یکشنبه, ۲۹ مُحرم ۱۴۴۶هـ| ۲۰۲۴/۰۸/۰۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية

کشتار مسلمانان اویغور تحت نظام سرمایه‌داری "مؤلد ظلم و ستم" شدت گرفته است! Featured

(ترجمه)

بر اساس گزارش تازه‌ای‌که توسط "Associated Press" روز دوشنبه 29 ژوییه/جولای نشر گردید، حکومت چین، پالیسی ظالمانه‌ای کنترل اجباری ولادت را بالای مسلمانان اویغور ترکستان شرقی تحمیل نموده است تا نفوس آن‌ها را کاهش دهد. در حقیقت این نوع ظلم به مراتب شدید‌ترین، بی‌حمانه‌ترین و ظلم سیستماتیک نسبت به فشار‌های قبلی و قساوت‌های قبلی ‌می‌باشد. تحقیقات "Associated Press" بر اساس سند رسمی دولت‌ملت صورت گرفته است و با 30 تن از مسلمانان چینی که قبلاً در کمپ نگهداری مسلمانان زندانی بودند و هم‌چنان با آموزگار قبلی کمپ نگهداری مسلمانان مصاحبه نموده است. این گزارش نشان ‌می‌دهد که از چهار سال گذشته بدین سو، رژیم مستبد چین صد‌‌ها هزار زن مسلمان اویغور را مجبور به معاینۀ فضولانۀ حاملگی نموده است و از وسایل فشار‌آور بالای رحم به منظور جلوی‌گیری از آبستن، استفاده نموده‌اند که در نتیجۀ مبارزۀ ظالمانۀ ضد مسلمانان، تعدادِ زیادی را عقیم و بیش‌تر اطفال را در جنین سقط کردند. درحالی‌که رژیم سفاک چین، مردم غیرمسلمان چینی را تشویق ‌می‌کند تا اولاد بیش‌تر داشته باشند. آن زنان مسلمان اویغور که پالیسی اژدها‌مانندی کنترل ولادت دولت چین را که داشتن فرزند را به تعداد کم‌تر از دو طفل محدود ‌می‌سازد، قبول نکنند، با آن‌ها رفتار بد صورت گرفته و جریمۀ سنگین به مقدار هزار‌‌ها دالر و یا در کمپ‌های زندان‌گونه زندانی ‌می‌شوند که در آن‌جا قبلاً یک میلیون مسلمان توسط آجندای سیاسی رژیم چین، با عقاید کمونستی شست‌وشوی مغزی گردیده‌اند. گزارش‌های قبلی برملا ساخته است که زنان در این کمپ‌‌ها با دواهای ناشناخته تزریق ‌می‌شدند تا به شکل کیمیاوی آن‌‌ها را عقیم سازند و یا مجبور به معاینه در ماشین‌های ضد آبستنی ‌می‌گردیدند. برعلاوه، پولیس حتی داخل خانه‌‌ها هجوم بردند تا اطفال پنهان‌شده را دریابند؛ درحالی‌که حکومت‌های محلی، سیستمی را عیار ساختند که با گزارش تولد اطفال نا‌مشروع برای آن‌ها جایزه دهند. براساس تحقیق "Associated Press" میزان تولد در منطقۀ اویغور از سال 2015 الی 2018 به 60 درصد کاهش یافته و به سمتِ تنزیل در جریان است. در سال گذشته در مقایسه با کاهش ملی 4.2 درصدی، تقریباً 24 درصد کاهش یافته است. در این گزارش هم‌چنان بیان شده است که در سال 2019 مقامات سینک یانگ تصمیم دارند تا حداقل 80 درصد زنان بار‌ور در چهار روستای حوزۀ شرقی اداری اویغور را عقیم و یا توسط ماشین‌های ضد آبستنی، سقط جنین کنند. در سال 2018، 80 درصد تمام مردم در ولایت سینک یانگ چین توسط این ماشین معاینه شدند که بیش‌تر آن‌‌ها را مردم مسلمان اویغور تشکیل می‌داد. تمام این کار‌‌ها فضای ترس و وحشت را در میان مسلمانان اویغور در مورد داشتن طفل ایجاد نمود؛ درحالی‌که داشتن طفل یکی از اساسی‌ترین حقوق بشری و انسانی محسوب ‌می‌شود!

این پالیسی خبیثانه، یکی از وسایل دیگرِ حکومت چین برای تغییر توازن مسلمانان و غیرمسلمانان در ترکستان شرقی‌ست تا از طریق انجنیری جنیتیک اجتماعی تعداد نفوس مسلمانان اویغور را کاهش و هویت و فرهنگ اسلامی را از بین ببرد. رژیم چین قبلاً برای مردم چینی جایزۀ نقدی تعیین نموده است تا به منطقۀ اویغور رفته و با آن‌ها ازدواج کنند. به‌هرحال، در نظم جهان سرمایه‌داری، هیچ دولتی به خاطر ضرر ‌اقتصادی جرئت نمی‌کند تا موقف درست و حیاتی در مقابل ظلم کشور چین اتخاذ نماید. زیرا تحت نظام سرمایه‌داری غرب، نفع مالی و سود بین‌المللی سرزمین‌های اسلامی همیشه و بدون استثنأ بر مفکورۀ انسانیت برتری و ارجحیت داشته است. در واقع، امروز هیچ دولتی نیست تا مخلصانه برای برقراری عدالت و در مقابل ظالمین ایستادگی کند. ولی برعکس، این حکومت‌ها برای ادامۀ ظلم، چراغ سبز نشان می‌دهند و با سکوت خویش ظلم را یاری می‌کنند. برعلاوه، نباید از سازمان ناکام، نابه‌کار و فرسودۀ ملل‌متحد برای خاتمۀ نابودی نسلی و فرهنگی مسلمانان امید داشت؛ زیرا بار‌‌ها و بار‌‌ها عدم همکاری‌اش را ثابت ساخته است و نمی‌خواهد که کدام اقدام محسوس علیه دولت مستبد چین نماید؛ مگر این‌که منافع سیاسی و اقتصادی حامیان غربی‌اش در آن متصور باشد.

ای مسلمانان! بدانید که بدون تاسیس نظام الله سبحانه‌و‌تعالی "خلافت" برمنهج نبوت، هیچ راهی وجود ندارد تا ظلم و برده‌گی  برادران و خواهران ما در ترکستان شرقی خاتمه یابد. هیچ نظامی وجود ندارد که مخلصانه منافع مسلمین را تأمین و بدون یک لحظه تردد، از مسلمانان دفاع نماید. شعار دولت اسلامی "خلافت" تنها سخن پوچ و بی‌معنی برای حفاظت حقوق مسلمانان نیست؛ بلکه تاریخ گواه است که دولت اسلامی چگونه من‌حیث الگوی عدالت در مقابل ظلم در جهان درخشید. فلهذا، شما را دعوت ‌می‌کنیم، بدون تأمل و تردید برای تأسیس این نظام باشکوه کار کنید تا دولت‌های بزدل امروزی‌که مسلمانان در هر گوشۀ دنیا در آن زیست دارند را منهدم سازیم و چهرۀ واقعی امنیت و سعادت را برای امت به ارمغان بیاوریم.

داکتر نسرین نواز

رئیس بخش زنان در دفتر مطبوعاتی مرکزی حزب‌التحریر

مترجم: عبدالله صالحی

ادامه مطلب...

راجع به اجتهاد در نصوص قطعی الدلالت

  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

به عابد الله

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در کتاب نظام اسلام چنین آمده: بنابر این، اهداف علیا جهت حفاظت اجتماع با ساخت انسان درست نیست؛ بلکه از اوامر و نواهی الله گرفته می‌شود، آن ثابت بوده و تغییر و پیشرفت را نمی‌پذیرد؛ چنانچه محافظت نوع انسان، عقل انسان، کرامت انسان، نفس انسان، ملکیت فردی، دین، امنیت و دولت این‌ها همه اهداف علیای ثابت برای حفاظت اجتماع اند که تغییر و پیشرفت را نمی‌پذیرند.

پرسش اینست: آیا اجتهاداتی در قانون اساسی جهت تغیر بعضی نصوص ممکن است؟ در حالی‌که در نص کتاب آمده که تغییر و پیشرفت را نمی‌پذیرد. در این مورد توضیح می‌خواهم، الله شما را برکت و نصرت دهد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمه الله و برکاته!

برادر عزیز! اجتهاد در نصوص قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلات صورت گرفته نمی‌تواند، یعنی نصوصی‌که در ثبوتش قطعی باشد، مثل آیت و حدیث متواتر و در دلالتش نیز مطابق بحث‌های زبان و اقسام کتاب و سنت قطعی باشد. اجتهاد در نصوص ظنی‌الدلات صورت می‌گیرد، برابر است که قطعی‌الثبوت باشد یا ظنی الثبوت، پس تا هنگامی‌که دلالت ظنی باشد، در آن اجتهاد صورت می‌گیرد؛ چنانچه این مسئله در علم اصول فقه معروف است.

و امور ذکرشده در کتابی‌که آن اهداف علیا اند، برای حفاظت جامعه اسلامی دلایل آن قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالت اند، پس حکم آن توسط اجتهاد تغییر نمی‌کند؛ چون اجتهاد در آن صورت نمی‌گیرد و نصوص در مورد آن قطعی است و اجتهاد در صورت قطعی بودن نصوص صورت گرفته نمی‌تواند.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

 

ادامه مطلب...

وادار شدن یک شرکت عربستانی به عذرخواهی، به دلیل انتشار آیه­ای از قرآن!

  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

به نقل از شبکۀ خبری آرتی مورخ (28/4/1399)، شرکت نمایندگی­های خودروی عربستان (UMA)، عذرخواهی کرد. پس از آن‌که این شرکت در حساب تویتر خود، آیه­ای از قرآن را به همراه عکسی از مسجد سلطان احمد، واقع در شهر استانبول ترکیه، منتشر کرد، با انتقادات بسیاری مواجه شد و مجبور شد که عذرخواهی بکند. در این عکس، آیۀ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا﴾ [مائده: 3] ترجمه: امروز، دین شما را کامل کردم، نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم. با پس­ زمینۀ مسجد سلطان احمد، منتشر شده بود. اما شرکت (UMA)، بلافاصله پس از حمله و انتقاد شدید مأموران اطلاعاتی عربستان، این توییت را حذف کرد. انگار در عربستان، انتشار تصویر این مسجد واقع در ترکیه، جرم تلقی می­شود؛ چراکه میان پادشاه عربستان و اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، اختلاف وجود دارد. به ویژه پس از آن‌که عربستان در کنسولگری خود، واقع در خاک ترکیه، به طرز وحشتناکی جمال خاشقچی را اعدام کرد. عربستان در توییت دیگری گفت: «شرکت نمایندگی­های جهانی خودرو، می­خواهد جهت انتشار ناخواستۀ تصویر امروز عذرخواهی بکند.»

انسان مسلمان بایستی از خود بپرسد: آیا بی­ارزشی حاکمان آل‌سعود و پیروان آنان به این درجه رسیده است؟ آیا هر چیزی‌که به اردوغان مربوط می­شود، ناپسند شده است؟ حتی اگر یک مسجد باشد؟ این مسجد، در گذشته­های دور، پیش از روی کار آمدن اردوغان، وجود داشت!

پاسخ این پرسش، اینست که دورۀ مردان رویبضه(بی­کفایت)، به درجه­ای از سقوط رسیده که تنها کاری‌که می­شود، اینست که آن‌ها را از ریشه جدا کنیم.

مترجم: محمد فاتح

 

ادامه مطلب...

بازداشت شش تن از بانوانان حزب التحریر در قرغیزستان

(ترجمه)

خبر

مسئولین کمیتۀ امنیت ملی، شش تن از بانوان را در قرغیزستان به علت سوءظن‌شان، مبنی بر این‌که آنان وابسته به گروه ممنوعه می‌باشند، بازداشت نموده‌اند.

بر اساس معلومات غیررسمی، گمان می‌رود، بانوانی‌که در شهر نارین قرغیزستان زندانی شده‌اند، وابسته به سازمان حزب‌التحریر (بنیادگرا) می‌باشند. هم‌چنین گفته شده است که در هنگام بازرسی منازل‌شان؛ کتاب‌های (بنیادگرا) و دستگاه دیجیتلی‌ای که در آن مواد کمپاین حزب‌التحریر ثبت شده بود، یافت شده است و هم‌چنان دستگاه‌های کمپیوتر و سیم‌کارت‌هایی‌که هم‌راه‌شان بود، هم‌راه با آجنداها؛ ضبط و توقیف شده‌اند تا این‌که بررسی تمام موارد مورد لزوم انجام شود.

بانوان بازداشت شده در مرکز بازداشت موقت شمارۀ 24، در شهر نارین زندانی شده‌اند و به سبب مادۀ "تنظیم گروه بنیادگرا" قانون جنائی جمهوری قرغیزستان محاکمه خواهند شد و اجراآت قبل از محاکمه شروع شده است.

شایان ذکر است که بازداشت این بانوان با همکاری کمیتۀ امنیت ملی و ادارۀ منطقوی امور داخلی نارین انجام شده است. در عین حال، اولان الییف رئیس ادارۀ پولیس منطقوی هیچ‌نوع معلوماتی را در ارتباط به زنان بازداشت شده ارائه نکرده است. (منبع: رادیو آزادلیک)

تبصره

به تاریخ 14 ژوئن 2109م، مجلس سازمان شنگ‌آی در بیشکک پایتخت قرغیزستان به خاطر همکاری برگزار شد و نمایندگان کشورهای عضو به خاطر بررسی مشکلات منطقوی، مخصوصاً بررسی مسایل اقتصادی و امنیتی جمع شدند. ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در آن کنفرانس حضور داشت و آن را اداره می‌کرد و بر ضرورت مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی تأکید ورزید و تأکید به عمل آورد تا همۀ کشورهای منطقه در این مبارزه به طور یکسان اشتراک داشته باشند.

قابل ذکر است که در اثنای کنفرانس سارانبای جانیبیکاف رئیس جمهور قرغیزستان و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در عقب دروازه به طور انفرادی و محرمانه باهم صحبت می‌کردند. سازمان شنگ‌آی دورۀ بعدی مذاکرات را در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان برگزار نمود و در آن‌جا نیز روی موضوعات امنیتی مربوط به خودش و روی موضوعات بنیادگرایی و مبارزه با تروریسم بحث به عمل آمد.

حکومت قرغیزستان مبارزۀ خود را علیه اسلام و مسلمانان از سال‌های زیادی بدین‌سو تحت نام "مبارزه با تروریسم" اعلام نموده است. بازداشت زنان مسلمان جزئی از برنامه‌اش بوده و در این راستا کوتایی نمی‌کند.

تمام جهان، مخصوصاً حکومت قرغیزستان می‌دانند که حزب‌التحریر یک حزب سیاسی بوده، فقط افکار سیاسی را با خود حمل می‌نماید و به کدام عمل مادی (حمل سلاح) نمی‌پردازد. بازداشت زنان به اتهام  وابستگی‌شان به حزب‌التحریر و ارتباط آن به تروریسم یک نیرنگ بزرگی‌ست. به دلیل این‌که در عین زمان یک یا دو تن نه بلکه شش تن از بانوان به اتهام بنیادگرایی و تروریسم بازداشت شده‌اند و این نشان می‌دهد که حکومت قرغیزستان اوامر باداران خود را در بالاترین سطح اجراء می‌نماید.

زمانی‌که علت ممنوعیت فعالیت حزب‌التحریر در روسیه پرسیده شد، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور جماهیر شوروی برای دفتر خبرگزاری ریا گفت: «اجرای ممنوعیت تعیین شده بر فعالیت‌های سازمان اسلامی حزب‌التحریر در روسیه که نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی آن را تروریسم می‌خوانند، بالای سرزمین‌های روسیه الزامی می‌باشد؛ چون‌ ایدیولوژی این سازمان عملاً منجر به عواقب وخیمی شده است. به عنون مثال می‌توان به رد نمودن انتقال خون برای اطفال که حیات‌شان در گرو آن می‌باشد، اشاره نمود!»

بلی، کفار برای مبارزه با حق از بیان سبب‌های ناروا و پوچ دریغ نمی‌ورزند. با وجود این‌که آنان اهدف اساسی حزب‌التحریر را می‌دانند؛ ولی حق را با باطل خلط می‌نمایند.

حزب‌التحریر بیانات خود را در سایت‌های رسمی انترنتی منتشر می‌نماید و در آن‌جا می‌توان از افکار و برنامه‌های آن آگاهی حاصل نمود. علاوه بر این، وی در تمام منشورات و کتاب‌های خود تأکید می‌ورزد که وی بر اساس منهج رسول اللهﷺ فعالیت کرده و به طور مداوم به آن پایبند می‌باشد. با وجود این، واقعاً جای تعجب است که حکام دست‌نشاندۀ کشورهای آسیای میانه اصرار بر این دارند که حزب‌التحریر یک حزب بنیادگرا می‌باشد و ادعا دارند که در هنگام بازرسی منازل‌شان اسلحه یافته‌اند!

حکومت قرغیزستان به تعقیب و محاکمۀ اعضای حزب‌التحریر به دلایل دروغین و به اتهامات تهیه شده و ناپایدار ادامه داده است. الله متعال در کتاب مجیدش به ما خبر داده است که مشرکین و یهود هرگز برای ما دوست نمی‌شوند؛ بلکه آنان دشمنان ما می‌باشند. الله متعال چنین می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ [مائدة: 51]

ترجمه:ای مومنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نگیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با آنان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بی‌گمان او از زمره آنان به شمار می‌رود. شکی نیست که الله (سبحانه وتعالی) افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمی‌کند.

به إذن الله سبحانه وتعالی، دولت اسلامی در آیندۀ نه چندان دور تأسیس خواهد شد و در آن هنگام این حکام خیانتکار برای محاسبۀشان به خاطر جنایت‌هایی‌که انجام داده‌اند، به پنجۀ قانون سپرده خواهند شد و در آن روز باداران‌شان مثل پوتین، لاوروف و ترامپ هرگز نمی‌توانند آنان را رهایی بخشند؛ چون‌ آنان مصروف رهایی خودشان خواهند بود.

نویسنده: مخلصه اوزبکی

مترجم: محمد "مزمل"

 

ادامه مطلب...

دوستی و دشمنی به‌خاطر الله، از بهترين اعمال است!

(ترجمه)

از ابوذرغفاری رضی‌الله‌عنه روايت است‌که رسول الله ‌صلی‌الله‌عليه وسلم فرمود:

«أَفْضَلُ الأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِي اللَّهِ» (رواه ابوداود والطبرانی.)

ترجمه: بهترين اعمال دوستی‌ودشمنی به خاطر الله سبحانه‌وتعالی می‌باشد.

تشريح حديث:

دوستی‌ و دشمنی به‌خاطر الله سبحانه‌وتعالی از مقتضيات ايمان است و اين چيزی‌ست که ما آن را از حبيب ما محمد صلی‌الله‌عليه‌وسلم و از اصحاب بزرگوارش رضی‌الله‌عنهم آموخته‌ايم؛ دوستی ميان آن‏ها از لحاظ قرابت و نسب يا از روی منفعت و کار نبود، وقتی يکی از آن‌ها برادر يا پدر خود را به‌قتل می‌رساند، به‌خاطر اين نبود که با او مشکل شخصی داشته باشد؛ بلکه او را از جهت کافر بودنش می‏کشت. برای مسلمان جايز نيست باکسی دوستی نمايد که از حدود الله‌ و رسولش سرپيچی می‌نمايد؛ اگرچه از نزديک‌ترين خويشاوندان ‌وی باشد؛ پس مفهوم دوستی ‌و دشمنی به‌خاطر الله متعال اين است که با شخصی دشمنی نمائيم که او فرد گنهکار است و در حق الله متعال از حد گذشته است.

ای مسلمانان!

از دوستی‌ و دشمنی به‌خاطر الله سبحانه‌وتعالی در حالی سخن می‏گوئيم که بسياری از مسلمانان باکفار و حکام ظالم رابطه دوستی دارند؛ بدانيد که اعتبار حاکم از جهت تطبيق‌حکم و عدم‌تطبيق حکم الله سبحانه‌وتعالی می‌باشد. واضح است که هيچ‌يکی از حکام امروزی احکام قرآن را بالای امت‌اسلامی تطبيق نمی‌کنند، اگرچه بعضی اوقات در پيش‌روی کامره‌ها نماز بخوانند و در بعضی مراسم قرآن بخوانند يا آذان بگويند يا طفلی را در پيش‌روی مردم در آغوش بگيرند...

پس ای مسلمانان! اين حکام ارزش دوستی را ندارند؛ زيرا آنان با امت‌اسلامی خيانت می‏کنند، احکام کفر را بالای مسلمانان تطبيق می‏کنند و کوچک‌ترين نفع به امت‌اسلامی رسانيده نمی‌توانند، گويا روشنی صبح تاريکی شب‌شان را می‌ربايد؛ اما سخن اميدوار کننده اين است که امت‌اسلامی بنابر وعده پروردگارشان، مثل قاب‌قوسين به اقامه خلافت بر منهاج‌نبوت نزديک شده است.

 يا الله! با آمدن خلافت راشده بر منهاج نبوت که در آن وحدت مسلمانان نهفته باشد بر ما منت بگذار و ما را از آن مستفيد بگردان! اللهم آمين آمین! 

خلاصه حديث

در اين حديث‌شريف، رسول‌الله صلی‌الله‌عليه‌وسلم ما را تشويق نموده که دوستی‌ودشمنی ما باید به‌خاطر الله سبحانه‌وتعالی باشد؛ زيرا اين کار برای يک ‌مؤمن از الزامات ايمان وی محسوب می‏شود، به‌خصوص دوستی با حکام؛ آن حاکمی‌که رعايت حال امت را نموده و حکم الله را بر آن‌ها تطبيق نمايد. اما حاکمی‌که از اسلام سوءاستفاده نموده وکارهای نمايشی می‏کند و امت را با اعمال خود فريب می‌دهد، بايد از او برحذر باشيم.

ادامه مطلب...

پیرامون علت حرام بودن شراب

  • نشر شده در فقهی

پرسش

 قاعده‌ی شرعی وجود دارد که "اصل در اشیاء اباحت است، مادامی‌که دلیل‌ برحرمت‌ آ‌ن‌ یافت نگردد." بنابر این قاعده، هرمال شئ است، مادامی‌که‌ برتحریم‌اش چیزی‌ از نصوص‌ وارد نشود، بر اصلش که اباحت است، باقی خواهد ماند. بطور مثال: "یک نفر مالی را به سرقت برد" در اینجا که‌ فعل دزدی حرام ‌ ‌و فاعل‌ا‌‌ش گنهکار و بالایش مجازات مرتب می‌گردد؛ اما مال مسروقه منقول باشد یا غیرمنقول قطع نظر از عمل آن عموماً بر اصل‌اش که اباحت است، باقی می‌ماند و برای صاحبش تسلیم می‌گردد. از جهت مباح بودنش هرکس می‌‌تواند آن را به عنوان هبه، هدیه و یا نفقه اخذ کند؛ هیچ حرجی وجود ندارد و به ذمه طرفین گناهی باقی نمی‌ماند. و قاعده دیگری وجود دارد "شر‌‌‌‌اب‌ عین‌اش ‌حرام است" یعنی  اصل آن حرام است. یعنی حرمت شراب در نشه‌آور بودن آن است؛ پس احکام متعلق به اشیاء نشه‌آور شامل «فروشنده و نوشنده آن» می‌گردد؛ پس درین خصوص حرمت شراب به خود شراب واقع می‌گردد آیا این حرمت بالای اشیای منقول باشد یا غیرمنقول که با شراب در هنگام بیع اتصال دارد، نیز واقع خواهد گردید؟ و آیا درین مسئله نشه‌آور بودن و حرمت شراب علت است؟ اگر این‌چنین باشد؛ پس چنین قیاس می‌گردد؛ جواز ندارد که گیلاس و یا وسائل دیگر که در آن شراب گرفته شده و یا وسایلی‌که شراب انتقال داده است، دوباره استعمال شوند؛ چون هردو شیء در علت مشترک اند. با امید توضح  و روشنایی، الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.

پاسخ

بلی اصل در اشیا اباحت است، مادامی‌که دلیل بر تحریم‌اش وجود نداشته باشد؛ اما پرسش شما در مورد علت حرمت شراب و در مورد وسایلی‌که  شراب انتقال می‌گردد و در مورد ظروفی‌که شراب استفاده می‌گردد، وارد شده است. موضوع  چنین است: در مورد در حدیثی‌که ابو داود از طریق جابر بن عبدالله  نقل کرده است، رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرموده است:

«مَا أَسْكَرَ كَثِيرُهُ، فَقَلِيلُهُ حَرَامٌ»

ترجمه: آنچه که زیاد آن مست کند، پس کم آن نیز حرام است.

از متن حدیث شریف واضح است که برای حرمت شراب علتی وجود ندارد؛ چون هرگاه کمی از شراب نوشیده شود و مستی ببار آورد، بازهم حکم حرام بالای آن تطبیق و فاعل آن قابل مجازات است؛ چون حدیث مذکور کمی از شراب را بدلیل این‌که بیشتر آن‌مست می‌سازد، حرام ساخته است. پس کم آن نیز حرام می‌باشد.

 مانند این حدیث، حدیثی دیگر وجود دارد که رسول الله صلی الله علیه وسلم حالات ده‌گانه‌ای از شراب را حرام ساخته است، ولی علت آن را بیان نکرده است. حاکم در کتاب مستدرک که بر صحیحین نوشته است؛ از عبدالله بن عبدالله بن عمر و او از پدرش روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند:

«عَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ، وَلَعَنَ سَاقِيهَا، وَشَارِبَهَا، وَعَاصِرَهَا، وَمُعْتَصِرَهَا، وَحَامِلَهَا، وَالْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ، وَبَايِعِهَا وَمُبْتَاعَهَا، وَآكِلَ ثَمَنِهَا»

ترجمهالله (سبحانه وتعالی)  شراب‌ را، ساقی آن را، نوشنده آن را و عاصر و معتصر آن را، ارسال کننده آن را و انتقال دهنده آن را، فروشنده آن را و خریدار کننده آن را و کسی‌که پول آن را می‌خورد، همه را لعنت کرده است.

بنابر آن، هر نوشیدنی که مست کننده باشد، شراب است. کم و بیش آن در حرام بودن باهم برابر اند و هم‌چنین حالات ده‌گانه نیز بدون علتی حرام می‌باشند. اما حکم حرمت البته تنها بالای اشخاص مکلف قابل تطبیق می‌باشد؛ نه بالای اشیاء. پس حکم حرمت بالای راننده موتر است؛ نه خود موتر و نه بالای ظروف که شراب گرفته شده است. چنانچه طبرانی در کتاب الکبیر از ابی ثغلبه خشنی روایت کرده است که گفت:

«أَتَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ: ... وَأَنَا فِي أَرْضِ أَهْلِ الْكِتَابِ وَهُمْ يَأْكُلُونَ فِي آنِيَتِهِمْ الْخِنْزِيرَ وَيَشْرَبُونَ فِيهَا الْخَمْرَ فَآكُلُ فِيهَا وَأَشْرَبُ...؟ ثُمَّ قَالَ صلى الله عليه وسلم: «...وَإِنْ وَجَدْتَ عَنْ آنِيَةِ الْكُفَّارِ غِنًى فَلَا تَأْكُلْ فِيهَا، وَإِنْ لَم تَجِدْ غِنًى فَارْحَضْهَا بِالْمَاءِ رَحْضًا شَدِيدًا ثُمَّ كُلْ فِيهَا»

ترجمه: گفت‌آمدم پیش‌رسول الله صلی اله علیه وسلم براو گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم من درسر زمینی اهل کتاب زندگی می‌کنم و آن‌ها در ظرف‌های گوشت خوگ می‌خورند و شراب می‌نوشند، من می‌توانم از ظروف آن‌ها استفاده نمایم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم در پاسخ گفت: «...اگر نیازی به ظروف کفار نداشتی در آن‌ها چیزی نخور و اگر ظرفی دیگری نیافتی با آب خوب بشوی و سپس در آن‌ها بخور.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد حبیبی

ادامه مطلب...

تسهیل‌سازی قوانین قرنطینه در انگلیس

خبر:

دولت انگلیس در قوانین قرنطینه، گشودن دروازه‌های رستورانت‌ها، مراکز خرید، آرایشگاه‌ها و سایر مراکز فروش را به روی مردم تسهیل کرد. و این وضعیت قرنطینه درحالی صورت گرفت که ویروس کرونا در انگلیس شروع به گسترش نمود.

تبصره:

دولت انگلیس در زمانی‌که ویروس کرونا در این کشور شروع به گسترش کرد، به خاطر حفظ جان مردم و خاموش کردن وحشت ایجاد شده، قوانین قرنطینه را وضع نمود. و این کشور  قوانینی را طرح نمود که تمام افراد و شرکت‎‌ها به پیروی از آن مکلف شدند. بنابر این، واضح بود كه اظهارات دولت و قوانین قرنطینه آن‌چه را كه در سطح زمین باید رخ می‌داد، نقض می‌كرد؛ گویی دولت واقعاً می‌خواهد شیوع ویروس را با مسدود کردن راه‌های حمل و نقل عمومی، فروشگاه‌های موادغذایی و پارک‌ها كنترل كند. با این حال نه او از نظر صحی مشکل ویروس را معالجه كرد و نه هم توانست مسئله شیوع آن را سازماندهی کند.

در نتیجه با وجود تطبیق قوانین قرنطینه، این ویروس به شکل غیر قابل کنترولی در انگلیس گسترش یافته تا این‌که میزان مرگ و میر ناشی از آن به چهل‌وچهارهزار نفر رسید.

از آغاز این بحران  دولت ادعا نمود که واکنش آن و قوانین قرنطینه‌ای که تصویب شده همه مبتنی بر علم است و به همین دلیل ادعا کرده است که در حال انجام مشاوره با سازمان اورژانس علمی (SAGE) است؛ زیرا این سازمان به دولت توصیه می‌کند که چگونه با ویروس و قوانینی‌که برای محدود کردن شیوع آن باید رعایت شود، اقدام کند. اما طولی نکشید که دولت وقتی خواستار تسهیل قوانین قرنطینه شد، با مخالفت این نهاد مواجه شد و در نتیجه این امر  یک نهاد علمی جدید تشکیل داد تا با وی در مورد نحوه برخورد با ویروس کرونا مشاوره کند.

بنابر این، به نظر می‌رسد که دولت انگلیس غیر از آن برنامۀ دیگری دارد که به مردم نشان می‏دهد که چگونه با ویروس مقابله کنند. شاید بارزترین قسمت این باشد که اگر ویروس گسترش یابد مهم نیست.

ما از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم تا ما را از شرارت‌ها و مکارگی‏های غرب کافر نجات داده و چشم‌های مان را با آمدن دولت اسلامی‌ که امور مارا طوری تنظیم می‌کند که مورد رضایت او سبحانه وتعالی و موافق فطرت انسانی باشد، روشن سازد! اللهم آمین!

نویسنده: عبد الرحمن ايوبی

مترجم: یاسین سادات

ادامه مطلب...

حکمت سلام گفتن به هر شخصی‌که بشناسی یا نشناسی!

(ترجمه)

از عبدالله بن‌عمرو رضی‌الله‌عنه روایت است که مردی از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم پرسید، کدام اسلام بهتر است؟ رسول‌الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم فرمود:

«تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلامَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ» (رواه بخارى)

ترجمه: طعام دادن و سلام گفتن بر هرکسی‌که او را بشناسی یا نشناسی!

توضیح حدیث:

ابو زناد گفته: این حدیث تشویق کننده مؤمنان برای همدردی باهم‌دیگر و هم‌چنان جلب‌ توجه دیگران ذریعه طعام دادن و سلام دادن است؛ زیرا این دو (سلام گفتن و طعام دادن) مؤثرترین راه جلب توجه و ایجاد محبت در بین مردم می‌باشد، چنان‌چه الله سبحانه‌وتعالی طعام دهندگان را در کلامش مدح نموده و می‌فرماید:

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ...» [انسان: 8]

ترجمه: و غذای (خود) را با این‌که به آن علاقه (و نیاز) دارند...

موضوع دوم که در حدیث‌شریف واردگردیده، گفتن سلام بر هر آشنا و بیگانه می‌باشد که این‌ یکی از اوامر شریعت بوده و ذریعه آن یک‌مسلمان صله‌رحمی‌ را که الله متعال به آن امر نموده، بجا می‌نماید که در نتیجه‌، سبب رضایت الله سبحانه‌وتعالی، کامیابی‌آخرت و دخول‌جنت می‌گردد.

قابل‌ذکر است که امر در این‌جا استحبابی می‏باشد و مستحب نزد علمای علم‌اصول همان عملی است که فاعل آن پاداش         گرفته و ترک کننده آن عذاب نمی‌گیرد. هر مسلمانی‌که توقع ثواب و پاداش را از الله سبحانه‌وتعالی داشته باشد، در انجام مستحبات سرعت می‏نماید؛ زیرا سرعت در مستحبات زمینه سرعت در فرایض را آسان‌تر می‏سازد.

بنابر این، موضوع سلام را شریعت عام بیان کرده و شامل هر آشنا و بیگانه می‏شود؛ پس در سلام گفتن آرامش و اطمینان میان مردم ایجاد گردیده و در دل‏های مردم محبت و صمیمیت رونما شده و وسیله نزدیکی مردم به هم‌دیگرشان می‏شود.

هم‏چنان در سلام دادن تواضع زیاد شده و انسان از تکبر و خودخواهی نجات می‌یابد؛ چنان‌چه اگر شخصی برای پائین‌تر از خود از لحاظ مقام سلام می‏دهد، در  این‌جا زمینه تواضع و دوری از کبر پیدا می‏شود و هم‌چنین کسی‌که به شخص بالاتر از خود از لحاظ مقام سلام می‏دهد، این امر نیز سبب ایجاد تواضع و دوری از کبر می‌گردد.

یا الله! با آمدن خلافت راشده بر منهاج نبوت که در آن وحدت مسلمانان نهفته باشد، بر ما منت بگذار و ما را از آن مستفید بگردان! اللهم آمین آمین!

ادامه مطلب...

سکوت ایران هنگام حمله امریکا بر تأسیسات هسته‌ای‌اش

(ترجمه)

به گزارش از آژانس خبری نیویورک تایمز: زمانی‌که در مرکز ایران، بالای سانتریفیوژهای هسته‌ای ایران انفجار صورت گرفت، این سانتریفیوژها بعد از  انفجار در میان خرابه‌ها باقی ماندند. این واضح است که یهودیان در پشت سر این حمله قرار دارند. از پدیدار شدن جنگ‌های طولانی و شدید لفظی میان آمریکا و تهران به نظر می‌رسد؛ مرحله خطرناکی در طول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به وجود می‌آید. تصاویری‌که از جریان انفجار در نطنز توسط ماهواره‌ها گرفته شده، خسارات بیشتری را نسبت به هفته گذشته نشان می‌دهد.

دوتن از مقامات استخباراتی (امریکایی و یهودی) بعد از خسارات اخیری‌که در انفجار نطنز صورت گرفت، چنین ابراز نظر نمودند که: احتمالاً ایران بخاطر بازگرداندن برنامه هسته‌ای اش، به شکلی‌که قبل از انفجار بود، به دو سال وقت نیاز دارد. نظر به یافته‌های یک نهاد تحقیقی معتبر در این مورد، برای بازگرداندن ظرفیت تولید سانتریفیوژهای ایرانی همانطوری‌که قبل از وقوع این اتفاق بود، تخمین به یک سال یا بیشتر از آن زمان نیاز است.

 انفجار بزرگ دیگری نیز در اوایل روز جمعه ایران را لرزاند و شعله‌های آتش بر آسمان بزرگ تهران دیده می‌شد و تا اکنون هم دلیل اصلی این انفجار واضح نیست؛ اما  به نظر می‌رسد که این حادثه از طرف یک پایگاه موشکی صورت گرفته است.

بنابر این، با وجود محافظت شدیدی‌که آن‌ها از تأسیسات هسته‌ای و موشکی خود داشتند، باز هم این تأسیسات به معرض خطر افتادند. ناگفته نباید گذاشت که ایران توسط دو گروه "میانه‌روها" و "تندروها" کنترول می‌شود که این دو مسئولیت پیشبرد برنامه‌های امریکا را در ایران به عهده دارند.

زمانی‌که آمریکا بخاطر پیشبرد اهدافش در منطقه به ایران احتیاج دارد تا خدماتی را برای امریکا انجام بدهد، آن‌ها هرنوع اعمال تندروانه را تحمل می‌کنند و زمانی‌که امریکا از این کار بی‌نیاز شد و دیگر ضرورتی به خدمات ایران نداشت، ستیزه‌جویان (تندروها) را محدود ساخته و میانه‌روان را اجازه می‌دهد تا روی نقشه‌های بزرگ خود کار کنند.

مترجم: عبدالله حماس

ادامه مطلب...

پیرامون تفکیرِ رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد هجرت به مدینه

  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام‌علیکم‌ورحمت‌الله‌وبرکاته!

سوالی دارم از کسی‌که فعلاً امیر ما است و إن‌شاءالله عنقریب خلیفۀ ما خواهند شد.

در کتاب «دولت اسلامی» در موضوع بیعت عقبۀ دوم و ما بعد آن، پیرامون هجرت رسول الله آمده است که ایشان چندین سرزمین را برای هجرت کردن فکر کردند؛ درحالی‌که دارالهجرت از طریق وحی تعیین می‌‌گردید و نه به تفکیر رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ طور مثال: پیرامون هجرت فکر کرد و هجرت از جانب الله وحی است.

امیدوارم دربارۀ تفکیر در این موضوع، توضیح داده شود، الله سبحانه وتعالی به شما برکت دهد.

پاسخ

وعليكم‌السلام‌ورحمت‌الله‌وبركاته!

قبل از پاسخ مستقیم پیرامون "تفکیر رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد هجرت" توجۀ شما را  به آغاز طلب نصرت تا بیعت عقبۀ دوم و سپس هجرت کردن معطوف می‌دارم، تا باشد به اذن الله پاسخ واضح گردد:

1- خدیجه رضی الله عنها سه سال پیش از هجرت وفات کرد و در همین سال ابوطالب نیز وفات نمود؛ طوری‌که در کتاب عیون‌الاثر از قتاده روایت شده است که گفت:

«تُوُفِّيَتْ خَدِيجَةُ بِمَكَّةَ قَبْلَ الْهِجْرَةِ بِثَلاثِ سِنِينَ، وَهِيَ أول من آمن بالنبي صلى الله عليه وسلم، قَالَ... ثُمَّ أَنَّ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ وَأَبَا طَالِبٍ مَاتَا فِي عَامٍ وَاحِدٍ، فَتَتَابَعَتْ عَلَى رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مُصِيبَتَانِ: وفاة خَدِيجَةَ وَأَبِي طَالِبٍ، وَكَانَتْ خَدِيجَةُ وَزِيرَةَ صِدْقٍ عَلَى الإِسْلامِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَسْكُنُ إِلَيْهَا، قَالَ: وَقَالَ زياد البكائي عن ابن إسحق: إِنَّ خَدِيجَةَ وَأَبَا طَالِبٍ توفيا فِي عَامٍ وَاحِدٍ، وَكَانَ ذلك بَعْدَ عَشْرِ سِنِينَ مَضَيْنَ مِنْ مَبْعَثِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَبْلَ مُهَاجِرِهِ صلى الله عليه وسلم إِلَى الْمَدِينَةِ بِثَلاثِ سِنِينَ. وَذَكَرَ ابْنُ قُتَيْبَةَ أَنَّ خَدِيجَةَ تُوُفِّيَتْ بَعْدَ أَبِي طَالِبٍ بِثَلاثَةِ أَيَّامٍ. وَذَكَرَ الْبَيْهَقِيُّ نَحْوَهُ»
ترجمه: از قتاده روایت است که: خدیجه در مکه سه سال پیش از هجرت وفات نمود وی نخستین شخصی بود که به رسول الله صلی الله علیه وسلم ایمان آورد. قتاده می‌گوید: باز خدیجه بنت خویلد و ابوطالب در یک سال وفات نمودند، به رسول الله صلی الله علیه وسلم دو مصیبت پی‌درپی آمد: وفات خدیجه  و ابوطالب. خدیجه همکار راستین رسول الله در اسلام بوده که رسول الله صلی الله وسلم در حین مصائب به او پناه می‌برد و باعث آرامش خاطر‌اش می‌گردید. قتاده می‌گوید :زیادالبکائی از ابن اسحاق حکایت نموده که خدیجه و ابوطالب در یک سال وفات نموده‌اند. این حادثه ده سال بعد از بعثت رسول الله و سه سال قبل ازهجرت‌شان به مدینه به وقوع آمد. ابن قطیبه نگاشته که خدیجه سه روز پس از ابوطالب وفات نمود. بیهقی هم عین نظر را یاد کرده است.

2- واقدی چنین روایت کرده است:

«تُوُفِّيَتْ خَدِيجَةُ قَبْلَ أَبِي طَالِبٍ بِخَمْسٍ وَثَلاثِينَ لَيْلَةً، وَقِيلَ غَيْرُ ذَلِكَ، فَلَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِنَ الأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَطْمَعُ فِيهِ فِي حَيَاةِ أَبِي طَالِبٍ، حَتَّى اعْتَرَضَهُ سَفِيهٌ مِنْ سُفَهَاءِ قُرَيْشٍ فَنَثَرَ عَلَى رَأْسِهِ تُرَابًا، فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَيْتَهُ وَالتُّرَابُ عَلَى رَأْسِهِ، فَقَامَتْ إِلَيْهِ إِحْدَى بَنَاتِهِ فَجَعَلَتْ تَغْسِلُ عَنْهُ التُّرَابَ وَهِيَ تَبْكِي ورَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول: «لا تبك يَا بُنَيَّةُ فَإِنَّ اللَّهَ مَانِعٌ أَبَاكِ» وَيَقُولُ بَيْنَ ذَلِكَ: «مَا نَالَتْ مِنِّي قُرَيْشٌ شَيْئًا أَكْرَهُهُ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ»

ترجمه: خدیجه سی و پنج شب قبل از ابوطالب رحلت نمود. روایت دیگری نیز وجود دارد؛ هنگامی‌که ابوطالب درگذشت قریش به رسول الله آزار و اذیتی رسانید که در حیات ابوطالب توقع آن نمی‌رفت. گپ به جایی رسید که بی‌خردی از بی‌خردان قریش جلو آمد و بر سر ایشان خاک انداخت. رسول الله در خانۀ خود درحالی داخل شد که سرشان خاک‌آلود بود، یکی از دخترانش برخواست و درحالی‌که می‌گریست از بدن ایشان خاک را پاک می‌کرد و رسول الله فرمود: دختر جانم گریه نکن الله حامی پدرت است. در این حالت می‌گفت: «تاوقتی‌که ابوطالب زنده بود قریش با من تا این حد بدرفتاری نکرده بود.»

3- در این اوضاع دشوار، الله سبحانه و تعالی رسول خود صلی الله علیه وسلم را با دو حادثه‌ای بزرگ تکریم نمود که عبارت از اسراء، معراج و اجازه دادن به رسول الله صلی الله علیه وسلم برای طلب نصرت اهل قدرت از قبایل به منظور حمایت دعوت واقامۀ دولت بودند. در این نوشته جای بحث از اسراء و معراج نیست؛ اما طلب نصرت که موضوع بحث است، صاحب عیون‌الأثر و دیگر اهل سیرت در مورد گفته‌اند:

«خرج رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى الطائف في أواخر شوال سنة عشر من النبوة، خَرَجَ إِلَى الطَّائِفِ وَحْدَهُ - وَقَالَ ابْنُ سَعْدٍ: وَمَعَهُ زَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ - يَلْتَمِسُ النُّصْرَةَ مِنْ ثَقِيفٍ وَالْمَنَعَةَ بِهِمْ مِنْ قَوْمِهِ، وَرَجَاءَ أَنْ يَقْبَلُوا منه ما جاءهم به من اللَّهِ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى الطَّائِفِ عَمِدَ إِلَى نَفَرٍ مِنْ ثَقِيفٍ وَهُمْ يَوْمَئِذٍ سَادَةُ ثَقِيفٍ وَأَشْرَافُهُمْ وَهُمْ أُخْوَةٌ ثَلاثَةٌ: عَبْدُ يَالِيلَ، وَمَسْعُودٌ، وَحَبِيبٌ، بَنُو عَمْرِو بْنِ عُمَيْرِ بْنِ عَوْفِ بْنِ عُقْدَةَ بْنِ غَيْرَةَ بْنِ عَوْفِ بْنِ ثَقِيفٍ... ولم يستجيبوا... بل أغروا بِهِ سُفَهَاءَهُمْ...»

ترجمه: در اواخر شوال سال دهم نبوت رسول الله صلی الله وعلیه وسلم به طایف سفرکرد، وی به طایف تنها سفر کرد. ابن سعد گفته: زید بن حارثه ایشان را همراهی می‌کرد. پیامبر در این سفر از قبیلۀ ثقیف؛ خصوصاً از جنگ‌جویان‌اش نصرت می‌خواست و امیدوار بود که  آنان آن‌چه از طرف الله نازل شده است را می‌پذیرند. زمانی به طایف رسید نزد چند نفر از ثقیف رفت که در آن روزگار سردار و اشراف قوم و درعین زمان هرسه باهم برادر بودند: عبدیالیل، مسعود و حبیب فرزندان عمرو بن عمیر بن عوف بن عقده بن غیره بن عوف بن ثقیف بودند؛ ولی آنان دعوت را نپذیرفتند، برعکس  بی‌خردان خود را علیه او تحریک نمودند.

4- بعد از سفر طایف، طلب‌النصره پی‌درپی ادامه یافت. رسول الله صلی الله علیه وسلم در موسم حج نزد قبایل عرب می‌رفت و آنان را به سوی الله دعوت می‌نمود و به آنان خبر می‌داد که وی پیامبر خدا است و از ایشان می‌خواست تا او را تصدیق  و از او پشتیبانی کنند تا رسالتی را که الله با آن مبعوث‌اش نموده است برایشان برساند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به منازل قبیلۀ کنده رفت وسرداری داشتند به نام ملیح، آنان را به سوی الله دعوت داد و خود را درمیان‌شان قرارداد؛ ولی آنان رد کردند. باز به منازل تیرۀ بنی عبدالله مربوط قبیلۀ کلب رفت و آنان را به سوی اسلام فراخواند و از ایشان درخواست حمایت کرد به حدی‌که می‌گفت: "يا بني عبدالله إن الله قد أحسن اسم أبيكم"؛ یعنی: ای بنی عبدالله خداوند نام پدرتان را نکو کرده است. آنان نیز جواب رد دادند. به منازل بنی حنیفه رفت و آنان را به سوی اسلام دعوت داد و درخواست حمایت کرد؛ ولی آنان به بدترین شکل رد کردند که در عرب نظیرش دیده نشده بود. سپس نزد بنی عامر بن صعصعه رفت و آنان را به سوی الله دعوت داد و درخواست حمایت کرد. آنان شرط گذاشتند که حکومت بعد از رسول الله به آنان سپرده شود، پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمودند «الأمر لله يضعه حيث يشاء»؛ یعنی: اختیار دادن قدرت به دست الله است به هرکه خواسته باشد نصیب می‌کند؛ پس آنان رد نموده و گفتند: ما به رسالت تو نیازی نداریم. یک‌بار دیگر رسول الله صلی الله علیه وسلم با ابوبکر و علی بن ابوطالب رضی الله عنهما بر آمدند؛ علی می‌گوید: ابوبکر در هر خیر سبقت داشت، گفت: از کدام قوم هستید؟ گفتند: از قبیلۀ شیبان بن ثعلبه، ابوبکر به رسول الله متوجه شده گفت: پدر و مادرم فدای شما باد این‌ها متنفدین قوم‌شان استند. در میان‌شان مفروق بن عمرو بود، وی گفت: به نظرم تو همان برادر قریشی استی؟ ابوبکر گفت: شاید خبر شده باشید که او رسول الله است؟ مفروق گفت: به ما خبررسیده که وی این را می‌گوید، ای برادر قریشی به چه‌چیز فرامی‌خوانی؟ رسول الله پیش آمد و گفت: «به این فرا‌می‌خوانم که جز الله سبحانه وتعالی معبودی برحق نیست او را شریکی نیست و من رسولِ الله هستم و این‌که مرا جای دهید و نصرت نمایید؛ چون قریش برعلیه دین الله یک‌دست شده پیامبرش را تکذیب کردند، از حق خود را بی‌نیاز دانستند، راه باطل را اختیار نمودند و الله بی‌نیاز و ستوده است.» آن مردم گفتند: شاه کسری تازه تعهدی از ما گرفته که خودسرانه حکومت تازه‌ای را  ایجاد نکنیم و نه هم چیزی تازه‌ای را جای دهیم و فکر می‌کنیم رسالتی‌که تو به آن مردم را فرامی‌خوانی به پادشاهان ناپسند است؛ پس اگر خواسته باشی تنها در برابرعرب‌ها از تو حمایت خواهیم کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: پاسخ‌تان بد نبود؛ چون راست گفتید؛ ولی دین الله سبحانه وتعالی را کسی می‌تواند نصرت کند که همه‌جانبه بپذیرد و یا همه‌جانبه نصرت دهد.»

5- در عیون‌الأثر و دیگر کتب سیرت آمده است:

(ابن اسحاق گفته است: هنگامی‌که الله خواست دینش را حمایت کند، پیامبرش راعزت دهد و وعده‌اش را تحقق بخشد، رسول الله در موسم حج با گروهی از خزرج ملاقات نمود؛ رسول الله به آنان گفت: «أَفَلا تَجْلِسُونَ أُكَلِّمُكُمْ؟» آیا نمی‌نشینید که با شما سخن بگویم؟ گفتند: بلی، با او نشستند، آنان را به سوی دین الله دعوت داد و اسلام را پیشکش نمود؛ هنگامی‌که رسول الله با آنان سخن گفت و ایشان را به سوی دین الله فراخواند؛ برخی از آنان به برخی دیگر گفتند: بدانید که قسم به الله این همان نبی است که یهود به شما وعده داده بود؛ پس از شما پیشی نگیرند؛ بناءً به دعوت وی لبیک گفته، تصدیق نمودند. از اسلام آن‌چه را که به آنان پیشکش نمود پذیرفتن و به او گفتند: ما نمایند‌گی از قومی می‌‌کنیم که چنان شر و عداوتی در میان‌شان وجود دارد که در میان هیچ قومی وجود ندارد؛ پس اگر خدا آنان را توسط تو متحد کند تو عزت‌مندترین مرد خواهی بود؛ سپس با ایمان وتصدیق به سرزمین‌های خود برگشتند.)

هنگامی‌که ماه‌های حرام سال جدید فرا رسید و موسم حج مکه آمد؛ در این موسم سال، دوازدهم بعثت دوازده مرد از یثرب آمدند و با رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقام عقبه ملاقات و بیعت عقبۀ اولی را منعقد نمودند. در کتاب حدائق‌الأنوار و مطالع‌الأسرار في سيره النبي المختار چنین آمده است: «و سال دوازدهم در موسم حج از انصار دوازده مرد با رسول الله ملاقات و در نزدیکی عقبه الفاظ بیعت زنان را انجام دادند.)

احمد در مسند خود از عباده بن صامت نقل نموده که او گفت:

كُنْتُ فِيمَنْ حَضَرَ الْعَقَبَةَ الْأُولَى وَكُنَّا اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا فَبَايَعْنَا رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم عَلَى بَيْعَةِ النِّسَاءِ، وَذَلِكَ قَبْلَ أَنْ تُفْتَرَضَ الْحَرْبُ عَلَى: «أَنْ لَا نُشْرِكَ بِاللهِ شَيْئًا، وَلَا نَسْرِقَ، وَلَا نَزْنِيَ، وَلَا نَقْتُلَ أَوْلَادَنَا، وَلَا نَأْتِيَ بِبُهْتَانٍ نَفْتَرِيهِ بَيْنَ أَيْدِينَا وَأَرْجُلِنَا، وَلَا نَعْصِيَهُ فِي مَعْرُوفٍ، فَإِنْ وَفَّيْتُمْ فَلَكُمُ الْجَنَّةُ، وَإِنْ غَشِيتُمْ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا، فَأَمْرُكُمْ إِلَى اللهِ إِنْ شَاءَ عَذَّبَكُمْ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَكُمْ»

ترجمه: من در جمع حاضرین عقبۀ اولی بودم و ما داوازده مرد بودیم؛ پس با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعتی کردیم که الفاظ آن مانند الفاظ بیعت زنان بود؛ یعنی بیعت قبل از فرض شدن جنگ. الفاظ بیعت چنین است: «این‌که به الله چیزی را شریک نسازیم، دزدی نکنیم، مرتکب زنا نشویم، فرزندان‌مان را نکشیم، بهتان نبندیم، در کار نیک از رسول الله نافرمانی نکنیم؛ اگر وفا نمودید، برای‌تان جنت خواهد بود و اگر چیزی از آن را شکستید، کارتان محول به الله باشد؛ اگر بخواهد شما را عذاب می‌دهد و اگر بخواهد می‌آمرزد.»

6- زمانی از حج عودت نمودند، پیامبر با آن‌ها مصعب بن عمیر رضی الله عنه را فرستاد؛ طوری‌که در سیرت ابن هشام و دیگر سیرت‌ها آمده است: «ابن اسحاق می‌گوید: موقعی‌که قوم از نزد رسول الله برگشتند، با آن‌ها مصعب بن عمیر را فرستاد. و اقامت‌گاه‌اش نزد ابی امامه اسعد بن زراره بن عدس بود.» ابن اسحاق می‌گوید: عبیدالله بن مغیره بن معیقب و عبدالله بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم به من حدیث بیان نمودند که:

«أَنَّ أَسْعَدَ بْنَ زُرَارَةَ خَرَجَ بِمُصْعَبِ بْنِ عُمَيْرٍ يُرِيدُ بِهِ دَارَ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ، وَدَارَ بَنِي ظَفَرٍ، وَكَانَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذِ بْنَ خَالَةِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، فَدَخَلَ بِهِ حَائِطًا مِنْ حَوَائِطِ بَنِي ظَفَرٍ... فَجَلَسَا فِي الْحَائِطِ، وَاجْتَمَعَ إلَيْهِمَا رِجَالٌ مِمَّنْ أَسْلَمَ، وَسَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ، وَأُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ، يَوْمَئِذٍ سَيِّدَا قَوْمِهِمَا مِنْ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ... ولكن الله شرح صدرهما للإسلام...، فأسلما، وأقبل سعد عَامِدًا إلَى نَادِي قَوْمِهِ وَمَعَهُ أُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ... فَلَمَّا وَقَفَ عَلَيْهِمْ قَالَ: يَا بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ، كَيْفَ تَعْلَمُونَ أَمْرِي فِيكُمْ؟ قَالُوا: سَيِّدُنَا (وَأَوْصَلُنَا) وَأَفْضَلُنَا رَأْيًا، وَأَيْمَنُنَا نَقِيبَةً، قَالَ: فَإِنَّ كَلَامَ رِجَالِكُمْ وَنِسَائِكُمْ عَلَيَّ حَرَامٌ حَتَّى تُؤْمِنُوا باللَّه وبرسوله. قَالَا: فو الله مَا أَمْسَى فِي دَارِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ رَجُلٌ وَلَا امْرَأَةٌ إلَّا مُسْلِمًا وَمُسْلِمَةً، وَرَجَعَ أَسْعَدُ وَمُصْعَبٌ إلَى مَنْزِلِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، فَأَقَامَ عِنْدَهُ يَدْعُو النَّاسَ إلَى الْإِسْلَامِ...»

ترجمه: اسعد بن زراره، مصعب بن عمیر را با خود به دیار بنی عبدالأشهل و بنی ضفر برد و سعد بن معاذ پسر خالۀ اسعد بن زراره بود. در باغی از بنی ضفر داخل شدند و آن‌جا نشستند و مردانی از مسلمانان به نزدشان تجمع نمودند و سعد بن معاذ و اسعد بن حضیر در آن روزگار سردار قوم بنی عبدالأشهل بودند و الله قلب‌شان را به اسلام باز نموده و مسلمان شده بودند، سعد به طرف مجلس قوم رفت؛ درحالی‌که اسید بن حضیر او را همراهی می‌کرد، هنگامی بالای سر قوم ایستاد شد، گفت: ای بنی عبدالأشهل دربارۀ من چه دید دارید؟ گفتند: تو سردار ما، مراعات‌کننده‌ترین پیوند خویشاوندی ما، دارای بهترین رأی در میان ما و امانت‌دارترین نقیب ما هستی. گفت: تا به الله و رسولش ایمان نیاورده‌اید، سخن گفتن شما به من حرام باشد. عبیدالله و عبدالله می‌گویند: سوگند به الله قبل از رسیدن شام در دیار بنی عبدالأشهل همۀ مردان و زنان مسلمان شدند و مصعب با اسعد بن زراره به منزل او برگشت و نزد او اقامت گزید و مردم را به اسلام دعوت می‌داد.

7- در سیرت ابن هشام و حدایق‌الأنوار و دیگر کتب سیرت چنین آمده است: «سپس مصعب بن عمیر به مکه برگشت، سال سیزدهم بعثت تعدادی از مسلمانان انصار با گروهی از حجاج از مشرکین قوم‌شان به موسم حج سفر کردند و به مکه رسیدند، از خلال ایام تشریق عقبه را به منظور ملاقات با رسول الله صلی الله علیه وسلم تعیین نمودند؛ هنگامی‌که الله خواست آنان را تکریم کند و به نبی‌اش نصرت کند، اسلام و اهل اسلام را عزت بخشد و شرک و اهل شرک را ذلیل سازد. کعب می‌گوید: باز به حج خارج شدیم، با رسول الله عقبه را در خلال ایام تشریق وعده سپردیم. او می‌گوید: موقعی‌که از حج فارغ شدیم، شبی را که به رسول الله صلی الله علیه وسلم وعده سپرده بودیم فرا رسید. وی می‌گوید: آن شب با قوم درخیمه‌های خود خواب کردیم، یکی برسه شب گذشت بود، نظر به وعدۀ رسول الله از خیمه‌های خود چنین آهسته و با احتیاط راه می‌رفتیم که پشک برای شکار با احتیاط رفتار می‌نماید- تا این‌که در کوهی نزد عقبه جمع شدیم، تعدادمان هفتاد و سه مرد و دو زن بود. وی می‌گوید: در شعب جمع شدیم و منتظر رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم. می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم سخن را آغازنمود، قرآن تلاوت کرد، به سوی دین الله فراخوند و به اسلام تشویق کرد. باز گفت از شما بیعت می‌گیرم براین‌که از من دفاع کنید در برابر هر آن‌چه که از همسران و فرزندان‌تان دفاع می‌کنید. می‌گوید: براء بن معرور دست رسول الله را گرفت و گفت: آری، سوگند به ذاتی‌که ترا به صفت نبی برحق فرستاده است حتماً در برابر آن‌چه که خود را دفاع می‌کنیم، شما را نیز دفاع خواهیم کرد، یا رسول الله با تو بیعت نمودیم، قسم به الله ما تجربۀ کافی از جنگ داریم و اهل سپر ایم، و این را از بزرگان خود به میراث برده‌ایم. می‌گوید: ابوالهیثم بن تیهان در میان سخنان براء مداخله نمود و گفت: یا رسول الله در میان ما و یهود پیمانی است؛ اگر ما این کار را کنیم و الله سبحانه وتعالی تو را پیروز گرداند، شاید نزد قوم خود برگردی و ما را به حال خود بگذاری؟ می‌گوید: رسول الله تبسم نمود و گفت: «خون در بدل خون است، خرابی در برابر خرابی، من از شما و شما از من‌اید، با کسی جنگیدید می‌جنگم و با کسی صلح کردید صلح می‌کنم.» ابن اسحاق می‌گوید: عباده بن الولید بن عباده الصامت از پدرش ولید و او از پدرش عباده بن صامت که یکی از نقباء بود روایت نموده گفت: ما با رسول الله بر جنگ بیعت نمودیم -وعباده بن الصامت از جملۀ دوازده تن از نقیب‌های انصار بود که با رسول الله بر الفاظی مانند بیعت زنان، بیعت نموده بود این‌که- بیعت کردیم بر شنیدن و اطاعت کردن در حالت دشواری و آسانی خود و در حالت نشاط خویش و در حالت اکراه خویش و در حالت این‌که دیگران را بر ما ترجیح دهند و این‌که با اولی‌الامر (مسلمین) نزاع نکنیم  و هر جاکه باشیم حق بگوییم و دربارۀ دین الله از ملامت ملامت‌گری هراس نداشته باشیم.

8- به این ترتیب، بیعت عقبۀ دوم؛ یعنی بیعت نصرت تمام شد، درست زمانی‌که اسلام در مدینه گسترش یافته بود. بعداً هجرت صورت گرفت و سپس دولت تاسیس گردید. از این همه واضح می‌گردد که رسول الله صلی الله علیه وسلم از سال دهم بعثت به طلب نصرت مامور شده بود؛ یعنی تقریباً سه سال قبل از بیعت عقبه؛ چون بیعت عقبۀ دوم در موسم حج سال سیزدهم بعثت صورت گرفته بود. یعنی عمل طلب نصرت به رسول الله صلی الله علیه وسلم وحی شده بود؛ بناءً در پی پیداکردن قبایل قدرت‌مند گردید و از آن‌ها طلب نصرت می‌کرد؛ زمانی اخبار مدینه از طریق مصعب بن عمیر به او صلی الله علیه وسلم رسید و باز هفتاد و سه مرد و دو زن آمدند و با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت عقبۀ دوم را عقد کردند؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم دید که مدینه برای تاسیس دولت و عزت بخشیدن به اسلام و مسلمین آماده است، دربارۀ هجرت فکر کرد؛ چون وی صلی الله علیه وسلم اهل قوت را جست‌وجو می‌کرد تا او را نصرت کنند و نزدشان برود و حکم اسلام را پیاده کنند؛ پس اقتضای تفکیر در بارۀ هجرت عین طلب نصرت است؛ زیرا چنان‌چه رسول الله صلی الله علیه وسلم به هر قبیله می‌رفت و از او درخواست نصرت می‌کرد؛ هم‌چنین زمانی دانست که مدینه ظرفیت آن را پیدا کرده تا نصرت دهد و دولت آن‌جا تاسیس شود؛ بنابراین، تفکیر آن حضرت صلی الله علیه وسلم پیرامون هجرت به مدینه از مقتضیات طلب النصره خارج نبود، عملی‌که  الله راجع به آن سه سال پیش از بیعت عقبۀ دوم وحی کرده بود. با وصف آن رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی به مدینه هجرت کرد که الله سبحانه وتعالی دار هجرت را به او نشان داد و پیامبر صلی الله علیه وسلم هم به هجرت اجازه داد. چنان‌چه در بخاری آمده است: ابن شهاب می‌گوید: عروه بن زبیر به من خبرداد که عایشه رضی الله عنها همسر نبی صلی الله علیه وسلم گفت:

«لَمْ أَعْقِلْ أَبَوَيَّ قَطُّ، إِلَّا وَهُمَا يَدِينَانِ الدِّينَ، وَلَمْ يَمُرَّ عَلَيْنَا يَوْمٌ إِلَّا يَأْتِينَا فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم طَرَفَيِ النَّهَارِ، بُكْرَةً وَعَشِيَّةً... فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم لِلْمُسْلِمِينَ: «إِنِّي أُرِيتُ دَارَ هِجْرَتِكُمْ، ذَاتَ نَخْلٍ بَيْنَ لاَبَتَيْنِ» وَهُمَا الحَرَّتَانِ، فَهَاجَرَ مَنْ هَاجَرَ قِبَلَ المَدِينَةِ، وَرَجَعَ عَامَّةُ مَنْ كَانَ هَاجَرَ بِأَرْضِ الحَبَشَةِ إِلَى المَدِينَةِ، وَتَجَهَّزَ أَبُو بَكْرٍ قِبَلَ المَدِينَةِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «عَلَى رِسْلِكَ، فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ يُؤْذَنَ لِي» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَهَلْ تَرْجُو ذَلِكَ بِأَبِي أَنْتَ؟ قَالَ: «نَعَمْ»... قَالَ ابْنُ شِهَابٍ، قَالَ: عُرْوَةُ، قَالَتْ عَائِشَةُ: فَبَيْنَمَا نَحْنُ يَوْمًا جُلُوسٌ فِي بَيْتِ أَبِي بَكْرٍ فِي نَحْرِ الظَّهِيرَةِ، قَالَ قَائِلٌ لِأَبِي بَكْرٍ: هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مُتَقَنِّعًا، فِي سَاعَةٍ لَمْ يَكُنْ يَأْتِينَا فِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: فِدَاءٌ لَهُ أَبِي وَأُمِّي، وَاللَّهِ مَا جَاءَ بِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ إِلَّا أَمْرٌ، قَالَتْ: فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَاسْتَأْذَنَ، فَأُذِنَ لَهُ فَدَخَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم لِأَبِي بَكْرٍ: «أَخْرِجْ مَنْ عِنْدَكَ». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّمَا هُمْ أَهْلُكَ، بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِنِّي قَدْ أُذِنَ لِي فِي الخُرُوجِ» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: الصَّحَابَةُ بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: نعم»

ترجمه: از زمانی‌که به خاطر دارم، پدر و مادرم، مسلمان بودند. هرروز، صبح و شب رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد ما می‌آمد... گفتنی است که رسول الله خطاب به مسلمانان فرمود: «سرزمین هجرت شما را که دارای نخل می‌باشد و میان دو سنگلاخ واقع شده است، به من نشان دادند. آن‌گاه تعدادی از مسلمانان به سوی مدینه هجرت کردند و بیش‌تر کسانی‌که به سرزمین حبشه هجرت کرده بودند، به مدینه رفتند. ابوبکر نیز خود را برای هجرت به مدینه آماده ساخت. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او گفت: «کمی صبر کن امیدوارم به من نیز اجازۀ هجرت بدهند.» ابوبکر گفت: پدرم فدایت باد، آیا چنین امیدی وجود دارد؟ فرمود: «بلی»... ابن شهاب گفت: که عروه از حضرت عائشه روایت کرد که گفت: «روزی، هنگام ظهر در خانۀ پدرم ابوبکر نشسته بودیم که شخصی به او گفت: این رسول الله صلی الله علیه وسلم است که سر و رویش را پوشانیده است و برخلاف عادت گذشته، در این ساعت آمده است. ابوبکر گفت: پدر و مادرم، فدایش باد؛ سوگند به الله که کار مهمی او را در این ساعت به این‌جا آورده است. به هر حال، رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و اجازۀ ورود خواست به او جازه دادند. وارد خانه شد و به ابوبکر گفت: «اطرافیانت را بیرون کن»، ابوبکر گفت: ای رسول الله! پدرم فدایت باد؛ این‌ها اهل تو استند. آن‌حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «به من اجازۀ خروج (هجرت) رسیده است.» گفت ای رسول الله پدرم فدایت باد! رسول الله گفت: بلی!»

9- به این ترتیب، تفکیر پیرامون هجرت به مدینه بعد از آن شد که اخبار مدینه به او صلی الله علیه وسلم رسید؛ از مقتضیات طلب‌النصره این عمل است که الله از سال دهم بعثت به آن اجازه داده بود؛ مانند: سفر رسول الله به طایف، بنی شیبان و بنی عامر؛ لیکن رسول الله صلی الله علیه وسلم این تفکیر را زمانی به یک عمل تبدیل نمود که الله سبحانه وتعالی دار هجرت را برایش نشان داد و اجازۀ هجرت داد؛ چنان‌چه فرمود: «سرزمین هجرت شما را که دارای نخل می‌باشد و میان دو سنگلاخ واقع شده است، به من نشان دادند. کمی صبر کن امیدوارم به من نیز اجازه هجرت بدهند.» چنین روایتی را بخاری از ام المومنین عایشه رضی الله عنه نقل کرده است.

امیدوارم موضوع به شما واضح شده باشد، الله سبحانه وتعالی توفیق‌دهنده است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمد مسلم

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه