان در پاسخ به فریاد و ناله‌های مظلومان کرد، تا این افواج هرگاه سرزمین‌های مان تحت اشغال قرار گرفت آزاد شان کند و این افواج نور اسلام را در سرزمین‌های جدید بازتاب بدهند.

این امر طاعت از الله سبحانه وتعالی و رسول الله صلی الله علیه وسلم است که خلافت را ملزم به تامین آسایش برای فقرا و بدهکاران می‌کند، ضمن این‌که آموزش و مراقب‌های بهداشتی/صحی را با استندارد‌های جهانی و عاری از هیچ گونه هزینه به اتباع دولت ارائه می‌کند.

ای مسلمانان پاکستان!

دقیقاً ما از زمان انهدام سقوط خلافت اسلامی در 1342هـ.ق. مطابق 3 مارس/مارچ 1924م. یعنی صد سال پیش راه خود را گم کردیم. از زمان سقوط خلافت بدین‌سو، فریادهای مظلومین همواره بر گوش‌های کر حکامی می‌رسد که ارتش‌های ما را محدود نموده و جلوی آن‌ها را می‌گیرند؛ در حالی‌که سرزمین‌های ما در تحت اشغال به سر می‌برند. بخاطر پناه‌گاه از سرزمین خود فرار می‌کنیم، زیر پای یکدیگر دست و پا می‌زنیم، حتی خطر غرق شدن را برای فرار قبول می‌کنیم. علی‌رغم میلیون‌ها نیروی توان‌مند و آماده در میان امت اسلامی بارهاست که به رسول الله صلی الله علیه وسلم اهانت صورت می‌گیرد. باوجودی‌که در میان ثروت فراوانی که الله سبحانه‌وتعالی به سرزمین‌های اسلامی ارزانی کرده، قرار داریم، با فقر دست و پنجه نرم می‌کنیم. در واقع، ما در نبود خلافت خود را گم کرده ایم و با تلاش به غیر از اسلام راه خود را پیدا نخواهیم کرد خواه دموکراسی باشد یا دیکتاتوری.

چگونه می‌توانیم در مسئله خلافت آرام و خاموش باشیم؛ در حالی‌‌که نیاکان بزرگوار ما حتی با وجود مواجه شدن با اشغال انگلیس، بخاطر نجات آن با قوت تمام دست به کار شدند؟

هنگامی‌که استعمارگران انگلیس شمشیرهای شان را بخاطر از بین بردن خلافت عثمانی بلند کردند، علامه اقبال رحمه الله شعر خود را تحت عنوان شکوه در مسجد بهدشاهی لاهور در نوامبر 1912م. به منظور جمع‌آوری کمک‌های مالی برای خلافت به قرائت گرفت. شوکت علی و محمد علی جوهر تلاش‌های گسترده و سختی را برای حمایت از خلافت در تحریک خلافت (نهضت/جنبش خلافت) انجام دادند. سپس، هنگامی‌که اجیر انگلیس، نشنلیست/ناسیونالیست ترک مصطفی کمال ضربۀ مهلکی بر پیکر امت وارد کرد و خلافت را در مارس/مارچ 1924م. مطابق رجب 1342هـ.ق. ملغا ساخت، نیاکان خردمند ما طی یک پیامی هشدار دادند که سقوط خلافت دروازه را به روی جاه‌طلبی‌های شرارت‌آمیز باز می‌کند.

اجداد ما  نبودِ خلافت را این گونه می‌پنداشتند؛ پس حالت ما چگونه باید باشد، در حالی‌که صد سال از سقوط خلافت می‌گذرد؟ آیا نباید پاکستان مهد دولت خلافت آینده باشد؟ زیرا این کشور در اشغال قرار ندارد و دارای تعداد بی‌شماری از جوانان، منابع سرشار طبیعی و یک ارتش نیرومند و مسلح می‌باشد... موقف ما چگونه باید باشد؛ در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است:

«مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» (رواه مسلم (

ترجمه: هرکس در حالی بمیرد که در گردنش بیعتی نباشد؛ به مرگ جاهلیت مرده است.

ای مسلمانان پاکستان!

احمد روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«...ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ...» (رواه احمد)

ترجمه: ...سپس هنگامی الله خواست آن را بر داشته پادشاهی جبر وستم خواهد آمد، وتا وقتی الله خواست دوام مي‌آبد، بعد از آن هنگامی‌كه الله خواست آن را دور كرده بار ديگر خلافت بر روش ومنهج نبوت قائم خواهد شد و سپس سکوت اختیار کردند.

این فرمودۀ مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم نه تنها که وحی الهی است، بلکه بشارتی‌ست برای ما در مورد بازگشت خلافت بر منهج نبوت. نخیر، این حدیث مبارک هم‌چنان خبری‌ست برای ما که باید مبتنی بر آن دست به کار شویم. صد سال از سقوط خلافت اسلامی می‌گذرد. ای مسلمانان برای بازگشت این مهم با کاروان حزب‌التحریر ملحق شوید!

#خلافت_را_برپا_کنید

#خلافت_بیا_تاسیس_کړئ

أقيموا_الخلافة#

#ReturnTheKhilafah

#YenidenHilafet

خلافت_کو_قائم_کرو#

حزب التحریر-ولایه پاکستان

مترجم: داکتر زکریا

 

ادامه مطلب...

خلافت تاج‌الفروض و بنای شکوه شماست؛ لذا ای مسلمانان به احیای آن بشتابید تا مورد رحمت الله (سبحانه‌وتعالی) قرار گیرید!

  • نشر شده در سوریه

(ترجمه)

هیچ انسان عاقل و خردمندی در مورد ضرورت تأسیس خلافت بحث نخواهد کرد، به این دلیل که فرضی‌ست از جانب الله سبحانه‌وتعالی.

﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [یوسف: 40]

ترجمه: فرمان‌روایی از آنِ الله است، فرمان داده که جز او را نپرستید. این است دین راست و استوار ولیکن بیشتر از مردم نمی‌دانند.

آن‌چه که این فریضه را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فرایض و تاج‌الفروض قرار می‌دهد؛ این است که احکام الله سبحانه‌وتعالی در تمام عرصه‌ها از جمله نظام‌های حکومت‌داری، نظام‌های اقتصادی و اجتماعی، نظام عقوبات، مقررات سیاست خارجی و پالیسی/سیاست آموزش و پرورش تطبیق گردد و این همه بستگی به موجودیت این فرض بزرگ داشته و این که پایان دادن به مشکلات امت اسلامی از جمله؛ قتل، آوارگی، هتک حرمت و غارت ثروت و منابع آن‌ها... نیز به این امر بستگی دارد. 

از زمان انهدام دولت خلافت توسط غرب کافر در سال 1342هـ.ق. بدین‌سو، احکام الهی معطل قرار گرفته و مسلمانان همواره در یک زندگی آکنده از پریشانی و ذلت‌و بدبختی قرار گرفتند و طعمه آسان برای غرب‌ بی‌ایمان شدند که خون، ناموس و ثروت شان را مورد اهانت قرار داد. مفاهیم شان را تغییر داد و زندگی شان را مطابق به سبک زندگی غربی عوض کرد که در اصول و فروع با اسلام در تناقض قرار دارد.

روی این ملحوظ، واجب و ضروری بود که هر مسلمان برای احیای خلافت راشدۀ ثانی بر منهج نبوت که رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به بازگشت آن بشارت داده است، تلاش نموده و این فریضه بزرگ را به عنوان قضیه حیاتی و سرنوشت‌ساز – قضیه مرگ و زندگی- عنوان کند. زیرا خلافت و بیعت به خلیفه امریست واجب برای هر مسلمان و قطعاً برای مسلمانان جایز نیست که از تحقق آن اباء ورزند. رسول الله صلی لله علیه وسلم فرموده است:

«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

ترجمه: کسی در حالی بمیرد که بیعتی در گردن ندارد، مرگ وی به مانند مرگ جاهلیت است.

ای مسلمانان سرزمین شام! شما شایستگی آن را دارید که پس از ده سال فداکاری و رنج، ثمره فداکاری شما باید دولتی باشد که صاحب فرمان‌روایی از آن راضی باشد، قوانین‌اش تطبیق گردد و دین‌اش به عنوان پیام رحمت برای جهانیان حمل شود. هان! مبادا که اساس تفکر و اساس تلاش شما رضایت غرب کافر باشد؛ در این صورت، نصرت و پیروزی که از جانب الله سبحانه‌وتعالی شامل حال تان می‌گردد را از دست خواهید داد، زیرا الله سبحانه‌وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾ [بقره:120]

ترجمه: و هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد، تا این‌که از آیین آنان پیروی کنی. بگو: « همانا هدایت الله، تنها هدایت است»، و اگر از خواسته‌ها و آرزوهای آنان پیروی کنی، پس از این که دانشی به تو رسیده است، هیچ سرپرست و یاوری از سوی الله برای تو نخواهد بود.

از این‌رو، یاری الله سبحانه‌وتعالی را بجویید و بر او توکل کنید و به ریسمان او محکم چنگ بزنید.

﴿وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِين﴾ [آل‌عمران: 133]

ترجمه: و بشتابید به سوی آمرزش پروردگاتان و بهشتی که پهنای آن (به اندازۀ) آسمان‌ها و زمین است، و برای پرهیزکاران آماده گردیده.

و با تسریع بخشیدن در کار با کارگران برای تأسیس خلافت و حمایت از آن‌ها خیر و نیکی از خود نشان دهید. با این کار رضایت پروردگار خود را بدست آورده و یک بار دیگر عزت و شکوه خود را بنا کنید.

﴿وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ﴾ [محمد: 35]

ترجمه: و الله با شماست و چیزی از اعمال تان را نخواهد کاست.

أقيموا_الخلافة#
#ReturnTheKhilafah
#YenidenHilafet
خلافت_کو_قائم_کرو

احمد عبدالوهاب

رئیس دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر-ولایه سوریه

مترجم: حذیفه مستمر

ادامه مطلب...

انقلاب‌های ۱۱ فبروری ۲۰۱۱ و ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴ هیچ شباهتی ندارند!

  • نشر شده در یمن

(ترجمه)

به‌تاریخ ۱۱ فبروری/فوریۀ ۲۰۲۱ م، جشن‌های نمادینی در صنعا برای برجسته‌سازی دهمین سال‌روز انقلاب ۱۱ فبروری/فوریۀ ۲۰۱۱ م راه‌اندازی شد و تلاش بسیاری صورت گرفت تا میان انقلاب ۱۱ فبروری ۲۰۱۱ م و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱ م ارتباط و همسانی ایجاد شود. ولی بین این دو انقلاب تفاوت‌های واضح و آشکاری وجود دارد:

انقلاب ۱۱ فبروری در یمن یک انقلاب سالم بود که در پاسخ به و در هماهنگی با انقلاب‌هایی‌که در تونس، مصر، شام و لیبیا از طرف طیف‌های گوناگون امت اسلامی آغاز شده‌بودند، راه‌اندازی شده‌بود؛ انقلاب‌هایی‌که از روی حس بی‌عدالتی ناشی از سال‌های طولانی فقدان عدالت،‌ علم ناپذیری، جهالت و فقر گستردۀ موجود در این ملت ایجاد شدند، ملتی با غنی‌ترین منابع در روی کرۀ زمین که حکومت‌های ظالم آن‌ها را تصاحب کرده‌اند و توسط تاج و تخت‌های موروثی به فرزندان‌شان می‌سپارند. حال‌آن‌که انقلاب ۲۱ سپتامبر یک انقلاب مسلحانه در جنبرۀ یک طیف خاص بود.

انقلاب ۱۱ فبروری/فوریه برای براندازی علی صالح ایجاد شده‌بود، درحالی‌که وی طبق دساتیر بادارش بریتانیا، خود یک تن از اشتراک کننده‌گان انقلاب ۲۱ سپتامبر بود. انقلاب ۱۱ فبروری انعکاس دهندۀ صدای مخلصانۀ مردم برای پایین کشیدن رژیم حاکم در یمن بود، درصورتی‌که انقلاب ۲۱ سپتامبر تمام توانش را به‌کار بست تا رژیمی شکننده و غیرقابل ترمیم را نصب کند. انقلاب ۱۱ فبروری تحت یک یمن به‌وجود آمد، حال‌آن‌که انقلاب ۲۱ سپتامبر یمن را به دو بخش تقسیم کرد و این تجزیه را مقدس شمرد.

انقلاب ۱۱ فبروری میدان‌ها را مملو از انقلابیون، و زبان و گلوی‌شان را پس از سرکوب طولانی‌مدت آزاد کرد؛ اما انقلاب ۲۱ سپتامبر مانع خروج انقلابیون شد، حتی کسانی‌که فقط فکر خارج شدن به خیابان‌ها را در سر داشتند نیز با اسلحه و آتش سرکوب کرد، آنان را جنایت‌کار شمرد و باری‌دیگر زبان‌شان را بسته و دهن‌شان را خاموش کرد. انقلاب ۱۱ فبروری به اختلاف میان مسلمانان پایان بخشید و آنان را مانند دندانه‌های شانه محبوب یکدیگر قرار داد، درصورتی‌که انقلاب ۲۱ سپتامبر آنان را منقسم کرد و بادار و بردۀ یکدیگر گردانید.

انقلاب ۱۱ فبروری برای قطع کردن دستان مداخله‌گران خارجی، شامل بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، راه‌اندازی شد که خلافت تمایل مردم یمن وارد این سرزمین شده‌بودند؛ ولی انقلاب ۲۱ سپتامبر معاش‌اش را از خارج می‌گرفت، در پی کمک بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بود و برای اعادۀ سلطۀشان بر یمن می‌کوشید.

انقلاب ۱۱ فبروری واضحاً به‌منظور تسکین رنج و درد حاصل از یوغ اقتصادی که بر شانۀ‌های مردم قرار دارد ایجاد شده‌بود، اما انقلاب ۲۱ سپتامبر مردم را در رنج مخارج بالای زنده‌گی، نفت، مشتقات گاز و فقدان‌شان پابرجا نگه داشت، و با قطع پنج سالۀ معاش کارمندان بخش دولتی بر این درد افزود.

انقلابیون ۱۱ فبروری نقاب نیازمندی بر چهره داشتند، ولی انقلابیون ۲۱ سپتامبر با آسوده‌گی و تجملی که باداران‌شان از آن شاکی بودند فاسد شدند. انقلاب ۱۱ فبروری تنها بر براندازی رژیم حاکم متمرکز بود و هیچ برنامۀ پساانقلابی نداشت، درحالی‌که انقلاب ۲۱ سپتامبر آماده و برنامه‌ریزی‌شده انجام شد.

انقلاب ۲۱ سپتامبر میان زندان‌ها فرق گذاشت، و فراتر از آن، به ایجاد بازداشت‌گاه‌های مخفی در سراسر یمن برای ناپدید کردن اجباری افراد روی آورد. انقلاب ۱۱ فبروری به‌خاطر انحراف از مسیرش توسط دست‌های احزاب مخالف، سمت دیگر رژیم و مداخلات خارجی که رژیم را از تغییر حفظ کرد، نتوانست به تغییر حقیقی‌که مردم انتظارش را داشتند دست یابد.

اما مردم با دیدن همۀ این‌ها نباید ناامید شوند، بلکه برای آوردن تغییر همراه با رهبری مخلص و آگاه حزب‌التحریر به این کار ادامه دهند. نبود حاکمیت اسلام یگانه چیز مشترک میان کُل مسلمانان روی زمین است. آنان در نبود خلافت، مسیر زنده‌گی‌شان را در زنده‌گی گُم کرده‌اند، و زنده‌گی‌شان تنها با بازگشت آن و بازگشت روش زنده‌گی اسلامی قابل تثبیت است.

امیر حزب‌التحریر، عالم بزرگوار عطا بن خلیل ابورشته رحمة الله علیه، در این ماه رجب یک کارزار جهانی را به‌منظور برجسته کردن گذشتن یک قرن کامل هجری بر مسلمانان بدون خلافت راه‌اندازی کرده‌است؛ خلافتی‌که امت مسلمه، قدرت‌مندان و پاسداران را برای برچیدن معصیت و حقارتی‌که سراسر زنده‌گی‌شان را فرا گرفته‌است بسیج می‌کند، و خلافت راشده ثانی را به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم تأسیس خواهد کرد؛ زیرا که این همان وعدۀ الله سبحانه وتعالی و مژدۀ رسول‌اش صلی الله علیه وسلم است.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ (انفال: ۲۴)

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! دعوت الله (سبحانه وتعالی) و رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را اجابت کنید، هنگامی‌که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد.

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه یمن

مترجم: محمد حارث پویا

 

ادامه مطلب...

آسایش و انتشار عدالت؛ فقط با دولت خلافت!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

 با نگاهی به جهان امروز متوجه می‌شویم که دولت‌ها رقابت دارند که در صدر لیست کشورهای شکست‌خورده قرار نگیرند. این دولت‌ها در همه سطوح چه سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی و... شکست‌شان ثابت شده و به این دلیل شناخت درست و اساسی از ماهیت دولت ندارند. متفکران غربی دولت را مطابق آنچه در پیمان  مونتيفيديو  در سال  1933م در "الأوروغواي" در مورد حقوق و وظایف دولت امضاء شد، تعریف کردند و برای تعریف دولت چهار عنصر یا معیار را مشخص کردند که عبارت اند از وجود یک دولت، گروهی از ساکنان دائمی، یک منطقه خاص و توانایی بر قراری با دولت‌های دیگر. در این توافقنامه هم‌چنان اعلام شد که اگر کشورهای دیگر این توافقنامه را به رسمیت نشناسند، می‌توان یک کشور ایجاد کرد و این زمانی بود که دولت یهودی وجود نداشت.

اما نظریه تأسیس دولت بر خلاف معاهده و توافق نامۀ مونتيفيديو بود و در آن آمده بود که اگر دولتی را دول دیگر حاکمیت آن را به رسمیت بشناسند، این به معنی دولت مستقل است و دولت‌های دیگر چنین دولتی را مستقل می‌شمارد.

از خلال این دو تعریف واضح می‌شود که دیدگاه سرمایه‌داری استعماری در ایجاد دولت‌ها‌، نهاد‌ها و دولت‌های مصنوعی مانند موجودیت یهودیان باعضویت در سازمان‌های بین المللی خود (سازمان ملل) را بر دیگران تحمیل می‌کنند تا که دولت‌های ساخت خود و نو پا را به رسمیت بشناسند.

اما در مورد تعریف آن‌ها این‌که دولت عبارت از حکومت، سکان و منطقه خاص است که این تعریف به هیچ دولت صدق نمی‌کند. سوال این است که چه رابطه‌ای بین گفته‌های مفکرین غربی در رابطه به تعریف دولت وجود دارد؟ و بر اساس اجراء کردن قوانین و ساختن قانون که دولت تنفیذ کند، مردم حاکم را چگونه محاسبه می‌کنند؟ به طور مثال، آیا ایالت کلیفورنیا یک دولت محسوب می‌شود؟ آیا دولت و مردمی در آن وجود ندارد؟ و آیا زیمینی در آن وجود ندارد؟ پس چرا آن یک کشور مستقل شمورده نمی‌شود؟ از آنجا که کلیفورنیا را با بقیه ایالت‌ها پیوند می‌دهد عقیده سرمایه‌داری است که باور به جدای دین از زندگی دارند و از این باور نظام و سیستم به وجود آمد که مردم آن ایالت اعتقاد داشتند و پیوندی میان آن‌ها ایجاد شد و سپس دولت ایالات متحده امریکا تأسیس گردید.

بنا براین، تعریف دولت به عنوان سرزمین، مردم و اقتدار تعریفی است که با واقعیت مطابقت ندارد. تعریف صحیح قسمی می‌باشد که دولت یک نهاد اجرائی است که از مفاهیم معیارها و اعتقادات مجموعۀ از مردم که در یک مکان به آن باور دارند، نشأت می‌کند. از این جهت است که دولت‌ها با توجه به مفاهیم، معیارها و اعتقادات‌شان متفاوت هستند. لازم است که ساختار دولت و واقعیت نظام حاکم بر اساس فکر مبدئی و عقل، صفات و طریقه نصب حاکم آن، تغیرات و موضوعات که متعلق به امنیت و آرامش می‌گیرد، قدرت، پیروزی و شوکت آن، موقعیت، طبیعت زمین و مساحت آن، موقعیت جغرافیایی و توپگرافی آن، منابع و ثروت زیاد آن و تجهیزات لازم برای خدمات و زیرساخت‌ها موجود باشد. 

اما واقعیت دولت‌های شکست‌خورده‌ای که امروز وجود دارد، این امر به حضور آن‌ها در داخل نظام سرمایه‌داری بر می‌گردد که شکست آن به اساس فکرشان بر می‌گردد که با عقل عاجز، ناقص و محتاج خود دین را از زندگی جدا کردند و با این عقل مشکلات را معالجه و روابط برقرار می‌کنند و این معالجه از محیط دو رنگ که حرص استعمار است، در آن زندگی می‌کنند، متاثرمیِ‌باشد.

جفری گارتن، استاد علوم تجارت و دارایی بین‌المللی در دانشگاه ییل (Yale University) و دستیار وزیر تجارت اسبق امریکا در دولت کلینتون می‌گوید: «اکنون به شکل واضح روشن شده است که کمک‌های مالی جهانی هنوز ناکافی است.» و می‌گوید: « ما به مصیبت بزرگی گرفتار شده‌ایم که فقط با فروپاشی سیستم بانکی و عمیق شدن کندی اقتصاد جهانی متوقف نخواهد شد، بلکه منجر به نا آرامی و بی‌ثباتی سیاسی خواهد شد.»

کلنتون در مورد شکست نظام سرمایه‌داری می‌گوید: «سیستم تکثرگرایی امریکا یک سیستم شکست خورده است؛ چون شرکت‌ها صاحب پول و سرمایه هستند و با استفاده از پول این نظام را برشکست می‌کنند.»

این در رابطه به جهان به اصطلاح پیشرفته است و آنچه در رابطه به جهان سوم مجلۀ فارن پالیسی در سال 2007 گزارشی را منتشر کرد که در آن 177 کشور را طبقه‌بندی کرده بود و درجه هریک از آن‌ها را در ضمن معیارهای دولت‌های شکست‌خورده با توجه به دیدگاه آن‌ها آورده بود و مجله شاخص‌ها و معیارهای دولت‌های ورشکست را چنین وضع کرد:

1-       فشارهای جمعیتی از قبیل توضیع ضعیف مسکن نظر به تعداد جمعیت و درگیری بین آن‌ها؛

2-       پناهندگان، آوارگان و مشکلات ناشی از مهاجرت و پناهندگی؛

3-       ترجیح سیستم سیاسی به نفع اقلیت خاص که حقوق شان نسبت به اکثریت محروم زیاد است؛

4-       فرار مغزها و مفکران از سرزمین‌های شان و دوری از داخل جوامع؛

5-       عدم توسعه اقتصادی و نابرابری بین سکان در مشاغل و خدمات؛

6-       وجود کاهش شدید اقتصادی، عدم میزان تعادل در تجارت، ضعف در نرخ ارز محلی، کاهش سرمایه‌گذاری و کاهش درآمد کل؛

7-       از دست دادن مشروعیت دولت، فساد حاکمان، عدم پاسخگویی و شفافیت و اعتماد ضعیف به نهاد‌ها؛

8-       عقب افتادگی شدید در ارائه خدمات عمومی به مردم؛

9-       نقض قانون و حقوق بشر؛

10-    پراکندگی امنیت ایالتی در داخل دولت با موجودیت نخبگان نظامی در داخل ارتش و یا تشکیل نیروی امنیتی ویژه و بروز درگیری‌های مسلحانه بین مراکز نیروهای مسلح؛

11-    رشد فزاینده اختلاف‌ها در بین نخبگان حاکم و بروز شکاف‌های قانون اساسی؛

12-     دخالت دولت‌های دیگر در امور داخلی با سازمان‌های نظامی و شبه نظامی.

پرسش: چه کسی این دولت‌ها را ورشکست نموده و باعث فقر، تضعیف حاکمیت، ناآرامی و انشعابات گردیده و چه کسی باعث ایجاد جهنمی شده که مردم را وادار به فرار کرده است؟ آیا سرمایه‌داری باعث آن نیست؟

اکنون جهان به دولت مبتنی بر مبدأ صحیح که قانع کننده عقل و موافق با فطرت باشد، احتیاج دارد و این تنها در اسلام وجود دارد که توسط دولت خلافت 13 قرن تطبیق می‌گردید و هیچ‌کس شاهد فقر جهانی نبوده است، بلکه باعث ایجاد ثبات و آرامش شد و این باعث گردید که غیر مسلمانان از نظام اسلام دفاع کنند؛ چنانچه مسیحیان شام در در جنگ‌های صلیبی این کار را کردند.

در این روزها، مسلمانان صدمین سال سقوط خلافت را تذکر می‌دهند، چقدر احتیاج داریم که دوران اولیه خلافت راشده را که عدالت، امنیت و آسایش خاطره‌ها را گسترش داده بود، برگردانیم.

#أقيموا_الخلافة
#ReturnTheKhilafah
#YenidenHilafet
#خلافت_کو_قائم_کرو

نویسنده: استاد عبد السلام إسحاق

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...

امر به اطاعت امام، امر به اقامه وی است

(ترجمه)

از عبد الله بن عمرو بن عاص رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«مَنْ بَايَعَ إِمَامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ يَدِهِ وَثَمَرَةَ قَلْبِهِ، فَلْيُطِعْهُ إِنِ اسْتَطَاعَ، فَإِنْ جَاءَ آخَرُ يُنَازِعُهُ فَاضْرِبُوا عُنُقَ الْآخَرِ» (رواه مسلم کتاب الامارة باب وجوب الوفاء ببيعة الخلفا)

ترجمه: هرکه با خلیفه مسلمین دست داده، به رضا و رغبت با وی بيعت کرد، بايد تا حد توانش از او اطاعت کند، و اگر شخص ديگری آمد و در امر خلافت باوی منازعه کرد، گردن دومی را بزنيد.

توضیح حدیث

این حدیث دو مطلب مهم را به طور جدی بیان کرده است: نخست بیعت با خلیفه مسلمین و دوم اطاعت از خلیفه مسلمین، که اطاعت نیز مرتبط به بیعت می‏باشد؛ یعنی زمانی از حاکم اطاعت جایز است که در بین او و بین مردم حتماً بیعت شرعی صورت گرفته باشد و بیعت شرعی آنست که برای حکم به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. بنابر آن‌چه گفتیم، بالای حکام امروزی مسلمانان حدیث شنیدن و اطاعت کردن هرگز صدق نمی‌کند، پس این حکام اهلیت بیعت شرعی را ندارند؛ به دلیل این‌که:

1- به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم حکم کرده نمی‏توانند، یعنی صلاحیت و توانایی آن را ندارند، چون به اختیار خود نیستند و از طرف کفار برای‌شان اجازه داده نمی‌شود.

2- برعکس قوانین غربی (ساخته دست بشر) را بالای امت اسلامی تحمیل و تطبیق می‏نمایند، حتی قوانین غربی را به مردم اسلامی معرفی می‌کنند، غالباً به غرض این‌که در قدرت موجوده باقی بمانند.

ای مسلمانان! بدون شک امر به اطاعت امام یا خلیفه مسلمین امر به قیام وثبات آن می باشد، زیرا الله سبحانه وتعالی ما را به فرمان‌برداری کسی‌که وجود نداشته باشد، امر نمی‌کند. هم‌چنان جنگ با کسی‌که با امام نزاع می‌کند، دلالت بر دوام موجودیت آن می‌نماید و آن‌چه را ما از حکام غیر شرعی و نبودن حاکم شرعی می‌بینیم، بر ما لازم است تا با همه توان و قدرت دست‌داشته خود را در ایجاد حاکم شرعی بکوشیم؛ زیرا حکام امروزی ما همه حاکمان زمان جبریه هستند که آن‌ها را رسول الله صلی الله علیه وسلم مذمت نموده است؛ البته آن‌ها کسانی هستند که غرب کافر ایشان را گماشته است تا به نفع کفار احکام آن‏ها را بالای امت تطبیق نمایند. بناءً بر امت لازم است تا در خلع نمودن قدرت و سلطه از آن‏ها سعی و تلاش نمایند و دستورات جدایی دین از سیاست آن‏ها را حریق نموده و محدودیت‌های غیر واقعی که قانون سایکس پیکو برای اولاد این امت واحد بجا گذاشته است، دور نمایند تا این‌که امت همان سلطه و قدرت واحد خود را دریافت نموده و بالایش خلیفه واحد حکمرانی نماید.

یا الله! مارا با آمدن خلافت راشده بر منهاج نبوت که در آن وحدت مسلمانان نهفته باشد، مستفید بگردان و از آن‌ها مصایب و بلاها را دور نما! یا الله زمین را به نور و جه کریمت منور گردان! اللهم آمین آمین!

خلاصه: امر به طاعت امام یا خلیفه مسلمین در حقيقت امر به نصب و اقامه وی است و امر به جنگيدن در مقابل کسی‌که با امام منازعه کند، قرينه است، بر جزم در حفظ وی به حيث خليفه واحد.

ادامه مطلب...

ملکیت عامه

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته! عالم بزرگوار!

 خوش دارم که محضر شما سوالی را مطرح نمایم که ارتباط به ملکیت عامه می‌گیرد. آیا این‌امکان دارد با وجود احکام شرعی که ملکیت خاص را به ملکیت  عام مبدل کرد، مانند آب‌های چشمه که ملکیت خاص اند؛ از جهت مصلحت جماعت به ملکیت عامه مبدل می‌شوند و هرازگاهی‌که عذر برطرف شد، مانند سابق‌اش به ملکیت خاصه بر می‌گردد؛ مانند این‌چاه های پطرول وقتی‌که خالی شد، درست است که ملکیت خاصه شوند؟

درضمنِ تشکری، الله‌سبحانه وتعالی شما را کمک نماید، ثابت قدم تان داشته باشد و قدم‌های تان را استوار نگهدارد!

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

 هرازگاهی‌که هرنوع از انواع ملکیت عامه داری علت باشد، حکم شرعی با موجودیت وعدم موجدیت علت ارتباط می‌گیرد. زمانی‌که علت یافته شد، این نوع از ملکیت بطور همیش ملکیت عامه می‌باشد؛ اما وقتی‌که علت نفی شد درست است که ملکیت، فردی گردد؛ لیکن به شرط این‌که علت، یک علت شرعی باشد‌ که در نص شرعی وارد شده باشد. به عنوان مثال: آنچه‌که به منافع عامه‌ی مردم ارتباط می‌گیرد، چیزی است‌ که ملکیت عامه حساب می‌شود. رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حدیثی از حیث صفت نه از حیث عدد بیان نمودند: عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسـلم قال: «المسلمون شركاء في ثلاث في الماء والكلأ والنار» رواه أبو داود ورواه أنس من حديث ابن عباس وزاد فيه «وثمنه حرام» وروى ابن ماجه عن أبي هريرة أن النبي صلى الله عليه وسـلم قال: «ثلاث لا يمنعن: الماء والكلأ والنار»

ترجمه: از ابن عباس روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: مسلمان‌ها در سه چیز شریک اند: در آب، چراگاه، و آتش. به روایت ابوداود و هم‌چنان انس از حدیث ابن عباس روایت نموده و در آن اضافه نموده است که "پول شان هم حرام است". هم‌چنان ابن ماجه از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده است که، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سه چیزاند که از آن‌ها منع کرده نمی‌شود: آب، چراگاه، و آتش.

در این دلیل بیان می‌شود که مردم در آب، چراگاه و آتش شریک اند و فرد از ملکیت این‌چنین ملکیت‌ها منع می‌گردد؛ لیکن رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در خیبر وطائِف برای افراد اجازه داد تا  آب ‌را در ملکیت خود بیاورند، آن‌ها بالفعل برای آب دادن زراعت و باغ‌های خویش آب را تملیک کردند. هم‌چنان بعضی از مسلمانان چاه‌های که در مدینه بود، در ملکیت خود درآوردند. بخاری از عبدالله رضی‌الله عنه روایت نموده است که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، هُوَ عَلَيْهَا فَاجِرٌ، لَقِيَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»

ترجمه: کسی‌که قسمی بخورد که به واسطه آن مال شخص مسلمان را بخود بگیرد، وی به همین عمل‌اش فاجربوده و در قیامت الله سبحانه وتعالی را ملاقات می‌نماید؛ در حالی‌که بالایش قهراست.

همان بود که الله‌سبحانه وتعالی آیتی را درین خصوص نازل فرمود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا﴾[آل عمران: 77]

ترجمه: كساني‌كه پيمان الله و سوگندهاي خود را به بهاي كمي (از ماديات و مقامات دنيوي هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوهگر شود بفروشند.

متعاقباً اشعث آمد گفت: ابو عبدالرحمن به شما چه سخن گفت؛ این آیه در مورد من نازل شده است که برایم در زمین بچه کاکایم چاهی بود، برایم گفت: شاهدت کجاست؟ گفتم شاهد ندارم. فرمود: قسم برای وی، گفتم ای رسول الله، درین هنگام قسم می‌خورد؛ رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم این حدیث را ذکر نمود و الله‌سبحانه وتعالی آیت‌را از جهت تصدیق حدیث نازل کرده است.

پس مسئله  شراکت در آب اگر تنها از دید مالکیت رقبه باشد؛ نه از جهت صفت منافع آن؛ چگونه است که افراد از ملکیت آن باز داشته می‌شوند؛ پس یک‌بار از قول رسول‌الله‌‌صلی‌الله علیه وسلم: «مسلمانان در سه چیز شریک اند...» و بار دیگر مباح دانستن‌شان به این‌که افراد آب را در ملکیت خود آورده می‌توانند، علت شراکت در آب، چراگاه و آتش استنباط می‌شود که آن عبارت از منافع عامه است که جامعه از منافع‌اش بی‌نیاز شده نمی‌تواند؛ پس حدیث بیان‌گر سه چیز است؛ لیکن معلل از جهت ارتباط به جامعه می‌باشد. به همین اساس، علت با معلول خود از جهت وجود و عدم همراه می‌باشد. هر آن‌چه‌که انتفاع جامعه در آن نمایان گردد، ملکیت عامه تعبیر می‌شود و اگر ارتباط منافع عامه از آن سلب گردد، مانند آب که در حدیث تذکر شده است، بازهم از ملکیت عامه محسوب نمی‌گردد؛ بلکه ملکیت فردی به شمار می‌شود. قاعده در ملکیت عامه آن است؛ هرآن‌چه‌که برای رفع نیازمندی‌های جامعه باشد، هدف از جامعه خانه‌های زیاد، قریه، شهر ویا دولت باشد، اگرچه در تقاضای هرکدام تفاوت وجود دارد؛ اما بازهم مربوط به جامعه محسوب می‌شوند؛ مانند نیاز به منابع آب‌ها، جنگلات، چراگاه حیوانات و آن‌چه مشابه است. به عنوان مثال: معادن وقتی ملکیت عامه می‌باشد که به اندازه  فراوان و جاری در آن معدن یافت گردد، مانند منابع معدن و مثل آن، و این‌گونه معادن ملکیت عامه بوده وجواز ندارد که در ملکیت فرد باشد. قسمی‌که ترمذی از أبیض بن حمال روایت نموده است:

«أنه وفد إلى رسول الله صلى الله عليه وسـلم، فاستقطعه الملح فقطع له، فلما أن ولّى، قال رجل من المجلس: أتدري ما قطعت له؟ إنما قطعت له الماء العِدّ، قال: فانتزعه منه»

ترجمه:  یک وفد نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد، یک معدن  نمک را از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست تا برایش بخشیده شود. زمانی‌که  آن مرد از مجلس برگشت، یک نفر گفت آیا می‌دانید که چه چیز را برایش بخشیده اید؟ برایش آب جاری را بخشیده اید. روای می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم دوباره از دست‌اش آن را گرفت.

آب‌جاری آنست که قطع نمی‌شود. نمک را به آب‌جاری از خاطر عدم قطع شدن آن تشبیه کرد. این‌حدیث دلالت به‌این دارد که رسول‌الله‌صلی‌الله علیه وسلم کوه نمک را به ابیض بن حمال بخشید، وقتی‌که رسول‌الله‌صلی‌الله علیه وسلم دانست‌که آن از معادن دایم و جاری است که ختم نمی‌‌گردد، از بخشیدن  آن چنین معدن خوداری کرده و تملیک افراد را منع نمود، چون ملکیت عامه است. ازین‌که این‌جا مراد تنها نمک نه، بلکه معدن است و از این حدیث این واضح می‌گردد که علت منع از بخشش نمک از جهت جاری بودن‌اش می‌باشد که هیچ توقف نمی‌یابد.

این حکم که معادن قطع نمی‌گردند، ملکیت عامه می‌باشد. مشمول تمام معادن برابر است که معادن روی زمین باشد که رسیدن به آن بدون کدام مشقتی مهیا شود و مردم از آن نفع ببرند، مانند نمک، سرمه، یاقوت و آن‌چه مشابه این‌ها باشد. یا این‌که از معادن داخل زمین‌باشد که رسیدن به آن مهیا نمی‌شود؛ مگر به کار و مشقت، مانند معادن طلا، نقره، آهن، مس، سرب. برابر است که جامد مانند بلور ویا روان مانند نفت باشد. تمام این معادن در حدیث شامل می‌شود و معادنی‌که قطع نمی‌شوند، ملکیت عامه بوده و برای تمام افراد رعیت می‌باشد. از این جهت برای دولت جواز ندارد که معادن جاری را به ملکیت افراد، شرکت‌ها در آورد و یا هم جائِز نیست که افراد و شرکت‌ها برای خود معادن را استخراج نمایند. در عوض بالای دولت واجب است که به نیابت از مسلمانان به استخراج معادن اقدام نموده و در امور مسلمان‌ها مصرف نماید و آن‌چه‌ استخراج می‌نماید، تمام‌اش ملکیت عامه برای تمام افراد رعیت می‌باشد.

بنابرین اساس اشیای که در پرسش وارد شده است، واضحاً زمانی مربوط به ملکیت عامه است که منافع عامه در آن نهفته باشد. به عنوان مثال: در نخست چاه آبی در یک قریه وجود دارد که یگانه مصدر آب است و غیر آن چاه دیگری یافت نمی‌گردد؛ پس آن‌چاه ملکیت عامه بوده و تملیک نمودن آن به ملکیت فردی جواز ندارد؛ اما زمانی رسد که بنا بر هرعلتی درین قریه برای مردم آب فراوان گردد، در این‌حالت برای هر شخص جواز دارد که در زمین شخصی خود چاه حفر نماید و در ملکیت خود قرار دهد؛ چون درین حالت آن مربوط منافع جامعه نبوده. به عبارت دیگر، علتِ ملکیت عامه بودن از آن منتفی شده است؛ اما آن چاه اولی که ملکیت عامه بوده و به حالت خود کماکان باقی می‌ماند و فروش‌آن برای فردِ مشخص در صورتی جواز دارد که آب برای مردم فراوان بوده و کفایت کننده همه بوده باشد و در این حالت پولش در دیوان مربوطه به ملکیت عامه گذاشته می‌شود.

هم‌چنان آب چشمه زمانی ملکیت عامه است که جامعه به آن نیازمند باشد؛ اما وقتی‌که آب خشک گردد و یا جامعه بدان نیاز نداشته باشد؛ یعنی علت منافع عامه بودن آن منتفی می‌گردد. یعنی آب به شکل فراوان به همه‌گان برسید؛ پس فروش چنین چشمه برای افراد درست است و پول آن در بخش ملکیت‌های عامه گذاشته خواهد شد. به عنوان مثال چاه‌های پترول ملکیت عامه بوده تا وقتی‌که قطع نشود؛ اما وقتی‌که خشک گردید، یعنی این‌که علت بودن‌اش ملکیت عامه منتفی گردد، جواز دارد که این چاه برای افراد فروخته شود و پولش در ملکلیت عامه گذاشته شود.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد جبیر«نوری»

ادامه مطلب...

سخنان علماء پیرامون خلافت

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

امت اسلامی سیزده قرن در سایۀ خلافت زندگی کرده است و هرگز تصور نمی‌کرد که با نبود خلافت، زندگی اسلامی‌اش از بین برود. علمای قبلی آن تحت سلطۀ خلیفه زندگی می‌کردند و این نعمت را از دست نداده بودند و تلخی نابودی آن را احساس نکرده بودند. با این وجود، ما ابن تیمیه و دیگران را می‌بینیم که آن را "یکی از بزرگ‌ترین وجایب دین می‌دانند؛ تا جائی‌که دین بدون آن قایم نخواهد شد." دلیل این امر آنست که آن‌ها اسلام را به روشی عمیق و جامع درک کرده بودند که از طریق آن توانستند اهمیت خلافت را درک کنند؛ بدون این‌که مستقیماً این اهمیت را احساس نمایند. به عبارت دیگر، بدون این‌که شاهد نابودی خلافت باشند.

برای پی بردن به اهمیت این فریضه نزد علمای قبلی امت، باید گذری در برخی از کتاب‌های ارزشمند آن‌ها داشته باشیم: رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌فرمایند:

«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ یقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَیتَّقَى بِهِ»

ترجمه: امام سپر است که در پشت آن جنگیده می‌شود و به او پناه برده می‌شود.

امام نووی در شرح صحیح مسلم هنگام توضیح این حدیث می‌گوید: این فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم که امام سپر است، یعنی مانند مانعی است که دشمن را منع می‌کند که به مسلمانان اذیت برساند و مردم را از یکدیگر محافظت می‌نماید، حدود و محدودۀ اسلام را حمایت و محافظت می‌کند، مردم از او پروا می‌کنند و از قدرت او می‌ترسند(پشت سر او می‌جنگند) یعنی با او همراه کفار، خوارج و بقیه اهل فساد و ظلم به صورت مطلق جنگ می‌کنند.

امام ماوردی در کتاب الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیة می‌گوید: "قطعا الله سبحانه وتعالی، امت را برای داشتن زعیم فراخوانده است تا جانشین نبوت باشد، مردم با او محافظت کردند و سیاست به او تفویض شود تا تدبیر امور توسط یک آیین مشروع صادر گردد و سخن بر یک نظر قابل پیروی جمع گردد. بنابراین، امامت یک اصل است که اساسات یک ملت بر آن استوار شده و مصالح امت با آن منظم می‌گردد... امامت برای جانشینی نبوت جهت حراست از دین و سیاست دنیا وضع گردیده و نگهداشتن آن برای کسی‌که آن‌ را در میان امت اقامه نموده به اجماع امت واجب است؛ اگر چه ناشنوایان با آن مخالفت کنند."

در کتاب "غایة البیان شرح زبد ابن رسلان" از فقیه شافعی شمس الدین محمد بن احمد الرملی الانصاری ملقب به الشافعی الصغیر (كه از علماء قرن نهم هجری می‌باشد) موارد زیر را بیان می‌کند: "بر مردم واجب است تا امامی را تعیین کنند که به مصالح شان رسیده گی کند، احکام شان را تنفیذ و حدودشان را اقامه نماید، مرزهای شان را حفاظت و ارتش آن‌ها را تجهیز کند، صدقۀ آن‌ها را بگیرد، اگر می‌پرداختند، بر زورمندان، دزدان، راهزنان چیره گردد، اختلافات بین مخالفان را قطع نماید، غنائم را تقسیم کند... زیرا اصحاب پس از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم بر نصب خلیفه اجماع کردند تا جایی‌که آن را از مهم‌ترین واجبات قرار دادند و آن را بر دفن پیامبر صلی الله علیه وسلم مقدم کردند و مردم در هر عصری چنین عمل نمودند."

خلاصه: نویسندۀ کتاب "الفقه علی المذاهب الاربعه" می‌گوید: "تمام امامان رحمهم الله تعالی اتفاق دارند بر این‌که امامت یک فرض است و مسلمانان باید دارای امامی باشند که شعایر دین را اقامه نماید، در میان ظالم و مظلوم عدالت نماید و این‌که بر مسلمانان جایز نیست تا در سراسر جهان همزمان دو امام داشته باشند، نه موافق و نه متفرق."

علمای امروزی امت این مصیبت دردناک را تجربه می‌کنند و هر لحظه تلخی آن را می‌چشند! چگونه، نه در حالی‌که همه دنیا آمده اند تا آن‌ها را به عنوان دولت‌های جهان سوم توصیف کنند، بعد از آن‌که دولت شکست‌ناپذیر بودند؟! چگونه نه وقتی کافر استعمارگر آن‌ها را به دولت‌های ضعیف تقسیم کرده و بر سر هر دولتی دزدی را ایستاد نموده که نفوذ کفر را حراست می‌نماید و آگاهی امت و مال‌هایش را سرقت می‌کند، این بعد از دولت اسلامی است که آفتاب تحت حاکمیت آن غروب نمی‌کرد؟ توقع می‌رفت که علمای امروز نسبت به پیشینیان خود تحت تأثیر بیشتر، با حماسه و اشتیاق بیشتر و با اهتمام زیادتر نگران این فرض بزرگ می‌بودند، زیرا این‌ها در دوران سقوط خلافت زندگی کردند و فاجعۀ آن‌را احساس کردند و این فکر اگر با احساس همراه باشد، قوی، صادق و آتشین خواهد بود. اما با وجود این، کسانی از ایشان را می‌بینیم که در مورد این فرض بزرگ سکوت می‌کنند و آن‌چه را که الله سبحانه وتعالی به تبلیغ آن دستور داده است، کتمان می‌نمایند و کاملاً آرام و آسوده هستند، گویا در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که با افکار و عقیدۀ شان تناقض ندارد! شهید سید قطب رحمه الله می‎گوید: "الله سبحانه وتعالی می‌دانسته است که برخـی از محافظان و نگاهبانان کتاب الله سبحانه وتعالی و گواهان بر آن، گاه‌گاهی حرص و آز زندگی دنـیوی به دل‌ها و درون‌های‌شان سرک می‌کشد و می‌خزد. صاحبان سلطه و قدرت، و زورمداران دارائی و مکنت و دارندگان لذت و شهوت را پیرامون خود می‌بینند و می‌یابند. بالاخره کسانی را می‌بینند و می‌یابند که حکم الله سبحانه وتعالی را نمی‌خواهند و فرمان او را نمی‌پذیرند. چه بسا نگاهبانان کتاب الله سبحانه وتعالی، پای‌شان بلغزد و در برابر آرزوها و خواست‌های چنین نااهلانی چاپلوسی کنند و به امیدکالاهای زندگی دنیا به کرنش در آیند و به دام طمع در افتند؛ همان‌گونه کـه پیشوایان دینی حرفه‌ای و دین به دنـیا فروش در هرزمانی و در میان هرگروهی یـافته می‌شوند که چنین کنند! بدان سان که در میان علمای بنی اسرائیل بودند. از اینجاست که الله سبحانه وتعالی ایشان را فریاد می‌دارد که :

﴿وَ لاتَشتَروا بآیاتی ثَمَناً قَلیلاً﴾ [مائده: 44]

ترجمه: آیات مرا به بهای ناچـیز (دنیا، هم‌چـون رشوه و جاه و مقام) نفروشید.

فروش آیات به بهای: سکوت کردن یـا تحریف روا داشتن و یا فتاواهای نادرست دادن... چیزی زشت‌تر از خیانت کسی نیست کـه او را امـین دانسته اند. چیزی بدتر ازکوتاهی کردن کسی نیست که او را نگاهبان و نگاهدار شمرده اند و چیزی پست‌تر از نیرنگ کسی نیست که او را به گواهی طلبیده اند. کسانی‌که خویشتن را «پیشوایان دین» می‌شمارند، القاب و عناوین «علماء دین» را دارند و خیانت می‌ورزند، کوتاهی می‌کنند و نیرنگ می‌بازند، برای حکومت دادن و حکـمیت بخشیدن به آنچه الله سبحانه وتعالی نازل کرده است به تلاش نمی‌ایستند و ساکت می‌مانند، سخنان را از موارد اصلی بدور می‌دارند و به تحریف آن‌ها می‌پردازند تا با هواها و هوس‌های حاکـمان و زورمداران -به حساب کتاب الله سبحانه وتعالی- هم‌آهنگی و همنوائی داشته باشند."

#أقیموا_الخلافة
#ReturnTheKhilafah
#YenidenHilafet
#خلافت_کو_قائم_کرو

نویسنده: فاطمة علیان – سرزمین مبارک فلسطین

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...

خطبه جمعه

﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ

(ترجمه)

خطبه اول

الحمد لله رب العالمين؛ نحمده، و نستعينه و نستغفره ونتوب إليه و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له القائل: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ والنصارى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [مائدة: 51]... و أشهد أن محمداً عبده و رسوله... وصفيه من خلقه وخليله... بلغ الرسالة، وأدى الأمانة، ونصح أمة الإسلام... ولم يزل حتى تركها على المحجة البيضاء؛ ليلها كنهارها لا يزيغ عنها إلا هالك... القائل: «مِثْل أُمَّتِي كَمَثَلِ الْغَيْث لَا يَدْرِي أَوَّله خَيْر أَوْ آخِره» (رواه الإمام أحمد في مسنده)... والقائل: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَذَلِكَ» (رواه الإمام مسلم في صحيحه)... صلى الله عليه وعلى آله وصحابته، ومن سار على دربه، واستن بسنته إلى يوم الدين.. وبعد: برادران مؤمن الله سبحانه وتعالی در کتاب محکم و عزیز خود در وصف یهود می‌فرماید:

﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾ [مائده: 64]

ترجمه: هرگاه آتشی را برای جنگ می افروختند، الله آن را خاموش می‌ساخت. آن‌ها درزمین فساد می‌کنند والله فساد کننده گان را دوست ندارد.

ای مسلمانها! الله رب العزت شهادت داده می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ﴾ [انفال: 36]

ترجمه: بدون شک کسانی‌که کفر ورزیدند، اموال خود را خرچ تا مانع راه الله شوند!

وفرموده: ﴿إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ [نساء: 101]

ترجمه: بدون شک کفار دشمن آشکار شماست.

واکثر آن‌ها با امت در جنگ اند؛ از جمله یهود که الله سبحانه وتعالی در بارۀشان فرموده است:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ [مائدة: 82]

ترجمه: یهود و مشرکین را دشمن سرسخت مؤمنین خواهی یافت.

یهود، دین، سرزمین و مقدسات مان را هدف قرار داده، فرزندان و تاریخ مان را متهم به فساد و قباحت می‌کند. ای مسلمانان! در چنین شرایط مصیبت بار که چندی قبل پیش آمده است، یهود تهدید و می‌ترساند که سرزمین بیت المقدس و اطراف آن را با خاک کیان یهود(اسرائیل) یکجا می‌سازد. تعبیر یهود غاصب این است که یکجا شدن خاک فسلطین با اسرائیل از آرمان‌های یهود و عهد تورات و تطبیق دولت یهود (اسرائیل بزرگ) می‌باشد. نخست وزیر یهود در برابر کنیسه گفت: بدون شک تاریخ تازه‌ای را برای دولت یهود با یکجا کردن کرانه غربی، گسترش سیادت یهود و تهدید و ترساندن کسانی را که امنیت یهود را تهدید کند، خواهد نوشت. این چیزی است که رهبر یهود ما مسلمان‌ها را به آن تهدید می‌نماید. این را به صورت آشکارا و علنی و بدون کدام ترس، حیا و حساب به کسی انجام می‌‌‌دهد. قبلاً نیز تهدید به یکجاسازی قدس و جولان نموده و به نام قدس بزرگ منطقه‌یی را توسعه و مسمی کرده بود. آنچه را که تهدید کرده بود، نافذ کرد؛ اما حکام مسلمان‌ها ازجاکارتا تا  کجا و کجا کاری نکردند. برخی از آن‌ها تنها در مقابل، تهدید یهود به الغای برخی از پیمان‌ها با یهود اظهار نظر کردند؛ البته پیمانهایی‌که دربین شان محترم بود و یهود از زمان‌های دور آماده الغای پیمان‌ها نبود. تهدید دیگر این بود که به مؤسسه‌های بین المللی که از سرمایه اروپا و امریکا تغذیه می‌کنند، کیان یهود را همیشه تقویه و شکایت های‌شان را بالا نمودند.

ای مسلمانان! زمانی‌که صلیبی‌ها این سرزمین مبارک را قبلاً غصب کرده بودند، مسجد اقصی را نیز غصب کردند، بعضی از حکام فاطمی‌ها همراه صلیبی‌ها هم‌پیمان شدند؛ از جمله شاور وزیر فاطمی با فرانسوی‌های صلیبی هم‌پیمان شد، به سبب آن مصر به لشکر صلیبی جزیه پرداخت، آن‌ها از قاهره محفافظ می‌نمودند و صالح اسمعیل از بازارهای دمشق برای‌شان سلاح می‌خرید. در غرناطه و قرطبه در اندلس بعضی حکام ممالک نیز با آن‌ها پیمان بستند. شریف حسین و مصطفی کمال در معامله استعماری سایکس پیکو ضد خلافت اسلامی به امت اسلامی خیانت بزرگی را مرتکب شدند. اما امت، علما و رهبران امت از پیمان‌ها با کفار اشغالگر ابا ورزیدند، در اطراف بزرگانش چون صلاح الدین ایوبی، یوسف بن تاشفین و عمر مختار جمع شدند، در صدد آزادسازی سرزمین های‌شان و رد دشمن گردند و لکه ننگ را از خود پاک نمودند؛ ننگی‌که فاطمی‌ها با صلیبی‌ها انجام دادند.

بدون شک، امتی‌که همیشه صلیبی‌ها و استعمارگرها را عقب رانده اند، وجود دارند؛ چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه  درمدح‌شان چنین ارشاد فرموده است: «مَثَلُ أُمَّتِي مَثَلُ الْمَطَرِ لَا يُدْرَى أَوَّلُهُ خَيْرٌ أَمْ آخِرُهُ» وقال«بَشِّرْ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِالسَّنَاءِ وَالرِّفْعَةِ وَالنَّصْرِ وَالتَّمْكِينِ فِي الْأَرْضِ» ترجمه: امت من مانند باران است که معلوم نیست که اول آن خیر است یا آخرش، و گفته است این امت را به سر بلندی، پیروزی و قدرت در زمین مژده بده.

قبلاً الله سبحانه وتعالی درموردش فرموده بود:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 110]

ترجمه: شما بهترین امت هستید که برای مردم خارج ساخته شده اید. تمام پیمان ها از بین خواهد رفت.

ای مسلمانان! ما را الله و رسولش وعده و بشارت داده است که بالای یهود پیروز خواهید شد. الله تعالی فرموده است: ﴿وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ [اسراء: 8] ترجمه: اگرشما بازگشتید ما نیز باز خواهیم گشت وجهنم را برای کافران بازداشتگاها قرار داده ایم.یعنی اگر شما به فساد تان مراجعه کردید ما نیز به عذاب دادن و خارج ساختن شما از سرزمین مبارک اقدام خواهیم کرد. رسول الله ص در شأن یهود فرموده است:

«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تُقَاتِلُوا الْيَهُودَ فَتَقْتُلُوهُمْ» ترجمه: قیامت برپا نخواهد شد تا که با یهود جنگ نکنید و آن‌ها را قتل  خواهید کرد. این خود بشارت به بازگشت خلافت برمنهاج بنوت است. أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.. فيا فوز المستغفرين استغفروا الله...

خطبه دوم

الحمد لله رب العالمين.. والصلاة والسلام على المبعوث رحمة للعالمين

ای مومنین! بدانید که دنیا خانه گذرا و آخرت خانه دایمی است. از خانه گذرا به اقامتگاه واقعی با خود توشه فراهم کنید. بدون شک، در پیشگاه الله متعال عرضه خواهید شد و از اعمال و کارکردهای خویش حساب خواهید داد. ستمکاران خواهند دانست که به چه بازگشتگاهی باز می‌گردند.

ای بار الها! اسلام و مسلمین را نصرت کن! یا الله به عزت و قدرتت بیرق دین و حق را بلند نما! یا الله کفر و کفار را متزلزل بساز، عقاید وشرهای شان را نابود کن، یا رب العالمین! یا الله کسانی را که با الله، رسول الله و امت اسلام می‌جنگند، علیه ما و سرزمین اقصی توطئه نموده، با یهود و حکام مضر پیمان می‌ بندند، به ما نشان بده! ای الله این ویروس وبلاء را از سر مسلمان‌ها در مشرق و مغرب دور بساز! یا الله ما را از شر و بلاء حکام و ظلم شان دورنما! ای الله! به ما حاکمی را مقرر کن که از الله خوف داشته و به امت مهربان باشد و قدر مساجد را دانسته؛ مخصوصاً مسجد اقصی را و احترام آن و احکام شرعی مربوط به آن را بدانند. به مانند ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم بالای امت مشقت نکنند. یا الله ما را از شر این حکام، اعمال بدشان، عدم توجه شان به مساجد و احکام الله عزوجل رهایی ببخش! یا الله امت اسلامی را با تأسیس خلافت برمنهج نبوت که بشر را به اساس هدایت، رحمت و استقامت در راه الله رعایت نموده، عزت ببخش و ما را از شر مبادی فاسد نجات داده، مسجد اقصی و تمام سرزمین‌های اسلامی را از پلیدی یهود، نصاری و مشرکین در امن داشته باش!

اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما  صليت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم، وبارك على محمد وعلى آل محمد.. كما باركت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم.. في العالمين إنك حميد مجيد... وأقم الصلاة إن الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله أكبر والله يعلم ما تصنعون...!!

مترجم: بدر الدین"حسینی"

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه