پنجشنبه, ۲۶ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۰۱م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

تنش در روابط الجزایر و مراکش

  • نشر شده در سیاسی

پرسش

اخیراً تنش بین الجزایر و مراکش افزایش یافته است و الجزایر مراکش را به آتش زدن در جنگل‌ها و حمایت از جنبش‌های جدایی طلب، قطع روابط دیپلوماتیک و بستن مرزهای بین‌شان متهم کرده و از عدم تمدید قراداد گسترش گاز طبیعی به اسپانیا که از طریق خاک مراکش می‌گذرد، خبر داد و مراکش را به کشتن سه الجزائری متهم کرد. دلایل تشدید این تنش با وفاداری آن‌ها به یک طرف یعنی انگلیس چیست؟ از این تنش چه انتظاری می‌رود؟ آیا وضعیت تا مرحله جنگ تشدید می‌یابد یا دوباره به آرامش باز می‌گردد؟ تشکر.

پاسخ

اجازه دهید روابط بین الجزایر و مراکش را مرور کنیم و برای روشن‌شدن پاسخ موارد زیر را به بررسی می‌گیریم:

1-       الله سبحانه و تعالی در قرن اول هجری به سرزمین‌هایی‌که در مغرب واقع است، اسلام را نعمت داد؛ مردم آنجا داوطلبانه وارد اسلام شدند، پرچم آن را بر دوش گرفتند، در راه آن خالصانه جهاد نمودند، سرزمین‌های‌شان به صورت ولایت در داخل دولت خلافت در آمد و استعمارگران هنگامی‌که ضعف دولت خلافت را احساس کردند، آن را اشغال نمودند. فرانسوی‌ها الجزایر را در سال 1830م اشغال کردند و اعلام نمودند که بخشی از فرانسه است. بنابراین، مردم آن قیام کردند و در برابر اشغالگران مقاومت کردند. استعمارگران با استفاده از انواع ظلم و آزار، میلیون‌ها نفر از مردم الجزایر را بخاطرهویت اسلامی‌شان کشتند؛ اما هیچ خیری نصیب‌شان نشد و در سال 1962م ذلت‌وار از آن سرزمین بیرون شدند و مجاهدین نیز از حمایت مردم مراکش برخوردار شدند... و در مورد مراکش، فرانسوی‌ها کنترول خود را به نام پیمان حمایت فرانسه از مراکش در سال 1912م تا 1956م بر آن تحمیل کردند و بر اساس سبک غربی یک سلطنت که با استعمارگران رابطه داشته باشد را ایجاد کردند.

2-        زمانی‌که فرانسه استعمارگر از الجزایر خارج شد، رئیس جمهور آن، احمد بن بیلا با حمایت امریکا از طریق رژیم مصر در زمان عبدالناصر که از انقلابیون حمایت می‌کرد تا گسترش نفوذ امریکا در الجزایر را تضمین کند، در ارتباط بود. در سال 1963م درگیری‌های بین الجزایر و مراکش رخ داد که ظاهرا نزاع سرحدات بود و بنام "جنگ الرمال" نامیده شد و این اقدامات یکی از جنگ‌های استعماری است؛ چون رژیم الجزایر به رهبری بن بیلا وابسته به امریکا بود و از زمان به قدرت رسیدن حسن دوم در سال 1961م مراکش به بریتانیا وابسته بود است. بنابراین، مزدوران به خاطر کشورهای استعماری که از آن‌ها پیروی می‌کنند، بدون شرم و حیا از الله سبحانه و تعالی و رسولش و مؤمنان با یک دیگر می‌جنگند.

3-       اما انگلیس در مراکش از طریق حسن دوم کودتا کرد و مزدور خود "هواری بومدین" را آورد و مزدور امریکا، احمد بن بیلا را در سال 1965م سرنگون نمود که بلاخره روابط بین الجزایر و مراکش خوب شد؛ پس از این‌که انگلیس وابستگی الجزایر را تضمین کرد، بومدین مانند مراکش به مقام ریاست جمهوری رسید، هردو کشور پیمانی را امضا کردند. برای تعیین مرزها و حسن همجواری در دو مرحله در سال 1969 و 1972م و اختلافات مرزی بین آن‌ها متوقف شد و آن‌ها بر حفظ کشور مستقلی آنگونه که استعمارگران می‌خواستند توافق کردند؛ اما در سال 1976م مراکش روابط خود را با الجزایر در اعتراض به رسمیت شناختن جبه پولیساریو که امریکا پشت تأسیس آن بود قطع کرد، اگر چه نظام الجزایر مانند سیستم مراکش از بریتانیا پیروی می‌کند .با این حال، بریتانیا از الجزایر می‌خواست که پولیساریو را در آغوش بگیرد تا آن را تحت نظارت قرار دهد و آن را در اردوگاه‌ها و در یک منطقه کوچک محاصره کند تا از ایجاد دولتی در صحرائی مراکش به نمایندگی از امریکا جلوگیری کند؛ بناً از مزدوران خود در مراکش محافظت و نفوذ خود را حفظ کند.

4-        سپس خبر از تأسیس اتحادیه مغربی بین مراکش، الجزایر و تونس در سال 1989م دادند و از جمله بندهای آن "حفظ استقلال هر یک از کشورهای عضو" اتحادیه مغربی بود، به عنوان شروع و مقدمه این توافق در سال 1988م اعلام نمودند. از احیای روابط دیپلوماتیک و عادی‌سازی بین نظام‌های الجزایر و مراکش، با موافقت مراکش برای رسیدن به هدف مورد نظر که الجزایر جبه پولیساریو را حفظ کند که این بخاطر جلوگیری از تمکین و ایجاد دولت حامی امریکا در صحرای غربی است از سرنگونی نظام در مراکش جلوگیری می‌کند. اما بریتانیا به دلیل نفوذ فزاینده امریکا در منطقه و برتری امریکا و سلطه بین المللی و توانایی‌اش نمی‌تواند پروژه اتحادیه مغرب یا سایر پروژهای خود را اجرا کند.

5-        در پایان سال 1991م انتخابات در الجزایر برگزار شد و مردم الجزایر این فرصت را داشتند تا عقیده و باوری‌که نسبت به دین و حکومت اسلامی دارند، آن را بیان کنند، در حالی‌که جبهه نجات اسلامی حدود 82% آرا را به دست آورده بود. رهبران سکولار ارتش، به ویژه روشنفکران تثقیف شده فرانسه در الجزایر، علیه شاذلی بن جدید، رئیس جمهور که در آغاز سال 1992م به این جبهه اجازه ورود به انتخابات را داده بود، کودتا کردند که این جبهه را مجبور به استعفا کردند. مردم زمانی‌که کودتا را نپذیرفتند، رهبران این کودتا شروع به کشتار مردم الجزایر کردند و حق حکومت کردن در سرزمین‌شان بر اساس دین اسلام را لغو کردند. پس از قتل عام در این سرزمین نظام الجزایر تمایل به فرانسه داشت که باعث شد از این قتل عام انگلیس سوء استفاده کند و بتواند مزدور خود، عبدالعزیز بوتفلیقه را به ریاست جمهوری بازگرداند. این اتفاق افتاد و الجزایر به آغوش انگلیس بازگشت و بوتفلیقه وظایف خود را برای تلاش عادی‌سازی روابط با مراکش آغاز کرد. بوتفلیقه برای شرکت در تشییع جنازه حسن دوم در سال 1999م از مراکش دیدن کرد و محمد ششم، پادشاه جدید از رویکرد پدرش در متابعت از بریتانیا پیروی کرد و نشانه‌های از بهبود روابط بین دو نظام در سال 2005م ظاهر شد. هردو نظام در خدمت انگلیس که صاحب اختیار در آن کشور‌ها بود در آمدند. هردو کشور ابتداء بخاطر منافع انگلیس تلاش می‌کردند و بعد بخاطر منافع خود باهم همگرا می‌شدند.  

6-       این وضعیت شکننده و شرایط حساس داخلی در هردو کشور وجود داشت که واقعیت حاکمان هر دو کشور را واضح و آشکار ساخت. بناءً این مشکلات خارجی را باید ایجاد می‌کردند تا مردم را مصروف نگهداشته و آن‌ها را از وضعیت داخلی منحرف کنند که در نتیجه این اختلاف و این تنش‌های داغ در بین‌شان مصنوعی بود...!

و با تدبر به این شرایط مشخص است که:

الف- از زمان به وجود آمدن جنبش سال 2019م، وضعیت الجزایر آرام نبوده و بلکه آشفته بوده است، اگرچه انتخابات جدید ریاست جمهوری، قانونگذاری و هم‌چنان تعدیل قانون اساسی صورت گرفته است. ...

با این حال تنش داخلی در الجزایر باقی ماند و منبع ثابت فشار بر رژیم جدید در الجزایر شد. بنابراین، رژیم نیاز به ایجاد تنش‌های خارجی به ویژه با مراکش داشت تا توجه مردم را از زوایای داخلی به خارجی منحرف کند، که جنگ‌ها با مراکش بود. بناءً الجزایر از طریق تنش با مراکش به دنبال بازپس گیری برخی از مناطق و برقراری اوضاع غیر مستقر داخلی خود است. ...

ب- وضعیت داخلی مراکش جدی تر از وضعیت مردم مراکش است که از داخل شدن به مشکلات خارجی تا عادی‌سازی روابط با رژیم یهود؛ رژیمی‌که سرزمین مبارک فلسطین را اشغال نموده است و سرسخت‌ترین دشمن با الله سبحانه و تعالی، رسول او و مؤمنین است. از آنجایی‌که این روابط مطیع بودن را به دولت یهود نشان می‌دهد و نظام مراکش رابطه خود را  با رژیم یهودی در تمام زمینه‌ها تقویت و ادامه داده است، وزارت دفاع رژیم یهودی گفت: «گانتس، وزیر دفاع با همتای مراکشی‌اش، عبدالطیف لودیی تفاهم نامه‌ای دفاعی را امضا کردند. آقای گانتس هم‌چنین با رئیس ستاد ارتش مراکش ملاقات نمود و این توافقنامه چهارچوب محکمی را فراهم می‌کند که روابط دفاعی دو کشور را رسمی کند و پایه‌ای را برای هرگونه همکاری آینده می‌گذارد... این توافق نهادهای دفاعی در هردو کشور را قادر خواهد ساخت تا از افزایش همکاری ها در زمینه‌های اطلاعاتی، همکاری‌های صنعتی، آموزش نظامی و غیره برخوردار کند.» وب سایت خبری أوف اسرائیل گفت: «این اولین توافق از نوع خود بین اسرائیل و یک کشور عربی تا اکنون بوده است.» (منبع: الأناضول2021/11/24)

نظام مراکش این ذلت و خواری را یعنی برقراری روابط با رژیم یهود را به دلیل این‌که در مقابل اعلان امریکا  و اعتراف ترامپ مبنی به رسمیت شناختن صحرایی غربی به خاک مراکش را توجیه کرد: «من امروز اعلامیه‌ای را امضا کردم که حاکمیت مراکش بر صحرایی غربی را به رسمیت شناخت. پیشنهاد جدی، واقع‌بینانه مراکش برای خودمختاری تنها پایه و اساس راه‌حل برای داد و ستد، صلح و پیشرفت دائمی است!» (منبع: روزنامه، 2020/12/10م)

این استدلال محض و بهانه‌ای زشت‌تر از گناه است و دولت مراکش نیز برای منحرف کردن توجه  مردم از ذلت و خواری خود که به سمت رژیم یهودی رفته بود، نیاز به ایجاد مشکلات خارجی به ویژه با الجزایر داشت.

7- به این ترتیب اتفاقات به شیوه‌ای هماهنگ شروع به شعله‌ور شدن، گرفت؛ اما برای این دو رژیم مهم است که وضعیت داخلی را با مرتکب شدن جنایاتی‌که به همراهی استعمار کافر غربی مرتکب شدند، نگهدارند. برخی از این اتفاقات مشخص است که:

-          وزارت امور خارجه الجزایر سفیر مراکش را به دلایل اعتراض و سخنان سرقنسول مراکش که الجزایر را یک کشور دشمن خطاب کرده بود، در شهر وهران الجزایر در ماه مه 2020م احضار کرد و مقامات الجزایری شخص قنسول را غیر مرغوب گفتند.

-          در سال 2020/11/13 در منطقه مرزی کرکرات، ارتش مراکش گروهی از تظاهرکنندگان صحرائی را اخراج کرد که مانع عبور مسافران از این مرز با موریتانی می‌شدند و بعدها الجزایر خواستار خروج سربازان مراکشی شد.

-          در سال 2021/7/25 سفیر مراکش در سازمان ملل خواستار استقلال مردم قبائلی در الجزایر شد و الجزایر سفیر خود در مراکش را برای مشوره احضار کرد و در سال 2021/7/23 الجزایر ادعا کرد که مراکش از برنامه جاسوسی یهودیان بیغاسوس علیه مقامات مسؤل استفاده می‌کند، در حالی‌که مراکش این ادعا را تکذیب کرد.

-          از زمان تشکیل دولت جدید الجزایر به ریاست أیمن بن عبدالرحمان و اولین جلسه خود را در 25 ژوئیه 2021م،  برگزار کرد و سیاست خارجی الجزایر موقف‌های ضعیف را نسبت به مراکش گرفت که با شروع معالجه‌ای دولت الجزایر به بحران آتش سوزی جنگل‌ها آغاز شد و مراکش را متهم به انداختن آتش و نابودی شمال کشور کرد...

-          وزیر امور خارجه رژیم یهودی از مراکش دیدن کرد و از آنجا در تاریخ 2021/8/11م، الجزایر را متهم کرد که علیه دولت‌اش همراه با ایران مداخله می‌کند، و این روابط الجزایر و مراکش را بیشتر تحت فشار قرار داد.

-          در سال 2021/8/24 رمطان لعمامره، وزیر امور خارجه الجزایر از قطع روابط با مراکش اعلان نمود و گفت: «در طول تاریخ ثابت شده است که دولت مراکش از زمان استقلال الجزایر در سال 1962هرگز دست از اعمال غیردوستانه، خصمانه و تحقیرآمیز علیه کشور ما را برنداشته است.» (منبع: فرانس پرس 2021/8/24)

و در سال 2021/9/22 الجزایر حریم هوایی خود را به روی تمام هواپیماهای نظامی و غیرنظامی مراکش بست. در تاریخ 2021/10/31  رادیو أنباء الجزایر گزارش داد که: «رئیس جمهور الجزایر، عبدالمجید تبون به شرکت ملی سوناطراک دستور داده که رابطه‌ تجاری با مراکش و تمدید قرارداد گاز طبیعی اسپانیا از طریق مراکش، متوقف گردد که  در نیمه شب ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱ به پایان می رسد.» و او این موضوع را با «شیوه های تهاجمی دولت مراکش نسبت به الجزایر» توجیه کرد.

- بلافاصله پس از اعلان الجزایر، دفتر ملی برق و آب آشامیدنی مراکش اعلام کرد که «تصمیم اعلان شده از سوی مقامات الجزایر مبنی بر تجدید نکردن توافق نامه‌ای خط لوله گاز در مراکش و اروپا اکنون تأثیر چندانی بر عملکرد سیستم برق ملی نخواهد داشت. مراکش گزینه‌های دیگری را برای جایگزین‌های پایدار میان مدت و بلندمدت در نظر می‌گیرد.» (منبع: بی بی سی 2021/10/31م)

- دفتر ریاست جمهوری الجزایر در تاریخ 2021/11/3م اعلان کرد که مراکش متهم به کشتن سه راننده الجزائری است و آن‌ها در حال انتقال کامیون‌های تجارتی  بین پایتخت موریتانی و شهر ورقله در جنوب الجزایر بودند مورد هدف قرار گرفتند. «الجزایر روز چهارشنبه سوم نوامبر، 2021 گفت سه نفر از شهروندان آن در گلوله باران مراکشی‌ها در مرز بین صحرایی غربی و موریتانی کشته شدند؛ در حالی‌که الجزایر عهد کرده است که مرگ آن‌ها را بدون پاسخ و مجازات نخواهد ماند.» (منبع: دویچ وله 2021/11/3م) خبرگزاری فرانس پرس نیز گزارش داد که آن‌ها دوشنبه گذشته، در 2021/11/1 کشته شدند، در حالی‌که مراکش آن را تکذیب کرد. (منبع: فرانس پرس 2021/11/3م)

8- پژوهشگر این اتفاقات و موقف‌گیری‌های اعلام شده، معتقد است که حوادث بیشتری بین کشورها رخ می‌دهد و با مذاکره و بحث‌ها، قطع روابط، توقف کامیون‌ها و هواپیماها و حتی قطع انتقال گاز حل نمی‌شود! مگر این‌که هدف از ایجاد مشکل، منحرف کردن مردم از جرایم داخلی باشد! به ویژه این دو رژیم که تابع یک استعمارگر به نام بریتانیا هستند و این استعمارگر این‌ مزدوران را برای ایفای نقش‌های مختلف استفاده می‌کند. بنابراین، با وجود این اختلافات موقف‌گیری‌های آن‌ها در مورد مسائل منطقه در شمال آفریقا متحد است، چه در مورد مسائل لیبی و چه در رابطه به تونس باشد.

هیچ تفاوتی بین آن‌ها در مورد مسائل منطقه‌ای در آنجا وجود نداشت، آن‌ها در اینجا اختلاف نظر دارند و در آنجا با توجه به نقش‌های داده شده توسط بریتانیا و هم‌چنین مشتریان دیگر آن توافق می‌کنند... مثلاً قطر و امارات؛ اما به هر کدام از آن‌ها نقش می‌دهند. گاهی منافع آن‌ها نیاز به آشتی دارد و در یک مورد با هم اند و گاهی باید با هم اختلاف پیدا کنند و در کنار یک مزدور امریکایی دیگر همدیگر را پیدا کنند! وظیفه‌ها نیز بین مراکش و الجزایر تقسیم می‌شود. اجماع آن‌ها به نمایندگی از بریتانیا در مورد امور لیبی و تونس منعکس شده است. در حالی‌که آن‌ها در حال حاضر در اختلاف هستند!

9- در مورد آنچه انتظار می‌رود، جنگ گرم بین آن‌ها در حال حاضر بعید خواهد بود، چرا که علل تنش نظر به واقعیت آن‌ها مثبت نیست؛ اما بعید نیست که زد و خوردهای کوتاه‌مدت بخاطر بیانیه رئیس جمهور الجزایر که در مورد کشته شدن سه الجزایری اظهار نظر کرده بود که (این حادثه بدون مجازات نخواهد ماند) وجود داشته باشد.

اگر طرفین به مذاکره و تفاهم در مورد شیوه مصالحه بریتانیا متوسل نشوند، آرامش را به خاستگاه خود باز خواهند گرداند، اما بعد از این‌که احزاب احساس می‌کنند مشکلات داخلی شان(عادی سازی مراکش با یک نهاد یهودی، اعتراضات مردم به رژیم جدید الجزایر) دیگر مردم هردو کشور را تحریک نمی‌کند! يعني هرنوع مشکل دليل می‌شود که هردو رژيم به تضعیف شود.

در پایان، دردناک است که همه نظام‌ها در جهان اسلام تابع و وابسته به دولت‌های استعماری اند و استعمارگران وظایفی را به آن‌ها واگذار می‌کنند و این دولت‌ها به خاطر منافع استعمارگران وظیفه‌ای خود را انجام می‌دهند. هم‌چنان برای جدایی مسلمانان تلاش می‌کنند و مانع  وحدت آن‌ها در دولت واحد می‌شوند؛ دولتی‌که اسلام را همان طوری‌که قبل از استعمار تطبیق می‌کرد... این وضعیت باید مسلمانان را بیدار سازد که برای بازگرداندن انسجام در میان آن‌ها و متحد کردن آن‌ها در یک دولت واحد که همانا خلافت راشده باشد، تلاش کنند و حاکمیت دین اسلام را بازگردانند، که در بین‌شان هیچ شکاف و اختلاف وجود نداشته باشد و قسمی باشند که الله سبحانه وتعالی فرموده است.

الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ [حجرات: 10] ترجمه: مؤمنان برادر یکدیگرند. و همان طور که مسلم از نعمان بن بشیر روایت می‌کند که رسول الله ﷺ گفت: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»

ترجمه: از نعمان بن بشیر رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و همکاری با يکديگر، مانند پيکری هستند که اگر يک عضو آن به درد آيد، ساير اعضا با بی‌خوابی (بی قراری) و تب با آن هم نوا می‌شوند.»

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...

ضمانت، بیمه و احتکار

  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

دو سوال دارم: اول؛ در کتاب نظام اقتصادی در بحث بیمه آن‌جا مثالی وارد شده است که فهمش خیلی مشکل به نظر می‌رسد و آن این‌که دادن کالا به غسال(لباس شوی) وقتی‌که کالا از بین برود، در این‌جا مسئله ضمانت دهنده، ضمانت گیرنده و ضمانت شده و غسال نامعلوم است. فرق این باشرکت بیمه در چیست؟ ضامن شرکت، مضمون له صاحب موتر و مضمون عنه موتر که موتروان آن ناشناس بوده یکی از روزها تصادم خواهد کرد.

دوم:دولت‌اسلامی مشکل احتکار‌ را چگونه معالجه می‌کند؟ آیا محتکر را به فروش نرخ معین مجبور می‌کند، درحالی‌که دخالت در نرخ حرام می‌باشد. الله به‌سبب زحمات‌تان ثواب‌را نصیب‌تان نموده، مسلمان‌ها‌را نفع برساند.

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

1- سوال شما از مضمون عنه در ضمانت و بیمه بی‌گمان موضوع برای‌تان مشکل به نظر می‌رسد. برادرگرامی! به سوال شما آگاه شدم. به هرحالت بدون‌شک حرمت بیمه صرف به سبب مضمون عنه نیست؛ بلکه با شریعت بسیار در مخالفت می‌باشد، مثلاً نبود حق تعهد و ذمه‌داری در حالت و مال و این مسایل بیمه‌را باطل می‌سازد. هم‌چنان در بیمه معاوضه صورت می‌گیرد که باطل است و... لیکن معلوم می‌شود که شما در گمان‌تان دچار اشتباه شده اید، مبنی براین‌که حالت غسال که در نظام اقتصادی ذکر نموده‌ایم، مضمون عنه مجهول‌است. با همین وجود ضمانت درست است و این موضوع در حالت بیمه که مضمون عنه مجهول –چنان‌که گمان کردید- باطل می‌باشد. سوال کردید که‌ چگونه در حالت غسال صحیح و در حالت بیمه باطل است؟

ای برادر، ما نگفتیم که درد و حالت مضمون عنه مجهول است؛ بلکه گفتیم که در حالت غسال مجهول می‌باشد و در حالت بیمه موجود نیست، متنی‌را از نظام اقتصادی در دوحالت‌ برایت نقل می‌نمایم:

الف- درحالت غسال در کتاب چنین آمده است: مگر این‌که شرط نیست که مضمون عنه معلوم باشد. هم‌چنان شرط نیست که مضمون له معلوم باشد. ضمانت صحیح می‌شود، هرچند که مجهول باشد. اگر شخصی به‌شما گفت که لباست‌ را به غسال بدهید، می‌گوید، می‌ترسم که تلفش کند. گفته می‌شود  که لباس‌ را بده، ضمانت‌اش ‌را می‌کنم و غسال‌ را معین نکرد، درست است. اگر به غسال داد و گم شد، ضمانت می‌شود، گرچه مضمون عنه مجهول‌هم باشد. هم‌چنان می‌گوید که فلانی غسال ماهر ‌است و هرکس که در پیش او لباسی ‌را گذاشت، من ضامن غسال می‌باشم، در هر آن‌چه که تلف شده‌است. در این حالت درست‌است، هرچند که مضمون له مجهول‌هم باشد. بعداً دلیل‌ را ذکر نموده گفته است: "دلیل ضمانت واضح بوده، عهدی‌ را به عهدی ضمانت کند که ضمانت ثابت می‌شود که در آن ضامن، مضمون عنه و مضمون له بدون تعویض واضح وثابت می‌شود. مضمون عنه و مضمون له مجهول می‌باشند، چنان‌که ابو داود ازجابر رضی الله عنه روایت نموده که رسول‌الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«كان رسول الله صلى الله عليه وسـلم لا يصلي على رجل مات وعليه دين، فأتي بميت فقال: أعليه دين؟ قالوا: نعم ديناران. قال: صلوا على صاحبكم. فقال أبو قتادة الأنصاري: هما عليّ يا رسول الله، قال: فصلى عليه رسول الله صلى الله عليه وسـلم، فلما فتح الله على رسول الله صلى الله عليه وسـلم قال: أنا أولى بكل مؤمن من نفسه. فمن ترك ديناً فعليّ قضاؤه، ومن ترك مالاً فلورثته»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم به میت که قرضدار بود، نماز نخواند. میتی آورده شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا قرضداراست؟ گفتند: بلی، دو دینار. وی صلی الله علیه وسلم فرمود: به دوست تان نماز بخوانید. ابو قتاده انصاری گفت: دو دینار به گردن  من است یا رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم بالای وی نماز خواند. وقتی‌که الله به رسول الله فتح و پیروزی را نصیب نمود، رسول الله فرمود: من به هر مؤمن از خودش نزدیک‌تر هستم، کسی‌که قرضدار است، ادای قرض آن به من است و کسی‌که مالی از او باقی می‌ماند، من وارث آن ام.

پس این‌حدیث واضح می‌سازد که ابو قتاده رضی الله عنه عهد خود‌را در مورد حق مالی‌که به قرضدار واجب می‌باشد، با عهد و ذمه میت یک‌جا نموده؛ هم‌چنان آشکار شد که در ضمانت، ضامن، مضمون عنه ومضمون له وجود داشته، ضامن ملتزم به پرداخت حق ذمه واری بدون معاوضه می‌باشد. مضمون عنه میت و مضمون له صاحب قرض که دروقت ضمانت مجهول می‌باشد. حدیث فوق شروط ضمانت‌را تصحیح می‌کند.

واضح شد که جهالت در مضمون عنه و مضمون له در نبودش نیست؛ بلکه در نبود معرفی نام و معلومات پیرامونش؛ اما میت مضمون عنه موجود است و ضامن نام ونسبش ‌را کسی نمی‌شناخت، در حالی‌که موجود است؛ پس جهالت در بیان مضمون عنه است، نه درنبود آن. به همین سبب ضمانت درست‌است به خاطر که مضمون عنه موجود می‌باشد، اگرچند که شناخت آن مجهول است، همین‌قسم که غسال در منطقه وجود دارد؛ لیکن نامش‌را نمی‌داند و شخص لباس‌ها را برای شستن به او می گذارد و این‌کار در ضمانت طبق دلیل ضمانت هیچ تأثیر نمی‌کند؛ چنان‌که درحدیث ابو داود گذشت.»

ب- اما درحالت بیمه در کتاب چنین وارد شده ا(شرکت بیمه ضمانت نموده است وآن‌را لازم نکرده، نه درحالت و نه در مال. در این صورت ضمانت درست نبوده، بیمه باطل می‌باشد؛ علاوه برآن که در بیمه مضمون عنه موجود نیست و شرکت بیمه به کسی ضمانت حقی‌را نمی‌کند؛ اگرچه مسمی به ضمانت هم‌باشد.عقد بیمه فاقد عنصر اساسی لازمی شرعی‌ست و او عبارت از وجود مضمون عنه است.در ضمانت باید سه چیز موجود باشد؛ ضامن، مضمون عنه و مضمون له. در بیمه مضمون عنه وجود ندارد؛ بناءً براین شرعاً باطل است. مثلاً: در موتر حادثه کردن مضمون عنه است و شرکت بیمه دربدل حادثه که وقوع آن قطعی‌نیست، پولی‌را به حیث ضمانت می‌گیرد، درحالی‌که نوعیت حادثه معروف نبوده، به‌همین سبب چنین عقدی باطل است، هم غیرموجود است و هم مجهول می باشد. شما در غیر موجود و مجهول دچار اشتباه شده اید که مجهول در حالت غسال و مجهول دربیمه چگونه می‌شود که اولی درست و دومی باطل.

مطلبی‌را به‌شما بیان کردیم که مضمون عنه در حالت غسال موجود بوده، لیکن نام و نسبش مجهول می‌باشد و مضمون عنه در حالت بیمه غیر موجود بوده و نام و نسبش نیز مجهول است. امیدوارم کفایت نموده باشد.

2-و اما موضوع احتکار چنان‌که در بخش نظام اقتصادی بیان کردیم، حرام می‌باشد: احتکار به صورت مطلق حرام و ممنوع می‌باشد. در این را‌بطه در حدیث به شکل صریح نهی جازم وارد شده است. در صحیح مسلم از سعید بن مسیب از معمربن عبد الله عدوی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت نموده که فرموده است:

«لا يحتكر إلاّ خاطئ»

ترجمه: جز خطا کار دیگری احتکار نمی‌کند.

قاسم از ابو امامه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «نهى رسول الله صلى الله عليه وسـلم أن يُحتكر الطعام»؛ رسول الله ص از احتکار طعام منع نمود. این حدیث در مستدرک حاکم آمده است. در دیگر لفظ آمده: «من احتكر فهو خاطئ»؛ کسی‌که احتکار می کند، پس او خطا کار است. نهی در حدیث مفید ترک طلب می‌کند و محتکر را مذموم قلمداد نموده است که خطا کار است؛ پس قرینه دلالت به نهی جازم می‌کند. از همین جا احادیث دلیل حرمت احتکار را بیان می نماید. محتکر به کسی گفته می‌شود که اموال را جمع نموده منتظر قیمت شدن آن است تا با قیمت بالا به فروش برساند و خرید آن به‌اهل شهر گران تمام می‌شود.

چگونه‌گی حل مشکل احتکار اینست که محتکر تعزیر شده و تعقیب می‌شود و مجبور ساخته می‌شود که اموال‌را برای مردم پیش‌کش نموده، برای مصرف کننده‌گان به بیع بازار به‌فروش برساند، نرخ تعیین نمی‌شود؛ چون‌ تعیین نرخ حرام است؛ چنان‌که در کتاب چنین آمده است: «بدون شک تعیین نرخ در اسلام مطلقاً حرام می‌باشد. احمد از انس رضی الله وعنه روایت نموده است: «غلا السعر على عهد رسول الله صلى الله عليه وسـلم فقالوا: يا رسول الله لو سعَّرت. فقال: إن الله هو الخالق، القابض، الباسط، الرازق، المسعر، وإني لأرجو أن ألقى الله، ولا يطلبني أحد بمظلِمة ظلمتها إياه، في دم، ولا مال». ولما روى أبو داود عن أبي هريرة قال: «إن رجلاً جاء فقال: يا رسول الله، سعّر. فقال: بل ادعوا. ثمّ جاءه رجل فقال: يا رسول الله، سعّر. فقال: بل الله يخفض ويرفع» ترجمه: در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم نرخ بالا رفت. مردم گفتند: ای رسول الله چرا نرخ را تعیین نمی‌کنید؟ رسول الله فرمود: بدون شک الله خالق، گیرنده و قابض، فراخ کننده، رزق دهنده و تعیین کننده نرخ می‌باشد. و من امیدوارم که به الله به گونه ملاقات نمایم که به کسی ظلمی را مرتکب نشده باشم که از من بخواهد در مال و خون. ابوداود از ابو هریره رض روایت نموده است که گفت: شحصی پیش رسول الله آمده گفت: ای رسول الله، نرخ‌را تعیین کنید.فرمود: بلکه بخواه. سپس مردی آمد و گفت: ای رسول‌الله نرخ‌را تعیین نمایید. رسول‌الله فرمود: بلکه الله نرخ‌را پایین و بالا می‌کند.

حدیث فوق دلالت به تحریم تعیین نرخ می‌کند و کسی‌که برایش ظلمی شده به‌حاکم شکایت کرده خواهان از بین رفتن آن شود و ظلم که از طرف حاکم شود، در نزد الله  وی گنهکار می‌شود ؛چون‌ مرتکب فعل حرام شده است. به رعیت است که شکایت خود‌را به محکمه مظالم بالا نموده در مورد تعیین نرخ که حاکم کرده است؛ برابر است که والی باشد یا خلیفه و بر محکمه مظالم است که به مظلومین رسیده‌گی نماید.

و اما این‌که اموال به نرخ بازار فروخته شود، خود حکم شرعی‌است در رابطه به فروخت وخرید؛ وقتی‌که مال در نزد محتکر باشد و بس. اگر اموال در بازار محدود بود، به دولت است که اموال‌را در بازار زیاد نماید؛ به‌خاطری‌که تجار نتوانند اموال‌را به خواست خود نرخ گذاری و محدود نمایند و اگر اموال در بازار زیاد بود، تاجر مجبور می‌شود که مال خود‌را مطابق نرخ بازار بفروشد. راه‌حل جلوگیری از  احتکار محتکر این است که وی‌را توسط تعزیر شکنجه داده شود و هم‌چنین مجبور کرده شود که مال خود‌را به بازار عرضه کند؛ در صورتی‌که مال صرف در دست وی است؛ پس به‌دولت است که اموال‌را در بازار ازدیاد نماید تا نرخ‌ها وابسته به‌کسی دیگر نشود.

مسئله‌ی نرخ‌گذاری در کتاب قرار ذیل واضح شده است: آن‌چه که در روزهای جنگ از بالا رفتن نرخ حصول می‌شود، یا در نتیجه‌ی بحران‌های سیاسی که در اثر کمبود و یا به‌سبب احتکار و یا به‌ندرت یافت شدن‌ آن، نرخ بالا می‌رود. اگر بالا رفتن نرخ از نتیجه احتکار باشد، احتکار را الله حرام نموده است و اگر از نادر بودن آن باشد، خلیفه باید امور مردم‌را رعایت نموده به زیاد شدن و جلب‌آن در بازار تلاش کند. یکی از راه‌های منع نرخ بالا همین است. عمر رضی الله وعنه در سال گرسنه‌گی که مسمی به سال الرماده(خاکستر) بود، مواد خوراکی‌را از سرزمین‌های مصر و شام جلب و جذب و به‌حجاز که احساس کمبود مواد خوراکی می‌شد، ارسال و روان کرد تا مشکل گرسنه‌گی مردم‌را حل نمود. به این اساس بدون تعیین نرخ، نرخ ها پائین آمد.

عدم فروش به نرخ بازار غبن است. غبن فاحش حرام است و او آن‌است که از نرخ تجاوز نموده، در بازار و در پیش‌تجار چنین بیع معروف و مشهور نباشد. اگر در اثرکمبودی باشد تا جایی مشکل ندارد و اگر مشکل بسیار بزرگ داشته باشد، شامل اصطلاح غبن فاحش می‌شود، حرام می‌باشد. بر بائِع واجب‌است که نرخ بازار‌ را مراعات نماید و بر دولت لازم است که تاجر نرخ بازار را تحت کنترول خود نگیرد. اگر بالا رفتن نرخ از کمبودی اموال باشد، بر دولت ضرور است که اموال‌را در بازار آورده، به فروش رسانده، هیچ تاجر نتواند که در تعیین نرخ‌ها حاکمیت داشته باشد.

در کتاب شخصیه‌اسلامی در جزء دوم آن درباب بیع سلم چنین آمده است: شرط این‌است که در قیمت غبن فاحش نباشد؛ بلکه ضرور‌است که قیمت مطابق نرخ بازار باشد. در وقت عقد بیع وقت تعیین شود، نه‌در وقت تسلیمی مال؛ به خاطر‌که بیع سلم، غبن فاحش در بیع در این صورت حرام می‌باشد. بیع‌سلم نیز در این صورت شامل غبن فاحش می‌شود؛ چون‌ مال به عجله فروخته شده، پول در وقت تعیین شده آن به شتاب قبض می‌گردد، لهذا حرام می‌باشد. در جزء سوم شخصیه‌اسلامی در باب علت آمده است: از ابو هریره رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:

«نهى رسول الله صلى الله عليه وسـلم أن يبيع حاضر لباد»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از بیع حاضر به اهل بادیه منع نموده است.

بخاری ذکر کرده که بیع اهل‌شهر به اهل‌بادیه که مشتری می‌باشد، ممنوع است، به علت بدوی بودن آن؛ زیرا وی از نرخ ها بی‌خبر بوده، عدم فهم نرخ بازار وجه علت می‌باشد. هم‌چنان ابوهریره حدیثی‌را در مورد منع جلب اموال خارج از بازار و ملاقات با بایع که وجه علت‌را بیان می‌کند، روایت نموده که رسول‌الله صلی  الله وعلیه وسلم فرمودند:

«نَهَى صلى الله عليه وسـلم أَنْ يُتَلَقَّى الْجَلَبُ، فَإِنْ تَلَقَّاهُ إِنْسَانٌ فَابْتَاعَهُ، فَصَاحِبُ السِّلْعَةِ فِيهَا بِالْخِيَارِ إِذَا وَرَدَ السُّوقَ» (ترمذی)

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم از دیدار برای جلب اموال منع کرده است. اگر انسانی قبل از دخول بایع  چیزی را خرید، صاحب اموال اختیار دارد که بعد از دخول در بازار بیع را فسخ نماید.

خلاصه حل موضوع احتکار:

- احتکار کننده تعزیر را عقوبت می‌شود.

- مجبور ساخته می‌شود که مال‌را عرضه نموده به بیع بازار به فروش برساند.

- مال نباشد، مگر در نزد وی و مردم هم نیازمند باشند، بر دولت است که مال را ازدیاد نموده، تجار نتوانند به نرخ‌ها حاکمیت داشته باشند.

- به همین‌قسم مشکل نرخ‌ها بدون نرخ‌گذاری که جایز نیست، حل می‌شود.

برادرتان عطا بن خلیل ابو رشته

مترجم: بدرالدین"حسینی"

ادامه مطلب...

حکومت دنمارک در جنگ علیه ارزش‌های خانواده‌گی اسلام شکست خورده است

  • نشر شده در دنمارک

یک نظرسجنی بزرگ سالانه به دستور دولت که اخیراً به ‌نشر رسیده است، نشان می‌دهد که مسلمانان – صرف‌نظر از جنسیت و سن- روش زند‌گی بی‌قید و شرط غربی را رد می‌کنند. در این "نظرسنجی شهروندی" از هزاران مسلمان پرسیده شده است؛ آیا اشکالی ندارد که فرزندان آن‌ها (دختر/پسر) قبل از ازدواج رابطه‌جنسی نداشته باشند؟ که به اتفاق کل پاسخ شان نخیر بود.

یافته‌های این بررسی نشان می‌دهد که زنا به اتفاق جوانان مسلمان 18 ساله و اشخاص مسن‌تر آن‌ها یک عمل زشت و غیر قابل قبول می‌باشد. این امر ثابت می‌کند که نسل‌جوان مسلمان متولد در دنمارک آزادانه روش زندگی شرافت‌مندانه‌ی اسلامی را انتخاب می‌کنند و از هم‌سان شدن (با غرب) خودداری می‌کنند. علاوه بر این، هیچ تفاوتی مبنی بر زنا به‌عنوان یک امر غیر قابل‌قبول، میان مردان و زنانی‌که مخاطب این سروی قرار گرفتند، صرف‌نظر از این که در مورد پسر یا دختر آنان باشد، وجود نداشت.

از این‌رو، ماتیاس تسفایه، وزیر ادغام، با ناامیدی شدید به این نظرسنجی واکنش نشان داده و با صدای بلند اظهار داشت که دولت وقتی در مورد ادغام صحبت می‌کند، هدفش در واقع به معنای یکسان‌سازی است و چنین گفت: «ادغام موفقیت‌آمیز البته این است که مردم زبان دنمارکی را یاد بگیرند و شغل پیدا کنند، اما هم‌چنین در مورد پایبندی به ارزش‌های دنمارکی و برابری جنسیتی هم است. (منبع: Berlingske 8/12/2021)

تسفایه به‌طرز مفتضانه‌‌ای تلاش می‌روزد تا از این مطالعه به‌عنوان مدرکی برای مشکل «کنترل اجتماعی منفی» استفاده کند، اگرچه بررسی فوق نشان می‌دهد که این دیدگاه‌‌‌ها از خود جوانان مسلمان پیرامون زنا است که آن‌را اظهار نموده و در نهایت انتخاب داوطلبانه‌ای خودشان است، که وزیر ادغام آن‌را قبول نخواهد کرد! تنها حزبی‌که کنترل ذهن را اداره و اعمال می‌کند، خود دولت است!

بناءً، وزیر ادغام به‌‌طور بی‌شرمانه‌ای، به‌شکل ماهرانه در خصوص این نظرسنجی تحقیقی با صحبت نمودن در مورد "ظلم و ستم زنان" اظهار نظر کرد. در حالی‌که، این مطالعه ثابت می‌کند که این زنان مسلمان بودند که زنده‌گی با حیاء را نسبت به زنده‌گی بی‌حیاء ترجیح دادند؛ همان‌‌طوری‌که مطالعات گذشته نیز این یافته‌های تحقیقی را نشان داده بود.

دولت در وهم، فریب و ناامیدی قرار دارد تا دیدگاه مبتذل خود را بر مسلمانان تحمیل کند و از این‌رو آماده است تا از هر ابزاری استفاده کند. حتی تسفایه به "معلمان/آموزگاران دبیرستان/مکاتب لیسه و مربیان فوتبال" گوش‌زد نموده است تا باید در "جنگ ارزش‌هایش" علیه فرهنگ‌اسلامی سهیم شوند. با این‌حال، سال به‌ سال، بررسی‌های کنترل ذهنی دولت نشان می‌دهد که مسلمانان تا اکنون حاضر به ترک هویت‌اسلامی خویش نیستند.

چرا مسلمانان علی‌رغم این‌که در یک کشور سکولار به دنیا آمده و بزرگ شده اند از روش زندگی قبیح/زشت خودداری می‌کنند؟ پاسخ بسیار ساده است: هرکس با فطرت پاک و ‌غیرفاسد می‌تواند درک کند که این امر باشکوه و نجیب است تا به روش شرافت‌مندانه زنده‌گی کند. اسلام بر ارزش‌های واقعی مانند حیاء، پاک‌دامنی، کرامت، فضیلت و احترام فوق‌العاده برای زن تأکید دارد.

فلهذا، ارزش‌های‌غربی را نمی‌توان فرهنگ گفت که وزیر ادغام از آن نماینده‌گی می‌کند و خواهان تحمیل‌اش بر مسلمانان است. در این اواخر، مدارکی از وی مبنی بر فرهنگ‌جنسی و رفتار تحقیرآمیز با زنان در کانال پربیننده TV2 و هم‌چنین در پارلمان دنمارک، جایی‌که خود تسفایه در آن حضور دارد، درز کرده است.

اگر وزیر ادغام دنمارک به‌طور کافی مغرور و متعقد است که او می‌تواند مسلمانان را وادار کند تا از ارزش‌های اسلامی‌شان دست‌ بردارند، پس فقط یک چیزیست که باید بگویم: این امر هرگز اتفاق نخواهد افتاد!

از سوی‌دیگر، ما انتظار داریم که تعداد دنمارکی‌هایی‌که روش زنده‌گی غربی را ترک می‌کنند و روش زندگی اسلامی را انتخاب می‌کنند، پیوسته افزایش یابد.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر-دنمارک

مترجم: داکتر زکریا

ادامه مطلب...

کشمکش‌های اوکراین؛ ابعاد و انگیزه‌ها

  • نشر شده در سیاسی

پرسش

شبکه‌ی خبری الجزیره به‌تاریخ 20 دسمبر 2021م در صفحه‌ی انترنتی خود نوشت: «اردو/سپاه اوکراین و جدایی طلبان وابسته به‌مسکو با هم درگیر شده و این درگیری منجر به کشته شدن افرادی از هردو جانب گردید. این تنش‌ها در حالی بالا می‌گیرد که درست یک روز قبل الیکسی دانیلوف سکرتر شورای امنیت ملی و دفاع اوکراین اعلان نمود که کشورش برای نخستین‌بار در تاریخ خویش راهکار مستقل و متشکل از تمام ارگان‌ها و قطعات اردو را به هدف جلوگیری از هرگونه تجاوز احتمالی از جانب روسیه را آماده نموده است. اوکراین قبلاً ادعا نموده بود که روسیه قریب به 100 هزار سرباز را در مرز با اوکراین مستقر نموده تا با پایان جنوری آینده به اوکراین حمله‌ور شود. اما روسیه برنامه‌ریزی برای حمله به اوکراین را رد نمود» (منبع: الجزیره 20 دسمبر 2021م)

 پرسش این است که: واقعیت این کشمکش‌ها از چه قرار بوده و ابعاد و انگیزه‌های نهفته در پس آن چیست؟ دیگر این‌که انتظار می‌رود بالاگرفتن این تنش‌ها به کجا بینجامد، به ویژه تنش‌ها میان روسیه و امریکا؟

پاسخ

برای روشن‌شدن پاسخ موارد زیر را به بررسی می‌گیریم:

  1. روسیه‌ی قیصری در جریان قرن شانزدهم بالای سرزمین اوکراین مسلط شد، سپس رفته رفته مردم اوکراین خودشان در استعمار سایر مناطق با روسیه شریک شدند و روس‌ها را کمک کردند تا سایر ملت‌ها را زیر استعمار خود در آورند، در حدی‌که ملت‌های استعمارشده به‌ندرت روس‌ها و اوکراینی‌ها را از یک‌دیگر تفکیک می‌نمودند؛ مخصوصاً که هردو از ریشه‌ی سلافی استند. زمانی‌که اتحادجماهیر شوروی در سال 1991م از هم پاشید و در همان سال اوکراین استقلال خود را گرفت، اوکراین در فضای "اتحادجماهیر شوروی" تبدیل به‌دولت دوم شده و با داشتن شمار بزرگ نفوس در حدود 40 ملیون‌تن در شمال بحر سیاه از موقعیت منحصر به فرد برخوردار گردید؛ هم‌چنین با داشتن زیربنای صنعتی که دست کمی از همتای روس‌اش نداشت و با برخوردار بودن از سپر هسته‌ای که یک سوم میراث باقی مانده از شوروی را تمثیل می‌کند. اوکراین از این واقعیت‌ها زمانی برخوردار بود که هنوز بر اساس توافق‌نامه‌ی امریکا و روسیه با اوکراین در مقابل تعهد امریکا و روسیه به‌حفظ وحدت اراضی اوکراین و حفظ استقلال آن از روسیه جدا نشده بود. اوکراین پس از آن در خصوص ناوگان بحری شوروی در بحر سیاه که روسیه بیش‌ترین سهم آن‌را به ارث برد، بارها با روسیه وارد مذاکرات سخت و طولانی شد، ناوگانی‌که بر اساس توافق دو طرف هم‌چنان در بندر سیفاستوبل در جزیره‌ی کریمیه در قالب اوکراین متمرکز باقی ماند.
  2. روسیه هر بار در هر کشمکشی‌که با اوکراین به راه می‌ انداخت، موفق نمی‌شد، اوکراین را به آغوش خود برگرداند؛ چه در مسئله‌ی تقسیم ناوگان بحر سیاه در اوایل دهه‌ی نود، یا مسئله‌ی پر جن‌جال پایپ‌های گاز که اتحاد شوروی آن‌را در داخل خاک اوکراین بناء کرده بود تا گاز روسیه را از توسط آن به اروپا انتقال دهد و هم‌چنین پیامدهای این مسئله مانند نیاز روسیه به‌خطوط بدیل مانند خط "سیل ترکی" از طریق بحر سیاه و یا "سیل شمالی" از طریق بحر بلتیک تا آلمان و یا هم در مسایل تجاری مانند نیاز شدید بازار روسیه به شکر و روغنی‌که در سرزمین حاصل‌خیز اوکراین تولید می‌گردد و یا هم مسئلۀ عضویت اوکراین در هیأت‌های مختلفی که روسیه برای دولت‌های منظومه‌ی شوروی سابق طراحی نمود و یا هم‌چنین روی‌کردهای اوکراین به جانب اتحادیه‌ی اروپا و ناتو که پس از آن بالا گرفت. تمام این کشمکش‌ها میان روسیه و اوکراین به روسیه فرصت نداد در جریان سه دهه‌ی گذشته، با وجود برخورداری از امکانات نظامی بیش‌تر، مجدداً بالای اوکراین تسلط پیداکند.
  3. اوکراین باغچه‌ی جلوِ روسیه به‌شمار می‌رود و نه مانند کشورهای آسیای میانه که از نظر موقعیت، روابط قومی، دین و تاریخ به مثابه‌ی حیات خلوت آن است. اوکراین برای روسیه و جایگاه بین‌المللی آن نقش سپر را دارد؛ بالای بحر سیاه اشراف داشته و آن‌را در اختیار خود دارد، به علاوه‌ی اشراف آن روی مناطق اسلامی قفقاز که روسیه در طول تاریخ آن‌را به‌خود پیوند داده، هم‌چنین زمین‌های حاصل‌خیز اوکراین و کالاهای اساسی آن برای روسیه امنیت غذایی به بار آورده و آن‌را در تحول روابط‌اش با غرب محفوظ نگه می‌دارد و از طریق اوکراین است که روسیه به اروپای شرقی راه دارد، چه با خطوط گاز و یا غیر آن. گذشته از همه، اوکراین امروزه آخرین منطقه‌ی حایل برای گشودن گره تاریخی روسیه در ترس و نگرانی از اروپا به شمار می‌رود، اروپایی‌که دو بار "ناپلیون و هتلر" از مسیر اوکراین به روسیه حمله نمود؛ اگرچه ضعف دولت شوروی، آن‌را وادار نمود تا دست از اروپای شرقی به‌عنوان منطقه‌ی حایل بردارد، اما اینک با درنظر داشت پیش‌رویی‌های اعضای پیمان ناتو در شرق اروپا، روسیه از اوکراین و بلاروس به عنوان همسایه‌گانش انتظار دارد حد اقل به صفت منطقه‌ی حایل در برابر خطرهای ناتو و پیش‌روی‌های ابزار نظامی آن به‌جانب شرق عمل کند. روسیه در حال‌حاضر قصد دارد اوکراین را از پیوستن به‌پیمان آتلان‌تیک شمالی "ناتو" و یا حمایت از آن بازدرد، «سیرگی ریاب‌کوف معاون وزیر خارجه‌ی روسیه، حمایت نظامی امریکا از اوکراین را برای امنیت روسیه یک‌چالش خواند». (منبع: شبکه‌ی خبری العین 13 اپریل 2021م).
  4. غرب، به ویژه امریکا این واقعیت موجود در مورد گره اوکریان در سیاست روسیه را درک نموده و می‌داند که اوکراین نقطه‌ ضعف روسیه است، مخصوصاً پس از آن که  تحرکات جریان‌های قومی در اوکراین شدت گرفته و دشمنی آنان با روسیه عمیق گردیده. بناءً اوکراین از دو دهه به این سو تبدیل به میدان کشمکش میان امریکا و اروپا از یک‌طرف و روسیه از طرف دیگر شده است. در پی انقلاب سال 2014م پرتقالی که منجر به برکناری یانکوویتچ رئیس‌جمهور وابسته به روسیه‌ی اوکراین گردید، روسیه در همان‌سال در واکنش به برکناری یانکوویچ شبه‌جزیره‌ی کریمیه واقع در جنوب اوکراین را از پی‌کر اوکراین جدا نموده و آن‌را به روسیه پیوند زد، جزیره‌ای که روسیه در آن پایگاه‌های نظامی استراتژیک و بزرگی دارد. روسیه به این هم اکتفاء نکرد؛ بلکه جدایی‌طلبان روس در اوکراین را تحریک نمود تا در مناطق شرقی شورش نموده و استقلال دو ولایت "دونیتسک و لوگانسک" را اعلان نمایند و روسیه این دو ولایت را به نام "روسیه‌ی کوچک" نام‌گذاری نموده کمک‌های نظامی را به آن سرازیر نمود. تمام این واقعیت‌ها باعث شد اوکراین به آغوش غرب رفته و با اصرار خواهان پیوستن به‌پیمان ناتو گردید، به این امید که از شر خصومت‌های روسیه در امان بماند. غرب شروع به‌نزدیک نمودن اوکراین به خود نموده و تظاهر به حمایت از آن نمود، چنان‌چه اوکراین را به نشست‌های اروپا و نشست‌‌های "ناتو" دعوت می‌نمودند، مخصوصاً زمانی که کش‌مکش با روسیه شدت بیش‌تری می‌گرفت، در حالی‌که اوکراین نه عضو اتحادیه‌ی اروپاست و نه "ناتو"، امریکا شروع به مسلح نمودن اوکراین نموده و ملیاردها دالر کمک نظامی به آن پرداخته و اردوی آن‌را تمرینات نظامی می‌دهد.
  5. روسیه پیوند دادن جزیره‌ی کریمیه به‌خود زیر فشار تحریم‌های سخت اروپا و امریکا قرار گرفت، به‌همین دلیل تلاش نمود برای جریان این تحریم‌ها، روابط اقتصادی خود با چین را افزایش دهد؛ چنان‌که خطوط پایپ نقل نفت و گاز به چین را ساخت و گذرگاهی خشکه (راه آهن) برای حمل و نقل مستقیم کالاهای چین به اروپا گشود، یعنی در چهارچوب برنامه‌ی بزرگ چین موسوم به (راه ابریشم) با چین کمک نمود. گذشته از همه؛ روسیه کم‌کم شروع به رها نمودن ذخایر نقدی خویش از وابسته‌گی به اوراق بهادار امریکا و دالر نموده و تجارت خویش را تا حدود زیادی از قید و بند دالر رها نمود. هرچند روسیه از نظر تجارتی در مقایسه با اروپا و چین چندان پرقدرت نیست؛ اما امریکا به این نتیجه رسید که روسیه دارد تسلط اقتصادی امریکا را به‌چالش می‌کشد و سایر دولت‌ها را تشویق می‌کند جرئت گرفته و در برابر آن ایستاده‌گی کنند، چنان‌که این واقعیت را می‌توان در بسیاری از داد و ستدهای تجاری روسیه به‌خصوص با چین در اتکاء به واحدهای پولی داخلی به‌جای دالر مشاهده نمود. بناءً این تهدیدی است برای امریکا و هم‌چنین اتهامی‌که اخیراً متوجه روسیه شد، مبنی بر این‌که بهای گاز را افزایش داده به هدف این که می‌خواهد بحران اقتصادی جدیدی را برای اروپا رقم زند.
  6. روسیه به ابعاد و مزایای بزرگ اوکراین از نظر تاریخی، تسلط، اقتصاد و امنیت چشم دوخته، یعنی منطقه‌ی حایل با ناتو. بناءً اوکراین برای روسیه خط سرخ است؛ «پوتین پیمان ناتو را هشدار داد که نیرو و سلاح در اوکراین منتشر خواهد نمود. او گفت: "گسترش زیربنایی نظامی ناتو در اوکراین برای روسیه خط‌سرخ بوده و عکس‌العمل قوی در پی خواهد داشت." از جانب‌دیگر؛ جوبایدن رئیس‌جمهور امریکا گفت که وی در خصوص اوکراین هیچ خط‌سرخی را از هیچ طرفی نمی‌پذیرد.» (منبع: نون پست 4 دسمبر 2021م). با توجه به آن‌چه گفته شد، روسیه، که بحران‌فعلی اوکراین را مدیریت می‌کند، دست از اوکراین بر نداشته و نخواهد گذاشت تبدیل به لقمه‌ی آماده برای امریکا و ناتو شود، مخصوصاً اینک پس از آن که تحریم‌های غرب را تجربه نموده و آن‌را تحمل نمود. گذشته از آن؛ روسیه می‌داند که امریکا در حال حاضر سخت درگیر رویارویی با چین است، به این‌معنا که به هیچ‌وجه امریکا اقدام به پیوستن اوکراین به ناتو نخواهد نمود؛ زیرا این‌کار هزینه‌های زیادی برای دفاع از اوکراین روی دست امریکا خواهد گذاشت، به‌دلیل این‌که این‌کار آماده‌گی‌های امریکا در شرق‌دور برای رویارویی با چین را تضعیف خواهد کرد. از جانب‌دیگر؛ روسیه به اروپائی‌که نیروی نظامی کم‌تری داشته و در موارد انرژی تا حدود زیادی به روسیه وابسته می‌باشد، اهمیت زیادی قایل نیست، به این معنی که روسیه باور دارد که شرایط بین‌المللی برای موفقیت‌اش در اوکراین آماده است. بناءً سیرگی لاوروف وزیر خارجه‌ی روسیه به انتونی بلینکین همتای امریکایی‌اش ابلاغ نمود که مسکو نیاز به "تضمین‌های امنیتی دراز مدت در مرزهای غربی خود دارد که متوقف شدن روند گسترش پیمان آتلان‌تیک شمالی "ناتو" به‌جانب شرق از آن جمله به‌شمار می‌رود. وی افزود که این درخواستی جدی و حتمی است» (منبع: بوابة الوسط اللیبیه 2 دسمبر 2021م)

7. این است واقعیت خواست‌های روسیه که تنش‌های اوکراین را به‌هدف آن دامن می‌زند، زیرا روسیه به این باور است که غرب روند حمایت تسلیحاتی از اوکراین را افزایش می‌دهد و این که ممکن است غرب پس از تقویت تسلیحاتی اوکراین این کشور را تشویق کند، جدایی‌طلبان روس در شرق اوکراین را ریشه‌کن کند و ممکن است پس از آن اوکراین را تحریک کند در جزیره‌ی کریمیه وارد جنگ شود و این‌ها همه خطرهایی است که متوجه روسیه می‌باشد. والیری گیراسیموف رئیس ارکان روسیه در اظهاراتی گفت: «مسلح نمودن اوکراین با طیاره‌ها/هواپیماها، طیاره‌های بدون سرنشین/جنگنده‌ها و هلیکوپتر‌ها/چرخبال‌ها، کییف (پایتخت اوکراین) را انگیزه خواهد داد دست به اقدامات خطرناک بزند، اما هر اقدام تحریم‌آمیز از جانب کییف برای حل اوضاع در دونباس با استفاده از زور فوراً سرکوب خواهد شد». (منبع: آر تی 9 دسمبر 2021م) به این ترتیب بحران‌کنونی نشان می‌دهد که روسیه در گام نخست می‌خواهد کریمیه بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی جزء روسیه باقی بماند؛ بلکه می‌خواهد جهانی، امریکا و اروپا این قضیه را به رسمیت بشناسند. هدف دوم روسیه این است که شرق اوکراین بیرون از تسلط اوکراین و به عنوان بخشی از روسیه مبدل گردد و هدف سوم، که بیش‌ترین تأثیر را دارد این است که می‌خواهد اوکراین به ناتو نپیوندد و این که نیاز به تضمین‌هایی در این خصوص وجود دارد، به ویژه پس از مانورهای نظامی مشترک ناتو و اوکراین در بحر‌سیاه، چنان‌چه پوتین رئیس‌جمهور روسیه گفت: «مانورهای اخیر پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو" در بحر سیاه تمام مرزها را زیر پا نمود. وی گفت که غرب هشدارهای کشورش را به اندازه‌ی کافی جدی نمی‌گیرد. وی که در حضور مسوولین سیاست‌خارجی در مسکو صحبت می‌نمود به پروازهای استراتژیک بمب‌افگن‌های ناتو در فاصله 20 کیلومتری مرز کشوراش اشاره نموده گفت که این کار تمام حد و مرزهای مجاز را زیر پا می‌کند. وی افزود: «شرکای‌غربی ما با حمایت تسلیحاتی مدرن و کشنده و انجام دادن مانورهای تحریک‌آمیز نظامی به تنش‌ها دامن می‌زنند». (منبع: الجزیره نت 18 نومبر 2021م)

8. پاسخ امریکا به‌خواسته‌های روسیه این بود که نشست دوجانبه‌ای را میان پوتین و بایدن برگزار نمود. این نشست به‌تاریخ 7 دسمبر 2021م برگزار شد و موضوع اساسی آن کشمکش‌های اوکراین بود؛ اما نه یگانه موضوع آن و در جریان نشست معلوم شد که روسیه از امریکا می‌خواهد خطوط‌سرخی را که در اوکراین ترسیم نموده به‌رسمیت بشناد. این نیز معلوم شد که امریکا، روسیه را در صورت راه‌اندازی جنگ در اوکراین به تحریم‌های اقتصادی هشدار می‌دهد و امریکا چیزی فراتر از آن در اختیار ندارد، چنان‌که رئیس‌جمهور امریکا در روز بعد از نشست تأکید نمود که مداخله‌ی‌نظامی امریکا در صورت جنگ روسیه در اوکراین وارد نیست. امریکا اندکی پیش از نشست توسط بسیاری از مسوولین خود تهدید به‌تحریم‌هایی نمود که روسیه تا کنون مانند آن‌را ندیده است و در مورد منع جریان عبور گاز روسیه در خط "سیل شمالی" به آلمان سخن گفتند و گفتند که در این خصوص با آلمانی‌ها صحبت خواهند نمود و بزرگ‌ترین کاری را که امریکا می‌تواند انجام دهد این است که روسیه و بانک مرکزی آن‌‎را از سیستم تحویلات مالی خارجی منع خواهد نمود، هرچند بسیاری از بخش‌های تجارت روسیه با دالر صورت نمی‌گیرد.

9. با دقت نمودن به این قضیه درخواهیم یافت که روسیه دارد خود را درگیر بحرانی می‌کند که ممکن است پیامد آن به ضرر خود آن تمام شود؛ زیرا امریکا می‌تواند رئیس‌جمهور اوکراین را تشویق کند روسیه را تحریک نماید تا این که روسیه دیگر فرصت و انتخابی بجز جنگ در اوکراین نداشته باشد و به این ترتیب در گل و لای اوکراین و در برابر اروپا گیر افتد؛ زیرا اوکراین دولت عضو ناتو نیست تا امریکا مجبور باشد برای دفاع از آن دست به کار شود و در صورتی‌که روسیه مرتکب اشتباه شده و با اوکراین درگیر شود، امریکا تمام توجیهات لازم برای وادار نمودن دولت‌های اروپائی و برگردانیدن آن‌ها زیر فرمان امریکا به‌دلیل قرار گرفتن به گونه‌ی یک‌ صف‌واحد در برابر تجاوز روسیه را به دست خواهد آورد، چیزی‌که با وجود تعدد قطب‌های جهانی که روسیه ادعا می‌کند منافات دارد. هم‌چنین افق دیگری نیز وجود دارد که روسیه آن‌را نمی‌بیند؛ در صورت راه‌اندازی جنگ توسط روسیه در اوکراین، امریکا ابزار جدیدی برای در هم شکستن ائتلاف به وجود آمده میان روسیه و چین در دست خواهد داشت، چنان‌که امریکا خواهد توانست بالای چین فشار آورده و به وسیله‌ی تجارتی که با امریکا دارد آن‌را هشدار خواهد داد از روسیه‌ی متجاوز به اوکراین فاصله بگیرد؛ که اگر چین به این هشدار تن داد و از روسیه فاصله گرفت، یکی از اهداف بزرگ امریکا براورده خواهد شد و اگر روسیه به انواع مختلف تحریم‌ها تن داده و پس از جنگ از اوکراین بیرون رفت خواسته‌های امریکا در شرق اوکراین فوراً دنبال خواهد شد؛ بلکه حتی در مورد جزیره‌ی کریمیه و این کار روسیه را از کسب هرگونه دستاوردی از جنگ با اوکراین محروم خواهد نمود؛ حتی عواقب ‌ناگواری را برایش به بار خواهد آورد؛ به علاوه‌ی این که امریکا دولت‌های شرق اروپا را تحریک نموده و آنان‌ را وادار خواهد نمود برای ضربه زدن به روسیه در اوکراین حمایت‌های فعال و مؤثر نظامی روی دست گیرند. در این خصوص شاید تجربه‌ی شکست روسیه در افغانستان هنوز از حافظه‌ها پاک نشده باشد. با توجه به آن‌چه گفته شد؛ روسیه دارد دست به بازی خطرناکی در ماحول اوکراین می‌زند که ممکن است تبدیل به دام بزرگی برایش شده و پیامدهای آن برای روسیه ناگوار کننده باشد، درست مانند فرد احمقی که به عواقب کارهای خود نمی اندیشد.

9. در خصوص این که اوضاع به‌کدام جهت روان است، ذیلاً بررسی می‌گردد:

أ‌.         دولت‌های اروپایی سعی دارند تنش‌ها را کم کنند و روسیه را از جنگ اوکراین منصرف نمایند، اروپا می‌خواهد روابط جهان با روسیه را نرم کند تا از خطرهای احتمالی جلوگیری کرده و روند جریان منابع انرژی روسیه به اروپا با قیمت معقول تضمین گردد، فرانسه و آلمان و ایتالیا خواستار راه اندازی مذاکرات با روسیه و اوکراین جهت حل نزاع می‌باشند. چنان‌که: «هایکو ماس وزیر خارجه‌ی آلمان در اظهاراتی گفت که کشوراش علاقمند بهبود روابط با روسیه می‌باشد. وی تأکید نمود که تحقق این هدف خواستار پیش‌رفت در حل نزاع در دونباس می‌باشد.» (منبع: آر تی 23 نومبر 2021م) اما انگلیس احتمالاً تلاش دارد اوضاع را از باب رقابت‌سیاسی با اتحادیه‌ی اروپا که از آن بیرون شده، تشدید کند. «ژنرال نیکولاس کارتر رئیس ارکان اردوی انگلیس گفت: خطرها نسبت هر زمان دیگری پس از جنگ سرد بیش‌شده و بیم جنگ میان غرب و روسیه زیاد است.» (منبع: الجزیره نت 13 نومبر 2021م) وی هم‌چنین گفت: «در مورد احتمال بروز کشمکش در منطقه باید هوشیار باشیم. ژنرال نیک کارتر به بی بی سی گفت: امیدوارم عملاً با روسیه جنگی در نگیرد؛ اما وی افزود که ناتو باید برای این احتمال آمادگی داشته باشد. (منبع: بی بی سی 5 دسمبر 2021م) چنین اظهاراتی از جانب انگلیس بیش‌تر از آن که هشدار جنگ باشد، به‌هدف مشوش کردن طرف‌هاست.

ب‌.     اما قاطع‌ترین عامل موقف امریکاست، زیرا در بسیاری موارد بالای حکومت اوکراین تسلط دارد و به‌همین دلیل است که روسیه با فرستادن نامه‌ای به امریکا خواهان تضمین‌های امنیتی شد و چنین نامه‌ای را تنها برای دولت امریکا فرستاد و نه هیچ دولت دیگری به دلیل این‌که سایر دولت‌های عضو پیمان ناتو پیرو امریکاستند، در حدی‌که حتی تأخیر امریکا در پاسخ به نامه‌ی روسیه در خصوص ضمانت امنیتی مخصوصاً موضوع پیوستن اوکراین به پیمان باعث نگرانی روسیه گردیده: «سیرگی ریابکوف معاون وزیر خارجه‌ی روسیه در مسکو گفت: که مسکو نیاز دارد امریکا زودتر به پیشنهادهایش پاسخ دهد؛ زیرا اوضاع دشوار بوده و ممکن است پیچیده شده و تنش‌ها بالا گیرد». (منبع: الجزیره 20 دسمبر 2021م) به این ترتیب:

-          اگر امریکا تصمیم بگیرد در اوکراین برای روسیه ضمانت امنیتی بدهد بدون این که در مورد چین به توافق برسند، در این‌صورت پله‌ی روسیه در این بحران سن‌گین شده و دادن چنین ضمانت‌هایی پرده از ناتوانایی‌های بیش‌تر موقف امریکا برخواهد داشت؛ زیرا امریکا به خواسته‌های روسیه تن‌داده و به‌خواسته‌های اروپا با سردی پاسخ داده است. پس چنین موقفی از امریکا بعید است؛ مگر این‌که روسیه در قطع رابطه‌اش با چین به‌نفع امریکا کوتاه بیاید.

-          اما اگر امریکا تصمیم بگیرد روسیه را تحریک نموده و آن‌را وارد جنگ با اوکراین کند در این‌صورت روسیه در دام نقشه‌های امریکا خواهد افتاد و یا انداخته خواهد شد.

-          با دقت نمودن به امور فوق گمان‌اغلب این است که شروع جنگی داغ میان روسیه و اوکراین بعید به‌نظر می‌رسد، مگر این‌که تحولات جدیدی رخ دهد و بر اساس آن روسیه فریب خورده درگیر جنگ شود؛ اما باید در نظر داشت که عدم انتظار جنگ به معنای این نیست که زد و خوردهای متفرق در مراحل مختلف در شرق اوکراین اتفاق نخواهد افتاد.

به این‌ترتیب، انتظار نمی‌رود امریکا بتواند روابط روسیه با چین را به‌طور کلی قطع نماید و در نتیجه روسیه هرگز اهداف سه‌گانه‌ی خود را به‌دست نخواهد آورد؛ ممکن است بر اساس طریقه‌ی پیروان نظام سرمایه‌داری که همانا سازش و حل وسط است، موقف‌گیری امریکا در مورد اهداف سه‌گانه‌ی روسیه نرم‌تر شود و روسیه در عوض آن روابط‌اش با چین را کاهش دهد. آن‌گاه است که روسیه به لشکرکشی خود در مرز با اوکراین پایان داده و به‌همین امتیاز اکتفاء کند.

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...

فرق بین تخصیص، تأمیم و اقطاع

  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله و برکاته!

در نظام سرمایه‌داری میان تخصیص و اقطاعی‌که در کتاب اموال وارد شده است، چی فرقی وجود دارد؟ الله سبحانه وتعالی  هزاران خیر به شما نصیب گرداند!

پاسخ                     

وعليكم السلام ورحمت الله وبركاته!

1 – سه نوع ملکیت وجود دارد: ملکیت عامه، ملکیت دولتی و ملکیت خصوصی.

2 – ملکیت‌های عامه عبارت از اعیانی است ‌که شارع ملکیت آن‌را متعلق به همه‌ی مسلمانان قرارداده و میان آنان مشترک گردانیده و اشخاص را از تملک آن منع کرده است؛ امثال دینامنت برق و استیشن آن، کارخانه‌های گاز و سنگ ذغال و هم‌چنان معادن جاری غیر منقطع، چه جامد مانند طلا و آهن یا مایع مانند نفت و یا هم معدن گازی مانند گاز طبیعی وغیره؛ این‌همه معادن و امثال این‌ها ملکیت عامه بوده و مملوک و ملک مشترک جمعیت مسلمانان محسوب می‌‌شود و یک‌منبع از منابع بیت‌المال است و خلیفه مطابق به احکام شریعت بین آنان توزیع می‌کند.

3 – ملکیت دولتی عبارت از اعیان است از قبیل زمین، ساختمان و اشیای منقوله‌ای که مطابق به احکام شریعت حق عامه‌ی مسلمانان به آن تعلق می‌گیرد. بنابراین تد بیر، وارسی و تصرف آن به خلیفه موکول می‌باشد.

4 -  در قبال تد‌ بیر ملکیت عامه و ملکیت دولتی گرچه دولت مسوولیت دارد؛ ولی میان هردوملکیت تفاوت وجود دارد؛ پس هرآن‌چه که در ملکیت عامه شامل است مانند نفت، گاز، معادن طبیعی، بحرها، نهرها، چشمه‌ها، ساحات، جنگل‌ها، چراگاه‌ها، مساجد؛ برای خلیفه جائز نیست که این املاک را به کسی تملیک دهد، چه فرد باشد و چه جمعیت، چون  ملک عامه مسلمانان است.

ولی آن‌چه که در ملکیت دولت شامل است، از قبیل زمین و ساختمان؛ خلیفه صلاحیت دارد قسمتی از آن‌را به  ملکیت اشخاص درآورد؛ چه عین و منفعت آن‌را و یا منفعت را بدون تملیک عین، و یا این‌که اجازه دهد به آباد کردن و تملک بپردازد. خلیفه  به هرشکلی‌که دران صلاح و منفعت مسلمانان را می بیند، می‌تواند تصرف کند.

5 – خلیفه صلاحیت دارد که به شخص که زمین زراعتی ندارد، از ملکیت دولت زمین توزیع کند تا درآن به زراعت پرداخته  و تملک کند. این عمل بخاطر آنست که ثروت منحصر به چنگ ثروتمندان  باقی نماند:

﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾ [حشر: 7]

ترجمه: تا ثروت دست به دست ثروتمندان شما باقی نماند.

 لیکن این عمل به این معنی نسیت که ملکیت شخصی  را به نا حق و بدون دلیل ازاو کشیده  به دیگری بدهد؛ بلکه از ملکیت دولت به فقرا توزیع میکند، نه به اغنیاء. "اقطاع" به چنین عملی گفته می‌شود.

"اقطاع" از اراضی دولتی صورت می‌گیرد، نه از ملکیت خصوصی، و به طبیعت حال از ملکیت عامه هم صورت نمی‌گیرد.

6 – این ملکیت‌ها را شریعت با احکام شرعی تعیین نموده است؛ بنابر این، تغییر صنف آن جایز نمی‌باشد؛ پس ملکیت عامه به ملکیت خصوصی منتقل نمی‌شود، به شکلی‌که حق حفاری و استخراج پترول به شرکتی خاصی داده شود؛ عملی‌که به آن تخصیص یعنی "خصخصه" می‌گویند و به چنین عملی ملکیت عامه به ملکیت خصوصی تبدیل می‌شود... هم‌چنان جائز نیست که ملکیت خصوصی به ملکیت دولتی منتقل کرده شود؛ به این ترتیب که تجارت‌خانه‌یی از مالکش مصادره و به ملکیت دولتی تبدیل شود که به آن تامیم می‌گویند.

7 – از آن‌چه گذشت فرق میان تخصیص، تامیم و اقطاع واضح می‌گردد؛ پس تخصیص عبارت است از فروش ملکیت عامه به شرکت‌های خصوصی، مانند این‌که امتیاز حفر پطرول، یا مناجم، و یا برق را به شرکت‌های خصوصی بدهد. عملی‌که  حرام  و ناجایز است؛ چون ملکیت عامه هم‌چنان ملکیت عامه باقی می‌ماند و به ملکیت خصوصی تبدیل نمی‌شود... و تامیم عبارت است از تبدیلی  ملکیت فردی به ملکیت دولتی و یا ملکیت عامه مانند این‌که تجارت‌خانه‌ای ملکیت خصوصی را به ملکیت عامه یا ملکیت دولتی تبدیل کرده شود که این عمل ناجایز است؛ چون ملکیت‌ها هم‌چنان در ملکیت مالکانش باقی می‌ماند و حق تملک در آن به غیر مالکان تغییر نمی‌کند...

اما اقطاع عبارت است از این‌که دولت از ملکیت خود به مردم  توزیع می‌کند. بدین ترتیب سطح اقتصاد‌شان بالا می‌رود که در نتیجه ثروت به دست ثروتمندان محصور و دست به دست باقی نمی‌ماند. بسیاری‌هایی هستند که به حدکافی چیزی در اختیارندارند تا به عزت و کرامت زندگی نمایند؛ بنابرین دولت به عده‌ای آنانی‌که زمین زراعتی ندارند، زمین توزیع می‌کند؛ بلکه دولت از مال خود به دهاقین برای زراعت زمین‌های‌شان کمک می‌کند.

بنابراین اقطاع در اسلام به معنای فقهی شرعی‌اش تا تامیم و  تخصیص فرق می‌کند.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...

حزب التحریر-ولایه تونس فراخوانی را به مردم تونس و حاکمیت سیاسی آن که یکی از شباب این حزب را دستگیر نموده، فرستاد

  • نشر شده در تونس

حزب‌التحریر-ولایه تونس فراخوانی موسوم به "همسه" را تحت عنوان: " شعار انقلاب بود و هنوز هست، مردم می‌خواهند رژیم حاکم را سرنگون سازد"، به مردم تونس فرستاد. حزب تأکید نمود؛ رژیمی‌که مردم در 17 دسامبر 2010م علیه آن قیام کردند، یک رژیم سکولار و وابسته به غرب بود. حزب هم‌چنان افزود؛ هنگامی‌که مردم برای سرنگونی رژیم فراخوانی می‌کردند، بدون شک که آن‌ها برای ایجاد هرج‌ومرج فراخوانی نکرده، بلکه خواستار نظامی بودند که ضامن عدالت، حقوق و پیش‌رفت اقتصادی باشد. این تنها با نظام برخواسته از عقیدۀ مردم یعنی اسلام و حاکمیت اسلام زیر سایه خلیفه عادل بر منهج نبوت ممکن است. حزب‌التحریر از مردم تونس خواست که با تسلیم شدن به راه الله، کتاب او و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم گام بردارند که رستگاری دنیا و آخرت را در پی دارد.

شباب حزب‌التحریر تذکرنامۀ "همسه" را به روز پنچ‌شنبه 16 دسامبر 2021م توزیع نمودند که طی آن سامی بدری یک‌تن از اعضای حزب‌التحریر توسط گاردملی/محافظ‌ملی در شهر سیدی بوزید، مهد انقلاب دست‌گیر شد که هنوز در بازداشت به سر می‌برد. این کار نادرستی ادعای رئیس‌جمهور قیس سعید را مبنی بر وفاداری به انقلاب و اهداف آن را نشان می‌دهد.

بدون شک هدف اصلی انقلاب فروپاشی/سقوط دادن نظام بود، و دستگیری کسانی‌که این شعار را سر می‌دهند و مردم را بسوی تغییر اساسی بر اساس عقیده اسلامی فرا می‌خوانند در حقیقت خیانت در برابر انقلاب است نه وفا به آن.

شباب حزب‌التحریر-ولایه تونس قبلاً هم با رژیم بورقیبه و بن علی مواجه شده بودند، اما نه دست‌گیری و نه هم زندان مانع آنان شد؛ بلکه آن‌ها امروز برای سرنگونی هژمونی غربی، نظام قانون‌گذاری، ابزارهای محلی و تأسیس حاکمیت قانون بر اساس اسلام آن مصمم‌تر و جدی‌تر اند و تازیانه مجرمان و زندانی کردن توسط ظالمان هیچ تأثیری بر عزم آن‌ها نخواهد داشت. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ [توبه – ۳۲ ]

 ترجمه: آن‌ها می‌خواهند نور الله را با دهان خود خاموش کنند، غافل از این‌که الله نورش را کامل می‌کند، هرچند کافران را خوش نه آید.

دفترمطبوعاتی حزب التحریر-ولایه تونس

 مترجم عبدالرحمن قاطع

ادامه مطلب...

حوادث هولناک اردوگاه مهاجران فلسطینی برج الشمال در جنوب لبنان

  • نشر شده در لبنان

چنان‌که در روایات متواتر سنن ابوداود روایت شده‌است، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«إنَّ السعيدَ لَمَنْ جُنِّبَ الفِتَنَ، إنَّ السعيدَ لَمَنْ جُنِّبَ الفِتَنَ، إنَّ السعيدَ لَمَنْ جُنِّبَ الفِتَنَ، ولَمَن ابتُلِيَ فصَبَر؛ فَوَاهاً»

ترجمه: خرسند است کسی‌که از نفاق‌افگنی پرهیز می‌کند، خرسند است کسی‌که از نفاق‌افگنی پرهیز می‌کند، خرسند است کسی‌که از نفاق افگنی پرهیز می‌کند و چه نیکوست کسی‌که رنج می‌بیند و صبر می‌کند.

پس از حوادث دردناک پی در پی در اردوگاه برج شمال – مانند انفجار و تیراندازی در مراسم تشیع جنازه – که جان افراد بی‌گناه را گرفت و به‌‌‌جای یک مراسم تشیع جنازه، چندین مراسم تشیع جنازه برگزار شد و جوانانی را قربانی کرد که در اوج جوانی‌شان به‌سر می‌بردند. ما در حزب‌التحریر – ولایه لبنان بنابر احکام دین‌مان از همه دعوت می‌کنیم تا دست از شورش بردارند و صبر اختیار کنند.

این بدین معناست که گویا مردم فلسطین در لبنان به هیچ سرگرمی جز جنگ و جدال در میان یکدیگر نیاز ندارند! خصوصاً باوجود این همه بحران‌های فزایندۀ سیاسی، اجتماعی، صحی/بهداشتی و معیشتی‌که لازم به یادآوری و توصیف نیست. حال‌آن‌که مردم فلسطین همگی در لبنان در شرایط مشابهی زنده‌گی می‌کنند و حالت زنده‌گی‌شان با مردم خود لبنان فرقی ندارد.

اگرچه اتخاذ موقف جدی علیه این تظاهرات مسلحانۀ پوچ و اغراق‌آمیز در هر شور و شادی الزامی‌ست، ولی اکنون بر مقامات عالی‌رتبه‌‌ای که خود را به‌عنوان رهبران مردم فلسطین جای زده‌اند، ندا سر می‌دهیم تا جلو فجایع را بگیرند و از بیانات فتنه‌انگیز خودداری کنند، و جلسات فوری را برای جلوگیری از استثمار مردم فلسطین در لبنان، مخصوصاً با موجی از حرکات تعصب‌گرایانه در قبال حقوق بشر دایر کنند.

هم‌چنان کسانی را که الفاظ فتنه‌انگیز سر می‌دهند، هشدار می‌دهیم و از صحبت‌های عجیب و غریب‌شان صرف‌نظر می‌کنیم. خصوصاً در شبکه‌های اجتماعی که اکثراً تبدیل به منبر فتنه‌انگیزی شده‌اند. و سخنان رسول الله صلی الله علیه و سلم را یادآور می‌شویم که به‌عنوان پیشوای مؤمنین در صحیح خود فرمودند:

«كَفَى بالمَرْءِ كَذِباً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ»

ترجمه: برای یک مرد از دروغ همین‌قدر کافی است که هرچه را می‌شنود بازگو کند.

این بدان معناست که شخصی به‌طور ناچار خاصتاً در چنین مواقع الفاظ دروغین را می‌شنود و اگر او نیز چنین الفاظی را سر دهد، سپس او نیز مرتکب یک عمل حرام است.

اولویت امروزی این است که از فتنه بپرهیزیم، با رنج و آسیب صبور باشیم، و اولویت را به شریعت و حکمت بدهیم. و اگر هنوز در این‌گونه حوادث اولویت‌بندی نکنیم، پس چی وقت باید این کار را انجام دهیم؟

تا زمانی‌که حقیقت از دروغ واضح است، اصل اساسی این است که به آن‌چه رسول الله صلی الله علیه و سلم ما را در زمان ابتلا و آزمایش به آن ملزم قرار داده‌است، توصل کنیم؛ چنان‌چه توسط امام بخاری در صحیح‌اش روایت شده‌است.

«سَتَكُونُ فِتَنٌ القاعِدُ فيها خَيْرٌ مِنَ القائِمِ، والقائِمُ فيها خَيْرٌ مِنَ الماشِي، والماشِي فيها خَيْرٌ مِنَ السَّاعِي، ومَن يُشْرِفْ لها تَسْتَشْرِفْهُ، ومَن وجَدَ مَلْجَأً أوْ مَعاذاً فَلْيَعُذْ بهِ»

ترجمه: بر شما ابتلاست؛ زمانی‌که اشخاص ساکن بهتر از کسانی اند که ایستاده اند، کسانی‌که ایستاده اند بهتر از کسانی اند که قدم می‌زنند، کسانی‌که قدم می‌زنند، بهتر از کسانی اند که می‌دوند و هر آن‌کس که در این آزمایش‌ها به دنبال پیروزی است، سبقت خواهند گرفت و هر آن‌کس که پناهگاه و مسکن یافت، خودش را مسکنت می‌دهد.

به خانوادۀمان تسلیت می‌گوییم! برای شفایاب شدن هرچه سریع‌تر برادران مجروح‌مان دعا می‌کنیم و از الله سبحانه وتعالی می‌طلبیم تا برای هر گروه پاداش‌شان را اعطا کند، برای مجروحان پاداش صبر و برای دعاکننده‌گان رحمت و هدایت نصیب کند؛

﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156) أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ [بقره: ۱۵۵ – ۱۵۷]

ترجمه: و بشارت ده به استقامت‌کنندگان!  آن‌ها که هرگاه مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: ما از آنِ الله (سبحانه و تعالی) هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم! این‌ها همان‌ها اند که الطاف و رحمت الله (سبحانه وتعالی) شامل حال‌شان شده‌است و آن‌ها هدایت‌یافتگان اند!

دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر – ولایه لبنان

متراجم: راشد مسلم

ادامه مطلب...

توافق امریکا و چین علیه ارزهای دیجیتالی

  • نشر شده در سیاسی

ارزهای دیجیتالی کدگذاری شده، در عین‌زمان از سوی امریکا و چین، با صدمات ناگهانی مواجه شده اند، چنان‌که در تاریخ 16/11/2021م، این ارزها در عرض 24 ساعت در حدود 250 ملیارد دالر خساره نموده و نزدیک به 3 ملیارد دالر ارزش بازار سهام آن‌ها کاهش یافته است.

این ارزها دیجیتالی ارزهای مجازی و الکترونیکی می‌باشند که به‌صورت گسترده از طریق انترنت دست به‌دست می‌شوند و توسط برخی از دولت‌ها و بسیاری از شرکت‌ها و افراد، از طریق شبکه‌های انترنتی، در تجارت مورد استفاده قرار می‌گیرند. مهم‌ترین این ارز‌ها عبارت اند از: بیت‌کوین، اتریوم، کاردانو، سولانا، بایننس کوین، ریپل، پولکادات، دوج کوین، لایت کوین و چین‌لینک.

بیت‌کوین که مهم‌ترین این ارزها می‌باشد، در این آخرین بحران، با گذشت یک‌روز ده‌ها هزار دالر خساره نموده است. ارزهای دیگر نیز با درصدهای مختلف، البته کتمر از بیت‌کوین، خساره نموده اند.

دلیل این خسارات ناگهانی ارزهای دیجیتالی، اقدامات سخت‌گیرانه‌ی مقامات امریکایی و چینی می‌باشد، این مقامات در تاریخ 16/11/2021م تصامیم قاطعی اتخاذ نموده اند که موجب خسارات سنگینی برای این ارزها شده است، این تصامیم عبارت اند از:

1-       تصویب تصمیم جوبایدن از سوی کنگره‌ی امریکا با اکثریت آرای اعضاء از دموکرات‌ها و جمهوری خواهان، در ارتباط به‌پروژۀ زیرساختی برای تمویل جاده‌ها، پل‌ها، راه آهن، تأسیسات انرژی خورشیدی و توسعه‌ای بیشتر انترنت وغیره.

2-       وضع مالیات از سوی مقامات امریکایی، بر دارائی‌های دیجیتالی هریک از ارزهای کدگذاری شده با ارزش بیشتر از ده هزار دالر، که مبنی برآن صاحبان این ارزها مکلف اند در مجموع تخمین به 28 ملیارد دالر تحویل خزانه‌ی امریکا نمایند. چنان‌که جوبایدن گفت: «ما برای مدت‌طولانی در مورد داشتن برترین اقتصاد در جهان صحبت نمودیم، بالآخره امروز آن‌را به‌انجام رساندیم، و امریکا دوباره به‌حرکت در آمده است. به‌زودی زندگی‌تان به‌سمت بهتر شدن تغییر خواهد کرد.»

3-       استخراج عمدی ارزهای دیجیتالی توسط مقامات چینی(و محدویت‌های وضع شده بر استخراج ارز دیجیتالی)، که اقدامی معادل به لغو ارزهای دیجیتالی می‌باشد، مینگ‌وی سخن‌گوی کمسیون توسعه و اصلاحات ملی چین گفت: «تنظیم فعالیت‌های استخراج ارز دیجیتالی در بهبود ساختار صنعت ما، برای صرفه جویی در مصرف انرژی، کاهش انتشار گازهای گل خانه‌ای و تحقق اهداف مربوط به مسئله‌ی کنترول انتشار کاربن، قابل اهمیت می‌باشد.»

این‌که امریکا و چین همزمان یک‌سری اقداماتی را علیه ارزهای دیجیتالی روی دست می‌گیرند، اتفاقی و بیهوده نبوده، و توافق امریکا و چین در ارتباط به‌این قضیه با اختلاف منافع‌شان در ارتباط به‌قضایای دیگر در تعارض نمی‌باشد، چون رشد مستمر دارائی‌ها و مبانی ارزهای دیجیتالی به‌یک تهدید بزرگ برای اقتصادی فعلی تبدیل شده است و به‌زودی بالای رشد اقتصادی تأثیرات منفی می‌گذارد، در صدی بی‌کاری را افزایش می‌دهد، در استخدام نیروی‌کاری و تمویل مالی بی‌کاران، هزینه‌های سنگینی را روی دوش دولت می‌گذارد؛ چون هر اندازه بازار ارزهای دیجیتالی رونق پیداکند، به‌همان اندازه از رونق بازار کار واقعی کاسته می‌شود، که در نتیجه باعث ضعف و کاهش رشد اقتصادی و کندی پیشرفت و توسعه می‌شود. به‌همین دلیل منافع قدرت‌های اقتصادی اول و دوم جهان، برای تضعیف معاملات با ارزهای دیجیتالی دست به‌دست هم داده اند، امریکا از طریق وضع مالیات و راه‌اندازی‌ پروژه‌های زیربنایی و چین از طریق استخراج ارز دیجیتالی و (وضع محدویت‌های بر استخراج ارز دیجیتالی).

به‌نظر می‌رسد که این توافق بین این دو غول اقتصادی پس از اجلاس گلاس‌کو در اسکات‌لند، صورت گرفته است؛ تصمیم بر این شده که بلافاصله پس از پایان اجلاس، این تصامیم عملی شوند و طوری به‌نظر برسد که تصامیم اتخاذ شده در این اجلاس مربوط به‌حفظ محیط زیست و کاهش انتشار کاربن بوده است.

اما این درحالی می‌باشد که اسلام قضیه‌ی ارزهای دیجیتالی را خیلی پیش حل نموده است. شریعت اسلامی استفاده از ارزهای دیجیتالی را در معاملات حرام قرار داده است، چون این ارزها باشرایط ارزی‌که در اسلام بیان‌گردیده است، به‌دلایل ذیل در تعارض می‌باشند:

1-       این‌که پول در اسلام معیار سنجش ارزش تمام کالاها و خدمات بوده، بدل قیمت و اجرت قرار می‌گیرد، در حالی‌که ارزهای دیجیتالی فقط برای برخی از کالاها معیار محسوب می‌شود.

2-       پول در اسلام باید از سوی یک‌قدرت شناخته شده، مانند دولت و یا حکومتی صادر شود، در حالی‌که ارزهای دیجیتالی توسط آدرس‌های ناشناخته شده صادر شده و هیچ تضمینی در پشت آن قرار ندارد، گاهی منبع صدور آن‌ها افراد و گاهی شرکت‌ها می‌باشند. در این ارزها و در جریان نصب آن‌ها تقلب، کلاه‌برداری، قمار، پول شویی و جنایات سازمان یافته‌ای بسیاری صورت می‌گیرد.

3-       پول در اسلام در میان تمام مردم و همه اقشار رایج بوده و مانند ارزهای دیجیتالی به یک‌دسته از مردم اختصاص داده نشده است.

در نتیجه: این‌که ارزهای دیجیتالی غیر قابل اعتماد می‌باشند، چون این ارزها در واقعیت کالاهای مجهول می‌باشند که خرید و فروش آن‌ها به دلیل مجهول بودن آن‌ها جواز ندارد، "رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حدیثی به‌روایت مسلم از ابوهره رضی‌الله عنه، از بیع حصاة ( بیع بر اساس پرتاب سنگ‌ریزه) و بیع غرر( بیعی‌که در آن فریب باشد) نهی نموده اند"، این درحالی می‌باشد که خرید فروش ارزهای دیجیتالی بیع‌مجهول بوده و در آن فریب وجود دارد، مانند خرید و فروش ماهی در دریا و شیر در پستان، که چنین خرید و فروشی بیع باطل بوده و عواقب بسیار مخربی برای مردم و جامعه دارد.

نویسنده: استاد احمد الخطوانی

برگرفته شده از جریدۀ الرایه

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...

تمدن سرمایه‌داری و فساد دیدگاه داروینیزم در ارتباط به زندگی(1)

  • نشر شده در سیاسی

بوریس جانسون، نخست وزیر انگلیس، در 12 مارچ 2020م، شهروندان کشورش ‌را در ار تباط به شیوع ویروس کرونا (کوید -19) شوکه کرده گفت: «من در این میدان واضحاً همراه شما و همه مردم بریتانیا خواهم بود. بسیاری از خانواده‌ها عزیزان‌شان‌را قبل از فرارسیدن وقت‌شان از دست خواهند داد.» پاتریک فالانس، بزرگِ مُستشاران علمی دولت انگلیس، بیانیه را ارائه داده گفت: تا زمان دست یافتن به "مصونیت عمومی"، ویروس کرونا می‌تواند حدود چهل میلیون نفر از ساکنان بریتانیا یا 60٪ از جمعیت آن‌را آلوده کرده و بعد از کشور مان رخت برمی‌بندد(شبکه الجزیره، 15/3/2020 میلادی). بزرگ‌ترین مجلۀ سیاست خارجی ایالات متحده "فارین پالیسی" در گزارشی بر اعتراف دولت جانسون مبنی بر عدم موفقیت استراتژی آن برای اجازه دادن به انتشار ویروس و ایجاد حوزه‌امن در برابر آن، اشاره داشت. از دکتر تیدروس گبریسوس، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی، چنین نقل شده است. «این ایده که کشورها باید از مهار کامل ویروس به کاهش آن کوتاه بیایند، یک ایدۀ اشتباه و خطرناک می‌باشد.» (القبس، 3/14/2020 م). این‌که بدیل سیاست "مصئونیت عمومی" انگلیس در چهار چوکات فلسفه تمدن سرمایه‌داری حاکم چیست و چرا انگلیس شکست خورد و از آن سیاست‌ عقب‌نشینی کرد؟ همان چیزی است که سعی خواهیم کرد با تعمق در مفاهیم بنیادی تمدن سرمایه‌داری به‌آن پاسخ دهیم.

این مقاله قطعاً بر این تأکید دارد که ریشه و اساس سرمایه‌داری فاسد است؛ زیرا این نظام بر دیدگاه داروینی در ارتباط به زندگی مبتنی می‌باشد، که زادۀ تئوری حق طبیعی و توهم تکامل است. این دیدگاه داروینی در اندیشه و طرز فکر بسیاری از متفکران غربی - به ویژه انگلیسی‌ها - مانند آدام اسمیت(واضع قوانین اقتصاد سرمایه‌داری) قابل ملاحظه می‌باشد.

لازم به ذکر است که مجلۀ الوعی در شماره‌های (394 و 395) موضوعی را به عنوان "فساد تمدن سرمایه‌داری و فروپاشی نزدیک آن"  منتشر ساخت. این نشریه در ماه‌های ذی القعده و ذی الحجه 1440 هجری قمری مصادف با ماه‌های جون و آگست 2019م صادر شده بود. این نشریه فساد تمدن سرمایه‌داری را به وضاحت توضیح داده و بیان داشته بود که فساد این نظام برای مردم آن آشکار شده و تلاش‌های هم برای جایگزینی تمدنی غیر از آن به جایش نیز صورت گرفته است و آن تمدن عبارت از کمونیزم بود، که آن نیزناکام و سپس فروپاشید. اما ما در آن زمان به تفصیل در بیان این موضوع نپرداخته و مظاهر و پیامدهای آن را بیان نداشتیم، نه در ارتباط به مفکوره و اساس تمدن سرمایه‌داری و نه هم در ارتباط به نظام‌های برگرفته شده از آن. طوری‌که در آن زمان گفته شده بود که قضیۀ فساد سرمایه‌داری یک قضیۀ واضح برای خود پیروان سرمایه‌داری بوده و به وضاحت در نزد تئوری پردازان آیدیولوژی سوسیالیزم متبارز است.

هم‌چنین می‌توان ریشه‌ها و اساسات این‌تمدن را در دیدگاهای نظریه‌پردازان حق طبیعی، قراردادهای طبیعی اجتماعی و مؤسسین دولت، نیز دنبال کرد، مانند توماس هابس، جان لاک، روسو و مالتوس. چیزی‌که به عنوان جایگزینی برای نظریه حق و یادخالت‌الهی در زندگی مطرح شده بود. دیدگاه سرمایه‌داری داروینی در ارتباط به زندگی توسط چارلز داروین تبلور یافت و بعداً داروینیزم اجتماعی از آن نشأت گرفت.

هدف این مقاله آشکار ساختن جنبه‌ها و مظاهر فساد تمدن سرمایه‌داری می‌باشد، از زاویۀ نتایج مفاهیمی‌که این تمدن بر اساس آن بناء یافته است، چون -داروینیزم، حق طبیعی و سکولاریزم- و هم‌چنین هدف این مقاله بیان فسادی است که در نتیجه تطبیق نظام‌های ناشی از این قاعدۀ فکری بروز کرده است.

منظور ما از فساد یک‌پدیده، بیرون شدن و یا دور شدن آن از هدفی می‌باشد که به خاطر آن پدید آمده است. همان‌طور منظور از فساد دیدگاه داروینیزم در ارتباط به زندگی، فساد اساس و بنیادی می‌باشد که این دیدگاه بر مبنای آن ایجاد شده است و همان‌طور فساد پیامدها و نتایجی‌که تمدن سرمایه‌داری در پی داشته است، از زاویۀ فساد در معیشت و پیشبرد زندگی، سپس بی‌چاره گی روحی/روانی و بدبختی انسانی به جای خوشبختی آن.

نگاه سرمایه‌ داروینی به زندگی باعث ایجاد فساد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شده و سبب جنگ‌ها و درگیری‌های بسیاری بوده است، نژادپرستی، ملیت گرایی، و غیره از بدی‌ها و شرهای‌که برای بشریت به بارآورده است. حتی برخی از پیروان  تمدن و سرمایه‌داران غربی خود به زشتی و جنایات این دیدگاه اعتراف نموده اند، به ویژه به زشتی و جنایات داروینیزم اجتماعی ناشی از آن، که باعث ایجاد مفکوره‌ای نژادپرستانه‌ی اروپایی مانند نازی ایزم و ​​فاشیزم شده است.

 در این مقاله سعی بر این شده‌ تا وضاحت داده شود که دیدگاه فاسد داروینی در مورد زندگی، روحی‌است که در همه مفکوره‌ها و نظام‌های سرمایه‌داری دمیده شده است. بدین ترتیب می‌توان فهمید که چرا برخی از کشورها سیاست "مصئونیت عمومی" را در زمینۀ طبی/پزشکی، که بر همین سیاق می‌باشد، اتخاذ کرده اند و همان‌طور خواهیم فهمید که چرا این سیاست به طور نمونه شکست خورده و امریکا و انگلیس از آن عقب‌نشینی نمودند. نتیجه‌گیری نهایی این است که تا زمانی‌که این روحیه شریر و شیطانی و فاسد سرمایه‌داری ریشه‌کن نشود، بشریت از شر این فساد خلاص نخواهد شد، به ویژه این‌که این داروینزم فقط به داروینیزم اجتماعی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه از آن فراتر رفته و به دیدگاه کلی از زندگی تبدیل شده و روحی است که  در سر تا پای تمدن سرمایه داری در جریان است.

داروینیزم اجتماعی زشت­ترین و فاسدترین چهره سرمایه­داری!

داروینیزم اجتماعی بر اساس قانون انتخاب‌طبیعی توسط چارلز داروین، زیست‌شناس انگلیسی در تفسیر اسطوره‌ی تکامل موجودات زنده و توانایی انطباق و زنده ماندن در درگیری به وجود آمد. داروینست­های اجتماعی از همه مهم­تر هربرت اسپ‌نسر و والتر باغوت، بر اساس نظریه داروین و قانون انتخاب طبیعی؛ ایده برتری نخبگان منتخب نژاد بشر‌ را در ازای عقب‌ماندگی انواع دیگر آن، نظریه‌پردازی کردند. اسپنسر که مسیر استاد خود داروین و مسیر استاد خود، مالتوس‌را پیموده است، به این نظر است؛ گروهایی هستند که در مقایسه به گروهای عقب‌مانده؛ قادر به انطباق و پییشرفت اقتصادی و علمی خود می­باشند. بنابر این، بهره­برداری و به بردگی کشیدن گروه­های عقب‌مانده از سوی گروه­ها و افراد پیشرفته از نظر وی یک امر عادی بوده و حتی یک امر طبیعی است که قابل اعتراض نیست.

اصطلاح «داروینیزم اجتماعی» برای اولین بار در سال 1879م. در مقاله‌ای توسط "اسکار اشمیت" ظاهر شد؛ سپس این اصطلاح در اواخر سال در جهان انگلیسی زبان گنجانده شد؛ سپس "ریچارد هافستادتر" مؤرخ آمریکایی کتاب خود "داروینیزم اجتماعی در اندیشه آمریکایی" را در جریان جنگ جهانی دوم در سال 1944م. به‌نشر رساند. و این همگام با شیوع و پخش نظریات پیرامون ارتقاء و پیشرفت اجتماعی و تمدنی در اروپا بود، آن‌هم در جریان عصر "پیشرفت و روشنگری" قبل از داروین. ویژه­گی و مشخصه داروینیزم اجتماعی، اخذ نظریات داروین از زمینه زیست­شناسی در تکامل، درگیری و بقاء می­باشد، علی الخصوص بکارگیری آن­ها در مطالعات اجتماعی و عرصه­های سیاسی.

فساد و زشتی نظریه اجتماعی داروین نسبت به زندگی بسان روشنی آفتاب واضح است، حتی برای خود سرمایه­داران. آن‌ها این نظریه را یک نژادپرستی غیر‌انسانی می­دانند که مردم را بر اساس، نژاد، رنگ و ظاهر متفاوت تقسیم می­کند، و به جنگ‌ها و در گیری­ها دامن زده و منجر به استثمار، استعمار و نسل‌کشی انسان­ها می­شود. تمام شرها و بدی­ها در آن تجسم یافته است. بنابرین آن‌ها سعی و تلاش دارند تا از آن بگریزند و ادعا دارند که که بی­ وقفه با آن مبارزه می­کنند!!

خطرات تاریخی نظریه داروین

به دلیل پیامدهای خطرناک داروینیزم سیاسی در قرن نوزدهم و بیستم، که در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید، سرمایه‌داران با یک‌دیگر وارد جنگ شدند، که در نتیجه کشورهای حامل عقاید نظریه اجتماعی داروین مثل: نازی آلمان، فاشیسم ایتالیایی، و نژادپرستی راستگرا که در تمام نقاط جهان گسترش یافته بودند، به شکست مواجه شدند و بدنبال آن، غرب خطرات افکار مکتب اجتماعی و سیاسی داروینیسم را نه‌تنها به دست خود بل با خون خود لمس کرد و بلافاصله در راستای مبارزه نمودن و ریشه­کن نمودن آن دست بکار شد.

اما غرب سرمایه­دار پس از دیدن خطرات موجود در این نظریه داروینی برای خود غرب، ادعا کرد که آن ‌را رها کرده و دست از مبارزه آن کشیده است؛ اما وی نتواست که این فساد‌را با شناسایی اصول و اسباب این نظریه معالجه کند و از آن نجات یابد، بلکه به خلاصه کردن نتایج این نظریه، که وحشتناک­ترین آسیب‌را به آن وارد کرد، اکتفاء نمود و اساسات و ریشه­های تولیدکننده داروینیسم را به همان حالتی که بود باقی گذاشت. این نشانگر وجود یک نقص ذاتی‌است که هنوز در تمدن سرمایه­داری و طرز تفکر آن وجود دارد، به ویژه طرز تفکر فاسد آن که از علیت و خاتمیت قطع شده است.

 هنگام بررسی بسیار از افکار و نظام­های برخاسته از تمدن سرمایه‌داری مانند: اقتصاد، سیاست، جامعه و سایر موارد در می‌یابیم که روح نظریه داروین هنوز آن ‌را تحت فشار قرار داده و آن ‌را به حرکت می­آورد. غرب هنوز هم از نظام اقتصادی سرمایه­داری استفاده می­کند و با بررسی واقعی متوجه می­شویم که نظریه اقتصادی سرمایه­داری مبتنی بر همان نظریه داروینی در مورد زندگی است که در نتایج خود، خطرش کم­تر از نتایج داروینیسم سیاسی نیست.

این شمه­ای از دریای خطرات ناشی از –در طول تاریخ- نظریه داروینی نسبت به زندگی است و از جمله می­توان به‌جنایات، بی‌عدالتی­ها و فسادی‌که خود غرب و جهان متحمل شده اند، اشاره نموده است. اما مردم این تمدن سرمایه­داری، نمی‌خواهند با واقعیت فساد اساساتی‌که تمدن‌شان بر آن بنا شده است، مواجه شوند و با آن مبارزه کنند؛ زیرا آن­ها در تطبیق این تمدن و تحمیل آن به جهان با زور، استعمار، رسانه­های جعلی و ارتش مزدوران فکری و سیاسی خود گام­های دور و بلندی  برداشته اند. بنابر این، آن­ها بخاطر حکمرانی یک مشت­ افراد سرمایه­دار فاسد و سودجویی‌که از این اوضاع به نفع خود استفاده می­کنند، نمی­خواهند دست از فساد بکشند و سرمایه­داران عادی هم تمایل به ایجاد تغییر از داخل به دلیل تداوم قدرت و بقاء نظام­های زندگی ندارند...

بنابر این، با وجود این­که غرب نظریه داروینیزم اجتماعی ‌را پس از آن‌که در جریان هر دو جنگ جهانی با خطرات آن مواجه شد رد کرد، باز هم تاثیر زنده ماندن آن در اشکالی مانند: لیبرالیسم فردی و سرمایه­داری که قدرت در دست قوی­ترین شرکت‌ها متمرکز است، به چشم می­خورد. هم‌چنین تأثیر آن در هویت ملی که اساس آن برتری دانستن خود نسبت به دیگران و نظایر آن است، هویداست. این تأثیرات و نظایر آن راه نجات و بیرون رفت از این نظریه را دشوار ساخته است. بنابر این، آن­ها به تمدن دیگری احتیاج دارند که یک بدیل مناسبی برای برکندن تمدن‌شان از ریشه و پاک‌سازی زمین از فساد آن باشد و تا آن زمان، روند وصله زدن لباس فرسودۀ این تمدن سرمایه­داری ادامه خواهد یافت و سپس تلاش خواهد شد تا به نام روند توسعه با شرایطی‌که در جهان روبرو است، تحت نام پیشرفت سازگار شود و احتمال می­رود که این روند خرابی بیشتری را بار آورده و آن را متعفن­تر سازد.

داروینیزم سیاسی و ناسیونالیسم نژادی: ایدۀ داروینیزم سیاسی برخواسته از ایدۀ داروینیزم اجتماعی می‌باشد که منجر به ظهور مفهوم دولت-ملت و عقاید نژادپرستانه در اروپا گردید. بناءً احساس ملی بر اساس ایدۀ برتری‌جوئی (یک قومیت یا گروه مذهبی) بر گروه‌های دیگر و سایر ادیان استوار است که بذر نژادپرستی را بر دوش دارند. ظهور این ایدۀ ملی‌گرایانه منجر به جنگ‌های زیادی بین کشورهای اروپایی در طول قرن نوزدهم و بیستم و احزاب ناسیونالیست در حال رشد تا به امروز شده است.

با تجزیه و تحلیل نقدی عمیق و بنیادی از آغاز جنبش‌های ملی‌گرا مانند نازیزم یا صهیونیسم، به نظر می‌رسد که "سوس" داروینی اجتماعی با روشنی و صراحت آن‌را خواه در عقاید یا در شیوه‌های شان پوسانیده است. مثلاً هتلر رهبر حزب نازی اقدام به سوختاندن موانع دائمی، مریضان، ضعیفان و تمام جنسیت‌های غیر اروپائی نمود، زیرا آن‌ها نمی‌توانستند با پیشرفت و کیفیت با محیط برابر باشند و هم‌چون آلودگی‌های جامعۀ برتر آلمان محسوب می‌شدند. هم‌چنین این موضوع‌ را در اندیشۀ جنبش صهیونیستی نیز می‌بینیم، که بر این عقیده بود یهودیان مردم برگزیدۀ الله هستند و آن‌ها مستحق آن چیزی اند که مردمان دیگر از آن برخوردار نمی‌باشند؛ زیرا الله مردمان دیگر را "هم‌چون الاغی برای خدمت آن‌ها" آفریده است.

تا هنوز هم غرب ایدۀ ملی‌گرایی تولید شده توسط دیدگاه داروین‌را بر می‌گزیند و با وجود بحران آن و بحران دولت-ملت، هنوز از آن دفاع می‌کند و به سوی آن فرا می‌خواند. غرب در حل مسئلۀ قومی ناکام ماند و اروپایی‌ها برای تحمیل مرزهای بین ملیت‌ها با نبردها و جنگ های خونین درگیر شدند. ملی‌گرایی و وطن‌پرستی سبب شد تا اروپا را به دولت‌های کوچک و کشورهای جدا جدا تقسیم کند. این پیوندهای ملی و قومی از تجلی نژادپرستی و احساس برتری برخی نژادهای انسانی نسبت به دیگران است.

چنان‌که از اقدامات کشورهای اروپایی و آمریکا در هنگام شیوع ویروس کرونا آشکار شد که هر کشوری با سایر کشورها برای به دست آوردن داکتران و تجهیزات طبی مانند ماسک و دستگاه تنفس بدون تلاش برای همکاری با یکدیگر برای مقابله با این ویروس تلاش و مبارزه می‌نمود و این ناشی از خودخواهی عمیق و تلاش جهت دنبال کردن منفعت خاص برای هر کشور است که این نتیجه ایدۀ مبارزه بقاء داروینی است.

مرکزیت و برتری اروپا و رابطۀ آن با استعمار: با توجه به احساس انسان اروپایی به طور كلی - به ویژه سیاستمداران و اندیشمندان آن‌ها - از برتری و برتری‌جوئی نسبت به سایر مردم، تا جائی‌که سرمایه‌داران غربی شروع به دیدن خود به عنوان موجوداتی با پیشرفت و ترقی بیشتر می‌كنند؛ به عنوان مثال، ماکس وبر، متفکر دائرةالمعارف آلمانی، در کتاب معروف خود تحت عنوان "اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری"، کسی است که سرمایه‌داری را در جوامع غیر پروتستان مسیحی غیرممکن می‌دانست.

از این مفهوم تقسیم جهان به جهانی متمدن غربی و دیگر مردمان عقب‌مانده پدید آمد و این مفهوم حق استعمار مردم غیراروپایی جهان را به بهانۀ تعلق آن‌ها به نژادهای پایین انسانی که باید توسعه یافته باشد تا بتواند خود را اداره کند و تمدن غرب باید به بهانۀ ارتقا، توسعه و متمدن ساختن به آن‌ها اختصاص یابد، برای آن‌ها توجیه کرد. نه تنها این، بلکه در یک مرحلۀ آینده، نژادهای متمدن انسانی به احتمال زیاد نژادهای نادان ‌را در تمام نقاط جهان از بین ببرند.

ریشه‌های عمیق داروینیزم در اندیشۀ سرمایه‌داری: هنگامی‌که به کتاب بزرگ‌ترین اندیشمندان بنیان‌گذار ایده‌ها و نظام‌های سرمایه‌داری نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که آن‌ها در اصول و نقطه‌های آغازین با هم مشترک اند که دیدگاه آن‌ها را نسبت به زندگی تثبیت و شکل می‌دهد. خاطرنشان می‌کنیم که ارکان این دیدگاه به زندگی توسط"چارلز داروین" زیست‌شناس انگلیسی تکمیل شده است. بنابر این، برای درک حقیقت دیدگاه داروینیان در مورد زندگی، خوب خواهد بود که نظریۀ داروین‌ را وضاحت بخشیم.

نظریۀ داروین تلاش می‌کند تا ایجاد و تنوع اشکال مختلف موجودات زنده را ناشی از قانون تکامل خود به خود و تصادفی تفسیر کند که بهترین افراد‌را برای انتقال صفات‌شان به نسل‌های آینده از طریق میکانیزم طبیعی به نام مبارزه برای بقا و بقای اصلح انتخاب می‌کند. نظریۀ داروین از ایدۀ تضاد بین موجودات زنده اعم از اعضای یک گونه یا انواع مختلف موجودات ناشی می‌شود.

نظریۀ داروین ادعا می‌کند که سبب یا سِرَّ درگیری، افزایش تعداد موجودات زنده و مقادیر محدود غذایی است که توسط طبیعت فراهم می‌شود، گونه‌های زنده مطابق قانون توالی هندسی تولید مثل می‌کنند، در حالی‌که تولید مثل مواد غذایی طبق قانون توالی‌های عددی صورت می‌گیرد. به این معنی که تعداد افراد به روشی بالاتر از مقدار مقادیر غذایی موجود افزایش می‌یابد. بنابراین مسئله، محدودیت منابع طبیعی و تضاد بین بسیاری از گونه‌های زنده بر سر آن‌ها سبب مشکل شده است که یک مبارزه برای بقا در شرایط دشوار است؛ کسی‌که در این مبارزه پیروز می‌شود، بهترین است. بنابر این، بقا برای بهترین است و برترین فرد کسی است که قدرت داشتن ثروت‌ را دارد و می‌تواند از آن دفاع کند. او کسی است که سزاوار بوده و از جانب طبیعت انتخاب می‌شود تا صفاتش را به نسل‌های آینده انتقال دهد و این قانون است که منجر به رشد موجودات زنده می‌شود، بدون این‌که نیازی به مداخلۀ یک فاعل از نیروی خارجی (خالق) باشد؛ بلکه هر آنچه اتفاق می‌افتد، به موجب قوانین طبیعی داخلی اتفاق می‌افتد.

عقاید و نظریه‌های بعدی، که از اروپا نشأت گرفتند، به نظریۀ داروین بستگی داشتند و این نظریه‌را به عنوان یک نظریۀ علم طبیعی توصیف می‌کردند که برای نظریه‌ها و عقایدی‌که بر اساس این نظریه بناء شدند، قابل اطمینان، قانونی و علمی است، مانند داروینیزم اجتماعی، استعمار و نظریه‌های نژادپرستانه مانند نازیزم، فاشیسم و ​​ملی‌گرایی افراطی وغیره. به همین ترتیب، نوعی مشروعیت علمی برای اندیشه‌های پیش از نظریۀ داروین، مانند نظریۀ مالتوسی دربارۀ جمعیت، نظریۀ اقتصاد سیاسی آدام اسمیت و دیگران بخشید.

در این مقاله، ما اقدام به اطلاق یک اسم معین به تمام بنیادهایی‌که مکتب سکولار سرمایه‌داری بر آن بناء شده، نظریه‌های بعدی در اقتصاد، سیاست و جامعه، همه نظام های نشأت گرفته از آن نمودیم و آن عبارت از دیدگاه داروینی برای زندگی است، منظور ما از این کار این نیست که داروین کسی است که آن‌ را ایجاد کرده یا آن را تأسیس کرده است؛ بلکه نظریه‌ای است ریشه‌دار و اصیل در اصل سرمایه‌داری که اولین بذر آن در قرن شانزدهم میلادی است که داروین از پیشینیان خود گرفته است؛ اما وی با نظریۀ خود ارکان آن‌ را کامل کرد؛ سپس آن را نشر نمود و به‌سوی آن تحت پوشش علم طبیعی فراخواند و این دیدگاه داروینی به زندگی همان نگاه سرمایه‌داری به زندگی است.

پس از آن‌که غربی‌ها نظریۀ داروین‌ را پذیرفتند و قلب شان ‌را با روح آن آغشته کردند، داروینیزم اجتماعی عادی شد و در علوم اجتماعی مورد پذیرش قرار گرفت؛ زیرا با اتکا به یک نظریۀ علمی (داروین) و قوانین طبیعت مشروعیت پیدا کرد و بسیاری از عقاید نژادپرستانه مانند نازیزم و ​​فاشیسم از این دیدگاه داروینی نشأت گرفت و فلسفه‌های سوسیالیستی و وجودی، فلسفۀ نیچه و هم‌چنین فروید در علم روانشناسی، برخی گرایش‌های ادبی از آن متأثر شد. این دیدگاه هم‌چنین در خدمت اقتصاد سرمایه‌داری بود و آن را پشتوانۀ علوم طبیعی و قوانین آن قرار داد؛ همان علومی‌که سرمایه‌داران آن را به عنوان مرجع طبیعی حقیقت تقدیس می‌کنند.

داروین و متفکران سرمایه داری

دیده می‌شود که دیدگاه "تکامل" که تکامل زندگی‌را تفسیر می‌کند، بدون این‌که تصمیم خالق حکیم در آن مداخله کند تا حد زیادی به روش تکاملی، که اقتصاد بازار آزاد به آن باور دارد، شبیه‌است؛ چنان‌که هر فرد و هر شرکت برای تحقق شکوفایی در آن (بازار) بدون نیاز به طرح مرکزی یعنی مداخلۀ دولت تلاش می‌کند.

تأثیر اقتصاددانان و سیاسیون بر داروین کاملاً واضح‌است، چون چارلز داروین سال‌های زیادی ‌را از لحاظ فکری بین افکار "دیوید هوم"، "آدام اسمیت"، "روبرت فیرگوسون" و "هشینسون" قرار داشت. وقتی داروین در سال 1829م در کامبریج به‌سر می‌بُرد، در رساله‌ای نوشت: «پژوهش‌های من در مورد آدام اسمیت و ژان لاک تدوین یافته است.» چارلز داروین در زندگی‌نامۀ خود نوشته است: «در سال 1838م پس از آن‌که شروع به بحث سیستماتیک خود نمودم، کتاب "مالسوس" در مورد جمیعت را خواندم و آماده بودم تا ارزش نبرد به‌خاطر بقاء را قدر کنم... از خلال ملاحظات متداوم و طولانی خود در مورد عادات حیوانات و نباتات، مرا به شگفت انداخت که در سایۀ این‌شرایط، تغییرات مناسب سبب حفظ‌نوع می‌شود و تغییرات غیرمناسب منجر به نابودی و نتیجۀ عملیه ظهور جنس‌های جدید می‌شود و این‌جا بود که به‌این نتیجه رسیدم که دیدگاه بقاء، بهترین تئوری است.»

"مات ریدلی" در این مورد می‌گوید: «نسبت به تغییر، افکار هم تکامل می‌یابند، مانند این‌که اجسام نیز تغییر می‌کنند و داروین حداقل این ایده‌ را از اقتصاددانان گرفته است؛ کسانی‌که از فلاسفۀ تجربی به آن دست یافته بودند؛ از "لوک" و "نیوتن" گرفته تا هیوم و فولتیر تا هتشینسون و آدام اسمیت تا مالتوس و ریکاردو و تا داروین و والاس. قبل از داروین یگانه نظام اقتصادی غیر برنامه‌ریزی شده اقتصاد آدام اسمیت بود، کسی‌که به این عقیده بود که تکامل اقتصاد به شکل خود به‌خودی و خودجوش از خلال عمل‌کرد مردم صورت می‌گیرد؛ بدون این‌که کدام شاه و یا پارلمان به آن تصرف داشته باشد... مثل این‌که داروین به عدم مداخلۀ حکم خالق در مورد انسان‌ها باورمند بود، اسمیت نیز به عدم حاکمیت حکومت در بازار عقیده داشت.»

ریشه‌های دیدگاه داروین برای زندگی

کاملاً واضح است که دیدگاه داروین به زندگی عین دیدگاه سرمایه‌داری نسبت به زندگی‌ست و این دیدگاه مووسسه‌ای‌ست که فکر سرمایه‌داری بر‌آن استوار است و این فکری‌ست که ریشه‌های آن نزد فلاسفۀ سرمایه‌داری قبل از دیدگاه داروین وجود داشت و خود داروین نیز این دیدگاه را نسبت به زندگی به‌وجود نیاورد. در واقع، مبانی دیدگاه سرمایه‌داری مثل مبارزه برای بقاء، حق طبیعی، کمبود نسبی و تکامل طبیعی و آن‌ها‌را در عمل به ایدۀ ظهور و تکامل کائنات زنده تطبیق نموده و سپس از آن دیدگاه خود را مطرح کرد.

با دقت در دیدگاه داروین نسبت به زندگی، در می‌یابیم که دیدگاه وی از وجود و زندگی، ریشه در افکار موسسه سرمایه‌داری داشته و قبل از این‌که نوشتۀ داروین در سال 1860م به میان آید(این دیدگاه در بین افکار سرمایه داری وجود داشته است).

قبل از داروین، کشیش مسیحی که به آن توماس مالتوس (1789م) گفته می‌شد، ریشه‌های این افکار نزد وی دیده می‌شد و قبل از آن آدام اسمیت (1776م) که موسس پایه‌های اقتصاد سرمایه‌داری سنتی تلقی می‌گردد، در نوشتۀ خود به‌نام ثروت ملت‌ها، حامل این دیدگاه بود و پیش از آن نیز، این دیدگاه نزد ژان ژاک روسو (1770م) در نظریۀ "قرار داد اجتماعی" موجود بود. فکری‌که توسط ژان لوک (1680م) تبلور یافت و ریشه‌های اساسی‌آن در دیدگاه توماس هابس (1651م) در انگلیس دیده می‌شد.

هم‌چنان داروین از مکتب "تکامل طبیعی فرانسه" نیز متأثر شد که آن‌را جورج دی بوفون فرانسوی در سال 1780م ایجاد کرد و در آن دیدگاه تکامل کائنات زنده را تأیید کرد.

جون لامارک از دانشمندان علوم طبیعی بود که از "دی فون" متأثر شد؛ کسی‌که دیدگاه تکامل "لامارکی" به‌نام وی مسمی شده است و وی دارای کتابی به‌نام "تاریخ طبیعی حیوانات بی مهره" است که در سال 1820م منتشر شد.

دیدگاه مبارزه و تکامل مارکس، متفکر اروپایی که با داروین از یک محیط بود

دیدگاه مبارزه و تکامل طبیعی بار دیگر هم‌زمان با داروین توسط بزرگ‌ترین متفکر سوسیالیستی "کارل مارکس" و معلم آن "هیگل" در قرن 19 میلادی و هم‌زمان با داروین، ظهور کرد. چنان‌که داروین دیدگاه داروینی خود را نسبت به زندگی در زمینۀ زیست شناسی در سال 1860م ارائه نمود، مارکس نیز به تطبیق عین دیدگاه و افکار پرداخت؛ یعنی در عصر وی همین افکار رهبری انسان و تاریخ را به دست گرفت و دیدگاه خود را در جریان تاریخ، مبارزۀ طبقاتی و تکامل جوامع آن بنا نمود؛ چیزی‌که به نام "ماتریالیزم تاریخ" نامیده شد (1848م).

بنابر این، ناگزیر باید به مسیر تکامل جریان فکر سرمایه‌داری در اروپا توجه نمود. باید به ماتریالیزم تاریخی مارکس به عنوان بخشی از این مسیر تاریخی دید، نه چیزی جدا از آن. مارکس طرح‌های فکری خود را در قالب اروپا آورد و افکار آن بخشی از آن بود. می‌خواهیم کسانی‌‌را متوجه کنیم که پرچم این افکار را حمل کرده و به این افکار مردم‌را فرا می‌خوانند و آن‌را علمی می‌دانند که حرکت تاریخ‌ را تفسیر می‌کند. می‌خواهیم ایشان ‌را متوجه حقیقت و ریشه‌های افکار کمونیستی کنیم، افکاری‌که به عنوان یکی از تراوش‌های تکامل فکر سرمایه‌داری اروپایی، که مبنی بر دیدگاه فاسد داروینی نسبت به زندگی‌ست، بوده و هر آن‌چه‌را که بر آن بناء یافته‌را فاسد نموده است. 

فروپاشی دیدگاه تکامل داروینی

عجیب نخواهد بود که سرمایه‌داران و برادران کمونیستی‌شان مایوسانه از دفاع از دیدگاه داروین نسبت به زندگی و از اساسات‌ علمی داروین دست کشیدند. وجود ناامیدی در پیوند زدن دیدگاه داروین تحت نام "تکامل و نوسازی" دیده می‌شود و نیز از تلاش برای انطباق آن با پیشرفت‌های علمی نو در علوم بیولوژی/زیست‌شناسی ناامید شده‌اند، خصوصاً پس از آن‌که اسرار وراثت در زیست‌شناسی کشف شد، فساد دیدگاه سنتی و سقوط علمی داروین ظاهر شد.

برای دانشمندان واضح شد که ویژه‌گی‌های موجودات زنده به هیچ‌وجه مربوط به ادعاهای داروین در مورد مبارزه برای بقاء، بقای اصلح و انتخاب طبیعی نیست و نیز واضح شد که قوانین داخلی اصلی در اصل کائنات وجود داشته که صفات وراثتی کائنات را رهبری می‌کند که آن ‌را "کروموزوم‌ها" گویند و مسئول تشکیل اعضاء در اجسام و تمام صفات موجودات زنده، این‌ها اند و اصلاً این ویژه‌گی‌ها هیچ‌ ربطی به شرایط خارجی ندارد؛ چنان‌که داروین ادعا نموده است.

بنا براین، به دانشمندان شرق و غرب واضح گردیده که این دیدگاه ‌را خود علم بیولوژی به چالش کشانده‌است؛ علمی‌که در اروپا توسعه یافته و به آن‌چه که اساسات فکری‌را که این دیدگاه فاسد بر آن استوار بود، از دید علمی ازهم فروپاشید. پس تمام نظریات و افکاری‌که بر آن بنا یافته -نیز از نظر علمی شان فاسد- است، خصوصاً این‌که سرمایه‌داران قوانین طبیعی را تنها مرجع دانسته و هر آن‌چه که مخالف این قوانین باشد، صالح نه بل فاسد می‌دانند و در نتیجه باید تمام علوم اجتماعی که بر افکار داروینی استوار است‌ را از بین ببرند و هم‌چنان برای شان لازم است تا اقتصاد سرمایه‌داری که اساسات آن بر عین خواست‌گاه و اساسات داروینی استوار است ‌را نیز محو کنند. آیا این کار را کردند؟

نخیر این‌کار را نکردند! بلکه به تمسک بر تمدن و تمام افکار، نظریات و نظام‌های فاسد خود اصرار ورزیدند؛ حتی پس از این‌که فساد و اشتباه آن ثابت شد و تمام تلاش‌شان این است که این (پاره‌گی) را تحت نام تکامل و توسعه وصله بزنند!!          

ادامه مطلب...

واقعۀ سیالکوت، چهره خبیث نظام سیکولار را افشاء نمود خلافت قطعاً ضمن این‌که از تمام شهروندان غیرمسلمان ذمی خود محافظت می‌نماید، از عزت پیامبر صلی‌الله علیه وسلم نیز محافظت می‌نماید!

  • نشر شده در پاکستان

بعد از قتل و سوزاندن یک غیر‌مسلمان در سیالکوت، فاصله میان مردم مسلمان پاکستان و دولت سیکولار آشکار شد. گرچه رویداد سیالکوت فوراً توسط مسلمانان و علمای آن‌ها تقبیح شد؛ اما حاکمان سیکولار آن‌را ناشی از غیرت و احساسات‌اسلامی برای دفاع از عزت و جایگاه پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و سلم عنوان کردند. آنانی‌که توسط مفکوره‌های غربی مسموم شده اند، حتی ادعا کردند که مسلمانان بنا به‌احساسات و علاقه شدیدی‌که به‌دین و تطبیق شریعت دارند، از مرز چنین حادثات نیز فراتر می‌روند. در واقع، حاکمان سیکولار کنونی، هماهنگ با باداران غربی خود، با تحقیر و اهانت به‌حفظ مقدسات دین و احیای دولت به‌اساس هر آن‌چه که الله سبحانه و تعالی نازل کرده است، می‌نگرند. آنان علاقه مسلمانان به‌تأسیس خلافت و تطبیق همه‌جانبه اسلام را متهم و افراط‌گرایی می‌نامند. به‌همین دلیل، بعد از حادثه سیالکوت، حاکمان پاکستان موضوع تجدید National Action Plan (پلان ملی عملیاتی) را مطرح ساختند تا افراط‌گرایی را از بین ببرند. فاصله موجود میان مردم و دولت به دلیل سیکولار بودن نظام فعلی و سرچشمه گرفتن آن از مفکور و ایدیولوژی غربی پابرجاست؛ در حالی‌که احزاب و کتله‌ها به دین و مفکوره اسلامی مخلص هستند. برعلاوه، طبقه حاکم می‌خواهد تا از طریق پلان ملی عملیاتی دعوت به‌سوی اسلام را سرکوب نموده و مسلمانان را وادار نماید تا مفکوره‌های لیبرال غربی را به‌عوض مفکوره‌های اسلامی بپذیرند.

این‌جا سوال ایجاد می‌شود: آیا مردم باید مشخص سازند تا کدام مفکوره و ایدیولوژی بر آن‌ها حکومت کنند یا دولت باید مردم را وادار به اطاعت از ایدیولوژی و مفکوره خود نماید؟ چگونه چنین وضعیتی زمینه ایجاد جامعه با ثبات، امن و در حال رشد را فراهم خواهد ساخت؟ فاصله موجود میان مردم و دولت، دلیل اساسی بروز واقعات مانند سیال‌کوت می‌باشد؛ جایی‌که بی اعتمادی میان مردم، دولت و ساختارهای آن به اوج خود رسیده است. در حقیقت دولت لیبرال-سیکولار فعلی پاکستان دولت تحمیلی می‌باشد که به اساس قوانین غربی از استعمار انگلیس در شبه قاره (هند، پاکستان، بنگله دیش) بجا مانده است و با احساسات‌اسلامی که مسلمانان را وادار به مبارزه برای دولت‌اسلامی می‌کند، در تعارض می‌باشد. بناءً، ایدیولوژی و طرز تفکر حاکمان در تعارض دایمی با دین و طرزتفکر‌اسلامی مسلمانان قراردارد. این دولت از مفاهیم و ارزش‌های غربی سیکولار دفاع و حراست می‌نماید، در حالی‌که مسلمانان خواهان تطبیق شریعت و تأسیس دوباره خلافت می‌باشند.

تنها خلافت امنیت غیر مسلمانان را تأمین می‌تواند که در مقابل تنها از مردان توانا جزیه اخذ می‌شود پیامبر صلی‌الله علیه و سلم می‌فرماید:

«مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا» [صحیح بخاری [

ترجمه: کسی‌که کافر معاهد را به قتل برساند، بوی جنت برایش نمی‌رسد، در حالی‌‌که خوشبویی آن از مسافه چهل سال به مشام می‌رسد.

محکمه‌شرعی تمام قضایا علیه شهروندان مسلمان و غیرمسلمان را در روشنایی قرآن و سنت فیصله می‌نماید. این در حالی‌ست که خلیفه بشمول حفاظت و حراست از جایگاه و عزت پیامبر صلی‌الله علیه و سلم، مسوول حفاظت از شعایر اسلامی می‌باشد. در عصر باشکوه اسلامی، خلافت نه تنها حقوق و امنیت را به‌شهروندان ذمی خود فراهم ساخته بود؛ بلکه با بسیج نیروی‌های‌مسلح خود از عزت و شرف پیامبر صلی‌الله علیه و سلم نیز دفاع کرده بود؛ حتی حالا، تنها خلافت می‌تواند برعلاوه حفظ حرمت پیامبر صلی‌الله علیه و سلم، امنیت شهروندان غیرمسلمان خویش را نیز تضمین نماید و این کار را با از بین بردن فاصله ایجاد شده میان مردم و دولت در جامعه انجام می‌دهد.

پاکستان منتظر تصمیم در مورد پلان عملیاتی ملی نیست؛ بلکه منتظر یک‌تصمیم قاطع از سوی اهل نصرت خود هست تا این نظام فاسد سیکولار را ریشه‌کن نماید و این‌کار با نصرت دادن به حزب التحریر برای تأسیس دوباره خلافت به‌منهج نبوت امکان‌پذیر است.

دفتر مطبوعاتی حزب التحریر -ولایه پاکستان

مترجم: خالد "سیف الله"

 

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه